ابوالأعور سُلَمى

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۵۲ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی 'عمرو بن سفيان بن عبد شمس ‌بن ‌سعد،<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 261.</ref> از بنى‌سليم، ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عمرو بن سفيان بن عبد شمس ‌بن ‌سعد،[۱] از بنى‌سليم، تيره ذكوان[۲] هم‌پيمان ابوسفيان و از دولتمردان معاويه عمرو در جاهليت زيست[۳] و تا نبرد حنين در صف مشركان با مسلمانان جنگيد و گويا پس از آن اسلام آورد.[۴]

جزئيات زندگى وى در تاريخ روشن نيست؛ بدين جهت در باب صحابى بودن او اختلاف است. برخى وى را از صحابيان پيامبر صلى الله عليه و آله نمى‌دانند؛ بنابراين معتقدند كه روايت او از پيامبر مرسل است؛[۵] چنان‌كه بخارى نيز در تاريخ كبير نام وى را در رديف صحابه ذكر نكرده[۶] ولى برخى چون مسلم بن ‌حجاج او را صحابى شمرده‌اند.[۷]

شيخ صدوق از آن رو كه وى را در ماجراى تبوك، از دست‌اندركاران قتل پيامبر مى‌داند،[۸] صحابى مى‌شمارد. شايد در صحابى شمردن او اشتباهى رخ داده باشد؛ چرا كه در تاريخ دو نفر به ابوالاعور شهره بوده‌اند: يكى حارث بن ‌ظالم انصارى خزرجى، از بنى ‌عدى بن ‌نجّار كه در صحابى بودن وى اختلافى نيست و ديگرى، عمرو بن ‌سفيان سلمى[۹] و شايد در اين عرصه، اغراض سياسى دخالت داشته تا بدين ‌گونه بر شمار اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله در سپاه معاويه بيفزايد؛[۱۰] به هر حال، داورى در اين باره آسان نيست.

ابوالاعور هم‌پيمان حرب ‌بن ‌اميه و پسرش ابوسفيان بن ‌حرب[۱۱] كه در جنگ احد[۱۲] و خندق[۱۳] بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله شمشير مى‌زد بود. او خود نيز در جنگ احزاب با گروهى از بنى ‌سليم به يارى قريش شتافت.[۱۴] پس از آن در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله سخنى از او نيست.

او در زمان ابوبكر در نبرد يرموك، فرماندهى گروهى را بر عهده داشت[۱۵] و در زمان عمر در فتح شام يكى از ده فرمانده ابوعبيده در فِحل (محلى در شام) بود[۱۶] و در سال 13 هجرى با ديگر فرماندهان به طبريه وارد شد و ‌مردم آن‌جا با او مصالحه كردند.[۱۷]

در سال 15 هجرى جانشين عمروعاص در اردن شد تا عمرو به جنگ روميان در اجنادين برود.[۱۸] در غزوه عموريه(23 هجرى) امير لشكر شام بود.[۱۹] ابوالاعور در زمان عثمان در واپسين نبرد قبرس به سال 26 يا 27 هجرى از طرف معاويه در نقش فرمانده سپاه اسلام جنگيد.[۲۰] در واقعه اعتراض مصريان بر عثمان، حامل نامه وى به والى مصر مبنى بر سركوبى معترضان[۲۱] بود و هنگام درگذشت عثمان، كارگزارى معاويه را در اردن بر عهده داشت.[۲۲]

نقش جدى ابوالاعور در دستگاه امارت معاويه به ويژه در نبرد صفين آشكار است. گفته‌اند: وى محور جنگ صفين[۲۳]بود و نخستين حمله به فرماندهى او انجام شد و ‌در اين واقعه ياران امام على عليه‌السلام به ويژه مالك اشتر را به هم‌دستى با قاتلان عثمان متهم كرد.[۲۴]

وى از كسانى بود كه بر ضد امام على علیه‌السلام در قتل عثمان به گواهى معاويه آمد و موجب گمراهى افرادى شد.[۲۵] ابوالاعور در سپاه معاويه، فرماندهى اهل حِمْص را بر عهده داشت[۲۶] و با ده ‌هزار سپاه بر شريعه فرات گمارده شد تا راه را بر سپاه على عليه‌السلام ببندد.[۲۷] در پى حيله‌گرى سپاه معاويه او نيز مصحفى بر سر داشت و عراقيان را به داورى آن فرامى‌خواند.

