امام رضا علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
 
(۴۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{خوب}}
+
'''حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام''' (۱۴۸ - ۲۰۳ ه.ق) فرزند [[امام کاظم]] (علیه السلام)، هشتمین امام[[شیعه اثنی عشری | شیعیان اثنی عشری]] است. مدت [[امامت]] ایشان ۲۰ سال است که همزمان بود با خلافت [[هارون الرشید]]، [[امین (خلیفه عباسی)|امین]] و [[مأمون|مأمون عباسی]].<ref>الطبرسی، ج۲، ۱۴۱۷ه‍.ق، صص۴۱-۴۲. </ref> آن حضرت در سال ۲۰۰ هجری به اصرار و اجبار مأمون از [[مدینه]] راهی شهر «مرو» در [[خراسان]] محل [[خلافت]] این خلیفه عباسی شدند. مأمون حضرت رضا را مجبور به پذیرش عنوان [[ولایت عهدی امام رضا علیه السلام|ولایتعهدی]] کرد و سرانجام در سال ۲۰۳ هجری ایشان را با زهر مسموم نمود و به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رساند. محل دفن بدن مطهر ایشان بعدا به «[[مشهد|مشهد الرضا]]» معروف شد که امروزه زیارتگاه بزرگ [[شیعیان]] جهان است.  
علی بن موسی الرضا علیه‌السلام (11 ذی القعده 148 ه . ق - 30 [[صفر]] 203 ه. ق) فرزند [[امام کاظم]] (علیه اسلام) و [[نجمه خاتون]] (سلام الله علیها) هشتمین [[امام]] [[شیعه اثنی عشری | شیعیان اثنی عشری]] است. [[کنیه]] ایشان، ابوالحسن می باشد و مدت امامتشان  ۲۰ سال است که همزمان بود با سالهای پایانی خلافت [[هارون الرشید]]، خلافت امین (چهار سال) و 5 سال اول خلافت [[مأمون|مأمون عباسی]]. <ref>الطبرسی، ج۲، ۱۴۱۷ه‍. ق. ، صص۴۱-۴۲. </ref>  
 
 
 
آن حضرت بیشتر مدت زمان زندگی خویش را در شهر زادگاهشان [[مدینه]] حضور داشتند ولی در سال 200 هجری به اصرار [[مأمون عباسی]] و بالاجبار راهی شهر [[مرو]] محل خلافت این خلیفه عباسی شدند. در مرو مأمون حضرت را مجبور به پذیرش عنوان ولایتعهدی کرد و سرانجام در سال 203 هجری مأمون ایشان را با زهر مسموم کرد و به شهادت رساند. محل دفن جسد ایشان بعدا به [[مشهد|مشهد الرضا]] معروف شد و امروزه زیارتگاه بزرگ شیعیان جهان است.  
 
 
{{شناسنامه ائمه
 
{{شناسنامه ائمه
 
|عنوان امام=امام رضا علیه السلام
 
|عنوان امام=امام رضا علیه السلام
|تصویر= پرونده:امام رضا (2). jpg
+
|تصویر= پرونده:امام رضا (2).jpg
 
|مقام = امام هشتم
 
|مقام = امام هشتم
 
|نام= علی  
 
|نام= علی  
سطر ۱۱: سطر ۸:
 
|کنیه = ابوالحسن
 
|کنیه = ابوالحسن
 
|پدر = امام کاظم علیه السلام
 
|پدر = امام کاظم علیه السلام
|مادر = نجمه
+
|مادر = [[نجمه خاتون|نجمه]]
|تاریخ ولادت = 11 ذی القعده سال 148 هجری  
+
|تاریخ ولادت = ۱۱ [[ذی القعده]] سال ۱۴۸ هجری  
|محل ولادت = مدینه
+
|محل ولادت = [[مدینه]]
  |مدت امامت = 20سال
+
  |مدت امامت = ۲۰ سال
|مدت عمر = 55 سال
+
|مدت عمر = ۵۵ سال
|تاریخ شهادت =30 صفر سال 203 هجری
+
|تاریخ شهادت =آخر [[صفر]] سال ۲۰۳ هجری
 
|علت شهادت = مسمومیت توسط زهر
 
|علت شهادت = مسمومیت توسط زهر
|قاتل = مأمون عباسی لعنه الله
+
|قاتل = [[مأمون عباسی]] لعنه الله
|محل دفن= مشهد}}
+
|محل دفن= مشهد مقدس}}
== زندگی نامه ==
+
==ولادت و نسب==
=== [[ولادت امام رضا علیه السلام|ولادت]] ===
+
'''[[ولادت امام رضا علیه السلام|ولادت]]:'''
امام علی بن موسی رضا عليه السّلام بنا به قول بسيارى از مورّخان، در سال 148 <ref>. الكافى، ج ص 486؛ الارشاد، ص 341؛ التهذيب، ج ص 83</ref> و بنا به قول  اندكى دیگر از آنان، در سال 153 <ref>عيون اخبار الرضا، ج ص 81. نوبختى سال 151 را نقل كرده است. نك: فرق الشيعة، ص 96</ref> در 11 [[ذى‌ القعده]] يا [[ذى الحجه]] و يا [[ربيع الاول]] در شهر [[مدینه]] چشم به جهان گشود.  
+
 
 +
امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، فرزند [[امام کاظم]] (علیه السلام)، بنا به قول بسیارى از مورّخان، در سال ۱۴۸ قمری<ref>. الکافى، ج ۱، ص ۴۸۶؛ الارشاد، ص ۳۴۱؛ التهذیب، ج ۶، ص ۸۳</ref> و بنا به قول  اندکى دیگر از آنان، در سال ۱۵۳ قمری<ref>عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۸۱. نوبختى سال ۱۵۱ را نقل کرده است. نک: فرق الشیعة، ص ۹۶</ref> در ۱۱ [[ذى‌ القعده]] یا [[ذى الحجه]] و یا [[ربیع الاول]] در شهر [[مدینه]] به دنیا آمد.  
 +
 
 +
'''مادر:'''
  
=== مادر ===
+
مادر گرامی آن حضرت «[[ام ولد]]» (کنیز) بوده است. نام او در برخی روایات [[نجمه خاتون مادر امام رضا علیه السلام|نجمه]]<ref> کشف الغمّه، ج ۳، ص ۱۰۲</ref> و در برخى تُکتَم<ref> عیون اخبار الرّضا، ج ۱، ص ۵</ref> ذکر شده است و اسامی دیگری نیز برای ایشان ذکر کرده اند.<ref>کشف الغمة فی معرفة الأئمة (طبع قدیمج‏۲، ص۲۵۹؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص۱۶</ref>
مادر گرامی آن حضرت «ام ولد» (کنیز) بوده است. برخى گفته‌ اند اسم او '''نجمه'''<ref> كشف الغمّه، ج ص 102</ref> و كنيه‌ اش امّ البنين بوده و برخى نام آن بانو را '''تكتم'''<ref> عيون اخبار الرّضا، ج ص 5</ref> دانسته ‌اند. در برخی منابع نیز نام خیزران مرسیه (منسوب به جزیره مارسی در فرانسه کنونی) و شقراء نوبیه (منسوب به نوبه منطقه‌ای در حاشیه رودخانه نیل، میان کشورهای مصر و سودان کنونی) برای آن حضرت ذکر شده است که البته شقراء را لقب و نام اصلی آن حضرت را «اروي» آورده اند. <ref>كشف الغمة في معرفة الأئمة (طبع قديمج‏2، ص: 259</ref> سكن النوبيه و سمان نيز از نامهای دیگری است که بر آن حضرت گذاشته شده است. <ref>عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص16</ref>
 
  
در روایتی که شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا آورده است آمده است:
+
[[حمیده خاتون]] می‌گوید: وقتی که نجمه به خانه ما راه یافت، [[پیامبر اسلام]] را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: «ای حمیده! نجمه را به پسرت [[موسی بن جعفر|موسی (علیه‌السلام)]] ببخش» و همسر او کن و فرمود: «فانه سیولد منها خیر اهل الارض؛ همانا بزودی بهترین فرد روی زمین، از او متولد می‌شود.» من به این دستور عمل کردم، و نجمه را همسر فرزندم [[امام کاظم|کاظم]] نمودم و از او حضرت رضا به دنیا آمد.<ref>عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶ و ۱۷.</ref>
  
:چون حميده مادر موسى بن جعفر (ع) مادر حضرت رضا (ع) نجمه را خريد حميده گفت كه رسول خدا (ص) را در خواب ديدم كه بمن فرموده اى حميده ببخش نجمه را بفرزندت موسى (ع) پس بزودى متولد شود از براى موسى (ع) از نجمه بهترين اهل زمين پس حميده نجمه را بموسى (ع) بخشيد پس چون حضرت رضا (ع) از براى آن جناب متولد شد اسم نجمه را تغيير داده و طاهره ناميد. <ref>عيون أخبار الرضا عليه السلام، ترجمه آقا نجفى، ج‏1، ص 15</ref>
+
'''کنیه و القاب:'''
  
=== مشخصات ظاهری ===
+
امام کاظم علیه السّلام [[کنیه]] «ابوالحسن» را به ایشان عنایت فرمودند<ref>بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴</ref> و به [[علی بن یقطین|على بن یقطین]] گفتند: اى على، این پسرم (با اشاره به امام رضا علیه السّلام) آقاى فرزندان من است و من کنیه خویش را به او داده‌ ام.<ref>بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴</ref> بدین جهت امام کاظم علیه السّلام را «ابوالحسن اوّل» و امام رضا علیه السّلام را «ابوالحسن دوم» مى ‌نامند.
بسيارى از مورّخان گفته‌ اند كه امام رضا عليه السّلام خرمايى يا عميقا سرخ رو بودند<ref>اخبار الدول، ص 114. </ref>، و در برخى اسناد گفته شده است كه ایشان  سفيدرو بودند و قدّى ميانه داشتند<ref>) الصّراط السّوى فى مناقب آل النّبى، ص 199</ref>  
 
  
همچنین بر انگشتر حضرت حك شده بوده است «ولى اللّه» <ref> بحار الانوار، ج 12، ص 4</ref> و انگشتر ديگرى داشته اند كه بر آن نوشته شده : «العزّة للّه» <ref> الدّرّ النظيم، ص 210</ref>. برخی نیز نقش انگشتر ایشان را « ما شاء الله و لا حول و لا قوّة الّا بالله » نوشته اند. <ref> بحار الانوار، ج 49، ص 2، از كافى‌</ref>
+
[[پرونده:حرم امام رضا.jpg|۳۰۰px|thumb|left|حرم امام رضا علیه السلام در مشهد مقدس]]
  
===کنیه والقاب===
+
امام رضا (علیه اسلام) دارای القاب متعددی می باشند. برخى از القاب آن حضرت عبارتند از:
==== کنیه ====
 
امام كاظم عليه السّلام کنیه '''ابوالحسن''' را به ایشان  عنايت فرمودند. <ref>بحار الانوار، ج 12، ص 4</ref> و به على بن يقطين گفتند:اى على، اين پسرم (با اشاره به امام رضا عليه السّلام) آقاى فرزندان من است و من كنيه خویش را به او داده‌ ام. <ref>بحار الانوار، ج 12، ص 4</ref> بدين جهت امام كاظم عليه السّلام را «ابو الحسن اوّل» و امام رضا عليه السّلام را «ابو الحسن دوم» مى ‌نامند.  
 
  
البته ابوفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین به نقل از اباصلت کنیه ابوبکر را نیز به ایشان نسبت می دهد که از آن به ندرت استفاده می شده است. <ref> ابو الصّلت هروى مى‌گويد: روزى مأمون از من سؤالى كرد و من هم در رابطه با سؤال، پاسخ دادم كه ابو بكر چنين و چنان گفت. مأمون از من پرسيد: «كدام ابو بكر؟ ابو بكر ما، يا ابو بكر عامّه؟» من پاسخ دادم: ابو بكر ما.
+
*رضا
عيسى گفت: من از ابو الصلت پرسيدم كه ابو بكر شما كيست؟
+
*صابر<ref> جوهرة الکلام فى مدح السادة الاعلام، ص ۴۳</ref>
او پاسخ داد: على بن موسى. به او اين كنيه داده شده بود. مقاتل الطّالبيين، ص 561. </ref>
+
*زکی<ref>الصراط السوى، ص ۱۹۹. </ref>
[[پرونده:حرم امام رضا. jpg|400px|thumb|left|حرم امام رضا علیه السلام در مشهد]]
+
*وافی<ref> تذکرة الخواص، ص ۳۶۱</ref>
==== القاب ====
+
*سراج اللّه‌<ref> الدرّ النظیم، ص ۲۱۰. </ref>
امام رضا (علیه اسلام) دارای القاب بسیار زیادی می باشند. برخى از القاب آن حضرت عبارتند از:
+
*قرّة عین المؤمنین‌<ref>الدرّ النظیم، ص ۲۱۰. </ref>
# رضا
+
*مکیدات الملحدین‌<ref> بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴. </ref>
#صابر<ref> جوهرة الكلام فى مدح السادة الاعلام، ص 43</ref>
+
*صدیق<ref> بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴. </ref>
#زکی<ref>الصراط السوى، ص 199. </ref>
+
*فاضل<ref> بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴. </ref>
#وافی<ref> تذكرة الخواص، ص 361</ref>
 
#سراج اللّه‌<ref> الدرّ النظيم، ص 210. </ref>
 
#قرّة عين المؤمنين‌<ref>الدرّ النظيم، ص 210. </ref>
 
#مكيدات الملحدين‌<ref> بحار الانوار، ج 12، ص 4. </ref>
 
#صدیق<ref> بحار الانوار، ج 12، ص 4. </ref>
 
#فاضل<ref> بحار الانوار، ج 12، ص 4. </ref>
 
  
=== همسران و فرزندان ===
+
'''نقش انگشتری:'''
در مورد تعداد همسران آن حضرت بین مورخان اختلاف است. اکثر مورخان تعداد همسران آن حضرت را یک یا دو نفر نوشته اند. عده کمی نیز برای حضرت سه همسر یاد کرده اند. اما مشهور این است که حضرت دارای همسری به نام  [[سبیکه]] (س) بوده اند که ایشان مادر امام جواد (علیه اسلام) و از خاندان [[ماریه قبطیه]] همسر پیامبر(ص)، بوده است. <ref> الکلینی، الکافی، مصحح محمد آخوندی، بی‌تا، ج۱، ص۴۹۲، منتهي الامال، ج2، ص571</ref> همچنین همسر دیگری نیز برای امام ذکر شده است که او ام حبیبه دختر مأمون است که به پیشنهاد مأمون با امام ازدواج می کند.  
+
 
 +
بر انگشتر حضرت حک شده بوده است «ولى اللّه»<ref> بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴</ref> و انگشتر دیگرى داشته اند که بر آن نوشته شده: «العزّة للّه»<ref> الدّرّ النظیم، ص ۲۱۰</ref>. برخی نیز نقش انگشتر ایشان را «ما شاء الله و لا حول و لا قوّة الّا بالله» نوشته اند.<ref> بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۲، از کافى‌</ref>
 +
 
 +
'''همسران و فرزندان:'''
 +
 
 +
همسر آن حضرت، [[سبیکه]] سلام الله علیها از خاندان [[ماریه قبطیه]] همسر [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله، بود. او مادر [[امام جواد علیه السلام|امام جواد]] علیه السلام است.<ref> الکلینی، الکافی، مصحح محمد آخوندی، بی‌تا، ج۱، ص۴۹۲، منتهی الامال، ج۲، ص۵۷۱</ref> همسر دیگری که برای امام ذکر شده است، ام حبیبه دختر [[مأمون]] است که به پیشنهاد مأمون با امام ازدواج می کند.  
 
