مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اصحاب القریه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (6پروژه: رتبه بندی، اولویت بندی ، سنجش کیفی)
سطر ۲: سطر ۲:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
  
ساكنان شهرى عذاب شده در پى مخالفت با فرستادگان الهى یا [[حضرت ‌عیسى]] علیه‌السلام.
+
ساکنان شهرى عذاب شده در پى مخالفت با فرستادگان الهى یا [[حضرت ‌عیسى]] علیه‌السلام.
 
===اَصحاب القَرْیَه===
 
===اَصحاب القَرْیَه===
  
سرگذشت مردم این شهر تنها در [[سوره یس]] گزارش شده است، از این‌رو به ایشان «اصحاب ‌یس»<ref> البدایة والنهایه، ج‌ ص‌ 206.</ref> نیز مى‌گویند. خداوند به پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمان داد تا زندگى مردم این شهر را براى مردم بازگو كند: «واضرِب لَهُم مَثَلاً اَصحبَ القَریَةِ اِذ جاءَهَا المُرسَلون» (سوره یس/36،‌13) و در پى آن فرمود: هنگامى كه ما آن دو رسول را براى هدایت آنها فرستادیم پس آنان را تكذیب كرده ما رسول سوم را براى آن‌ها فرستادیم.
+
سرگذشت مردم این شهر تنها در [[سوره یس]] گزارش شده است، از این‌رو به ایشان «اصحاب ‌یس»<ref> البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۶.</ref> نیز مى‌گویند. خداوند به [[پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله|پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله]] فرمان داد تا زندگى مردم این شهر را براى مردم بازگو کند: «واضرِب لَهُم مَثَلاً اَصحبَ القَریَةِ اِذ جاءَهَا المُرسَلون» (سوره یس/۳۶،‌۱۳) و در پى آن فرمود: هنگامى که ما آن دو رسول را براى هدایت آنها فرستادیم پس آنان را تکذیب کرده ما رسول سوم را براى آن‌ها فرستادیم.
  
فرستادگان همگى گفتند: ما فرستادگان خدا به سوى شما هستیم: «اِذ اَرسَلنا اِلَیهِمُ اثنَینِ فَكَذَّبوهُما فَعَزَّزنا بِثالِث فَقالوا اِنّا اِلَیكُم مُرسَلون»(یس/36، 14)؛ اما مردم این شهر از بندگى خداوند سر باز زده، آن‌ها را دروغگو خطاب كردند با این استدلال كه شما مانند ما انسان هستید و نمى‌توانید فرستاده خدا باشید: «قالوا ما اَنتُم اِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا و ما‌اَنزَلَ الرَّحمنُ مِن شَىء اِن اَنتُم اِلاّ تَكذِبون». (سوره یس/36، 15)
+
فرستادگان همگى گفتند: ما فرستادگان خدا به سوى شما هستیم: «اِذ اَرسَلنا اِلَیهِمُ اثنَینِ فَکذَّبوهُما فَعَزَّزنا بِثالِث فَقالوا اِنّا اِلَیکم مُرسَلون»(یس/۳۶، ۱۴)؛ اما مردم این شهر از بندگى خداوند سر باز زده، آن‌ها را دروغگو خطاب کردند با این استدلال که شما مانند ما انسان هستید و نمى‌توانید فرستاده خدا باشید: «قالوا ما اَنتُم اِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا و ما‌اَنزَلَ الرَّحمنُ مِن شَىء اِن اَنتُم اِلاّ تَکذِبون». (سوره یس/۳۶، ۱۵)
  
در ادامه آیات به مناظره این فرستادگان با مردم مى‌پردازد و این كه مردم آنان را به فال بد گرفته، وجود آن‌ها را در میان خود شوم دانستند و آنان را به سنگسارشدن و شكنجه تهدید كردند: «قالوا اِنّا تَطَیَّرنا بِكُم لئِن لَم‌تَنتَهوا لَنَرجُمَنَّكُم ولَیَمَسَّنَّكُم مِنّا عَذابٌ اَلیم». (یس/36، 18)
+
در ادامه آیات به مناظره این فرستادگان با مردم مى‌پردازد و این که مردم آنان را به فال بد گرفته، وجود آن‌ها را در میان خود شوم دانستند و آنان را به سنگسارشدن و شکنجه تهدید کردند: «قالوا اِنّا تَطَیَّرنا بِکم لئِن لَم‌تَنتَهوا لَنَرجُمَنَّکم ولَیَمَسَّنَّکم مِنّا عَذابٌ اَلیم». (یس/۳۶، ۱۸)
  
