ابوالفضل خوانساری

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

نام

شب هنگام بود كه درد زايمان، مادربزرگ را وامي‌دارد تا به دنبال قابله رود. در آن ايام هر محله، دري داشت كه شب ها بسته مي شد؛ وقتي مادربزرگ با قابله برمي‌گردد، با دربسته مواجه مي شود. نوميد از همه جا، در حالي كه اشك از چشمانش جاري بود، به قمر بني هاشم علیه السلام توسل جسته، عهد مي كند كه اگر در گشوده شود و نوه‌اش به سلامت به دنيا آيد و پسر باشد، نام ابوالفضل را بر او گذارد. در به طور معجزه آسايي باز مي شود. به منزل مي روند و طفل به سلامت به دنيا مي آيد و نامش را ابوالفضل مي نهند. سال ولادتش 1296 ش (1336 ق) و زادگاهش شهر تاريخي اصفهان، محله بيدآباد است. ابوالفضل در بيت علم و عرفان ديده به جهان گشود.

پدر

پدرش آيت الله حاج شيخ احمد خوانساري از علماي بزرگ اصفهان بود كه ساليان متمادي از محضر پرفيض بزرگاني چون مرحوم آخوند خراساني و علامه شيخ حسين مامقاني در نجف اشرف بهره‌هاي فراوان برد. بعد از مراجعت از نجف اشرف به اصفهان رفت و ابتدا در منزل خويش به تدريس پرداخت و شاگرداني چون: آيت الله شهيد شمس آبادي در درس او شركت مي كردند. سپس تدريس اخلاق را بر محور نهج البلاغه آغاز نمود. در اين مرحله نيز بزرگاني چون: حاج ميرزا علي شيرازي، كه شهيد مطهري از شاگردان او است، از محضرش بهره گرفتند. اما سرانجام، اقتضائات و ضرورت ها، شيخ احمد را به عرصه وعظ و خطابه كشاند.

جذابيت و شيريني سخنانش هنوز پس از سال ها در خاطره كساني كه او را درك كرده اند، باقي است. مرحوم آقا كمال، برادر خانم او نقل مي كرد كه شيخ احمد بعد از پايان سخنراني در مسجد سيد، وقتي براي سخنراني بعدي عزيمت مي كرد، جمعيت انبوهي همراه او حركت مي كردند.

از آثار بجا مانده از مرحوم شيخ احمد خوانساري، كتاب لسان الصدق و بيان الحق است كه در حدود صد سال پيش چاپ شده است. اين اثر شامل چهل مجلس وعظ بسيار مفيد است. اين كتاب، تصويري از اوضاع زمان او را كه مصادف با جريان مشروطه بوده، نشان مي دهد. شيخ احمد با قاطعيت و شجاعت از كيان دين و روحانيت دفاع مي نمود. مرحوم شيخ احمد خوانساري در اواخر عمر به خوانسار بازگشت و در محله باباسلطان ساكن شد. در همان ايام، مرض وبا در آن منطقه شايع مي شود و مردم براي چاره جويي، از ايشان تقاضاي دعا مي كنند.

ايشان نيز مردم را در جايي جمع مي كند و شروع به خواندن دعا، همراه با توسل و گريه و زاري مي كند. شب شخصي در خواب مي بيند كه سياهي وحشتناكي از محله آن ها خارج شد. پس از آن، با اين كه وبا در محله‌هاي ديگر همچنان شايع بود، ولي در محله باباسلطان اثري از اين بيماري باقي نماند. قبر شريف اين عالم فرزانه در كنار مرقد پدرش حسين خوانساري و برادرش محمود خوانساري در محله باباسلطان خوانسار معروف است و مورد توجه و علاقه خاص اهالي محل مي باشد.[۱]

دوران كودكي و تحصيل

ابوالفضل در كنار پنج برادر و دو خواهر در دامان پرمهر پدر و مادر پرورش يافت. از همان دوران بسيار مشتاق يادگيري بود و هنگام انجام تكاليف برادرانش بر روي كاغذي به كشيدن خطوط و نقاشي مي پرداخت و به اين طريق علاقه‌اش را به فراگيري علم نشان مي داد. در سن پنج يا شش سالگي به مكتب راه يافت و چون داراي ذكاوت خاصي بود، مطالب را با سرعت ياد مي گرفت و آن ها را حفظ مي كرد. با تلاش و كوشش فراوان دوره مقدماتي را با موفقيت به پايان رساند و به مرحله علمي بالاتري وارد شد.