   
 
   
در شماره و اسامى فرزندان امام عليه السّلام نيز اختلاف است، گروهى آنها را پنج  پسر و يك دختر نوشته ‌اند، به نام هاى محمّد، قانع، حسن، جعفر، ابراهيم، حسين و عايشه. امّا شيخ مفيد بر اين باور است، كه امام هشتم عليه السّلام را، فرزندى جز امام محمّد جواد عليه السّلام نبوده است، و ابن شهرآشوب و طبرسى در اعلام الورى، نيز بر همين اعتقاد مى ‌باشند، اما قول معتبر در تعداد فرزندان، اين است كه آن حضرت را دو فرزند بوده، به نامهاى محمّد و موسى، و جز آنها فرزندى از آن حضرت به جاى نمانده است‌. <ref> محمدجواد فضل الله‌، تحليلى از زندگانى امام رضا(ع)ص:44-45</ref>
+
در شماره و اسامى فرزندان امام علیه السّلام نیز اختلاف است، گروهى آنها را پنج  پسر و یک دختر نوشته ‌اند، به نام هاى محمّد، قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه. امّا [[شیخ مفید]] بر این باور است، که امام هشتم علیه السّلام را، فرزندى جز امام محمّد جواد علیه السّلام نبوده است<ref>مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۲۷۱.</ref>، و [[ابن شهرآشوب]] و [[طبرسى]] در [[اعلام الورى]]، نیز بر همین اعتقاد مى ‌باشند.<ref> محمدجواد فضل الله‌، تحلیلى از زندگانى امام رضا(ع)، ص:۴۴-۴۵</ref>
 +
 
 +
==امامت حضرت رضا==
 +
 
 +
با وجود اینکه وضعیت مسأله [[امامت]] در اواخر زندگى [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى بن جعفر]] علیه السّلام به دلیل زندانی بودن امام، بسیار پیچیده و سخت بود، اما بیشتر اصحاب امام کاظم علیه السّلام جانشینى امام رضا علیه السّلام را از طرف آن حضرت پذیرفتند. [[شیخ مفید]] نام دوازده تن از این اصحاب [[ائمه اطهار|ائمه]] را که روایاتى در موضوع تعیین امام رضا علیه السّلام به جانشینى پدر بزرگوارش نقل کرده‌ اند، ذکر مى‌کند که مهمترین آنها: داود بن کثیر الرقّى، محمد بن اسحاق بن عمّار، [[علی بن یقطین|على بن یقطین]] و [[محمد بن سنان]] مى‌ باشند.<ref>الارشاد، ص ۳۰۴</ref>
 +
 
 +
با این حال باز به دلیل [[تقیه]] و نیز فرصت طلبى اشخاصى که اموالى از طرف‌ امام کاظم علیه السّلام از [[شیعیان]] گرفته بودند،<ref> إعلام الورى، ص ۳۰۳</ref> و همچنین وجود برخى از روایات نادرست که در آنها علایمى را براى منحرف ساختن اذهان از امام علیه السّلام، شناسانده بودند، مشکلاتى به وجود آمد.
 +
 
 +
[[شیخ طبرسی]] اشکال اصلی را مربوط به کسانی می داند که در آخرین حبس امام کاظم که منجر به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] آن حضرت شد، اموالی نزدشان جمع شده بود.<ref>إعلام الوری، ص ۳۰۳</ref> این اشخاص با پول هایی از امام که نزد خود داشتند و متعلق به امام بود، خانه و غلّات خریدند و وقتى خبر رحلت امام علیه السّلام به آنها رسید، وفات آن حضرت را انکار کرده و در میان [[شیعه]] شایع کردند که امام کاظم علیه السّلام نمرده است؛ زیرا او [[امام زمان|قائم آل محمّد]] است.<ref>رجال کشى، ص ۴۶۰</ref>
  
== امامت ==
+
پس از شهادت امام کاظم علیه السّلام، دو گرایش عمده به نامهاى «قطعیه» و «[[واقفیه]]» پدید آمد. قطعیه رحلت امام کاظم علیه السّلام را تأیید کرده و امامت امام رضا علیه السّلام را پذیرفت.<ref> الملل و النّحل، شهرستانى، ج ۱، ص ۱۵۰؛ اصطلاح قطعیه، بعدها تا زمان امام زمان علیه السّلام به اثناعشریه اطلاق مى‌شد. </ref> اما گرایش واقفیه به بهانه باور نداشتن به درگذشت امام کاظم علیه السّلام بر اعتقاد به امامت یا [[مهدویت]] آن حضرت باقى ماند.<ref> الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۵۰</ref> <ref>حیات فکری و سیاسی ائمه، رسول جعفریان ، ص۴۲۷ تا ۴۲۹</ref>
  
با وجود اینکه وضعيت مسأله امامت در اواخر زندگى موسى بن جعفر عليه السّلام به دلیل زندانی بودن امام، بسيار پيچيده و سخت بود، اما بيشتر اصحاب امام كاظم عليه السّلام جانشينى امام رضا عليه السّلام را از طرف آن حضرت پذيرفتند. شيخ مفيد نام دوازده تن از اين صحابه را كه رواياتى در موضوع تعيين امام رضا عليه السّلام به جانشينى پدر بزرگوارش نقل كرده‌ اند، ذكر مى‌كند كه مهمترين آنها: [[داود بن كثير]] الرقّى، [[محمد بن اسحاق]] بن عمّار، [[على بن يقطين]] و [[محمد بن سنان]] مى‌ باشند. <ref>الارشاد، ص 304</ref>
+
ا‌مام رضا علیه السّلام در روایتى سرنوشت واقفیه را اینگونه بیان فرمودند: «در حیرت زندگى مى‌کنند و نهایت در حال [[کفر|کفر]] مى ‌میرند.»<ref>رجال الکشی، ص ۴۵۶</ref>
  
با اين حال باز به دليل تقيّه و نيز فرصت طلبى اشخاصى كه اموالى از طرف‌ كاظم عليه السّلام از شيعيان گرفته بودند<ref> إعلام الورى، ص 303</ref> و همچنين وجود برخى از روايات نادرست كه در آنها علايمى را براى منحرف ساختن اذهان از امام عليه السّلام، شناسانده بودند، مشكلاتى به وجود آمد. این اشخاص با پول هایی از امام  که نزد خود داشتند و متعلق به امام بود، خانه و غلّات خريدند و وقتى خبر رحلت امام عليه السّلام به آنها رسيد، وفات آن حضرت را انكار كرده و در ميان شيعه شايع كردند كه امام كاظم عليه السّلام نمرده است؛ زيرا او قائم آل محمّد است. <ref>رجال كشى، ص 460</ref>
+
'''سفر به بصره و کوفه:'''
  
پس از شهادت امام كاظم عليه السّلام دو گرايش عمده بنامهاى '''[[قطعيّه]]''' و '''[[واقفيه]]''' پديد آمد. قطعيّه رحلت امام كاظم عليه السّلام را تأييد كرده و امامت امام رضا عليه السّلام را پذيرفت. <ref> الملل و النّحل، شهرستانى، ج 1، ص 150؛ اصطلاح قطعيّه، بعدها تا زمان امام زمان عليه السّلام به اثناعشريه اطلاق مى‌شد. </ref>اما گرايش واقفيه به بهانه باور نداشتن به درگذشت امام كاظم عليه السّلام بر اعتقاد به امامت يا مهدويت آن حضرت باقى ماند. <ref> الملل و النحل، ج 1، ص 150</ref> ا‌مام رضا عليه السّلام در روايتى سرنوشت آنها را اينگونه بيان فرمودند: «در حيرت زندگى مى‌كنند و نهايت در حال كفر مى ‌ميرند.»<ref>رجال الکشی- اختیار معرفه الرجال‌، محقق: مصطفوى‌، حسن، ص ۴۵۶</ref>
+
مطابق با روایتی که [[راوندی]] در کتاب [[الخرائج و الجرائح]] نقل نموده است، بعد از شهادت [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسى کاظم]] علیه السّلام، امام رضا علیه السّلام به منظور معرفى خود و اثبات امامتش، به [[بصره]] و [[کوفه]] با [[طی الأرض|طی الارض]] سفر نمود و در جلسه هایی با حضور [[شیعیان]] و دانشمندان آنجا به اثبات [[امامت]] خود و احتجاج  پرداخت. امام در بصره در منزل حسن بن محمد علوى سکونت گزید و در آنجا با گروهى از [[مسلمان|مسلمانان]] جلسه‌اى برگزار کرد. در این جلسه امام به زبانهای مختلف با تعدادی از افراد حاضر در کوفه از ملیت های مختلف به زبان خود آنها سخن گفتند و به سوالاتشان پاسخ دادند. امام همچنین در آن جلسه جاثلیق مسیحى و رأس الجالوت (رئیس [[یهود|یهودیان]]) را شرکت دادند و با آنها مناظره نمودند.<ref>الخرائج و الجرائح، ج‏۱، ص ۳۴۱ تا ۳۵۱ - نقل ترجمه از ترجمه کتاب الخرائج و الجرائح با عنوان جلوه ‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام از غلامحسن محرمی، ص ۲۷۰ تا ۲۸۱ </ref>
  
=== سفر به بصره و کوفه ===
+
==خلفای معاصر امام رضا==
بعد از شهادت امام موسى كاظم عليه السّلام، امام رضا عليه السّلام به منظور معرفى خود و اثبات امامتش و براى از بين بردن اشتباهات مبهم آنهايى كه از حقيقت منحرف شده بودند، به بصره و کوفه سفر كرد. او در بصره در منزل حسن بن محمد علوى سكونت گزيد و در آنجا با گروهى از مسلمانان جلسه ‌اى برگزار كرد كه در ميان آنها عمرو بن هداب نيز كه از اهل بيت عليهم السّلام برگشته بود و نسبت به آنها سرسختى به خرج مى ‌داد، حضور داشت. ایشان همچنين در آن جلسه جاثليق مسيحى و رأس الجالوت را هم شركت دادند و جواب تمام سؤال های آنها را به نحو احسنت دادند. <ref> بحار الانوار، ج 12، صص 21- 23. </ref> از نکات قابل توجه این جلسات آن بود که  امام در مناظراتی که با مردم دیگر سرزمین های اسلامی داشتند، جواب آنها را به زبان خود مردم آن سرزمین می دادند.  
+
طول مدت [[امامت]] حضرت رضا علیه‌السلام مقارن بود با خلافت این سه خلیفه عباسی: [[هارون الرشید]]، [[امین (خلیفه عباسی)|امین]] و [[مأمون]].  
  
== امام و خلفای معاصرشان  ==
+
'''در عصر هارون الرشید:'''
طول مدت امامت حضرت امام رضا علیه‌السلام مقارن بود با ادامه‌ی حکومت [[هارون الرشید]]، خلافت [[امین عباسی | امین ]]  و خلافت [[مأمون]].
 
  
=== امام و هارون الرشید ===
+
آنگونه که از روایات تاریخی بر می آید، دستگاه حاکم به زودی به امامت امام رضا علیه السلام پس از [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام کاظم]] علیه السلام پی می برد و حتی کسانی که در توطئه دستگیری و قتل امام کاظم شرکت داشتند، سعی در تحریک هارون به قتل امام رضا می کنند. به عنوان نمونه در کتاب "[[عیون اخبارالرضا (کتاب)|عیون اخبار الرضا]]" آمده است، یحیی بن خالد که زمینه توطئه قتل امام کاظم علیه السلام را نزد هارون فراهم ساخت، روزی به هارون گفت: این علیّ فرزند موسی بن جعفر جانشین پدر شده، و مدّعی امامت است. هارون گفت: آنچه به پدرش کردیم برای ما بس نیست؟ تو می خواهی همه آنان را بکشیم؟<ref>عیون اخبارالرّضا، ج۲، ص۲۲۶.</ref>
در زمان هارون الرشید همچون زمان پدربزرگ سفاکش [[منصور عباسی]] بر شیعیان و علویان بسیار سخت گرفته می شد و آنان را بسیاز آزار می دادند. امام عميقا از محنتى كه به دست هارون به پدرشان موسى بن جعفر عليه السلام رسيده بود و سرانجام نيز پس از سالها حبس با سم ایشان را به قتل رسانده بود ناراحت بوند. ه مچنین ایشان نسبت به بزرگان علوى كه سخت مورد عذاب و شكنجه قرار مى‌ گرفتند و آنها را در هر جا مى‌ يافتند، مى‌ كشتند بسيار ناراحت بودند.  
 