فرستادگان خودِ آنان را مایه شومى و مردمى اسرافكار خطاب كردند: «قالوا طئِرُكُم مَعَكُم اَئِن ذُكِّرتُم بَل اَنتُم قَومٌ مُسرِفون». (یس/36، 19) در اینجا آیات به آمدنِ با شتاب شخصى از دورترین نقطه شهر اشاره دارد كه به فرستادگان ایمان آورده و مردم را به پیروى از رسولان فرا مى‌خواند: «و جاءَ مِن اَقصَا المَدینَةِ رَجُلٌ یَسعى قالَ یقَومِ اتَّبِعوا المُرسَلین».([[سوره یس]]/36، 20)
+
فرستادگان خودِ آنان را مایه شومى و مردمى اسرافکار خطاب کردند: «قالوا طئِرُکم مَعَکم اَئِن ذُکرتُم بَل اَنتُم قَومٌ مُسرِفون». (یس/۳۶، ۱۹) در اینجا آیات به آمدنِ با شتاب شخصى از دورترین نقطه شهر اشاره دارد که به فرستادگان ایمان آورده و مردم را به پیروى از رسولان فرا مى‌خواند: «و جاءَ مِن اَقصَا المَدینَةِ رَجُلٌ یَسعى قالَ یقَومِ اتَّبِعوا المُرسَلین».([[سوره یس]]/۳۶، ۲۰)
  
این شخص كه آیات به نام و شیوه ایمان آوردن او اشاره نمى‌كند در ادامه با دلایلى مردم را به [[ایمان]] آوردن فرامى‌خواند: «اِتَّبِعوا مَن لایَسلُكُم اَجرًا و هُم مُهتَدون». (یس/36، 21) سپس بدون واهمه به ایمان آوردن خویش اعتراف مى‌كند: «و ما لِىَ لا‌اَعبُدُ الَّذى فَطَرَنى و اِلَیهِ تُرجَعون... اِنّى ءامَنتُ بِرَبِّكُم فَاسمَعون». (یس/36، 22‌ـ‌25) از لحن ادامه آیات برمى‌آید كه او به دست مردم كشته و به او وعده [[بهشت]] داده شد: «قیلَ ادخُلِ الجَنَّةَ قالَ یلَیتَ قَومى یَعلَمون».(یس/36،26) خداوند پس از كشته شدن وى مردم را با صیحه‌اى آسمانى نابود كرد: «اِن كانَت اِلاّ صَیحَةً واحِدَةً فَاِذا هُم خمِدون». (یس/36،‌29)
+
این شخص که آیات به نام و شیوه ایمان آوردن او اشاره نمى‌کند در ادامه با دلایلى مردم را به [[ایمان]] آوردن فرامى‌خواند: «اِتَّبِعوا مَن لایَسلُکم اَجرًا و هُم مُهتَدون». (یس/۳۶، ۲۱) سپس بدون واهمه به ایمان آوردن خویش اعتراف مى‌کند: «و ما لِىَ لا‌اَعبُدُ الَّذى فَطَرَنى و اِلَیهِ تُرجَعون... اِنّى ءامَنتُ بِرَبِّکم فَاسمَعون». (یس/۳۶، ۲۲‌ـ‌۲۵) از لحن ادامه آیات برمى‌آید که او به دست مردم کشته و به او وعده [[بهشت]] داده شد: «قیلَ ادخُلِ الجَنَّةَ قالَ یلَیتَ قَومى یَعلَمون».(یس/۳۶،۲۶) خداوند پس از کشته شدن وى مردم را با صیحه‌اى آسمانى نابود کرد: «اِن کانَت اِلاّ صَیحَةً واحِدَةً فَاِذا هُم خمِدون». (یس/۳۶،‌۲۹)
  
 
'''اصحاب القریه در منابع تفسیرى و تاریخى:'''
 
