الله

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

خدای تعالی شأنه که آفریدگار جهان و واجب الوجود بالذات است یگانه و بی نیاز نه از چیزی پدید آمده بلکه قدیم است و نه فرزند دارد نه مانند و همتا. الله اسم ذات اوست و نامهای دیگر دلالت بر صفات او می کند یا بر افعال او مانند رحمن و الرحیم و قادر و خالق. در هیچ صفحه قرآن نیست که چند بار نام او ذکر نشده و صفتی از صفات یا فعلی از افعال یا دلیلی بر هستی او نیامده باشد.[۱]

واژه الله

واژه «الله» در لغت

«الله» اسم علم (نام خاصّ) است برای ذات «واجب الوجود»، به لحاظ جامعيت صفات ذاتيه و نعوت كماليه در او يعنى كسى كه پرستش حق او است، چرا که او ـ تعالى ـ بر آفرينش اشياء و حيات بخشيدن به آنها و تفضل به آنها به انواع نعمت ها توانا است. پس اين نام ـ مفهوماً ـ جامع همه صفات كمال و شامل همه اسماء ديگر حضرت بارى ـ عزّ اسمه ـ مى باشد.

در ريشه لغوى كلمه «الله» اختلاف است. سيبويه دو وجه براى آن ذكر كرده: نخست آن كه در اصل «اله» بر وزن فَعال بوده، فاء كلمه كه همزه باشد، حذف شد به جاى آن «ال» لازمه آمد، دو لام بهم ادغام گرديد و سپس «الله» شد.

وجه دوم آن كه در اصل «لاه» بر وزن فَعل، سپس الف و لام به جهت تجليل و تعظيم بدان ملحق شده است و كسى كه مدعى شده الف و لام آن براى تعريف است، اشتباه كرده زيرا اسماءالله همه معرفه اند.

اشتقاق کلمه «الله»

درباره اشتقاق و مبدأ اشتقاق اين كلمه بعضى گفته اند: اصولاً اين واژه مشتق نيست و در اصل به همين وزن وضع گرديده است، زیرا از نظر لغت ضرورتى ندارد كه لفظ مشتق باشد و اگر چنين امرى حتمى مى بود تسلسل لازم مى آمد. اين قول از خلیل ابن احمد نقل شده.

كسانى كه قائل به اشتقاق اين كلمه شده اند نيز در مبدأ اشتقاق اختلاف دارند: بعضى آن را مشتق از «الوهية» دانسته اند كه به معنى عبادت است، و به معنی «تألّه» تعبد است و بر اين وجه معنى الله «كسى كه شايسته است عبادت شود» مى باشد و از اين رو كسى ديگر به اين نام موسوم نمى شود.

قول دیگر اين كه مشتق باشد از «وَلَه» به معنى تحيّر، گفته مى شود: «اله ـ يأله» يعنى تحيّر، بدين جهت كه عقول همگان در درك كنه ذات حضرتش حيرانند. اين قول از ابوعمرو نقل شده است.

واژه «الله» در روایات

عن امیرالمومنین علیه السلام: «الله معناه: المعبود الذى يأله فيه الخلق و يُؤله اليه. و الله هو المستور عن درك الابصار، المحجوب عن الاوهام والخطرات».[۲](الله یعنی معبودی که مخلوقات در شناخت ذات او در حیرت اند و او از چشمها پنهان بوده و از حیطه فکر و وهم بشریت خارج است.)

قال الباقر علیه السلام: «الله معناه المعبود الذى اَلَه الخلقُ عن درك ماهيته و الاحاطة بكيفيته» و يقول العرب: اله الرجل: اذا تحيّر فى الشىء فلم يحط به علماً... فالإله هو المستور عن حواس الخلق.» (امام باقر علیه السلام می فرمایند: «الله» معبودی است که خلق از درک ماهیت و احاطه به ذات او ناتوانند. وقتی عرب می گوید اله الرجل یعنی در چیزی متحیر ماند و به آن علم پیدا نکرد... پس «اله» یعنی موجودی که از حواس و ادراک خلق پنهان است.)[۳]

ذات خدا

با این که ما خدای را به صفات و افعال او می شناسیم اما ذات او از عقول و اوهام ما مخفی است چون ما هر چه تصور کنیم و در اندیشه ما گنجد محدود است و او نامحدود و به اصطلاح علمی همه چیز ماهیت دارد و ماهیت قابل وجود و عدم است اما حقیقت او جل جلاله عین وجود است که احتمال عدم در او راه ندارد.[۴]

پاره ای از اوصاف او

خداوند تعالی عالم و قادر است همه چیز را دانسته و از روی عمد آفریده، مجبور و مقهور نیست مانند خورشید که بی علم و اختیار نور فشانده و مانند بناء نیست که خانه پس از ساخته شدن از او بی نیاز باشد بلکه مانند خورشید است در این که نور پیوسته محتاج به او است مانند خورشید نیست که نداند چه می کند و مانند بناست در این که با تدبیر و علم ساخته است لیس کمثله شیء.

هیچ چیز مانند او نیست. نه از اشیاء خارج است و نه در آنها داخل چنان که امیرالمومنین علیه السلام فرمود در درون همه چیز است نه مانند چیزهای دیگر و بیرون از آنها نه مانند بیرون بودن چیزهای دیگر، از همه چیز جداست و عزلت نگزیده بلکه در صفت جداست. در هیچ چیز حلول نکرده و از هیچ چیز مفارقت ننموده. «هو معکم اینما کنتم» با شماست هر جا که هستید.[۵]

برهان مختصر بر وجود خدا

انسان عاقل چون در فعلی به تامل نگرد، خواهد یافت فاعل او با شعور و اراده است یا نیست نقشی که به عمد بر دیوار کشیده شده و خطی که به عمد بر کاغذ نوشته اند با آن که به ریختن مرکب و غلطیدن قلم پدید آمده باشد، فرق دارد. از این را به فاعل با شعور و اراده پی بردند.

خواب های صادق که مردم از قدیم دیدند و تعبیر آن را در بیداری مشاهده کردند چنان که دانستند موجودات غیبی عالم به آینده اند نیز آنها را به وجود عالم غیب هدایت کرد گردش آسمان و کواکب به وضع منظم انسان را فطرة به خالق بااراده هدایت می کند چنانکه اگر ببینیم آسیائی بی سببب می گردد آن را به موجود غیبی نسبت می دهیم. از این ها که بگذریم نظر در اصل وجود خود دلیل است «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ». (سوره فصلت، آیه 53)[۶]

پانویس

  1. نثر طوبی، ذیل واژه الله.
  2. بحارالانوار ج3، ص 222.
  3. همان.
  4. نثر طوبی، ذیل واژه الله.
  5. نثر طوبی، ذیل واژه الله.
  6. نثر طوبی، ذیل واژه الله.

منابع

  • سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف».
  • علامه ابوالحسن شعرانی، نثر طوبی، واژه الله.