امام باقر علیه السلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۲۹ توسط موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (شناسنامه)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
[[|250px|center]]
مقام امام پنجم
نام محمد
القاب باقرالعلوم
کنیه ابو جعفر
پدر امام سجاد علیه السلام
مادر فاطمه دختر امام حسن علیه السلام
زادروز اول رجب سال 57 هجری قمری
زادگاه مدینه
مدت امامت 19سال
مدت عمر 57 سال
تاریخ شهادت هفتم ذی الحجه سال 114 هجری
علت شهادت
قاتل هشام بن عبدالملک
مدفن مدینه، بقیع


منبع: مقاله پیشوای پنجم حضرت امام محمد باقر(ع)، چاپ مكرر، قم، مؤسسه در راه حق، 1371.(با اندکی تلخیص)

نویسنده: گروه نويسندگان

زندگی نامه

امام باقر(ع) ،پنجمين امام معصوم در یکم رجب سال 57 هجرى قمری در شهر مدينه چشم به جهان گشود [۱]. او را«محمد»ناميدند و«ابو جعفر»كنيه و«باقر العلوم »يعنى «شكافنده ى دانشها»لقب آن گرامى است.

امام باقر (ع) از دو سو- پدر و مادر- نسبت به پيامبر و حضرت على و زهرا عليهم السلام مى رساند،زيرا پدر او امام زين العابدين(ع) فرزند امام حسين(ع)،و مادر او بانوى گرامى «ام عبد الله » دختر امام مجتبى(ع) است.

امام باقر العلوم(ع)،هفتم ذيحجه ى سال 114 هجرى قمری در پنجاه و هفت سالگى در زمان ستمگر اموى «هشام بن عبد الملك »مسموم و شهيد شد.»

دانش امام

دانش امام باقر عليه السلام نيز همانند ديگر امامان از سر چشمه ى وحى بود،آنان آموزگارى نداشتند و در مكتب بشرى درس نخوانده بودند.

«عبد الله بن عطاء مكى »مى گوید:هرگز دانشمندان را نزد كسى چنان حقير و كوچك نيافتم كه نزد امام باقر عليه السلام؛

«حكم بن عتيبه »كه در چشم مردمان جايگاه علمى والايى داشت در پيشگاه امام باقر چونان كودكى در برابر آموزگار بود[۲].

شخصيت آسمانى و شكوه علمى امام باقر (ع) چنان خيره كننده بود كه «جابر بن يزيد جعفى »به هنگام روايت از آن گرامى مى گفت:«وصى اوصياء و وارث علوم انبياء محمد بن على بن الحسين مرا چنين روايت كرد...»[۳]

اخلاق امام باقر (ع)

مردى از اهل شام در مدينه ساكن بود و به خانه ى امام بسيار مى آمد و به آن گرامى مى گفت: «...در روى زمين بغض و كينه ى كسى را بيش از تو در دل ندارم و با هيچكس بيش از تو و خاندانت دشمن نيستم!و عقيده ام آنست كه اطاعت خدا و پيامبر و امير مؤمنان در دشمنى با توست،اگر مى بينى به خانه ى تو رفت و آمد دارم بدان جهت است كه تو مردى سخنور و اديب و خوش بيان هستى!»در عين حال امام عليه السلام با او مدارا مى فرمود و به نرمى سخن مى گفت.چندى بر نيامد كه شامى بيمار شد و مرگ را رويا روى خويش ديد و از زندگى نااميد شد،پس وصيت كرد كه چون در گذرد امام باقر(ع) بر او نماز گذارد.

شب به نيمه رسيد و بستگانش دریافتند که او مرده است،بامداد وصى او به مسجد آمد و امام باقر عليه السلام را ديد كه نماز صبح به پايان برده و به مشغول تعقیب است.

عرض كرد:آن مرد شامى از دنیا رفته و خود چنين خواسته كه شما بر او نماز گزاريد.

فرمود:او نمرده است...شتاب مكنيد تا من بيايم.

آنگاه به خانه ى شامى آمد و بر بالين او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد،امام او را نشانيد و پشتش را به ديوار تكيه داد و شربتى طلبيد و به او داد و به بستگانش فرمود غذاهاى سرد به او بدهند و خود بازگشت.

مدتی نگذشت كه شامى شفا يافت و به نزد امام آمد و عرض كرد:

گواهى مى دهم كه تو حجت خدا بر مردمانى»[۴] »

اصحاب و شاگردان امام(ع):

در مكتب امام باقر (ع) شاگردانى نمونه و ممتاز پرورش يافتند از جمله:

1-«ابان بن تغلب »: ابان از شخصيتهاى علمى عصر خود بود و در تفسير،حديث،فقه، قرائت و لغت تسلط بسيارى داشت.والايى دانش ابان چنان بود كه امام باقر (ع) به او فرمود در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوى بده زيرا دوست دارم مردم چون تويى را در ميان شيعيان ما ببينند.[۵]

2-«زراره»: زراره از قرائت و فقه و كلام و شعر و ادب عرب بهره اى گسترده داشت و نشانه هاى فضيلت و ديندارى در او آشكار بود. [۶]

3-«محمد بن مسلم »:فقيه اهل بيت و از ياران راستين امام باقر و امام صادق عليهما السلام بود،او اهل کوفه بود و براى بهره گرفتن از دانش بيكران امام باقر (ع) به مدينه آمد و چهار سال در مدينه ماند.

برخی از سخنان امام(ع):

  1. دروغ خرابى ايمان است.[۷]
  2. مؤمن،ترسو و حريص و بخيل نمى شود.[۸]
  3. همانا خداوند با حيا و بردبار را دوست مى دارد.[۹]
  4. آنكه خشمش را از مردم باز دارد خداوند عذاب قيامت را از او باز دارد.[۱۰]
  5. آنانكه امر به معروف و نهى از منكر را عيب مى دانند بد مردمانى هستند.[۱۱]

پانویس

  1. مصباح المتهجد، شيخ طوسى،ص 557.
  2. ارشاد، شيخ مفيد، ص 264.
  3. همان، ص 264.
  4. امالى، شيخ طوسى، ص 261.
  5. جامع الروات، مجمد بن علی اردبیلی، ج 1، ص9.
  6. همان، ص 117.
  7. وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملی ،ج 2، ص 233.
  8. همان، ص 6.
  9. همان، ص 455.
  10. همان، ص 469.
  11. فروع كافى، محمد بن یعقوب کلینی، ص 343.