  
==== نگرانی اصحاب از کشته شدن امام ====
+
زمانی که هارون الرشید امام موسى بن جعفر علیه السلام را کشت، عده‌اى از جاسوسان و رجال امنیتى کشور را براى بررسى امر امام رضا علیه السلام فرستاد تا تمایلات و علایق حضرت را به اطلاع او برسانند. با این حال امام رضا علیه السلام  مشغول نشر احکام الهى و تعالیم [[اسلام]] و توضیح مطالب پیرامون [[امامت]] شد. در این حال بعضى از بزرگان [[شیعه]] ترسیدند مبادا از طرف هارون الرشید به او آسیبى برسد. [[محمد بن سنان]] می گوید: «من به ابوالحسن الرضا علیه السلام در روزگار هارون گفتم: تو خودت را به این امر شهرت دادى (یعنى اظهار امامت کردى) و جاى پدرت نشستى در حالى که خون شما از شمشیر هارون مى‌ چکد. امام علیه السلام پاسخ داد: مرا بر این کار جرأت داد آنچه که [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اگر [[ابوجهل]] بتواند یک مو از سر من کم کند من پیغمبر خدا نیستم.» و من به شما مى‌ گویم اگر هارون بتواند یک مو از سر من کم کند شاهد باشید که من امام نیستم.»<ref>اعیان الشیعة، ج ۴، ص ۹۷. </ref>
زمانی که هارون الرشيد امام موسى بن جعفر (ع) را كشت، عده‌اى از جاسوسان و رجال امنيتى كشور را براى بررسى امر امام رضا عليه السلام فرستاد تا تمايلات و علايق حضرت را به اطلاع او برسانند. با این حال امام رضا عليه السلام  مشغول نشر احكام الهى و تعاليم اسلام و توضيح مطالب پيرامون امامت شد. به هر حال بعضى از بزرگان شيعه ترسيدند مبادا از طرف هارون الرشيد به او آسيبى برسد. [[محمد بن سنان]] می گوید: «من به ابوالحسن الرضا عليه السلام در روزگار هارون گفتم: تو خودت را به اين امر شهرت دادى (يعنى اظهار امامت كردى) و جاى پدرت نشستى در حالى كه خون شما از شمشير هارون مى‌ چكد. امام عليه السلام پاسخ داد: مرا بر اين كار جرأت داد آنچه كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود كه: «اگر ابو جهل بتواند يك مو از سر من كم كند من پيغمبر خدا نيستم. » و من به شما مى‌ گويم اگر هارون بتواند يك مو از سر من كم كند شاهد باشيد كه من امام نيستم. <ref>اعيان الشيعة، ج ص 97. </ref>»
 
  
==== نفرین امام در حق برامکه ====
+
مطابق با برخی روایات، برامکه در ابتلاى [[امام کاظم]] و امام رضا علیهما السلام به گرفتاری ها، نقش مهمی داشتند زیرا آنها هارون الرشید ستمگر را به کینه ‌جویى نسبت به این دو امام واداشتند. امام رضا علیه السلام کاملا از طرح توطئه آنها آگاه بود، از این رو بر ضدّ آنها از [[خدا]] استمداد کرد. محمد بن فضیل نقل کرده «در سالى که هارون الرشید برامکه را قتل عام کرد و بلا بر آنها نازل شد، ابو الحسن الرضا علیه السلام در [[عرفات]] ایستاده بود و [[دعا]] مى‌ کرد، سپس سرش را خم کرد. در این باره از او سؤال شد، فرمود: من خدا را علیه برامکه نسبت به آنچه با پدرم کردند مى‌ خواندم، امروز خداى متعال دعایم را در باره آنها استجابت کرد. طولى نکشید که بلا بر جعفر و یحیى فرود آمد و احوالشان دگرگون شد.»<ref> عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۲۵</ref>
[[برامكه]] نقش خطرناكى در ابتلاى امام کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) به مصيبت داشتند زيرا آنها هارون الرشيد ستمگر را به كينه ‌جويى نسبت به این دو بزرگوا واداشتند. امام رضا عليه السلام كاملا از طرح توطئه آنها آگاه بود، از اين رو بر ضدّ آنها از خدا استمداد كرد. محمد بن فضيل نقل كرده «در سالى كه هارون الرشيد برامكه را قتل عام كرد و بلا بر آنها نازل شد ابو الحسن الرضا عليه السلام در عرفات ايستاده بود و دعا مى‌ كرد، سپس سرش را خم كرد. در اين باره از او سؤال شد، فرمود: من خدا را عليه برامكه نسبت به آنچه با پدرم كردند مى‌ خواندم، امروز خداى متعال دعايم را در باره آنها استجابت كرد. طولى نكشيد كه بلا بر جعفر و يحيى فرود آمد و احوالشان دگرگون شد. <ref> عيون اخبار الرضا، ج ص 225</ref>»
 
  
==== حمله و غارت خانه امام ====
+
همچنین هارون الرشید پس از آنکه جلودى را به جنگ محمد بن جعفر بن محمد (دیباج) که بر ضدّ [[خلیفه]] شورش کرده بود فرستاد، به او دستور داد که به خانه‌ هاى [[علویان]] حمله برد و تمام جامه ‌ها و جواهرات زنانشان را غارت کند و براى آنها هیچ جامه‌اى را باقى نگذارد مگر یک جامه براى هر کدام از آنها. جلودى به خانه امام رضا علیه السلام حمله کرد. پس امام ایستاد و همه زنان علوى را گرد آورد، از جمله دختران [[پیامبر اسلام|پیامبر خدا]] صلی الله علیه و آله و خانواده‌ اش را در یک اطاق، سپس دم در خانه ایستاد. جلودى به امام گفت: راه فرارى نیست، من باید وارد خانه شوم و لباس آنها را غارت کنم، درست همان گونه که هارون الرشید دستور داده است. امام پاسخ داد: من جامه و جواهرات آنها را به تو مى‌دهم. من به خدا [[قسم]] مى‌خورم که همه چیزهایى را که پوشیده‌ اند بگیرم. امام به سخنان خود با جلودى ادامه داد تا او آرام گرفت، سپس وارد خانه شد و جامه ‌ها و زینت آلات و حتى گوشواره‌ ها و خلخال ها و دکمه ‌هاى زنان علوى را جمع‌ آورى کرد و به دست جلودى داد تا آنها را به هارون الرشید تسلیم کند.<ref>عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۱</ref>
هارون الرشيد پس از آنکه جلودى را به جنگ محمد بن جعفر بن محمد (دیباج) كه بر ضدّ خليفه شورش كرده بود فرستاد، به او دستور داد كه به خانه‌ هاى علويان حمله برد و تمام جامه ‌ها و جواهرات زنانشان را غارت كند و براى آنها هيچ جامه ‌اى را باقى نگذارد مگر يك جامه براى هر كدام از آنها.  
 
  
جلودى به خانه امام رضا عليه السلام حمله كرد. پس امام ايستاد و همه زنان علوى را گرد آورد از جمله دختران پيامبر خدا (ص) و خانواده‌ اش را در يك اطاق، سپس دم در خانه ايستاد. جلودى به امام گفت: راه فرارى نيست. من بايد وارد خانه شوم و لباس آنها را غارت كنم درست همان گونه كه هارون الرشيد دستور داده است.
+
'''در عصر امین عباسی:'''
  
امام پاسخ داد: من جامه و جواهرات آنها را به تو مى‌دهم. من به خدا قسم مى‌خورم كه همه چيزهايى را كه پوشيده‌ اند بگيرم.  
+
[[امین (خلیفه عباسی)|محمد امین عباسی]] پس از مرگ پدرش عهده ‌دار رهبرى مسلمانان  شد، و طبق رأى قاطع مورّخان او صلاحیت چنین پست بالایى را نداشته است. وی به شدت متمایل به لذات و شهوات نفسانی بوده و از علم و علم آموزی کراهت داشته است. به دلیل اختلافی که او با [[مأمون]] بر سر حکومت پیدا کرد، امام رضا علیه السلام فرصتی پیدا کردند تا در آزادی بیشتر به انجام وظایف سنگین امامت بپردازند.  
  
امام به سخنان خود با جلودى ادامه داد تا او آرام گرفت، سپس وارد خانه شد و جامه ‌ها و زينت آلات و حتى گوشواره‌ ها و خلخال ها و دكمه ‌هاى زنان علوى را جمع‌ آورى كرد و به دست جلودى داد تا آنها را به طاغى بغداد هارون الرشيد تسليم كند. <ref>عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 161</ref>
+
'''در عصر مأمون:'''
  
=== امام و امین عباسی ===
+
[[مامون]] را می توان از قدرتمند ترین و دانشمندترین خلفای [[عباسیان|عباسی]] دانست. خلیفه‌ای که برخلاف پیشینیانش که راه عیش و نوش را در پیش گرفته بودند، علاقه‌ی وافری به [[علم]] و ترویج آن داشت. با این حال مأمون نیز مانند دیگر خلفای غاصب عباسی می‌دانست که وجود [[ائمه اطهار]] علیهم السلام برای بقای قدرت او خطرناک است و باید در برابر آنها اقداماتی انجام داد. اما او برخلاف پدرانش که سعی می‌کردند با زندانی کردن و تحت فشار قرار دادن ائمه آنها را کنترل کنند، راه دیگری را انتخاب کرد و آن راه واگذاری [[ولایت عهدی امام رضا علیه السلام|ولایتعهدی]] به امام رضا علیه السلام بود. با رجوع به سخنان مأمون در جمع معترضان از خاندان عباسی به این اقدام مأمون و نیز سخنان خود امام رضا علیه السلام در این مورد، می توان اهداف مأمون از انجام این عمل را در موارد زیر خلاصه کرد:
محمد امين  پس از مرگ پدرش عهده ‌دار رهبرى مسلمانان  شد، و طبق رأى قاطع مورّخان او صلاحيت چنين پست بالايى را نداشته است. وی به شدت متمایل به لذات و شهوات نفسانی بوده و از علم و علم آموزی کراهت داشته است. به دلیل اختلافی که او با مأمون بر سر حکومت پیدا کرد، امام رضا (علیه اسلام) فرصتی پیدا کردند تا در آزادی بیشتر به انجام وظایف سنگین امامت بپردازند.
 
  
=== امام و مأمون ===
+
*جذب یاران و [[شیعیان]] امام به طرف خود
مامون را می توان از قدرتمند ترین و دانشمندترین خلفای عباسی دانست. خلیفه ای که برخلاف پیشینیاش که راه عیش و نوش را در پیش گرفته بودند، علاقه ی وافری به علم و ترویج آن داشت. با این حال مأمون نیز مانند دیگر خلفای غاصب می دانست که وجود ائمه اطهار برای بقای قدرت او خطرناک است و باید در برابر آنها اقداماتی انجام داد. اما او برخلاف پدرانش که سعی می کردند با زندانی کردن و تحت فشار قرار دادن ائمه آنها را کنترل کنند، راه دیگری را انتخاب کرد و آن راه واگذاری ولایتعهدی به امام رضا (علیه اسلام) بود. اما با رجوع به سخنان مأمون در جمع معترضان از خاندان عباسی به این اقدام مأمون می توان از حقیقت امر اگاه شد. با توجه به این سخنان می توان هدف مأمون در واگذاری ولایتعهدی به امام را در موارد زیر خلاصه کرد:
+
*پذیرفتن مشروعیت حکومت [[حکومت بنی عباس|عباسیان]] توسط [[علویان]]
#جذب یاران و شعیان امام به طرف خود  
+
*کنترل اعمال و رفتار امام رضا علیه السلام
#پذیرفتن مشروعیت حکومت عباسیان توسط علویان
+
*کاسته شدن مقام و منزلت امام در نزد شیعیانشان
#کنترل اعمال و رفتار امام رضا(ع)
+
*سرکوب قیام های علویان.
#کاسته شدن مقام و منزلت امام در نزد شعیانشان
 
#سرکوب قیام های علویان
 
  
== سفر امام رضا به خراسان ==
+
==سفر امام رضا به خراسان==
کلینی از یاسر خادم و ریّان بن صلت نقل کرده که: وقتی کار امین پایان یافت و حکومت مأمون استقرار پیدا کرد، او نامه ای به امام علیه السّلام نوشت و از آن حضرت خواست تا به خراسان بیاید. امام هرگز به درخواست او جواب مساعد نمی داد و مأمون پیوسته در این باره نامه نگاری می کرد تا آن که امام راه گریزی ندید. چرا که مأمون دست بردار نبود.  
+
[[کلینی]] از یاسر خادم و [[ریان بن صلت|ریّان بن صلت]] نقل کرده که: وقتی کار [[امین(خلیفه عباسی)|امین]] پایان یافت و حکومت [[مأمون]] استقرار پیدا کرد، او نامه ای به امام علیه السّلام نوشت و از آن حضرت خواست تا به [[خراسان]] بیاید. امام رضا علیه السلام بعللى تمسک مى‏ فرمود و عذر می خواست، اما مأمون پیوسته به آن حضرت نامه می نوشت تا آن حضرت دانست که چاره ‏اى ندارد و او دست بردار نیست، لذا از [[مدینه]] بیرون شد.<ref>الکافی، ج‏۱، ص۴۸۹</ref>
  
[[شیخ صدوق]] از معول سجستانى آورده: «زمانى كه براى بردن امام رضا عليه السّلام به خراسان پيكى به مدينه آمد، من در آنجا بودم. امام به منظور وداع از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) وارد حرم شد، او را ديدم كه چندين بار از حرم بيرون مى ‌آمد و دوباره به سوى مدفن پيغمبر بازمى‌ گشت و با صداى بلند گريه مى‌ كرد. من به امام نزديك شده و سلام كردم و علّت اين موضوع را از آن حضرت جويا شدم. در جواب فرمودند: من از جوار جدّم بيرون رفته و در غربت از دنيا خواهم رفت.»<ref> عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 218</ref>»
+
'''وداع با خانواده:'''
  
