قاضی احمد قمی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۳:۰۴ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (ویرایش)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

قاضی احمد قمی‌‌ را تاریخ‌نگار منصف و کارگزار پرتلاش عهد صفوی می دانند. «خلاصة التواریخ» و «گلستان هنر» از آثار مهم اوست.

ولادت و زندگی‌نامه

پنج‌شنبه ۱۷ ربیع الاول ۹۵۳ ق. روزی که مسلمانان به مناسبت سالروز ولادت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در شعف و شادمانی بسر می‌‌بردند، قاضی شرف‌الدین صاحب فرزند شد و به مناسبت همزمان شدن این تولد با ولادت پیامبر گرامی‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم نام این کودک را احمد نهاد. بعدها به دلیل روی آوردن میراحمد به شغل قضاوت، به قاضی احمد معروف گشت و به علت مهارت در نگارش اسناد و مدارک حکومتی و نامه‌های اداری به میرمنشی معروف شد.[۱]

ایام کودکی و بخشی از دوران نوجوانی میراحمد در شهر مقدس قم و در ایام حکومت شاه طهماسب صفوی سپری گشت. شرف‌الدین حسین، کمال کوشش را در تربیت او بکار برد و اهتمامش بر این بود که احمد شخصی صالح و فرزانه شود. اشتیاق به دانش‌اندوزی و راهنمایی‌های پدر فاضل، موجب گردید تا سید احمد به خوبی در همین سنین، مقدمات زبان و ادبیات فارسی و عربی و برخی علوم دیگر را با موفقیت بیآموزد.

سفر به مشهد مقدس:

سید احمد، دهه اول عمر خویش را در قم سپری نمود، از آنجا که پدرش در دستگاه صفوی منصب داشت و در سال ۹۶۴ ق. به وزارت ابراهیم میرزا[۲] رسیده بود. شرف‌الدین حسین، قم را به قصد اقامت در جوار بارگاه حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام ترک نمود. در این سفر بابرکت، فرزند یازده ساله‌اش همراه وی بود. سید احمد در مشهد با هدایت و ارشاد پدر، زندگی تازه‌ای را آغاز کرد. میر احمد در همین ایام با مشاهیر، دانشوران و هنرمندانی که به دلیل هنرپروری و دانش‌دوستی ابراهیم میرزا، در دربار وی گردآمده بودند، آشنا شد و در مکتب آنان فنون شاعری، نقاشی، خوشنویسی و انشاء را آموخت.[۳]

سید احمد، مدت بیست سال در مشهد بسر برد. وی در این سال‌ها، تحت تأثیر پدر و حمایت ابراهیم میرزا و با تأثیرپذیری از اهل علم و ادب، به انواع کمالات ادبی و هنری آراسته شد. مولانا محمود زرین قلم و استاد میر سید احمد از سادات حسینی و استاد مالک دیلمی ‌‌از زمره استادان هنر و ادب وی به شمار می‌‌روند.

مهاجرت به قزوین:

در ذی الحجه سال ۹۷۴ ق. قاضی احمد قمی‌ ‌به زیارت عتبات عالیات نایل شد. به هنگام مراجعت وی از این سفر بابرکت، سلطان عثمانی فوت کرد و او به همراه پدرش در جمع ادیبان دربار شاه طهماسب حضور یافت، تا با همکاری آنان، نامه‌نگاری‌های لازم را انجام دهد و جانشین حاکم عثمانی را از تعزیت و تبریک فرمانروای ایران باخبر سازند.[۴]

ناگفته نماند به دلیل آن که مناطق غربی ایران و به خصوص آذربایجان و تبریز مدام مورد حمله لشکریان عثمانی بود، شاه طهماسب مرکز حکومت دولت صفویه را از این شهر به قزوین منتقل ساخت و سید احمد در این شهر به عنوان منشی و مشاور، مشغول فعالیت گردید. سرانجام شاه طهماسب در پانزده هم صفر سال ۹۸۴ ق. پس از ۵۴ سال سلطنت درگذشت.[۵]

