اسباط

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۱۴ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی 'پيامبرانى از آل‌يعقوب، قبايل دوازده‌گانه بنى‌اسرائيل. أسباط جمع سِبْط و برگ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

پيامبرانى از آل‌يعقوب، قبايل دوازده‌گانه بنى‌اسرائيل.

أسباط جمع سِبْط و برگرفته از ريشه «س ـ ‌ب ‌ـ ‌ط» است.[۱] كاربردهاى متفاوت اين ماده و مشتقات آن[۲] و گزارش‌هاى واژه‌نگاران از معناى آن نشان مى‌دهد كه ريشه «س‌ ـ‌ ب‌ ـ ‌ط» در اصل به معناى امتداد و انتشار امورى بكار مى‌رود كه منشأ و ريشه واحدى داشته و امتداد و انتشار آن‌ها به ‌صورت طبيعى و آسان صورت مى‌گيرد.[۳]

كاربرد در مواردى چون: درختى بلند و پرشاخ و برگ در ميان رمل‌ها،[۴] موى صاف و آويخته،[۵] باران انبوه،[۶] نوادگان و افراد يك نسل[۷] مؤيد اين معناست، بر همين اساس گروهى معتقدند كه سِبْط به معناى نوه[۸] و بيشتر نوه دخترى[۹] و اسباط به معناى نوادگان و نسلى كه همگى مانند شاخه‌هاى يك درخت، از يك پدر و امتداد او هستند، به ‌كار مى‌رود.[۱۰]

فرزند و نواده برخوردار از جايگاهى ويژه در ميان يك نسل پدرى را نيز گفته‌اند[۱۱] كه به رغم نادر بودن، هماهنگى قابل توجهى با موارد كاربرد نخستين سبط در عهد عتيق، ظاهر آيات مربوط و نيز احاديث اسلامى دارد؛ همچنين در صورت اضافه به يهود و بنى‌اسرائيل، معناى قبيله (‌=‌گروهى از يك ريشه پدرى) براى آن گفته شده است. در تفاوت سبط و قبيله گفته‌اند: اولى در مورد نسل اسحاق و دومى درباره نسل اسماعيل و براى بازشناسى آن‌ها از يكديگر به ‌كار مى‌رود.[۱۲] كاربرد سبط به معناى گروه و جماعت در برخى احاديث[۱۳] مؤيّد معناى اخير است.

از سوى ديگر عربى يا دخيل بودن سِبْط و أسباط مورد اختلاف است. برخلاف سيوطى كه سبط را يك واژه دخيل عِبرى و از مُبهمات قرآن مى‌داند،[۱۴] گروهى ديگر بر عربى بودن آن تأكيد مى‌ورزند؛[۱۵] همچنين برخى خاورشناسان نيز معتقدند كه واژه سِبْط پس از ورود به زبان عربى، بر اساس قواعد آن جمع بسته شده است، با اين تفاوت كه برخى آن را عِبرى و برگرفته از «شبط» به معناى «عصا» يا «جماعتى كه رئيسى با عصا آنان را رهبرى مى‌كند» و برخى ديگر سريانى مى‌دانند.[۱۶]

آرتور جفرى، ريشه اصلى آن را واژه ‌عبرى دانسته و شمار قابل توجهى از پژوهشگران اروپايى را ياد مى‌كند كه بر ‌وامگيرى مستقيم سِبط از زبان عبرى حجت آورده‌اند.[۱۷]

گزارش اين دسته از پژوهشگران درباره وجود واژگانى بسيار نزديك به سبط در زبان‌هاى آرامى، سبايى، آشورى، عبرى و ديگر زبان‌هاى سامى ‌ـ ‌حامى، در كنار كاربرد فراوان آن در عهد عتيق و نبود شاهد مستندى درباره كاربرد آن در اشعار عربى پيش از اسلام، مى‌تواند مؤيّدى بر معرب بودن سِبْط باشد.[۱۸]

يادكرد قرآن از اسباط در كنار نام‌هايى چون حضرت ابراهيم، حضرت اسماعيل، حضرت اسحاق، حضرت يعقوب، حضرت موسى، حضرت عيسى عليهم‌السلام و‌... (سوره بقره/2، 136، 140؛ سوره نساء/‌4،‌163) كه همه عبرى و كاملاً براى اهل كتاب، آشناست مى‌تواند مؤيد ديگرى بر دخيل و معرب بودن سبط و آشنايى كامل اهل كتاب با آن و نيز مصاديق اسباط باشد.

سبط در عهدين:

عهد عتيق (ترجمه فارسى و عربى) پس از گزارش وصيت‌هاى يعقوب به پسرانش در زمان مرگ، در كنار بيان نام و تصويرى از شخصيت هر يك از آن‌ها از زبان يعقوب علیه‌السلام، آنان را 12 سبطِ اسرائيل (يعقوب)[۱۹] مى‌خواند.

اسامى آن‌ها عبارت است از: رِءُوْبِن، شِمْعُوْن، لِيْوِى، يِهُوْداه، زِبُوْلُوْن، يِسَّاكار، دان، گاد، آشِيْر، نَفْتالِى، يُوْسِف و بِنيامِين.[۲۰] با توجه به اين كه در موارد متعددى از اين افراد با عنوان «پسران يعقوب علیه‌السلام» ياد شده است[۲۱] و فقط در اينجا آن هم پس از بيان وصيت‌هاى يعقوب علیه‌السلام با عنوان «اسباط» معرفى مى‌شوند، شايد بتوان گفت كه در اين كاربرد، سبط به معناى وصى و جانشين برگزيده و موعود براى حضرت يعقوب علیه‌السلام است، ليكن وصيت‌هاى ويژه يعقوب به يوسف پيش از ديگران[۲۲] و داستان خواب يوسف مبنى بر سجده برادران در برابر او[۲۳] (حضرت يوسف /12، 4‌ـ‌6) فقط جانشينى يوسف علیه‌السلام را مى‌رساند.

