باری (اسم الله): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (مهدی موسوی صفحهٔ باری را به باری (اسم الله) منتقل کرد)
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۶

«بارىء»، از اسماء و صفات خدای تعالی، به معنای پدیدآورنده آفریدگان به صورت متمایز از یکدیگر است. واژه «باریء» دو بار در آیه ۵۴ سوره بقره «و اِذ قالَ موسى لِقَومِهِ یقَومِ اِنَّکم ظَلَمتُم اَنفُسَکم بِاتِّخاذِکمُ العِجلَ فَتوبوا اِلى بارِئِکم فَاقتُلوا اَنفُسَکم ذلِکم خَیرٌ لَکم عِندَ بارِئِکم فَتابَ عَلَیکم اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحیم» و یک بار در آیه ۲۴ سوره حشر «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ» وارد شده است. در آیه ۲۲ سوره حدید، نیز فعل (نبرأ) که معناى همین اسم را افاده مى‌کند بکار رفته‌ است: «ما اَصابَ مِن مُصیبَة فِى الاَرضِ ولا فى اَنفُسِکم اِلاّ فى کتب مِن قَبلِ اَن نَبرَاَها اِنَّ ذلِک عَلَى اللّهِ یسیر».

«بارى» (در اصل بارىء[۱] به همزه آخر) در لغت از ریشه «ب ـ ر ـ ء»[۲] به معناى آفریدن بدون نمونه پیشین‌ است.[۳] ابن فارس مى گوید: «برء» در لغت عرب دو ریشه بیش ندارد، یکى آفرینش و دیگرى دورى، مى گویند: «برء اللّه الخلق»، خدا مردم را آفرید.[۴] و راغب در مفردات مى گوید: «بارى» از اسماى مخصوص خدا است و «برئ» به معنى خلق کردن است.

ابن منظور در لسان العرب تفاوت «بارى» و «خالق» را چنین بیان مى کند: «برئ در موردى به کار مى رود که آفرینش کاملاً بى سابقه بوده و الگویى پیشین نداشته باشد، در حالى که خالق معنى گسترده تر از آن دارد چنان که مى فرماید: «...أَخْلُقُ لَکمْ مِنَ الطِّینِ کهِیئَةِ الطَّیر...». (سوره آل عمران، ۴۹) براى شما از گل شکل مرغى خلق مى کنم. ولى نمى توان به جاى آن لفظ «ابرء» به کار برد. غالباً «بارى» در مورد آفرینش حیوانات به کار مى رود، و اگر در آیه ۲۴ سوره حشر خدا با این دو وصف یک جا توصیف شده است (الخالق البارئ)، به خاطر تفاوتى است که در مفهوم آنها وجود دارد».

اسم بارى به معناى پدیدآورنده مخلوقات است، به نحوى که هیچ یک به دیگرى مشتبه‌ نشده، از یکدیگر متمایز باشند؛[۵] به عبارت دیگر، بارى جداسازنده و متمایزکننده مخلوقات از یکدیگر از طریق بخشیدن صورت هاى گوناگون به آنهاست،[۶] زیرا خداوند انسان را از زمین (خاک) جدا مى‌سازد[۷] یا اشیا را (از عالم عقول متمایز مى‌کند و) به عالم نفوس تنزل مى‌دهد[۸] یا به عقیده برخى، موجودات را از عدم جدا مى‌سازد.[۹]

پیوند بین معناى بارى به عنوان اسم خداوند و معناى لغوى آن از این جهت است که معناى آفریدن و پدیدآوردن به نوعى در اسم بارى لحاظ شده و شاید با توجه به همین ارتباط است که برخى اسم بارى را به معناى آفریدگار نخستین و پدیدآورنده اشیا بدون نمونه پیشین دانسته‌اند.[۱۰] گفتنى است که برخى، اساساً بارى را از ریشه «براء» (جداسازى) و به معناى جداسازنده دانسته‌اند.[۱۱]

