ارض مقدس

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۶ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۲۳ توسط Aghajani (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


سرزمین مقدّس فلسطین یا همراه بخشی از شام یا همه منطقه شامات، مهد پیامبران و سرزمین موعود بنی‌اسرائیل

همه مناطق کره زمین از جهت انتساب به آفریدگارشان از صبغه‌ای قدسی برخوردارند. (سوره عنکبوت/29، 56؛ سوره فصلت/41، 10) با این حال، در قرآن فقط یک سرزمین را مقدس دانسته (سوره مائده/5، 21؛ سوره طه/20، 12؛ سوره نازعات/79، 16) و مناطق گوناگون آن، مبارک خوانده شده است.[۱] (سوره اعراف/7، 137؛ سوره اسراء/17، 1؛ سوره انبیاء/21، 71 و 81؛ سوره قصص/28، 30؛ سوره سبأ/34، 18)؛ البتّه صفت مبارک در یک مورد دیگر نیز برای کعبه بکار رفته است.(سوره آل‌ عمران/3، 96)

واژه «طور» (سوره طه/20،80؛ سوره مؤمنون/23، 20؛ سوره تین/95، 2) و گاه، ارض با الف و لام عهد (اسراء/17، 104)، به سرزمین مورد نظر اشاره دارند. این سرزمین در قرآن به «مُبَوَّاَ صِدق» به‌ معنای جایگاه صدق و راستی (سوره یونس/10، 93) و «رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ» به‌ معنای سرزمین مرتفع دارای امنیّت و دارای آب (سوره مؤمنون/23، 50) نیز وصف شده است.

تاریخچه

سابقه این سرزمین به پیش از هجرت حضرت ابراهیم علیه السلام به آن بازمی‌گردد و از دیرباز به سرزمین کنعانیان معروف بوده است.[۲] برخی نیز از نگاه اسطوره‌ای، سابقه آن را به آغاز ظهور بشر در زمین بازگردانده‌اند.[۳]

اورشلیم در نقش نمادی از تمام آن سرزمین مقدس، از مهم‌ترین مناطق آن به‌ شمار می‌رود که نخستین اثر باستانی آن به قرن‌ 19 و سپس 14 قبل از میلاد باز‌می‌گردد.[۴] این شهر در کتاب مقدس به نام‌های یبوس،[۵] اریئیل،[۶]شهر نیکی و عدالت و امان،[۷] شهر پاکی،[۸] شهر مقدّس،[۹] عروس خداوند،[۱۰] سرزمین مقدّس،[۱۱] ارض موعود،[۱۲] و سرزمین اسرائیل[۱۳] یاد‌ده است.

بیت‌المقدّس در طول تاریخ، ساکنان گوناگونی را به خود دیده است؛ کنعانیان، حثّیان، یبوسیان، اموریان[۱۴] عبرانیان (یهود) و سرانجام عرب‌ها هر یک در دوره‌ای به آن روی‌ آورده‌اند.

برخی، وعده‌های کتاب مقدس درباره مالکیت این سرزمین را دست‌آویزی برای برخی یهودیان افراطی موسوم به صهیونیست‌ها، جهت کسب مشروعیت سلطه بر آن سرزمین می‌دانند که بر اثر آن (و‌ موقعیت راهبردی فلسطین در خاورمیانه) موضوع سرزمین مقدس، صبغه سیاسی شدیدی یافته و نزاع‌های درون طایفه‌ای و بین الادیانی فراوانی را پدید آورده است.[۱۵]