تورات نيز كه تصوير آن از برادران يوسف علیه‌السلام ـ ‌به جز بنيامين‌ ـ ‌به مراتب تيره‌تر از سيماى آنان در قرآن است.[۲۴] (حضرت يوسف/12، 5‌ـ‌9، 15‌ـ‌18، 20، 77، 91، 95، 97) هيچ اشاره‌اى به نبوت آن‌ها نمى‌كند.

نسل هر يك از پسران يعقوب علیه‌السلام نيز با اضافه به اسم هر يك از آن‌ها در جاى جاى عهد عتيق (ترجمه فارسى و عربى) با نام سِبْط خوانده شده‌اند.[۲۵] در اين كاربرد هر سبطى متشكل از قبايل متعددى بوده و در معرفى و شناخت هويت افراد و گروه‌ها به‌كار مى‌رود.[۲۶]

از گزارش تورات برمى‌آيد كه نوادگان ‌يعقوب علیه‌السلام پيش از افزايش ‌پرشمارشان، بيشتر با نام بنى‌اسرائيل خوانده مى‌شدند؛[۲۷] اما پس‌ از خروج از مصر و بيشتر براى ساماندهى نظامى جنگجويان و بر اساس انتساب به يكى از پسران يعقوب به اسباط دوازده‌گانه تقسيم شدند.[۲۸] (قس: سوره اعراف/7،160)

سِبط لِيْوِىْ كه به ‌سبب ارائه خدمات دينى در معبد، معاش آن به ‌وسيله سبط‌هاى ديگر تأمين مى‌شد، جزو اسباط دوازده‌گانه به شمار نرفته[۲۹] و به جاى آن سِبْط‌إفْرَيِمْ و مِنَسِّهْ (دو پسر حضرت يوسف علیه‌السلام) قرار ‌داشتند.[۳۰]

اسباط دوازده‌گانه كه با گذشت زمان پرشمار مى‌شدند با تقسيم سرزمين موعود ميان خود[۳۱] هر ‌يك داراى رئيس و استقلال شده[۳۲] و با حفظ ارتباط[۳۳] تا زمان مرگ سليمان، در سرزمين واحدى مى‌زيستند اما پس از مرگ وى دشمنى ميان سبط يهودا و اِفْريِمْ به تجزيه سرزمين به دو بخش منجر شد؛[۳۴] سبط يهودا و بنيامين با پيوستن به رِحَبْعامْ، فرزند حضرت سليمان علیه‌السلام، بخش جنوبى سرزمين را «كشور يهودا» و اسباط ده ‌گانه ديگر با پيوستن به يارُبْعامِ پسر نِباطْ، بخش شمالى را «اسرائيل» نام نهادند.[۳۵]

گزارش عهدين از حضور پررنگ و نمادين اسباط و شماره دوازده‌گانه آن‌ها در فرهنگ و حيات دينى يهود، از جايگاه ممتاز آنان در نزد يهوديان خبر مى‌دهد. مواردى چون قطعه ‌سنگ‌هاى گرانبها و منقش به نام 12 سبط بنى‌اسرائيل در سينه بند هارون[۳۶] و لباس رسمى كاهن بزرگ به نشان نيابت از آنان[۳۷]، جاسوسان گسيل شده از سوى موسى علیه‌السلام به كنعان[۳۸] (قس: سوره مائده /5، 12)، انبياى صغارِ پس از حضرت موسى علیه‌السلام (‌=>‌همين مقاله)، انواع هديه و قربانى براى خدا،[۳۹] وكلاى سليمان[۴۰] و مجسمه‌هاى شير بر روى پله‌هاى شش‌گانه تخت وى،[۴۱] حتى مدت زمان زينت زنان[۴۲] و جز آن[۴۳] عدد 12 داشته‌اند، چنان‌ كه اين عدد اساس دسته‌بندى تيره‌ها، قبايل و عشيره‌هاى بنى‌اسرائيل، مورد توجه در پيدايش پسران[۴۴] و مبناى نظام شمارشى بابليان بوده است.[۴۵]

در عهد جديد نيز 12 رسول برگزيده حضرت عيسى علیه‌السلام،[۴۶] دروازه‌هاى دوازده‌گانه اورشليم جديد با سر درِ منقّش به نام اسباط اسرائيل[۴۷] و تقسيم رؤياهاى آسمانى به 12 قسم از سوى يوحنّا[۴۸] و جز آن[۴۹] از اين قبيل است.

اسباط در قرآن:

واژه اسباط 5 بار در 5 آيه از 4 سوره قرآن آمده است. در آيه 160 سوره اعراف/7 كه به ‌صورت نكره آمده، مراد از آن تيره‌ها و گروه‌هاى دوازده‌گانه قوم حضرت موسى علیه‌السلام است؛ اما در موارد ديگر (سوره بقره/2، 136، 140؛ سوره آل ‌عمران/3،84؛ سوره نساء/4، 163) اسباط داراى «ال» تعريف بوده و از آن به عنوان دريافت كنندگان وحى ياد مى‌شود.