اسم بارى در آیه «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ» (سوره حشر، ۲۴) بین‌ دو اسم خالق و مصوّر واقع شده است. از نظر محققان،[۱۲] بارى به مرتبه ویژه‌اى از آفرینش موجودات بدست خداوند اشاره دارد که پس از مرتبه خلق و پیش از تصویر است، از این‌ رو ترتیب این نام ها در آیه یاد شده برخلاف پندار برخى مبنى بر ترادف آنها، از پیوند منطقى آنها حکایت دارد زیرا هر آنچه که از عدم به سوى وجود خارج مى‌شود در مرحله نخست نیازمند تقدیر و تعیین اندازه‌ها و حد و حدود و خصوصیات گوناگون و در مرحله دوم نیازمند پدیدآوردن بر طبق اندازه‌ها و خصوصیات معین شده پیشین و در مرحله سوم نیازمند صورتگرى و شکل‌دهى است و خداوند متعالى از آن حیث که مقدِّر و تعیین کننده حدود و خصوصیات آفریدگان است «خالق»، و به جهت این که اختراع کننده و پدیدآورنده آنهاست «بارى»، و به اعتبار این که مرتب کننده صورت هاى مخلوقات به بهترین ترتیب است «مُصوّر» خوانده مى‌شود.[۱۳]

بر اساس آیه ۲۲ سوره حدید مصیبت هایى که در زمین واقع مى‌شود یا به انسانها مى‌رسد، خداوند پیش از بارى بودن نسبت به آنها، حدود و اندازه‌ها و خصوصیات آنها را در لوح محفوظ معین و مقدر کرده است. آیه مذکور، تقدیر حوادث پیش از وقوع آنها و تعلق قضاى تغییرناپذیر الهى به آنها را بر خداوند آسان دانسته است: «ما اَصابَ مِن مُصیبَة فِى الاَرضِ ولا فى اَنفُسِکم اِلاّ فى کتب مِن قَبلِ اَن نَبرَاَها اِنَّ ذلِک عَلَى اللّهِ یسیر». آیه بعد، علت آگاه ساختن مردم از این امر (تقدیر حوادث پیش از وقوع آنها) را اندوهگین نشدن انسانها بر نعمت هاى از‌ دست رفته و خوشحال نشدن ایشان بر دریافت نعمت ها بیان کرده است: «لِکیلا تَأسَوا عَلى ما فاتَکم و‌لا تَفرَحوا بِما ءاتکم...» (سوره حدید، ۲۳) زیرا انسان اگر یقین کند که آنچه (مصیبت ها) به او رسیده قبلاً مقدّر شده و باید به او مى‌رسید و نعمت هایى که به او داده شده تا مدتى نزد او به امانت است، غم و شادى خود را به هنگام از دست دادن نعمت و دریافت آن بزرگ نمى‌شمارد و چندان به آن اهمیت نمى‌دهد.[۱۴]

برخى در تبیین بارى آن را برگرفته از ریشه «برى» (خاک) و به معناى آفریننده انسان و ترکیب کننده او از خاک دانسته‌اند.[۱۵] در نظر دیگر، بارى از «بَرْى» (تراشیدن) و به مفهوم پدیدآورنده چیزى به شکل موزون است.[۱۶] گفته شده: بارى از ریشه بَرء (آفریدن) و به معناى خالق و مترادف با آن است.[۱۷]

به اعتقاد برخى بارى از «بُرء» (بهبودى و رهایى از نقص و مرض) و به معناى پدیدآورنده اشیا بدون نقص و کاستى[۱۸] یا آفریدگار موجودات بدون تخلف از مقتضاى حکمت و فطرت است.[۱۹] از دیدگاه هاى یاد شده بدست مى‌آید که قدر مشترک معناى بارى نزد بیشتر‌ مفسران و شارحانِ اسماء اللّه تعالى «آفریننده»‌ است.

در سعه و ضیق این معنا از نظر متعلق هم اختلاف نظر وجود دارد؛ بعضى استعمال بارى را هم در پدیدآورنده اجسام و هم در پدیدآورنده اعراض، مانند رنگ و بو صحیح مى‌دانند[۲۰] و برخى معتقدند بارى فقط در مورد پدیدآورنده اجسام بکار مى‌رود، از این‌رو به مخلوقات، «بریه» گفته مى‌شود؛ ولى درباره اعراضى همچون طعم و رنگ بریه بکار نمى‌رود.[۲۱]

