تألیف قلوب

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۷ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۲۵ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، پس از پیروزی در جنگ حنین و برخورد با قبیله هوازن و ثقیف، که غنایم زیادی نصیب مسلمانان شد، بخشی از این اموال را به افرادی بخشید تا به اسلام و پیامبر رغبت پیدا کنند، که در تاریخ اسلام به «مؤلّفة القلوب» مشهور شده‌اند.

معنا و مصادیق مؤلفةالقلوب

«مؤلفة القلوب» را در لغت، از این عبارات برگرفته اند: «الّفتَ بینَهم تألیفاً...»؛ الفت دادی بین آنها الفتی؛ یعنی تفرقه بین آنها را از بین بردی و «الّفتَ الشی تألیفا...»؛[۱] چیزی را الفت دادی... بنابراین در لغت به معنای پیونددادن بین دلها و جمع کردن آنهاست.

مؤلفةالقلوب در اصطلاح، یک معنای عام و یک معنای خاص دارد:

این کلمه در معنای اصطلاحی عامش به کفاری اطلاق می شود که با اختصاص بخشی از زکات به ایشان، دلهای ایشان جلب و به اسلام متمایل می شود و یا در جهاد یا دفاع، مسلمانان را همراهی می کنند. همچنین به «ضعفاء العقول» از مسلمانان (کسانی که از نظر عقلی کاستی دارند) «مؤلفة القلوب» اطلاق می شود و به آنها نیز اموالی می پردازند تا اعتقاد یا رغبتشان برای همراهی مسلمانان در جهاد و دفاع، تقویت شود.[۲] البته در این که آیا تألیف قلوب تنها به کفار اختصاص دارد و یا شامل مسلمانان می شود ـ همان گونه که در غایة القصوی آمده است ـ اختلاف وجود دارد.[۳]

اما مؤلفة القلوب در معنای اصطلاحیِ خاصش شامل کسانی می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای جلب آنها به اسلام، بخشی از غنایم جنگ هوازن را به ایشان بخشید. این گروه، شامل افرادی چون ابوسفیان، معاویه، حکیم بن حزام، نضر بن حارث و دیگران بوده اند که به آنها اشاره خواهد شد. طبری می نویسد: «پیامبر به کسانی از اشراف مکه که می خواست دلهای آنها را جلب کند، عطا داد و آنها به "مؤلفة قلوبهم" مشهور شدند (که عبارت اند از:) ابوسفیان بن حرب و پسرش معاویه، حکیم بن حزام، نضر بن حارث، علاء بن حارثه، حارث بن هشام، صفوان بن امیه، سهیل بن عمرو، خویطب بن عبدالعزی، عیینة بن حصن، اقرع بن حابس و مالک بن عوف که هر کدام صد شتر گرفتند».[۴]

محمد بن سعد می نویسد: «در جنگ حنین و برخورد با قبیله ثقیف، غنایم زیادی نصیب مسلمانان شد. ۶ هزار اسیر، ۲۴ هزار شتر، ۴۰ هزار گوسفند و بز و چهل هزار اوقیه نقره... . آن حضرت این اموال را بین مسلمانان تقسیم کرد. ابتدا اموالی را به کسانی پرداخت که می خواست دلهای آنان را با پرداخت مال بدست آورد. ابوسفیان بن حرب ۴۰ اوقیه نقره و صد شتر، یزید بن ابوسفیان و معاویه بن ابوسفیان نیز همین مقدار، حکیم بن حزام ۲۰۰ شتر و نضر بن حارث و اسید بن جاریه ۱۰۰ شتر، حارث بن هشام، صفوان بن امیه، قیس بن عدی، سهیل بن عمرو... ۵۰ شتر و عباس بن مرداس[۵] ابتدا ۴۰ شتر و سپس ۱۰۰ شتر.[۶]

علامه مجلسی می نویسد: «کلینی و عیاشی از زراره روایت کرده اند که از امام باقر علیه السلام از مؤلفة قلوبهم پرسیده شد. حضرت فرمود: ایشان گروهی بودند که عبادت بت ها را ترک کردند و لاالله الاالله و محمد رسول الله گفتند و با این حال به آنچه حضرت محمد صلی الله علیه و آله برای ایشان می آورد (دستورهای اسلامی) شک داشتند. پس حق تعالی به پیامبر امر کرد که دلهای آنها را با مال به اسلام الفت دهد، شاید اسلام ایشان نیکو شود و در دینی که داخل شده و به آن اقرار کرده اند، ثابت قدم شوند».[۷]

