جامعیت مقاله متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

احد (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«أحَد» یکی از اسم‌های خداوند به معنای بسیط و منزّه از هر نوع ترکیب می‌باشد. لفظ أحد در قرآن کریم به صورت معرفه و نکره، هفتاد و چهار بار وارد شده و فقط دو مورد از آن مربوط به خداست، چنانکه مى‌فرماید: «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد *... وَ لَمْ یکنْ لَهُ کُفواً أَحَدٌ».

واژه احد در لغت

واژه «احد» بر وزن «فَعَل» از ریشه «وحد» مشتق و به علت تخفیف، واو به الف تبدیل شده است. ابن فارس مى گوید: اصل احد، «وحد» بوده و زجاج مى گوید: از «واحد» گرفته شده است. ازهرى مى گوید: «اصل آن وَحد، یوْحد فهو وُحَد مانند حسن، یحسن فهو حسن بوده، آن گاه پس از قلب واو به همزه به صورت احد آمده است».

در قرآن لفظ احد و «واحد» هر دو وارد شده و قرائن نشان مى دهند که این دو لفظ در حالى که قدر مشترک دارند، تفاوتهایى نیز دارند و به اصطلاح مترادف نیستند. برخى از محقّقان تفاوتها را چنین بیان کرده اند:

  • لفظ واحد در مبدأ عدد به کار مى رود، مى گویند واحد، اثنان، ثلاثة، در حالى که احد چنین نیست.
  • هرگاه لفظ احد و واحد پس از حرف نفى بیایند، دو معنى مختلف را مى رسانند، مفاد اولى نفى جنس، مفاد دومى نفى فرد مى باشد، مثلاً اگر بگوییم: «لا أحد فى الدار» یعنى هیچ کس در خانه نیست، ولى اگر بگوییم «لا واحد فى الدار» یعنى یک نفر در خانه نیست و ممکن است دو یا سه نفر در خانه باشند.
  • عرب لفظ واحد را در مورد صفت به کار مى برد و مى گوید: «ثوب واحد»، ولى هرگز احد به عنوان وصف به کار نمى رود مگر در مورد خدا، مثلاً مى گویند «الا اللّه الأحد» ولى هرگز نمى گویند «رجل أحد»، توگویى خدا این لفظ را در جانب اثبات، به خود اختصاص داده است، هرچند در جانب نفى در غیر خدا نیز به کار مى رود، چنان که مى گویى «ما رأیت أحداً».[۱]

شایان ذکر است که در جمله «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد»، سه لفظ از اسماى الهى جمع شده است; لفظ نخست ضمیر «هو» است، افراد نا آشنا به معارف، آن را ضمیر شأن مى گیرند، با این که این ضمیر، ضمیر شأن نیست; بلکه مانند دیگر ضمایر، مرجعى دارد و آن خداست. تو گویى انسان که با چشم باز به صفحه آفرینش مى نگرد، جز او کسى را نمى بیند و جز او کسى را که مستحق وجود و موجود باشد، نمى یابد. طبعاً چنین موجودى مرجع «هو» خواهد بود، و ذکر مرجع در این مورد لازم نیست.

لفظ دوم «اللّه» است که براى گروهى آمده که جهان هستى را به واجب و ممکن تقسیم مى کنند، در این صورت باید براى آن ضمیر پیشین ممیزى ذکر شود و آن لفظ «اللّه» است.

لفظ سوم براى گروهى است که نوعى کثرت در «اله» تصور مى کنند و تعدد آلهه را جایز مى دانند، براى رد اندیشه آنان پس از لفظ جلاله، لفظ «احد» وارد شده است.[۲]

درباره تفسیر ضمیر «قُلْ هُوَ اللّه» مى توان وجه دیگرى نیز گفت و آن این که لفظ «هو» اشاره به چیزى است که هر انسان به سائقه فطرت به دنبال آن است، ولى از آن جا که فطرت در پیدا کردن گمشده خود دچار اشتباه مى شود، قرآن بعد از لفظ «هو» جمله «اللّه أحد» را آورده است، تا اشتباه او را رفع کند.

تکرار احد در سوره توحید

در سوره توحید لفظ «احد» دوبار آمده است، یکى در آیه نخست و دیگرى در آیه آخر، آیا هر دو ناظر به یک معنا است؟ یا هر یک معنى خاصى دارد؟

در سایه دقّت در مجموع این سوره مى توان گفت: هر یک از آن دو، مفید معنى خاصى است، اولى ناظر به توحید ذاتى به معناى بسیط بودن و جزء نداشتن است، در حالى که دومى ناظر به توحید ذاتى به معنى نفى مثل و نظیر است، و قرینه این تفسیر لفظ «کفواً» در آیه چهارم است، زیرا تقدیر آیه چنین است «وَ لَمْ یکنْ لَهُ أَحَدٌ کفُواً لَهُ» یعنى کسى کفو و همتاى او نیست، از آن جا که معنى آیه اخیر روشن است و این که مى خواهد نفى تعدد کند، قهراً معنى آیه اوّل (به خاطر پرهیز از تکرار) همان نفى ترکیب خواهد بود.

طبق این تفسیر، آیه متضمن بیان هر دو نوع توحید است و در حقیقت هم نافى ترکیب و تجزیه است و هم نافى شریک و نظیر؛ از آن جا که مسیحیان معتقد به تثلیث، براى خداى واحد اجزاى سه گانه مانند خداى پدر، و خداى پسر و خداى روح القدس قائل بودند، آیه نخست براى رد این نوع تثلیث است که با بساطت منافات دارد. و این در صورتى است که براى هر یک از اجزاء شخصیت مستقل قائل نشوند، ولى اگر براى هر یک از اقانیم ثلاثه شخصیت مستقلى معتقد شوند، در این صورت خدا نظیر و مثل پیدا کرده و آیه آخر ناظر به نفى این اندیشه است، تو گویى مسلمانان با خواندن این سوره، اندیشه تثلیث مسیحیت را به هر دو صورت رد کرده و خدا را احدِ (بسیط) واحد (بى مانند) معرفى مى کنند.

در برخى از روایات براى این دو نوع توحید ذاتى شاهدى وارد شده است؛ مردى در جنگ جمل از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) پرسید: «این که مى گویند "اللّه واحد" مقصود چیست؟ امام در پاسخ او چنین فرمود: مقصود این است که براى او در جهان مانند نیست، و نیز خدا احدى المعنى است، یعنى وجود او در خرد و اندیشه قسمت نمى پذیرد».[۳]

از این بیان روشن مى شود که توحید ذاتى به توحید در «واحدیت» و توحید در «احدیت» تقسیم مى شود، مقصود از اولى نفى مثل، و مقصود از دومى نفى ترکیب است. و مقصود از ترکیب در کلام اسلامى، ترکب ذات و صفت است و یک چنین ترکیبی مایه امکان است و امکان با وجوب سازگار نیست.

پانویس

  1. شیخ صدوق، توحید، ص ۱۶۹.
  2. فخر رازى، لوامع البینات، ص۱۱.
  3. شیخ صدوق، توحید، باب ۳، حدیث ۳.

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.