ورود به حوزه علميه

او از همان ابتدا نزد پدرش، تحصيلات مقدماتي را در اصفهان شروع كرد و سپس نزد شيخ هبةالله هرندي (شرح لمعه)، سيد احمد مقدس (سيوطي) و محمد حسن نجف آبادي (معالم) كه از مشاهير حوزه علميه اصفهان بودند، دروس ابتدايي حوزه را فراگرفت. ايشان همچنين از پرتو انوار درس نهج البلاغه، كه به وسيله عالم زاهد و وارسته و نامور حاج ميرزا علي آقا شيرازي قدس سره شرح و تفسير مي شد، فيض مي گرفت و جان خويش را براي تهذيب آماده مي ساخت. در اين دوران، كه يازده يا دوازده ساله بود، پدرش را از دست مي دهد و تحت كفالت مرحوم شيخ ابوتراب قرار مي گيرد. درباره پدرش مي فرمود: من در طول زندگاني پدرم، از نظاره چهره اش سير نشدم و خجالت مي كشيدم به صورت او نگاه كنم.[۲]

هجرت در جواني

هنوز بيش از هيجده سال از عمرش نگذشته بود كه بار سفر بست و مهياي سفر به نجف اشرف شد؛ چرا كه وضعيت روحانيت در ايران بسيار سخت و دشوار شده بود. در اين باره مي فرمود: براي رفتن به نجف اشرف استخاره كردم؛ آيه شريفه «ما لكم اذا قيل لكم انفروا في سبيل الله اثقلتم الي الارض» آمد لذا بدون درنگ، راهي نجف شدم.[۳]

آشنايي با اساتيد

پس از ورود به حوزه نجف، ابتدا در محضر آيت الله سيد ابوالقاسم خويي (رسائل، مكاسب، كفايه) و سپس در درس آيت الله ميرمحمدباقر زنجاني، معروف به آقا ميرزا باقر زنجاني (سطح و خارج) حضور يافت. در همان زمان با مرحوم شيخ صدرا بادكوبه اي آشنا شد و از محضر پرفيض ايشان درس فلسفه را آموخت و دو كتاب منظومه مرحوم سبزواري و شوارق الالهام را به اتمام رساند. آن روزها درس اخلاق و عرفان مرحوم حاج ميرزا علي آقا قاضي، مجمع عاشقان بود و گروهي دلباخته را مجذوب خود كرده بود. شيخ ابوالفضل نيز بهره گيري از انفاس قدسي مرحوم قاضي را بر خود لازم مي دانست. از اين رو، با حضور در درس آن عارف وارسته، جانش را با عرفان و معنويت آشنا مي سازد.[۴]

با اتمام دروس سطح حوزه، درس خارج اصول را نزد آيت الله شيخ محمدحسن غروي اصفهاني معروف به كمپاني آغاز مي كند و حدود سه سال از نظريات اصولي ايشان (از ابتداي اصول تا بحث اجزاء) استفاده مي كند. ايشان در همان سال ها در درس اين بزرگان حضور مي يابد:

  • 1- مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني؛
  • 2- مرحوم آقا ضياء عراقي (درس فقه)؛
  • 3- آيت الله شيخ محمدعلي كاظميني؛
  • 4- ميرزاي نائيني؛
  • 5- سيد عبدالهادي شيرازي؛
  • 6- شيخ محمدكاظم شيرازي؛
  • 7- آقا سيدجمال الدين گلپايگاني؛
  • 8- مرحوم شيخ موسي خوانساري؛
  • 9- مرحوم سيد محسن حكيم.[۵]

رجعتي پس از هجرت

ايشان سال 1330 ش پس از شانزده سال اقامت در نجف اشرف، حيات به ايران بازگشت؛ اما جهت مداواي بيماري ريوي خود به تهران رفت و سپس در شهر مقدس قم مسكن گزيد. در اين دوره حدود هفت سال در درس مرحوم آيت الله بروجردي حاضر شد و بهره‌هاي فراوان برد.