فراتر از نگاه غیر‌مذهبی و سکولار رایج در جهان امروز که مشروعیّت این‌گونه مالکیّت‌ها را پذیرا نیست، آن‌چه از نگاه مطالعات تاریخی و کشفیّات باستان‌شناسی و نیز گزارش‌های عهد‌عتیق مسلّم است، سرزمین مقدس در اصل از آن اقوام بومی دیگری (معروف به کنعانیان بیشتر از نژاد سامی و برخی از آن‌ها از قبایل عرب شبه جزیره عربستان) غیر از بنی‌اسرائیل بوده.[۱۶] و فقط در دوره‌ای متأخّر در حدود 1000 قبل از میلاد به مرکز حکومت یهود تبدیل شده که آن نیز مدت زمان بسیاری نپاییده و این حکومت فقط در زمان داوود و سلیمان به‌ طور مستقل وجود داشته و در دوره‌های بعد بر اثر حملات فرعون‌های مصر، آشوریان، بابلیان، مقدونیان و رومیان همواره مستعمره قدرتی بیگانه بوده و سرانجام در دوره تیتوس و آدریانوس رومی به کلی محو و نابود شده است و یهودیان برای همیشه از آن به نقاط گوناگون جهان کوچ‌ کرده‌اند.

افزون بر آن در دوره حضور یهودیان نیز نزاع‌های مستمری میان ایشان و اقوام بومی آن سرزمین گزارش شده است.[۱۷] نزاع‌های مستمر مذهبی بر سر این سرزمین، بیشتر میان یهودیان و مسیحیان در یک دوره و مسیحیان و مسلمانان در دوره دیگر (طی کشورگشایی‌های اسلامی و سپس جنگ‌های صلیبی) جریان داشته و هیچ گاه جز در عصر حاضر، نزاعی میان مسلمانان و یهودیان بر سر حاکمیت این سرزمین وجود نداشته است.[۱۸] در این میان، انگیزه‌های صرفاً سیاسی استعماری و غیرمذهبی از سوی گروهی از یهودیان افراطی به‌ طور مشهود به چشم می‌خورد که یهودیان مذهبی بسیاری با آن مخالفت کرده‌اند. وعده‌ها و به‌ طور کلی پیام کتاب مقدس از نگاه بسیاری از متألّهان یهود درباره آرمان اخلاقی و سنت معنوی پیامبران بنی‌اسرائیل و نه اندیشه‌ای صرفاً نژادپرستانه و ملت محور بوده و به ضرورت اتحاد مردم یهود با خدای پیامبرانشان اشاره دارد.

تقدّس این سرزمین از نگاه پیامبران یهود، نه از خاک و نژاد آن بلکه از وحدت مردم آن با خداوند نشأت می‌گیرد که مالکیت الهی بر آن نیز تابعی از این اصل است. احساس تعارض جدی میان سنت معنوی پیامبران یهود با تشکیل دولتی سیاسی در فلسطین که مستلزم جنگ و خون‌ریزی و اختلاف ادیان و مذاهب توحیدی است، از سوی بسیاری از شخصیت‌های مذهبی، سیاسی و علمی یهود چون مارتین بوبر به صراحت ابراز شده و همچنان از سوی برخی محافل مذهبی یهود دنبال‌می‌شود.[۱۹]

تقدّس این سرزمین نزد پیروان هر یک از سه دین ابراهیمی معتبر است.[۲۰] آثار و بناهای مذهبی فراوانی در این سرزمین برای هر یک از پیروان این سه دین وجود دارد که دیوار ندبه برای یهودیان، کلیسای قیامت برای مسیحیان و مسجدالاقصی برای مسلمانان از اهمّ آن‌ها بوده و تداعی‌گر خاطره‌های مذهبی هر یک از آن دیانت‌ها هستند.[۲۱] روایات بسیاری درباره برتری بیت‌المقدّس در منابع اسلامی آمده[۲۲] و کتاب‌های بسیاری نیز به این منظور نگاشته شده که تعداد آن‌ها بنا به کتاب‌شناسی یکی از معاصران به بیش‌ از پنجاه مورد می‌رسد.[۲۳] روایات فراوانی نیز درباره برتری همه سرزمین شام در دست است[۲۴] که با‌ توجه به وجود انگیزه برای جعل این‌گونه فضایل از سوی بنی‌امیّه، درباره بسیاری از آن‌ها تردید جدّی وجود دارد.[۲۵] وجه قداست و مبارک بودن آن سرزمین از هر دو جهت دینی و دنیایی گزارش شده است. آن سرزمین پرنعمت، آب فراوان و زمین حاصل‌خیز داشته[۲۶] و مهد پیامبران،[۲۷] محل نزول وحی،[۲۸] معبد عابدان و مسکن صالحان،[۲۹] مسکن یعقوب و اسحاق و یوسف[۳۰] و محل دفن ابراهیم[۳۱] بوده و مردم آن در برهه‌های متعددی از تاریخ، سردمدار توحید و مبارزه با شرک و مظاهر آن‌ بوده‌اند.[۳۲]

