ادبیات دانشنامه ای رعایت نشده
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۲۷ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''منبع:''' فاطمه سلام الله عليها، احياگر شخصيت زن
+
{{خوب}}[[حضرت زهرا|حضرت فاطمه زهرا]] (علیهاالسلام) پس از رحلت پدر گرانقدرش [[رسول خدا]] (صلی الله علیه و آله)، در جریان غصب [[خلافت]] و [[هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها|هجوم به خانه آن حضرت]]، توسط گروهی از [[صحابی|صحابه]]، مورد ستم و آزار قرار گرفت که در اثر آن بیمار شد و در سیزدهم [[جمادی الاول]] و یا سوم [[جمادی الثانی]] سال ۱۱ هجری به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید. 
 +
حضرت فاطمه هنگام وفات به [[امام على]] (علیه‌السلام) [[وصیت حضرت زهرا|وصیت]] نمود که شبانه او را غسل و کفن و دفن کند، تا کسانى که حق او را غصب کرده و اذیت و آزار دادند، در [[نماز میت|نماز]] و [[تشییع جنازه|تشییع]] جنازه‌اش حاضر نشوند.
 +
==خبر شهادت حضرت زهرا از زبان پیامبر==
  
'''نویسنده:''' فريده مصطفوى (خمينى) و فاطمه جعفرى
+
حال [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله رو به وخامت گرایید، سرش را در دامان [[حضرت على]] علیه السلام گذاشت و بی‌هوش گشت. [[حضرت زهرا]] علیهاالسلام به صورت پدر نگاه می‌‌کرد و اشک می‌‌ریخت و می‌‌فرمود: به برکت وجود پدرم باران رحمت نازل می‌‌شد. او دادرس یتیمان و بیوه‌زنان بود. صداى ناله زهرا علیهاالسلام به گوش رسول خدا رسید، دیده گشود و با صداى ضعیف فرمود: این آیه را بخوان: «{{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکمْ}}».<ref> [[سوره آل عمران]]، آیه ۱۴۴.</ref>
  
==بیماری و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها==
+
از شنیدن این سخن، گریه زهرا بیشتر گردید، رسول خدا به فاطمه اشاره نمود که نزدیک شود. زمانى که صورتش را نزدیک پدر برد، حضرت رازى در گوش او گفت. حاضران دیدند صورت فاطمه برافروخته شد و تبسمی ‌‌نمود. از فاطمه پرسیدند: چه چیز رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو گفت که شادمان گشتى؟ گفت: پدرم فرمود مرگ تو نیز نزدیک است. تو اولین فردى هستى که به من ملحق خواهى شد.<ref> بحار، ج ۲۲، ص ۴۷۰.</ref>
  
'''بخش اول'''
+
==هجوم به خانه حضرت زهرا==
  
حال پيامبر رو به وخامت گراييد، سرش را در دامان حضرت على گذاشت و بي‌هوش گشت. زهرا علیهاالسلام به صورت پدر نگاه می‌‌كرد و اشك می‌‌ريخت و می‌‌فرمود: آه! به بركت وجود پدرم باران رحمت نازل می‌‌شد. او دادرس يتيمان و بيوه‌زنان بود. صداى ناله زهرا علیهاالسلام به گوش رسول خدا رسيد، ديده گشود و با صداى ضعيف فرمود: دختر عزيزم! اين آيه را بخوان: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبيله الرسل أفان مات أو قتل انقلبتم عمل أعقابكم».<ref> [[سوره آل عمران]]، آيه 44.</ref>
+
در حالى که [[حضرت زهرا]] علیهاالسلام در وفات پدر گریه و زارى می‌‌نمود و [[امام علی علیه السلام|امام على]] علیه‌السلام مشغول مقدمات کفن و دفن بود، خبر رسید گروهى از مسلمانان در [[واقعه سقیفه بنی ساعده|سقیفه بنى ساعده]] انجمن تشکیل داده‌اند تا درباره جانشین پیامبر تصمیم بگیرند. این خبر تکان دهنده در اوج بحران و غم و اندوه، فکر آن‌ها را مشوش و مختل نمود و آنان را در مقابل عمل انجام شده‌اى قرار داد.
  
از شنيدن اين سخن، گريه زهرا بيشتر گرديد، فكرى به ذهن [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله رسيد. به فاطمه اشاره نمود كه نزديك شود. زمانى كه صورتش را نزديك پدر برد، حضرت رازى در گوش او گفت. حاضران ديدند صورت فاطمه برافروخته شد و تبسمی ‌‌نمود. از فاطمه پرسيدند: چه چيز رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو گفت كه شادمان گشتى، گفت: پدرم فرمود مرگ تو نيز نزديك است. تو اولين فردى هستى كه به من ملحق خواهى شد.<ref> بحار، ج 22، ص 470.</ref> دختر رسول خدا از شنيدن خبر مرگش شادمان گرديد.
+
على بن ابی‌‌طالب علیه‌السلام تصمیم گرفت با [[ابوبکر|ابوبکر]] بیعت نکند تا بدین وسیله مخالفت خود را با حکومت وى ابراز کرده و مردم را متوجه نماید این عمل بر خلاف دستور پیامبر است. از طرف دیگر آن‌ها دیدند که همه بیعت کرده‌اند جز على علیه‌السلام و بستگانش. با خود گفتند که حکومتشان بدون بیعت اهل بیت استحکامی ‌‌ندارد. از این رو تصمیم گرفتند هر گونه که شده، از امام على علیه‌السلام بیعت بگیرند. دنبال آن حضرت فرستادند و از او خواستند که براى بیعت در مسجد حاضر شود، ولى حضرت امتناع نمود. [[عمر بن خطاب|عمر]] خشمناک گردید و به اتفاق [[خالد بن ولید|خالد بن ولید]] و قنفذ و گروه دیگرى رهسپار خانه زهرا شدند.  
  
'''بخش دوم'''
+
عمر در خانه را کوبید و گفت: یا على! در را باز کن. فاطمه با تن رنجور پشت در آمد و فرمود: اى عمر! با ما چکار دارى! عمر بانگ زد: در را باز کن وگرنه خانه را آتش می‌‌زنم.<ref> شرح ابن ابى‌الحدید، ج ص، ص ۵۶.</ref> فاطمه گفت: اى عمر! آیا از خدا نمی‌‌ترسى! می‌‌خواهى داخل خانه من شوى؟ عمر از تصمیمش منصرف نگردید. هنگامی‌‌ که دید در خانه را باز نمی‌‌کنند گفت: هیزم بیاورید تا در خانه را آتش بزنیم. در باز شد، عمر خواست وارد خانه شود. حضرت زهرا ضجه و فریاد زد: «یا ابتاه یا رسول الله» در این جا بود که با پشت شمشیر به پهلویش زدند و با تازیانه بازویش را سیاه کردند تا دست از دفاع بردارد.<ref> بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۷.</ref>
  
در حالى كه در فوت پدر گريه و زارى می‌‌نمود و على علیه‌السلام مشغول مقدمات كفن و دفن بود، خبر رسيد گروهى از مسلمانان در سقيفه بنى ساعده انجمن تشكيل داده‌اند تا درباره جانشين پيامبر تصميم بگيرند. اين خبر تكان دهنده در اوج بحران و غم و اندوه، فكر آن‌ها را مشوش و مختل نمود و آنان را در مقابل عمل انجام شده‌اى قرار داد.
+
سرانجام على بن ابی‌طالب علیه‌السلام را دستگیر کردند که به جانب مسجد ببرند. در این مبارزه نابرابر طفل فاطمه سقط شد.<ref> بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۸.</ref>
  
على بن ابي‌‌طالب علیه‌السلام تصميم گرفت با ابوبكر بيعت نكند تا بدين وسيله مخالفت خود را با حكومت وى ابراز كرده و مردم را متوجه نمايد اين عمل بر خلاف دستور پيامبر است. از طرف ديگر آن‌ها ديدند كه همه بيعت كرده‌اند جز على علیه‌السلام و بستگانش.
+
==حضرت زهرا در بستر بیماری==
  