تدريس

آيت الله خوانساري خود نيز به تدريس اشتغال ورزيد؛ محفل درسي ايشان شامل دو بخش عمده بود:

الف) فقه: از ابتداي طهارت تا اواخر بحث حج؛ كه تدريس آن چندين سال به طول انجاميد. و سپس يك دور كامل مكاسب، دو دوره كتاب صلات و بعد از انقلاب اسلامي بحث تيمم و صلات و زكات و خمس و مقداري از حج را تدريس كرد.

ب) اصول: ايشان اصول را از اول تا آخر دو دوره قبل از انقلاب و دو دوره بعد از انقلاب اسلامي تدريس كرد.[۶]

ازدواج

آيت الله خوانساري در سال 1324 ش. از يك خانواده مذهبي در شهر اصفهان همسري را برگزيد؛ حاصل اين ازدواج هشت فرزند پسر و يك دختر بود كه دو فرزندش، محمدحسن (روحاني) و محمدكاظم، درگذشتند. فرزندان ديگر او عبارتند از: محمدباقر (مهندس)، عليرضا (شغل آزاد)، محسن، محمدحسين (روحاني-قم) مهدي و احمد.

آثار

از اين عالم فرزانه آثار علمي ارزنده اي برجاي ماند كه عبارتند از:

  • 1- حاشيه بر كفاية الاصول؛
  • 2- حاشيه بر مكاسب؛
  • 3- حاشيه بر عروة؛
  • 4- رساله در باب تقليد عروة؛
  • 5- قاعده فراغ و تجاوز و اصالة الصحة؛
  • 6- رساله توضيح المسائل؛
  • 7- مناسك و آداب حج؛
  • 8- احاديث فضايل و مناقب اهل بيت عصمت و طهارت علیهم السلام؛
  • 9- الجوهر النضيد في شرح فروع التقليد؛
  • 10 - كتاب طهارت و صلات.

ويژگي هاي اخلاقي

مهمترين ويژگي هاي اخلاقي اين عالم رباني را چنين مي توان برشمرد:

1- رعايت تقوا و پرهيزكاري:

ايشان مقيد بود در تمام زمينه‌ها، عبادت و غير آن، تقوا را رعايت كند؛ به طوري كه برخي از افرادي كه او را مي شناسند، او را اسوه تقوا و پرهيزكاري معرفي مي كنند.

2- ساده زيستي:

آيت الله ابوالفضل نجفي خوانساري همواره از زخارف دنيا و تشريفات دوري مي جست و مي فرمود: انسان نبايد تشريفاتي باشد؛ چرا كه انسان را از ياد خدا غافل مي سازد و او را به خود مشغول مي گرداند. ما بايد از مولاي خويش امام علی علیه السلام پيروي كنيم كه با داشتن امكانات و موقعيت ها، ساده زيستي را سرلوحه خويش قرار داده بود.

3- كم حرفي:

او بيشتر اوقات به مطالعه و پژوهش مشغول بود و مي كوشيد از زياده گويي و سخناني بيهوده بپرهيزد. در اين باره مي فرمود: اگر انسان بخواهد لحظه‌هاي گرانقدر خود را با سخنان بيهوده تلف كند، ضرر كرده است؛ به جاي آن، بهتر است به مطالعه و تفحص در امور ديني و مسائل مذهبي بپردازد؛ تا بتواند هم خودش بهره‌اي ببرد و هم براي كساني ديگر مفيد باشد.

4- احترام به سلسله جليله روحانيت:

آيت الله خوانساري به روحانيت احترام خاصي قائل بود. به هنگام ملاقات روحانيان با ايشان، فروتنانه از جاي برمي‌خاست و به گرمي از آن ها استقبال مي كرد؛ به نحوي كه برخي نقل كرده اند: «وقتي حاج آقا با آن حالت از ما استقبال مي كرد ما خجالت مي كشيديم كه شخصيتي مثل ايشان پيش پاي ما از جاي برخيزد.» اين عالم ارجمند دليل اين عملش را چنين ابراز مي داشت: «اين روحانيت است كه مي تواند جامعه را بسازد و آن را اصلاح كند؛ چرا كه اينان بيان كننده احكام دين در جامعه هستند و بار سنگيني را بر دوش دارند. لذا ما وظيفه داريم به آن ها احترام بگزاريم».

