مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

تاسوعا

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«تاسوعا» از ریشه «تسع» به معنای نُه است و مراد از آن، روز نهم ماه محرم می‌باشد. در این روز امام حسین علیه السلام و یارانش به محاصره کامل درآمدند و شمر به همراه نامه‌ای از ابن زیاد مبنی بر دستور آغاز جنگ به کربلا آمد. عمر سعد به دنبال دریافت این نامه سپاهیان خود را به سمت محل اقامت امام حسین علیه السلام و یارانش حرکت داد. اما امام علیه السلام، حضرت عباس علیه السلام را به نزد آنها فرستاد تا جنگ به فردا موکول شود و آن حضرت و یارانش بتوانند شب عاشورا را به عبادت و تلاوت قرآن بپردازند.

وقایع روز تاسوعا

نامه عبیدالله به عمر سعد

در پیش از ظهر روز نهم محرم، شمر بن ذی الجوشن به همراه چهار هزار نفر سپاهی به سرزمین کربلا وارد شد.[۱] او حامل نامه ای از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود. در این نامه، ابن زیاد از او خواسته بود که یا حسین علیه السلام را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد. عبیدالله همچنین در این نامه عمر بن سعد را تهدید کرد که اگر چنانچه از فرمان او سرباز زند از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر بن ذی الجوشن واگذار نماید.[۲]

ابن سعد با خواندن نامه، شمر را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «وای بر تو؛ خداوند تو و اهل خانه ات را مقرب درگاه خود نسازد و چیزی را که تو به سبب آن پیش من آمدی زشت بدارد. به خدا سوگند، می دانم که تو عبیدالله را از قبول آنچه که من برای او نوشته بودم[۳] بازداشتی و کاری را که من امیدوار بودم با صلح و سازش به سرانجام برسد را تباه ساختی. به خدا سوگند حسین [علیه السلام] تسلیم نخواهد شد، زیرا روح پدرش در کالبد اوست».

شمر به او گفت: «چه خواهی کرد؟ آیا فرمان امیر را اطاعت کرده و با دشمنش می جنگی و یا کناره خواهی گرفت و مسؤلیت لشکر را به من می سپاری؟» عمر بن سعد گفت: «امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد، من در تو شایستگی این کار را نمی بینم. پس خود این کار را به پایان خواهم رساند؛ تو فرمانده پیاده نظام لشکر باش».[۴]

امان‌نامه برای فرزندان ام البنین

ام البنین از قبیله بنى کلاب بود که شمر بن ذى الجوشن نیز به همین قبیله انتساب پیدا مى کرد. بدین جهت در عصر تاسوعا به نزدیکى خیمه گاه امام حسین علیه السلام آمد و با صداى بلند فریاد زد: «أین بنو اختنا؛ پسران خواهر ما کجایند؟» پس عباس و جعفر و عبدالله و عثمان فرزندان امام علی علیه السلام از ام البنین از خیمه خارج شدند و گفتند: چه منظورى دارى؟ گفت: شما پسران خواهر من هستید، شما در امان خواهید بود. ایشان در جوابش گفتند: لعنک اللَّه و لعن أمانک؛ یعنى خدا تو را با امان نامه‏‌اى که آورده‏‌اى لعنت کند! آیا جا دارد تو به ما امان دهى ولى پسر پیغمبر خدا در امان نباشد!؟ [۵]

همچنین روایت شده است: زمانی که شمر نامه ابن زیاد را - که خطاب به عمر بن سعد نوشته شده بود - از او می گرفت، به همراه عبدالله بن ابی المحل - برادرزاده ام البنین - به عبیدالله گفتند: «ای امیر؛ خواهرزادگان ما همراه با حسین اند اگر صلاح می بینی نامه امانی برای آنها بنویس». عبیدالله پیشنهاد آنها را پذیرفت و به کاتب خود فرمان داد تا امان نامه ای برای آنها بنویسند.[۶] عبدالله بن ابی المحل امان نامه را به وسیله غلام خود به کربلا فرستاد. او پس از ورود به کربلا، متن امان نامه را برای فرزندان ام البنین قرائت کرد که با آن مخالفت کرده و گفتند: ما را نیازى به امان نامه شما نیست. امان خدا، بهتر است از امان پسر سمیه.[۷]

آماده شدن سپاه عمر برای جنگ

بنابر منابع تاریخی در روز تاسوعا شمر بن ذی الجوشن با نامه ای ابن زیاد به نزد عمر سعد آمد که حامل دستور جنگ و کشتن امام حسین علیه السلام و یارانش در صورت تسلیم نشدن آنان بود.[۸]

مطابق با گزارش شیخ مفید در کتاب ارشاد، عصر روز تاسوعا، ابن سعد سپاهیان خود را با فریاد: «یا خیل الله ارکبی و بالجنة ابشری» "اى سواران خدا سوار شوید مژده باد شما را به بهشت!" به جنگ با امام حسین علیه السلام و یارانش فراخواند. حضرت زینب سلام الله علیها، چون صداى همهمه مهاجمان را شنید، به نز د امام رفت و به امام حسین علیه السلام که در آن هنگام در کنار خیمه نشسته بود و سر خود را بر دسته شمشیرش نهاده بود گفت: ای برادر! آیا صداها را نمی شنوی که به ما نزدیک می شود! سیدالشهدا علیه السلام فرمود: من اکنون رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم که فرمود: تو به پیش ما مى ‌آیى.