با خود گفتند كه حكومتشان بدون بيعت اهل بيت استحكامی ‌‌ندارد. از اين رو تصميم گرفتند هر گونه كه شده، از امام على علیه‌السلام بيعت بگيرند. دنبال آن حضرت فرستادند و از او خواستند كه براى بيعت در مسجد حاضر شود ولى حضرت امتناع نمود. عمر خشمناك گرديد و به اتفاق خالد بن وليد و قنفذ و گروه ديگرى رهسپار خانه زهرا شدند.  
+
خبر شدت گرفتن بیمارى حضرت زهرا سلام الله علیها در [[مدینه]] شایع گردید و شیخین ([[ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]]) که می‌‌دانستند در حق خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله مخصوصاً پاره تن آن حضرت ستمگرى‌ها کرده بودند، از ترس افکار عمومی ‌‌در صدد دلجویى برآمدند و آماده [[عیادت خلفا از حضرت زهرا(س)|عیادت حضرت فاطمه]] گردیدند. می‌‌خواستند به هر گونه که شده با عذرخواهى و پوزش، بر خطاهاى گذشته پوشش بنهند. مورخان نوشته‌اند: ابوبکر به اتفاق عمر براى عیادت دختر رسول خدا به در خانه او رفتند، ولى آن حضرت اجازه ورود نداد.  
  
عمر در خانه را كوبيد و گفت: يا على! در را باز كن. فاطمه با تن رنجور و سربسته پشت در آمد و فرمود: اى عمر! با ما چكار دارى! چرا نمی‌‌گذارى به كار خودمان مشغول باشيم. عمر بانگ زد: در را باز كن وگرنه خانه را آتش می‌‌زنم.<ref> شرح ابن ابى‌الحديد، ج ص، ص 56.</ref>
+
[[شیخ صدوق]] می‌‌گوید: که ابوبکر سوگند یاد نمود تا رضایت زهرا علیهاالسلام را جلب نکند، زیر سقفى نرود! به همین جهت شب را در بقیع بسر برد. عمر نزد امام على علیه‌السلام رفت و گفت: ابوبکر پیرمرد دل نازکى است و ما چندین بار به در منزل فاطمه رفته‌ایم و او به ما اجازه ورود نداده است. شما وساطت کنید و براى ما وقت و اجازه عیادت بگیرید.  
  
فاطمه گفت: اى عمر! آيا از خدا نمی‌‌ترسى! می‌‌خواهى داخل خانه من شوى. هر چه كرد، عمر از تصميمش منصرف نگرديد. هنگامی‌‌ كه ديد در خانه را باز نمی‌‌كنند گفت: هيزم بياوريد تا در خانه را آتش بزنيم. در باز شد، عمر خواست وارد خانه شود. حضرت زهرا ضجه و فرياد زد: «يا ابتاه يا رسول الله» در اين جا بود كه با پشت شمشير به پهلويش زدند و با تازيانه بازويش را سياه كردند تا دست از دفاع بردارد.<ref> [[بحارالانوار]]، ج 43، ص 197.</ref>
+
على علیه‌السلام نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و جریان را بیان نمود. اما حضرت زهرا قبول نکرد و سوگند یاد نمود که: «صحبت نخواهم کرد تا پدرم را ملاقات نمایم و از ظلم و تعدى آن‌ها به رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت نمایم». حضرت امیر علیه‌السلام فرمود: آن‌ها مرا واسطه قرار دادند که از شما براى آن‌ها وقت ملاقات بگیرم. زهرا سلام الله علیها فرمود: «چون خانه خانه توست و من هم همسر تو هستم و اطاعت شوهر بر زن واجب است، من با امر تو مخالفت نمی‌‌کنم».  
  
سرانجام على بن ابي‌طالب علیه‌السلام را دستگير كردند كه به جانب مسجد ببرند. حضرت زهرا علیهاالسلام او را گرفت و گفت: نمی‌‌گذارم همسرم را ببريد. با تمام توان از همسرش دفاع می‌‌كرد تا دفاع از [[ولايت]] نمايد. او به خوبى می‌‌دانست هرگاه به وصيت پدرش عمل نشود، اسلام از مسير درست خود منحرف می‌‌گردد و زحمات بيست و سه ساله رسول الله صلی الله علیه و آله از بين می‌‌رود. از اين رو همراه با همسرش شروع به مبارزه نمود. در ابتدا از بيعت خوددارى نمودند تا بدين وسيله به مردم اعلام نمايند كه حكومت مورد تاييد ما نيست. بعد كه به خانه او هجوم آوردند در را باز كردند. مهاجمان در را به آتش كشيدند و باز كردند، باز فاطمه مانع شد كه على را به مسجد ببرند اما آن‌ها او را با ضرب و شتم با خود بردند.
+
آن‌ها وارد شدند و به حضرت زهرا سلام کردند، ولى آن حضرت روى خود را برگردانید و پاسخ آن‌ها را نداد. ابوبکر گفت: اى دختر پیامبر! ما آمده‌ایم تا رضایت شما را بدست آوریم از شما خواهش می‌‌کنیم که ما را ببخشید و از آن چه بر شما رسیده از ما درگذرید! زهرا سلام الله علیها فرمود: «آیا شما از پیامبر شنیدید که درباره من فرمود: فاطمه پاره تن من است و من از او هستم. هر که او را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است. هر که پس از مرگم فاطمه را بیازارد، مانند آن است که در زمان حیاتم مرا آزرده است». آن دو گفتند: آرى شنیدیم، آنگاه فاطمه فرمود: «پروردگارا! شاهد باش این دو نفر مرا آزردند! با شما سخن نمی‌‌گویم تا پروردگارم را ملاقات کنم و از شما شکایت نمایم».<ref> اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۱۴-۱۲۱۵.</ref> سپس برخاستند و بیرون رفتند.
  
در اين مبارزه نابرابر طفل فاطمه سقط شد،<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 198.</ref> كه می‌‌توان او را اولين شهيد در راه دفاع از ولايت علوى دانست. دختر رسول خدا به اتفاق گروهى از زنان بنى‌هاشم وارد مسجد شد. رو به مردم نمود و فرمود: دست از پسرعمويم برداريد وگرنه به خدا سوگند! گيسوانم را پريشان نموده و به درگاه خدا ناله كرده، به شما نفرين می‌‌كنم! سپس رو به ابوبكر نموده و فرمود: تصميم دارى شوهرم را به قتل برسانى و كودكانم را يتيم نمايى.<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 47.</ref>
+
==وصیت حضرت زهرا علیهاالسلام==
 +
حضرت زهرا سلام الله علیها در روزهاى آخر حیات خود، به [[امام على]] علیه‌السلام چنین [[وصیت حضرت زهرا|وصیت]] فرمود: «اى پسرعموى رسول خدا! وصیت می‌‌کنم که اولاً بعد از من با «[[امامه دختر ابی العاص|امامه]]» [[ازدواج]] کن زیرا نسبت به طفلان من، مانند خودم مهربان است. مردها بدون زن نمی‌‌توانند زندگى کنند. مرا شبانه [[غسل]] بده و [[کفن|کفن]] کن و به خاک بسپار، اجازه نده اشخاصى که حقم را غصب کردند و اذیت و آزارم نمودند بر من [[نماز]] بخوانند یا به [[تشییع جنازه|تشییع]] جنازه‌ام حاضر شوند زیرا دشمن من و دشمن رسول الله هستند. و براى من [[تابوت|تابوتى]] تهیه کن که بدنم پیدا نباشد».<ref> بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۲.</ref>  
  