دسته سوم بر این باورند که لفظ بارى به آفریدن جانداران اختصاص داشته و در غیر جانداران به ندرت بکار مى‌رود، به همین جهت گفته مى‌شود: «برأ اللّه النسمة و خلق‌ السموات والارض».[۲۲] بارى در آیه ۵۴ سوره بقره نیز بکار رفته است و در آن قوم حضرت موسى به توبه و بازگشت به سوى آفریدگار و کشتن خویش فرمان یافته‌اند: «و اِذ قالَ موسى لِقَومِهِ یقَومِ اِنَّکم ظَلَمتُم اَنفُسَکم بِاتِّخاذِکمُ العِجلَ فَتوبوا اِلى بارِئِکم فَاقتُلوا اَنفُسَکم ذلِکم خَیرٌ لَکم عِندَ بارِئِکم فَتابَ عَلَیکم اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحیم».

در این آیه دو بار لفظ بارى در حال اضافه به ضمیر جمع مخاطب (کم) بکار رفته است تا ضمن اشعار به اختصاص (پدیدآورنده شما)، محبت مخاطبان را نیز برانگیزد؛ گویا خداوند مى‌فرماید: این توبه و کشتن خویش گرچه براى شما از دشوارترین فرمانهاست؛ لیکن خدایى که این فرمان را داده آفریننده شماست، پس کسى که به وجود آمدن شما را پسندید و آن براى شما خیر بود، اکنون همو کشته شدن شما را پسندیده و این براى شما بهتر است. چگونه ممکن است خداوند خیر شما را نخواهد در حالى که شما را آفریده‌ است؟[۲۳]

پانویس

  1. مقاییس‌اللغه، ج۱، ص‌۲۳۶؛ المنجد، ج‌۱، ص‌۷۳، «برء».
  2. الصحاح، ج۱، ص۳۶؛ اقرب‌الموارد، ج۱، ص‌۱۵۴؛ ترتیب‌العین، ص‌۷۴، «برء».
  3. النهایه، ج۱، ص۱۱۱؛ تاج‌العروس، ج‌۱، ص‌۱۱۳، «برء».
  4. مقاییس اللغه، ج‌۱، ص‌۲۳۶، «برء».
  5. فتح الرحمن، ج‌۷، ص‌۳۶۴۳؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۵۷.
  6. لوامع البینات، ص‌۲۱۶.
  7. المیزان، ج‌۱، ص‌۱۸۹.
  8. شرح الاسماء الحسنى، درود‌آبادى، ص‌۳۳.
  9. التبیان، ج۱، ص‌۲۴۴؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۳۷.
  10. تفسیر سمرقندى، ج‌۳، ص‌۳۴۸.
  11. المیزان، ج‌۱، ص‌۱۹۰.
  12. علم‌الیقین، ج۱، ص۱۷۰؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۵۷؛ کشف‌الاسرار، ج‌۱۰، ص‌۵۷‌.
  13. شرح الاسماء الحسنى، غزالى، ص‌۶۴‌ـ‌۶۵‌.
  14. المیزان، ج‌۱۹، ص‌۱۹۲.
  15. لوامع‌البینات، ص‌۲۱۷؛ التوحید، ص‌۲۰۰.
  16. پیام قرآن، ج‌۴، ص‌۲۹۲؛ نمونه، ج‌۲۳، ص‌۵۵۵‌.
  17. لوامع البینات، ص‌۲۱۶.
  18. نمونه، ج‌۲۳، ص‌۵۵۵‌؛ پیام قرآن، ج‌۴، ص‌۲۹۲.
  19. روح المعانى، مج‌۱۵، ج‌۲۷، ص‌۹۲؛ فتح الرحمن، ج‌۷، ص‌۳۶۴۷.
  20. مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۴۴۲؛ لسان العرب، ج‌۱، ص‌۳۵۴، «برء».
  21. التفسیر الکبیر، ج‌۱۰، ص‌۵۱۴‌.
  22. مجمع البحرین، ج‌۱، ص‌۴۸؛ لسان‌العرب، ج‌۱، ص‌۳۵۴، «برء»؛ نثر‌طوبى، ج‌۱، ص‌۶۹‌، «برء».
  23. المیزان، ج‌۱، ص‌۱۹۰.

منابع

  • دائرة المعارف قرآن کریم، سید حبیب بخارایى‌زاده، ج۵، ص۲۶۰-۲۶۲.
  • منشور جاوید، آیت الله جعفر سبحانی، ج۲، ص۱۵۷.
اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.