رابطه امام کاظم علیه السلام با خلفای عباسی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
سطر ۱: سطر ۱:
دورانى كه امام كاظم عليه السّلام در آن زندگى مى‌ كرد، مصادف با نخستين مرحله استبداد و ستمگرى حكّام عباسى بود.اين اعمال فشار از زمان امام صادق عليه السّلام آغاز شد و تا زمان امام رضا عليه السّلام كه دوره خلافت مأمون بود با شدّت هر چه تمام تر ادامه يافت.
+
دورانى که [[امام کاظم]] علیه السّلام در آن زندگى مى‌ کرد، مصادف با نخستین مرحله استبداد و ستمگرى [[حکومت بنی عباس|خلفاى عباسى]] بود. آن حضرت در سال ۱۴۸ ق، در زمان [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور دوانیقی]]، [[امامت]] را عهده‌ دار شد. جانشین منصور از سال ۱۵۸ تا ۱۶۹ ق. فرزندش [[مهدی (خلیفه عباسی)|مهدى عباسى]] بود. پس از او، یک سال [[هادی (خلیفه عباسی)|هادى عباسى]] خلافت کرد و آنگاه [[هارون الرشید]] به [[خلافت]] رسید. کتب تاریخ و [[حدیث]]، برخوردهاى متقابل موسى بن جعفر علیه السّلام با حکام عباسى را نقل کرده‌ اند.
  
امام كاظم عليه السّلام پس از شهادت پدرش در سال 148،در زمان منصور دوانیقی امامت را عهده‌ دار شد. منصور عباسى در سال 158 در مكه مرد. جانشين وى تا سال 169 فرزندش مهدى عباسى بود.پس از آن، يك سال هادى عباسى خلافت كرد و آنگاه هارون به خلافت رسيد. امام در سال 183 به شهادت رسيد و در تمام اين سالها رهبرى شيعيان امامى را عهده‌دار بود.كتب تاريخ و حديث، برخوردهاى متعدد خلفاى عباسى با موسى بن جعفر عليه السّلام را نقل كرده‌ اند
+
==مناظره امام کاظم و منصور عباسی در نوروز==
 +
[[ابن شهر آشوب]] خبرى در برخورد [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور دوانقی]] با [[امام کاظم]] علیه السّلام آورده و مى ‌نویسد: «منصور از امام خواست تا در عید نوروز، به جاى او در مجلسى نشسته و هدایایى را که مى‌آورند از طرف او بگیرد. امام در پاسخ فرمود: «انّى قد فتّشت الأخبار عن جدّى رسول الله صلّى اللّه علیه و آله فلم اجد لهذا العید خبرا؛ انّه سنّة للفرس محاها الإسلام و معاذ الله أن نحیى ما محاه الإسلام.»<ref>  المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲ ص ۳۷۹؛ مسند الامام کاظم علیه السّلام، ج ۱ صص ۵۲- ۵۱</ref> «من اخبارى را که از جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله وارد شده بررسى کردم و خبرى در باره این عید پیدا نکردم. این عید از سنن ایرانیان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده است. به خدا پناه مى‌برم از این که چیزى را که اسلام آن را از میان برده دوباره آن را زنده کنم.»
  
== برخورد امام کاظم (علیه السلام) با منصور عباسی در روز نوروز ==  
+
منصور در پاسخ گفت: این کار را «سیاسة للجند» انجام مى‌ دهد، چرا که بسیارى از لشکریان منصور و حتى دهاقین معروف آن نواحى ایرانى بودند و طبیعى بود که به مناسبت این عید، هدایاى زیادى به منصور اهدا مى‌کردند. به این ترتیب وجوه زیادى به خزینه او -که به [[بخل]] نیز شهرت داشت- افزوده مى‌شد. وى امام را مجبور کرد تا آن روز از طرف منصور در آن مجلس نشسته و هدایاى لشکریان را بگیرد. با این حال برخورد امام با این حرکت منصور قابل توجه است.<ref>حیات فکرى و سیاسى ائمه، جعفریان ،ص:۳۸۷ </ref> البته منظور امام در اینجا باطل بودن عید نوروز نیست، بلکه منظور ایشان، گرفتن هدیه توسط خلفا از مردم است.
ابن شهر آشوب خبرى در برخورد منصور با امام كاظم عليه السّلام آورده و مى ‌نويسد:
+
==بازداشت امام توسط مهدی عباسی و آزادی ایشان==
 +
[[مهدی (خلیفه عباسی)|مهدى عباسى]] که احتمال مى‌ داد، حضرت کاظم علیه السّلام وجوهى جمع‌آورى کرده و آن را براى سازمان دادن و تقویت [[شیعیان]] مصرف مى‌ کند، دستور بازداشت حضرت را به فرماندار خود در [[مدینه]] صادر نمود. او نیز امام را دستگیر و روانه [[بغداد]] کرد. مهدى او را به زندان انداخت. شب هنگام امیرالمؤمین [[امام علی علیه السلام|على بن ابى طالب]] علیه السّلام را در خواب دید که به او مى‌فرمود: «فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکمْ».<ref> سوره محمد، ۴۷ </ref>
 +
«آیا اگر به حکومت رسیدید مى‌ خواهید در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندیتان را ببرید؟»
 +
مهدى در همان لحظه از خواب بیدار شد؛ حاجب خود را که ربیع نام داشت صدا کرد و دستور داد امام کاظم را پیش او حاضر کند. وقتى امام آمد، ایشان را در کنار خویش نشاند و گفت: [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] را به خواب دیدم که این آیه را مى‌ خواند. سپس از او پرسید: أفتؤمنّی ان لا تخرج علىّ او على احد من ولدى؟ آیا به من اطمینان مى‌دهى که علیه من و یا یکى از فرزندانم قیام نکنى؟
  