بعد از مرگ شاه طهماسب، اسماعیل میرزا که در قراباغ، در قلعه «قهقهه» به امر پدرش محبوس بود، روی کار آمد. هواخواهانش در مسجد قزوین اجتماع نمودند و به نامش خطبه خواندند. قاضی احمد از سوی وی مأمور گردید تا تاریخ صفویه را از زمان شاه اسماعیل اول (۹۳۰-۹۰۷ ق) تا عصر شاه اسماعیل ثانی، بنویسد؛ ولی کوتاه بودن مدت حکومت وی، نبودن مشوق، آشفتگی‌های سیاسی-اجتماعی که در این ایام آرامش و امنیت را دچار خدشه نموده بود، این کار را به تعویق انداخت و سرانجام میراحمد به همت خود این کار را پی گرفت.[۶]

با مرگ اسماعیل دوم، بزرگان کشور، محمد میرزا را که در آن زمان در شیراز بود، فراخوانده و در ۲۵ رمضان سال ۹۸۵ ق. وی را به حکومت رسانیدند. او در دوم شوال همان سال وارد قزوین شد و به لقب خدابنده ملقب گردید.[۷]

در زمان شاه محمد خدابنده، قاضی احمد وزارت شاه غازی مستوفی الممالک را داشت و سپس به وزارت اردوغدی خلیفه و ممیزی بلوکات ری و ورامین شد. در سال ۹۸۸ ق. استیفای دفتر شرعیات، با وزارت دیوان الصداره به او واگذار گردید.[۸]

در سال ۹۹۳ ق. در طغیان امرای ترکمن و تکلو، علیه شاه محمد و پسرش حمزه میرزا، قاضی احمد در میدان نبرد صایین قلعه، در پای علم حمزه میرزا (پسر سلطان محمد خدابنده) ایستاده بود و برای پیروزی او سوره انّا فتحنا و ادعیه مأثوره می‌‌خواند. حمزه میرزا این فتنه را خاموش کرد. در سال ۹۹۴ ق، قاضی احمد به وزارت شهر قم و توابع آن منصوب شد. اندکی از پذیرش این مقام توسط وی نگذشته بود که طوفان ناامنی، آسمان ایران را تحت تأثیر قرار داد و در گیرودار آشوب‌های داخلی و طغیان امرای قزلباش، ترکمن‌ها شهر قم را مورد یورش خویش قرار دادند. قاضی احمد حفاظت یکی از دروازه‌های شهر قم، به نام «نارین قلعه» را برعهده داشت و با کمک نظامیان و بسیج مردم، مانع نفوذ دشمن به داخل شهر گردید.[۹]

سرانجام حمزه میرزا بر اثر توطئه سران قزلباش در هشتم ذی الحجه سال ۹۹۴ ق. به دست دلاک جوانی موسوم به خداوردی، در حوالی گنجه آذربایجان کشته شد. سردارانی که در ارتکاب این قتل دست داشتند، برادر دیگرش ابوطالب میرزا را نامزد حکومت کردند و همراه با نعش حمزه میرزا از گنجه به اردبیل، سپس به قزوین و از آنجا به اصفهان شتافتند؛ ولی چون شنیدند که عباس میرزا به یاری علی قلی خان شاملو و عباس میرزا به یاری مرشد قلی خان استاجلو و علیقلی خان شاملو در ماه ذی الحجه سال ۹۹۶ ق. به پادشاهی رسید و ملقب به بهادرخان گردید. با این برنامه به طور عملی، سلطان محمد خدابنده از قدرت برکنار شد. قاضی احمد در دستگاه جدید نیز مورد توجه بود و در سال ۹۹۹ ق. کتاب مهم تاریخی خود را به نام شاه عباس بزرگ (۱۰۳۸-۹۹۶ ق) به پایان برد.[۱۰] قاضی احمد در سال ۱۰۰۴ ق. در اردوی نظامی‌‌ بود و در دفع ازبکان کوشید. در سال ۱۰۰۵ ق. نیز منصب کلانتری به وی تفویض گردید.[۱۱]