حضرت على علیه‌السلام ديد اوضاع خطرناكى بوجود آمده و فاطمه قصد نفرين كردن نموده است. به [[سلمان فارسى]] فرمود: دختر پيامبر را درياب و از نفرين منصرفش نما! سلمان خدمت حضرت زهرا سلام الله علیها رسيد و عرض كرد: پدرت براى جهانيان رحمت بود. اى دختر رسول خدا! از نفرين چشم‌پوشى بفرما! فاطمه به سلمان فرمود: بگذار تا داد خود را از اين بيدادگران بستانم. سلمان عرض كرد: [[امام على]] علیه‌السلام مرا نزد شما فرستاده و امر كرده كه به منزل برگرديد. فاطمه چون دستور همسرش را شنيد، فرمود: اطاعت امر او می‌‌نمايم و شكيبايى پيشه می‌‌سازم. به روايتى ديگر فاطمه دست على را گرفت و به خانه برگشتند.<ref> بحارالانوار، ج 43، روضه كافى، ص 199.</ref>
+
همچنین از [[ابن عباس]] روایت شده: زمانى که حضرت زهرا سلام الله علیها از دنیا رفت، امام على علیه‌السلام آمد و روپوش را کنار زد و کنار حضرت، وصیت‌نامه کتبى را مشاهده نمود: «بسم الله الرحمن الرحیم، این وصیت‌نامه فاطمه دختر رسول خدا است به یگانگى خداوند شهادت می‌‌دهم و شهادت می‌‌دهم که محمد صلی الله علیه و آله رسول خداست، [[بهشت]] و [[دوزخ]] حق است و در وجود [[قیامت]] شکى نیست. خداوند مردگان را مبعوث می‌‌کند. یا على! خدا مرا همسر تو قرار داد تا در دنیا و [[آخرت]] با هم باشیم. اختیار در دست تو است. یا على! در شب مرا غسل بده و کفن کن و حنوط نما و به خاک بسپار، به احدى اطلاع مده اکنون با شما وداع می‌‌کنم. سلام مرا به فرزندانم که تا قیامت به وجود می‌‌آیند برسان».<ref>بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۴.</ref>
  
'''بخش سوم'''
+
==آخرین لحظات زندگى حضرت زهرا==
  
'''<I>عیادت شیخین:</I>'''
+
[[اسماء دختر عمیس|اسماء]] می‌‌گوید: هنگامی ‌‌که وفات فاطمه علیهاالسلام نزدیک شد به من فرمود: [[جبرئیل]] در زمان وفات پدرم قدرى کافور برایش آورد. آن را سه قسمت نمود، یک قسمت براى خودش برداشت و یک قسمت را براى على گذاشت و یک قسمت را به من داد که در فلان مکان گذاشته‌ام. اکنون بدان احتیاج دارم، آن را حاضر کن. اسماء کافور را آورد آن حضرت خود را شستشو داد و [[وضو]] گرفت و به اسماء فرمود: لباس‌هاى نمازم را حاضر کن و بوى خوش برایم بیاور. اسماء لباس ها را حاضر نمود پس لباس‌ها را پوشید و بوى خوش استعمال کرد و رو به [[قبله]] در بسترش خوابید و به اسماء فرمود: من استراحت می‌‌کنم ساعتى صبر کن سپس مرا صدا بزن. اگر جواب نشنیدى، بدان که از دنیا رفته‌ام، على را زود خبر کن.
  
خبر شدت گرفتن بيمارى حضرت زهرا سلام الله علیها در [[مدينه]] شايع گرديد و شيخين (ابوبكر و عمر) كه می‌‌دانستند در حق خاندان رسول مخصوصاً پاره تن آن حضرت ستمگرى‌ها كرده بودند، از ترس افكار عمومی ‌‌در صدد دلجويى برآمدند و آماده عيادت حضرت گرديدند.  
+
اسماء می‌‌گوید: قدرى صبر کردم، آنگاه به در حجره آمدم، زهرا را صدا زدم ولى جوابى نشنیدم. وقتى روپوش را از صورتش کنار زدم، دیدم که از دنیا رفته است. ناگاه [[امام حسن علیه السلام|حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حسین]] علیهماالسلام وارد شدند. احوال مادرشان را پرسیدند و گفتند: اکنون موقع خواب مادرمان نیست. گفتم: اى عزیزانم! مادرتان از دنیا رفته است. حسن و حسین روى جنازه مادر افتادند و آن را می‌‌بوسیدند و گریه می‌‌کردند. یتیمان زهرا به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از جریان باخبر کنند. زمانى که خبر مرگ زهرا به على رسید، از شدت غم و اندوه بى‌تاب گردید و فرمود: اى دختر پیامبر! وجود تو تسلى‌بخش من بود، بعد از تو از که تسلیت جویم!<ref> بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۸۶.</ref>
  
می‌‌خواستند به هر گونه كه شده با عذرخواهى و پوزش، بر خطاهاى گذشته پوشش بنهند. مورخان نوشته‌اند: ابوبكر به اتفاق عمر براى عيادت دختر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله به در خانه او رفتند، ولى آن حضرت اجازه ورود نداد.
+
==مراسم کفن و دفن حضرت زهرا==
  
[[شيخ صدوق]] می‌‌گويد: كه ابوبكر سوگند ياد نمود تا رضايت زهرا علیهاالسلام را جلب نكند، زير سقفى نرود! به همين جهت شب را در بقيع بسر برد. عمر نزد امام على علیه‌السلام رفت و گفت: ابوبكر پيرمرد دل نازكى است و ما چندين بار به در منزل فاطمه رفته‌ايم و او به ما اجازه ورود نداده است. شما وساطت كنيد و براى ما وقت و اجازه عيادت بگيريد.  
+
[[علی بن عیسی اربلی|على بن عیسى]] در [[کشف الغمة (کتاب)|کشف الغمه]] می‌‌نویسد، [[امام على]] علیه‌السلام گفت: یا اسماء! او را غسل بده و کفن کن، نیز حنوط کن. آنگاه بر او [[نماز میت|نماز]] خواندند و شبانه در [[بقیع]] دفن کردند. فاطمه سلام الله علیها بعد از نماز عصر فوت کرده بود.<ref> کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۰۱.</ref>
  
على علیه‌السلام نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و جريان را بيان نمود. اما زهرا قبول نكرد و سوگند ياد نمود كه: «صحبت نخواهم كرد تا پدرم را ملاقات نمايم و از ظلم و تعدى آن‌ها به رسول خدا صلی الله علیه و آله شكايت نمايم».  
+
[[مفضل بن عمر جعفی|مفضل]] می‌‌گوید: به [[امام صادق]] علیه‌السلام عرض کردم: چه کسى فاطمه را غسل داد، فرمود: [[امیرالمومنین]] علیه‌السلام. من از این مطلب تعجب کردم، فرمود: گویا از آن چه به تو خبر دادم در شگفت شدى. عرض کردم: قربانت گردم! چنین است. فرمود: «او صدیقه ([[معصوم]]) است و جز معصوم نباید او را غسل دهد. مگر نمی‌‌دانى که [[حضرت مریم علیهاالسلام|مریم]] را جز [[حضرت عیسی علیه السلام|عیسى]] غسل نداد».<ref>کافی، چاپ اسلامیه، ج۳، ص ۱۵۹</ref>
  
حضرت امير علیه‌السلام فرمود: آن‌ها مرا واسطه قرار دادند كه از شما براى آن‌ها وقت ملاقات بگيرم. زهرا سلام الله علیها فرمود: «چون خانه خانه توست و من هم همسر تو هستم و اطاعت شوهر بر زن واجب است، من با امر تو مخالفت نمی‌‌كنم».
+
امام على علیه‌السلام چون خواست بند کفن را ببندد، صدا زد: یا زینب، یا ام‌کلثوم، یا حسن، یا حسین! بیایید با مادرتان وداع کنید. دیگر او را نخواهید دید. یتیمان زهرا علیهاالسلام خود را روى جنازه مادر انداختند. او را می‌‌بوسیدند و می‌‌گریستند. على علیه‌السلام یتیمان را از روى جنازه مادر برداشت.<ref> بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۷۹.</ref> [[امام حسن|حسن]] و [[امام حسین|حسین]] علیهماالسلام، [[عباس بن عبدالمطلب|عباس]]، فضل، [[مقداد بن اسود|مقداد]]، [[سلمان فارسی|سلمان]]، [[ابوذر غفاری|ابوذر]]، [[عمار یاسر|عمار]]، [[عقیل بن ابیطالب|عقیل]]، بُریده، [[حذیفة بن یمان|حذیفه]] و [[ابن مسعود]] در [[تشییع جنازه|تشییع جنازه]] شرکت نمودند.<ref> بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۸۳.</ref>
  