در نهايت به صورت گواه پيمان حكميت از طرف شاميان به ميدان آمد[۲۸] و با چهارهزار شامى، مراقبت از جان عمروعاص را بر عهده گرفت.[۲۹] در نگارش پيمان‌نامه با تقديم نام على عليه‌السلام سخت مخالفت كرد؛[۳۰] سپس در مقابله با محمد بن ‌ابى‌بكر (والى امام على عليه‌السلام در مصر) در منطقه مَسناة، پرچم فرماندهى سپاه شام را به دوش كشيد؛[۳۱] بدين جهات آورده‌اند كه امام على علیه‌السلام او را در نماز لعن مى‌كرد.[۳۲]

ابوالاعور در مخالفت با امام حسن عليه‌السلام و تحقير و شكستن او نيز كوشا بود و ‌امام در خاموش كردن وى به حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره كرد كه در آن عمرو بن ‌سفيان سلمى لعن شد و در خطاب به معاويه گفت: آيا مى‌دانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرماندهى (قائد) و راننده (سائق) احزاب را لعن كرد؟ يكى ازآن دو ابوسفيان و ديگرى ابوالاعور بود[۳۳] فرجام كار او نيز روشن نيست. بر پايه روايتى ضعيف، وى در سال 65 هجرى با مروان ‌بن ‌حكم به مصر رفت[۳۴] كه البته پذيرش اين سخن مشكل است.

ابوالاعور در شأن نزول:

  1. در ذيل آيه يك سوره احزاب/33 آورده‌اند[۳۵] كه ابوالاعور با تنى چند از مشركان مكه پس از جنگ اُحد به مدينه آمده بر عبدالله بن ‌ابى وارد شد و پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان امان داد تا خواسته خويش را با او در ميان گذارند. آنان از پيامبر خواستند تا آن‌ها را با خدايانشان (لات، منات و عزّى) واگذاشته، براى آن بتان و پرستندگانش منفعتى قائل شود؛ در مقابل آنان نيز پيامبر را با خدايش وامى‌نهند.

اين سخن بر حضرت گران آمد و به اخراج آنان از مدينه فرمان داد و اين آيه نازل شد: «يأيُّها النّبىُّ اتّقِ اللّهَ ولاتُطِعِ الكفرينَ والمُنفِقينَ إنّ اللّهَ كان عَليماً حَكيماً؛ اى پيامبر! از خدا بترس و از كافران و منافقان اطاعت مكن؛ زيرا خدا دانا و حكيم است».

  1. در ذيل آيه 48 سوره احزاب/33 «ولاتُطِعِ الكفرينَ والمنفقينَ...» نيز اين داستان ذكر شده و مقصود از كافران در آيه را ابوالاعور، عكرمه و ابوسفيان ذكر كرده‌اند كه به دنبال مداهنه با پيامبر در دين بودند.[۳۶]
  1. قرطبى، «مِن أسفَلَ مِنكم» در آيه 10 سوره احزاب/33 را كه در جنگ خندق از مناطق فرودست، بر مسلمانان تاخته و حمله آوردند، گروهى از فرماندهان مشرك از جمله ابوالاعور مى‌داند:[۳۷] «إذ جاءُوكم مِن فَوقِكم و مِن أسفَلَ مِنكم و إذ زاغَتِ الأبصرُ و بَلغَتِ القلوبُ الحَناجِرَ و تَظُنّونَ بِاللّهِ الظُّنونا؛ آنگاه كه از سمت بالا و پايين بر شما تاختند و ‌هنگامى كه چشم‌ها خيره شد و دل‌ها به گلوگاه رسيده بود و به خدا، گمان‌هاى گوناگون مى‌برديد».
  1. شيخ صدوق بر پايه روايتى، ابوالاعور را يكى از چهارده مردى دانسته كه در بازگشت از تبوك در پى كشتن پيامبر صلى الله عليه و آله برآمدند؛ اما به مقصود خويش نرسيدند.[۳۸]