خلط ميان اين دو و نيز تأثيرپذيرى شمار قابل توجهى از منابع تاريخى،[۵۰] تفسيرى[۵۱] و نيز برخى منابع حديثى[۵۲] مسلمانان از گزارش‌هاى عهد عتيق، ديدگاه‌هاى متفاوت و گاه متضادى را درباره معناى لغوى سبط و مصاديق اسباطِ دريافت كننده وحى پديد آورده است.

آيه 160 سوره اعراف/7 از تقسيم قوم موسى علیه‌السلام به 12 گروه كه ظاهراً بر اساس انتساب آنان به پسران دوازده‌گانه يعقوب علیه‌السلام (ر.ك: سوره يوسف/12، 4) صورت گرفته، سخن مى‌گويد: «وقَطَّعنهُمُ اثنَتَى عَشرَةَ اَسباطـًا اُمَمـًا...».

بيشتر مفسران، «اَسباطاً» را به سبب جمع بودن، بدل از «اثنَتَى عَشرَةَ» تميز آن را «فرقة» (در تقدير) و «أمماً» را نعتِ «اَسباطاً» يا حال از آن ‌دانسته‌اند؛[۵۳] يعنى هر يك از اسباط خود چندين سبط و گروه پرشمار بوده‌اند.[۵۴]

برخى نيز آن را تميز و به منزله مفرد دانسته‌اند.[۵۵] چنان‌كه از بخش بعدى آيه نيز برمى‌آيد، مفسران سبب دسته‌بندى ياد شده را كه بنا بر ظاهر آيه در زمان موسى علیه‌السلام روى داده است،[۵۶] تسهيل در اداره امور آنان و پيشگيرى از اختلاف بر سر آب، غذا و‌... مى‌دانند.[۵۷]

قرآن در ادامه با شمردن نعمت‌هاى الهى بر اسباط (قبايل دوازده‌گانه) همانند 12 چشمه، سايبانى از ابر، مَنّ و سَلْوى (سوره اعراف/7، 160) اجازه سكونت در بيت‌المقدس، بهره‌مندى از مواهب آن آمرزش گناهان به شرط فرمانبردارى‌از خداوند (سوره اعراف/7، 161) ياد مى‌كند و اين كه چگونه به رغم همه آن‌ها دست به نافرمانى، ستمگرى و تحريف كلام الهى زده و گرفتار عذاب شدند. (سوره اعراف/ 7، 160، 162) (‌=>‌باب حطّه، اصحاب قريه، اصحاب سبت)

آيات ديگر اسباط در كنار گزارش يكى از باورهاى مهم دينى اهل كتاب درباره هويت دينى شمارى از پيامبران پيشين به ويژه حضرت ابراهيم علیه‌السلام، آن ‌را به چالش كشيده (سوره بقره/2،140؛ سوره آل ‌عمران/3،67) و با معرفى «ارسال رسل و انزال كتب» به عنوان يك حركت توحيدى واحد (سوره نساء/4،163)، نگرش قوم گرايانه و انحصار‌طلبانه به تاريخ انبيا و دين حضرت ابراهيم علیه‌السلام را رد ‌مى‌كند. (سوره بقره/2،140)

تأمّل در برخى آيات (سوره بقره/2،133، 140‌ـ‌141؛ سوره آل ‌عمران/3، 65‌ـ‌68) به ويژه مقايسه آن با پاره‌اى از گزارش‌هاى تورات[۵۸] نشان ‌مى‌دهد كه هر يك از يهود و نصارا با پيوند هويت دينى و نژادى خويش به حضرت ابراهيم علیه‌السلام (از طريق اسباط => يعقوب => اسحاق) خود را وارث همه وعده‌هاى خداوند به وى، همچنين فرزند و حبيب خدا (سوره مائده/5،18) پنداشته و با افتخار به آن (سوره بقره/2،140؛ سوره آل ‌عمران/3،67) هدايت و حق ورود به بهشت را فقط در گرو يهودى و نصرانى شدن مى‌دانستند. (سوره بقره/2،111، 135)

از اين ‌رو قرآن با گزارش بخش‌هاى ويژه‌اى از كارها و سخنان پيامبران ياد شده، افزون بر تنزيه آنان از باورهاى شرك‌آلود و كفرآميز اهل كتاب، بر هويت واحد و توحيدى دين آنان كه همان دين حنيف ابراهيم است، تصريح كرده (سوره بقره/2، 124‌ـ‌133، 135) و در ادامه با تأكيد بر لزوم ايمان به همه انبياى الهى از جمله اسباط بر عدم فرق‌گذارى ميان آنان تصريح مى‌كند: «قولوا ءامَنّا بِاللّهِ و ما اُنزِلَ اِلَينا وما اُنزِلَ اِلى اِبرهيمَ و اِسمعيلَ و اِسحقَ و يَعقوبَ والاَسباطِ و ما اوتِىَ موسى و عيسى و ما اوتِىَ النَّبِيُّونَ مِن رَبِّهِم لانُفَرِّقُ بَينَ اَحَد مِنهُم و نَحنُ لَهُ مُسلِمون». (سوره بقره/2،136 و نيز سوره آل‌ عمران/3،84)