« منصور از امام خواست تا در عيد نوروز، به جاى او در مجلسى نشسته و هدايايى را كه مى‌آورند از طرف او بگيرد.امام در پاسخ فرمود:«انّى قد فتّشت الأخبار عن جدّى رسول الله صلّى اللّه عليه و آله فلم اجد لهذا العيد خبرا؛ انّه سنّة للفرس محاها الإسلام و معاذ الله أن نحيى ما محاه الإسلام.» <ref>  المناقب، ابن شهر آشوب، ج 2 ص 379؛ مسند الامام كاظم عليه السّلام، ج 1 صص 52- 51</ref> «من اخبارى را كه از جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وارد شده بررسى كردم و خبرى در باره اين عيد پيدا نكردم. اين عيد از سنن ايرانيان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده است. به خدا پناه مى‌برم از اين كه چيزى را كه اسلام آن را از ميان برده دوباره آن را زنده كنم.»
+
امام فرمود: واللّه ما فعلت ذلک و لا هو من شأنى. به خدا سوگند من چنین کارى نکرده‌ام و این کار اصولا در شأن من نیست.
منصور در پاسخ گفت: اين كار را «سياسة للجند» انجام مى‌ دهد، چرا كه بسيارى از لشكريان منصور و حتى دهاقين معروف آن نواحى ايرانى بودند و طبيعى بود كه به مناسبت اين عيد، هداياى زيادى به منصور اهدا مى‌كردند. به اين ترتيب وجوه زيادى به خزينه او- كه به بخل نيز شهرت داشت- افزوده مى‌شد. وى امام را مجبور كرد تا آن روز از طرف منصور در آن مجلس نشسته و هداياى لشكريان را بگيرد. با اين حال برخورد امام با اين حركت منصور قابل توجه است.<ref>حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:387 </ref> البته منظور امام در این جا باطل بودن عید نوروز نیست بلکه ، منظور ایشان گرفته هدیه توسط خلفا از مردم است.
 
== بازداشت امام توسط مهدی عباسی و آزادی عجیب ایشان ==
 
مهدى عباسى كه احتمال مى‌ داد ، حضرت وجوهى جمع‌آورى كرده و آن را براى سازمان دادن و تقويت شيعيان مصرف مى‌ كند، دستور بازداشت حضرت را به فرماندار خود در مدينه صادر نمود. او نيز امام را دستگير و روانه بغداد كرد. مهدى او را به زندان انداخت. شب هنگام امیرالمؤمین على بن ابى طالب عليه السّلام را در خواب ديد كه به او مى‌فرمود:«فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ؟»<ref> سوره محمد، 47 </ref>
 
«آيا اگر به حكومت رسيديد مى‌ خواهيد در زمين فساد كنيد و پيوند خويشاونديتان را ببريد؟»
 
مهدى در همان لحظه از خواب بيدار شد؛ حاجب خود را كه ربيع نام داشت صدا كرد و دستور داد امام كاظم عليه السّلام را پيش او حاضر كند. وقتى امام آمد، ايشان را در كنار خويش نشاند و گفت: امير المؤمنين عليه السّلام را به خواب ديدم كه اين آيه را مى‌ خواند. سپس از او پرسيد:
 
 
أ فتؤمنّي ان لا تخرج علىّ او على احد من ولدى؟
 
  
آيا به من اطمينان مى‌دهى كه عليه من و يا يكى از فرزندانم قيام نكنى؟
+
خلیفه کوشید تا با دادن سه هزار دینار و تصدیق گفته ‌هاى امام، به گونه‌اى با او برخورد نماید تا او راضى به مدینه بازگردد و بیدرنگ آن حضرت را به مدینه بازگردانید.<ref> حیاة الامام موسى بن جعفر علیه السّلام ج ۱، ص ۴۵۴ (از نور الابصار، ص ۱۳۶)؛ تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۰؛ وفیات الاعیان ج ۵، ص ۳۰۸؛ المناقب، ج ۲، ص ۲۶۴؛ جهاد الشیعة، ص ۲۵۱ (از مقاتل الطالبیین، ص ۵۰۰)؛ مسند الامام الکاظم علیه السّلام، ج ۱، ص ۵۷ (از کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۱۳؛ الکامل فى التاریخ، ج ۶، ص ۸۵؛ مرآة الجنان، ج ۱، ص ۳۹۴، تتمة المختصر، ج ۱، ص ۳۱۰؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۰۴)</ref>
 +
==تقاضای بازپسگیری فدک از مهدی عباسی==
  
