بدعت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۶: سطر ۶:
 
برخى ديگر بدعت را اعم از زياد كردن چيزى در دين يا كم كردن از آن دانسته‌اند.<ref> رسائل، ج‌2، ص‌264؛ البحرالرائق، ج‌1، ص‌611‌. </ref> ولى در روايات فراوانى كه از طريق [[شيعه]] و [[اهل سنت]] نقل شده به گونه مطلق هر بدعتى عامل گمراهى و دور شدن از سنت به شمار رفته<ref> الكافى، ج‌1، ص‌58‌؛ مستدرك الوسائل، ج‌12، ص‌324. </ref> و مسلمانان به برائت جستن از آنها مأمور گشته‌اند.<ref>  كنزالعمال، ج‌1، ص‌388؛ وسائل الشيعه، ج‌16، ص‌267.</ref>
 
برخى ديگر بدعت را اعم از زياد كردن چيزى در دين يا كم كردن از آن دانسته‌اند.<ref> رسائل، ج‌2، ص‌264؛ البحرالرائق، ج‌1، ص‌611‌. </ref> ولى در روايات فراوانى كه از طريق [[شيعه]] و [[اهل سنت]] نقل شده به گونه مطلق هر بدعتى عامل گمراهى و دور شدن از سنت به شمار رفته<ref> الكافى، ج‌1، ص‌58‌؛ مستدرك الوسائل، ج‌12، ص‌324. </ref> و مسلمانان به برائت جستن از آنها مأمور گشته‌اند.<ref>  كنزالعمال، ج‌1، ص‌388؛ وسائل الشيعه، ج‌16، ص‌267.</ref>
  
بر اين اساس، بايد تقسيمات ياد شده را به بدعت لغوى مربوط دانست؛ نه بدعت اصطلاحى، زيرا نوآورى گاهى پسنديده و گاهى ناپسند است<ref> فى ظلال التوحيد، ص‌113‌ـ‌114؛ البدعه، سبحانى، ص‌114. </ref>، چنان‌كه از نظر تكليفى نيز مى‌تواند يكى از احكام پنج‌گانه مذكور را داشته باشد؛ اما افزودن چيزى بر دين همواره ناپسند و حرام است.<ref> بحارالانوار، ج‌31، ص‌14. </ref> برخى علت اين تقسيم‌بندى را توجيه سخن [[عمر|خليفه دوم]] درباره [[نماز تراويح]] دانسته‌اند كه پس از امر به جماعت خواندن آن اين كار را بدعتى نيكو شمرد.<ref> بحارالانوار، ج‌71، ص‌203؛ البدعه، باقرى، ص‌141‌ـ‌143. </ref>  
+
بر اين اساس، بايد تقسيمات ياد شده را به بدعت لغوى مربوط دانست؛ نه بدعت اصطلاحى، زيرا نوآورى گاهى پسنديده و گاهى ناپسند است<ref> فى ظلال التوحيد، ص‌113‌ـ‌114؛ البدعه، سبحانى، ص‌114. </ref>، چنان‌كه از نظر تكليفى نيز مى‌تواند يكى از احكام پنج‌گانه مذكور را داشته باشد؛ اما افزودن چيزى بر دين همواره ناپسند و حرام است.<ref> بحارالانوار، ج‌31، ص‌14. </ref> برخى علت اين تقسيم‌بندى را توجيه سخن [[عمر بن خطاب|خليفه دوم]] درباره [[نماز تراويح]] دانسته‌اند كه پس از امر به جماعت خواندن آن اين كار را بدعتى نيكو شمرد.<ref> بحارالانوار، ج‌71، ص‌203؛ البدعه، باقرى، ص‌141‌ـ‌143. </ref>  
  
 
درباره اينكه بدعت فقط اعتقادات و احكام عبادى را در برمى‌گيرد يا شامل امور عادى نيز مى‌شود [[فقها]] اختلاف نظر دارند؛ از سخن برخى برمى‌آيد كه نوآورى در امور عادى زندگى نيز در صورتى كه منتسب به شريعت نباشد، بدعت است؛ ولى برخى ديگر اين‌گونه نوآوريها را بدعت ندانسته و گفته‌اند: در صورتى كه نوآورى در امور عادى با آنچه خداوند منع كرده مخالف باشد، شخص تنها مرتكب عمل حرام گرديده است؛ نه بدعت، زيرا نوآورى او به نام دين نبوده است.<ref> فى ظلال التوحيد، ص‌113‌ـ‌114؛ البدعه، سبحانى، ص‌76. </ref>
 
درباره اينكه بدعت فقط اعتقادات و احكام عبادى را در برمى‌گيرد يا شامل امور عادى نيز مى‌شود [[فقها]] اختلاف نظر دارند؛ از سخن برخى برمى‌آيد كه نوآورى در امور عادى زندگى نيز در صورتى كه منتسب به شريعت نباشد، بدعت است؛ ولى برخى ديگر اين‌گونه نوآوريها را بدعت ندانسته و گفته‌اند: در صورتى كه نوآورى در امور عادى با آنچه خداوند منع كرده مخالف باشد، شخص تنها مرتكب عمل حرام گرديده است؛ نه بدعت، زيرا نوآورى او به نام دين نبوده است.<ref> فى ظلال التوحيد، ص‌113‌ـ‌114؛ البدعه، سبحانى، ص‌76. </ref>