5- عشق به ائمه اطهار علیهم السلام:

او به ائمه اطهار علیهم السلام و وجود نازنين پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله عشق مي ورزيد و يكي از راه‌‌هاي موفقيت و پيروزي در مراحل زندگاني را توسل به ائمه اطهار علیهم السلام مي دانست. به همين جهت از همان ابتداي ورود به قم، پنجشنبه ها مجلس روضه اي در منزل خود برپا كرده و در آن مجلس، علاوه بر ذكر مصيبت، به مسائل علمي و اعتقادي پرداخته مي شد. محتواي سخنان به گونه‌اي بود كه بسياري از بزرگان حوزه، از جمله امام خمینی قدس سره در آن شركت مي كردند. اين مجالس، اكنون نيز برگزار مي شود.

6- تقيد به زي طلبگي:

ايشان به اين امر بسيار اهميت مي داد و در مراحل مختلف زندگاني از آن غافل نبود. معتقد بود كه: «ما نان امام زمان را مي خورديم، پس بايد شئون طلبگي را حفظ كنيم تا آن حضرت آزرده نشود».[۷]

آن بزرگوار علاوه بر موارد مذكور، ويژگي هاي ديگري نيز داشت؛ مانند پيش دستي در سلام دادن به ديگران، اهميت و توجه فوق العاده به تربيت فرزندان، دائم الوضو بودن.[۸]

فعاليت‌هاي فرهنگي و سياسي

1- فعاليت‌هاي فرهنگي:

ايشان در كنار تحصيل، قبل و پس از انقلاب اسلامي، به تدريس برخي متون درسي حوزه اشتغال داشت. همچنين فعاليت‌هاي گوناگون در مناطق مختلفي داشت؛ به ويژه زماني كه با اصرار مردم و شخصيت هاي اراك، به امامت جمعه اراك منصوب شد، منشأ خدمات ارزشمندي بدين قرار بود:

- تشكيل محفل درس و بحث.

- تأسيس يك مدرسه علوم ديني در اراك، كه اكنون حدود شصت طلبه در آن به تحصيل مشغولند. اين مدرسه زير نظر مركز شوراي مديريت حوزه علميه قم فعاليت مي كند.

- ساختن مصلاي بزرگ.

- تأسيس بيمارستان خيريه.

- تعمير ساختمان مدرسه سپهدار.

- احداث مسجد قدس.

ايشان پس از وفات فرزند ارجمندش حاج شيخ محمدحسين خوانساري، به قم عزيمت نمود و در آن جا ساكن شد و از سال 1371 ش، در مسجد امام حسن عسکری علیه السلام به تدريس خارج فقه و اصول پرداخت.[۹]

2- فعاليت هاي سياسي:

حيات سياسي آيت الله خوانساري به دو بخش تقسيم مي شود:

الف) قبل از انقلاب: چند سال از سفر آيت الله خوانساري به قم نگذشته بود كه حوزه علميه با ضايعه بزرگ رحلت آيت الله بروجردي مواجه شد. پس از رحلت ايشان، رژيم منحوس پهلوي به ضديت با اسلام، شدت بخشيد. لذا از سال 41، كه نداي حق طلبانه امام خميني برخاست، يكي از چهره‌هاي بزرگ علمي كه مخلصانه آن رادمرد الهي را همراهي كرد، شخص آقاي خوانساري بود.

ايشان در اين دوران بسيار فعال بود و در اكثر موارد، خود به تنهايي اعلاميه و اطلاعيه مي داد؛ مانند صدور اطلاعيه‌اي از سوي وي درباره مدارس علميه كه حكومت طاغوت به دنبال تضعيف آن ها بود. وجود شخصيت‌هاي علمي گرانقدري مثل ايشان، تأثير مثبتي بر روند مبارزات برجاي مي گذاشت. او در طول نهضت اسلامي همواره همدوش و بلكه جلوتر از ساير بزرگان حوزه در مبارزات شركت مي نمود.