برکناری از منصب:

به سال ۱۰۰۷ ق. قاضی احمد در قزوین شغل دیوانی داشته است. در این سال بین او میرصدرالدین محمود، فرزند میرزا شرف جهان قزوینی اختلافی بروز کرد و با سعایت میرمحمد، قاضی احمد از کار برکنار گردید و به قم رفت. به نوشته وی در کتاب گلستان هنر، میر مذکور تذکرةالشعرایی ناقص تنظیم کرده بود و برای تکمیل و اهدای آن به شاه عباس می‌‌خواسته از کتاب قاضی احمد که در شرح شعرا بوده استفاده کند؛ ولی وی با تقاضایش موافقت نکرد و به همین سبب میرمحمد از او نزد شاه در حدی به مذمت و ملامت پرداخت که نظر شاه درباره‌اش عوض شد، به نحوی که وی را از شغل دیوانی عزل نمود.

اگرچه این ماجرا موجب عزل قاضی احمد از مقام خود گشت ولی میرصدرالدین محمد گرفتار نفرین وی گردید و در ربیع الاول سال ۱۰۰۷ ق. مرد.[۱۲] پس از این واقعه، قاضی احمد با خاطری رنجور قزوین را ترک کرد و شرح شکوه‌آمیز او در گلستان هنر از این رنجش حکایت دارد.

قاضی احمد پس از سال‌ها گوشه‌نشینی در «مسقط الرأس» از قم به قزوین رفت و در محرم سال ۱۰۱۵ ق. با محمدامین عقیلی اردبیلی، خوشنویس معروف، ملاقات نمود و در این سفر از فیض ملاقات و درک محضر شیخ بهایی بهره‌مند گشت و به درک اجازه روایت از جانب او نایل شد.[۱۳] از این تاریخ به بعد، از شرح زندگی قاضی احمد قمی ‌‌خبری در دست نیست.

نویسندگی و تاریخ‌نگاری

قاضی احمد قمی‌‌ را تاریخ‌نگار منصف و کارگزار پرتلاش معرفی کرده‌اند. عالم محقق، مرحوم ملا احمد نراقی، ضمن آن که صورت مکاتبه قاضی احمد قمی ‌‌به یکی از فضلای بلوک جاسب (در حوالی قم) را در کتاب خزائن خویش می‌‌آورد، در خاتمه آن می‌‌نویسد: تمام شد مکتوب حضرت افادت و افاضت پناه، حقایق و معارف آگاه، اعلم علما، قاضی احمد قمی.

در این مکاتبه، وی خطاب به دانشمندی از اهل جاسب، این آبادی را به «طریق دارالمؤمنین قم» از اراضی طیبه و اماکن باشرافت معرفی می‌‌کند و سپس برخی از مشاهیر و رجال نامی‌ ‌و عده‌ای از صالحان و نیکوکاران جاسب را از نظر گذرانیده و به خصوص از آن‌هایی که نسل در نسل در آستان مقدس حضرت امام رضا علیه‌السلام مشغول خدمت و تلاش بوده‌اند سخن گفته است.[۱۴]

در سال‌هایی که قاضی احمد در مشهد توقف داشته یعنی سال‌های (۹۶۰-۹۸۵ ق)، وی علاوه بر آن که با اهل فضل و هنر حشر و نشر داشته بسیاری از آنان را شناسایی کرده و شرح حالشان را در کتاب گلستان هنر و نیز خلاصة التواریخ گردآورده است.