امام فرمود: و للّه ما فعلت ذلك و لا هو من شأنى.
+
زمانى امام کاظم علیه السّلام بر مهدى عباسى وارد شد و دید که او رد مظالم مى ‌کند. امام که او را در چنین حالى دید پرسید: چرا آنچه را که از راه ستم از ما گرفته شده بر نمى‌ گردانى؟ مهدى پرسید: آن چیست؟ امام ماجراى [[فدک|فدک]] را براى او چنین توصیف کرد: فدک به دلیل این که از جمله «ما لم یوجف علیه خیل و لا رکاب» (بدون جنگ بدست آمده) است، ملک خالص [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلّى اللّه علیه و آله بود که آن را به دخترش [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]] علیها السّلام بخشید، ولی [[عمر بن خطاب|خلیفه دوم]] از این کار جلوگیرى کرد. مهدى گفت: حدود آن را مشخص کن تا برگردانم. امام حدود فدک را مشخص کرد. خلیفه عباسی گفت: هذا کثیر فانظر فیه.<ref>  التهذیب ج ۴، ۳۰۴ </ref> (این مقدار زیاد است درباره آن فکر مى‌کنم).
 +
طبیعى بود که مهدى چنین کارى را انجام ندهد؛ زیرا افزون بر آنکه او محکومیت کسانى را که مانع از بازگرداندن فدک به [[اهل البیت|اهل بیت]] شده بودند مى‌ پذیرفت -و در میان آنها اجداد خود او نیز بودند- واگذارى آن مى‌ توانست امکانات مالى فراوانى را در اختیار امام قرار دهد که این به مصلحت حکومت نمى ‌توانست باشد.<ref>حیات فکرى و سیاسى ائمه، جعفریان ،ص:۳۸۸ پانوشت </ref>
 +
==هادی عباسی و تهدید امام کاظم به قتل==
 +
در زمان [[هادی (خلیفه عباسی)|هادى عباسی]] فرزند مهدی بود که حسین بن على شهید [[واقعه فخ|واقعه فخّ]]، قیام کرد و کشته شد. وقتى سر او را براى هادى آوردند، او اشعارى چند بر زبان آورد و در آن طالبى ‌ها را به [[قطع رحم]] متهم کرد. وى سپس نگرانى شدید خود را از [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى بن جعفر]] علیه السّلام اظهار نمود و قسم یاد کرد که او را خواهد کشت: «و الله ما خرج حسین الّا عن امره و لا اتّبع الّا حجّته لأنّه صاحب الوصیة فى هذا البیت قتلنى الله ان ابقیت علیه».
 +
به خدا قسم حسین (شهید فخّ) به دستور او (امام کاظم) قیام کرده و تحت تأثیر او قرار گرفته؛ زیرا صاحب وصیت (پرنفوذ) در این خانواده او است، خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم.
  
به خدا سوگند من چنين كارى نكرده‌ام و اين كار اصولا در شأن من نيست.
+
قاضى ابو یوسف که در مجلس حاضر بود او را آرام کرد و گفت: «نه موسى بن جعفر و نه هیچ کدام از فرزندان این خانواده اعتقاد به خروج علیه خلفا را ندارند». زمانى که امام از خطر دستگیرى و [[شهادت در راه خدا|شهادت]] خود به دست هادى عباسى آگاه شد و تهدیدهاى او را شنید، در حق وى نفرین کرد و چندى بعد خبر [[مرگ]] او به [[مدینه]] رسید. <ref>  مقاتل الطالبیین، ص ۳۰۲ </ref>
 +
==مناظره امام کاظم با هارون بر سر دنیا==
 +
موقعى که موسى بن جعفر علیه السّلام را پیش [[هارون الرشید]] آوردند، در قسمتى از سخنانى که بین آنها مطرح شد آمده است:
  
خليفه كوشيد تا با دادن سه هزار دينار و تصديق گفته ‌هاى امام، به گونه‌اى با او برخورد نمايد تا او راضى به مدينه بازگردد و بيدرنگ آن حضرت را به مدينه بازگردانيد. <ref> حياة الامام موسى بن جعفر عليه السّلام ج 1، ص 454 (از نور الابصار، ص 136)؛ تاريخ بغداد، ج 13، ص 30؛ وفيات الاعيان ج 5، ص 308؛ المناقب، ج 2، ص 264؛ جهاد الشيعة، ص 251 (از مقاتل الطالبيين، ص 500)؛ مسند الامام الكاظم عليه السّلام، ج 1، ص 57 (از كشف الغمه، ج 2، ص 213؛ الكامل فى التاريخ، ج 6، ص 85؛ مرآة الجنان، ج 1، ص 394، تتمة المختصر، ج 1، ص 310؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 304)</ref>
+
- هارون گفت: این [[دنیا]] چیست؟ و براى چه کسانى است؟
== تقاضای باز پس گیری فدک از مهدی عباسی ==
 
 
 
