ابوجندل عامرى

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۵۶ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی 'عاصى<ref> جمهرة انساب العرب، ص‌ 166.</ref> (عمرو<ref> انساب الاشراف، ج‌ 11، ص‌ 10.</ref>) بن ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عاصى[۱] (عمرو[۲]) بن سهيل بن عمرو از تيره بنى‌عامر[۳] از اصحاب ‌پيامبر صلى الله عليه و آله.

برخى ابوجندل را با برادرش عبدالله كه از بدريون است، اشتباه گرفته‌اند.[۴] او در مكه اسلام آورد و به وسيله پدرش زندانى شد.[۵] با شنيدن خبر ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به حديبيه در سال ششم هجرى با غل و زنجير از زندان گريخت و به مسلمانان پيوست.

در اين زمان، قرارداد صلح بين پيامبر و سهيل ‌بن عمرو (پدر ابوجندل) به نمايندگى از مشركان، به تازگى بسته شده[۶] يا به مراحل پايانى‌اش رسيده بود[۷] و سهيل، طبق يكى ‌از بندهاى آن (بازگرداندن تازه مسلمانان مكى) بازگرداندن ابوجندل را طلبيد و به نقلى، كامل ‌شدن قرارداد را مشروط به آن دانست.[۸]

پيامبر صلى الله عليه و آله به ابوجندل فرمود: شكيبا باش و پاداشت را از خدا بخواه. خداوند بزودى براى تو و همراهانت گشايش خواهد كرد. ما با اين قوم، ‌قرارداد صلح بسته‌ايم.[۹]

عُمَر ابوجندل را به ‌كشتن پدرش تشويق كرد. ابوجندل پرسيد: چرا ‌تو او را نمى‌كشى؟ گفت: پيامبر مرا از كشتن او ‌و غير او نهى كرده است. وى با رد پيشنهاد عمر ‌گفت: تو براى اطاعت رسول خدا شايسته‌تر از من نيستى.[۱۰]

وعده پيامبر بزودى محقق شد و ابوجندل دوباره از زندان گريخت و به ابوبصير و ديگر مسلمانان مكى پيوست كه از شكنجه مشركان مكه به عيص (منطقه‌اى در اطراف مدينه) رفته بودند و با ناامن كردن راه كاروان‌هاى تجارى قريش، آنان را به لغو آن بند واداشتند؛[۱۱] سپس ابوجندل به مدينه آمد و در تمام جنگ‌هاى پيامبر صلى الله عليه و آله شركت كرد.[۱۲]

پس از رحلت پيامبر از نخستين مجاهدانى بود كه به شام رفت[۱۳] و در فتح ‌يرموك[۱۴](منطقه‌اى نزديك شام) و مَرْجُ الصُّفر[۱۵] (محلى نزديك دمشق) شركت جست. ابوجندل با وجود پيشينه نيكو، در اواخر عمر دچار لغزش شد و به همراه دو تن ديگر از مجاهدانِ جبهه شام، شراب خورد و براى توجيه عملش آيه 93[۱۶] (يا 91) سوره مائده/ 5 را تأويل كرد.

به دستور عمر بر او حد جارى و پس از آن، دچار بحران روحى شد.[۱۷] عمر در نامه‌اى خطاب به وى، آيه 48 سوره نساء/ 4 و 53 سوره زمر/ 39 را (در موضوع توبه) يادآورى كرد كه منجر به توبه[۱۸] او انجاميد و سرانجام در سال 18 هجرى در طاعون عمواس (منطقه‌اى نزديك بيت‌المقدس) كه بسيارى از سربازان اسلام را به كام مرگ فرو برد، از دنيا رفت. از او فرزندى باقى نمانده است.[۱۹]

ابوجندل در شأن نزول:

مفسران در ذيل سه آيه از ابوجندل ياد كرده‌اند:

  1. سوره نحل/16، 41 و 42: «وَ‌الّذين هاجَروا فِى اللّهِ مِن بَعدِ ما ظُلِموا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِى الدُّنيا حَسنَةً ولأجرُ الأخِرَةِ أكبرُ لَو كانُوا يَعلَمون × الّذين صَبَروا و عَلى رَبِّهم يَتَوكَّلُون؛ و كسانى كه پس از ستم ديدن در راه خدا هجرت كردند در دنيا جایگاه خوبى به آن‌ها مى‌دهيم و پاداش آخرت بزرگ‌تر است؛ اگر مى‌دانستند. (آنانند) كسانى كه شكيبايى ورزيدند و فقط بر پروردگارشان توكل مى‌كنند».

