ابن زبعری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' ابوسعد عبدالله بن زبعرى بن ‌قيس‌ بن عدى از تيره بنى ‌سهم<ref> الاشتقاق، ص ‌122.</r...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
 ابوسعد عبدالله بن زبعرى بن ‌قيس‌ بن عدى از تيره بنى ‌سهم<ref> الاشتقاق، ص ‌122.</ref> و از دشمنان نخستين پيامبر و اسلام.
+
 ابوسعد عبدالله بن زبعرى بن ‌قیس‌ بن عدى از تیره بنى ‌سهم<ref> الاشتقاق، ص ‌122.</ref> و از دشمنان نخستین پیامبر و اسلام.
  
 
 
 
 
  
وى از شعراى بنام عصر جاهلى بود و ‌برخى او را بديع‌گوى‌ترين شاعر [[مكه]] دانسته‌اند؛ هر چند برخى ديگر چون زبير بن ‌بكار چنين باورى ندارند.<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 36.</ref> وى اشعارى در ستايش و سرزنش افراد و اقوام داشت و همين امر گاه او يا قومش را دچار مشكل مى‌كرد؛ چنان‌كه شعرش در ستودن [[هاشم]] بن‌ [[عبدمناف]] و اطعام او در خشكسالى، حسادت اميّة بن ‌عبد شمس را برانگيخت و نزاعى را پيش آورد و نيز هجوى كه درباره بنى‌ قصى بن‌ كلاب سرود، براى او دردسر آفريد.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 62‌.</ref>
+
وى از شعراى بنام عصر جاهلى بود و ‌برخى او را بدیع‌گوى‌ترین شاعر [[مكه]] دانسته‌اند؛ هر چند برخى دیگر چون زبیر بن ‌بكار چنین باورى ندارند.<ref> الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 36.</ref> وى اشعارى در ستایش و سرزنش افراد و اقوام داشت و همین امر گاه او یا قومش را دچار مشكل مى‌كرد؛ چنان‌كه شعرش در ستودن [[هاشم]] بن‌ [[عبدمناف]] و اطعام او در خشكسالى، حسادت امیّة بن ‌عبد شمس را برانگیخت و نزاعى را پیش آورد و نیز هجوى كه درباره بنى‌ قصى بن‌ كلاب سرود، براى او دردسر آفرید.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 62‌.</ref>
  
اشعار وى گاه مايه صلح و مانع انتقام‌جويى نيز مى‌شد؛<ref> المنمّق، ص‌ 196 و 197.</ref> به هر روى، سروده‌هاى ابن‌زبعرى درباره تاريخ جاهليت از مستندات مورخان است.<ref> سيره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 136 به بعد؛ البداية والنهايه، ج‌ 8‌، ص‌ 179 به بعد.</ref> شعرهاى او گاهى در محاوره‌ها نيز بكار مى‌آمد؛ چنان‌كه يزيد پس از واقعه [[كربلا]] به ‌شعرى از وى در بزرگى شيوخ مكه و قريش استناد كرد: ليت اشياخى ببدر شهدوا.<ref> البداية والنهايه، ج‌ 8‌، ص‌ 179.</ref>
+
اشعار وى گاه مایه صلح و مانع انتقام‌جویى نیز مى‌شد؛<ref> المنمّق، ص‌ 196 و 197.</ref> به هر روى، سروده‌هاى ابن‌زبعرى درباره تاریخ جاهلیت از مستندات مورخان است.<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 136 به بعد؛ البدایة والنهایه، ج‌ 8‌، ص‌ 179 به بعد.</ref> شعرهاى او گاهى در محاوره‌ها نیز بكار مى‌آمد؛ چنان‌كه یزید پس از واقعه [[كربلا]] به ‌شعرى از وى در بزرگى شیوخ مكه و قریش استناد كرد: لیت اشیاخى ببدر شهدوا.<ref> البدایة والنهایه، ج‌ 8‌، ص‌ 179.</ref>
  