افزون بر این، وقتی که امام علیه السّلام می خواست به خراسان برود، هیچ کدام از افراد خانواده اش را به همراه نبرد و این خود دلیل روشنی بود بر این که این مسافرت از نظر آن حضرت، هیچ آینده روشنی نداشته و سفری از روی امید نیست. از حسن بن على وشّاء نقل شده كه امام به او فرمودند: «موقعى كه مى‌خواستند مرا از مدينه بيرون ببرند، افراد خانواده‌ام را جمع كرده و دستور دادم براى من گريه كنند تا گريه آنها را بشنوم. سپس در ميان آنها دوازده هزار دينار تقسيم كرده و گفتم من ديگر به سوى شما باز نخواهم گشت.» <ref>عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 219؛ اثبات الوصیه، ص 203؛ مسند الامام الرضا، ج 1، جزء 2، ص 169 </ref>
+
[[شیخ صدوق]] از معول سجستانى آورده: «زمانى که براى بردن امام رضا علیه السّلام به خراسان پیکى به مدینه آمد، من در آنجا بودم. امام به منظور وداع از [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) وارد حرم شد، او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون مى ‌آمد و دوباره به سوى مدفن پیغمبر بازمى‌ گشت و با صداى بلند گریه مى‌ کرد. من به امام نزدیک شده و سلام کردم و علّت این موضوع را از آن حضرت جویا شدم. در جواب فرمودند: من از جوار جدّم بیرون رفته و در غربت از دنیا خواهم رفت.»<ref> عیون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، تحقیق مهدی لاجوردى، نشر جهان‏، تهران‏، ۱۳۷۸، ص ۲۱۸</ref>
  
چنين برخوردهایى بى‌ ترديد مى ‌توانست كسانى را كه درك درستى داشتند، به ويژه شيعيان را كه در ارتباط مستقيم با امام بودند متوجه سازد كه امام به اجبار اين مسافرت را پذيرفته است‌»<ref>حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان، ص 436 و 437</ref>
+
افزون بر این، وقتی که امام علیه السّلام می خواست به خراسان برود، هیچ کدام از افراد خانواده اش را به همراه نبرد و این خود دلیل روشنی بود بر این که این مسافرت از نظر آن حضرت، هیچ آینده روشنی نداشته و سفری از روی امید نیست. از [[حسن بن علی وشاء|حسن بن على وشّاء]] نقل شده که امام به او فرمودند: «موقعى که مى‌خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، افراد خانواده‌ام را جمع کرده و دستور دادم براى من گریه کنند تا گریه آنها را بشنوم. سپس در میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کرده و گفتم من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت.»<ref>عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۱۹؛ اثبات الوصیه، ص ۲۰۳؛ مسند الامام الرضا، ج ۱، جزء ۲، ص ۱۶۹ </ref>
  
=== انتصاب امام جواد(ع) ===
+
چنین برخوردهایى بى‌ تردید مى ‌توانست کسانى را که درک درستى داشتند، به ویژه شیعیان را که در ارتباط مستقیم با امام بودند متوجه سازد که امام به اجبار این مسافرت را پذیرفته است‌.<ref>حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان، ص ۴۳۶ و ۴۳۷</ref>
امام پیش از رفتن به خراسان به داخل مسجد پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) وارد شد و دستش را بر لبه قبر شريف نهاد و فرزندش را به قبر چسباند و نزد جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله طلب حفاظت براى او كرد و سپس به فرزندش گفت: «به تمام وكلا و خدمتكارانم گفته‌ ام كه از تو شنوايى داشته باشند و پيرويت كنند. و به اصحابش او را معرفى كرد كه جانشين وى خواهد بود.»
 
  
=== مسیر حرکت امام به مرو ===
+
امام پیش از رفتن به [[خراسان]] به داخل [[مسجد النبی (ص)|مسجد پیامبر]] وارد شد و دستش را بر لبه قبر شریف نهاد و فرزندش [[امام جواد علیه السلام|امام جواد]] علیه السلام را به قبر چسباند و نزد جدّش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله طلب حفاظت براى او کرد و سپس به فرزندش گفت: «به تمام وکلا و خدمتکارانم گفته‌ ام که از تو شنوایى داشته باشند و پیرویت کنند. و به اصحابش او را معرفى کرد که جانشین وى خواهد بود.»<ref>الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص ۶۷۸</ref>
[[پرونده:میسر حرکت امام رضا. jpg|400px|thumb|left|مسیر حرکت امام رضا (ع) از مدینه به خراسان]]
 
امام رضا عليه السلام قبل از اينكه به خراسان برود، به خانه خدا رفت‌ و سپس بيت اللّه الحرام را به سوى خراسان ترك كرد و از هر شهر و ناحيه ‌اى كه عبور مى ‌كرد توسط مسلمين مورد تكريم و تجليل قرار مى‌ گرفت و مردم بسرعت خود را به او رسانده و با بوسيدن دستش تبرّك مى‌ جستند و از او درخواست مى‌ كردند كه نزد آنها بماند تا به او خدمت كنند، و مسائل دين خود را از او مى‌پرسيدند و او پاسخ مى‌ داد. برای سفر امام به خراسان دو مسیر نقل کرده اند که معروف ترین آن عبارت است از : نقره، بصره و سپس وارد شدن به ایران از دروازه ورودىِ شلمچه و پس از آن عبور از شهرهاى اهواز، اقليد، ابَرقوه، یزد، رباط پشت‌ بادام و طبس وارد شهر نيشابور شدند و پس از عبور از نیشابور، وارد روستاى ده‌سرخ و سپس سناباد (مشهد كنونى) شدند و در نهايت ایشان، به پايتخت حكومت مأمون يعنى مرْو، رفتند.  
 
  
=== امام در نیشابور ===
+
'''مسیر حرکت امام به مرو:'''
در نیشابور چنان استقبال مردمى بى ‌نظيرى از ایشان به عمل آمد كه مانند آن در تمام تاريخ ديده نشده بود، و در صف جلو استقبال كنندگان، بزرگان علما و فضلا و مردان حديث بودند. سپس مردم از امام خواستند تا برایشان حدیثی نقل کنند و امام نیز برای آنها [[حدیث سلسله الذهب]] را نقل کردند.
 
  
== امام و مساله ولایتعدی ==
+
مسیر حرکت امام و همراهانشان طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: [[مدینه]]، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، [[بصره]]، اهواز، بهبهان، [[اصطخر]]، [[ابرقوه]]، ده شیر (فراشاه)، [[یزد]]، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، [[قدمگاه]]، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.<ref>جعفریان، اطلس شیعه، ۱۳۸۷، ص۹۵.</ref>
مهمترين فصل تاريخى زندگى امام رضا عليه السّلام [[ولايتعهدى امام رضا عليه السلام | جريان ولايتعهدى]] آن حضرت است. جریانی که به موجب آن حضرت مجبور شدند از شهر مدینه به مرو سفر کنند و پس از مدتی و با کینه مأمون به شهادت برسند.  
+
[[پرونده:میسر حرکت امام رضا.jpg|۲۵۰px|thumb|left|مسیر حرکت امام رضا علیه السلام از [[مدینه]] به [[خراسان]]]]
 +
مطابق با نقل رجاء بن ابى ضحاک که از طرف [[مامون]] به بردن امام رضا علیه السلام به مرو مامور شده بود، امام رضا علیه السلام در مسیر حرکت خود به [[عبادت]] و [[تهجد]] و موعظه مردم و روشنگری و پاسخ به سوالات آنها می پرداختند. در گزارش مفصلی که او از برنامه روزانه امام در زمان اقامت در شهرها ارائه می دهد آمده است که امام از موقع بالا آمدن آفتاب تا ظهر به مردم رو می نمود و آنها را [[موعظه]] نموده برایشان [[حدیث]] می گفت. او همچنین می گوید: ایشان در هیچ شهری فرود نمى ‏آمد مگر آنکه مردم به نزد او می آمدند و معالم دین خود را از او می پرسیدند و او به آنها جواب می داد و بسیار از پدرانش حدیث نقل می کرد.<ref>عیون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، ‏ج‏۲، ص ۱۸۰-۱۸۳</ref>
  
پس از آنکه امام به مرو رسیدند، مأمون دستور داد تا از امام استقبال رسمى شود، بنا بر اين نيروهاى مسلح با بقيه مردم براى استقبال از او خارج شدند در حالى كه مأمون در صفّ مقدم استقبال كنندگان بود و با او سهل بن فضل و بقيه وزرا و مستشاران او بودند.
+
'''امام در نیشابور:'''
  
پس از مستقر شدن امام در مرو، مأمون رسما خلافت را به امام عرضه كرد و از حضرت درخواست كرد كه آن را به عهده بگيرد. اما امام كاملا از قصد مأمون آگاهى داشت. چرا که مأمون براى رسيدن به خلافت برادرش امين را كشته بود و بغداد را خراب كرده بود. به همین دلیل به او گفتند: «اگر اين خلافت مال تو است جايز نيست خودت را خلع كنى و لباسى را كه خدا به تو پوشانده به ديگرى بدهى، و اگر خلافت مال تو نيست چيزى كه مال تو نيست جايز نيست آن را به من بدهى. »
+
از اتفاقات مهم مسیر سفر امام رضا علیه السلام، بیان [[حدیث سلسله الذهب|حدیث سلسلة الذهب]] است. مطابق با نقلی از این حدیث که اسحق بن راهویه راوی آن است، هنگامی که حضرت رضا علیه السلام به نیشابور آمد و خواست که از نیشابور بسوى [[خراسان]] و نزد [[مأمون]] بیرون رود، اصحاب حدیث گرد او اجتماع کرده و عرض کردند یا ابن رسول اللَّه تو از نزد ما کوچ میکنى و حدیث نمیکنى ما را بحدیثى که ما آن حدیث را از تو استفاده و ضبط کنیم؟<br>آن جناب در میان عمارى نشسته بود سر از عمارى بیرون کرد و فرمود: از پدرم [[موسى بن جعفر]] (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم [[جعفر بن محمد]] (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم [[امام باقر(ع)|محمد بن على]] (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم [[امام حسین|على بن الحسین]] (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم [[امام حسین|حسین بن على]] (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم [[على بن ابى طالب]] (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از [[رسول خدا]] (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود از [[جبرئیل]] (سلام الله) شنیدم که می فرمود از خداوند عز و جل شنیدم که می فرمود:
 +
«لا اله الا الله‏ قلعه من است، پس هر کسى داخل شود در قلعه من ایمن است از عذاب من» و چون راحله قدرى راه پیمود، آن جناب فرمود: بشروط لا اله الا الله‏ و منم از شروط لا اله الا الله». <ref>عیون أخبار الرضا علیه السلام / ترجمه آقا نجفى، ج‏۲، ص ۳۷۵</ref>
  
=== تحمیل ولایتعهدی به امام ===
+
ابن صباغ می گوید: نویسندگانِ صاحب قلم و دوات که این [[حدیث]] را آنروز می نوشتند شمارش کردند، بیشتر از بیست هزار نفر بوده اند.<ref>الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن صباغ، على بن محمد، دار الحدیث‏، قم‏، ۱۴۲۲ ه. ق‏، ‏ج‏۲، ص ۱۰۰۳</ref>
پس از نپذیرفتن خلافت توسط امام، مأمون به امام پیشنهاد ولایتعهدی را داد. اما امام این پیشنهاد مأمون را نیز نپذیرفتند. لیکن به هر روى اصرار مأمون در مسأله پذيرش ولايتعهدى از طرف امام رضا عليه السّلام توأم با تهديد قتل آن حضرت در صورت مخالفت، امام را در وضعيتى قرار داد كه از پذيرفتن آن ناچار بود. <ref> مقاتل الطالبيين، ص 375</ref> امام انگیزه مأمون را در دیدار با او، این چنین بیان می کنند:«از اين طريق تو (مأمون) مى ‌خواهى مردم بگويند كه على بن موسى الرضا خود را از دنيا كنار نكشيد، بلكه دنيا بود كه خود را از او كنار كشيد، آيا نمى‌ بينيد چگونه وليعهدى را به طمع رسيدن به خلافت قبول كرد؟»
 
  
مأمون پس از رد پیشنهاد ولایتعهدی از طرف امام رضا (علیه اسلام) عصبانی شد و به حضرت گفت:« تو هميشه مرا به كارى وادار مى‌ كنى كه از انجامش متنفرم، و گويى از قدرت و شوكت من باك ندارى و خود را ايمن مى ‌دانى. به خدا قسم بايد وليعهدى را قبول كنى، يا اينكه تو را به قبول آن مجبور مى ‌كنم. تو بايد اين كار را بكنى وگرنه گردنت را می زنم. <ref>امالى صدوق، ص 43؛ عيون اخبار الرضا، ج ص 140</ref>»
+
==ولایتعهدی امام رضا==
 +
مهمترین فصل تاریخى زندگى امام رضا علیه السّلام جریان [[ولایتعهدى امام رضا علیه السلام|ولایتعهدى]] آن حضرت است. جریانی که به موجب آن، حضرت رضا مجبور شدند از شهر [[مدینه]] به مرو سفر کنند. پس از آنکه امام به مرو رسیدند، مأمون دستور داد تا از امام استقبال رسمى شود، بنا بر این نیروهاى مسلح با بقیه مردم براى استقبال از او خارج شدند در حالى که مأمون در صفّ مقدم استقبال کنندگان بود و با او سهل بن فضل و بقیه وزرا و مستشاران او بودند. پس از مستقر شدن امام در مرو، مأمون رسما [[خلافت]] را به امام عرضه کرد و از حضرت درخواست کرد که آن را به عهده بگیرد. اما امام کاملا از قصد مأمون آگاهى داشت. چرا که مأمون  براى رسیدن به خلافت برادرش [[امین(خلیفه عباسی)|امین]] را کشته بود و [[بغداد]] را خراب کرده بود. به همین دلیل امام رضا به او گفتند: «اگر این خلافت مال تو است جایز نیست خودت را خلع کنى و لباسى را که [[خدا]] به تو پوشانده به دیگرى بدهى، و اگر خلافت مال تو نیست، چیزى که مال تو نیست جایز نیست آن را به من بدهى.»<ref>باقر شریف قرشی، پژوهشی دقیق در زندگانی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، ج۲، ص۴۵۱ و ۴۵۲</ref>
 +
 
 +
پس از نپذیرفتن خلافت توسط امام، مأمون به امام پیشنهاد [[ولایت عهدی امام رضا علیه السلام|ولایتعهدی]] را داد. اما امام این پیشنهاد مأمون را نیز نپذیرفتند. لیکن به هر روى اصرار مأمون در مسأله پذیرش ولایتعهدى از طرف امام رضا علیه السّلام توأم با تهدید قتل آن حضرت در صورت مخالفت، امام را در وضعیتى قرار داد که از پذیرفتن آن ناچار بود.<ref> مقاتل الطالبیین، ص ۳۷۵</ref> امام انگیزه مأمون را در دیدار با او، این چنین بیان می کنند: «از این طریق تو (مأمون) مى ‌خواهى مردم بگویند که على بن موسى الرضا خود را از [[دنیا]] کنار نکشید، بلکه دنیا بود که خود را از او کنار کشید، آیا نمى‌ بینید چگونه ولیعهدى را به طمع رسیدن به [[خلافت]] قبول کرد؟».
 +
 
 +
مأمون پس از رد پیشنهاد ولایتعهدی از طرف امام رضا (علیه اسلام) عصبانی شد و به حضرت گفت: «تو همیشه مرا به کارى وادار مى‌ کنى که از انجامش متنفرم، و گویى از قدرت و شوکت من باک ندارى و خود را ایمن مى ‌دانى. به خدا قسم باید ولیعهدى را قبول کنى، یا اینکه تو را به قبول آن مجبور مى ‌کنم. تو باید این کار را بکنى وگرنه گردنت را می زنم».<ref>امالى صدوق، ص ۴۳؛ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۰</ref>
  
 
نهایتاً امام با شروط زیر ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند:
 
نهایتاً امام با شروط زیر ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند:
#احدى را به عنوان والى در كار دولتى منصوب نكند.
 