اختلاف نظرهایی در تعیین حدود این سرزمین وجود دارد. محدوده این سرزمین در دوره‌های گوناگون حضور یهود در آن، همواره متغیر بوده است؛[۳۳] امّا در تورات، مرزهای کاملاً مشخصّی برای سرزمین موعود بنی‌اسراییل معیّن‌ شده[۳۴] که در برخی تفاسیر نیز منعکس شده است.[۳۵] با این حال، عموم مفسران و مورخان اسلامی که قداست آن را فراتر از جریان مالکیّت بنی‌اسرائیل بر آن می‌نگرند، با توجه به آیات گوناگون قرآن نظریات متعددی درباره حدود آن ارائه داده‌اند که می‌توان آن‌ها را سه دسته کرد سرتاسر زمین شام،[۳۶] از مصر تا فرات،[۳۷] بخش‌هایی از فلسطین و شام،[۳۸] مصر و شام،[۳۹] فلسطین.[۴۰] گویا مرکز این سرزمین مقدس، همان اورشلیم یا بیت‌المقدس و طور سینا، محل ملاقات موسی با خدا بوده؛ سپس قداست آن به مناطق اطراف نیز به مناسبت‌های گوناگونی که برای پیامبران ابراهیمی رخ داده، تسری یافته است. برخی از این مناسبت‌ها در دعای سمات یاد‌ شده‌اند؛[۴۱] بنابراین، همه منطقه شامات از آن روی که مهد پیامبران و محل ظهور و گسترش ادیان الهی بوده است، مقدس شمرده می‌شود[۴۲] و هر یک از ماجراهای قرآنی درباره این سرزمین، به منطقه‌ای از آن مربوط می‌گردد.

یادکردهای سرزمین مقدس در قرآن

1. نخستین یاد از این سرزمین به‌ طور هماهنگ در قرآن و تورات به ماجرای هجرت ابراهیم از بابل مربوط می‌شود. ابراهیم به همراه لوط پس از ماجراهایی که در بابل برایش رخ داد، به‌ سوی سرزمینی به راه افتاد که از سوی خداوند، مبارک شناسانده شده است: «وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ». (سوره انبیاء/‌21، 71) مفسران این سرزمین را فلسطین یا شام دانسته‌اند[۴۳] و برکت آن را برای جهانیان از آن روی شمرده‌اند که شرایع آسمانی و ادیان الهی از آن سرزمین به دیگر نقاط جهان گسترش یافت.[۴۴] این محل در تورات، سرزمین کنعان معرفی شده[۴۵] و آن را در زمره سرزمین‌های میان فرات تا نیل،[۴۶] هدیه‌ای از‌ سوی خدا به نسل ابراهیم دانسته[۴۷] که گزارش آن در منابع اسلامی نیز راه یافته است.[۴۸]

برخی پژوهشگران معاصر در اعتبار این دسته از گزاره‌های کتاب مقدس تشکیک کرده و آن را از اسطوره‌های یهود شمرده‌اند؛[۴۹]از این‌ روی، یهود به آن «سرزمین مواعید» گفته‌اند.[۵۰] گزارش نامشهوری نیز به استناد آیه «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ» (سوره آل‌ عمران/3، 96)، سرزمین هجرت ابراهیم را مکه دانسته است.[۵۱]