'''اصحاب القریه در منابع تفسیرى و تاریخى:'''
  
بیشتر مورخان و مفسران بر آن‌اند كه مراد از قریه در آیه، انطاكیه از شهرهاى روم است.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ص‌ 379؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ص‌ 80؛ جامع‌البیان، مج‌ 12، ج‌ 22، ص‌ 186؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 11.</ref> اندكى نیز مكانى دیگر را ذكر كرده‌اند؛<ref> تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ ص‌ 577؛ البدایة والنهایه، ج‌ ص‌ 207.</ref> اما در این كه فرستادگان چه كسانى بوده‌اند، اختلاف است؛ برخى آنان را فرستادگان خداوند مى‌دانند<ref> تفسیر قمى، ج‌ ص‌ 214؛ اعلام قرآن، ص‌ 163؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ ص‌ 207.</ref> كه ظاهر آیات قرآن نیز به آن اشاره دارد: «اِذ اَرسَلنا اِلَیهِمُ اثنَینِ... فَعَزَّزنا بِثالِث...» (سوره یس/36، 14) و برخى نیز رسولان را فرستادگان [[حضرت عیسى]] علیه‌السلام مى‌دانند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 12، ج‌ 22، ص‌ 186؛ مجمع‌البیان، ج‌ ص‌ 654؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 11.</ref>
+
بیشتر مورخان و مفسران بر آن‌اند که مراد از قریه در آیه، انطاکیه از شهرهاى روم است.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۷۹؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ۱، ص‌ ۸۰؛ جامع‌البیان، مج‌ ۱۲، ج‌ ۲۲، ص‌ ۱۸۶؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۱.</ref> اندکى نیز مکانى دیگر را ذکر کرده‌اند؛<ref> تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۷؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۷.</ref> اما در این که فرستادگان چه کسانى بوده‌اند، اختلاف است؛ برخى آنان را فرستادگان خداوند مى‌دانند<ref> تفسیر قمى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۱۴؛ اعلام قرآن، ص‌ ۱۶۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۷.</ref> که ظاهر آیات قرآن نیز به آن اشاره دارد: «اِذ اَرسَلنا اِلَیهِمُ اثنَینِ... فَعَزَّزنا بِثالِث...» (سوره یس/۳۶، ۱۴) و برخى نیز رسولان را فرستادگان [[حضرت عیسى]] علیه‌السلام مى‌دانند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱۲، ج‌ ۲۲، ص‌ ۱۸۶؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۶۵۴؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۱.</ref>
  
جمع بین این دو قول چنین است كه چون حضرت عیسى علیه‌السلام پیامبر خدا بوده است، فرستاده وى را نیز مى‌توان فرستاده خدا دانست.<ref> مجمع البیان، ج‌ ص‌ 654؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 11.</ref> خداوند دو رسول براى هدایت مردم این شهر فرستاد. آنان پیش از ورود به شهر به شخصى كه خانه‌اش در انتهاى شهر بود، برخوردند و او را به پرستش خداوند فراخواندند. وى از ایشان معجزه‌اى خواست و ایشان فرزند او را كه بیمار بود شفا دادند. او به خداوند یكتا ایمان آورد. مفسران نام آن مرد را [[حبیب نجار]] ذكر كرده<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ص‌ 654؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 12؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ ص‌ 575.</ref> و برخى وى را «صاحب یس» یا «مؤمن آل‌یاسین» نامیده‌اند. این دو فرستاده پس از ورود به شهر مردم را به عبادت خداوند و ترك عبادت بت‌ها فراخواندند؛<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ص‌ 654؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 12؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ ص‌ 575.</ref> اما پادشاه شهر آن‌ها را در محل نگهدارى بت‌ها زندانى كرد.<ref> تفسیر قمى، ج‌ ص‌ 187.</ref>
+
جمع بین این دو قول چنین است که چون حضرت عیسى علیه‌السلام پیامبر خدا بوده است، فرستاده وى را نیز مى‌توان فرستاده خدا دانست.<ref> مجمع البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۶۵۴؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۱.</ref> خداوند دو رسول براى هدایت مردم این شهر فرستاد. آنان پیش از ورود به شهر به شخصى که خانه‌اش در انتهاى شهر بود، برخوردند و او را به پرستش خداوند فراخواندند. وى از ایشان معجزه‌اى خواست و ایشان فرزند او را که بیمار بود شفا دادند. او به خداوند یکتا ایمان آورد. مفسران نام آن مرد را [[حبیب نجار]] ذکر کرده<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۶۵۴؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۲؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۵.</ref> و برخى وى را «صاحب یس» یا «مؤمن آل‌یاسین» نامیده‌اند. این دو فرستاده پس از ورود به شهر مردم را به عبادت خداوند و ترک عبادت بت‌ها فراخواندند؛<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۶۵۴؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۲؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۵.</ref> اما پادشاه شهر آن‌ها را در محل نگهدارى بت‌ها زندانى کرد.<ref> تفسیر قمى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۸۷.</ref>
  