همچنين آيت الله خوانساري جزو هسته تشكيل دهنده «جامعه مدرسين حوزه علميه قم» بود و تا پيروزي نهضت در جلسات و تصميم گيري هاي آنان شركت مي جست و اعلاميه هاي صادره آنان را امضا مي كرد؛ از جمله: اولين امضاي اطلاعيه مشهور جامعه مدرسين در خلع سلطنت از شاه، از آنِ وي بود. ايشان در برابر ترفندهاي شاه كه همواره در صدد تضعيف نهاد روحانيت و تسلط بر آن بود، بسيار هوشيار بود.

زماني كه شاه مي خواست حوزه ديگري تأسيس كند كه رئيس آن شخصي به نام شيخ محسن اشراقي و بسيار مخالف انقلاب بود و با ترفندهاي مختلف طلاب را جذب مي كرد و پول هنگفتي به آنان مي پرداخت، آيت الله خوانساري با صدور اعلاميه‌اي شديداللحن، هشدار داد كه: «اكنون نيز مي خواهند براي حوزه، قضيه مسجد ضرار را تعيين كنند». در آن روز، اين اعلاميه در بيست ورق منتشر و تكثير گرديد.[۱۰]

اسناد فعاليت هاي سياسي حضرت آيت الله ابوالفضل خوانساري، در جلد سوم كتاب اسناد انقلاب به طور مشروح آمده است كه در اين جا فهرست وار به همراه شماره صفحه ذكر مي شود:

  • 1- متن تلگرام مدرسان حوزه علميه قم در پي انتقال امام از تركيه به نجف، ج 3، ص 172.
  • 2- نامه به امير عباس هويدا، نخست وزير، درباره تبعيد امام، ص 185.
  • 3- متن تلگرام اساتيد و مدرسين حوزه علميه قم به امام در پي رحلت آيت الله حكيم، ص 222.
  • 4- متن اعلاميه اساتيد حوزه علميه قم درباره فاجعه خونين 19 دي قم، در تاريخ 22/10/1356.
  • 5- متن اعلاميه درباره فاجعه خونين 29 بهمن، 15/12/1357، ص 248.
  • 6- متن نامه جمعي از علما و اساتيد قم به شهيد آيت الله صدوقي درباره فجايع يزد (16/1/57)، ص 267.
  • 7- متن نامه جمعي از علما و اساتيد حوزه علميه قم درباره حادثه 19 ارديبهشت قم (24/2/57)، ص 296.
  • 8- متن اعلاميه جمعي از علما و اساتيد حوزه علميه قم به مناسبت فرارسيدن نيمه شعبان 1398 قمري (تير 57)، ص 319.
  • 9- متن اعلاميه جمعي از علما و اساتيد حوزه علميه قم درباره حمله مزدوران شاه به مردم مشهد و ساير شهرها، ص 329.
  • 10- متن اعلاميه جمعي از علماي قم درباره حوادث سياسي و چهلمين روز شهداي 17 شهريور (17/7/57)، ص 403.
  • 11- متن نامه جمعي از اساتيد حوزه علميه قم درباره تشكيل دولت انقلاب و اوضاع ايران (18/8/57)، ص 425.
  • 12- متن پيام جمعي از فضلا به كاركنان شركت نفت (1/9/57)، ص 433.
  • 13- متن تلگرام به علماي مشهد درباره حمله مزدوران شاه به حرم امام رضا علیه السلام، ص 438.
  • 14- متن اعلاميه جمعي از اساتيد قم درباره پشتيباني از اعتصاب كاركنان نفت (9/9/57)، ص 447.
  • 15- متن اعلاميه جمعي از استادان حوزه علميه قم درباره توطئه هاي شاه (10/9/57)، ص 451.
  • 16- متن اعلاميه اساتيد حوزه علميه قم درباره كشتار وحشيانه رژيم شاه در تهران و ساير شهرها در اول محرم 1399، ص 459.
  • 17- متن اعلاميه جمعي از اساتيد حوزه علميه قم درباره ملاقات آيت الله خوئي با فرح ديبا (آذر 57)، ص 474.
  • 18- متن اعلاميه درباره راهپيمايي روز عاشورا و تاسوعا (18/9/57)، ص 477.
  • 19- متن تلگرام اساتيد حوزه علميه قم به رئيس جمهور فرانسه (18/9/57)، ص 479.
  • 20- متن اعلاميه جمعي از اساتيد حوزه علميه قم درباره مجلس بزرگداشت شهداي محرم 1399 (22/9/57)، ص 481.
  • 21- متن اعلاميه راهپيمايي سراسري مردم ايران در تاسوعا و عاشورا (25/9/57)، ص 488.
  • 22- متن اعلاميه جمعي از اساتيد حوزه علميه قم درباره برگزاري مجلس بزرگداشت شهداي گلگون كفن حوادث ايران (25/9/57)، ص 497.
  • 23- متن بيانيه علماي اصفهان و نجف آباد درباره برگزاري مجالس بزرگداشت شهداي اين شهرها (29/9/57)، ص 503.
  • 24- متن اعلاميه علماي قم درباره بازگشايي مغازه ها (30/9/57)، ص 505.
  • 25- متن اعلاميه اساتيد و فضلاي حوزه علميه قم درباره خلع محمدرضاشاه از مقام سلطنت (30/9/57)، ص 506.
  • 26- متن اعلاميه جمعي از علما و مدرسين حوزه علميه قم در سالگرد كشتار وحشيانه مردم قم (7/10/57)، ص 518.
  • 27- متن نامه به استادان دانشگاه هاي ايران و اعلام پشتيباني از آنان (10/10/57)، ص 522.
  • 28- متن تلگرام جمعي از علما و استادان حوزه علميه قم به رئيس جمهور فرانسه در پي هجرت امام به اين كشور (12/10/57)، ص 525.
  • 29- متن اعلاميه جمعي از روحانيون حوزه علميه قم درباره جنايات ننگين عمال شاه در شهرهاي مختلف و دعوت به راهپيمايي (دي ماه 57)، ص 528.
  • 30- متن اعلاميه جمعي از علماي حوزه علميه قم درباره روي كارآمدن دولت بختيار و اعلام عزاي عمومي (17/10/57)، ص 532.