زمانى امام كاظم عليه السّلام بر مهدى عباسى وارد شد و ديد كه او رد مظالم مى ‌كند. امام كه او را در چنين حالى ديد پرسيد: چرا آنچه را كه از راه ستم از ما گرفته شده بر نمى‌ گردانى؟ مهدى پرسيد: آن چيست؟ امام ماجراى فدك را براى او چنين توصيف كرد: فدك به دليل اين كه از جمله «ما لم يوجف عليه خيل و لا ركاب» است، ملك خالص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود كه آن را به دخترش فاطمه عليها السّلام و امّ ايمن حاضر شده بود آن را به فاطمه عليها السّلام برگرداند، خليفه دوم از اين كار جلوگيرى كرد. مهدى گفت: حدود آن را مشخص كن تا برگردانم. امام حدود فدك را مشخص كرد. خليفه عباسی گفت: هذا كثير فانظر فيه. <ref>  التهذيب ج 4، 304 </ref>(اين مقدار زياد است درباره آن فكر مى‌كنم).
 
طبيعى بود كه مهدى چنين كارى را انجام ندهد؛ زيرا افزون بر آن كه او محكوميت كسانى را كه مانع از بازگرداندن فدك به اهل بيت شده بودند مى‌ پذيرفت- و در ميان آنها اجداد خود او نيز بودند- واگذارى آن مى‌ توانست امكانات مالى فراوانى را در اختيار امام قرار دهد كه اين به مصلحت حكومت نمى ‌توانست باشد.<ref>حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:388 پانوشت </ref>
 
== هادی عباسی و تهدید امام به قتل ==
 
در زمان موسى الهادى فرزند مهدی بود كه حسين بن على شهيد فخّ، قيام كرد و كشته شد. وقتى سر او را براى هادى آوردند، او اشعارى چند بر زبان آورد و در آن  طالبى ‌ها را به قطع رحم متهم كرد. وى سپس نگرانى شديد خود را از موسى بن جعفر عليه السّلام اظهار نمود و قسم ياد كرد كه او را خواهد كشت: و الله ما خرج حسين الّا عن امره و لا اتّبع الّا حجّته لأنّه صاحب الوصية فى هذا البيت قتلنى الله ان ابقيت علي ه.
 
به خدا قسم حسين (شهيد فخّ) به دستور او (امام كاظم) قيام كرده و تحت تأثير او قرار گرفته؛ زيرا صاحب وصيت (پرنفوذ) در اين خانواده او است، خدا مرا بكشد اگر او را زنده بگذارم.
 
قاضى ابو يوسف كه در مجلس حاضر بود او را آرام كرد و گفت: نه موسى بن جعفر و نه هيچ كدام از فرزندان اين خانواده اعتقاد به خروج عليه خلفا را ندارند.
 
ادامه آمده است: زمانى كه امام از خطر دستگيرى و شهادت خود به دست هادى عباسى آگاه شد و تهديدهاى او را شنيد، در حق وى نفرين كرد و چندى بعد خبر مرگ او به مدينه رسيد. <ref>  مقاتل الطالبيين، ص 302 </ref>
 
== مناظره امام با هارون بر سر دنیا ==
 
موقعى كه موسى بن جعفر عليه السّلام را پيش هارون آوردند،در قسمتى از سخنانى كه بین آنها مطرح شد آمده است که:
 
 
 
- هارون :اين دنيا چيست؟ و براى چه كسانى است؟
 
 
   
 
   
- امام فرمودند: آن براى شيعيان ما مايه آرامش خاطر و براى ديگران مايه آزمايش است.
+
- امام فرمودند: آن براى [[شیعیان]] ما مایه آرامش خاطر و براى دیگران مایه آزمایش است.
  
- هارون گفت: پس چرا صاحب آن، آن را در اختيار خود نمى ‌گيرد؟
+
- هارون گفت: پس چرا صاحب آن، آن را در اختیار خود نمى ‌گیرد؟
  
- امام جواب دادند: در حالى كه آباد بود از او گرفته شده و وقتى آباد شد صاحب آن، آن را در اختيار خود مى ‌گيرد.
+
- امام جواب دادند: در حالى که آباد بود از او گرفته شده و وقتى آباد شد، صاحب آن، آن را در اختیار خود مى ‌گیرد.
  
- هارون گفت: شيعيان شما كجايند؟
+
- هارون گفت: شیعیان شما کجایند؟
  
- امام در جواب، اين آيه را قرائت كرد: «كفار اهل كتاب و مشركين از كفر خود دست‌بردار نبودند تا آن كه بر ايشان دليلى روشن از جانب خدا آمد»<ref>  بيّنه، 1 </ref>.
+
- امام در جواب، این [[آیه|آیه]] را قرائت کرد: «کفار اهل کتاب و مشرکین از کفر خود دست‌بردار نبودند تا آن که بر ایشان دلیلى روشن از جانب خدا آمد».<ref>  بینه، ۱ </ref>
 
   
 
   
- هارون گفت: پس بدين ترتيب ما كافريم؟!
+
- هارون گفت: پس بدین ترتیب ما کافریم؟!
  