نام این دو فرستاده را صادق و صدوق یا پولس و یوحنا گفته‌اند. نام‌هاى دیگرى هم براى آنان ذكر شده است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 8‌، ص‌ 655؛ تفسیرقرطبى، ج‌ 15، ص‌ 11؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ ص‌ 574.</ref> خداوند سومین رسول را براى هدایت مردم و نجات آن دو فرستاد. نام این شخص را برخى شمعون دانسته‌اند. نام‌هایى دیگر نیز براى وى ذكر شده است.<ref> تفسیر قمى، ج‌ ص‌ 187؛ مجمع‌البیان، ج‌ ص‌ 655؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 12.</ref> شمعون در ابتدا كوشید تا خود را به پادشاه نزدیك كند و از نزدیكان وى گردد. پس از مدتى از پادشاه درباره آن دو زندانى سؤال كرد و پادشاه را به مناظره با آنان دعوت كرد.
+
نام این دو فرستاده را صادق و صدوق یا پولس و یوحنا گفته‌اند. نام‌هاى دیگرى هم براى آنان ذکر شده است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۸‌، ص‌ ۶۵۵؛ تفسیرقرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۱؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۴.</ref> خداوند سومین رسول را براى هدایت مردم و نجات آن دو فرستاد. نام این شخص را برخى [[شمعون]] دانسته‌اند. نام‌هایى دیگر نیز براى وى ذکر شده است.<ref> تفسیر قمى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۸۷؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۶۵۵؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۲.</ref> شمعون در ابتدا کوشید تا خود را به پادشاه نزدیک کند و از نزدیکان وى گردد. پس از مدتى از پادشاه درباره آن دو زندانى سؤال کرد و پادشاه را به مناظره با آنان دعوت کرد.
  
در طى مناظره شمعون از آن‌ها خواست تا پسر پادشاه را كه مدتى قبل در گذشته بود زنده كنند. آن‌ها پس از عبادت خداوند دست به [[دعا]] برداشته، براى زنده شدن او دعا كردند و خداوند او را زنده كرد. فرزند پادشاه پس از زنده شدن به ایشان ایمان آورده و ماجراى زنده شدن خویش را بازگو كرد. پادشاه و جمع بسیارى به خداوند ایمان آوردند. برخى از بزرگان یهود كه حكومت خویش را در خطر مى‌دیدند، تصمیم گرفتند شمعون و دو فرستاده دیگر را بكشند. در این هنگام حبیب نجار كه به خداوند یكتا ایمان آورده بود مردم را به سوى حق دعوت مى‌كرد؛ اما مردم به سوى او هجوم آورده، او را كشتند. بعضى گفته‌اند: سه فرستاده خداوند را نیز ‌كشتند.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 12‌ـ‌14.</ref>
+
در طى مناظره شمعون از آن‌ها خواست تا پسر پادشاه را که مدتى قبل در گذشته بود زنده کنند. آن‌ها پس از عبادت خداوند دست به [[دعا]] برداشته، براى زنده شدن او دعا کردند و خداوند او را زنده کرد. فرزند پادشاه پس از زنده شدن به ایشان ایمان آورده و ماجراى زنده شدن خویش را بازگو کرد. پادشاه و جمع بسیارى به خداوند ایمان آوردند. برخى از بزرگان یهود که حکومت خویش را در خطر مى‌دیدند، تصمیم گرفتند شمعون و دو فرستاده دیگر را بکشند. در این هنگام حبیب نجار که به خداوند یکتا ایمان آورده بود مردم را به سوى حق دعوت مى‌کرد؛ اما مردم به سوى او هجوم آورده، او را کشتند. بعضى گفته‌اند: سه فرستاده خداوند را نیز ‌کشتند.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۲‌ـ‌۱۴.</ref>
  