اين‌كه ابن‌زبعرى در جاهليت از چه موقعيتى برخوردار بوده، در تاريخ روشن نيست. فقط گفته‌اند كه در «حِلْفُ‌المُطَيّبين» شركت داشت و هميشه پاى‌بندى خود را به آن نشان مى‌داد.<ref> المنمّق، ص 50 و 51؛ سيره ابن ‌هشام، ج 3، ص ‌278.</ref> با ظهور اسلام و آغاز دعوت آشكار پيامبر صلى الله عليه و آله او در شمار دشمنان اسلام قرار گرفت و با شعر و شمشير با اسلام و مسلمانان به ستيز برخاست.<ref> المنمّق، ص‌ 50 و 51‌.</ref>
+
این‌كه ابن‌زبعرى در جاهلیت از چه موقعیتى برخوردار بوده، در تاریخ روشن نیست. فقط گفته‌اند كه در «حِلْفُ‌المُطَیّبین» شركت داشت و همیشه پاى‌بندى خود را به آن نشان مى‌داد.<ref> المنمّق، ص 50 و 51؛ سیره ابن ‌هشام، ج 3، ص ‌278.</ref> با ظهور اسلام و آغاز دعوت آشكار پیامبر صلى الله علیه و آله او در شمار دشمنان اسلام قرار گرفت و با شعر و شمشیر با اسلام و مسلمانان به ستیز برخاست.<ref> المنمّق، ص‌ 50 و 51‌.</ref>
  
گفته‌اند: او يكى از سه شاعرى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله را در مكه هجو كرده است.<ref> الاغانى، ج‌ 4، ص‌ 144.</ref> وى در بازدارى ديگران از گرايش به اسلام نيز مى‌كوشيد؛<ref> سيره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 278.</ref> از اين‌رو برخى او را از بزرگترين دشمنان اسلام شمرده‌اند.<ref> البداية والنهايه، ج 4، ص 247.</ref>
+
گفته‌اند: او یكى از سه شاعرى است كه پیامبر صلى الله علیه و آله را در مكه هجو كرده است.<ref> الاغانى، ج‌ 4، ص‌ 144.</ref> وى در بازدارى دیگران از گرایش به اسلام نیز مى‌كوشید؛<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 278.</ref> از این‌رو برخى او را از بزرگترین دشمنان اسلام شمرده‌اند.<ref> البدایة والنهایه، ج 4، ص 247.</ref>
  
نقل ‌است كه گاهى از طرف سران قريش مورد بى‌مهرى قرار مى‌گرفت؛ چنان‌كه وقتى خواست به دارالندوه درآيد تا مشورت بنى‌قصى را بشنود، مانعش شدند؛ بدين روى شعرى در نكوهش و هجو آنان بر در دارالندوه نوشت كه آزارش را در پى داشت و در نهايت به ناچار در ستايش آنان نيز اشعارى سرود.<ref> المنمّق، ص‌ 343 و 344.</ref>
+
نقل ‌است كه گاهى از طرف سران قریش مورد بى‌مهرى قرار مى‌گرفت؛ چنان‌كه وقتى خواست به دارالندوه درآید تا مشورت بنى‌قصى را بشنود، مانعش شدند؛ بدین روى شعرى در نكوهش و هجو آنان بر در دارالندوه نوشت كه آزارش را در پى داشت و در نهایت به ناچار در ستایش آنان نیز اشعارى سرود.<ref> المنمّق، ص‌ 343 و 344.</ref>
  
ابن‌زبعرى تا سال [[فتح مكه]] (8 هجرى) در سپاه مشركان بود و در تقويت آنان و تضعيف سپاه اسلام شعر مى‌گفت. پس از [[جنگ بدر]] براى كشته‌شدگان قريش مرثيه‌اى خواند كه مشركان را به تدارك نيرو و انتقام‌جويى برانگيخت و حتى با سه تن ديگر مأموريت يافت تا ديگر تيره‌هاى اطراف [[مكه]] را نيز به مبارزه با مسلمانان فراخواند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 201.</ref>
+
ابن‌زبعرى تا سال [[فتح مكه]] (8 هجرى) در سپاه مشركان بود و در تقویت آنان و تضعیف سپاه اسلام شعر مى‌گفت. پس از [[جنگ بدر]] براى كشته‌شدگان قریش مرثیه‌اى خواند كه مشركان را به تدارك نیرو و انتقام‌جویى برانگیخت و حتى با سه تن دیگر مأموریت یافت تا دیگر تیره‌هاى اطراف [[مكه]] را نیز به مبارزه با مسلمانان فراخواند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 201.</ref>
  