على علیه‌السلام بيرون رفت و به آن‌ها اجازه ورود داد. آن‌ها وارد شدند و به زهرا سلام كردند، ولى آن حضرت روى خود را برگردانيد و پاسخ آن‌ها را نداد. ابوبكر گفت: اى دختر پيامبر! ما آمده‌ايم تا رضايت شما را بدست آوريم از شما خواهش می‌‌كنيم كه ما را ببخشيد و از آن چه بر شما رسيده از ما درگذريد! زهرا سلام الله علیها فرمود: «شما اول جواب مرا بدهيد، آيا از پيامبر شنيديد كه درباره من فرمود: فاطمه پاره تن من است و من از او هستم. هر كه او را بيازارد مرا آزرده و هر كه مرا بيازارد خدا را آزرده است. هر كه پس از مرگم فاطمه را بيازارد، مانند آن است كه در زمان حياتم مرا آزرده است».
+
امام على علیه‌السلام هفت صورت [[قبر]] درست کرد تا بین آن‌ها قبر حضرت زهرا مشخص نباشد. در روایت دیگر وارد شده که چهل صورت قبر درست کرد.<ref> بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۸۳.</ref> [[عمر بن خطاب|عمر]]، [[ابوبکر|ابوبکر]] و سایر مسلمانان به سوى خانه على علیه‌السلام حرکت نمودند. مقداد گفت: بدن زهرا دیشب به خاک سپرده شد.
  
آن دو گفتند: آرى شنيديم، آنگاه فاطمه فرمود: «پروردگارا! شاهد باش اين دو نفر مرا آزردند! با شما سخن نمی‌‌گويم تا پروردگارم را ملاقات كنم و از شما شكايت نمايم».<ref> اعلام النساء، ج ص 1214-1215.</ref>
+
عمر به ابوبکر گفت: نگفتم که چنین می‌‌کنند. عباس گفت: چون خود آن حضرت وصیت نموده بود که شبانه دفنش کنند، ما هم طبق وصیت عمل نمودیم. عمر گفت: دشمنى و حسد شما [[بنی هاشم|بنى‌هاشم]] تمام شدنى نیست. من تصمیم دارم قبر فاطمه را بشکافم و بر او نماز بخوانم. امام على گفت: اى عمر! به خدا سوگند! اگر بخواهى چنین کارى انجام دهى، با شمشیر خونت را می‌‌ریزم. وقتى عمر وضع را خطرناک دید، از تصمیمش ‍ منصرف گشت.<ref> بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۹.</ref>
  
ابابكر صدا به واويلا بلند نمود و گفت: اى كاش مادر مرا نزاييده بود! اى فاطمه! من از خشم خدا و خشم تو به خدا پناه می‌‌برم! عمر كه وضع را چنين ديد، با تندى به ابابكر گفت: عجيب است از اين مردم كه زمام امور خود را بدست تو دادند و تو را به زمامدارى خود منصوب نموده‌اند، در حالى كه از خشم زنى جزع و فزع می‌‌كنى و از رضايت او خشنود می‌‌شوى! سپس برخاستند و بيرون رفتند!<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 198.</ref>  
+
حسین بن على فرمود: «چون فاطمه وفات یافت، امیرمومنان او را مخفیانه به خاک سپرد و جاى قبرش را ناپدید نمود. سپس رو به جانب قبر رسول الله صلی الله علیه و آله نمود و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا! از جانب من و از جانب دخترت و دیدار کننده‌ات و آن که در خاک رفته و از من جدا شده و در بقعه تو آمده و خدا زود آمدن او را نزد تو برایش برگزیده است! یا رسول الله به همین زودى دختر از همدست شدن امت بر ربودن حقش به تو گزارش خواهد داد. همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش را بخواه، زیرا چه بسا درددل‌هایى داشت که چون آتش در سینه‌اش می‌‌جوشید و در دنیا راهى براى گفتن و شرح دادن آن نیافت ولى اکنون می‌‌گوید و خداوند هم داورى می‌‌فرماید و او بهترین داوران است».<ref> اصول کافى، ج ۲، ص ۳۵۷.</ref>
  
'''<I>وفات فاطمه علیهاالسلام:</I>'''
+
==تاریخ شهادت حضرت زهرا==
 +
درباره تاریخ شهادت [[حضرت زهرا]] سلام الله علیها اکثر مورخان و سیره‌نویسان [[شیعه]] متفقند که این حادثه جانسوز در ماه جمادی به وقوع پیوست، ولیکن در این که کدام یک از دو ماه [[جمادی الاول]] و [[جمادی الثانی]] بوده است، اتفاق نظر ندارند. زیرا برخی از آنان معتقدند که آن حضرت پس از [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت پیامبر]] صلی الله علیه و آله تنها ۷۵ روز زنده بود و برخی دیگر می‌گویند ۹۵ روز.
  
از اسماء بنت عميس روايت شده كه فاطمه به من فرمود: از اين كه جنازه زن‌ها را براى حمل روى تخته‌ها گذاشته و بر آن پارچه می‌‌كشند و برجستگى بدن پيداست، خوشم نمی‌‌آيد. اسماء گفت: موقعى كه حبشه بودم، چيزى ديدم كه نظر شما را تامين می‌‌كند و اكنون آن را براى شما تهيه می‌‌كنم. آنگاه چند چوب تر از شاخه خرما كنده و آن‌ها را خم نمود و به دو طرف بسته، رويش پارچه كشيد. چون فاطمه آن را ديد گفت: چيز خوبى است! جنازه زن از مرد شناخته نمی‌‌شود.
+
آن‌هایی که ۷۵ روز را برگزیده‌اند، شهادتش را در روز سیزدهم جمادی الاول می‌دانند. [[ابن ابی الثلج (محمد بن احمد)|ابن أبی ثلج بغدادی]] در "تاریخ الأئمة علیهم‌السلام" در این باره گفت: و أقامَت (فاطمة الزهراء) مع امیرالمؤمنین علیه‌السلام من بعد وفاة رسول الله صلی الله علیه و آله خمسة و سبعین یوما.<ref>تاریخ الأئمة علیهم‌السلام، (از مجموعه نفیسه)، ص ۶.</ref>
  
'''بخش چهارم'''
+
[[علامه طبرسی]] با این که می‌گوید: و بَقیت (فاطمه) بعده (رسول الله) خمسة و سبعین یوما، با این حال تاریخ شهادتش را در سوم جمادی الثانی می‌داند و در این باره گوید: توفّیت الزهرا سلام الله علیها فی الثالث من جمادی الآخرة سنة احدی عشرة من الهجرة.<ref>تاج الموالید (از مجموعه نفیسه)، ص ۲۲.</ref>
  
اسماء می‌‌گويد، فاطمه به من گفت: زمانى كه از دنيا رفتم، مرا [[غسل]] بده و غير از على كسى داخل نشود.<ref> كشف الغمه، ج 1، ص 504.</ref> در روزهاى آخر كه حال دختر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله رو به وخامت نهاد، يك روز به [[امام على]] علیه‌السلام فرمود: در خود آثار [[مرگ]] را مشاهده می‌‌نمايم، می‌‌خواهم وصيت كنم.  
+
به نظر می‌آید که علت اختلاف اقوال علما درباره تاریخ شهادت آن حضرت، از دو چیز سرچشمه گرفته است: اول: این که آن حضرت پس از رحلت [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله، هفتاد و پنج روز زنده بود یا نود و پنج روز؟ دوم: این که رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در چه تاریخی بوده است؟ آیا در روز ۲۸ [[صفر]] واقع گردیده و یا در روز ۱۲ [[ربیع الاول]] (آن طوری که [[اهل سنت]] نقل می‌کنند؟) هر یک از این دو قول، در تعیین روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تأثیر خواهد داشت.
  