ساختار دینی ایران در عصر صفوی، گذشته از اصفهان و مشهد، چند کانون مهم دیگر نیز داشت که یکی از آن‌ها قم بود. این شهر به دلیل وجود بارگاه حضرت معصومه علیهاالسلام و نیز اکثریت شیعه و وجود عالمان و مشاهیر معروف، از همان سال‌های آغازین فرمانروایی صفویان، به صورت یک پایگاه مهم فرهنگی و اجتماعی درآمد و از تحولات این عصر تأثیر پذیرفت. تکاپوی عالمان معروفی چون ملا محمدطاهر قمی‌‌ و قاضی احمد قمی، در واقع مکمل فعالیت‌های عالمان اصفهان و در رأس آنان علامه مجلسی بود و در این راستا قاضی احمد قمی ‌‌نقش مهمی‌‌ را ایفا نمود.[۱۵]

قاضی احمد قمی ‌‌در زمان فوت شاه طهماسب بیست سال داشت و با توجه به اشتغال او در رشته‌های مختلف دیوانی و علاقه‌اش به علم و هنر، تاریخ‌نویسی و احاطه به حوادث سیاسی اجتماعی، توانسته است حوادث زمان خویش را با نوعی بصیرت و استقلال بنویسد. او در نگارش‌نامه‌های اداری و مراسلات سیاسی تبحر داشت. وی تعداد زیادی نامه و منشور به زبان فارسی، ترکی و عربی فراهم آورد که اغلب آن‌ها به عنوان سند، اعتبار تاریخی دارند. از نامه‌های مفصل او، نوشته پندآمیزی است به عربی که امیر عبدالوهاب نقیب سفیر شاه اسماعیل - که برای تهنیت و تعزیت سلطان سلیم پادشاه عثمانی به استانبول رفته بود برای اولاد خود نوشته و جوابی است که فرزندان، برایش فرستاده‌اند.[۱۶]

دیگری، نامه مفصلی است از سوی شاه طهماسب، خطاب به سلطان سلیم دوم، پادشاه عثمانی که قاضی احمد در تنظیم آن دخالت داشته است. این نامه، گرچه برای تبریک و تسلیت فرستاده شده؛ اما جنبه‌های جالب و آموزنده‌ای در معرفی اوضاع و احوال اجتماعی و فرهنگی زمان صفویه دارد. با این که قاضی احمد همچون بسیاری از وقایع نگاران از کارگزاران مهم حکومتی بوده و در دستگاه دولت صفوی سمت‌های گوناگونی را عهده‌دار بوده است و با این وصف باید به تملق‌گویی و خوش آمد فرمانروایان بپردازد و از کارنامه آنان دفاع کند؛ در مواردی که خلاف می‌‌دیده، به انتقاد می‌‌پرداخته و از برخی خلافکاری‌ها و رفتارهای نامطلوب پرده برمی‌‌داشته است. وی سرکردگان قزلباش را به دلیل اعمال وحشیانه که منجر به ناامنی و آشوب در سرزمین ایران گردیده محکوم می‌‌نماید.

وی عده‌ای از حاکمان را به دلیل جنایت و ظلم بر علیه مردم مظلوم به بار ملامت و شمامت گرفته و از فساد و تباهی برخی که ادعای فضل و دانش دارند و در کسوت قضاوت، حق را زیر پا می‌‌نهند، با تأسف سخن می‌‌گوید. این صراحت و صداقت در بیان وقایع و حقایق، وی را به عنوان مورخی معتبر و مورد اعتماد قرار داده است.[۱۷]

از زمان روی کار آمدن سلطان محمد خدابنده، قاضی احمد، با شجاعت تمام و برحسب وظیفه، در غالب لشکرکشی‌های پادشاه و فرزندش حمزه میرزا، همراه اردو بوده است. او اشاره می‌‌کند در جنگ بین علی قلی خان شاملو و سپاهیان شاهی حضور داشته و در قتل عام فجیع سبزوار توسط سردمداران قزلباش از نزدیک شاهد این جنایت بوده است. در مبارزه بین ولی خان ترکمن و سپاه محمدشاه در کاشان می‌‌کوشید این شهر را از گزند هجوم آن یاغیان حفظ کند و دروازه‌هایش را استوار نماید.[۱۸]