در [[جنگ احد]] نيز شركت كرد و مسلمانى را كشت<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 302.</ref> و پس از پيروزى قريش با اظهار خشنودى از كشته شدن بعضى مسلمانان چون حمزه، اشعارى سرود كه البته از طرف حسان ‌بن ‌ثابت بى‌پاسخ نماند.<ref> سيره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 136 و 137.</ref>
+
در [[جنگ احد]] نیز شركت كرد و مسلمانى را كشت<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 302.</ref> و پس از پیروزى قریش با اظهار خشنودى از كشته شدن بعضى مسلمانان چون حمزه، اشعارى سرود كه البته از طرف حسان ‌بن ‌ثابت بى‌پاسخ نماند.<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 136 و 137.</ref>
  
وى در جنگ احزاب نيز حضور داشت و پس از ديدن محاصره مدينه به وجد آمد و قصيده‌اى در ستايش سران احزاب و خوشحالى از پايان كار مسلمانان سرود؛ اما پس از پيروزى مسلمانان و شكست مشركان وى آن را مرهون خندق دانسته، گفت: اگر خندق نبود از مسلمانان جز كشته‌هايى براى پرندگان بيابان و گرگ‌ها چيزى باقى نمى‌ماند.<ref> سيره ابن هشام، ج‌ 3، ص‌ 257 و 258.</ref>
+
وى در جنگ احزاب نیز حضور داشت و پس از دیدن محاصره مدینه به وجد آمد و قصیده‌اى در ستایش سران احزاب و خوشحالى از پایان كار مسلمانان سرود؛ اما پس از پیروزى مسلمانان و شكست مشركان وى آن را مرهون خندق دانسته، گفت: اگر خندق نبود از مسلمانان جز كشته‌هایى براى پرندگان بیابان و گرگ‌ها چیزى باقى نمى‌ماند.<ref> سیره ابن هشام، ج‌ 3، ص‌ 257 و 258.</ref>
  
ابن‌زبعرى در سال فتح مكه به اتفاق هبيرة بن ‌ابى‌ وهب مخزومى به نجران گريخت<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 162؛ الاستيعاب، ج‌ 3، ص ‌36.</ref> و به نجرانيان درباره خطر حمله پيامبر صلى الله عليه و آله به آن‌جا هشدار داد.<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 847‌.</ref>
+
ابن‌زبعرى در سال فتح مكه به اتفاق هبیرة بن ‌ابى‌ وهب مخزومى به نجران گریخت<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 162؛ الاستیعاب، ج‌ 3، ص ‌36.</ref> و به نجرانیان درباره خطر حمله پیامبر صلى الله علیه و آله به آن‌جا هشدار داد.<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 847‌.</ref>
  
وى مدتى در آن‌جا اقامت گزيد تا حسان ‌بن ‌ثابت شاعر مسلمان در يك بيت پيامى بدين مضمون براى او فرستاد: مردمى را كه دشمنى با آنان تو را به زندگى سخت در نجران واداشت، از دست مده<ref> همان، ص‌ 847 و 848‌؛ الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 37.</ref> و بدين طريق از او خواست تا اسلام آورد. گويى وى پس از دريافت نامه در همين سال اسلام آورد و در امان پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفت.<ref> الاغانى، ج‌ 15، ص‌ 174؛ الاصابه، ج‌ 4، ص ‌76.</ref>
+
وى مدتى در آن‌جا اقامت گزید تا حسان ‌بن ‌ثابت شاعر مسلمان در یك بیت پیامى بدین مضمون براى او فرستاد: مردمى را كه دشمنى با آنان تو را به زندگى سخت در نجران واداشت، از دست مده<ref> همان، ص‌ 847 و 848‌؛ الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 37.</ref> و بدین طریق از او خواست تا اسلام آورد. گویى وى پس از دریافت نامه در همین سال اسلام آورد و در امان پیامبر صلى الله علیه و آله قرار گرفت.<ref> الاغانى، ج‌ 15، ص‌ 174؛ الاصابه، ج‌ 4، ص ‌76.</ref>
  
