انس بن مالک

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


از شخصیت‌های نامی دوران صدر اسلام که هم افتخار مصاحبت رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم را داشته و هم تا دوران اموی در قید حیات بوده است، شخصیتی نامی به نام انس بن مالک است. نام کامل او انس بن مالک بن نضر بن ضمضم بن زید بن حرام بن جندب بن عامر بن غنم بن عدی بن نجار بن ثعلبة بن عمرو بن خزرج بن حارثة أنصاری است که از قبیله خزرجیان مدینه و از طایفه بنی‌ نجار می‌باشد.[۱] در واقع او هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر منسوب به طایفه بنی‌نجار است.

مادر او ام سلیم دختر ملحان است و در مورد کنیه او آمده است که کنیه او اباحمزه می‌باشد[۲] که به اسم عمویش نامیده شده است.[۳] کنیه اباحمزه را رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به او داده است و علاوه بر آن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او لقب ذوالاذنین را نیز داده است.[۴] تاریخ تولد او بین مورخین اختلاف است؛ اما با آنچه در ادامه به آن اشاره می‌شود، وی متولد سال ده قبل از هجرت معادل ششصد و دوازده میلادی است.[۵] او دارای فرزندان و اموال فراوان بود و نام یکی از همسرانش جمیله بود، جمیله کسی بود که بعد از جنگ اسلام و ایران به عنوان برده جمیله معرفی شد.[۶] وی از جمله صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شمار می‌رود.

او می‌گوید: وقتی که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه آمد مادرم مرا که هشت سال سن داشتم به خدمت آن حضرت برد و گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم! مردان و زنان انصار هر کدام هدیه‌ای برای شما آوردند. من پسرم را آورده‌ام که در خدمت شما باشد. از آن پس من به مدت ده سال به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خدمت کردم. انس را به همین دلیل خادم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لقب دادند. وی به این خدمتگزاری افتخار می‌کرد.[۷]

انس و همراهی پیامبر صلی الله علیه و آله در میادین جنگ

وی در بیشتر جنگ‌های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضور داشت و حتی برخی همچون الجزری قائلند وی در جنگ بدر نیز بوده[۸] است، البته در منابع تاریخی کسی به غیر از الجزری به آن اشاره نکرده است. اما با این وصف او در غزوات حدیبیه، فتح مکه، حنین و خیبر حضور داشت و در رکاب پیامبر جنگید. البته می‌توان حضور او را در جنگ بدر این طور توجیه کرد که وی به دلیل سن کم جنگجو نبوده، لیکن همراه با سپاهیان و در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است.[۹] پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای انس دعا کرد ولذا او دارای مال و فرزند فراوان و طول عمر شد و علتش دعای پیامبر در حقش بود.[۱۰]

انس بن مالک و روایتگری حدیث

او یکی از بزرگترین روات حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیه السلام است و حدود دو هزار و دویست و هشتاد و شش روایت نقل کرده است و بعد از ابوهریره و عبدالله بن عمر در کثرت روایت جایگاه سوم را دارا است.[۱۱] وی به جز از پیامبر از امام علی علیه السلام، عمر، ابوبکر، عثمان، معاذ بن جبل، ابی طلحه، عباده بن صامت، ام سلیم، ام حرام، اسید بن حضیر، ابوذر، ابن مسعود و... روایت نقل کرده است.[۱۲] و حدود دویست نفر از او روایت نقل کرده‌اند.

اشخاصی همچون ابن سیرین، شعبی، مکحول، قتاده و... در بین عالمان و راویان وی صحیح السند دانسته شده است.[۱۳] وی از جمله راویانی بود که خصوصیات و شمایل پیامبر را نقل کرده است. درباره خصوصیات فردی او آمده است که مبتلا به بیماری برص بود و هنگام غذاخوردن لقمه‌های بزرگ می‌گرفت.[۱۴]

وی در میان مردم بصره دارای جایگاه بالایی بود، چرا که وقتی مردم بصره افتخارات شهرشان را بیان می‌کردند به حضور انس بن مالک در این شهر می‌بالیدند.[۱۵]