- امام فرمود: نه، ولى همچنانيد كه خدا فرموده: «آيا نمى‌بينيد كسانى را كه نعمت خدا را تغيير داده و كفر را پيشه خود ساختند، چگونه مردم خود را به هلاكت انداختند.»<ref> ابراهيم، 28 </ref>
+
- امام فرمود: نه، ولى همچنانید که خدا فرموده: «آیا نمى‌بینید کسانى را که نعمت خدا را تغییر داده و کفر را پیشه خود ساختند، چگونه مردم خود را به هلاکت انداختند.»<ref> ابراهیم، ۲۸ </ref>
  
در اين موقع هارون به خشم آمد و نسبت به آن حضرت با تندى رفتار كرد.<ref>الاختصاص، ص 262؛ تفسير عياشى ج ص 230؛ بحار الانوار ج 48، ص 138 </ref>
+
در این موقع هارون به خشم آمد و نسبت به آن حضرت با تندى رفتار کرد.<ref>الاختصاص، ص ۲۶۲؛ تفسیر عیاشى ج ۲، ص ۲۳۰؛ بحار الانوار ج ۴۸، ص ۱۳۸ </ref>
== فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) ==
+
==مناظره امام با هارون در مورد فرزندان پیامبر==
از دلايل نفوذ علويان، آن بود كه مردم آنان را به چشم فرزندان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى‌ نگريستند. اين چيزى است كه خود آن حضرت نيز مكرر بيان مى‌ كردند. در برابر، امويان و عباسيان سخت با اين نظر مقابله مى ‌كردند تا از حرمت علويان بكاهند.به هر روى اين كه حسنين عليهما السّلام فرزندان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شناخته شوند،     مى ‌توانست سبب جلب توجه مسلمانان باشد.
+
از دلایل نفوذ [[علویان]]، آن بود که مردم آنان را به چشم فرزندان [[رسول خدا]] صلّى اللّه علیه و آله مى‌ نگریستند. این چیزى است که خود آن حضرت نیز مکرر بیان مى‌ کردند. در برابر، [[بنی امیه|امویان]] و [[عباسیان]] سخت با این نظر مقابله مى ‌کردند تا از حرمت علویان بکاهند. به هر روى این که [[امام حسن علیه السلام|امام حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیهما السّلام فرزندان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شناخته شوند، مى ‌توانست سبب جلب توجه مسلمانان باشد.
  
هارون الرشيد از امام كاظم عليه السّلام سؤال كرد: چگونه شما مى‌گوييد ما از ذرّيه رسول خدا هستيم در حالى كه پيامبر فرزند ذكور نداشته و شما فرزندان دختر او هستيد؟ آن حضرت دو دليل براى او ذكر كرد:
+
[[هارون الرشید]] از [[امام کاظم]] علیه السّلام سؤال کرد: چگونه شما مى‌گویید ما از ذرّیه رسول خدا هستیم در حالى که پیامبر فرزند ذکور نداشته و شما فرزندان دختر او هستید؟ آن حضرت دو دلیل براى او ذکر کرد:
#آيه «وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلْيَاسَ ۖ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ» <ref> 85 سوره انعام </ref> كه عيسى را فرزند ابراهيم مى‌شمارد.
 
#دوم آيه مباهله <ref> آیه 61 سوره آل عمران </ref>كه در آن، حسنين مصداق «و ابناءنا» دانسته شده‌اند.<ref> نور الابصار، صص 149- 148؛ عيون اخبار الرضا ج 1، صص 85- 84؛ الصواعق المحرقه، ص 203؛ ينابيع الموده، ص 435؛ مسند الامام الكاظم ج 1، ص 50 </ref>
 
  
بنا به نقل ابن اثير، هارون الرشيد كه در رمضان سال 179 به قصد عمره به مكه مى‌ رفت در سر راه خود به مدينه آمد و وارد روضه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شد. وى براى جلب توجّه مردم به منظور اين كه رابطه نسبى خويش با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به رخ آنها بكشد، پس از زيارت مرقد مطهر، به پيامبر اين چنين سلام داد: السّلام عليك يا رسول الله يا بن عمّ؛ سلام بر تو اى رسول خدا اى پسر عمو. در اين هنگام موسى بن جعفر عليه السّلام كه در آن مجلس حاضر بود، پيش آمد و خطاب به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گفت: السّلام عليك يا ابة؛ سلام بر تو اى پدر. با شنيدن اين سخن، رنگ از رخسار هارون پريد و خطاب به امام كاظم عليه السّلام گفت: هذا الفخر يا ابا الحسن جدّا؛ اين مايه افتخار است اى ابو الحسن). پس از آن بود كه دستور توقيف آن حضرت را داد. <ref> الكامل، ج 6، ص 164 و نك: الاحتجاج، ج 2، ص 165؛ روضة الواعظين، ص 184؛ الصواعق المحرقه، ص 204؛ مرآة الجنان، ج ص 395 </ref>
+
*آیه «وَ زَکرِیا وَیحْیىٰ وَعِیسَىٰ وَإِلْیاسَ کلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ»<ref> ۸۵ سوره انعام </ref> که [[حضرت عیسى]] را فرزند [[حضرت ابراهیم]] مى‌شمارد.
+
*دوم «[[آیه مباهله]]»<ref> آیه ۶۱ سوره آل عمران </ref> که در آن، حسنین علیهما السّلام مصداق «و ابناءنا» دانسته شده‌اند.<ref> نور الابصار، صص ۱۴۹- ۱۴۸؛ عیون اخبار الرضا ج ۱، صص ۸۵- ۸۴؛ الصواعق المحرقه، ص ۲۰۳؛ ینابیع الموده، ص ۴۳۵؛ مسند الامام الکاظم ج ۱، ص ۵۰ </ref>
 