در چگونگى قتل حبیب نجار اختلاف است؛ برخى گفته‌اند: او را سنگسار كرده‌اند.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 12‌ـ‌14.</ref> از عبدالله ‌بن ‌مسعود نقل شده است كه وى را لگدكوب كردند تا كشته شد.<ref> التبیان، ج‌ ص‌ 452؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 14.</ref> از برخى نیز نقل ‌شده كه به گردن وى دستمالى بستند و او را خفه كردند.<ref> عرائس المجالس، ص‌ 365.</ref> اقوال دیگرى نیز در قتل وى نقل ‌شده است.<ref> التبیان، ج‌ ص‌ 452‌ـ‌453؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 14؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ ص‌ 575.</ref>
+
در چگونگى قتل حبیب نجار اختلاف است؛ برخى گفته‌اند: او را سنگسار کرده‌اند.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۲‌ـ‌۱۴.</ref> از عبدالله ‌بن ‌مسعود نقل شده است که وى را لگدکوب کردند تا کشته شد.<ref> التبیان، ج‌ ۸، ص‌ ۴۵۲؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۴.</ref> از برخى نیز نقل ‌شده که به گردن وى دستمالى بستند و او را خفه کردند.<ref> عرائس المجالس، ص‌ ۳۶۵.</ref> اقوال دیگرى نیز در قتل وى نقل ‌شده است.<ref> التبیان، ج‌ ۸، ص‌ ۴۵۲‌ـ‌۴۵۳؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۴؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۵.</ref>
  
برخى مفسران ایمان آورندگان به فرستادگان را تنها یك تن (حبیب نجار) دانسته‌اند. برخى افزون بر وى پادشاه و گروهى از مردم این شهر را از [[ایمان]] آورندگان مى‌دانند. شاید بتوان بین تفاسیر چنین جمع كرد كه در ابتدا فقط حبیب‌ نجار به آنان ایمان آورد ولى پس از آمدن رسول سوم و مناظره بین پادشاه و رسولان، پادشاه و گروهى از مردم به آنان ایمان آوردند. پس از برخورد مردم با رسولان و كشته شدن حبیب به دست مردمِ شهر خداوند عذاب خویش را بر مردم این شهر فرو فرستاد. خداوند یادآور مى‌شود كه براى نابودى آنان هیچ نیازى به فرستادن لشكریان الهى (فرشتگان) از آسمان نبود، چنان‌ كه براى هلاكت امت‌هاى پیشین نیز چنین نبود بلكه تنها با فرود آوردن صیحه‌اى آسمانى آنان را نابود كردیم.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 14؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ ص‌ 576؛ تنویر المقباس، ص‌ 370.</ref>
+
برخى مفسران ایمان آورندگان به فرستادگان را تنها یک تن (حبیب نجار) دانسته‌اند. برخى افزون بر وى پادشاه و گروهى از مردم این شهر را از [[ایمان]] آورندگان مى‌دانند. شاید بتوان بین تفاسیر چنین جمع کرد که در ابتدا فقط حبیب‌ نجار به آنان ایمان آورد ولى پس از آمدن رسول سوم و مناظره بین پادشاه و رسولان، پادشاه و گروهى از مردم به آنان ایمان آوردند. پس از برخورد مردم با رسولان و کشته شدن حبیب به دست مردمِ شهر خداوند عذاب خویش را بر مردم این شهر فرو فرستاد. خداوند یادآور مى‌شود که براى نابودى آنان هیچ نیازى به فرستادن لشکریان الهى (فرشتگان) از آسمان نبود، چنان‌ که براى هلاکت امت‌هاى پیشین نیز چنین نبود بلکه تنها با فرود آوردن صیحه‌اى آسمانى آنان را نابود کردیم.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۴؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۶؛ تنویر المقباس، ص‌ ۳۷۰.</ref>
  