انس بن مالک در دوران خلفا

در دوران خلافت ابوبکر، انس به عنوان جمع کننده خراج از طرف خلیفه به بحرین رفت و بعد از ستاندن صدقات به مدینه بازگشت. در واقع ابوبکر او را با مشورت عمر به بحرین فرستاد و انس نیز وقتی به مدینه برگشت ابوبکر وفات کرده بود، لذا اموال را به عمر تحویل داد و با او بیعت کرد. عمر نیز آن مبالغ را که چهار هزار درهم بود به انس بخشید.[۱۶]

در دوران خلافت عمر بن خطاب، وی در جنگ شوشتر حضور داشت. در این جنگ او به همراه برادر خود از فرماندهان ابوموسی اشعری به شمار می‌رفت و فرماندهی سواره نظام را بر عهده داشت. در واقع این همان جنگی بود که انس، برادر خود براء را از دست داد.[۱۷] او کسی بود هرمزان، سردار ایرانی را به مدینه نزد عمر آورد و در واقع با فتوایش جان هرمزان را نجات داد.[۱۸] بعد از این جنگ، عمر ابوموسی را والی بصره کرد و طبق درخواست ابوموسی، وی سی نفر از صحابه پیامبر را به بصره برای یاری ابوموسی فرستاد که یکی از آنان انس بن مالک بود.[۱۹]

از خصوصیات انس در این دوره این بود که وی انگشتری داشت که بر آن نقش گرگ یا روباه بود و علت آن این بوده که عمر بن خطاب نهی کرد که بر نگین انگشتری چیزی به زبان عربی بنویسند. اما بعد از مرگ عمر، بر روی انگشترش «محمد رسول الله» را نقش کرده بود و هرگاه به توالت می‌رفت آن را درمی‌آورد.[۲۰]

انس فردی باتقوی و مستجاب الدعوه بود. این مطلب را می‌توان از ماجرایی که در طبقات آمده فهمید. ابن سعد در کتابش آورده: یکی از سرپرستان زمین‌های انس بن مالک از خشکی و بی‌آبی زمین پیش او شکوه کرد. گوید: انس نماز گزارد و دعا کرد ابری پدید آمد و زمین او را پوشاند و چندان بارید که استخر از آب آکنده شد.[۲۱]

در دوران عثمان، در پی حمله به عثمان و شورش مردم بر علیه او انس از جمله کسانی بود که به حمایت از عثمان پرداخت و در بصره در حمایت عثمان سخنرانی کرد.[۲۲] او در زمان خلافت عثمان، سیرین پدر محمد بن سیرین و برادرانش؛ یعنی یحیی بن سیرین و انس بن سیرین و معبد بن سیرین بزرگترین این برادران، از جمله آن اسیران بودند که اینان را انس بن مالک انصاری آزاد کرد.[۲۳]

انس و اهل بیت علیهم السلام

او پس از رحلت پیامبر با ابوبکر بیعت کرد و در مورد امام علی علیه السلام ابتدا سکوت کرد، لکن بعدها به نقل فضایل و مناقب آن حضرت پرداخت. از جمله روایت‌ها این است: انس بن مالک گفت: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرمود: فردای قیامت هفتاد هزار نفر از پیروان من بدون حساب به بهشت وارد می‌شوند، سپس به طرف علی علیه السلام التفات کرده. فرمود: آنها شیعه تواند و تو امام آنهائی.[۲۴]

ابن ابی الحدید در شرح خود، علت سکوت انس بن مالک را رسیدن به مال دنیا و یاری دشمنان آن حضرت دانست.[۲۵]

در بسیاری از منابع آمده است که وی مورد نفرین امام علی علیه السلام قرار گرفت. علت آن در ارشاد چنین ذکر شده: انس بن مالک هم که در روز غدیر حضور داشته و اتفاقاً آن روز هم در میان این عده انصار بود صحبت فرموده، علی علیه السلام را گواهی ننمود. علی علیه السلام به او متوجه شده، فرمود: ای انس تو چرا شهادت ندادی و گفته مرا تصدیق نکردی با این که تو هم مانند دیگران فرموده: پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را استماع کرده بودی. عرض کرد: یا علی من اکنون پیر شده‌ام و از چنین سخنی که می‌گوئی و از من گواهی می‌طلبی چیزی به یاد ندارم.