پس از ابراهیم، یعقوب و فرزندان وی به دنبال قدرت یافتن یوسف در مصر و پدید آمدن قحطی در کنعان، این سرزمین را ترک گفته، به‌ سوی مصر روان شدند.[۵۲] تا آن‌که سال‌ها بعد موسی در بازگشت از مدین به مصر از بخشی از این سرزمین گذر می‌کند. او در منطقه‌ای که قرآن از آن با عنوان وادی مقدس که احتمالاً نام آن طوی بوده[۵۳] «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ × إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى». (سوره طه/20، 11‌-12) و وادی ایمن «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ...» (سوره قصص/28، 30) یاد می‌کند، در حال گذر بود که ماجرای سخن گفتن خداوند با وی در آن مکان رخ داد و به پیامبری به‌ سوی فرعون فرستاده شد. در آیه‌ 20 سوره مؤمنون/23 و 2 سوره تین/95 از منطقه‌ای به نام طور سینا یا طور سینین یاد‌ شده که به اعتقاد برخی مفسران، همان محل دیدار موسی با خدا بوده است.[۵۴] این منطقه را نام کوهی در فلسطین یا سرزمین میان مصر و ایله دانسته‌اند.[۵۵]

موسی در ماجرای کوچ بنی‌اسرائیل از مصر، همواره آنان را به سکونت و استقرار در زمین موهوب از سوی خدا امید می‌داد: «قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ... × قَالُوا أُوذِينَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ...». (سوره اعراف/7، 128‌-129) در آیات 5‌-6 سوره قصص/28 نیز به اراده خداوند مبنی بر حاکمیت بنی‌اسرائیل در زمین، پس از استضعاف بدست فرعونیان اشاره شده است: «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ × وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ». مفسران، مقصود از این سرزمین موهوب را مصر یا عنوانی عام برای هر سرزمینی دانسته‌اند؛[۵۶] اما با توجه به دیگر آیات مربوط به کوچ بنی‌اسرائیل به نظر می‌رسد که مقصود، همان سرزمین موعود در فلسطین‌ است.

موسی پس از خروج از مصر و نابودی فرعون، بنی‌اسرائیل را به‌ سوی مشرق گسیل داشت و آنان را به فتح سرزمین مقدس فرمان داد که خداوند از آنِ ایشان ساخته بود: «يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ». (سوره مائده/5، 21)

بنی‌اسرائیل از ساکنان نیرومند آن که در تفاسیر به نام عمالقه معروفند،[۵۷] هراسیده، از رفتن به آن دیار پرهیز کردند: «قَالُوا يَا مُوسَىٰ إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّىٰ يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ». (سوره مائده/5، 22) برخی مفسران ذیل این آیات به نقل گزارش تورات[۵۸] مبنی بر فرستادن نقبای بنی‌اسرائیل برای تجسس از احوال مردم آن سرزمین پرداخته‌اند.[۵۹] آن 12 نقیب با مشاهده هیکل تنومند و نیروی بسیار آن مردم به هراس آمده و به رغم فرمان موسی یا پیمان بین خویش مبنی بر کتمان این خبر، آن را میان قبایل خویش شایع کردند و بدین وسیله هراس را در دل آن‌ها افکندند.[۶۰] در منابع اسلامی، گزارش‌های افسانه وار[۶۱] بسیاری در وصف تنومندی و نیرومندی آن مردم و رهبرشان عوج‌ بن‌ عناق آمده است.[۶۲] از میان نقبای دوازده‌گانه فقط دو نفر به نام یوشع‌ بن‌ نون و کالب‌ بن‌ یوفنا به آن فرمان یا پیمان وفادار ماندند. آنان مردم را به مبارزه با عمالقه تشویق کرده، پیروزی آن‌ها را حتمی شمردند:[۶۳]

«قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ». (سوره مائده/5، 23) برخی با قرائت «یخافون» به‌ صورت مجهول، آن دو مرد را از عمالقه شمرده‌اند که به موسی ایمان آورده بودند.[۶۴] به هر روی، مردم با بی‌اعتنایی به سفارش آن دو مرد و بنا به برخی روایات با تهدید آن‌ها به مرگ[۶۵] از فرمان موسی سرپیچیدند: «قَالُوا يَا مُوسَىٰ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» (سوره مائده/5، 24) و خواهان بازگشت به‌ سوی مصر شدند:[۶۶]«...قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَىٰ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ...». (سوره بقره/2، 61) موسی با دلی شکسته، شکایت قوم خود را نزد خدا برد و داوری او را درباره ایشان طلبید:[۶۷] «قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ» (سوره مائده/5، 25) و بدین ترتیب خداوند، سرگردانی 40 ساله را در بیابان‌های بین مصر و فلسطین برای آنان مقدر کرد: «قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ». (سوره مائده/5، 26) در روایتی غیرمشهور به عزیمت موسی به همراه یاران اندکش برای جنگ با عمالقه اشاره شده و از فتح آن سرزمین بدست وی، خبر داده شده است؛ اما بنا به روایات مشهور که با گزارش تورات نیز سازگار است، یوشع بن‌ نون جانشین موسی پس از پایان دوره سرگردانی به فتح آن سرزمین موفق شد[۶۸] و آن را میان اسباط بنی‌اسرائیل تقسیم کرد.[۶۹] خداوند پیش از فتح فلسطین به آنان فرمان داد تا هنگام ورود به آن سرزمین، عبارتی را به منظور سپاس از او و استغفار از گناهانشان بر زبان آورند؛[۷۰] اما آنان این بار نیز از فرمان خداوند سرپیچیدند: «وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَٰذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ × فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ...». (سوره بقره/2، 58‌-59) واقعه فتح فلسطین و سکونت یهود در آن و مناطقی از اردن و شام در آیات متعددی یکی از نعمت‌های بزرگ خداوند به بنی‌اسرائیل دانسته شده است: «وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَىٰ عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا...». (سوره اعراف/7، 137؛ نیز سوره یونس/10، 93؛ سوره اسراء/17، 104) در این آیات، ماجرای قدرت یافتن و تسلط بنی‌اسرائیل بر سرزمین موعود، بی‌درنگ پس از ماجرای غرق فرعون آمده و در آیه‌ 59 سوره شعراء/26 نیز به صراحت از جانشینی بنی‌اسرائیل به جای فرعونیان یاد‌شده که برخی مفسّران را واداشته تا آن سرزمین را مصر بپندارند[۷۱] که چندان قابل قبول به نظر نمی‌رسد.[۷۲]

برخی نیز گزارش یوسیفوس، مورخ یهودی[۷۳] مبنی بر بازگشت موسی به مصر و حکومت بر آن را تقویت کرده‌اند.[۷۴] عده‌ای دیگر از تسلط داوود و سلیمان بر مصر به‌ صورت تأویل این آیات یاد‌ کرده‌اند؛[۷۵] اما به نظر می‌رسد با توجه به سلطه فرعونیان بر سرزمین‌های اطرافشان، منظور از استخلاف بنی‌اسرائیل در جای فرعونیان، تسلط آن‌ها بر مستعمراتشان در فلسطین و شام و اردن باشد.[۷۶]

دانشمندان اسلامی هنگام بحث از تعارض دو فرمان خداوند مبنی بر واگذاری سرزمین‌های مقدس به بنی‌اسرائیل و حرام شمردن آن سرزمین‌ها برایشان (سوره مائده/5، 21 و 26) در برابر گزارش تورات که در ملکیت دائم یهود بر سرزمین‌های مقدس ظهور دارد،[۷۷] آن را به استناد برخی آیات قرآن، مالکیتی مشروط به طاعت و بندگی خدا دانسته‌اند:[۷۸] «...‌وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ». (سوره اعراف/7، 129؛ سوره ابراهیم/14، 7) خداوند در آغاز سوره اسراء نیز از سلطه اقوامی دیگر بر سرزمین‌های مقدس برای مجازات بنی‌اسرائیل یاد‌ کرده و از تکرار این مجازات در‌ صورت بد‌کرداری دوباره آنان خبر داده است: «وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ... × فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ... × ... فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ ... × ...وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا...». (سوره اسراء/17، 4‌-8)