درباره چگونگى عذابشان نقل شده كه جبرئیل با صیحه‌اى همه را نابود كرد.<ref> تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ ص‌ 576.</ref> [[قرآن]] پس از گزارش سرگذشت آنان، بندگان سركش را از آن رو كه [[پیامبران]] الهى را به تمسخر گرفته، انكار كردند سزاوار تأسف و حسرت مى‌داند: «یحَسرَةً عَلَى العِبادِ ما یَأتیهِم مِن رَسول اِلاّ كانوا بِهِ یَستَهزِءون».([[سوره یس]]/36، 30)
+
درباره چگونگى عذابشان نقل شده که جبرئیل با صیحه‌اى همه را نابود کرد.<ref> تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۶.</ref> [[قرآن]] پس از گزارش سرگذشت آنان، بندگان سرکش را از آن رو که [[پیامبران]] الهى را به تمسخر گرفته، انکار کردند سزاوار تأسف و حسرت مى‌داند: «یحَسرَةً عَلَى العِبادِ ما یَأتیهِم مِن رَسول اِلاّ کانوا بِهِ یَستَهزِءون».([[سوره یس]]/۳۶، ۳۰)
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
سطر ۳۵: سطر ۳۵:
 
===منابع===
 
===منابع===
  
مرتضى اورعى، دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد صفحه 442-445
+
مرتضى اورعى، دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد ۳، صفحه ۴۴۲-۴۴۵
  
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی

نسخهٔ ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۱۶


ساکنان شهرى عذاب شده در پى مخالفت با فرستادگان الهى یا حضرت ‌عیسى علیه‌السلام.

اَصحاب القَرْیَه

سرگذشت مردم این شهر تنها در سوره یس گزارش شده است، از این‌رو به ایشان «اصحاب ‌یس»[۱] نیز مى‌گویند. خداوند به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمان داد تا زندگى مردم این شهر را براى مردم بازگو کند: «واضرِب لَهُم مَثَلاً اَصحبَ القَریَةِ اِذ جاءَهَا المُرسَلون» (سوره یس/۳۶،‌۱۳) و در پى آن فرمود: هنگامى که ما آن دو رسول را براى هدایت آنها فرستادیم پس آنان را تکذیب کرده ما رسول سوم را براى آن‌ها فرستادیم.

فرستادگان همگى گفتند: ما فرستادگان خدا به سوى شما هستیم: «اِذ اَرسَلنا اِلَیهِمُ اثنَینِ فَکذَّبوهُما فَعَزَّزنا بِثالِث فَقالوا اِنّا اِلَیکم مُرسَلون»(یس/۳۶، ۱۴)؛ اما مردم این شهر از بندگى خداوند سر باز زده، آن‌ها را دروغگو خطاب کردند با این استدلال که شما مانند ما انسان هستید و نمى‌توانید فرستاده خدا باشید: «قالوا ما اَنتُم اِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا و ما‌اَنزَلَ الرَّحمنُ مِن شَىء اِن اَنتُم اِلاّ تَکذِبون». (سوره یس/۳۶، ۱۵)

در ادامه آیات به مناظره این فرستادگان با مردم مى‌پردازد و این که مردم آنان را به فال بد گرفته، وجود آن‌ها را در میان خود شوم دانستند و آنان را به سنگسارشدن و شکنجه تهدید کردند: «قالوا اِنّا تَطَیَّرنا بِکم لئِن لَم‌تَنتَهوا لَنَرجُمَنَّکم ولَیَمَسَّنَّکم مِنّا عَذابٌ اَلیم». (یس/۳۶، ۱۸)

فرستادگان خودِ آنان را مایه شومى و مردمى اسرافکار خطاب کردند: «قالوا طئِرُکم مَعَکم اَئِن ذُکرتُم بَل اَنتُم قَومٌ مُسرِفون». (یس/۳۶، ۱۹) در اینجا آیات به آمدنِ با شتاب شخصى از دورترین نقطه شهر اشاره دارد که به فرستادگان ایمان آورده و مردم را به پیروى از رسولان فرا مى‌خواند: «و جاءَ مِن اَقصَا المَدینَةِ رَجُلٌ یَسعى قالَ یقَومِ اتَّبِعوا المُرسَلین».(سوره یس/۳۶، ۲۰)