قرآن كه با نگرشى فراتر از زمان، مكان و نژاد، چنين ايمانى را «اسلام» (سوره آل ‌عمران/3، 84‌ـ‌85)، «مايه حتمى هدايت» (سوره بقره/2،137)، «دين حنيف ابراهيم» (سوره بقره/2،135 قس: همان، 137) مى‌داند در ادامه با رد صريح يهودى و نصرانى بودن انبياى ياد شده، اهل كتاب را به سبب تحريف و كتمان حقايق، ستمگر مى‌خواند: «اَم تَقولونَ اِنَّ اِبرهيمَ و اِسمعيلَ و اِسحقَ و يَعقوبَ والاَسباطَ كانوا هودًا اَو نَصرى قُل ءَاَنتُم اَعلَمُ اَمِ اللّهُ...». (سوره بقره/2،140)

در آيه 163 سوره نساء/4 از نزول وحى بر اسباط، همانند شمارى از پيامبران بزرگ ياد شده است: «اِنّا‌اَوحَينا اِلَيكَ كَما اَوحَينا اِلى نوح والنَّبِيّينَ مِن بَعدِهِ و اَوحَينا اِلى اِبرهيمَ و اِسمعِيلَ واِسحقَ و يَعقوبَ والاَسباطِ و عِيسى و اَيّوبَ و يونُسَ و هرونَ و سُلَيمنَ و ءاتَينا داوودَ زَبورا». 

اين آيه در ادامه گزارش قرآن از تاريخ شرك آلود و كفرآميز حيات دينى يهود به ويژه چگونگى برخورد آنان با انبيا كه تبعيض بين پيامبران و انكار رسالت پيامبر اسلام را از سر عناد و لجاجت معرفى مى‌كند، آمده (نساء/4، 150‌ـ‌162) و در پاسخ آنان، نزول وحى بر پيامبر اسلام‌ صلى الله عليه و آله را استمرار حركت همه انبيا (سوره نساء/4، 164‌ـ‌165) از جمله پيامبران ياد شده مورد تأييد اهل كتاب مى‌داند كه به رغم همه تفاوت‌ها داراى هويت و هدفى واحد است. (سوره نساء/4،164‌ـ‌165)

چنان كه شمارى از دانشمندان شيعه[۵۹] و سنى[۶۰] نيز برداشت و بعد توجيه كرده‌اند، تصريح آيه مبنى بر وحى بر اسباط، قرار گرفتن نام آنان در كنار پيامبران ياد ‌شده و نيز لزوم ايمان به آن‌ها در رد تبعيض بين انبياى الهى، پيامبر بودن آنان را مى‌رساند؛ اما هويت آنان مورد اختلاف است.

ديدگاه مشهور[۶۱] مفسران اهل سنت ـ ‌كه به پيروى از مفسران نخستينى چون قُتاده، سدى و محمد ابن ‌اسحاق، آنان را همان پسران دوازده‌گانه يعقوب علیه‌السلام دانسته‌اند[۶۲] ‌ـ به سبب تصوير ارائه شده از برادران يوسف علیه‌السلام در قرآن، از سوى مفسران شيعه[۶۳] و برخى ديگر از اهل سنت[۶۴] ـ ‌كه بر اساس دلايلى از كتاب، سنت و عقل معتقد به عصمت انبيا علیه‌السلام حتى پيش از بلوغ و نبوت نيز هستند‌ ـ دچار چالش شده است.

قرآن امورى چون حسادت، توطئه قتل حضرت يوسف علیه‌السلام، اتفاق نظر براى به چاه افكندن وى، دروغگويى و صحنه‌سازى براى فريب پدر و گمراه خواندن وى، فروختن يوسف علیه‌السلام و اتهام دزدى به وى، اعتراف به گناه و طلب مغفرت الهى (حضرت يوسف/12، 5‌ـ‌9، 15‌ـ‌18، 20، 77، 91، 95، 97) را به آن‌ها نسبت مى‌دهد كه از ساحت انبيا به دور است.

برخى با اعتقاد به پيامبرى و اسباط بودن پسران يعقوب و براى تنزيه آنان، امور ياد شده را گناه صغيره يا مربوط به پيش از بلوغ و نبوت دانسته‌اند[۶۵] كه از سوى شمارى از مفسران گروه دوم و با استناد به آيات 9 و 97 حضرت يوسف/12 رد شده است.[۶۶]

عالمانى چون شريف مرتضى (م.‌436‌ ق)، طوسى (م.‌460‌ ق) و طبرسى (م.‌546‌ ق) در عين پذيرش اسباط بودن پسران يعقوب علیه‌السلام، با اين توجيه كه وحى فقط بر برخى از آنان ـ‌ كه در امور ياد شده دخيل نبودند‌ ـ نازل شده بود، سبب نسبت نزول وحى بر همه اسباط را موظف بودن همه آن‌ها به پيروى از وحى دانسته‌اند؛[۶۷] اما اين ديدگاه همانند ديدگاه گروه نخست از مفسران اهل سنت با امور زير سازگار نيست: ظاهر آيات ياد شده، لزوم ايمان به همه اسباط، صريح نبودن آن در برادران يوسف[۶۸] علیه‌السلام، عدم ياد كرد قرآن از آن‌ها به عنوان پيامبر در آيات ديگر[۶۹] و انتساب امور ياد شده به همه آنان به جز بنيامين.