طبرى نقل مى‌كند كه نزول اين دو آيه درباره ابوجندل است؛[۲۰] هر چند قرطبى پس از نقل شأن نزولِ مذكور، در روايتى به نقل از قتاده مى‌نويسد: آيه شامل همه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله مى‌شود كه مورد ستم واقع شدند و هجرت كردند.[۲۱]

  1. سوره نحل/16، 110: «ثُمّ إنّ رَبَّك لِلّذين هاجَروا مِن بَعد ما فُتِنوا ثُمّ جهَدوا و صَبَروا إنّ رَبَّكَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ؛ اما پروردگار تو به كسانى كه پس از شكنجه شدن هجرت كردند؛ سپس جنگيدند و (در راه خدا) استقامت ورزيدند، پروردگارت از آن پس آمرزنده و مهربان است (و ‌آن‌ها را مشمول رحمت خود خواهد ساخت)».

طبرسى مى‌نويسد: گفته شده كه اين آيه درباره ابوجندل و گروهى از مسلمانان مكه نازل شده كه بر اثر شكنجه مشركان به بعضى از خواسته‌هاى آن‌ها تن دادند؛ سپس هجرت و جهاد ‌كردند.[۲۲]

  1. سوره فتح/48، 25: «...وَلَولا رِجالٌ مُؤمِنونَ وَ نِساءٌ مُؤمِنتٌ لَم‌تَعلَموهم أن تَطَوهم فَتُصِيبَكُم مِنهم مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ علم؛ و اگر (در مكه) مردان و زنان باايمانى نمى‌بودند كه بدون آگاهى شما در زير دست و پا از بين مى‌رفتند و از اين راه عيب و عارى ناآگاهانه به شما مى‌رسيد، (خداوند مانع اين جنگ نمى‌شد)».

گفته‌اند: مقصود از «رِجالٌ مُؤمِنونَ» ابوجندل و ديگر مؤمنان ضعيف در ميان مشركان مكه‌اند كه خداوند براى حفظ جان آن‌ها به مسلمانان اجازه ورود به مكه نداد و به صلح حديبيه انجاميد.[۲۳]

پانویس

  1. جمهرة انساب العرب، ص‌ 166.
  2. انساب الاشراف، ج‌ 11، ص‌ 10.
  3. الطبقات، ابن‌خياط، ص‌ 63‌.
  4. الاستيعاب، ج‌ 4، ص‌ 188؛ الطبقات، ابن‌خياط، ص ‌63‌.
  5. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284.
  6. سيره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 318؛ انساب الاشراف، ج‌ 11، ص‌ 10.
  7. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 608‌؛ الاصابه، ج‌ 7، ص‌ 59‌.
  8. همان.
  9. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 608‌؛ سيره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 318.
  10. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 609‌.
  11. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 125؛ الاستيعاب، ج‌ 4، ص‌ 188.
  12. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284؛ تاريخ دمشق، ج‌ 25، ص‌ 300.
  13. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284.
  14. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص ‌339.
  15. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 74.
  16. الاستيعاب، ج‌ 4، ص‌ 188.
  17. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 507ـ508‌؛ الاستيعاب، ج‌ 4، ص‌ 188.
  18. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 507ـ508‌.
  19. الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 284؛ تاريخ دمشق، ج‌ 25، ص‌ 299.
  20. جامع‌البيان، مج‌ 8‌، ج‌ 14، ص ‌143.
  21. قرطبى، ج‌ 10، ص‌ 71.
  22. مجمع‌البيان، ج‌ 6‌، ص‌ 598‌.
  23. سيره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 321؛ قرطبى، ج‌ 16، ص‌ 188.

منابع

سيد عبدالرسول حسينى‌زاده، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 638-640.