#هيچ كس را عزل نكند.
 
#هيچ رسمى را نقض نكند.
 
#در امور دولتى مشاورى از دور باشد<ref>عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 19</ref>.
 
  
مأمون با این شرایط  موافقت کرد و [[سند ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام ) |سندی]] مبنی بر ولایتعهدی امام رضا (ع) نوشته شد که به امضای امام و مأمون رسید و پس آن مأمون مجلسی در رمضان سال هجری ترتیب داد که در آن مجلس بزرگان و درباریان و مردم با امام رضا (علیه السلام) بیعت کردند و سکه های دینار و درهمی به نام امام رضا (علیه السلام) ضرب شد.  
+
*امام احدى را به عنوان والى در کار دولتى منصوب نکند.
 +
*هیچ کس را عزل نکند.
 +
*هیچ رسمى را نقض نکند.
 +
*در امور دولتى مشاورى از دور باشد.<ref>عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۰</ref>
  
== عصر ولایتعهدی امام ==
+
ولایت‏عهدى بین امام رضا علیه السلام و مأمون در اسنادی رسمى هم نوشته شد و امام و مأمون آن را امضا کردند و بزرگان و دولتمردان شاهد آن بودند و به وسیله گروهى از مورخین نقل شده است.<ref>پژوهشى دقیق در زندگانى امام على بن موسى الرضا علیه السلام، باقر شریف‏ قرشی، ج‏۲، ص۴۵۷</ref> (مراجعه شود به [[سند ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام )|سند ولایتعهدی امام رضا علیه السلام]])
در زمان ولایتعهدی امام اتفاقاتی به شرح زیر رخ داد:
 
#دیدار با شعرای معروف زمان مانند دعبل خزاعی
 
#بخشیدن و انفاق هر آنچه عباسیان در خراسان به حضرت داده بودند به فقرا و محرومین
 
#شورش زید بن موسی بن جعفر ملقب به زیدالنار و دستگیره شدن او . مأمون به سبب امام رضا (علیه السلام) او را بخشید.
 
#در سال 201 هجری مأمون به امام اصرار کرد تا نماز عید آن سال را با مردم، ایشان بخوانند. امام به شرط خواندن نماز به شیوه [[رسول خدا]] (صلی الله علیه و آله و سلم) و [[امام علی]] علیه اسلام پذیرفتند. در روز عید امام با شیوه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) راهی نماز عید شدند، درحالی که تمام مردم شهر و بزرگان کشوری و لشکری ایشان را تکبیرگویان همراهی می کردند. مردم از جمعیتی که همراه امام شده بودند، به هراس افتاد و به توصیه وزیرش سهل، امام را در نیمه راه بازگرداند.
 
#طلب باران برای مردم با خواندن نماز باران به همراه مردم، در سالی که خشکسالی شده بود. این عمل امام، ترس مأمون و عباسیان از جایگاه امام در نزد مردم را بیشتر کرد. پس از این عمل مأمون دادن ولایتعهدی به امام را یک اشتباه دانست و گفت:«. . . . حال كه او را وليعهد خود كرديم و مرتكب خطايى شديم و با بلند نمودنش خود را مشرف بر هلاك كرديم، اكنون جايز نيست در امر او سستى به خرج دهيم و احتياج داريم كه اندك اندك فرودش آريم تا در نظر ملت جلوه دهيم كه او لياقت اين امر را ندارد، سپس فكرى به حالش كنيم كه مادّه بلا را از ما قطع كند و از فكرش خلاص شويم‌‌!<ref> عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 169</ref>»
 
  
== اوضاع علمی زمان امام رضا علیه‌السلام ==
+
پس از آن مأمون مجلسی ترتیب داد که در آن مجلس بزرگان و درباریان و مردم با امام رضا (علیه السلام) [[بیعت]] کردند و مامون دستور داد که لباس سیاه که شعار [[عباسیان]] بود را از تن در آورده و لباس سبز بپوشند.
  
در قرن دوم هـ. ق كه [[امام رضا]] علیه‌السلام می‌زيستند، مراكز علمی رو به فزونی گذاشت. مدارس مختلف در همه علوم و به همه زبان‌ها و ميان همه گروه‌ها پا گرفت. مدارس از جويندگان دانش در سطوح مختلف علمی و دين  پر شد. به خصوص در زمان هارون الرشيد و مأمون و در زمان امامت [[امام صادق|امام جعفرصادق]] علیه‌السلام و [[امام کاظم|امام موسي كاظم]] علیه‌السلام و [[امام رضا|امام علی بن موسی الرضا]] علیه‌السلام.  
+
مأمون سپس دستور داد سکه به نام آن حضرت زدند و به مبارکى آن روز دختر عموى اسحق بن موسى را به همسرى اسحاق درآورد و به او فرمان داد تا به عنوان [[امیر الحاج|امیر الحاجى]] با عده ای از مردم به [[خانه خدا]] مشرف شده و در هر شهرى که وارد مى ‏شود برای مردم [[خطبه]] بنام آن حضرت بخواند.<ref>الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏۲، ص ۲۶۱ و ۲۶۲</ref>
  
حضرت امام رضا علیه‌السلام در زمان منصور به دنيا آمدند و در زمان خلافت مهدی، هادی، هارون الرشيد و مأمون زندگی كردند و اين زمانی بود كه فرهنگ و فكر اسلامی به خوبی پايه گرفته بود و در آن زمان مؤسسين مذاهب فقهی مختلفی نیز زندگی می‌كردند. مامون دانشمندان ديگر اديان را جمع مى كرد و آنگاه امام رضا علیه‌السلام را نيز احضار مى كرد. آنان از امام پرسش مى كردند و آن حضرت يكى پس از ديگرى آنان را در مباحثات علمی شكست مى داد.
+
در زمان [[ولایت عهدی امام رضا علیه السلام|ولایتعهدی]] امام رضا (علیه السلام) اتفاقاتی به شرح زیر رخ داد:
  
امام علي بن موسي الرضا علیه‌السلام پناه اهل فكر و معرفت بودند و با علماي فلسفه به مناظره و بحث می‌پرداختند و در حالی كه اهل [[فقه]] و شرع را هدايت و توجيه می‌كردند به محور آن‌ها تبديل شده بودند.  
+
*دیدار با شعرای معروف زمان مانند [[دعبل خزاعی]]
 +
*بخشیدن و [[انفاق]] هر آنچه [[عباسیان]] در [[خراسان]] به حضرت داده بودند به فقرا و محرومین
 +
*شورش زید بن [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسی بن جعفر]] ملقب به زیدالنار و دستگیره شدن او. مأمون به سبب امام رضا (علیه السلام) او را بخشید.
 +
*مامون دانشمندان دیگر ادیان را جمع مى کرد و آنگاه امام رضا علیه‌السلام را نیز برای مناظره با ایشان احضار مى کرد. آنان از امام پرسش مى کردند و آن حضرت یکى پس از دیگرى آنان را در مباحثات علمی شکست مى داد.
 +
*در سال ۲۰۱ هجری [[مأمون]] به امام اصرار کرد تا [[نماز عید فطر|نماز عید]] آن سال را با مردم، ایشان بخوانند. امام به شرط خواندن نماز به شیوه [[رسول خدا]] (صلی الله علیه و آله و سلم) و [[امام علی]] (علیه اسلام) پذیرفتند. در روز عید امام با شیوه رسول خدا راهی نماز عید شدند، درحالی که تمام مردم شهر و بزرگان کشوری و لشکری ایشان را [[تکبیر]]گویان همراهی می کردند. مامون از جمعیتی که همراه امام شده بودند، به هراس افتاد و به توصیه وزیرش سهل، امام را در نیمه راه بازگرداند.
 +
*طلب باران برای مردم با خواندن [[نماز باران]] به همراه مردم، در سالی که خشکسالی شده بود. این عمل امام، ترس مأمون و عباسیان از جایگاه امام در نزد مردم را بیشتر کرد. پس از این عمل مأمون دادن ولایتعهدی به امام را یک اشتباه دانست و گفت: «... حال که او را ولیعهد خود کردیم و مرتکب خطایى شدیم و با بلند نمودنش خود را مشرف بر هلاک کردیم، اکنون جایز نیست در امر او سستى به خرج دهیم و احتیاج داریم که اندک اندک فرودش آریم تا در نظر ملت جلوه دهیم که او لیاقت این امر را ندارد، سپس فکرى به حالش کنیم که بلا را از ما قطع کند و از فکرش خلاص شویم‌‌!»<ref> عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۹</ref>
  
==شهادت امام رضا علیه اسلام==
+
==شهادت امام رضا علیه‌السلام==
شهادت [[امام رضا علیه السلام]] بنابه قول مشهور در بین شیعه در روز 30 [[صفر]] سال 203 هجری قمری واقع گردیده است. آن حضرت توسط [[مامون]] خلیفه عباسی و با خورانده شدن سم به شهادت رسیدند.  
+
[[پرونده:Mazar.jpg|۲۵۰px|thumb|left|210px|سومین سنگ مزار از جنس سنگ مرمر بسیار نفیس، با ابعاد ۲/۲۰ در ۱/۱۰ متر، که سال ۱۳۷۹ شمسی طراحی شد.]]
 +
«[[شهادت امام رضا علیه السلام]]» بنا به قول مشهور در بین [[شیعه]] در روز ۳۰ [[صفر]] سال ۲۰۳ هجری قمری واقع گردیده است و این، گفتار [[شیخ مفید]] در [[الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد (کتاب)|ارشاد]] نیز می باشد.<ref> الارشاد (شیخ مفید)، ص ۵۹۱.</ref>
  
برای تفصیل در این مورد این مقاله را ببینید: [[شهادت امام رضا علیه السلام]]
+
آن حضرت توسط [[مامون]] خلیفه عباسی و با خورانده شدن انگور یا انار مسموم در ۵۵ سالگی به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسیدند. رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] و [[ائمه اطهار]] علیهم السلام، پیش بینی شده بود. 
  
== اخلاق امام رضا علیه‌السلام ==
+
پیکر مطهر امام علیه السلام به دستور مأمون، در بقعه هارونیه (محل دفن [[هارون الرشید]]) در روستای سناباد به خاک سپرده شد که بعدا به «[[مشهد|مشهد الرضا]]» معروف گردید.
از ابراهيم بن عباس نقل شده است كه گفت: «هيچ كس را فاضل تر از ابوالحسن رضا علیه‌السلام نديده و نشنيده ام. از او چيزهايى ديده ام كه از هيچ كس نديدم: هرگز نديدم با سخن گفتن به كسى جفا كند؛ نديدم كلام كسى را قطع كند تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود؛ هيچ‌گاه حاجتى را كه مى توانست  برآورده سازد، رد نمى كرد؛ هرگز پاهايش را پيش روى كسى كه نشسته بود دراز نمى كرد؛ نديدم به يكى از دوستان يا خادمانش دشنام دهد؛ هرگز نديدم در خنده اش قهقهه بزند بلكه خنده او تبسم بود؛ چنان بود كه اگر تنها بود و غذا برايش مى آوردند، غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان و نگهبان را بر سفره خويش مى نشانيد و با آن‌ها غذا مى خورد؛ شب‌ها كم مى خوابيد و بسيار روزه مى گرفت؛ سه روز، [[روزه]] در هر ماه را از دست نمى داد و مى فرمود: اين سه روز برابر با روزه يك عمر است؛ بسيار [[صدقه]] پنهانى مى داد».  
+
==اخلاق امام رضا علیه‌السلام==
 +
در مورد آن حضرت گفته اند: ایشان از عابدترین مردم در زمان خود و بالاترین آن‌ها در پارسایی و [[تقوی]] بود، تا جایی که دشمنان آن حضرت هم بدان معترف بودند و نمی‌توانستند آن را انکار کنند.<ref>گوشه‌ای از زندگانی امام رضا علیه‌السلام، شریعتی، گلستان قرآن، ش ۱۰۶، ۱۳۸۰.</ref>
  