مهم‌تر از همه اگر آنان مراد بودند تعبير «يعقوب و بنيه» (سوره بقره/2،132‌ـ‌133) رساتر و روشن‌تر بود.[۷۰] پندار پيامبرى برادران يوسف علیه‌السلام ‌ـ كه متأثّر از اطلاق اسباط بر آنان در تورات و تطبيق آن‌ها بر اسباط دريافت كننده وحى، پديد آمده، ـ ‌در احاديث اسلامى نيز رد شده است.[۷۱]

مفسرانى كه برادران يوسف علیه‌السلام را اسباط دريافت كننده وحى نمى‌دانند در تعيين مصداق آن، ديدگاه يكسانى ندارند. در اين ميان ديدگاهى‌ كه با تطبيق آن بر گروه‌هاى دوازده‌گانه قوم موسى علیه‌السلام (سوره اعراف/7،160) نسبت نزول وحى به آنان را برانگيخته شدن پيامبرانى از ميان آن‌ها دانسته[۷۲] يا بدون هر گونه توضيح و تعيينى آن را نوادگان يعقوب و نسل پسران وى تفسير مى‌كند،[۷۳] با اين امور سازگار نيست: ظاهر آيات مورد بحث، وجود «ال» تعريف، برداشت عموم مفسران و نيز نسبت «ظلم» و «فسق»ى كه قرآن به اسباط قوم موسى علیه‌السلام مى‌دهد. (سوره اعراف/7، 160، 162‌ـ‌163)

تطبيق اسباط بر همه پيامبران از نسل انبياى ياد شده در آيات، به ويژه از نسل يعقوب علیه‌السلام[۷۴] يا پيامبرانى چون داود، سليمان، يونس، ايّوب و‌... كه پس از موسى علیه‌السلام از ميان بنى‌اسرائيل برانگيخته شدند[۷۵] نيز مطرح شده است، چنان‌كه ‌برخى با افزودن حضرت يوسف، حضرت موسى و حضرت عيسى عليهم‌السلام آن‌ها را پيامبرانى از نسل حضرت اسحاق و حضرت يعقوب عليهماالسلام نيز دانسته‌اند.[۷۶]

اين ديدگاه‌هاى نزديك به هم با آيات مربوط سازگار نيست زيرا در آيات 163‌ـ‌164 سوره نساء/4 پس از ذكر اسباط از عيسى، ايوب، يونس، هارون، سليمان، داوود و موسى عليهم‌‌السلام نيز ياد مى شود، چنان‌كه ذكر اسباط پس از يعقوب علیه‌السلام در آيات 136 و 140 سوره بقره/2؛ 84 سوره آل ‌عمران/3 و 164 سوره نساء/4 نشان مى‌دهد كه اسباط به احتمال زياد در دوره تاريخى پس از يعقوب علیه‌السلام و پيش از موسى علیه‌السلام مى‌زيسته‌اند.

گزارش‌هاى عهدين،[۷۷] همچنين آياتى چون 33 و 65 سوره آل ‌عمران/3 نشان مى‌دهد كه ترتيب تاريخى در ذكر نام پيامبران ياد شده در آيات 136 سوره بقره/2، و 84 سوره آل ‌عمران/3، رعايت شده است؛ همچنين نام بردن از اسباط در قالب لفظِ جمعى كه مفرد آن يك وصف عام است و پرهيز از ذكر نام يكايك آن‌ها، مى‌تواند از پايين بودن مقام و منزلت اسباط نسبت به پيامبران ياد شده حكايت كند، چنان‌كه پاره‌اى خاورشناسان آن را «انبياى صغارِ» موردِ اعتقاد يهود مى‌دانند كه 12 تن بوده‌اند.[۷۸]

نام آن‌ها كه بعضاً معاصر يكديگر و همگى از مصنفان عهد عتيق بوده و در دوره تاريخى ميان حضرت موسى و حضرت عيسى عليهماالسلام مى‌زيسته‌اند از اين قرار است: هُوْشِيَعِ، يهوْئِيْلْ، عامُوْسْ، عُوْبَدْياهِ، يُوْناهِ، مِيْكاهِ، ناحُوْمِ، حَبَقُّوْقِ، صِفَيْناهِ، حگىَّ، زِكرْياهِ ‌بن ‌بِرِكْياهِ و مَلاكِيء.[۷۹] اين ديدگاه با دوره تاريخى ياد شده و نيز گزارش‌هاى ارائه شده از عهد عتيق سازگارى ندارد.

اسباط و مصاديق و جنبه‌هاى گوناگون آن و اغلب به ‌صورت جزئى‌تر و روشن‌تر در برخى احاديث منسوب به پيامبر صلى الله عليه و آله و پيشوايان معصوم شيعه عليهم‌السلام نيز مورد توجه قرار گرفته است.

در پاره‌اى احاديث، وجود دو سبط براى هر پيامبرى پس از وصى وى،[۸۰] برترى اسباطِ پيامبران نسبت به مردمان ديگر در نزد خدا پس از انبيا و اوصيا،[۸۱] همچنين شهادت شمار فراوانى از اسباط به همراه ده‌ها پيامبر و وصى در طول تاريخ و در سرزمين كربلا[۸۲] گزارش شده است، چنان ‌كه در كاربردى نسبتاً گسترده درباره امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و در پى مقايسه پيامبر صلى الله عليه و آله و امام على علیه‌السلام با ديگر انبيا و اوصيا، آن دو سرور،[۸۳] برترين،[۸۴] بهترين[۸۵] و خاتمِ اسباط[۸۶] و نيز دو سبط پيامبر صلى الله عليه و آله[۸۷] خوانده شده‌اند؛[۸۸] همچنين اسباط دريافت كننده وحى، 12 تن[۸۹] و از ميان نوادگان يعقوب علیه‌السلام[۹۰] معرفى شده‌اند.