علی علیه السلام از سخن آن انس بن مالک متأثر شده او را نفرین کرد. پروردگارا اگر این بیچاره دروغ می‌گوید، وی را به پیسی مبتلا کن که هیچگاه عمامه آن را مستور نکند. طلحه گفته خدا گواه است پس از این، میان دو چشم او را دیدم که لکه پیسی فراگرفته بود[۲۶] و این لکه تا آخر عمر در میان دو چشمانش نمایان بود.[۲۷] البته در تاریخ الفی آمده است که در زمان جنگ جمل، امام انس را مأموریت داد تا نزد عایشه و طلحه و زبیر برود و سخنانی را که امام بیان نمود، برساند؛ اما انس هیچیک از سخنان امام را به آنان نگفت و به همین سبب امام او را نفرین کرد.[۲۸]

او در زمان جنگ جمل همچون سعد بن ابی وقاص کنار کشید و در لشکر هیچیک از دو طرف نبرد، نرفت[۲۹] و در واقع وی از مرجئه به شمار آمد. از او نقل شده است که خداوند دوستی علی و عثمان را در دل مومنی جمع نکرد؛ اما خداوند دوستی هر دوی اینان را در دل‌های ما قرار داد.[۳۰]

انس بعد از شهادت امام علی علیه السلام

از او در مورد امام حسن علیه السلام روایتی نقل شده مبنی بر این که امام حسن علیه السلام شبیه‌ترین افراد به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بود.[۳۱] در زمان حکومت معاویه، وی چند بار با معاویه بحث نمود و حتی در چند مورد با درشتی بسیار با معاویه سخن گفت اما معاویه از آن چشم‌پوشی کرد و حتی از عمروعاص خواست که انس را با وعد و وعید و احسان راضی نگهدارد.[۳۲] انس به جهت مخالفت با معاویه در نماز شرکت نمی‌کرد و این باعث شده بود که مردم نیز در نماز او شرکت نکنند ولذا معاویه سعی می‌کرد به هر صورت انس را راضی نگه دارد.

در دوران یزید بن معاویه، زمانی که سر امام حسین علیه السلام را نزد ابن زیاد می‌آوردند، او در مجلس حضور داشت و گفته بود که حسین علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شباهت داشت.[۳۳] در دوران خلافت ابن زبیر، وی مدتی از طرف ابن زبیر امام جماعت مسجد بصره بود و مدت چهل روز در آنجا نماز می‌خواند تا این که بعد از چهل روز ابن زبیر او را از سمتش خلع کرد.[۳۴]

در تواریخ آمده است که حجاج بر گردن انس مهر سربی زد تا به این وسیله او را خار و زبون کند. در تاریخ طبری علت امر چنین ذکر شد: «ابوعون گوید: حجاج را دیدم که کس پیش سهل بن سعد فرستاد و او را پیش خواند و گفت: چرا امیرمؤمنان، عثمان را یاری نکردی؟ گفت: «یاری کردم» گفت: دروغ می‌گویی و بگفت تا مهر سربی به گردن وی نهادند.[۳۵] بی احترامی و ناسزاگویی حجاج به انس بسیار فراوان بود و حتی در چند مورد انس را تهدید به مرگ کرده است.

به عنوان مثال روزی به او گفت: ای انس یک روز همراه مختاری و روزی دیگر همراه پسر اشعث، در فتنه‌ها و شورش‌ها جولان می‌دهی، به خدا سوگند تصمیم دارم تو را زیر سنگهای سنگین آسیا خرد کنم و نشانه تیرها قرار دهم. این امر باعث شد که انس با عبدالملک مکاتبه کند. عبدالملک بن مروان شدیداً از کار حجاج خشمگین شد و حجاج را مجبور به عذرخواهی از انس کرد».[۳۶]

مرگ انس بن مالک

در تاریخ مرگ انس بین مورخین اختلاف است. برخی وفات او را سال نود و یک نوشته و برخی سال نود را سال وفاتش عنوان کرده‌اند. برخی سال نود و برخی دیگر سال نود و سه را تاریخ مرگ انس دانستند.[۳۷] ظاهرا وی آخرین صحابی در بصره بود که درگذشت و پیش از مرگ از خود صد و بیست فرزند نرینه بر جای گذاشته بود.[۳۸]

خود وی گفته بود که غیر من کسی نمانده است که به دو قبله نماز خوانده باشد.[۳۹] در زمان مرگش وصیت کرده بود که یادگاری که از رسول خدا صلی الله علیه و آله داشته را با او دفن کنند.[۴۰] در میزان سن او در هنگام وفات نیز اختلاف است برخی سن او را نود و نه، برخی صد و برخی صد و سه سال دانستند.[۴۱] در الاعلام نیز سن او را نود و سه سال نوشته است.[۴۲] در اواخر عمر او، بیماری گریبان‌گیرش شد به طوری که یک سال پیش از مردن از روزه گرفتن ناتوان بود و نمی‌توانست روزه بگیرد.