2. دیگر یادکرد سرزمین مقدس در قرآن به تسخیر باد در دست سلیمان مربوط می‌شود. باد همانند برخی دیگر از پدیده‌ها در اختیار سلیمان قرار گرفته بود و او آن را در سرزمین بابرکت خداوند به گردش درمی‌آورد: «وَوَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا...». (سوره انبیاء/21، 81) برخی مفسران، ذیل این آیه گزارشی افسانه وار را از سوارشدن سلیمان و یارانش بر این پدیده طبیعی ذکر کرده‌اند.[۷۹] که آیات قرآن گویای آن نیست.

3. پیوستگی سرزمین سبأ به شام و فلسطین در دوره آبادانی یمن از دیگر یادکردهای سرزمین مقدس در قرآن است. مردم سبأ در سفر بازرگانی به شام و بیت‌المقدّس از روستایی به روستای دیگر درآمده، هرگز نیازمند گذر از بیابان‌های گسترده و غیرمسکون نبودند:[۸۰] «وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ». (سوره سبأ/34، 18) آنان چون قدر این نعمت را ندانستند، خداوند آن را از ایشان گرفت و جاده بازرگانی آن‌ها خراب و ناآباد شد و خود نیز پاره پاره و پراکنده شدند.[۸۱] «فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ...». (سوره سبأ/34، 19)

4. مفسران، ذیل داستان عزیر یا ارمیا که هنگام گذر از اورشلیم خراب به یاد رستاخیز افتاد و به مرگی صد ساله فرورفت، از سرزمین مقدس یاد‌ کرده‌اند.[۸۲] «كَالَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرْيَةٍ... قَالَ أَنَّىٰ يُحْيِي هَٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا...». (سوره بقره/2، 259) در آیه‌ 50 سوره مؤمنون/23 از مأوا گزیدن عیسی و مادرش مریم در مکانی بلند و امن و دارای آب، یاد‌شده که به بیت‌المقدس یا برخی مناطق اطراف آن تفسیر شده[۸۳] و به جریان ولادت حضرت مربوط دانسته شده است.[۸۴]

5. یادکرد دیگر سرزمین مقدس در قرآن به ماجرای معراج پیامبر از مکه به مسجدالاقصی در مرحله اول و پس از آن‌جا به آسمان در مرحله دوم مربوط می‌شود:[۸۵] «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا...». (سوره اسراء/17، 1) (=>‌مسجدالاقصی)

عبدالله‌ بن سلام از راویان اسرائیلیات در تفسیر آیه‌ 41 سوره ق/50 صحرای محشر را در ارض مقدسه دانسته و آن را در زمره فضایل بیت‌المقدّس شمرده است.[۸۶] ارض مقدّسه در برخی روایات شیعه بر سرزمین‌های مقدس دیگر مانند نجف و کربلا تطبیق شده است.[۸۷]