نسخهٔ ‏۲۸ مارس ۲۰۱۷، ساعت ۰۷:۱۹

بدعت در لغت و اصطلاح

«بدعت» در لغت به معناى نوآورى يا اختراع چيزى بدون نمونه پيشين است[۱] و در اصطلاح متون و منابع اسلامى عبارت است از عملى كه اصل و پايه‌اى در شريعت نداشته باشد، يا وارد ساختن چيزى در دين كه جزء دين به شمار نمى‌رود.[۲]

برخى ديگر بدعت را اعم از زياد كردن چيزى در دين يا كم كردن از آن دانسته‌اند.[۳] ولى در روايات فراوانى كه از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده به گونه مطلق هر بدعتى عامل گمراهى و دور شدن از سنت به شمار رفته[۴] و مسلمانان به برائت جستن از آنها مأمور گشته‌اند.[۵]

بر اين اساس، بايد تقسيمات ياد شده را به بدعت لغوى مربوط دانست؛ نه بدعت اصطلاحى، زيرا نوآورى گاهى پسنديده و گاهى ناپسند است[۶]، چنان‌كه از نظر تكليفى نيز مى‌تواند يكى از احكام پنج‌گانه مذكور را داشته باشد؛ اما افزودن چيزى بر دين همواره ناپسند و حرام است.[۷] برخى علت اين تقسيم‌بندى را توجيه سخن خليفه دوم درباره نماز تراويح دانسته‌اند كه پس از امر به جماعت خواندن آن اين كار را بدعتى نيكو شمرد.[۸]

درباره اينكه بدعت فقط اعتقادات و احكام عبادى را در برمى‌گيرد يا شامل امور عادى نيز مى‌شود فقها اختلاف نظر دارند؛ از سخن برخى برمى‌آيد كه نوآورى در امور عادى زندگى نيز در صورتى كه منتسب به شريعت نباشد، بدعت است؛ ولى برخى ديگر اين‌گونه نوآوريها را بدعت ندانسته و گفته‌اند: در صورتى كه نوآورى در امور عادى با آنچه خداوند منع كرده مخالف باشد، شخص تنها مرتكب عمل حرام گرديده است؛ نه بدعت، زيرا نوآورى او به نام دين نبوده است.[۹]

«بدعت» در قرآن کریم

بدعت در قرآن با واژه‌ها و تعبيرهاى گوناگونى آمده است؛ از جمله واژه «بدع» و مشتقات آن كه در چهار آيه به كار رفته است كه در سه آيه (سوره بقره/2، 117؛ سوره انعام/6‌، 101؛ سوره احقاف/46، 9) معناى لغوى بدعت مراد است؛ ولى در آيه 27‌ سوره حديد/57: «و‌رهبانية ابتدعوها» دو قول وجود دارد: برخى مقصود از آن را روشى جديد در پرستش خداوند (معناى لغوى) دانسته‌اند[56]؛ اما شمارى ديگر آن را از مصاديق بدعت اصطلاحى شمرده‌اند.

مفهوم بدعت با تعابيرى ديگر مانند:

  • حلال كردن يا حرام كردن: ««يُحِلّونَهُ عامـًا و يُحَرِّمونَهُ عامـًا»» [۱۰]
  • نوشتن كتاب از جانب خود و انتساب آن به خدا: ««يَكتُبونَ الكِتـبَ بِاَيديهِم ثُمَّ يَقولونَ هـذا مِن عِندِ اللّهِ»» [۱۱] و عبارات ديگر مانند: ««ما يَكونُ لِى اَن اُبَدِّلَهُ مِن تِلقاىِ نَفسى»» [۱۲]. نيز در قرآن مطرح شده است؛ همچنين در برخى آيات به برخى مصاديق بدعت به ويژه در شرايع پيشين اشاره شده است. در اين آيات قرآن ضمن اشاره به عوامل و انگيزه‌هاى بدعت‌ گذارى، از آثار و پيامدهاى دنيوى و اخروى اين عمل نيز سخن به ميان آورده و برخى احكام فقهى بدعت را هم يادآورى كرده است.

عوامل و انگيزه‌هاى بدعت

شيطان

شيطان كه دشمن اصلى انسان است همواره مى‌كوشد وى را به ارتكاب انواع گناه از جمله بدعت‌ گذارى در دين بكشاند: ««لا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّيطـنِ اِنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبين اِنَّما يَأ مُرُكُم بِالسُّوءِ والفَحشاءِ واَن تَقولوا عَلَى اللّهِ ما لاتَعلَمون»» [۱۳]، ازاين‌رو در اين آيه و نيز آيه‌142 سوره انعام/6 كه در پى آن از بدعتهاى مشركان سخن به ميان آمده، مؤمنان از پيروى كردن شيطان منع شده‌اند.