چون مرگ انس بن مالک فرارسید وصیت کرد که محمد بن سیرین جنازه‌اش را بشوید و بر او نماز بگزارد. محمد بن سیرین در آن هنگام زندانی بود. مردم پیش حکمران بصره که مردی از خاندان اسید بود رفتند و او به محمد بن سیرین اجازه داد. محمد از زندان بیرون آمد و پیکر انس را شست و کفن کرد و در قصر انس که در جانب صحرا بود، بر پیکرش نماز گزارد.[۴۳] قبر او در نزدیکی وادی السباع، منطقه‌ای در بصره است.[۴۴]

پانویس

  1. ابن عبدالبر، أبوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، ج1، ص109.
  2. الجزری، عزالدین بن الأثیر أبوالحسن علی بن محمد، أسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر، 1409، ج1، ص151.
  3. ابن عبدالبر، پیشین، ج1، ص109.
  4. الجزری، پیشین، ج1، ص151.
  5. الزرکلی، خیرالدین، الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال والنساء من العرب والمستعربین والمستشرقین، بیروت، انتشارات دارالعلم للملایین، سال 1989م، ج2، ص24.
  6. بلاذری، أحمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، تهران، نشر نقره، چ اول، 1337ش، ص482.
  7. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374ش، ج7، ص14.
  8. الجزری، پیشین، ج1، ص154.
  9. همان، ج1، ص151.
  10. المقریزی، تقی الدین أحمد بن علی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال والأموال والحفدة و امتاع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1420، ج12، ص17.
  11. ابن حزم، علی، جوامع السیره به کوشش احسان عباس و ناصرالدین اسد، قاهره، دارالمعارف، ص275و276.
  12. الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413، ج6، ص289.
  13. ابن عبدالبر، پیشین، ج1، ص37.
  14. ذهبی؛ پیشین، ج6، ص295.
  15. قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی، تحقیق سید جلال الدین تهرانی، تهران، توس، 1361ش، ص294.
  16. الذهبی، پیشین، ج6، ص293.
  17. دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ص165.
  18. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363ش، ج1، ص538.
  19. بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، البرز، چ3، 1373ش، ج3، ص489.
  20. ابن سعد، پیشین، ج7، ص15و20.
  21. همان، ج7، ص18.
  22. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، سال 1375ش، ج6، ص22-32.
  23. بلاذری، پیشین، ص353.
  24. شیخ مفید، الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدی خوانساری، تهران، اسلامیه، 1380، ص29.
  25. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1378ه، ج4، ص74.
  26. شیخ مفید، پیشین، ص340.
  27. ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960م، ص251.
  28. تتوی، قاضی احمد، قزوینی، آصف خان، تاریخ الفی، تهران، علمی و فرهنگی، 1382، ج1، ص300.
  29. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف، 1403، ج1، ص116.
  30. الذهبی، پیشین، ج6، ص295.
  31. الجزری، پیشین، ج1، ص490.
  32. تتوی، پیشین، ج4، ص26-36.
  33. مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ (البدء والتاریخ)، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، ج2، ص904.
  34. بلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر، جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417، ج6، ص342.
  35. طبری، پیشین، ج8، ص35-11.
  36. دینوری، اخبارالطوال، پیشین، ص365و366.
  37. الجزری، پیشین، ج1، ص152.
  38. مقدسی، پیشین، ج2، ص806.
  39. العسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415،ج1، ص276.
  40. الجزری، پیشین، ج1، ص152.
  41. العسقلانی، پیشین، ج1، ص277.
  42. الزرکلی، پیشین، ج2، ص24.
  43. ابن سعد، پیشین، ج7، ص15و16.
  44. ابن بطوطه، شمس الدین ابی عبدالله محمد بن عبدالله االواتی الطنجی، ترجمه رحله ابن بطوطه، تهران، آگه، 1376، ج1، ص232.


منابع