پانویس

  1. المیزان، ج‌8‌، ص‌228.
  2. قاموس الکتاب المقدس، ص‌789.
  3. الانس الجلیل، ج‌1، ص‌7‌‌8‌.
  4. قاموس الکتاب المقدس، «اورشلیم»؛ معجم‌اللاهوت الکتابی، ص‌124.
  5. کتاب مقدّس، داوران 19:10‌‌11.
  6. همان، اشعیا 29:1.
  7. همان، اشعیا 1:26.
  8. همان، اشعیا 48:2.
  9. همان، متی 4:5.
  10. همان، اشعیا 62:4.
  11. همان، زکریا 2:12.
  12. همان، عبرانیان 11:9.
  13. همان، سموئیل دوم 1:13.
  14. همان، تکوین 15:18‌‌21؛ عدد 13:29؛ التحریر والتنویر، ج6، ص‌163.
  15. مقارنة‌الادیان، ج‌1، ص‌33‌‌37؛ تاریخ یک ارتداد، ص‌35‌‌70.
  16. قاموس‌ الکتاب‌ المقدس، ص685 و 691‌‌694؛ مؤلفات‌ جرجی زیدان، ج‌19، ص‌466‌‌-467؛ الموسوعة الفلسطینیه، ج‌3، ص‌510 و 511.
  17. مقارنة الادیان، ج‌1، ص‌70‌‌86‌؛ الموسوعة الفلسطینیه، «قدس» ج‌3، ص‌510‌‌-511.
  18. . EncycLopedia of IsLam،ALkuds.
  19. تاریخ یک ارتداد، ص‌13‌‌70.
  20. الموسوعة الفلسطینیه «قدس»، ج‌3، ص‌510؛
  21. مؤلفات جرجی زیدان، ج‌19، ص‌474‌‌508؛ الموسوعة الفلسطینیه «قدس»، ج‌3، ص‌511.
  22. مختصر کتاب البلدان، ص‌91‌‌99؛ الانس الجلیل، ج‌1، ص‌238‌‌243.
  23. بیت‌المقدس شهر پیامبران، ص‌11‌‌16؛ الموسوعة الذهبیه، ج‌8، ص‌127‌‌-129.
  24. جامع‌البیان، مج‌10، ج‌17، ص‌61؛ الدرالمنثور، ج‌3، ص527‌‌-531؛ کشف‌الأسرار، ج‌3، ص‌75.
  25. روح‌المعانی، مج‌6، ج‌9، ص‌57.
  26. تفسیر قرطبی، ج‌6، ص‌83؛ کشف‌الأسرار، ج‌5، ص‌481؛ التفسیرالکبیر، ج‌22، ص‌190.
  27. مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌276؛ تفسیر بیضاوی، ج‌1، ص‌421.
  28. کشف‌الأسرار، ج‌5، ص‌481.
  29. کشف‌الأسرار، ج‌5، ص‌481.
  30. قصص‌الأنبیاء، ص176؛ بحارالانوار، ج13، ص177.
  31. التحریروالتنویر، ج‌6، ص‌162.
  32. مجمع‌البیان، ج‌4، ص‌276.
  33. قاموس الکتاب المقدس، ص‌685‌.
  34. کتاب مقدّس، عدد 34.
  35. التحریر‌و‌التنویر، ج‌6‌، ص‌162.
  36. جامع‌البیان، مج4، ج6، ص234؛ الکشاف، ج1، ص620 و ج3، ص126؛ کشف‌الأسرار، ج3، ص75.
  37. جامع‌البیان، مج‌4، ج‌6‌، ص‌235؛ الدرالمنثور، ج‌3، ص‌47.
  38. مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌276؛ التفسیرالکبیر، ج‌11، ص‌196‌‌-197؛ الاشباه والنظائر، ص‌201.
  39. الکشاف، ج‌2، ص‌149؛ مجمع‌البیان، ج‌6، ص‌686.
  40. قصص الأنبیاء، ص‌176؛ بحارالانوار، ج‌13، ص‌177.
  41. جمال‌الاسبوع، ص‌321؛ بحارالانوار، ج‌87، ص‌96‌‌-100.
  42. نمونه، ج‌4، ص‌337 و ج‌12، ص‌313.
  43. جامع‌البیان، مج‌10، ج‌17، ص‌61؛ الکشاف، ج‌3، ص‌126.
  44. الکشاف، ج‌3، ص‌126.