نتيجه اين كه بر اساس گزارش هر چند متفاوت تورات و قرآن، حضرت ابراهيم علیه‌السلام در سنين كهنسالى از نبود فرزندى كه وارث وى باشد، انديشناك بود. از اين‌رو خداوند به وى وعده تولد اسماعيل و سپس اسحاق را داد (سوره هود/11، 71‌ـ‌72؛ سوره ابراهيم/14، 39؛ سوره عنكبوت/29، 27) و اين كه نسل وى از طريق آن دو گسترش يافته و اقوام فراوانى پديد خواهند آورد.[۹۱] (قس: سوره آل ‌عمران/3، 33‌ـ‌34؛ سوره انعام/6، 84‌ـ‌87)

در گزارش تورات و برخلاف خواست قلبى حضرت ابراهيم علیه‌السلام مجراى تحقق همه وعده‌هاى خدا در مورد جانشينى، وراثت و ازدياد نسل وى، اسحاق و پس از وى يعقوب علیه‌السلام و پسران او معرفى شده است.[۹۲] (قس: سوره بقره/2،141) حتى اسحاق به عنوان ذبيح معرفى مى‌شود.[۹۳](قس: صافات/37، 101‌ـ‌113) در مقابل، از اسماعيل و فرزندان وى تصوير نسبتاً تيره‌اى ترسيم شده و در يك مورد به پيدايش 12‌ امير و سرور از ميان فرزندان وى و نيز قبايل دوازده‌گانه از آنان اشاره مى‌شود،[۹۴] بر اين ‌اساس به نظر مى‌رسد وعده آمدن اسباط به عنوان پيامبرانى دوازده‌گانه از همان ابتدا توسط ابراهيم علیه‌السلام داده شده بود كه تورات آن را همان پسران دوازده‌گانه يعقوب و نياكان بنى‌اسرائيل مى‌داند.

از گزارش‌هاى لغوى، تفسيرى و روايى گفته شده برمى‌آيد ـ ‌چنان‌كه شمار قابل توجهى از مفسران نيز آن را به صراحت[۹۵] يا به ‌صورت يكى از احتمالات[۹۶] گفته‌اند‌ ـ گروه ياد شده افراد خاصى[۹۷] از ميان نوادگان يعقوب بوده‌اند كه افزون بر استمرار نژادى، به اعتبار جانشينى آن حضرت، دنباله معنوى او نيز به شمار رفته و بر اساس ظاهر آيات مربوط و تصريح افرادى چون شيخ طوسى،[۹۸] پس از حضرت يوسف علیه‌السلام و پيش از حضرت موسى علیه‌السلام در مصر و ميان بنى‌اسرائيل رسالت داشته‌اند.

از آيه 34 سوره غافر/40 برمى‌آيد كه در اين دوره هيچ پيامبر بزرگى در ميان بنى‌اسرائيل برانگيخته نشد. تورات نيز با مسكوت گذاشتن اين مرحله تاريخى تنها به مرگ يوسف علیه‌السلام و برادرانش در مصر، ازدياد نسل بنى‌اسرائيل و آزار و اذيت آنان به دست پادشاهى كه نام يوسف را نشنيده بود، اشاره كرده. آنگاه با يك جهش تاريخى، بلافاصله پس از پايان سفر تكوين به سفر خروج و داستان تولد موسى علیه‌السلام و تلاش‌هاى وى براى رهايى بنى‌اسرائيل پرداخته است.[۹۹]