ایشان از عابدترين مردم در زمان خود و بالاترين آن‌ها در پارسايی و تقوی بود، تا جايي كه دشمنان آن حضرت هم بدان معترف بودند و نمی‌توانستند آن را انكار كنند.  
+
از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده است که گفت: «هیچ کس را فاضل تر از ابوالحسن رضا علیه‌السلام ندیده و نشنیده ام. از او چیزهایى دیده ام که از هیچ کس ندیدم: هرگز ندیدم با سخن گفتن به کسى جفا کند؛ ندیدم کلام کسى را قطع کند، تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود؛ هیچ‌گاه حاجتى را که مى توانست  برآورده سازد رد نمى کرد؛ هرگز پاهایش را پیش روى کسى که نشسته بود دراز نمى کرد؛ ندیدم به یکى از دوستان یا خادمانش دشنام دهد؛ هرگز ندیدم در خنده اش قهقهه بزند بلکه خنده او [[تبسم]] بود؛ اگر تنها بود و غذا برایش مى آوردند، غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان و نگهبان را بر سفره خویش مى نشانید و با آن‌ها غذا مى خورد؛ شب‌ها کم مى خوابید و بسیار [[روزه]] مى گرفت؛ سه روز، روزه در هر ماه را از دست نمى داد و مى فرمود: این سه روز برابر با روزه یک عمر است؛ و بسیار [[صدقه]] پنهانى مى داد».<ref>سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه على حجتى کرمانى، ج۵، ص ۱۴۴</ref>
  
== احادیثی از امام رضا علیه‌السلام ==
+
==احادیثی از امام رضا علیه‌السلام==
  
* «لایستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛ هیچ بنده‌اى حقیقت ایمانش را کامل نمى‌کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین‌شناسى، تدبر نیکو در زندگى و شکیبایى در مصیبت‌ها و بلاها». <ref> [[بحارالانوار]]، ج 78، ص 339، ح 1. </ref>
+
*«لایستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛ هیچ بنده‌اى حقیقت ایمانش را کامل نمى‌کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین‌شناسى، تدبر نیکو در زندگى و شکیبایى در مصیبت‌ها و بلاها».<ref> بحارالانوار، ج۷۸، ص ۳۳۹. </ref>
  
* «وَقِّرُوا كِبارَكُم وَارحَمُوا صِغارَكُم وَصِلُوا اَرحامَكُم؛ به بزرگترهايتان احترام بگذاريد و با كوچكترها مهربان باشيد و [[صله رحم]] نماييد». <ref> عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 265. </ref>
+
*«وَقِّرُوا کبارَکم وَارحَمُوا صِغارَکم وَصِلُوا اَرحامَکم؛ به بزرگترهایتان [[احترام]] بگذارید و با کوچکترها مهربان باشید و [[صله رحم]] نمایید».<ref> عیون اخبارالرضا، ج۲، ص ۲۶۵. </ref>
  
* «مَنْ کَانَ مِنَّا وَلَمْ یُطِعِ اللهَ فَلَیْسَ مِنَّا؛ هر کس خودش را با ما بداند و خدا را اطاعت نکند از ما نیست». <ref> سفینة البحار، ص 98. </ref>
+
*«مَنْ کَانَ مِنَّا وَلَمْ یُطِعِ اللهَ فَلَیْسَ مِنَّا؛ هر کس خودش را با ما بداند و [[خدا]] را اطاعت نکند از ما نیست».<ref> سفینة البحار، ص۹۸. </ref>
  
* «اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَالْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَالْاَخُ الشَّقِیقُ؛ امام مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است». <ref> مسند الامام الرضا علیه‌السلام، ج 1، ص 69. </ref>
+
*«اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَالْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَالْاَخُ الشَّقِیقُ؛ امام مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است».<ref> مسند الامام الرضا علیه‌السلام، ج۱، ص۶۹. </ref>
  
* «اِیَّاکُمْ وَالْحِرْصَ وَالْحَسَدَ فَاِنَّهُما اَهْلَکَا الْاُمَمَ السَّالِفَةَ؛ از حرص و حسد بپرهیزید زیرا این دو امت‌های گذشته را نابود کرده است». <ref> بحارالانوار، ج 75، ص 346. </ref>
+
*«اِیَّاکُمْ وَالْحِرْصَ وَالْحَسَدَ فَاِنَّهُما اَهْلَکَا الْاُمَمَ السَّالِفَةَ؛ از [[حرص]] و [[حسد]] بپرهیزید زیرا این دو امت‌های گذشته را نابود کرده است».<ref> بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۴۶. </ref>
  
* «یَا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوااللهَ فِی نِعَمِ اللهِ عَلَیْکُمْ فَلاتُنْفِرُوهَا عَنْکُمْ بِمَعَاصِیهِ؛ ای مردم تقوا را درباره‌ی نعمت‌های الهی را رعایت کنید و نعمت‌ها را به گناه و معصیت از خود مرانید». <ref> عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 169. </ref>  
+
*«یَا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوااللهَ فِی نِعَمِ اللهِ عَلَیْکُمْ فَلاتُنْفِرُوهَا عَنْکُمْ بِمَعَاصِیهِ؛ ای مردم [[تقوا]] را درباره‌ی نعمت‌های الهی رعایت کنید و نعمت‌ها را به گناه و [[معصیت]] از خود مرانید».<ref> عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۱۶۹. </ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{نمایش فشرده|{{پانویس}}}}
 
{{نمایش فشرده|{{پانویس}}}}
  
==منابع==
+
== مطالب مرتبط ==
 
 
(1). زندگی سیاسی هشتمین امام، جعفر مرتضی حسینی، ترجمه خلیل خلیلیان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1373.
 
 
 
(2). سرچشمه دانش، عبدالکریم پاک‌نیا، مبلغان، ش 25، بهمن 1380.
 
  
(3). سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه علی حجتی کرمانی، سروش، تهران، 1374.
+
* [[ولادت امام رضا علیه السلام]]
 +
* [[ولایت عهدی امام رضا علیه السلام|ولایتعهدی امام رضا علیه السلام]]
 +
* [[شهادت امام رضا علیه السلام]]
  
(4). گوشه‌ای از زندگانی [[امام رضا]] علیه‌السلام، علی شریعتی، گلستان قرآن، ش 106، 1380.  
+
==آرشیو عکس و تصویر==
 +
<gallery mode="packed" heights="170px">
 +
پرونده:8 (45).jpg|مراسم خطبه خوانی در صحن انقلاب (ایوان طلا، سقاخانه نادری و برج ساعت در تصویر نمایان است)
 +
پرونده:8 (50).jpg|پنجره فولاد امام رضا علیه السلام
 +
پرونده:88.jpg|کتیبه های گنبد امام رضا علیه السلام
  
(5). حيات فكري و سياسي امامان شيعه عليهم السلام، رسول جعفريان، قم: موسسه انصاريان، ۱۳۸۱
+
</gallery>
  
 
{{چهارده معصوم علیهم السلام}}
 
{{چهارده معصوم علیهم السلام}}
سطر ۲۰۵: سطر ۲۰۴:
 
[[رده:ائمه اطهار]]
 
[[رده:ائمه اطهار]]
 
[[رده:اهل البیت]]
 
[[رده:اهل البیت]]
 +
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۰۱

حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام (۱۴۸ - ۲۰۳ ه.ق) فرزند امام کاظم (علیه السلام)، هشتمین امام شیعیان اثنی عشری است. مدت امامت ایشان ۲۰ سال است که همزمان بود با خلافت هارون الرشید، امین و مأمون عباسی.[۱] آن حضرت در سال ۲۰۰ هجری به اصرار و اجبار مأمون از مدینه راهی شهر «مرو» در خراسان محل خلافت این خلیفه عباسی شدند. مأمون حضرت رضا را مجبور به پذیرش عنوان ولایتعهدی کرد و سرانجام در سال ۲۰۳ هجری ایشان را با زهر مسموم نمود و به شهادت رساند. محل دفن بدن مطهر ایشان بعدا به «مشهد الرضا» معروف شد که امروزه زیارتگاه بزرگ شیعیان جهان است.

امام رضا (2).jpg
مقام امام هشتم
نام علی
القاب رضا
کنیه ابوالحسن
پدر امام کاظم علیه السلام
مادر نجمه
زادروز ۱۱ ذی القعده سال ۱۴۸ هجری
زادگاه مدینه
مدت امامت ۲۰ سال
مدت عمر ۵۵ سال
تاریخ شهادت آخر صفر سال ۲۰۳ هجری
علت شهادت مسمومیت توسط زهر
قاتل مأمون عباسی لعنه الله
مدفن مشهد مقدس


ولادت و نسب

ولادت:

امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، فرزند امام کاظم (علیه السلام)، بنا به قول بسیارى از مورّخان، در سال ۱۴۸ قمری[۲] و بنا به قول اندکى دیگر از آنان، در سال ۱۵۳ قمری[۳] در ۱۱ ذى‌ القعده یا ذى الحجه و یا ربیع الاول در شهر مدینه به دنیا آمد.

مادر:

مادر گرامی آن حضرت «ام ولد» (کنیز) بوده است. نام او در برخی روایات نجمه[۴] و در برخى تُکتَم[۵] ذکر شده است و اسامی دیگری نیز برای ایشان ذکر کرده اند.[۶]

حمیده خاتون می‌گوید: وقتی که نجمه به خانه ما راه یافت، پیامبر اسلام را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: «ای حمیده! نجمه را به پسرت موسی (علیه‌السلام) ببخش» و همسر او کن و فرمود: «فانه سیولد منها خیر اهل الارض؛ همانا بزودی بهترین فرد روی زمین، از او متولد می‌شود.» من به این دستور عمل کردم، و نجمه را همسر فرزندم کاظم نمودم و از او حضرت رضا به دنیا آمد.[۷]

کنیه و القاب:

امام کاظم علیه السّلام کنیه «ابوالحسن» را به ایشان عنایت فرمودند[۸] و به على بن یقطین گفتند: اى على، این پسرم (با اشاره به امام رضا علیه السّلام) آقاى فرزندان من است و من کنیه خویش را به او داده‌ ام.[۹] بدین جهت امام کاظم علیه السّلام را «ابوالحسن اوّل» و امام رضا علیه السّلام را «ابوالحسن دوم» مى ‌نامند.

حرم امام رضا علیه السلام در مشهد مقدس

امام رضا (علیه اسلام) دارای القاب متعددی می باشند. برخى از القاب آن حضرت عبارتند از:

نقش انگشتری:

بر انگشتر حضرت حک شده بوده است «ولى اللّه»[۱۸] و انگشتر دیگرى داشته اند که بر آن نوشته شده: «العزّة للّه»[۱۹]. برخی نیز نقش انگشتر ایشان را «ما شاء الله و لا حول و لا قوّة الّا بالله» نوشته اند.[۲۰]

همسران و فرزندان:

همسر آن حضرت، سبیکه سلام الله علیها از خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله، بود. او مادر امام جواد علیه السلام است.[۲۱] همسر دیگری که برای امام ذکر شده است، ام حبیبه دختر مأمون است که به پیشنهاد مأمون با امام ازدواج می کند.

در شماره و اسامى فرزندان امام علیه السّلام نیز اختلاف است، گروهى آنها را پنج پسر و یک دختر نوشته ‌اند، به نام هاى محمّد، قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه. امّا شیخ مفید بر این باور است، که امام هشتم علیه السّلام را، فرزندى جز امام محمّد جواد علیه السّلام نبوده است[۲۲]، و ابن شهرآشوب و طبرسى در اعلام الورى، نیز بر همین اعتقاد مى ‌باشند.[۲۳]

امامت حضرت رضا

با وجود اینکه وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگى موسى بن جعفر علیه السّلام به دلیل زندانی بودن امام، بسیار پیچیده و سخت بود، اما بیشتر اصحاب امام کاظم علیه السّلام جانشینى امام رضا علیه السّلام را از طرف آن حضرت پذیرفتند. شیخ مفید نام دوازده تن از این اصحاب ائمه را که روایاتى در موضوع تعیین امام رضا علیه السّلام به جانشینى پدر بزرگوارش نقل کرده‌ اند، ذکر مى‌کند که مهمترین آنها: داود بن کثیر الرقّى، محمد بن اسحاق بن عمّار، على بن یقطین و محمد بن سنان مى‌ باشند.[۲۴]

با این حال باز به دلیل تقیه و نیز فرصت طلبى اشخاصى که اموالى از طرف‌ امام کاظم علیه السّلام از شیعیان گرفته بودند،[۲۵] و همچنین وجود برخى از روایات نادرست که در آنها علایمى را براى منحرف ساختن اذهان از امام علیه السّلام، شناسانده بودند، مشکلاتى به وجود آمد.

شیخ طبرسی اشکال اصلی را مربوط به کسانی می داند که در آخرین حبس امام کاظم که منجر به شهادت آن حضرت شد، اموالی نزدشان جمع شده بود.[۲۶] این اشخاص با پول هایی از امام که نزد خود داشتند و متعلق به امام بود، خانه و غلّات خریدند و وقتى خبر رحلت امام علیه السّلام به آنها رسید، وفات آن حضرت را انکار کرده و در میان شیعه شایع کردند که امام کاظم علیه السّلام نمرده است؛ زیرا او قائم آل محمّد است.[۲۷]

پس از شهادت امام کاظم علیه السّلام، دو گرایش عمده به نامهاى «قطعیه» و «واقفیه» پدید آمد. قطعیه رحلت امام کاظم علیه السّلام را تأیید کرده و امامت امام رضا علیه السّلام را پذیرفت.[۲۸] اما گرایش واقفیه به بهانه باور نداشتن به درگذشت امام کاظم علیه السّلام بر اعتقاد به امامت یا مهدویت آن حضرت باقى ماند.[۲۹] [۳۰]

ا‌مام رضا علیه السّلام در روایتى سرنوشت واقفیه را اینگونه بیان فرمودند: «در حیرت زندگى مى‌کنند و نهایت در حال کفر مى ‌میرند.»[۳۱]

سفر به بصره و کوفه:

مطابق با روایتی که راوندی در کتاب الخرائج و الجرائح نقل نموده است، بعد از شهادت امام موسى کاظم علیه السّلام، امام رضا علیه السّلام به منظور معرفى خود و اثبات امامتش، به بصره و کوفه با طی الارض سفر نمود و در جلسه هایی با حضور شیعیان و دانشمندان آنجا به اثبات امامت خود و احتجاج پرداخت. امام در بصره در منزل حسن بن محمد علوى سکونت گزید و در آنجا با گروهى از مسلمانان جلسه‌اى برگزار کرد. در این جلسه امام به زبانهای مختلف با تعدادی از افراد حاضر در کوفه از ملیت های مختلف به زبان خود آنها سخن گفتند و به سوالاتشان پاسخ دادند. امام همچنین در آن جلسه جاثلیق مسیحى و رأس الجالوت (رئیس یهودیان) را شرکت دادند و با آنها مناظره نمودند.[۳۲]

خلفای معاصر امام رضا

طول مدت امامت حضرت رضا علیه‌السلام مقارن بود با خلافت این سه خلیفه عباسی: هارون الرشید، امین و مأمون.