و با اظهار پشيمانى از گذشته در ضمن اشعارى انگيزه‌هاى مخالفت خود را با پيامبر قساوتِ قلب و پيروى از هواى نفس و شيطان برشمرد.<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 37.</ref> از وى جمله‌هايى هنگام پذيرش اسلام نقل شده كه از پشيمانى او حكايت دارد.<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 847 و 848‌.</ref>
+
و با اظهار پشیمانى از گذشته در ضمن اشعارى انگیزه‌هاى مخالفت خود را با پیامبر قساوتِ قلب و پیروى از هواى نفس و شیطان برشمرد.<ref> الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 37.</ref> از وى جمله‌هایى هنگام پذیرش اسلام نقل شده كه از پشیمانى او حكایت دارد.<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 847 و 848‌.</ref>
  
او پس از مسلمانى، در حوادث بعدى با پيامبر صلى الله عليه و آله بود.<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 38.</ref> پس از آن، اطلاعى از او در دست نيست ولى گويا خلافت عمر را درك كرد. از ابن‌زبعرى فرزندى نماند.<ref> جمهرة انساب‌العرب، ص‌ 165؛ اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 240.</ref>
+
او پس از مسلمانى، در حوادث بعدى با پیامبر صلى الله علیه و آله بود.<ref> الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 38.</ref> پس از آن، اطلاعى از او در دست نیست ولى گویا خلافت عمر را درك كرد. از ابن‌زبعرى فرزندى نماند.<ref> جمهرة انساب‌العرب، ص‌ 165؛ اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 240.</ref>
  
 
'''ابن‌زبعرى در شأن نزول:'''
 
'''ابن‌زبعرى در شأن نزول:'''
  
# در غررالتبيان، ذيل آيه 224 [[سوره شعراء]]/26 «والشُّعَراءُ يَتَّبِعهُم الْغاوُونَ» آمده است كه مقصود از شعرا در آيه، شعراى مشركان از جمله عبداللّه‌ بن ‌زبعرى است كه در وادى‌ها سرگردانند.<ref> غررالتبيان، ص‌ 376.</ref> طبرسى، تمام اين شعرا جز يك تن را از قريش دانسته كه به ‌گزاف، مدعى بودند چون محمد صلى الله عليه و آله سخن ‌مى‌گويند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 7، ص‌ 325.</ref>
+
# در غررالتبیان، ذیل آیه 224 [[سوره شعراء]]/26 «والشُّعَراءُ یَتَّبِعهُم الْغاوُونَ» آمده است كه مقصود از شعرا در آیه، شعراى مشركان از جمله عبداللّه‌ بن ‌زبعرى است كه در وادى‌ها سرگردانند.<ref> غررالتبیان، ص‌ 376.</ref> طبرسى، تمام این شعرا جز یك تن را از قریش دانسته كه به ‌گزاف، مدعى بودند چون محمد صلى الله علیه و آله سخن ‌مى‌گویند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 7، ص‌ 325.</ref>
  
# «و كانَ الإِنسنُ أكثرَ شَىء جَدَلاً». ([[سوره كهف]]/18،54) بر پايه قولى منظور از انسانِ مجادله‌گر، عبدالله بن زبعرى ذكر شده كه به مجادله با پيامبر صلى الله عليه و آله برمى‌خاست.<ref> مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 167.</ref>
+
# «و كانَ الإِنسنُ أكثرَ شَىء جَدَلاً». ([[سوره كهف]]/18،54) بر پایه قولى منظور از انسانِ مجادله‌گر، عبدالله بن زبعرى ذكر شده كه به مجادله با پیامبر صلى الله علیه و آله برمى‌خاست.<ref> مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 167.</ref>
  