پانویس

  1. ترتيب العين، ص‌ 359؛ الصحاح، ج‌ 3، ص‌ 1129؛ القاموس المحيط، ج‌ 1، ص‌ 903، «سبط».
  2. ترتيب العين، ص‌ 359؛ الصحاح، ج‌ 3، ص‌ 1129؛ النهايه، ج‌ 2، ص‌ 334، «سبط».
  3. مفردات، ص‌ 394؛ الفروق اللغويه، ص‌ 271؛ التحقيق، ج‌ 5، ص‌ 33، «سبط».
  4. الفروق اللغويه، ص‌ 271؛ القاموس المحيط، ج‌ 2، ص‌ 362؛ تاج العروس، ج‌ 10، ص‌ 273.
  5. ترتيب العين، ج‌ 7، ص‌ 219؛ القاموس المحيط، ج‌ 1، ص‌ 903.
  6. القاموس المحيط، ج‌ 1، ص‌ 903، «سبط».
  7. ترتيب العين، ص‌ 359؛ الصحاح، ج‌ 3، ص‌ 1129؛ التحقيق، ج‌ 5، ص‌ 33، «سبط».
  8. الصحاح، ج‌ 3، ص‌ 1129؛ التحقيق، ج‌ 5، ص‌ 35، «سبط».
  9. الفروق اللغويه، ص‌ 271.
  10. مجمع البيان، ج‌ 4، ص‌ 752؛ مفردات، ص‌ 222؛ التحقيق، ج‌ 5، ص‌ 33، «سبط».
  11. لسان العرب، ج‌ 7، ص‌ 310؛ مجمع البحرين، ج‌ 2، ص‌ 326؛ تاج العروس، ج‌ 10، ص‌ 273، «سبط».
  12. ترتيب‌العين، ص‌ 359؛ الصحاح، ج‌ 3، ص‌ 1129؛ مجمع البحرين، ج‌ 2، ص‌ 326، «سبط».
  13. الكافى، ج‌ 1، ص‌ 444؛ نهج البلاغه، خطبه 171؛ التبيان، ج‌ 7، ص 56.
  14. المتوكلى، ص‌ 126؛ الاتقان، ج‌ 2، ص‌ 316.
  15. املاء ما من به الرحمن، ج‌ 1، ص‌ 203؛ التبيان فى اعراب القرآن، ج‌ 1، ص‌ 203؛ روح المعانى، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 26.
  16. واژه‌هاى دخيل، ص‌ 115؛ قاموس الكتاب المقدس، ص‌ 455.
  17. واژه‌هاى دخيل، ص‌ 115؛ A Hebrew and English Lexicon of the Old Testment؛ P986 - 987.
  18. واژه‌هاى دخيل، ص‌ 115؛ A Hebrew and English Lexicon of the Old Testment؛ P986 - 987.
  19. كتاب مقدس، تكوين 35: 11؛ 37: 4.
  20. همان، تكوين 49: 2‌ـ‌28.
  21. همان، تكوين 33: 5، 7؛ 34: 25، 27.
  22. همان، تكوين 47: 29-31؛ 48: 22.
  23. همان، تكوين 37: 5‌ـ‌7، 9.
  24. همان، تكوين 37: 2‌ـ‌36؛ 38: 15‌ـ‌18؛ اعداد‌1: 2‌ـ‌44؛ 26: 55؛ اخبار اول: 28: 1.
  25. همان، اعداد 1: 4‌ـ‌54؛ 2: 1‌ـ‌34.
  26. همان، 18: 11، 21؛ 19: 8، 31، 39، 48؛ 21: 7، 27.
  27. همان، خروج 1‌ـ‌30؛ 31: 2، 6؛ 35: 30، 34، 38.
  28. همان، اعداد 1: 4‌ـ‌54؛ 2: 1‌ـ‌34.
  29. همان، اعداد 1: 47‌ـ‌51، 53؛ 26: 22.
  30. همان، اعداد 1: 32‌ـ‌35.
  31. همان، اعداد 26 : 53-56.
  32. همان، اعداد 1: 4‌ـ‌16؛ اخبار اول 27: 5‌ـ‌22.
  33. قاموس الكتاب المقدس، ص‌ 70.
  34. كتاب مقدس، شموئيل دوم 2: 4‌ـ‌9؛ 19: 41‌ـ‌43.
  35. همان، اخبار دوم 10: 1‌ـ‌14.
  36. همان، خروج ‌28: 21؛ 39: 14.
  37. قاموس الكتاب المقدس، ص‌ 540.
  38. كتاب مقدس، توريّة مثنّى 1: 22‌ـ‌24.
  39. همان، لويان 24: 5؛ اعداد 7: 84‌ـ‌87؛ 29: 17؛ عزرا 8: 35.
  40. همان، ملوك اول 4: 7.
  41. همان، ملوك اول 10: 20.
  42. همان، استير 2: 12.
  43. همان، يوشع 3: 12؛ 4: 2‌ـ‌4؛ 8‌ـ‌9؛ شموئيل دوم 2: 15؛ ملوك اول 7: 25؛ 18: 31.
  44. همان، اخبار اول 25: 9‌ـ‌31.
  45. قاموس الكتاب المقدس، ص‌ 608.
  46. كتاب مقدس، انجيل مَرْقُس 3: 14‌ـ‌15؛ انجيل لُوقا 6: 13.
  47. همان، مكاشفات يوحنا 21: 12.
  48. همان، مكاشفات يوحنا 7: 4‌ـ‌8.
  49. همان، انجيل متى: 19: 28؛ 26: 53؛ مكاشفات يوحنا 7: 5‌ـ‌7؛ 12: 1؛ 14: 16.
  50. تاريخ يعقوبى، ج‌ 1، ص‌ 31؛ تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 191‌ـ‌192؛ مروج الذهب، ج‌ 1، ص‌ 43‌ـ‌44.
  51. جامع البيان، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 789؛ كشف الاسرار، ج‌ 1، ص‌ 380؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌ 1، ص‌ 193.
  52. الكافى، ج‌ 8، ص‌ 116؛ كمال الدين، ص‌ 216؛ المستدرك، ج‌ 2، ص‌ 570.
  53. مجمع البيان، ج‌ 4، ص‌ 752؛ التفسير الكبير، ج‌ 15، ص‌ 33؛ تفسير قرطبى، ج‌ 7، ص‌ 193.
  54. الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 168؛ التفسير الكبير، ج ‌15، ص ‌33؛ التحقيق، ج‌ 5، ص‌ 35.