 
== پانویس ==
 
<references/>
 
== منابع ==
 
حیات فکری و سیاسی ائمه،رسول جعفریان،انتشارات انصاریان،1381
 
  
 +
همچنین بنا به نقل [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]]، هارون الرشید که در [[ماه رمضان]] سال ۱۷۹ به قصد [[عمره]] به [[مکه]] مى‌ رفت در سر راه خود به [[مدینه]] آمد و وارد روضه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شد. وى براى جلب توجّه مردم به منظور این که رابطه نسبى خویش با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را به رخ آنها بکشد، پس از زیارت مرقد مطهر، به پیامبر این چنین سلام داد: السّلام علیک یا رسول الله یا بن عمّ؛ سلام بر تو اى رسول خدا اى پسر عمو. در این هنگام موسى بن جعفر علیه السّلام که در آن مجلس حاضر بود، پیش آمد و خطاب به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گفت: السّلام علیک یا ابة؛ سلام بر تو اى پدر. با شنیدن این سخن، رنگ از رخسار هارون پرید و خطاب به امام کاظم علیه السّلام گفت: هذا الفخر یا ابا الحسن جدّا؛ این مایه افتخار است اى ابو الحسن). پس از آن بود که دستور توقیف و حبس آن حضرت را داد.<ref>  الکامل، ج ۶، ص ۱۶۴ و نک: الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۶۵؛ روضة الواعظین، ص ۱۸۴؛ الصواعق المحرقه، ص ۲۰۴؛ مرآة الجنان، ج ۱، ص ۳۹۵ </ref>
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
==منابع==
 +
* حیات فکری و سیاسی ائمه، رسول جعفریان، انتشارات انصاریان، ۱۳۸۱.
 
{{شناختنامه امام کاظم (ع)}}
 
{{شناختنامه امام کاظم (ع)}}
 
 
[[رده:امام کاظم علیه السلام]]
 
[[رده:امام کاظم علیه السلام]]

نسخهٔ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۴

دورانى که امام کاظم علیه السّلام در آن زندگى مى‌ کرد، مصادف با نخستین مرحله استبداد و ستمگرى خلفاى عباسى بود. آن حضرت در سال ۱۴۸ ق، در زمان منصور دوانیقی، امامت را عهده‌ دار شد. جانشین منصور از سال ۱۵۸ تا ۱۶۹ ق. فرزندش مهدى عباسى بود. پس از او، یک سال هادى عباسى خلافت کرد و آنگاه هارون الرشید به خلافت رسید. کتب تاریخ و حدیث، برخوردهاى متقابل موسى بن جعفر علیه السّلام با حکام عباسى را نقل کرده‌ اند.

مناظره امام کاظم و منصور عباسی در نوروز

ابن شهر آشوب خبرى در برخورد منصور دوانقی با امام کاظم علیه السّلام آورده و مى ‌نویسد: «منصور از امام خواست تا در عید نوروز، به جاى او در مجلسى نشسته و هدایایى را که مى‌آورند از طرف او بگیرد. امام در پاسخ فرمود: «انّى قد فتّشت الأخبار عن جدّى رسول الله صلّى اللّه علیه و آله فلم اجد لهذا العید خبرا؛ انّه سنّة للفرس محاها الإسلام و معاذ الله أن نحیى ما محاه الإسلام.»[۱] «من اخبارى را که از جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله وارد شده بررسى کردم و خبرى در باره این عید پیدا نکردم. این عید از سنن ایرانیان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده است. به خدا پناه مى‌برم از این که چیزى را که اسلام آن را از میان برده دوباره آن را زنده کنم.»

منصور در پاسخ گفت: این کار را «سیاسة للجند» انجام مى‌ دهد، چرا که بسیارى از لشکریان منصور و حتى دهاقین معروف آن نواحى ایرانى بودند و طبیعى بود که به مناسبت این عید، هدایاى زیادى به منصور اهدا مى‌کردند. به این ترتیب وجوه زیادى به خزینه او -که به بخل نیز شهرت داشت- افزوده مى‌شد. وى امام را مجبور کرد تا آن روز از طرف منصور در آن مجلس نشسته و هدایاى لشکریان را بگیرد. با این حال برخورد امام با این حرکت منصور قابل توجه است.[۲] البته منظور امام در اینجا باطل بودن عید نوروز نیست، بلکه منظور ایشان، گرفتن هدیه توسط خلفا از مردم است.