علی بن ابراهیم قمی می نویسد: «مؤلفة قلوبهم گروهی بودند که خداوند را به یگانگی می شناختند؛ اما معرفت (واقعی) به این که محمد صلی الله علیه و آله فرستاده الهی است، در دلهای آنها وارد نشده بود؛ بنابراین رسول خدا صلی الله علیه و آله با آنها الفت ایجاد کرد و آنها را آگاه کرد. خداوند برای آنها نصیبی از صدقات قرار داد تا پیامبر صلی الله علیه و آله را به رسالت بشناسند و به اسلام و پیامبر، رغبت پیدا کنند».[۸]

شیخ طوسی و شیخ طبرسی در تعریف مؤلفة القلوب آورده اند: «ایشان گروهی از اشراف زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله بودند که آن حضرت، آنان را به اسلام متمایل ساخت و از آنها برای جنگ با دشمنان خویش کمک گرفت و به ایشان سهمی از زکات را عنایت کرد».[۹]

تقریباً همه مورخان قائل اند اموالی که پیامبر به اشراف قریش بخشید، از خمس غنایم بوده است.[۱۰] از طرفی در آیه ای که از «مؤلفة قلوبهم» نام برده شده است، این گروه جزء کسانی اند که مستحق زکات اند. به نظر می رسد رسول خدا صلی الله علیه و آله با توجه به اختیاراتی که داشت و یک پنجم این غنایم سهم خودش بود، در واقع از سهم خودش به سران قریش بخشید؛ اما امروزه اگر بخواهیم برای تألیف قلوب مشرکان، مالی را مصرف کنیم، باید از زکات باشد.

برخی مورخان نوشته اند: «پیامبر همه بیت المال را میان مسلمانان قسمت کرد و خمس بیت المال را که مخصوص خود او بود میان سران قریش ـ که تازه اسلام آورده بودند ـ تقسیم فرمود... آنان با این بخشش های گران و سهام اختصاصی دیگرِ خود، تحت تأثیر عواطف و محبت های پیامبر قرار گرفتند و خواه و ناخواه به جانب اسلام کشیده شدند. این دسته را در فقه اسلامی "مؤلفة القلوب" می نامند و یکی از مصارف زکات اسلامی، همین دسته است».[۱۱]

اعتراض انصار به تقسیم غنائم

بخشش های حضرت رسول صلی الله علیه و آله به اشراف قریش برای جلب دلهای آنها به اسلام، باعث حرف و حدیثهایی میان انصار شد. آنها وقتی دیدند، پیامبر صلی الله علیه و آله از غنایم به مردم قریش پرداخت کرد، اعتراض کردند.[۱۲]

آن حضرت پس از آگاهی از ناراحتی انصار، آنان را دعوت و برایشان سخنرانی کرد و فرمود: «ای گروه انصار! به سبب اندک چیزی از دنیا آزرده دل شده اید که قلوب افرادی را با آن الفت دادم تا مسلمان شوند و شما را به اسلامتان سپرده ام؟ مگر راضی نیستید که مردم، گوسفند و شتر ببرند و شما پیغمبر را پیش خود ببرید؟ به خدایی که جان محمد به فرمان اوست، اگر هجرت نبود، من یکی از انصار بودم...».[۱۳]

انصار که از سخنان خویش پشیمان شده بودند، گفتند: «ای رسول خدا، ما بسیار خشنودیم که شما همراه ما و بهره ما باشید». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «خدایا! انصار و فرزندان انصار و فرزندان فرزندان ایشان را رحمت فرمای».[۱۴] یعقوبی می نویسد: پیامبر در جواب اعتراض انصار فرمود: «من به گروهی بخشش کردم تا دلشان را بدست آورم و شما را به اسلامتان وامی گذارم».[۱۵]

نقل های تاریخی مؤید این امر است که این بخشش به کسانی تعلق گرفت که به پیامبر و به اسلام دلبستگی چندانی نداشتند. آن حضرت برای جلب آنها به اسلام واقعی، این اموال را به آنان بخشید. ابن هشام می نویسد: «مردی به خاتم انبیا صلی الله علیه و آله اعتراض کرد که به عیینة بن حصن و اقرع بن حابس، هر یک صد شتر دادی؛ ولی به جعیل بن سراقه که یکی از بزرگان قبیله غفار است هیچ ندادی؟ حضرت فرمود: "سوگند به آنکه جان محمد بدست اوست... من این کار را کردم برای آن که دلشان را بدست آورم تا اسلام آورند؛ اما جعیل بن سراقه را به همان اسلامی که دارد واگذار کردم».[۱۶]

تألیف قلوب در آیات و روایات

در آیات متعددی از قرآن کریم به تألیف قلوب اشاره شده است. خداوند متعال در سوره انفال آیات ۶۲ و ۶۳ می فرماید: «... هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ * وَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَینَ قُلُوبِهِمْ وَلَـکنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَینَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ‌»؛ ... او بود که تو را با یارى خود و مؤمنان نیرومند ساخت و میان دلهای آنان الفت انداخت که اگر آنچه در روى زمین است همه را خرج مى‌کردى نمى‌توانستى میان دلهای آنان الفت برقرار کنى ولى خدا بود که میان آنان الفت انداخت؛ چرا که او تواناى حکیم است.