ب) فعاليت هاي بعد از انقلاب: ايشان در اين دوران نيز هميشه در صحنه بود. وي محور مبارزات و قيام حضرت امام خميني را سه چيز مي دانست:

  • 1) اين كه سلطنت شاهان در اين كشور، موجب ذلت آن در برابر كشورهاي مستكبر شده بود؛ همچنان كه امام خميني فرمود: من تأسف مي خورم از اين كه شخص اول مملكت آن قدر بايد ذليل شود كه براي رفتن نزد كارتر (رئيس جمهور اسبق امريكا) به خودش اجازه ندهند و او عيالش را بفرستد. اين كشور را مي خواهند ذليل و خوار كنند. از اين رو، امام خميني قيام كرد تا عزت و افتخار از دست رفته را به وطن اسلامي بازگرداند.
  • 2) احكام اسلام در اين كشور رو به فراموشي مي رفت؛ حتي جسارت را به حدي رساندند كه تاريخ هجري پيامبر را به تاريخ شاهنشاهي تغيير دادند. امام خميني به پاخاست تا احكام الهي را احياء گرداند.
  • 3) فساد و بي بندوباري شيوع يافته بود؛ كشف حجاب، ميگساري هاي آشكار، ترويج فرهنگ غرب و...، همه با هدف فروبردن مردم در منجلاب تباهي و فساد بود. امام خميني براي مبارزه با چنين وضعيتي، قيام كرد.[۱۱]

خاطرات آيت الله خوانساري

ايشان نقل مي كرد كه روزي مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني كه مرجع بزرگ نجف اشرف بشمار مي رفت، تمام اساتيد سطح حوزه را مثل حضرات آيات: خويي، شاهرودي و... را گرد آورد، و ما نيز آنجا بوديم، گفت: «اين حوزه بايد مركز فقه و اصول شود. الآن بلاد ايران از فقيه خالي شده. روزي كه من از وطن خودم به نجف آمدم، چند نفر مجتهد مسلم در آن جا بود. تلاش اين جانب تربيت فقيه است و راضي نيستم كه از شهريه‌اي كه از طرف من داده مي شود، كسي به علوم ديگري مشغول شود».[۱۲]