در عصر هارون الرشید:

آنگونه که از روایات تاریخی بر می آید، دستگاه حاکم به زودی به امامت امام رضا علیه السلام پس از امام کاظم علیه السلام پی می برد و حتی کسانی که در توطئه دستگیری و قتل امام کاظم شرکت داشتند، سعی در تحریک هارون به قتل امام رضا می کنند. به عنوان نمونه در کتاب "عیون اخبار الرضا" آمده است، یحیی بن خالد که زمینه توطئه قتل امام کاظم علیه السلام را نزد هارون فراهم ساخت، روزی به هارون گفت: این علیّ فرزند موسی بن جعفر جانشین پدر شده، و مدّعی امامت است. هارون گفت: آنچه به پدرش کردیم برای ما بس نیست؟ تو می خواهی همه آنان را بکشیم؟[۳۳]

زمانی که هارون الرشید امام موسى بن جعفر علیه السلام را کشت، عده‌اى از جاسوسان و رجال امنیتى کشور را براى بررسى امر امام رضا علیه السلام فرستاد تا تمایلات و علایق حضرت را به اطلاع او برسانند. با این حال امام رضا علیه السلام مشغول نشر احکام الهى و تعالیم اسلام و توضیح مطالب پیرامون امامت شد. در این حال بعضى از بزرگان شیعه ترسیدند مبادا از طرف هارون الرشید به او آسیبى برسد. محمد بن سنان می گوید: «من به ابوالحسن الرضا علیه السلام در روزگار هارون گفتم: تو خودت را به این امر شهرت دادى (یعنى اظهار امامت کردى) و جاى پدرت نشستى در حالى که خون شما از شمشیر هارون مى‌ چکد. امام علیه السلام پاسخ داد: مرا بر این کار جرأت داد آنچه که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اگر ابوجهل بتواند یک مو از سر من کم کند من پیغمبر خدا نیستم.» و من به شما مى‌ گویم اگر هارون بتواند یک مو از سر من کم کند شاهد باشید که من امام نیستم.»[۳۴]

مطابق با برخی روایات، برامکه در ابتلاى امام کاظم و امام رضا علیهما السلام به گرفتاری ها، نقش مهمی داشتند زیرا آنها هارون الرشید ستمگر را به کینه ‌جویى نسبت به این دو امام واداشتند. امام رضا علیه السلام کاملا از طرح توطئه آنها آگاه بود، از این رو بر ضدّ آنها از خدا استمداد کرد. محمد بن فضیل نقل کرده «در سالى که هارون الرشید برامکه را قتل عام کرد و بلا بر آنها نازل شد، ابو الحسن الرضا علیه السلام در عرفات ایستاده بود و دعا مى‌ کرد، سپس سرش را خم کرد. در این باره از او سؤال شد، فرمود: من خدا را علیه برامکه نسبت به آنچه با پدرم کردند مى‌ خواندم، امروز خداى متعال دعایم را در باره آنها استجابت کرد. طولى نکشید که بلا بر جعفر و یحیى فرود آمد و احوالشان دگرگون شد.»[۳۵]

همچنین هارون الرشید پس از آنکه جلودى را به جنگ محمد بن جعفر بن محمد (دیباج) که بر ضدّ خلیفه شورش کرده بود فرستاد، به او دستور داد که به خانه‌ هاى علویان حمله برد و تمام جامه ‌ها و جواهرات زنانشان را غارت کند و براى آنها هیچ جامه‌اى را باقى نگذارد مگر یک جامه براى هر کدام از آنها. جلودى به خانه امام رضا علیه السلام حمله کرد. پس امام ایستاد و همه زنان علوى را گرد آورد، از جمله دختران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و خانواده‌ اش را در یک اطاق، سپس دم در خانه ایستاد. جلودى به امام گفت: راه فرارى نیست، من باید وارد خانه شوم و لباس آنها را غارت کنم، درست همان گونه که هارون الرشید دستور داده است. امام پاسخ داد: من جامه و جواهرات آنها را به تو مى‌دهم. من به خدا قسم مى‌خورم که همه چیزهایى را که پوشیده‌ اند بگیرم. امام به سخنان خود با جلودى ادامه داد تا او آرام گرفت، سپس وارد خانه شد و جامه ‌ها و زینت آلات و حتى گوشواره‌ ها و خلخال ها و دکمه ‌هاى زنان علوى را جمع‌ آورى کرد و به دست جلودى داد تا آنها را به هارون الرشید تسلیم کند.[۳۶]

در عصر امین عباسی:

محمد امین عباسی پس از مرگ پدرش عهده ‌دار رهبرى مسلمانان شد، و طبق رأى قاطع مورّخان او صلاحیت چنین پست بالایى را نداشته است. وی به شدت متمایل به لذات و شهوات نفسانی بوده و از علم و علم آموزی کراهت داشته است. به دلیل اختلافی که او با مأمون بر سر حکومت پیدا کرد، امام رضا علیه السلام فرصتی پیدا کردند تا در آزادی بیشتر به انجام وظایف سنگین امامت بپردازند.

در عصر مأمون:

مامون را می توان از قدرتمند ترین و دانشمندترین خلفای عباسی دانست. خلیفه‌ای که برخلاف پیشینیانش که راه عیش و نوش را در پیش گرفته بودند، علاقه‌ی وافری به علم و ترویج آن داشت. با این حال مأمون نیز مانند دیگر خلفای غاصب عباسی می‌دانست که وجود ائمه اطهار علیهم السلام برای بقای قدرت او خطرناک است و باید در برابر آنها اقداماتی انجام داد. اما او برخلاف پدرانش که سعی می‌کردند با زندانی کردن و تحت فشار قرار دادن ائمه آنها را کنترل کنند، راه دیگری را انتخاب کرد و آن راه واگذاری ولایتعهدی به امام رضا علیه السلام بود. با رجوع به سخنان مأمون در جمع معترضان از خاندان عباسی به این اقدام مأمون و نیز سخنان خود امام رضا علیه السلام در این مورد، می توان اهداف مأمون از انجام این عمل را در موارد زیر خلاصه کرد:

  • جذب یاران و شیعیان امام به طرف خود
  • پذیرفتن مشروعیت حکومت عباسیان توسط علویان
  • کنترل اعمال و رفتار امام رضا علیه السلام
  • کاسته شدن مقام و منزلت امام در نزد شیعیانشان
  • سرکوب قیام های علویان.

سفر امام رضا به خراسان

کلینی از یاسر خادم و ریّان بن صلت نقل کرده که: وقتی کار امین پایان یافت و حکومت مأمون استقرار پیدا کرد، او نامه ای به امام علیه السّلام نوشت و از آن حضرت خواست تا به خراسان بیاید. امام رضا علیه السلام بعللى تمسک مى‏ فرمود و عذر می خواست، اما مأمون پیوسته به آن حضرت نامه می نوشت تا آن حضرت دانست که چاره ‏اى ندارد و او دست بردار نیست، لذا از مدینه بیرون شد.[۳۷]

وداع با خانواده:

شیخ صدوق از معول سجستانى آورده: «زمانى که براى بردن امام رضا علیه السّلام به خراسان پیکى به مدینه آمد، من در آنجا بودم. امام به منظور وداع از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) وارد حرم شد، او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون مى ‌آمد و دوباره به سوى مدفن پیغمبر بازمى‌ گشت و با صداى بلند گریه مى‌ کرد. من به امام نزدیک شده و سلام کردم و علّت این موضوع را از آن حضرت جویا شدم. در جواب فرمودند: من از جوار جدّم بیرون رفته و در غربت از دنیا خواهم رفت.»[۳۸]

افزون بر این، وقتی که امام علیه السّلام می خواست به خراسان برود، هیچ کدام از افراد خانواده اش را به همراه نبرد و این خود دلیل روشنی بود بر این که این مسافرت از نظر آن حضرت، هیچ آینده روشنی نداشته و سفری از روی امید نیست. از حسن بن على وشّاء نقل شده که امام به او فرمودند: «موقعى که مى‌خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، افراد خانواده‌ام را جمع کرده و دستور دادم براى من گریه کنند تا گریه آنها را بشنوم. سپس در میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کرده و گفتم من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت.»[۳۹]

چنین برخوردهایى بى‌ تردید مى ‌توانست کسانى را که درک درستى داشتند، به ویژه شیعیان را که در ارتباط مستقیم با امام بودند متوجه سازد که امام به اجبار این مسافرت را پذیرفته است‌.[۴۰]

امام پیش از رفتن به خراسان به داخل مسجد پیامبر وارد شد و دستش را بر لبه قبر شریف نهاد و فرزندش امام جواد علیه السلام را به قبر چسباند و نزد جدّش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله طلب حفاظت براى او کرد و سپس به فرزندش گفت: «به تمام وکلا و خدمتکارانم گفته‌ ام که از تو شنوایى داشته باشند و پیرویت کنند. و به اصحابش او را معرفى کرد که جانشین وى خواهد بود.»[۴۱]

مسیر حرکت امام به مرو:

مسیر حرکت امام و همراهانشان طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[۴۲]

مسیر حرکت امام رضا علیه السلام از مدینه به خراسان

مطابق با نقل رجاء بن ابى ضحاک که از طرف مامون به بردن امام رضا علیه السلام به مرو مامور شده بود، امام رضا علیه السلام در مسیر حرکت خود به عبادت و تهجد و موعظه مردم و روشنگری و پاسخ به سوالات آنها می پرداختند. در گزارش مفصلی که او از برنامه روزانه امام در زمان اقامت در شهرها ارائه می دهد آمده است که امام از موقع بالا آمدن آفتاب تا ظهر به مردم رو می نمود و آنها را موعظه نموده برایشان حدیث می گفت. او همچنین می گوید: ایشان در هیچ شهری فرود نمى ‏آمد مگر آنکه مردم به نزد او می آمدند و معالم دین خود را از او می پرسیدند و او به آنها جواب می داد و بسیار از پدرانش حدیث نقل می کرد.[۴۳]

امام در نیشابور:

از اتفاقات مهم مسیر سفر امام رضا علیه السلام، بیان حدیث سلسلة الذهب است. مطابق با نقلی از این حدیث که اسحق بن راهویه راوی آن است، هنگامی که حضرت رضا علیه السلام به نیشابور آمد و خواست که از نیشابور بسوى خراسان و نزد مأمون بیرون رود، اصحاب حدیث گرد او اجتماع کرده و عرض کردند یا ابن رسول اللَّه تو از نزد ما کوچ میکنى و حدیث نمیکنى ما را بحدیثى که ما آن حدیث را از تو استفاده و ضبط کنیم؟
آن جناب در میان عمارى نشسته بود سر از عمارى بیرون کرد و فرمود: از پدرم موسى بن جعفر (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم جعفر بن محمد (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم محمد بن على (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم على بن الحسین (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم حسین بن على (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم على بن ابى طالب (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود از جبرئیل (سلام الله) شنیدم که می فرمود از خداوند عز و جل شنیدم که می فرمود: «لا اله الا الله‏ قلعه من است، پس هر کسى داخل شود در قلعه من ایمن است از عذاب من» و چون راحله قدرى راه پیمود، آن جناب فرمود: بشروط لا اله الا الله‏ و منم از شروط لا اله الا الله». [۴۴]

ابن صباغ می گوید: نویسندگانِ صاحب قلم و دوات که این حدیث را آنروز می نوشتند شمارش کردند، بیشتر از بیست هزار نفر بوده اند.[۴۵]

ولایتعهدی امام رضا

مهمترین فصل تاریخى زندگى امام رضا علیه السّلام جریان ولایتعهدى آن حضرت است. جریانی که به موجب آن، حضرت رضا مجبور شدند از شهر مدینه به مرو سفر کنند. پس از آنکه امام به مرو رسیدند، مأمون دستور داد تا از امام استقبال رسمى شود، بنا بر این نیروهاى مسلح با بقیه مردم براى استقبال از او خارج شدند در حالى که مأمون در صفّ مقدم استقبال کنندگان بود و با او سهل بن فضل و بقیه وزرا و مستشاران او بودند. پس از مستقر شدن امام در مرو، مأمون رسما خلافت را به امام عرضه کرد و از حضرت درخواست کرد که آن را به عهده بگیرد. اما امام کاملا از قصد مأمون آگاهى داشت. چرا که مأمون براى رسیدن به خلافت برادرش امین را کشته بود و بغداد را خراب کرده بود. به همین دلیل امام رضا به او گفتند: «اگر این خلافت مال تو است جایز نیست خودت را خلع کنى و لباسى را که خدا به تو پوشانده به دیگرى بدهى، و اگر خلافت مال تو نیست، چیزى که مال تو نیست جایز نیست آن را به من بدهى.»[۴۶]

پس از نپذیرفتن خلافت توسط امام، مأمون به امام پیشنهاد ولایتعهدی را داد. اما امام این پیشنهاد مأمون را نیز نپذیرفتند. لیکن به هر روى اصرار مأمون در مسأله پذیرش ولایتعهدى از طرف امام رضا علیه السّلام توأم با تهدید قتل آن حضرت در صورت مخالفت، امام را در وضعیتى قرار داد که از پذیرفتن آن ناچار بود.[۴۷] امام انگیزه مأمون را در دیدار با او، این چنین بیان می کنند: «از این طریق تو (مأمون) مى ‌خواهى مردم بگویند که على بن موسى الرضا خود را از دنیا کنار نکشید، بلکه دنیا بود که خود را از او کنار کشید، آیا نمى‌ بینید چگونه ولیعهدى را به طمع رسیدن به خلافت قبول کرد؟».