این شخص که آیات به نام و شیوه ایمان آوردن او اشاره نمى‌کند در ادامه با دلایلى مردم را به ایمان آوردن فرامى‌خواند: «اِتَّبِعوا مَن لایَسلُکم اَجرًا و هُم مُهتَدون». (یس/۳۶، ۲۱) سپس بدون واهمه به ایمان آوردن خویش اعتراف مى‌کند: «و ما لِىَ لا‌اَعبُدُ الَّذى فَطَرَنى و اِلَیهِ تُرجَعون... اِنّى ءامَنتُ بِرَبِّکم فَاسمَعون». (یس/۳۶، ۲۲‌ـ‌۲۵) از لحن ادامه آیات برمى‌آید که او به دست مردم کشته و به او وعده بهشت داده شد: «قیلَ ادخُلِ الجَنَّةَ قالَ یلَیتَ قَومى یَعلَمون».(یس/۳۶،۲۶) خداوند پس از کشته شدن وى مردم را با صیحه‌اى آسمانى نابود کرد: «اِن کانَت اِلاّ صَیحَةً واحِدَةً فَاِذا هُم خمِدون». (یس/۳۶،‌۲۹)

اصحاب القریه در منابع تفسیرى و تاریخى:

بیشتر مورخان و مفسران بر آن‌اند که مراد از قریه در آیه، انطاکیه از شهرهاى روم است.[۲] اندکى نیز مکانى دیگر را ذکر کرده‌اند؛[۳] اما در این که فرستادگان چه کسانى بوده‌اند، اختلاف است؛ برخى آنان را فرستادگان خداوند مى‌دانند[۴] که ظاهر آیات قرآن نیز به آن اشاره دارد: «اِذ اَرسَلنا اِلَیهِمُ اثنَینِ... فَعَزَّزنا بِثالِث...» (سوره یس/۳۶، ۱۴) و برخى نیز رسولان را فرستادگان حضرت عیسى علیه‌السلام مى‌دانند.[۵]

جمع بین این دو قول چنین است که چون حضرت عیسى علیه‌السلام پیامبر خدا بوده است، فرستاده وى را نیز مى‌توان فرستاده خدا دانست.[۶] خداوند دو رسول براى هدایت مردم این شهر فرستاد. آنان پیش از ورود به شهر به شخصى که خانه‌اش در انتهاى شهر بود، برخوردند و او را به پرستش خداوند فراخواندند. وى از ایشان معجزه‌اى خواست و ایشان فرزند او را که بیمار بود شفا دادند. او به خداوند یکتا ایمان آورد. مفسران نام آن مرد را حبیب نجار ذکر کرده[۷] و برخى وى را «صاحب یس» یا «مؤمن آل‌یاسین» نامیده‌اند. این دو فرستاده پس از ورود به شهر مردم را به عبادت خداوند و ترک عبادت بت‌ها فراخواندند؛[۸] اما پادشاه شهر آن‌ها را در محل نگهدارى بت‌ها زندانى کرد.[۹]

نام این دو فرستاده را صادق و صدوق یا پولس و یوحنا گفته‌اند. نام‌هاى دیگرى هم براى آنان ذکر شده است.[۱۰] خداوند سومین رسول را براى هدایت مردم و نجات آن دو فرستاد. نام این شخص را برخى شمعون دانسته‌اند. نام‌هایى دیگر نیز براى وى ذکر شده است.[۱۱] شمعون در ابتدا کوشید تا خود را به پادشاه نزدیک کند و از نزدیکان وى گردد. پس از مدتى از پادشاه درباره آن دو زندانى سؤال کرد و پادشاه را به مناظره با آنان دعوت کرد.