حسین‌ علیه السلام برادرش عباس را همراه بیست سوار -که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند- جلو فرستاد تا از هدف ‌مهاجمان آگاه شوند. عباس به آنان فرمود: شما را چه شده و چه می‌خواهید؟ گفتند: دستور از امیر رسیده که بشما پیشنهاد کنیم بحکم او تن داده و تسلیم شوید یا با شما جنگ کنیم؟ عباس علیه السلام بنزد امام حسین علیه السّلام بازگشت و جریان را بعرض آن حضرت رساند. امام علیه السلام به حضرت عباس علیه السلام فرمودند: «اگر می توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم خدا می داند که من نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می دارم».[۹]

در طول مدتی که عباس علیه السلام با امام علیه السلام مشغول گفتگو بود همراهان او هم از این فرصت استفاده کرده به گفتگو با سپاه عمر بن سعد پرداختند و آنان را از جنگ با امام حسین علیه السلام برحذر می داشتند و در ضمن آنان را از پیشروی باز می داشتند. حبیب بن مظاهر به زهیر بن قین گفت: «تو با این قوم صحبت می کنی یا این که من صحبت کنم». زهیر گفت: «تو سخن بگو».

حبیب بن مظاهر خطاب به آنان گفت: «ای مردم، آگاه باشید که به خدا سوگند بدترین قوم در نزد خداوند قومی هستند که در حالی که ذریه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت او و شب زنده داران و عبادت کنندگان را کشته اند بر او وارد می شوند». عزره بن قیس به او گفت: «تو تا می توانی، خود را پاک جلوه می دهی».

زهیر گفت: «ای عزره خداوند او را پاکیزه و هدایت کرده است؛ ای عزره از خدا بترس و بدان که من خیر خواه توام. ای عزره تو را به خدا مبادا از کسانی باشی که گمراهان را بر کشتن جانهای پاک یاری بدهید». عزره گفت: «ای زهیر تو نزد ما از شیعیان این خاندان نبودی بلکه عثمانی بودی».

گفت: «آیا بودنم در اینجا نشان آن نیست که با آنهایم. بدان به خدا سوگند من هرگز برایش نامه ای ننوشتم و پیکی نزدش نفرستادم و هرگز به او وعده یاری ندادم، لیکن مسیر راه من و او را با هم یک جا گرد آورد چون او را دیدم و یاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و منزلت وی نزد او افتادم و دانستم که سوی دشمن خویش و حزب شما می رود، آنگاه مصلحت چنین دیدم که یاری اش دهم و در حزب او باشم و جان خویش را برای آنچه که شما از حق خدا و رسول صلی الله علیه و آله ضایع کردید سپر جانش گردانم».[۱۰]

در این هنگام ابوالفضل العباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام علیه السلام را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. ابن سعد در پذیرش این درخواست تردید داشت از این رو با سران لشکرش مشورت کرد. او ابتدا نظر شمر را جویا شد و خطاب به او گفت: «ای شمر نظرت در این باره چیست؟» شمر گفت: «هر چه تو بگویی؛ چرا که تو فرمانده این لشکر هستی و رای رای توست». آنگاه ابن سعد نظر دیگران را پرسید. عمرو بن حجاج گفت: «سبحان الله اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضایی می کردند سزاوار بود که با آنان موافقت کنی». قیس بن اشعث - از دیگر فرماندهان سپاه عمر بن سعد - نیز گفت: «با درخواست آنان موافقت کن. به جان خودم سوگند که آنها صبح فردا با تو به مقابله برخواهند خاست». عمر بن سعد گفت: به خدا سوگند اگر بدانم که چنین می کنند شب را به آنان مهلت نمی دهم.[۱۱]

سرانجام ابن سعد با مهلت یک شبه به امام حسین علیه السلام و یارانش موافقت نمود. او شخصی را با عباس بن علی علیه السلام همراه کرد و به سوی اردوگاه سپاه امام علیه السلام فرستاد. فرستاده عمر بن سعد در مکانی که تمامی سپاهیان امام حسین علیه السلام سخنش را به وضوح می شنیدند، ایستاد و فریاد زد: «ما تا فردا به شما مهلت می دهیم اگر تسلیم شدید، شما را نزد امیرمان عبیداللّه بن زیاد می بریم، اما اگر خوددارى کردید و از پذیرش بیعت سر باز زدید شما را رها نخواهیم کرد و با شما خواهیم جنگید».[۱۲]