بازداشت امام توسط مهدی عباسی و آزادی ایشان

مهدى عباسى که احتمال مى‌ داد، حضرت کاظم علیه السّلام وجوهى جمع‌آورى کرده و آن را براى سازمان دادن و تقویت شیعیان مصرف مى‌ کند، دستور بازداشت حضرت را به فرماندار خود در مدینه صادر نمود. او نیز امام را دستگیر و روانه بغداد کرد. مهدى او را به زندان انداخت. شب هنگام امیرالمؤمین على بن ابى طالب علیه السّلام را در خواب دید که به او مى‌فرمود: «فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکمْ».[۳] «آیا اگر به حکومت رسیدید مى‌ خواهید در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندیتان را ببرید؟» مهدى در همان لحظه از خواب بیدار شد؛ حاجب خود را که ربیع نام داشت صدا کرد و دستور داد امام کاظم را پیش او حاضر کند. وقتى امام آمد، ایشان را در کنار خویش نشاند و گفت: امیرالمؤمنین را به خواب دیدم که این آیه را مى‌ خواند. سپس از او پرسید: أفتؤمنّی ان لا تخرج علىّ او على احد من ولدى؟ آیا به من اطمینان مى‌دهى که علیه من و یا یکى از فرزندانم قیام نکنى؟

امام فرمود: واللّه ما فعلت ذلک و لا هو من شأنى. به خدا سوگند من چنین کارى نکرده‌ام و این کار اصولا در شأن من نیست.

خلیفه کوشید تا با دادن سه هزار دینار و تصدیق گفته ‌هاى امام، به گونه‌اى با او برخورد نماید تا او راضى به مدینه بازگردد و بیدرنگ آن حضرت را به مدینه بازگردانید.[۴]

تقاضای بازپسگیری فدک از مهدی عباسی

زمانى امام کاظم علیه السّلام بر مهدى عباسى وارد شد و دید که او رد مظالم مى ‌کند. امام که او را در چنین حالى دید پرسید: چرا آنچه را که از راه ستم از ما گرفته شده بر نمى‌ گردانى؟ مهدى پرسید: آن چیست؟ امام ماجراى فدک را براى او چنین توصیف کرد: فدک به دلیل این که از جمله «ما لم یوجف علیه خیل و لا رکاب» (بدون جنگ بدست آمده) است، ملک خالص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود که آن را به دخترش فاطمه علیها السّلام بخشید، ولی خلیفه دوم از این کار جلوگیرى کرد. مهدى گفت: حدود آن را مشخص کن تا برگردانم. امام حدود فدک را مشخص کرد. خلیفه عباسی گفت: هذا کثیر فانظر فیه.[۵] (این مقدار زیاد است درباره آن فکر مى‌کنم). طبیعى بود که مهدى چنین کارى را انجام ندهد؛ زیرا افزون بر آنکه او محکومیت کسانى را که مانع از بازگرداندن فدک به اهل بیت شده بودند مى‌ پذیرفت -و در میان آنها اجداد خود او نیز بودند- واگذارى آن مى‌ توانست امکانات مالى فراوانى را در اختیار امام قرار دهد که این به مصلحت حکومت نمى ‌توانست باشد.[۶]

هادی عباسی و تهدید امام کاظم به قتل

در زمان هادى عباسی فرزند مهدی بود که حسین بن على شهید واقعه فخّ، قیام کرد و کشته شد. وقتى سر او را براى هادى آوردند، او اشعارى چند بر زبان آورد و در آن طالبى ‌ها را به قطع رحم متهم کرد. وى سپس نگرانى شدید خود را از موسى بن جعفر علیه السّلام اظهار نمود و قسم یاد کرد که او را خواهد کشت: «و الله ما خرج حسین الّا عن امره و لا اتّبع الّا حجّته لأنّه صاحب الوصیة فى هذا البیت قتلنى الله ان ابقیت علیه». به خدا قسم حسین (شهید فخّ) به دستور او (امام کاظم) قیام کرده و تحت تأثیر او قرار گرفته؛ زیرا صاحب وصیت (پرنفوذ) در این خانواده او است، خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم.

قاضى ابو یوسف که در مجلس حاضر بود او را آرام کرد و گفت: «نه موسى بن جعفر و نه هیچ کدام از فرزندان این خانواده اعتقاد به خروج علیه خلفا را ندارند». زمانى که امام از خطر دستگیرى و شهادت خود به دست هادى عباسى آگاه شد و تهدیدهاى او را شنید، در حق وى نفرین کرد و چندى بعد خبر مرگ او به مدینه رسید. [۷]

مناظره امام کاظم با هارون بر سر دنیا

موقعى که موسى بن جعفر علیه السّلام را پیش هارون الرشید آوردند، در قسمتى از سخنانى که بین آنها مطرح شد آمده است:

- هارون گفت: این دنیا چیست؟ و براى چه کسانى است؟

- امام فرمودند: آن براى شیعیان ما مایه آرامش خاطر و براى دیگران مایه آزمایش است.

- هارون گفت: پس چرا صاحب آن، آن را در اختیار خود نمى ‌گیرد؟

- امام جواب دادند: در حالى که آباد بود از او گرفته شده و وقتى آباد شد، صاحب آن، آن را در اختیار خود مى ‌گیرد.

- هارون گفت: شیعیان شما کجایند؟

- امام در جواب، این آیه را قرائت کرد: «کفار اهل کتاب و مشرکین از کفر خود دست‌بردار نبودند تا آن که بر ایشان دلیلى روشن از جانب خدا آمد».[۸]

- هارون گفت: پس بدین ترتیب ما کافریم؟!

- امام فرمود: نه، ولى همچنانید که خدا فرموده: «آیا نمى‌بینید کسانى را که نعمت خدا را تغییر داده و کفر را پیشه خود ساختند، چگونه مردم خود را به هلاکت انداختند.»[۹]

در این موقع هارون به خشم آمد و نسبت به آن حضرت با تندى رفتار کرد.[۱۰]

مناظره امام با هارون در مورد فرزندان پیامبر

از دلایل نفوذ علویان، آن بود که مردم آنان را به چشم فرزندان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‌ نگریستند. این چیزى است که خود آن حضرت نیز مکرر بیان مى‌ کردند. در برابر، امویان و عباسیان سخت با این نظر مقابله مى ‌کردند تا از حرمت علویان بکاهند. به هر روى این که امام حسن و امام حسین علیهما السّلام فرزندان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شناخته شوند، مى ‌توانست سبب جلب توجه مسلمانان باشد.

هارون الرشید از امام کاظم علیه السّلام سؤال کرد: چگونه شما مى‌گویید ما از ذرّیه رسول خدا هستیم در حالى که پیامبر فرزند ذکور نداشته و شما فرزندان دختر او هستید؟ آن حضرت دو دلیل براى او ذکر کرد:

همچنین بنا به نقل ابن اثیر، هارون الرشید که در ماه رمضان سال ۱۷۹ به قصد عمره به مکه مى‌ رفت در سر راه خود به مدینه آمد و وارد روضه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شد. وى براى جلب توجّه مردم به منظور این که رابطه نسبى خویش با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را به رخ آنها بکشد، پس از زیارت مرقد مطهر، به پیامبر این چنین سلام داد: السّلام علیک یا رسول الله یا بن عمّ؛ سلام بر تو اى رسول خدا اى پسر عمو. در این هنگام موسى بن جعفر علیه السّلام که در آن مجلس حاضر بود، پیش آمد و خطاب به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گفت: السّلام علیک یا ابة؛ سلام بر تو اى پدر. با شنیدن این سخن، رنگ از رخسار هارون پرید و خطاب به امام کاظم علیه السّلام گفت: هذا الفخر یا ابا الحسن جدّا؛ این مایه افتخار است اى ابو الحسن). پس از آن بود که دستور توقیف و حبس آن حضرت را داد.[۱۴]

پانویس

  1. المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲ ص ۳۷۹؛ مسند الامام کاظم علیه السّلام، ج ۱ صص ۵۲- ۵۱
  2. حیات فکرى و سیاسى ائمه، جعفریان ،ص:۳۸۷
  3. سوره محمد، ۴۷
  4. حیاة الامام موسى بن جعفر علیه السّلام ج ۱، ص ۴۵۴ (از نور الابصار، ص ۱۳۶)؛ تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۰؛ وفیات الاعیان ج ۵، ص ۳۰۸؛ المناقب، ج ۲، ص ۲۶۴؛ جهاد الشیعة، ص ۲۵۱ (از مقاتل الطالبیین، ص ۵۰۰)؛ مسند الامام الکاظم علیه السّلام، ج ۱، ص ۵۷ (از کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۱۳؛ الکامل فى التاریخ، ج ۶، ص ۸۵؛ مرآة الجنان، ج ۱، ص ۳۹۴، تتمة المختصر، ج ۱، ص ۳۱۰؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۰۴)
  5. التهذیب ج ۴، ۳۰۴
  6. حیات فکرى و سیاسى ائمه، جعفریان ،ص:۳۸۸ پانوشت
  7. مقاتل الطالبیین، ص ۳۰۲
  8. بینه، ۱
  9. ابراهیم، ۲۸
  10. الاختصاص، ص ۲۶۲؛ تفسیر عیاشى ج ۲، ص ۲۳۰؛ بحار الانوار ج ۴۸، ص ۱۳۸
  11. ۸۵ سوره انعام
  12. آیه ۶۱ سوره آل عمران
  13. نور الابصار، صص ۱۴۹- ۱۴۸؛ عیون اخبار الرضا ج ۱، صص ۸۵- ۸۴؛ الصواعق المحرقه، ص ۲۰۳؛ ینابیع الموده، ص ۴۳۵؛ مسند الامام الکاظم ج ۱، ص ۵۰
  14. الکامل، ج ۶، ص ۱۶۴ و نک: الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۶۵؛ روضة الواعظین، ص ۱۸۴؛ الصواعق المحرقه، ص ۲۰۴؛ مرآة الجنان، ج ۱، ص ۳۹۵

منابع

  • حیات فکری و سیاسی ائمه، رسول جعفریان، انتشارات انصاریان، ۱۳۸۱.