حدیث الإفک (کتاب)
کتاب «حدیث الإفک و یلیه من مناقب النساء الصحابیات» تألیف الحافظ عبدالغنى بن عبدالواحد المقدسى (متوفى ۶۰۰ ق) به زبان عربى در موضوع داستان افک درباره یکى از زنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است. همچنین در انتهاى کتاب رسالهاى درباره مناقب صفیه عمه پیامبر اکرم و امّعماره یکى از زنان صدر اسلام آمده است.
ساختار کتاب
چنانکه از اسم کتاب معلوم مىشود این رساله مختصر به حدیث معروف «افک» درباره عایشه مىپردازد و مؤلف سعى کرده همه جوانب این حدیث را مورد بررسى و تحقیق قرار دهد. و در بخش دوم رساله، مناقب صفیه و ام عماره ذکر شده است.
هر کدام از بخشهاى کتاب مشتمل بر مقدمهاى از محقق است که در مقدمه اول علاوه بر توضیحاتى درباره نسخه کتاب و صفحاتى از نسخه، شرح حال مؤلف نیز آمده است. محقق در مقدمهاى به شرح مختصرى درباره مؤلف و نسخه خطى کتاب پرداخته است.
محتوای کتاب
در ابتداى متن کتاب به نقل حدیث افک با سندى طولانى از عایشه بسنده شده است. این حدیث از این قرار است که هرگاه رسول خدا(ص) مىخواست به سفر برود، میان زنان خود قرعه مىزد و هر کدام قرعه به نامش اصابت مىکرد او را همراه مىبرد. در غزوه «بنى مصطلق» نیز میان زنان خود قرعه زد و قرعه به نام عایشه اصابت کرد و وى را با خود همراه برد. در مراجعت از غزوه «بنى مصطلق» هنگامى که رسول خدا(ص) نزدیک مدینه رسید، در منزلى فرود آمد، و پاسى از شب را در آن منزل گذراند، سپس بانگ رحیل داده شد و مردم به راه افتادند.
عایشه گوید: براى حاجتى بیرون رفته بودم، و در گردنم گردنبندى از دانههاى قیمتى بود، و بىآنکه توجه کنم، گردنبندم گسیخته بود و چون به اردوگاه رسیدم به فکر آن افتادم و آن را نیافتم، و مردم هم آغاز به رفتن کرده بودند. پس درپى گردنبند به همانجا که رفته بودم، بازگشتم و پس از جستجو آن را یافتم. در این میان مردانى که شترم را نگهدارى مىکردند آمده بودند و به گمان اینکه در کجاوه نشستهام آن را بالاى شتر بسته و به راه افتاده بودند، و من هنگامى به اردوگاه بازگشتم که مردم همه رفته بودند و احدى باقى نمانده بود، پس خود را به چادر خود پیچیدم و در همانجا دراز کشیدم و یقین داشتم که وقتى مرا ندیدند در جستجوى من برخواهند گشت. در همان حالى که دراز کشیده بودم صفوان بن معطل سلمى که براى کارى از همراهى با لشکر باز مانده بود، بر من گذر کرد. چون مرا دید، بالاى سر من ایستاد و مرا شناخت و گفت: انا لله وانا الیه راجعون، همسر رسول خداست که تنها مانده است. سپس گفت: خداى تو را رحمت کند، چرا عقب ماندهاى؟ اما من به وى پاسخ ندادم. سپس شترى را نزدیک آورد و گفت: سوار شو و خود دورتر ایستاد. سوار شدم و آنگاه صفوان نزدیک آمد و مهار شتر را گرفت و با شتاب در جستجوى اردو به راه افتاد، اما سوگند به خدا که نه ما به مردم رسیدیم و نه آنها از نبودنم در کجاوه با خبر شدند، تا بامداد فردا که اردو در منزل دیگر پیاده شدند و ما هم به همان وضعى که داشتیم رسیدیم. دروغگویان زبان به بهتان گشودند و گفتند آنچه گفتند و اردوى اسلام متشنج شد؛ اما من به خدا قسم بىخبر بودم. سپس به مدینه رسیدم و چیزى نگذشت که سخت بیمار شدم، و با آنکه رسول خدا از بهتانى که نسبت به من گفته بودند به من چیزى نمىگفت، اما مىفهمیدم که رسول خدا نسبت به من لطف و محبت سابق را ندارد و مانند گذشته که هرگاه بیمار مىشدم، بسیار تفقد و دلجویى مىکرد... تا اینکه آیه افک نازل شد و عایشه از این تهمت مبرا شد.
مؤلف از ده طریق این حدیث و ماجرا را نقل کرده است و آن را به عایشه نسبت داده است. البته لازم به ذکر است برخی از منابع شیعه این ماجرا را را درباره ماریه قبطیه دانسته اند.(ر.ج: داستان افک)
در بخش دوم کتاب، حدیث اول به بیان مناقب صفیه عمه رسول خدا(ص) که مادر زبیر است اختصاص دارد. ایشان در جنگ احد و خندق از جمله زنانى بودند که همراه پیامبر(ص) بودند. در بخش دوم این قسمت درباره ام عماره (نسیبة بنت کعب) و نقش او در جنگ احد یازده حدیث نقل شده است.
منابع
- ویکی نور