محاصره امام حسین و یارانش

در روز تاسوعا راه ها همه تحت کنترل قرار گرفته بود تا کسى به امام نپیوندد.[۱۳] امام صادق‌ علیه السلام درباره محاصره شدن سیدالشهداء علیه السلام فرموده است:

«تاسوعا یوم حُوصر فیه الحسین و اصحابه بکربلاء واجتمع علیه خیل اهل الشام و أناخوا علیه و فرح ابن مرجانة و عمر بن سعد بتوافر الخیل و کثرتها واستضعفوا فیه الحسین و اصحابه و أیقنوا أنه لا یاتى الحسین ناصر و لا یمدّه اهل العراق».[۱۴] تاسوعا روزى است که حسین‌ علیه السلام و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامیان بر ضد آنان گرد آمد. ابن‌ زیاد و عمر سعد نیز از فراهم آمدن آن همه سواران خوشحال شدند و آن روز، حسین‌ علیه السلام و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر براى او یاورى نخواهد آمد و عراقیان‌ نیز او را پشتیبانى نخواهند کرد.

سوگواری روز تاسوعای حسینی

در بین عزاداران حسینی، روز تاسوعا روز گرامیداشت حضرت عباس بن علی علیه السلام محسوب می‌شود و محور اصلی نوحه‌خوانی‌ها و عزاداری‌ها، ذکر فضائل آن حضرت و نحوه شهادت ایشان است.[۱۵]

پانویس

  1. الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ص۱۹۹۱، ج۵، ص۹۴ و ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، قم، علامه، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۹۸.
  2. الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم والملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۵، صص۴۱۴-۴۱۵؛ شیخ مفید؛ الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص۱۴۱۳، ج۲، ص۸۸؛ مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش، ج۲، صص۷۲-۷۳ و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵، ج۴، ص۵۵.
  3. در روز هشتم امام علیه السلام با عمر سعد ملاقاتی برگزار کرده در پی این دیدار عمر سعد نامه ای به عبیدالله نوشت و در آن نامه یادآور شد که اجازه دهد امام علیه السلام به همان جایی که آمده بازگردد یا به یکی از مرزهای کشورهای اسلامی برود. الطبری، پیشین، ص۴۱۴؛ شیخ مفید، پیشین، ص۸۹؛ مسکویه، پیشین، ص۷۱ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۵.
  4. الطبری، پیشین، ص۴۱۵ و شیخ مفید، پیشین، ص۸۹؛ مسکویه، پیشین، ص۷۳ و طبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۴۵۴.
  5. بحار الأنوار، ج‏۴۴، ص۳۹۱
  6. الطبری، پیشین، ص۴۱۵ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۶.
  7. الطبری، پیشین، ص۴۱۵؛ ابن اعثم، پیشین، ص۹۴ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۶.
  8. الکامل، ج۴، ص۵۶
  9. الطبری، پیشین، ص۴۱۷؛ شیخ مفید، پیشین، ص۹۱ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۷.
  10. الطبری، پیشین، صص۴۱۶-۴۱۷؛ ابن اعثم، پیشین، ص۹۸؛ الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۹-۲۵۰ و با اندکی اختلاف در البلاذری، پیشین، ص۱۸۴.
  11. الطبری، پیشین، ص۴۱۷؛ ابن اعثم، پیشین، ص۹۸ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۷.
  12. الطبری، پیشین، ص۴۱۸؛ ابن اعثم، پیشین، ص۹۹ و شیخ مفید، پیشین، ص۹۱ و برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: مسکویه، پیشین، ص۷۴ و طبرسی، پیشین، ص۴۵۵.
  13. محدثی، فرهنگ عاشورا، ص۹۱
  14. سفینة البحار، ج۱، ص۴۶۳.
  15. مظاهری، فرهنگ سوگ شیعی، ۱۳۹۵ش، ص۱۱۱.

منابع

  • ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.
  • ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى، وقعة الطفّ، قم، جامعه مدرسین‏، چاپ سوم، ۱۴۱۷ق.
  • شیخ عباس قمى، سفینة البحار، قم، اسوه، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
  • مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
  • محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
  • مظاهری، محسن حسام، فرهنگ سوگ شیعی، تهران، خیمه، ۱۳۹۵ش.
  • مفید، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
  • سید علی اکبر حسینی، وقایع روز تاسوعا، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: ۱۳ اسفند ۱۳۹۱.
11.jpg
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها