نماز جماعت ابوبکر به جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ''''منبع:''' حوادث الأیام، صفحه 67 '''نویسنده:''' سید مهدی مرعشی نجفی بلال موقع [[نماز ...' ایجاد کرد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
'''منبع:''' حوادث الأیام، صفحه 67
+
{{تقویم|روز= -23 صفر|سال= سال 10 هجری قمری}}
 
 
'''نویسنده:''' سید مهدی مرعشی نجفی
 
  
 
بلال موقع [[نماز صبح]] اذان گفت ولى حضرت صلى الله علیه و آله از شدت بیمارى مطلع نشد. عایشه گفت: بگوئید، [[ابوبکر]] به [[نماز]] برود. حفصه گفت: به [[عمر]] بگوئید به نماز رود.
 
بلال موقع [[نماز صبح]] اذان گفت ولى حضرت صلى الله علیه و آله از شدت بیمارى مطلع نشد. عایشه گفت: بگوئید، [[ابوبکر]] به [[نماز]] برود. حفصه گفت: به [[عمر]] بگوئید به نماز رود.
سطر ۱۰: سطر ۸:
  
 
مسلمانان گریستند، حضرت صلى الله علیه و آله چشمان مبارک را باز کرد و فرمود: کاغذ و دواتى بیاورید تا براى شما نامه‌اى بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید، یکى از اصحاب خواست تا کاغذ و دوات بیاورد دومى گفت: برگرد که این مرد هذیان مى‌گوید و کتاب خدا ما را کفایت مى‌کند.
 
مسلمانان گریستند، حضرت صلى الله علیه و آله چشمان مبارک را باز کرد و فرمود: کاغذ و دواتى بیاورید تا براى شما نامه‌اى بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید، یکى از اصحاب خواست تا کاغذ و دوات بیاورد دومى گفت: برگرد که این مرد هذیان مى‌گوید و کتاب خدا ما را کفایت مى‌کند.
 +
 +
==منابع==
 +
 +
سید مهدی مرعشی نجفی، حوادث الأیام، صفحه 67.
 +
 +
[[رده:وقایع ماه صفر]]
 +
[[رده:سال ۱۰ هجری قمری]]

نسخهٔ ‏۱۸ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۱۷

تقویم هجری قمری

روز واقعه:-23 صفر
سال 10 هجری قمری


بلال موقع نماز صبح اذان گفت ولى حضرت صلى الله علیه و آله از شدت بیمارى مطلع نشد. عایشه گفت: بگوئید، ابوبکر به نماز برود. حفصه گفت: به عمر بگوئید به نماز رود.

حضرت چون سخن آنان را شنید غمگین شد و با حال نامساعدى که داشت برخاست و دست بر دوش امام على علیه‌السلام و فضل بن عباس نهاد، بانهایت ضعف و ناتوانى پاهاى خود را مى‌کشید تا به مسجد رسید، دید ابوبکر در محراب ایستاده و نماز مى‌خواند.

حضرت صلى الله علیه و آله با دست مبارک اشاره کرد، عقب بایست و خود داخل محراب شد و نماز را از سر گرفت پس از اتمام نماز به منزل تشریف آورد و مدهوش شد.

مسلمانان گریستند، حضرت صلى الله علیه و آله چشمان مبارک را باز کرد و فرمود: کاغذ و دواتى بیاورید تا براى شما نامه‌اى بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید، یکى از اصحاب خواست تا کاغذ و دوات بیاورد دومى گفت: برگرد که این مرد هذیان مى‌گوید و کتاب خدا ما را کفایت مى‌کند.

منابع

سید مهدی مرعشی نجفی، حوادث الأیام، صفحه 67.