# چون پيامبر آيات 98 تا100 [[سوره انبياء]]/21 را بر مشركان تلاوت كرد كه در آن از پرستش غيرخدا نهى و معبودهايشان، هيزم آتش دوزخ خوانده شده‌اند، ابن ‌زبعرى گفت: اگر چنين باشد پس فرشتگان، مسيح و عزير كه معبود ما نصارا و يهودند، هيزم دوزخند!
+
# چون پیامبر آیات 98 تا100 [[سوره انبیاء]]/21 را بر مشركان تلاوت كرد كه در آن از پرستش غیرخدا نهى و معبودهایشان، هیزم آتش دوزخ خوانده شده‌اند، ابن ‌زبعرى گفت: اگر چنین باشد پس فرشتگان، مسیح و عزیر كه معبود ما نصارا و یهودند، هیزم دوزخند!
  
پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ بدو گفت: همه آن‌ها (جز خدا) كه مى‌پسندند معبود واقع شوند با پرستندگانشان شيطانى‌اند.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 10، ج‌ 17، ص‌ 126 و 127.</ref> در مجمع‌البيان، تفصيلِ داستان چنين آمده است: چون آيات 98 تا 100 سوره انبياء/21 نازل شد، وى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى محمد! آيا گمان ندارى كه عزير و عيسى، مردانى صالح و مريم زنى نيكوكار بودند؟ چون پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ مثبت داد.
+
پیامبر صلى الله علیه و آله در پاسخ بدو گفت: همه آن‌ها (جز خدا) كه مى‌پسندند معبود واقع شوند با پرستندگانشان شیطانى‌اند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 10، ج‌ 17، ص‌ 126 و 127.</ref> در مجمع‌البیان، تفصیلِ داستان چنین آمده است: چون آیات 98 تا 100 سوره انبیاء/21 نازل شد، وى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: اى محمد! آیا گمان ندارى كه عزیر و عیسى، مردانى صالح و مریم زنى نیكوكار بودند؟ چون پیامبر صلى الله علیه و آله پاسخ مثبت داد.
  
پرسيد: اينان ‌كه به جاى خدا پرستيده مى‌شوند، آيا در آتش دوزخند؟ در پاسخ به او، خداوند آيه 101 و 102 سوره انبياء/21 را فرود آورد: «إنَّ الّذين سَبَقَت لَهُم مِنّا الحُسنى أُولئِك عَنها مُبعَدون × لايَسمَعونَ حَسِيسَها و هُم فِى مَا اشْتَهتْ أَنفُسُهمْ خلِدونَ؛ همانا كسانى ‌كه از پيش، وعده نيكو (=بهشت) به ايشان داده‌ايم، اينان از آن (دوزخ)دورشدگانند. آواى آن (آتش دوزخ)را هم نشنوند، و ‌ايشان در آن‌چه دل‌هايشان بخواهد و آرزو كنند، جاويدانند».
+
پرسید: اینان ‌كه به جاى خدا پرستیده مى‌شوند، آیا در آتش دوزخند؟ در پاسخ به او، خداوند آیه 101 و 102 سوره انبیاء/21 را فرود آورد: «إنَّ الّذین سَبَقَت لَهُم مِنّا الحُسنى أُولئِك عَنها مُبعَدون × لایَسمَعونَ حَسِیسَها و هُم فِى مَا اشْتَهتْ أَنفُسُهمْ خلِدونَ؛ همانا كسانى ‌كه از پیش، وعده نیكو (=بهشت) به ایشان داده‌ایم، اینان از آن (دوزخ)دورشدگانند. آواى آن (آتش دوزخ)را هم نشنوند، و ‌ایشان در آن‌چه دل‌هایشان بخواهد و آرزو كنند، جاویدانند».
  
بدين طريق عيسى، عزير و مريم و ملائكه كه به جاى خدا پرستيده مى‌شدند، در حالى كه خود ناخرسند بودند، مستثنا شدند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 7، ص‌ 102 و 103.</ref>
+
بدین طریق عیسى، عزیر و مریم و ملائكه كه به جاى خدا پرستیده مى‌شدند، در حالى كه خود ناخرسند بودند، مستثنا شدند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 7، ص‌ 102 و 103.</ref>
  
# قرطبى<ref> قرطبى، ج‌ 13، ص‌ 6‌.</ref> به نقل از ماوردى، مقصود از «ظالمون» را در آيه 8 [[سوره فرقان]]/25 ابن ‌زبعرى دانسته است: «و‌قالَ الظّلِمونَ إِن تَتَّبِعونَ إلاّ رَجُلا مَسحُوراً = و ستم‌كاران گفتند: جز مردى مسحور را پيروى نمى‌كنيد».
+
# قرطبى<ref> قرطبى، ج‌ 13، ص‌ 6‌.</ref> به نقل از ماوردى، مقصود از «ظالمون» را در آیه 8 [[سوره فرقان]]/25 ابن ‌زبعرى دانسته است: «و‌قالَ الظّلِمونَ إِن تَتَّبِعونَ إلاّ رَجُلا مَسحُوراً = و ستم‌كاران گفتند: جز مردى مسحور را پیروى نمى‌كنید».
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
سطر ۴۷: سطر ۴۷:
 
===منابع===
 
===منابع===
  
سيد عليرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 587-590.
+
سید علیرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 587-590.
  
 
[[رده: دشمنان پیامبر]]
 
[[رده: دشمنان پیامبر]]
  
 
[[رده: ابن زبعری در شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده: ابن زبعری در شان نزول آیات قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۲۴

 ابوسعد عبدالله بن زبعرى بن ‌قیس‌ بن عدى از تیره بنى ‌سهم[۱] و از دشمنان نخستین پیامبر و اسلام.

 

وى از شعراى بنام عصر جاهلى بود و ‌برخى او را بدیع‌گوى‌ترین شاعر مكه دانسته‌اند؛ هر چند برخى دیگر چون زبیر بن ‌بكار چنین باورى ندارند.[۲] وى اشعارى در ستایش و سرزنش افراد و اقوام داشت و همین امر گاه او یا قومش را دچار مشكل مى‌كرد؛ چنان‌كه شعرش در ستودن هاشم بن‌ عبدمناف و اطعام او در خشكسالى، حسادت امیّة بن ‌عبد شمس را برانگیخت و نزاعى را پیش آورد و نیز هجوى كه درباره بنى‌ قصى بن‌ كلاب سرود، براى او دردسر آفرید.[۳]

اشعار وى گاه مایه صلح و مانع انتقام‌جویى نیز مى‌شد؛[۴] به هر روى، سروده‌هاى ابن‌زبعرى درباره تاریخ جاهلیت از مستندات مورخان است.[۵] شعرهاى او گاهى در محاوره‌ها نیز بكار مى‌آمد؛ چنان‌كه یزید پس از واقعه كربلا به ‌شعرى از وى در بزرگى شیوخ مكه و قریش استناد كرد: لیت اشیاخى ببدر شهدوا.[۶]

این‌كه ابن‌زبعرى در جاهلیت از چه موقعیتى برخوردار بوده، در تاریخ روشن نیست. فقط گفته‌اند كه در «حِلْفُ‌المُطَیّبین» شركت داشت و همیشه پاى‌بندى خود را به آن نشان مى‌داد.[۷] با ظهور اسلام و آغاز دعوت آشكار پیامبر صلى الله علیه و آله او در شمار دشمنان اسلام قرار گرفت و با شعر و شمشیر با اسلام و مسلمانان به ستیز برخاست.[۸]

گفته‌اند: او یكى از سه شاعرى است كه پیامبر صلى الله علیه و آله را در مكه هجو كرده است.[۹] وى در بازدارى دیگران از گرایش به اسلام نیز مى‌كوشید؛[۱۰] از این‌رو برخى او را از بزرگترین دشمنان اسلام شمرده‌اند.[۱۱]

نقل ‌است كه گاهى از طرف سران قریش مورد بى‌مهرى قرار مى‌گرفت؛ چنان‌كه وقتى خواست به دارالندوه درآید تا مشورت بنى‌قصى را بشنود، مانعش شدند؛ بدین روى شعرى در نكوهش و هجو آنان بر در دارالندوه نوشت كه آزارش را در پى داشت و در نهایت به ناچار در ستایش آنان نیز اشعارى سرود.[۱۲]

ابن‌زبعرى تا سال فتح مكه (8 هجرى) در سپاه مشركان بود و در تقویت آنان و تضعیف سپاه اسلام شعر مى‌گفت. پس از جنگ بدر براى كشته‌شدگان قریش مرثیه‌اى خواند كه مشركان را به تدارك نیرو و انتقام‌جویى برانگیخت و حتى با سه تن دیگر مأموریت یافت تا دیگر تیره‌هاى اطراف مكه را نیز به مبارزه با مسلمانان فراخواند.[۱۳]

در جنگ احد نیز شركت كرد و مسلمانى را كشت[۱۴] و پس از پیروزى قریش با اظهار خشنودى از كشته شدن بعضى مسلمانان چون حمزه، اشعارى سرود كه البته از طرف حسان ‌بن ‌ثابت بى‌پاسخ نماند.[۱۵]

وى در جنگ احزاب نیز حضور داشت و پس از دیدن محاصره مدینه به وجد آمد و قصیده‌اى در ستایش سران احزاب و خوشحالى از پایان كار مسلمانان سرود؛ اما پس از پیروزى مسلمانان و شكست مشركان وى آن را مرهون خندق دانسته، گفت: اگر خندق نبود از مسلمانان جز كشته‌هایى براى پرندگان بیابان و گرگ‌ها چیزى باقى نمى‌ماند.[۱۶]

ابن‌زبعرى در سال فتح مكه به اتفاق هبیرة بن ‌ابى‌ وهب مخزومى به نجران گریخت[۱۷] و به نجرانیان درباره خطر حمله پیامبر صلى الله علیه و آله به آن‌جا هشدار داد.[۱۸]

وى مدتى در آن‌جا اقامت گزید تا حسان ‌بن ‌ثابت شاعر مسلمان در یك بیت پیامى بدین مضمون براى او فرستاد: مردمى را كه دشمنى با آنان تو را به زندگى سخت در نجران واداشت، از دست مده[۱۹] و بدین طریق از او خواست تا اسلام آورد. گویى وى پس از دریافت نامه در همین سال اسلام آورد و در امان پیامبر صلى الله علیه و آله قرار گرفت.[۲۰]

و با اظهار پشیمانى از گذشته در ضمن اشعارى انگیزه‌هاى مخالفت خود را با پیامبر قساوتِ قلب و پیروى از هواى نفس و شیطان برشمرد.[۲۱] از وى جمله‌هایى هنگام پذیرش اسلام نقل شده كه از پشیمانى او حكایت دارد.[۲۲]

او پس از مسلمانى، در حوادث بعدى با پیامبر صلى الله علیه و آله بود.[۲۳] پس از آن، اطلاعى از او در دست نیست ولى گویا خلافت عمر را درك كرد. از ابن‌زبعرى فرزندى نماند.[۲۴]

ابن‌زبعرى در شأن نزول:

  1. در غررالتبیان، ذیل آیه 224 سوره شعراء/26 «والشُّعَراءُ یَتَّبِعهُم الْغاوُونَ» آمده است كه مقصود از شعرا در آیه، شعراى مشركان از جمله عبداللّه‌ بن ‌زبعرى است كه در وادى‌ها سرگردانند.[۲۵] طبرسى، تمام این شعرا جز یك تن را از قریش دانسته كه به ‌گزاف، مدعى بودند چون محمد صلى الله علیه و آله سخن ‌مى‌گویند.[۲۶]
  1. «و كانَ الإِنسنُ أكثرَ شَىء جَدَلاً». (سوره كهف/18،54) بر پایه قولى منظور از انسانِ مجادله‌گر، عبدالله بن زبعرى ذكر شده كه به مجادله با پیامبر صلى الله علیه و آله برمى‌خاست.[۲۷]
  1. چون پیامبر آیات 98 تا100 سوره انبیاء/21 را بر مشركان تلاوت كرد كه در آن از پرستش غیرخدا نهى و معبودهایشان، هیزم آتش دوزخ خوانده شده‌اند، ابن ‌زبعرى گفت: اگر چنین باشد پس فرشتگان، مسیح و عزیر كه معبود ما نصارا و یهودند، هیزم دوزخند!