امام على علیه‌السلام فرمود: هر وصيتى كه مايل هستى بكن! يقين داشته باش به وصيت تو عمل خواهم نمود! امام على علیه‌السلام كنار بستر فاطمه نشست و ديگران از اتاق خارج شدند. فاطمه گفت: اى پسرعمو! تاكنون در خانه‌ات [[دروغ]] نگفته‌ام و از دستورهايت سرپيچى نكرده‌ام. على فرمود: معاذالله! خداشناسى و پرهيزكارى و تقواى تو بالاتر از اين‌هاست كه احتمال خلاف درباره‌ات تصور شود. به خدا سوگند! جدايى تو بر من گران است اما چكنم كه چاره‌اى از مرگ نيست. به خدا قسم! خاطره جدايى رسول الله را برايم تازه كردى. مرگ نابهنگام تو حادثه دردناكى است. «انا لله و انا اليه راجعون» چه مصيبت ناگوارى است! اين مصيبت جانسوز را هرگز فراموش ‍ نمی‌‌كنم!
+
به هر حال، [[شیعه|شیعیان]] و محبان [[اهل بیت]] علیهم‌السلام به خاطر عشق و علاقه به خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم در سیزدهم جمادی الاول و هم در سوم جمادی الآخره در سوگ آن بانوی بزرگ عالم اسلام، عزادار می‌باشند. بدین جهت، دو [[ایام فاطمیه|ایام فاطمیه]] را گرامی می‌دارند.  
 
+
==پانویس==
سپس ساعتى با هم گريستند، بعد از كمی ‌‌آرامش [[امام على]] علیه‌السلام سر همسرش ‍ را در دامن گرفت و فرمود: هر چه ميل دارى وصيت كن. مطمئن باش به وصاياى تو جامه عمل خواهم پوشاند.<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 191.</ref>
 
 
 
لحظاتى بسيار تلخ بود، وداع دو يار نمونه اسلام و دو زوج مهربان. همسر جوانى كه پس ‍ از زندگى كوتاه زناشويى بايد از شوهر و فرزندان خود وداع كند، اين لحظات بسيار دردناك بود. على علیه‌السلام به ياد آورد كه همسرش در مدت كوتاه عمرش چه زندگى پرفراز و نشيبى را سپرى كرد؛ چه صدماتى را تحمل نمود. از اين رو اشک از ديدگانش جارى شد.
 
 
 
از طرفى زهرا علیهاالسلام به ياد می‌‌آورد على علیه‌السلام را بايد تنها بگذارد. به او در بين اين همه دشمن چه می‌‌گذرد! لحظه‌اى به غربت شوهر عزيزش انديشيد و به بچه‌هاى خردسالش، قطرات اشک از ديدگانش ‍ سرازير گرديد. جدايى حقيقت تلخى بود كه ناچار به قبولش بودند. سپس ‍ زهرا علیهاالسلام شروع به وصيت كرد.<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 191.</ref>
 
 
 
و فرمود: خداوند به تو جزاى خير عنايت فرمايد، اى پسرعموى رسول خدا! وصيت می‌‌كنم كه اولاً بعد از من با «امامه» ازدواج كن زيرا نسبت به طفلان من، مانند خودم مهربان است. مردها بدون زن نمی‌‌توانند زندگى كنند.<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 192.</ref> مرا شبانه غسل بده و كفن كن و به خاك بسپار، اجازه نده اشخاصى كه حقم را غصب كردند و اذيت و آزارم نمودند بر من [[نماز]] بخوانند يا به تشييع جنازه‌ام حاضر شوند زيرا دشمن من و دشمن رسول الله هستند.<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 192.</ref> براى من تابوتى تهيه كن كه بدنم پيدا نباشد.<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 192.</ref>
 
 
 
از ابن عباس روايت شده: زمانى كه حضرت زهرا سلام الله علیها از دنيا رفت، امام على علیه‌السلام آمد و روپوش را كنار زد و كنار حضرت، وصيت‌نامه كتبى را مشاهده نمود: «بسم الله الرحمن الرحيم، اين وصيت‌نامه فاطمه دختر رسول خدا است به يگانگى خداوند شهادت می‌‌دهم و شهادت می‌‌دهم كه محمد صلی الله علیه و آله رسول خداست، [[بهشت]] و [[دوزخ]] [[حق]] است و در وجود [[قيامت]] شكى نيست. خداوند مردگان را مبعوث می‌‌كند. يا على! خدا مرا همسر تو قرار داد تا در دنيا و [[آخرت]] با هم باشيم. اختيار در دست تو است. يا على! در شب مرا غسل بده و كفن كن و حنوط نما و به خاك بسپار به احدى اطلاع مده اكنون با شما وداع می‌‌كنم. سلام مرا به فرزندانم كه تا قيامت به وجود می‌‌آيند برسان».
 
 
 
'''<I>آخرين لحظات زندگى حضرت زهرا علیهاالسلام:</I>'''
 
 
 
زهرا علیهاالسلام در بستر بيمارى قرار گرفته، حالش لحظه به لحظه رو به وخامت می‌‌رود. على علیه‌السلام جز براى كارهاى ضرورى از كنار بستر همسر عزيزش برنمی‌‌خيزد. اطفال آن حضرت دور بستر مادر گرد آمده بودند به قيافه معصوم مادر بيمارشان نگاه می‌‌كردند كه گاهى از شدت كسالت بي‌هوش می‌‌گرديد و گاه چشمانش را باز كرده به اطفال عزيز و همسر مهربانش نگاه حسرت‌بارى می‌‌افكند. لحظات با سختى و كندى سپرى می‌‌گردد، لحظاتى كه كبوتر عشق می‌‌خواهد از قفس پرواز نمايد و آشيانه را ترك گويد. صفا و عشق و محبت و عاطفه را با خود به گور ببرد. آه چه دردناك و سخت است اين جدايى!
 
 
 
اسماء می‌‌گويد: هنگامی ‌‌كه وفات فاطمه نزديك شد به من فرمود: [[جبرئيل]] در زمان وفات پدرم قدرى كافور برايش آورد. آن را سه قسمت نمود، يك قسمت براى خودش برداشت و يك قسمت را براى على گذاشت و يك قسمت را به من داد كه در فلان مكان گذاشته‌ام. اكنون بدان احتياج دارم، آن را حاضر كن. اسماء كافور را آورد آن حضرت خود را شستشو داد و [[وضو]] گرفت و به اسماء فرمود: لباس‌هاى نمازم را حاضر كن و بوى خوش برايم بياور. اسماء لباس ها را حاضر نمود پس لباس‌ها را پوشيد و بوى خوش استعمال كرد و رو به [[قبله]] در بسترش خوابيد و به اسماء فرمود: من استراحت می‌‌كنم ساعتى صبر كن سپس مرا صدا بزن. اگر جواب نشنيدى، بدان كه از دنيا رفته‌ام، على را زود خبر كن.
 
 
 
اسماء می‌‌گويد: قدرى صبر كردم، آنگاه به در حجره آمدم زهرا را صدا زدم ولى جوابى نشنيدم. وقتى روپوش را از صورتش كنار زدم، ديدم كه از دنيا رفته است، روى جنازه‌اش افتادم. می‌‌بوسيدم و می‌‌گريستم. ناگاه حسن و حسين علیهم‌السلام وارد شدند. احوال مادرشان را پرسيدند و گفتند: اكنون موقع خواب مادرمان نيست. گفتم: اى عزيزانم! مادرتان از دنيا رفته است. حسن و حسين روى جنازه مادر افتادند و آن را می‌‌بوسيدند و گريه می‌‌كردند.
 
 
 
حسن می‌‌گفت: مادر جان! با من سخن بگو. حسين می‌‌گفت: مادر جان! من حسين توام. پيش از آن كه [[روح]] از بدنم مفارقت كند، با من سخن بگو. يتيمان زهرا به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از جريان باخبر كنند. زمانى كه خبر مرگ زهرا به على رسيد، از شدت غم و اندوه بى‌تاب گرديد و فرمود: اى دختر پيامبر! وجود تو تسلى‌بخش من بود بعد از تو از كه تسليت جويم!<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 186.</ref>
 
 
 
صداى گريه از خانه زهرا بلند گرديد، مردم مدينه باخبر شدند. صداى ضجه و شيون از شهر بلند شد و همگى به سوى خانه حضرت على علیه‌السلام حركت كردند. زنان بنى‌هاشم در منزل حضرت گرد آمده، گريه كنان می‌‌گفتند: يا سيدتاه، يا بنت رسول الله! على علیه‌السلام نشسته بود و حسن و حسين اطرافش گريه می‌‌كردند. ام‌كلثوم می‌‌گريست و می‌‌گفت: يا رسول الله! اكنون تو را يكبار ديگر از دست داديم.
 
 
 
مردم بيرون منزل اجتماع كرده و منتظر خروج جنازه بودند كه بر آن [[نماز]] بخوانند. [[ابوذر]] از منزل خارج گرديد و به مردم گفت: پراكنده شويد، چون تشييع جنازه به تاخير افتاد.<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 192.</ref>
 
 
 
'''بخش پنجم'''
 
 
 
'''<I>مراسم كفن و دفن زهرا علیهاالسلام:</I>'''
 
 
 
على بن عيسى در كشف الغمه می‌‌نويسد، [[امام على]] علیه‌السلام گفت: يا اسماء! او را غسل بده و كفن كن، نيز حنوط كن. آنگاه بر او [[نماز]] خواندند و شبانه در بقيع دفن كردند. او بعد از نماز عصر فوت كرده بود.<ref> كشف الغمه، ج 1، ص 501.</ref>
 
 
 
امام على علیه‌السلام چون خواست بند كفن را ببندد، صدا زد: يا زينب، يا ام‌كلثوم، يا حسن، يا حسين! بياييد با مادرتان وداع كنيد. ديگر او را نخواهيد ديد. يتيمان زهرا علیهاالسلام خود را روى جنازه مادر انداختند. او را می‌‌بوسيدند و می‌‌گريستند. على علیه‌السلام يتيمان را از روى جنازه مادر برداشت.<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 179.</ref> سپس بر جنازه نماز خواند و آن را حركت دادند. عباس و فضل و مقداد و سلمان و ابوذر و عمار و [[امام حسن|حسن]] و [[امام حسین|حسين]] عليهم‌السلام، عقيل، بريده و حذيفه و ابن مسعود در تشييع جنازه شركت نمودند.<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 183.</ref>
 
 
 
جنازه را به خاك سپردند. امام على علیه‌السلام هفت صورت قبر درست كرد تا بين آن‌ها قبر آن حضرت مشخص نباشد. در روايت ديگر وارد شده كه چهل صورت قبر درست كرد.<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 183.</ref> عمر، ابوبكر و ساير مسلمانان بامداد تشييع جنازه به سوى خانه على علیه‌السلام حركت نمودند. مقداد گفت: بدن زهرا ديشب به خاك سپرده شد.
 
 
 
عمر به ابوبكر گفت: نگفتم كه چنين می‌‌كنند. عباس گفت: چون خود آن حضرت وصيت نموده بود كه شبانه دفنش كنند، ما هم طبق وصيت عمل نموديم. عمر گفت: دشمنى و حسد شما بنى‌هاشم تمام شدنى نيست. من تصميم دارم قبر فاطمه را بشكافم و بر او نماز بخوانم. على گفت: اى عمر! به خدا سوگند! اگر بخواهى چنين كارى انجام دهى، با شمشير خونت را می‌‌ريزم. وقتى عمر وضع را خطرناك ديد، از تصميمش ‍ منصرف گشت.<ref> بحارالانوار، ج 43، ص 199.</ref>
 
 
 
حسين بن على فرمود: «چون فاطمه وفات يافت، اميرمومنان او را مخفيانه به خاك سپرد و جاى قبرش را ناپديد نمود. سپس رو به جانب قبر رسول الله صلی الله علیه و آله نمود و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا! از جانب من و از جانب دخترت و ديدار كننده‌ات و آن كه در خاك رفته و از من جدا شده و در بقعه تو آمده و خدا زود آمدن او را نزد تو برايش برگزيده است! يا رسول الله به همين زودى دختر از همدست شدن امت بر ربودن حقش به تو گزارش خواهد داد. همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش را بخواه، زيرا چه بسا درددل‌هايى داشت كه چون آتش در سينه‌اش می‌‌جوشيد و در دنيا راهى براى گفتن و شرح دادن آن نيافت ولى اكنون می‌‌گويد و خداوند هم داورى می‌‌فرمايد و او بهترين داوران است».<ref> اصول كافى، ج 2، ص 357.</ref>
 
 
 
مفضل می‌‌گويد: به [[امام صادق]] علیه‌السلام عرض كردم: چه كسى فاطمه را غسل داد، فرمود: [[امیرالمومنین]] علیه‌السلام من از اين مطلب تعجب كردم، فرمود: گويا از آن چه به تو خبر دادم در شگفت شدى. عرض كردم: قربانت گردم! چنين است. فرمود: «او صديقه (معصوم) است و جز معصوم نبايد او را غسل دهد. مگر نمی‌‌دانى كه مريم را جز عيسى غسل نداد».
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
[[Category:شهادت و دفن حضرت زهرا]]
+
==منابع==
 +
*فاطمه سلام الله علیها احیاگر شخصیت زن، فریده مصطفوى و فاطمه جعفرى.
 +
*سید تقى واردى، روز شمار تاریخ اسلام، جلد چهارم، ماه جمادی الاول.
 +
==مطالب مرتبط==
 +
*[[هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها|هجوم به خانه حضرت زهرا (علیهاالسلام)]]
 +
*[[عیادت خلفا از حضرت زهرا(س)|عیادت خلفا از حضرت زهرا (علیهاالسلام)]]
 +
*[[خطبه حضرت زهرا (ع) در جمع زنان انصار|خطبه حضرت زهرا (علیهاالسلام) در جمع زنان انصار]]
 +
*[[وصیت حضرت زهرا|وصیت حضرت زهرا (علیهاالسلام)]]
 +
[[Category:حضرت فاطمه سلام الله علیها]]
 +
[[رده: اهل البیت]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= ضعیف
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= ضعیف
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۹

حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) پس از رحلت پدر گرانقدرش رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، در جریان غصب خلافت و هجوم به خانه آن حضرت، توسط گروهی از صحابه، مورد ستم و آزار قرار گرفت که در اثر آن بیمار شد و در سیزدهم جمادی الاول و یا سوم جمادی الثانی سال ۱۱ هجری به شهادت رسید. حضرت فاطمه هنگام وفات به امام على (علیه‌السلام) وصیت نمود که شبانه او را غسل و کفن و دفن کند، تا کسانى که حق او را غصب کرده و اذیت و آزار دادند، در نماز و تشییع جنازه‌اش حاضر نشوند.

خبر شهادت حضرت زهرا از زبان پیامبر

حال رسول خدا صلی الله علیه و آله رو به وخامت گرایید، سرش را در دامان حضرت على علیه السلام گذاشت و بی‌هوش گشت. حضرت زهرا علیهاالسلام به صورت پدر نگاه می‌‌کرد و اشک می‌‌ریخت و می‌‌فرمود: به برکت وجود پدرم باران رحمت نازل می‌‌شد. او دادرس یتیمان و بیوه‌زنان بود. صداى ناله زهرا علیهاالسلام به گوش رسول خدا رسید، دیده گشود و با صداى ضعیف فرمود: این آیه را بخوان: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکمْ».[۱]

از شنیدن این سخن، گریه زهرا بیشتر گردید، رسول خدا به فاطمه اشاره نمود که نزدیک شود. زمانى که صورتش را نزدیک پدر برد، حضرت رازى در گوش او گفت. حاضران دیدند صورت فاطمه برافروخته شد و تبسمی ‌‌نمود. از فاطمه پرسیدند: چه چیز رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو گفت که شادمان گشتى؟ گفت: پدرم فرمود مرگ تو نیز نزدیک است. تو اولین فردى هستى که به من ملحق خواهى شد.[۲]

هجوم به خانه حضرت زهرا

در حالى که حضرت زهرا علیهاالسلام در وفات پدر گریه و زارى می‌‌نمود و امام على علیه‌السلام مشغول مقدمات کفن و دفن بود، خبر رسید گروهى از مسلمانان در سقیفه بنى ساعده انجمن تشکیل داده‌اند تا درباره جانشین پیامبر تصمیم بگیرند. این خبر تکان دهنده در اوج بحران و غم و اندوه، فکر آن‌ها را مشوش و مختل نمود و آنان را در مقابل عمل انجام شده‌اى قرار داد.

على بن ابی‌‌طالب علیه‌السلام تصمیم گرفت با ابوبکر بیعت نکند تا بدین وسیله مخالفت خود را با حکومت وى ابراز کرده و مردم را متوجه نماید این عمل بر خلاف دستور پیامبر است. از طرف دیگر آن‌ها دیدند که همه بیعت کرده‌اند جز على علیه‌السلام و بستگانش. با خود گفتند که حکومتشان بدون بیعت اهل بیت استحکامی ‌‌ندارد. از این رو تصمیم گرفتند هر گونه که شده، از امام على علیه‌السلام بیعت بگیرند. دنبال آن حضرت فرستادند و از او خواستند که براى بیعت در مسجد حاضر شود، ولى حضرت امتناع نمود. عمر خشمناک گردید و به اتفاق خالد بن ولید و قنفذ و گروه دیگرى رهسپار خانه زهرا شدند.

عمر در خانه را کوبید و گفت: یا على! در را باز کن. فاطمه با تن رنجور پشت در آمد و فرمود: اى عمر! با ما چکار دارى! عمر بانگ زد: در را باز کن وگرنه خانه را آتش می‌‌زنم.[۳] فاطمه گفت: اى عمر! آیا از خدا نمی‌‌ترسى! می‌‌خواهى داخل خانه من شوى؟ عمر از تصمیمش منصرف نگردید. هنگامی‌‌ که دید در خانه را باز نمی‌‌کنند گفت: هیزم بیاورید تا در خانه را آتش بزنیم. در باز شد، عمر خواست وارد خانه شود. حضرت زهرا ضجه و فریاد زد: «یا ابتاه یا رسول الله» در این جا بود که با پشت شمشیر به پهلویش زدند و با تازیانه بازویش را سیاه کردند تا دست از دفاع بردارد.[۴]

سرانجام على بن ابی‌طالب علیه‌السلام را دستگیر کردند که به جانب مسجد ببرند. در این مبارزه نابرابر طفل فاطمه سقط شد.[۵]

حضرت زهرا در بستر بیماری

خبر شدت گرفتن بیمارى حضرت زهرا سلام الله علیها در مدینه شایع گردید و شیخین (ابوبکر و عمر) که می‌‌دانستند در حق خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله مخصوصاً پاره تن آن حضرت ستمگرى‌ها کرده بودند، از ترس افکار عمومی ‌‌در صدد دلجویى برآمدند و آماده عیادت حضرت فاطمه گردیدند. می‌‌خواستند به هر گونه که شده با عذرخواهى و پوزش، بر خطاهاى گذشته پوشش بنهند. مورخان نوشته‌اند: ابوبکر به اتفاق عمر براى عیادت دختر رسول خدا به در خانه او رفتند، ولى آن حضرت اجازه ورود نداد.

شیخ صدوق می‌‌گوید: که ابوبکر سوگند یاد نمود تا رضایت زهرا علیهاالسلام را جلب نکند، زیر سقفى نرود! به همین جهت شب را در بقیع بسر برد. عمر نزد امام على علیه‌السلام رفت و گفت: ابوبکر پیرمرد دل نازکى است و ما چندین بار به در منزل فاطمه رفته‌ایم و او به ما اجازه ورود نداده است. شما وساطت کنید و براى ما وقت و اجازه عیادت بگیرید.

على علیه‌السلام نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و جریان را بیان نمود. اما حضرت زهرا قبول نکرد و سوگند یاد نمود که: «صحبت نخواهم کرد تا پدرم را ملاقات نمایم و از ظلم و تعدى آن‌ها به رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت نمایم». حضرت امیر علیه‌السلام فرمود: آن‌ها مرا واسطه قرار دادند که از شما براى آن‌ها وقت ملاقات بگیرم. زهرا سلام الله علیها فرمود: «چون خانه خانه توست و من هم همسر تو هستم و اطاعت شوهر بر زن واجب است، من با امر تو مخالفت نمی‌‌کنم».

آن‌ها وارد شدند و به حضرت زهرا سلام کردند، ولى آن حضرت روى خود را برگردانید و پاسخ آن‌ها را نداد. ابوبکر گفت: اى دختر پیامبر! ما آمده‌ایم تا رضایت شما را بدست آوریم از شما خواهش می‌‌کنیم که ما را ببخشید و از آن چه بر شما رسیده از ما درگذرید! زهرا سلام الله علیها فرمود: «آیا شما از پیامبر شنیدید که درباره من فرمود: فاطمه پاره تن من است و من از او هستم. هر که او را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است. هر که پس از مرگم فاطمه را بیازارد، مانند آن است که در زمان حیاتم مرا آزرده است». آن دو گفتند: آرى شنیدیم، آنگاه فاطمه فرمود: «پروردگارا! شاهد باش این دو نفر مرا آزردند! با شما سخن نمی‌‌گویم تا پروردگارم را ملاقات کنم و از شما شکایت نمایم».[۶] سپس برخاستند و بیرون رفتند.

وصیت حضرت زهرا علیهاالسلام

حضرت زهرا سلام الله علیها در روزهاى آخر حیات خود، به امام على علیه‌السلام چنین وصیت فرمود: «اى پسرعموى رسول خدا! وصیت می‌‌کنم که اولاً بعد از من با «امامه» ازدواج کن زیرا نسبت به طفلان من، مانند خودم مهربان است. مردها بدون زن نمی‌‌توانند زندگى کنند. مرا شبانه غسل بده و کفن کن و به خاک بسپار، اجازه نده اشخاصى که حقم را غصب کردند و اذیت و آزارم نمودند بر من نماز بخوانند یا به تشییع جنازه‌ام حاضر شوند زیرا دشمن من و دشمن رسول الله هستند. و براى من تابوتى تهیه کن که بدنم پیدا نباشد».[۷]

همچنین از ابن عباس روایت شده: زمانى که حضرت زهرا سلام الله علیها از دنیا رفت، امام على علیه‌السلام آمد و روپوش را کنار زد و کنار حضرت، وصیت‌نامه کتبى را مشاهده نمود: «بسم الله الرحمن الرحیم، این وصیت‌نامه فاطمه دختر رسول خدا است به یگانگى خداوند شهادت می‌‌دهم و شهادت می‌‌دهم که محمد صلی الله علیه و آله رسول خداست، بهشت و دوزخ حق است و در وجود قیامت شکى نیست. خداوند مردگان را مبعوث می‌‌کند. یا على! خدا مرا همسر تو قرار داد تا در دنیا و آخرت با هم باشیم. اختیار در دست تو است. یا على! در شب مرا غسل بده و کفن کن و حنوط نما و به خاک بسپار، به احدى اطلاع مده اکنون با شما وداع می‌‌کنم. سلام مرا به فرزندانم که تا قیامت به وجود می‌‌آیند برسان».[۸]

آخرین لحظات زندگى حضرت زهرا

اسماء می‌‌گوید: هنگامی ‌‌که وفات فاطمه علیهاالسلام نزدیک شد به من فرمود: جبرئیل در زمان وفات پدرم قدرى کافور برایش آورد. آن را سه قسمت نمود، یک قسمت براى خودش برداشت و یک قسمت را براى على گذاشت و یک قسمت را به من داد که در فلان مکان گذاشته‌ام. اکنون بدان احتیاج دارم، آن را حاضر کن. اسماء کافور را آورد آن حضرت خود را شستشو داد و وضو گرفت و به اسماء فرمود: لباس‌هاى نمازم را حاضر کن و بوى خوش برایم بیاور. اسماء لباس ها را حاضر نمود پس لباس‌ها را پوشید و بوى خوش استعمال کرد و رو به قبله در بسترش خوابید و به اسماء فرمود: من استراحت می‌‌کنم ساعتى صبر کن سپس مرا صدا بزن. اگر جواب نشنیدى، بدان که از دنیا رفته‌ام، على را زود خبر کن.

اسماء می‌‌گوید: قدرى صبر کردم، آنگاه به در حجره آمدم، زهرا را صدا زدم ولى جوابى نشنیدم. وقتى روپوش را از صورتش کنار زدم، دیدم که از دنیا رفته است. ناگاه حسن و حسین علیهماالسلام وارد شدند. احوال مادرشان را پرسیدند و گفتند: اکنون موقع خواب مادرمان نیست. گفتم: اى عزیزانم! مادرتان از دنیا رفته است. حسن و حسین روى جنازه مادر افتادند و آن را می‌‌بوسیدند و گریه می‌‌کردند. یتیمان زهرا به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از جریان باخبر کنند. زمانى که خبر مرگ زهرا به على رسید، از شدت غم و اندوه بى‌تاب گردید و فرمود: اى دختر پیامبر! وجود تو تسلى‌بخش من بود، بعد از تو از که تسلیت جویم![۹]

مراسم کفن و دفن حضرت زهرا

على بن عیسى در کشف الغمه می‌‌نویسد، امام على علیه‌السلام گفت: یا اسماء! او را غسل بده و کفن کن، نیز حنوط کن. آنگاه بر او نماز خواندند و شبانه در بقیع دفن کردند. فاطمه سلام الله علیها بعد از نماز عصر فوت کرده بود.[۱۰]

مفضل می‌‌گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: چه کسى فاطمه را غسل داد، فرمود: امیرالمومنین علیه‌السلام. من از این مطلب تعجب کردم، فرمود: گویا از آن چه به تو خبر دادم در شگفت شدى. عرض کردم: قربانت گردم! چنین است. فرمود: «او صدیقه (معصوم) است و جز معصوم نباید او را غسل دهد. مگر نمی‌‌دانى که مریم را جز عیسى غسل نداد».[۱۱]

امام على علیه‌السلام چون خواست بند کفن را ببندد، صدا زد: یا زینب، یا ام‌کلثوم، یا حسن، یا حسین! بیایید با مادرتان وداع کنید. دیگر او را نخواهید دید. یتیمان زهرا علیهاالسلام خود را روى جنازه مادر انداختند. او را می‌‌بوسیدند و می‌‌گریستند. على علیه‌السلام یتیمان را از روى جنازه مادر برداشت.[۱۲] حسن و حسین علیهماالسلام، عباس، فضل، مقداد، سلمان، ابوذر، عمار، عقیل، بُریده، حذیفه و ابن مسعود در تشییع جنازه شرکت نمودند.[۱۳]

امام على علیه‌السلام هفت صورت قبر درست کرد تا بین آن‌ها قبر حضرت زهرا مشخص نباشد. در روایت دیگر وارد شده که چهل صورت قبر درست کرد.[۱۴] عمر، ابوبکر و سایر مسلمانان به سوى خانه على علیه‌السلام حرکت نمودند. مقداد گفت: بدن زهرا دیشب به خاک سپرده شد.

عمر به ابوبکر گفت: نگفتم که چنین می‌‌کنند. عباس گفت: چون خود آن حضرت وصیت نموده بود که شبانه دفنش کنند، ما هم طبق وصیت عمل نمودیم. عمر گفت: دشمنى و حسد شما بنى‌هاشم تمام شدنى نیست. من تصمیم دارم قبر فاطمه را بشکافم و بر او نماز بخوانم. امام على گفت: اى عمر! به خدا سوگند! اگر بخواهى چنین کارى انجام دهى، با شمشیر خونت را می‌‌ریزم. وقتى عمر وضع را خطرناک دید، از تصمیمش ‍ منصرف گشت.[۱۵]

حسین بن على فرمود: «چون فاطمه وفات یافت، امیرمومنان او را مخفیانه به خاک سپرد و جاى قبرش را ناپدید نمود. سپس رو به جانب قبر رسول الله صلی الله علیه و آله نمود و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا! از جانب من و از جانب دخترت و دیدار کننده‌ات و آن که در خاک رفته و از من جدا شده و در بقعه تو آمده و خدا زود آمدن او را نزد تو برایش برگزیده است! یا رسول الله به همین زودى دختر از همدست شدن امت بر ربودن حقش به تو گزارش خواهد داد. همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش را بخواه، زیرا چه بسا درددل‌هایى داشت که چون آتش در سینه‌اش می‌‌جوشید و در دنیا راهى براى گفتن و شرح دادن آن نیافت ولى اکنون می‌‌گوید و خداوند هم داورى می‌‌فرماید و او بهترین داوران است».[۱۶]

تاریخ شهادت حضرت زهرا

درباره تاریخ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها اکثر مورخان و سیره‌نویسان شیعه متفقند که این حادثه جانسوز در ماه جمادی به وقوع پیوست، ولیکن در این که کدام یک از دو ماه جمادی الاول و جمادی الثانی بوده است، اتفاق نظر ندارند. زیرا برخی از آنان معتقدند که آن حضرت پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله تنها ۷۵ روز زنده بود و برخی دیگر می‌گویند ۹۵ روز.

آن‌هایی که ۷۵ روز را برگزیده‌اند، شهادتش را در روز سیزدهم جمادی الاول می‌دانند. ابن أبی ثلج بغدادی در "تاریخ الأئمة علیهم‌السلام" در این باره گفت: و أقامَت (فاطمة الزهراء) مع امیرالمؤمنین علیه‌السلام من بعد وفاة رسول الله صلی الله علیه و آله خمسة و سبعین یوما.[۱۷]

علامه طبرسی با این که می‌گوید: و بَقیت (فاطمه) بعده (رسول الله) خمسة و سبعین یوما، با این حال تاریخ شهادتش را در سوم جمادی الثانی می‌داند و در این باره گوید: توفّیت الزهرا سلام الله علیها فی الثالث من جمادی الآخرة سنة احدی عشرة من الهجرة.[۱۸]

به نظر می‌آید که علت اختلاف اقوال علما درباره تاریخ شهادت آن حضرت، از دو چیز سرچشمه گرفته است: اول: این که آن حضرت پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله، هفتاد و پنج روز زنده بود یا نود و پنج روز؟ دوم: این که رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در چه تاریخی بوده است؟ آیا در روز ۲۸ صفر واقع گردیده و یا در روز ۱۲ ربیع الاول (آن طوری که اهل سنت نقل می‌کنند؟) هر یک از این دو قول، در تعیین روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تأثیر خواهد داشت.

به هر حال، شیعیان و محبان اهل بیت علیهم‌السلام به خاطر عشق و علاقه به خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم در سیزدهم جمادی الاول و هم در سوم جمادی الآخره در سوگ آن بانوی بزرگ عالم اسلام، عزادار می‌باشند. بدین جهت، دو ایام فاطمیه را گرامی می‌دارند.

پانویس

  1. سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  2. بحار، ج ۲۲، ص ۴۷۰.
  3. شرح ابن ابى‌الحدید، ج ص، ص ۵۶.
  4. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۷.
  5. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۸.
  6. اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۱۴-۱۲۱۵.
  7. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۲.
  8. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۴.
  9. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۸۶.
  10. کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۰۱.
  11. کافی، چاپ اسلامیه، ج۳، ص ۱۵۹
  12. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۷۹.
  13. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۸۳.
  14. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۸۳.
  15. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۹.
  16. اصول کافى، ج ۲، ص ۳۵۷.
  17. تاریخ الأئمة علیهم‌السلام، (از مجموعه نفیسه)، ص ۶.
  18. تاج الموالید (از مجموعه نفیسه)، ص ۲۲.

منابع

  • فاطمه سلام الله علیها احیاگر شخصیت زن، فریده مصطفوى و فاطمه جعفرى.
  • سید تقى واردى، روز شمار تاریخ اسلام، جلد چهارم، ماه جمادی الاول.

مطالب مرتبط