در طى مناظره شمعون از آن‌ها خواست تا پسر پادشاه را که مدتى قبل در گذشته بود زنده کنند. آن‌ها پس از عبادت خداوند دست به دعا برداشته، براى زنده شدن او دعا کردند و خداوند او را زنده کرد. فرزند پادشاه پس از زنده شدن به ایشان ایمان آورده و ماجراى زنده شدن خویش را بازگو کرد. پادشاه و جمع بسیارى به خداوند ایمان آوردند. برخى از بزرگان یهود که حکومت خویش را در خطر مى‌دیدند، تصمیم گرفتند شمعون و دو فرستاده دیگر را بکشند. در این هنگام حبیب نجار که به خداوند یکتا ایمان آورده بود مردم را به سوى حق دعوت مى‌کرد؛ اما مردم به سوى او هجوم آورده، او را کشتند. بعضى گفته‌اند: سه فرستاده خداوند را نیز ‌کشتند.[۱۲]

در چگونگى قتل حبیب نجار اختلاف است؛ برخى گفته‌اند: او را سنگسار کرده‌اند.[۱۳] از عبدالله ‌بن ‌مسعود نقل شده است که وى را لگدکوب کردند تا کشته شد.[۱۴] از برخى نیز نقل ‌شده که به گردن وى دستمالى بستند و او را خفه کردند.[۱۵] اقوال دیگرى نیز در قتل وى نقل ‌شده است.[۱۶]

برخى مفسران ایمان آورندگان به فرستادگان را تنها یک تن (حبیب نجار) دانسته‌اند. برخى افزون بر وى پادشاه و گروهى از مردم این شهر را از ایمان آورندگان مى‌دانند. شاید بتوان بین تفاسیر چنین جمع کرد که در ابتدا فقط حبیب‌ نجار به آنان ایمان آورد ولى پس از آمدن رسول سوم و مناظره بین پادشاه و رسولان، پادشاه و گروهى از مردم به آنان ایمان آوردند. پس از برخورد مردم با رسولان و کشته شدن حبیب به دست مردمِ شهر خداوند عذاب خویش را بر مردم این شهر فرو فرستاد. خداوند یادآور مى‌شود که براى نابودى آنان هیچ نیازى به فرستادن لشکریان الهى (فرشتگان) از آسمان نبود، چنان‌ که براى هلاکت امت‌هاى پیشین نیز چنین نبود بلکه تنها با فرود آوردن صیحه‌اى آسمانى آنان را نابود کردیم.[۱۷]

درباره چگونگى عذابشان نقل شده که جبرئیل با صیحه‌اى همه را نابود کرد.[۱۸] قرآن پس از گزارش سرگذشت آنان، بندگان سرکش را از آن رو که پیامبران الهى را به تمسخر گرفته، انکار کردند سزاوار تأسف و حسرت مى‌داند: «یحَسرَةً عَلَى العِبادِ ما یَأتیهِم مِن رَسول اِلاّ کانوا بِهِ یَستَهزِءون».(سوره یس/۳۶، ۳۰)

پانویس

  1. البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۶.
  2. تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۷۹؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ۱، ص‌ ۸۰؛ جامع‌البیان، مج‌ ۱۲، ج‌ ۲۲، ص‌ ۱۸۶؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۱.
  3. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۷؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۷.
  4. تفسیر قمى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۱۴؛ اعلام قرآن، ص‌ ۱۶۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۷.
  5. جامع‌البیان، مج‌ ۱۲، ج‌ ۲۲، ص‌ ۱۸۶؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۶۵۴؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۱.
  6. مجمع البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۶۵۴؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۱.
  7. مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۶۵۴؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۲؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۵.
  8. مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۶۵۴؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۲؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۵.
  9. تفسیر قمى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۸۷.
  10. مجمع‌البیان، ج‌ ۸‌، ص‌ ۶۵۵؛ تفسیرقرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۱؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۴.
  11. تفسیر قمى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۸۷؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۶۵۵؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۲.
  12. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۲‌ـ‌۱۴.
  13. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۲‌ـ‌۱۴.
  14. التبیان، ج‌ ۸، ص‌ ۴۵۲؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۴.
  15. عرائس المجالس، ص‌ ۳۶۵.
  16. التبیان، ج‌ ۸، ص‌ ۴۵۲‌ـ‌۴۵۳؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۴؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۵.
  17. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۴؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۶؛ تنویر المقباس، ص‌ ۳۷۰.
  18. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۶.

منابع

مرتضى اورعى، دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد ۳، صفحه ۴۴۲-۴۴۵