  45. کتاب مقدّس، تکوین 12:5.
  46. همان، تکوین 15:7‌‌9.
  47. همان، تکوین 13:14‌‌17؛ تثنیه 6:10 و 18.
  48. الکشاف، ج‌1، ص‌620؛ کشف‌الاسرار، ج‌3، ص‌76؛ التفسیرالکبیر، ج‌11، ص‌196‌‌-197.
  49. تاریخ یک ارتداد، ص‌35‌‌-54.
  50. التفسیر الکبیر، ج‌11، ص‌196؛ المنار، ج‌6، ص‌325.
  51. مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌89.
  52. قاموس الکتاب المقدس، ص‌790.
  53. جامع‌البیان، مج‌9، ج‌16، ص‌182‌‌-183.
  54. الکشاف، ج‌3، ص‌180 و ج‌4، ص‌773.
  55. همان، ج‌3، ص‌180.
  56. روح‌المعانی، مج‌6، ج‌9، ص‌45.
  57. تفسیر قرطبی، ج6، ص83؛ الکشاف، ج‌1، ص‌620.
  58. کتاب مقدس، عدد 13‌‌-14.
  59. تفسیر قرطبی، ج6، ص83؛ جامع‌البیان، مج4، ج6، ص237‌‌-239؛ التفسیر الکبیر، ج‌11، ص‌197.
  60. کشف‌الاسرار، ج‌3، ص‌77.
  61. روح‌المعانی، مج‌4، ج‌6، ص‌157.
  62. کشف‌الأسرار، ج‌3، ص‌76؛ تاریخ طبری، ج‌1، ص‌253‌‌-254؛ الکامل، ج‌1، ص‌149.
  63. تفسیر بیضاوی، ج‌1، ص‌421‌‌-422؛ مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌277؛ جامع‌البیان، مج‌4، ج‌6، ص‌239.
  64. مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌279؛ تفسیر قرطبی، ج‌6، ص‌84.
  65. تفسیر قرطبی، ج‌6، ص‌84.
  66. جامع‌البیان، مج‌4، ج‌6، ص‌239؛ الکشاف، ج‌1، ص‌620.
  67. الکشاف، ج‌1، ص‌622؛ تفسیر بیضاوی، ج‌1، ص‌422.
  68. مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌277؛ الکشاف، ج‌1، ص‌622.
  69. کتاب مقدس، یشوع، 18‌‌19.
  70. الکشاف، ج‌1، ص‌142.
  71. مجمع‌البیان، ج‌4، ص‌725؛ الدرالمنثور، ج‌3، ص‌531.
  72. بحارالانوار، ج13، ص176؛ المیزان، ج8، ص228.
  73. المنار، ج‌9، ص‌98.
  74. مجمع‌البیان، ج‌5، ص‌199.
  75. الکشاف، ج‌2، ص‌149؛ کشف‌الأسرار، ج‌3، ص‌721؛ الفرقان، ج‌9، ص‌267.
  76. المنار، ج‌9، ص‌98؛ التفسیرالکبیر، ج14، ص221.
  77. کتاب مقدس، تثنیه 9:4‌‌6.
  78. التفسیر الکبیر، ج‌11، ص‌197؛ المیزان، ج‌5، ص‌289‌‌-290.
  79. التفسیر الکبیر، ج21، ص190؛ جامع‌البیان، مج10، ج17،ص‌73.
  80. کشف‌الاسرار، ج‌8، ص‌129.
  81. الکشاف، ج‌3، ص‌577؛ مجمع‌البیان، ج‌8، ص‌606.
  82. جامع‌البیان، مج‌3، ج‌3، ص‌43؛ البرهان، ج‌1، ص‌529 و 532؛ مجمع‌البیان، ج‌1‌‌2، ص‌640.
  83. تفسیر عبدالرزاق، ج‌2، ص‌416؛ جامع‌البیان، مج‌10، ج‌18، ص‌34‌‌36؛ التبیان، ج‌7، ص‌373.
  84. المیزان، ج‌15، ص‌35.
  85. الکشاف، ج‌2، ص‌646.
  86. روضة الواعظین، ص‌409.
  87. معانی‌الاخبار، ج‌2، ص‌372؛ تهذیب، ج‌6، ص‌44؛ بحارالانوار، ج‌14، ص‌239‌‌-240.


منابع