همچنين مرحوم آيت الله خوانساري خاطره‌اي را نقل مي كرد كه نشانه منزلت پدرش و مرحوم شمس آبادي بود. ايشان مي فرمود: در يك روز تابستاني به همراه مرحوم آيت الله شمس آبادي، كه رفاقت ديرينه اي با مرحوم پدرم داشت، به مزار پدرم رفتيم و در حال ايستاده مشغول خواندن فاتحه شديم. ناگهان آيت الله شمس آبادي گفت: «چشم!» و نشست. من با تعجب پرسيدم: چه شده؟ فرمود: من الآن مرحوم شيخ احمد را ديدم كه چند نفر هم همراه ايشان بود و از عتبات برمي‌گشتند. شيخ احمد به من گفت: هر زمان كه مي خواهي فاتحه بخواني، بنشين و فاتحه بخوان. لذا من نشستم.

ايشان در خاطره ديگر نقل مي كرد: روزي مرحوم شيخ ابوالحسن كروني در نجف اشرف به ديدن من آمد و گفت: مي خواهم به ديدن آقا جمال گلپايگاني بروم؛ اما ايشان به خاطر كسالت، كسي را نمي پذيرند. لذا از من خواهش كرد كه خدمت آقا جمال برسم و براي او وقت ملاقات بگيرم. من خدمت آقا جمال رسيدم و وقت گرفتم. در هر حال در ساعت مقرر، با كمي تأخير، خدمت ايشان رسيديم و با ايشان صحبت هايي كرديم. هنگام خداحافظي، من مقداري زودتر بيرون آمدم و ايشان (كروني) با تأخير خارج شد.

از اين جريان حدود يكسال گذشت و من بيماري ريوي پيدا كردم و دكترها گفتند: شما بايد نجف را ترك كنيد و براي مداوا به ايران برويد. به همين دليل، در يكي از بيمارستان هاي تهران حدود نُه ماه بستري شدم. در تمام اين مدت، آقاي كروني همراه من بود. بعد از بهبودي، روزي آقاي كروني گفت: از من نپرسيدي كه چرا در اين مدت، به شما خدمت كردم؟ علتش اين بود كه روزي كه ما خدمت آقا جمال رسيديم، سفارش شما را به من كرد و گفت: در ايران به ايشان رسيدگي كنيد. گفتم: ايشان نجف هستند. گفت: بزودي به تهران مي رود؛ اگر رفت، مواظب حالش باش. روزي كه ما خدمت آقا جمال رسيده بوديم، اصلاً علامتي از بيماري ريوي در من نبود. شايد حدود يك سال بعد به اين بيماري مبتلا شدم.[۱۳]

رحلت جانگداز

سرانجام آن عالم بزرگوار روز 26 رجب 1422 ق. مصادف با مهرماه 1380 ش در سن 86 سالگي چشم از جهان فروبست. پيكر پاكش روز 27 رجب پس از تشييع باشكوه و نماز آيت الله بهجت، مدظله العالي، در مسجد بالاسر حضرت معصومه سلام الله علیها به خاك سپرده شد.

پانویس

  1. برگرفته از نوار مصاحبه با آيت الله ابوالفضل خوانساري.
  2. به نقل از خانواده محترم وي.
  3. سوره توبه / 38.
  4. با استفاده از جزوه زندگينامه و نوار مصاحبه ايشان.
  5. همان.
  6. جزوه زندگينامه.
  7. نوار مصاحبه ايشان.
  8. برگرفته از مصاحبه با اعضاي خانواده ايشان.
  9. برگرفته از مصاحبه با آيت الله خوانساري و اعضاي خانواده و نوار سخنراني ايشان.
  10. برگرفته از مصاحبه با آيت الله خوانساري.
  11. همان.
  12. مصاحبه با خانواده ايشان.
  13. نقل از آقاي مهدي خوانساري (پسرش).

منبع

ولي عباس زاده"ابوالفضل خوانساري"ستارگان حرم، جلد 14، صفحه 177، 191.