خداوند متعال در این آیه به تألیف قلوب بین مؤمنان اشاره دارد که از جانب خودش صورت گرفته است، همچنین در آیه ۱۰۳ سوره آل عمران می فرماید: «وَاذْکرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا...»؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید: آنگاه که دشمنان (یکدیگر) بودید؛ پس میان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید... . خداوند در این آیه نیز به نعمت برادری اشاره کرده است که از راه تألیف قلوب بدست می آید.

در سوره توبه، آیه ۶۰ «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» به کسانی اطلاق شده است که مستحق دریافت زکات اند: «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاکینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ»؛ صدقات، تنها به فقیران و بینوایان و متصدیان (گردآورى و پخش‌) آن و کسانى که دلشان بدست آورده مى‌شود و در (راه آزادى‌) بردگان و وامداران و در راه خدا و به در راه مانده، اختصاص دارد. (این) به عنوان فریضه از جانب خداست و خدا، داناى حکیم است.

در روایات نیز به تألیف قلوب توجه شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «خیارکم احسنکم اخلاقا الذین یألفون و یؤلفون»؛[۱۷] بهترین شما از لحاظ اخلاقی کسانی اند که انس و الفت ایجاد می کنند و با دیگران الفت می گیرند.

حضرت علی علیه السلام نیز می فرماید: «طوبی لمن یألف الناس و یألفونه علی طاعة الله»؛[۱۸] خوش به حال کسی که با مردم انس و الفت می گیرد و مردم هم بر اطاعت از خداوند با او الفت می گیرند.

پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، ج۹، ص ۹.
  2. طباطبایی یزدی، محمدکاظم؛ الغایة القصوی، ترجمه شیخ عباس قمی، تهران، المکتبة الرضویه، ج ۲، ص ۳۰.
  3. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی تا، ج ۲، ص ۵.
  4. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص ۱۲۱۴ و ۱۲۱۵.
  5. عباس بن مرداس از میزان سهم خویش راضی نبود. به دستور پیامبر به او ۱۰۰ شتر دادند.
  6. ابن سعد، پیشین، ج۲، ص ۱۴۷ – ۱۵۰.
  7. مجلسی، محمدباقر؛ حیات القلوب، قم، سرور، ۱۳۸۴ش، چاپ ششم، ج ۴، ص ۱۲۲۸ و ۱۲۲۹.
  8. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی، قم، مؤسسه دارالکتاب، ۱۴۰۴ ق، ج۱، ص ۲۹۸ و فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیر الصافی، تهران، مکتبه الصدر، ۱۴۱۶ ق، چاپ دوم، ج ۲، ص ۳۵۰.
  9. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان، بی جا، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۹ ق، چاپ اول، ج ۵، ص ۳۴۴ و طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۵ ق، چاپ اول، ج۵، ص ۷۵.
  10. ابن سعد، طبقات، ج۲، ص ۱۵۰.
  11. سبحانی، جعفر؛ فروغ ابدیت، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۵ ش، چاپ بیست و یکم، ص ۸۴۳.
  12. ابن سعد، پیشین، ج ۲، ص ۱۵۱.
  13. ابن هشام، پیشین، ج ۲، ص ۳۱۸ و طبری، پیشین، ج۳، ص ۱۲۱۷.
  14. ابن سعد، پیشین، ص۱۵۱.
  15. یعقوبی، ابن واضح؛ پیشین، ج ۱، ص ۴۲۵.
  16. ابن هشام، پیشین، ج ۲، ص ۳۱۵ و ۳۱۶.
  17. نوری، مستدرک الوسائل، قم، آل البیت علیهم السلام، ۱۴۰۸ ق، ‌ج ۸، ص ۴۵۱.
  18. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ ق، ج ۷۵، ص ۵۶.

منابع

  • یدالله حاجی زاده، "مؤلفة القلوب"، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: ۲۹ بهمن ۱۳۹۱.