آيه 74 سوره توبه/9 در اين باره فرود آمد: «يَحلِفونَ بِاللّهِ ما قالوا ولَقَد قالوا كلِمةَ الكُفرِ و كَفَروا بَعدَ إسلمِهِم و هَمّوا بمالم ‌يَنالوا و ما نَقَموا إلاّ أن أَغنهم اللّهُ و رسولُهُ من فضلِه فإن يَتوبوا يَكُ خَيراً لَّهم و إن يَتولَّوا يُعَذِّبْهم اللّهُ عَذاباً أليماً فِى‌الدّنيا والأخِرةِ و ما لَهم فِى‌الأرضِ مِن ولىّ ولانصير؛ به خداسوگند ياد مى‌كنند كه نگفته‌اند؛ ولى كلمه كفر را بر زبان رانده‌اند و پس از آن‌كه اسلام آوردند، كافر شدند و قصد كارى را كردند اما بدان نرسيدند. انتقام‌گيرى‌شان از آن رو است كه خدا و پيامبرش آنان را از فضل خود بى‌نياز كردند؛ پس اگر توبه كنند خيرشان در آن است و اگر روى بگردانند، خدا در دنيا و آخرت به عذابى دردناك معذبشان خواهد كرد و در روى زمين، دوست‌دارى و مددكارى نخواهند داشت»؛ البته چنان‌كه اشاره شد در كلام صدوق روشن نيست كه مقصود از ابوالاعور كدام است؟

پانویس

  1. الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 261.
  2. تاريخ دمشق، ج 46، ص 51؛ النسب، ابوعبيد، ص‌ 255؛ المعارف، ص 467.
  3. الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 262.
  4. الاصابه، ج‌ 4، ص‌ 530‌.
  5. الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 262.
  6. التاريخ الكبير، ج‌ 6‌، ص‌ 336.
  7. تاريخ دمشق، ج 46، ص 55؛ اسدالغابه، ج 4، ص‌ 220.
  8. الخصال، ج‌ 2، ص‌ 499.
  9. اسدالغابه، ج‌ 1، ص‌ 618‌.
  10. الصحيح من سيرة ‌النبى، ج‌ 9، ص‌ 47.
  11. الاصابه، ج‌ 4، ص‌ 530‌.
  12. المغازى، ج ‌1، ص‌ 266.
  13. همان، ج‌ 2، ص ‌443.
  14. مجمع‌البيان، ج‌ 8‌، ص‌ 569‌.
  15. تاريخ دمشق، ج‌ 46، ص‌ 56‌.
  16. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 357.
  17. همان، ج 2، ص‌ 360.
  18. همان، ج ‌2، ص‌ 447.
  19. الاصابه، ج‌ 4، ص‌ 53‌.
  20. تاريخ دمشق، ج‌ 46، ص ‌57‌.
  21. تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 662 و 663‌.
  22. همان، ص‌ 693‌.
  23. الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 261.
  24. تاريخ دمشق، ج‌ 46، ص‌ 58‌.
  25. اسدالغابه، ج‌ 2، ص‌ 621‌.
  26. الاخبارالطوال، ص‌ 180.
  27. همان، ص‌ 168.
  28. همان، ص‌ 196.
  29. همان، ص‌ 197.
  30. يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 189.
  31. يعقوبى، ج 2، ص 194.
  32. تاريخ دمشق، ج‌ 46، ص‌ 52‌.
  33. همان، ص‌ 60‌.
  34. همان، ج‌ 46، ص‌ 54‌.
  35. اسباب‌النزول، ص‌ 294؛ الكشّاف، ج‌ 3، ص‌ 519‌؛ مجمع‌البيان، ج‌ 8‌، ص‌ 525 و 526‌.
  36. قرطبى، ج‌ 14، ص‌ 130.
  37. قرطبى، ج‌ 14، ص‌ 95.
  38. الخصال، ج‌ 2، ص ‌499.

منابع

سيد عليرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 599-602.