پیامبر صلى الله علیه و آله در پاسخ بدو گفت: همه آن‌ها (جز خدا) كه مى‌پسندند معبود واقع شوند با پرستندگانشان شیطانى‌اند.[۲۸] در مجمع‌البیان، تفصیلِ داستان چنین آمده است: چون آیات 98 تا 100 سوره انبیاء/21 نازل شد، وى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: اى محمد! آیا گمان ندارى كه عزیر و عیسى، مردانى صالح و مریم زنى نیكوكار بودند؟ چون پیامبر صلى الله علیه و آله پاسخ مثبت داد.

پرسید: اینان ‌كه به جاى خدا پرستیده مى‌شوند، آیا در آتش دوزخند؟ در پاسخ به او، خداوند آیه 101 و 102 سوره انبیاء/21 را فرود آورد: «إنَّ الّذین سَبَقَت لَهُم مِنّا الحُسنى أُولئِك عَنها مُبعَدون × لایَسمَعونَ حَسِیسَها و هُم فِى مَا اشْتَهتْ أَنفُسُهمْ خلِدونَ؛ همانا كسانى ‌كه از پیش، وعده نیكو (=بهشت) به ایشان داده‌ایم، اینان از آن (دوزخ)دورشدگانند. آواى آن (آتش دوزخ)را هم نشنوند، و ‌ایشان در آن‌چه دل‌هایشان بخواهد و آرزو كنند، جاویدانند».

بدین طریق عیسى، عزیر و مریم و ملائكه كه به جاى خدا پرستیده مى‌شدند، در حالى كه خود ناخرسند بودند، مستثنا شدند.[۲۹]

  1. قرطبى[۳۰] به نقل از ماوردى، مقصود از «ظالمون» را در آیه 8 سوره فرقان/25 ابن ‌زبعرى دانسته است: «و‌قالَ الظّلِمونَ إِن تَتَّبِعونَ إلاّ رَجُلا مَسحُوراً = و ستم‌كاران گفتند: جز مردى مسحور را پیروى نمى‌كنید».

پانویس

  1. الاشتقاق، ص ‌122.
  2. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 36.
  3. الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 62‌.
  4. المنمّق، ص‌ 196 و 197.
  5. سیره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 136 به بعد؛ البدایة والنهایه، ج‌ 8‌، ص‌ 179 به بعد.
  6. البدایة والنهایه، ج‌ 8‌، ص‌ 179.
  7. المنمّق، ص 50 و 51؛ سیره ابن ‌هشام، ج 3، ص ‌278.
  8. المنمّق، ص‌ 50 و 51‌.
  9. الاغانى، ج‌ 4، ص‌ 144.
  10. سیره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 278.
  11.  البدایة والنهایه، ج 4، ص 247.
  12. المنمّق، ص‌ 343 و 344.
  13. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 201.
  14. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 302.
  15. سیره ابن ‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 136 و 137.
  16. سیره ابن هشام، ج‌ 3، ص‌ 257 و 258.
  17. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 162؛ الاستیعاب، ج‌ 3، ص ‌36.
  18. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 847‌.
  19. همان، ص‌ 847 و 848‌؛ الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 37.
  20. الاغانى، ج‌ 15، ص‌ 174؛ الاصابه، ج‌ 4، ص ‌76.
  21. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 37.
  22. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 847 و 848‌.
  23. الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 38.
  24. جمهرة انساب‌العرب، ص‌ 165؛ اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 240.
  25. غررالتبیان، ص‌ 376.
  26. مجمع‌البیان، ج‌ 7، ص‌ 325.
  27. مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 167.
  28. جامع‌البیان، مج‌ 10، ج‌ 17، ص‌ 126 و 127.
  29. مجمع‌البیان، ج‌ 7، ص‌ 102 و 103.
  30. قرطبى، ج‌ 13، ص‌ 6‌.

منابع

سید علیرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 587-590.