  55. التحقيق، ج‌ 5، ص‌ 35.
  56. روح المعانى، مج‌ 7، ج‌ 12، ص‌ 184؛ التحقيق، ج‌ 5، ص‌ 34.
  57. مجمع البيان، ج‌ 4، ص‌ 754؛ روح المعانى، مج 1، ج‌ 1، ص‌ 271؛ فى ظلال القرآن، ج‌ 3، ص‌ 1381.
  58. كتاب مقدس، تكوين 22: 10، 13؛ 26: 3‌ـ‌5؛ 27: 1‌ـ‌38؛ 50: 25‌ـ‌26؛ 49: 28؛ خروج 1: 1‌ـ‌7.
  59. تنزيه الانبياء، ص‌ 68؛ الانتصار، ج ‌4، ص‌ 65؛ مكيال المكارم، ج‌ 2، ص‌ 336.
  60. الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 195، 197؛ التفسيرالكبير، ج‌ 8، ص‌ 132؛ روح‌المعانى، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 395.
  61. تفسير المنار، ج‌ 6، ص‌ 69.
  62. جامع‌البيان، مج 1، ج 1، ص‌ 438؛ تفسير قرطبى، ج‌ 2، ص‌ 96؛ تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 1، ص‌ 193.
  63. التبيان، ج 1، ص‌ 482؛ مجمع‌البيان، ج‌ 1، ص‌ 405؛ الميزان، ج‌ 11، ص‌ 93‌ـ‌94.
  64. روح المعانى، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 621.
  65. تنزيه الانبياء، ص‌ 68؛ الانتصار، ج‌ 4، ص‌ 65.
  66. التبيان، ج‌ 6، ص‌ 101؛ مجمع‌البيان، ج‌ 5، ص‌ 324؛ روح‌المعانى، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 621.
  67. تنزيه الانبياء، ص‌ 68؛ التبيان، ج‌ 1، ص‌ 482؛ مجمع‌البيان، ج‌ 1، ص‌ 405.
  68. تفسير المنار، ج‌ 6، ص‌ 69؛ الميزان، ج‌ 11، ص‌ 93.
  69. التبيان، ج‌ 1، ص‌ 482؛ مجمع‌البيان، ج 1، ص‌ 405؛ روح‌المعانى، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 621.
  70. روح‌المعانى، مج ‌7، ج‌ 12، ص‌ 277.
  71. الكافى، ج‌ 8، ص‌ 246؛ علل الشرايع، ج‌ 1، ص‌ 244؛ كمال الدين، ص‌ 144.
  72. فتح البارى، ج‌ 6، ص‌ 298؛ تفسير المنار، ج‌ 6، ص‌ 69؛ الميزان، ج‌ 1، ص‌ 312.
  73. الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 195؛ التفسير الكبير، ج‌ 4، ص‌ 92؛ كنز الدقايق، ج‌ 2، ص‌ 167.
  74. التحقيق، ج‌ 5، ص‌ 33.
  75. الميزان، ج‌ 3، ص‌ 336.
  76. التبيان، ج‌ 1، ص‌ 482؛ مجمع‌البيان، ج 3، ص‌ 216.
  77. كتاب مقدس؛ تكوين 16: 15؛ 21: 2‌ـ‌3؛ 25: 25‌ـ‌26؛ 49: 28؛ خروج‌ 2: 10.
  78. واژه‌هاى دخيل، ص‌ 115، «اسباط».
  79. قاموس الكتاب المقدس، ص‌ 587، 925.
  80. كفاية الاثر، ص‌ 80؛ بحارالانوار، ج‌ 36، ص‌ 312.
  81. دلائل‌الامامه، ص‌ 78؛ شرح‌الاخبار، ج‌ 1، ص‌ 124.
  82. كامل‌الزيارات، ص‌ 453؛ تهذيب، ج‌ 6، ص‌ 83؛ وسائل‌الشيعه، ج‌ 14، ص‌ 517.
  83. الكافى، ج‌ 8، ص 50؛ الامالى، ص‌ 691؛ بحارالانوار، ج‌ 43، ص‌ 3.
  84. شرح الاخبار، ج‌ 1، ص‌ 124؛ ج‌ 3، ص‌ 101.
  85. كفاية الاثر، ص‌ 80؛ دلائل الامامه، ص‌ 479؛ بحارالانوار، ج‌ 36، ص‌ 311.
  86. بحارالانوار، ج ‌22، ص‌ 111.
  87. الكافى، ج‌ 1، ص‌ 516؛ كامل الزيارات، ص‌ 515؛ بحارالانوار، ج‌ 36، ص‌ 284.
  88. مسند احمد، ج‌ 4، ص‌ 172؛ سنن ابن‌ماجه، ج‌ 1، ص‌ 51؛ سنن ترمذى، ج‌ 5، ص‌ 324.
  89. كفاية الاثر، ص‌ 14، 80؛ مناقب آل ‌ابى ‌طالب، ج‌ 1، ص‌ 259؛ بحارالانوار، ج‌ 36، ص‌ 284.
  90. كفاية الاثر، ص ‌80؛ الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 319؛ بحارالانوار، ج‌ 17، ص‌ 279.
  91. كتاب مقدس، تكوين 15 : 2‌ـ‌5؛ 17: 4‌ـ‌6، 16، 20.
  92. همان، تكوين 26: 3‌ـ‌4؛ 27: 23‌ـ‌29، 36‌ـ‌40؛ 35: 11‌ـ‌12.
  93. همان، تكوين 22: 2‌ـ‌13.
  94. همان، تكوين 16: 12؛ 17: 20.
  95. الكشاف، ج 1، ص 590؛ التفسير الكبير، ج 4، ص‌ 92؛ التحقيق، ج‌ 5، ص‌ 33.
  96. التبيان، ج ‌6، ص 101؛ مجمع‌البيان، ج‌ 5، ص‌ 390؛ الميزان، ج‌ 1، ص‌ 312.
  97. مجمع البحرين، ج‌ 2، ص ‌326؛ الخرائج والجرائح، ج‌ 2، ص‌ 908.
  98. كمال الدين، ص‌211؛ تفسير ابى‌حمزه، ص‌131.
  99. كتاب مقدس، تكوين، 50: 22‌ـ‌26؛ خروج 1: 1‌ـ‌22.

منابع

على اسدى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 15-24