دنياطلبى

از نگاه قرآن كريم، رسيدن به مال و مقام دنيايى از انگيزه‌هاى بدعت‌گذاران در دين است: ««فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَكتُبونَ الكِتـبَ بِاَيديهِم ثُمَّ يَقولونَ هـذا مِن عِندِ اللّهِ لِيَشتَروا بِهِ ثَمَنـًا قَلِيلاً...»».[۱۴] آيه مذكور در مورد عالمان اهل کتاب نازل شد كه به انگيزه تحصيل اموالى كه از عوام يهود مى‌گرفتند، يا استمرار رياست خود بر آنان [۱۵]ويژگيهاى پيامبر را در تورات تغيير مى‌دادند.

در آيه 75 سوره آل‌عمران/3 نيز از بدعت ديگر اهل كتاب ياد شده است كه به غرض تملك امانتهاى ديگران به بدعت متوسل مى‌شدند و اين امر را حكمى الهى مى‌شمردند: ««ومِن اَهلِ الكِتـبِ ... مَن اِن تَأمَنهُ بِدينار لايُؤَدِّهِ اِلَيكَ... ذلِكَ بِاَنَّهُم قالوا لَيسَ عَلَينا فى اُمِّيِّينَ سَبيلٌ ويَقولونَ عَلَى اللّهِ الكَذِبَ».»

جهل

از جمله عوامل بدعت، جهل انسانها به حقايق امور يا پيامدهاى بدعت است؛ ازاين‌رو آنگاه كه بنى اسرائيل با مشاهده بت پرستان از حضرت موسی علیه السلام خواستند تا برايشان مانند بت‌پرستان خدايانى قرار دهد، آن حضرت اين درخواست را ناشى از نادانى آنان برشمرد: ««قالوا يـموسَى اجعَل لَنا اِلـهـًا كَما لَهُم ءالِهَةٌ قالَ اِنَّكُم قَومٌ تَجهَلون»»[۱۶]؛ همچنين در آياتى ديگر از برخى بدعتهاى مشركان سخن به ميان آمده و نهايتاً «جهل» منشأ اين بدعتها دانسته شده است: ««فَمَن اَظلَمُ مِمَّنِ افتَرى عَلَى اللّهِ كَذِبـًا لِيُضِلَّ النّاسَ بِغَيرِ عِلم»»؛([۱۷] اين تفسير از آيه مبتنى بر آن است كه «بِغَيرِ عِلم» در آيه متعلق به «لِيُضِلَّ» باشد.[۱۸]

تقليد كوركورانه و بدون تعقل

قرآن در آيه 103 سوره مائده/5 بدعت گذاران را كسانى دانسته كه از عقل و انديشه خود استفاده نمى‌كنند: ««ولـكِنَّ الَّذينَ كَفَروا يَفتَرونَ عَلَى اللّهِ الكَذِبَ واَكثَرُهُم لا يَعقِلون»» ؛‌همچنين در آيه بعد از تقليد كوركورانه اين افراد از نياكان خود و پافشارى بر بدعتهاى آنها سخن به ميان آمده است: ««و اِذا قيلَ لَهُم تَعالَوا اِلى ما اَنزَلَ اللّهُ و اِلَى الرَّسولِ قالوا حَسبُنا ما وجَدنا عَلَيهِ ءَاباءَنا»».[۱۹]

پانویس

  1. لسان العرب، ج‌1، ص‌342؛ مقاييس اللغه، ج‌1، ص‌209، «بدع».
  2. الروضة البهيه، ج‌1، ص‌581‌؛ غنائم الايام، ج‌1، ص‌277.
  3. رسائل، ج‌2، ص‌264؛ البحرالرائق، ج‌1، ص‌611‌.
  4. الكافى، ج‌1، ص‌58‌؛ مستدرك الوسائل، ج‌12، ص‌324.
  5. كنزالعمال، ج‌1، ص‌388؛ وسائل الشيعه، ج‌16، ص‌267.
  6. فى ظلال التوحيد، ص‌113‌ـ‌114؛ البدعه، سبحانى، ص‌114.
  7. بحارالانوار، ج‌31، ص‌14.
  8. بحارالانوار، ج‌71، ص‌203؛ البدعه، باقرى، ص‌141‌ـ‌143.
  9. فى ظلال التوحيد، ص‌113‌ـ‌114؛ البدعه، سبحانى، ص‌76.
  10. (سوره توبه/9،37؛ سوره انعام/6‌،140،
  11. (بقره/2، 79)
  12. (سوره يونس/10،15)
  13. (سوره بقره/2،168 ـ 169)
  14. (بقره/2،79)
  15. تفسير قرطبى، ج 2، ص‌9؛ نمونه، ج 1، ص‌316 .
  16. (سوره اعراف/7،138)
  17. سوره انعام/6‌،143 ـ 144)
  18. المنير، ج‌8‌، ص‌73؛ نمونه، ج‌6‌، ص‌11.
  19. (سوره مائده/5‌،104)

منابع

يعقوب على برجى، دائرة المعارف قرآن كريم (جلد پنجم) (نقل با تلخیص)