مأمون پس از رد پیشنهاد ولایتعهدی از طرف امام رضا (علیه اسلام) عصبانی شد و به حضرت گفت: «تو همیشه مرا به کارى وادار مى‌ کنى که از انجامش متنفرم، و گویى از قدرت و شوکت من باک ندارى و خود را ایمن مى ‌دانى. به خدا قسم باید ولیعهدى را قبول کنى، یا اینکه تو را به قبول آن مجبور مى ‌کنم. تو باید این کار را بکنى وگرنه گردنت را می زنم».[۴۸]

نهایتاً امام با شروط زیر ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند:

  • امام احدى را به عنوان والى در کار دولتى منصوب نکند.
  • هیچ کس را عزل نکند.
  • هیچ رسمى را نقض نکند.
  • در امور دولتى مشاورى از دور باشد.[۴۹]

ولایت‏عهدى بین امام رضا علیه السلام و مأمون در اسنادی رسمى هم نوشته شد و امام و مأمون آن را امضا کردند و بزرگان و دولتمردان شاهد آن بودند و به وسیله گروهى از مورخین نقل شده است.[۵۰] (مراجعه شود به سند ولایتعهدی امام رضا علیه السلام)

پس از آن مأمون مجلسی ترتیب داد که در آن مجلس بزرگان و درباریان و مردم با امام رضا (علیه السلام) بیعت کردند و مامون دستور داد که لباس سیاه که شعار عباسیان بود را از تن در آورده و لباس سبز بپوشند.

مأمون سپس دستور داد سکه به نام آن حضرت زدند و به مبارکى آن روز دختر عموى اسحق بن موسى را به همسرى اسحاق درآورد و به او فرمان داد تا به عنوان امیر الحاجى با عده ای از مردم به خانه خدا مشرف شده و در هر شهرى که وارد مى ‏شود برای مردم خطبه بنام آن حضرت بخواند.[۵۱]

در زمان ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) اتفاقاتی به شرح زیر رخ داد:

  • دیدار با شعرای معروف زمان مانند دعبل خزاعی
  • بخشیدن و انفاق هر آنچه عباسیان در خراسان به حضرت داده بودند به فقرا و محرومین
  • شورش زید بن موسی بن جعفر ملقب به زیدالنار و دستگیره شدن او. مأمون به سبب امام رضا (علیه السلام) او را بخشید.
  • مامون دانشمندان دیگر ادیان را جمع مى کرد و آنگاه امام رضا علیه‌السلام را نیز برای مناظره با ایشان احضار مى کرد. آنان از امام پرسش مى کردند و آن حضرت یکى پس از دیگرى آنان را در مباحثات علمی شکست مى داد.
  • در سال ۲۰۱ هجری مأمون به امام اصرار کرد تا نماز عید آن سال را با مردم، ایشان بخوانند. امام به شرط خواندن نماز به شیوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه اسلام) پذیرفتند. در روز عید امام با شیوه رسول خدا راهی نماز عید شدند، درحالی که تمام مردم شهر و بزرگان کشوری و لشکری ایشان را تکبیرگویان همراهی می کردند. مامون از جمعیتی که همراه امام شده بودند، به هراس افتاد و به توصیه وزیرش سهل، امام را در نیمه راه بازگرداند.
  • طلب باران برای مردم با خواندن نماز باران به همراه مردم، در سالی که خشکسالی شده بود. این عمل امام، ترس مأمون و عباسیان از جایگاه امام در نزد مردم را بیشتر کرد. پس از این عمل مأمون دادن ولایتعهدی به امام را یک اشتباه دانست و گفت: «... حال که او را ولیعهد خود کردیم و مرتکب خطایى شدیم و با بلند نمودنش خود را مشرف بر هلاک کردیم، اکنون جایز نیست در امر او سستى به خرج دهیم و احتیاج داریم که اندک اندک فرودش آریم تا در نظر ملت جلوه دهیم که او لیاقت این امر را ندارد، سپس فکرى به حالش کنیم که بلا را از ما قطع کند و از فکرش خلاص شویم‌‌!»[۵۲]

شهادت امام رضا علیه‌السلام

سومین سنگ مزار از جنس سنگ مرمر بسیار نفیس، با ابعاد ۲/۲۰ در ۱/۱۰ متر، که سال ۱۳۷۹ شمسی طراحی شد.

«شهادت امام رضا علیه السلام» بنا به قول مشهور در بین شیعه در روز ۳۰ صفر سال ۲۰۳ هجری قمری واقع گردیده است و این، گفتار شیخ مفید در ارشاد نیز می باشد.[۵۳]

آن حضرت توسط مامون خلیفه عباسی و با خورانده شدن انگور یا انار مسموم در ۵۵ سالگی به شهادت رسیدند. رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام، پیش بینی شده بود.

پیکر مطهر امام علیه السلام به دستور مأمون، در بقعه هارونیه (محل دفن هارون الرشید) در روستای سناباد به خاک سپرده شد که بعدا به «مشهد الرضا» معروف گردید.

اخلاق امام رضا علیه‌السلام

در مورد آن حضرت گفته اند: ایشان از عابدترین مردم در زمان خود و بالاترین آن‌ها در پارسایی و تقوی بود، تا جایی که دشمنان آن حضرت هم بدان معترف بودند و نمی‌توانستند آن را انکار کنند.[۵۴]

از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده است که گفت: «هیچ کس را فاضل تر از ابوالحسن رضا علیه‌السلام ندیده و نشنیده ام. از او چیزهایى دیده ام که از هیچ کس ندیدم: هرگز ندیدم با سخن گفتن به کسى جفا کند؛ ندیدم کلام کسى را قطع کند، تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود؛ هیچ‌گاه حاجتى را که مى توانست برآورده سازد رد نمى کرد؛ هرگز پاهایش را پیش روى کسى که نشسته بود دراز نمى کرد؛ ندیدم به یکى از دوستان یا خادمانش دشنام دهد؛ هرگز ندیدم در خنده اش قهقهه بزند بلکه خنده او تبسم بود؛ اگر تنها بود و غذا برایش مى آوردند، غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان و نگهبان را بر سفره خویش مى نشانید و با آن‌ها غذا مى خورد؛ شب‌ها کم مى خوابید و بسیار روزه مى گرفت؛ سه روز، روزه در هر ماه را از دست نمى داد و مى فرمود: این سه روز برابر با روزه یک عمر است؛ و بسیار صدقه پنهانى مى داد».[۵۵]

احادیثی از امام رضا علیه‌السلام

  • «لایستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛ هیچ بنده‌اى حقیقت ایمانش را کامل نمى‌کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین‌شناسى، تدبر نیکو در زندگى و شکیبایى در مصیبت‌ها و بلاها».[۵۶]
  • «وَقِّرُوا کبارَکم وَارحَمُوا صِغارَکم وَصِلُوا اَرحامَکم؛ به بزرگترهایتان احترام بگذارید و با کوچکترها مهربان باشید و صله رحم نمایید».[۵۷]
  • «مَنْ کَانَ مِنَّا وَلَمْ یُطِعِ اللهَ فَلَیْسَ مِنَّا؛ هر کس خودش را با ما بداند و خدا را اطاعت نکند از ما نیست».[۵۸]
  • «اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَالْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَالْاَخُ الشَّقِیقُ؛ امام مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است».[۵۹]
  • «اِیَّاکُمْ وَالْحِرْصَ وَالْحَسَدَ فَاِنَّهُما اَهْلَکَا الْاُمَمَ السَّالِفَةَ؛ از حرص و حسد بپرهیزید زیرا این دو امت‌های گذشته را نابود کرده است».[۶۰]
  • «یَا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوااللهَ فِی نِعَمِ اللهِ عَلَیْکُمْ فَلاتُنْفِرُوهَا عَنْکُمْ بِمَعَاصِیهِ؛ ای مردم تقوا را درباره‌ی نعمت‌های الهی رعایت کنید و نعمت‌ها را به گناه و معصیت از خود مرانید».[۶۱]

پانویس


  1. الطبرسی، ج۲، ۱۴۱۷ه‍.ق، صص۴۱-۴۲.
  2. . الکافى، ج ۱، ص ۴۸۶؛ الارشاد، ص ۳۴۱؛ التهذیب، ج ۶، ص ۸۳
  3. عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۸۱. نوبختى سال ۱۵۱ را نقل کرده است. نک: فرق الشیعة، ص ۹۶
  4. کشف الغمّه، ج ۳، ص ۱۰۲
  5. عیون اخبار الرّضا، ج ۱، ص ۵
  6. کشف الغمة فی معرفة الأئمة (طبع قدیم)، ج‏۲، ص۲۵۹؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص۱۶
  7. عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶ و ۱۷.
  8. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴
  9. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴
  10. جوهرة الکلام فى مدح السادة الاعلام، ص ۴۳
  11. الصراط السوى، ص ۱۹۹.
  12. تذکرة الخواص، ص ۳۶۱
  13. الدرّ النظیم، ص ۲۱۰.
  14. الدرّ النظیم، ص ۲۱۰.
  15. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴.
  16. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴.
  17. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴.
  18. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴
  19. الدّرّ النظیم، ص ۲۱۰
  20. بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۲، از کافى‌
  21. الکلینی، الکافی، مصحح محمد آخوندی، بی‌تا، ج۱، ص۴۹۲، منتهی الامال، ج۲، ص۵۷۱
  22. مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۲۷۱.
  23. محمدجواد فضل الله‌، تحلیلى از زندگانى امام رضا(ع)، ص:۴۴-۴۵
  24. الارشاد، ص ۳۰۴
  25. إعلام الورى، ص ۳۰۳
  26. إعلام الوری، ص ۳۰۳
  27. رجال کشى، ص ۴۶۰
  28. الملل و النّحل، شهرستانى، ج ۱، ص ۱۵۰؛ اصطلاح قطعیه، بعدها تا زمان امام زمان علیه السّلام به اثناعشریه اطلاق مى‌شد.
  29. الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۵۰
  30. حیات فکری و سیاسی ائمه، رسول جعفریان ، ص۴۲۷ تا ۴۲۹
  31. رجال الکشی، ص ۴۵۶
  32. الخرائج و الجرائح، ج‏۱، ص ۳۴۱ تا ۳۵۱ - نقل ترجمه از ترجمه کتاب الخرائج و الجرائح با عنوان جلوه ‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام از غلامحسن محرمی، ص ۲۷۰ تا ۲۸۱
  33. عیون اخبارالرّضا، ج۲، ص۲۲۶.
  34. اعیان الشیعة، ج ۴، ص ۹۷.
  35. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۲۵
  36. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۱
  37. الکافی، ج‏۱، ص۴۸۹
  38. عیون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، تحقیق مهدی لاجوردى، نشر جهان‏، تهران‏، ۱۳۷۸، ص ۲۱۸
  39. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۱۹؛ اثبات الوصیه، ص ۲۰۳؛ مسند الامام الرضا، ج ۱، جزء ۲، ص ۱۶۹
  40. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان، ص ۴۳۶ و ۴۳۷
  41. الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص ۶۷۸
  42. جعفریان، اطلس شیعه، ۱۳۸۷، ص۹۵.
  43. عیون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، ‏ج‏۲، ص ۱۸۰-۱۸۳
  44. عیون أخبار الرضا علیه السلام / ترجمه آقا نجفى، ج‏۲، ص ۳۷۵
  45. الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن صباغ، على بن محمد، دار الحدیث‏، قم‏، ۱۴۲۲ ه. ق‏، ‏ج‏۲، ص ۱۰۰۳
  46. باقر شریف قرشی، پژوهشی دقیق در زندگانی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، ج۲، ص۴۵۱ و ۴۵۲
  47. مقاتل الطالبیین، ص ۳۷۵
  48. امالى صدوق، ص ۴۳؛ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۰
  49. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۰
  50. پژوهشى دقیق در زندگانى امام على بن موسى الرضا علیه السلام، باقر شریف‏ قرشی، ج‏۲، ص۴۵۷
  51. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏۲، ص ۲۶۱ و ۲۶۲
  52. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۹
  53. الارشاد (شیخ مفید)، ص ۵۹۱.
  54. گوشه‌ای از زندگانی امام رضا علیه‌السلام، شریعتی، گلستان قرآن، ش ۱۰۶، ۱۳۸۰.
  55. سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه على حجتى کرمانى، ج۵، ص ۱۴۴
  56. بحارالانوار، ج۷۸، ص ۳۳۹.
  57. عیون اخبارالرضا، ج۲، ص ۲۶۵.
  58. سفینة البحار، ص۹۸.
  59. مسند الامام الرضا علیه‌السلام، ج۱، ص۶۹.
  60. بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۴۶.
  61. عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۱۶۹.

مطالب مرتبط

آرشیو عکس و تصویر

چهارده معصوم علیهم السلام
اسامی

حضرت محمد صلی الله علیه و آلهحضرت فاطمه سلام الله علیها

امام علی علیه السلامامام حسن علیه السلامامام حسین علیه السلامامام سجاد علیه السلامامام باقر علیه السلامامام صادق علیه السلامامام کاظم علیه السلامامام رضا علیه السلامامام جواد علیه السلامامام هادی علیه السلامامام حسن عسکری علیه السلامامام زمان عجل الله تعالی فرجه

مفاهیم وابسته
اهل البیت علیهم السلامعصمتپنج تنعترتساداتاهل الذکراکمال دیناولی الأمر
آیات و احادیث مرتبط
آیه تطهیرآیه امامتآیه اکمالحدیث ثقلینحدیث سفینهحدیث یوم الدارحدیث طیر مشوی