شاگردان

۱. اسکندر بیک منشی:

بزرگترین مورخ عصر صفوی در قرن یازدهم هجری، اسکندربیک ترکمن ملقب به منشی، از عشایر ترکمن آذربایجان بوده است. تولد او را در سال ۹۶۸ ق. دانسته‌اند. او نخست، جزو نگهبانان شاهی بود و سپس در دستگاه مرکزی حکومت شاه عباس خدمت کرد.[۱۹] وی شاگرد قاضی احمد قمی ‌‌بوده و با کمک وی، فن انشا و تحریر کتاب‌ها و احکام دولتی را آموخته است و شگفت این که اسکندر بیک در سراسر کتاب خود، نامی ‌‌از استادش نبرده و حق شاگردی را ادا نکرده است. این رباعی که قاضی احمد آن را در تمجید از شاگرد مذکور خود سروده، اشاره ظریفی به حقوق او بر گردن دیگران دارد.

هر رند که در مطبعه مسکن دارد * بویی ز من سوخته خرمن دارد

هر جا که سیه گلیم و آشفته دلی است * شاگرد من است و خرقه از من دارد[۲۰]

اسکندربیک در خدمت شاه طهماسب بسر می‌‌برد و در بسیاری از جنگ‌ها همراهش بود. وی بعد از شاه طهماسب به خدمت محمد خدابنده پیوست. کتاب معروفش، عالم آرای عباسی است، که یک سال بعد از وفات شاه طهماسب، آن را به پایان رسانیده است. او در نگارش این اثر، به طور کامل از کتاب خلاصة التواریخ استفاده نموده و چون خود از رؤسای لشکری به شمار می‌‌رفت، اطلاعاتی که در مورد جنگ‌ها داده، قابل توجه است. اصل کتاب، تاریخ عام بوده و ظاهراً در دوازده جلد؛ اما آنچه از آن باقی مانده عبارت است از مجلد اخیر آن که مشتمل بر تاریخ حوادث بین آغاز سلطنت شاهرخ تیموری تا پایان عهد شاه اسماعیل دوم صفوی و نیز اطلاعات سودمندی در باب سلاطین روم و خوانین ازبک و خاقانان چغتای است.[۲۱]

مؤلف تاریخ عالم آرای عباسی در نوشتن مباحث تاریخی کتاب خود، به ویژه حوادث قرن دهم، علاوه بر استفاده از خلاصة التواریخ از منابع دیگر چون احسن التواریخ، حبیب السیر، تاریخ طبرستان، تاریخ اکبری، تاریخ نگارستان و روضة الصفا استفاده کرده است. مشاهدات مؤلف در خصوص برخی وقایع و حوادث، برجستگی و امتیاز این کتاب را بالا برده و تاریخ عالم آرای، حتی در زمان خود مؤلف، مورد توجه قرار گرفت و به طور رسمی ‌‌به وی پیشنهاد شد که ذیلی بدان بنویسد و وقایع پنج سال اول سلطنت شاه صفی را به نگارش درآورد؛ اما اجل به وی مهلت نداد و در سال ۱۰۴۳ ق. درگذشت.[۲۲]

۲. حمزه میرزا:

یکی از فرزندان شاه طهماسب اسماعیل، میرزا حمزه نام داشت که بعد از مرگ پدر، در سال ۹۸۴ ق. زمام امور را بدست گرفت. دوران حکومت او بسیار کوتاه و حدود یکسال بود. با درگذشت او، برادرش محمد میرزا روی کار آمد. در زمان وی که به سلطان محمد خدابنده معروف گشت، سلطان مرادخان ثالث عثمانی، یکی از سرداران خود به نام عثمان پاشا را در سال ۹۸۶ ق. به شروان و قراباغ فرستاد و آن نواحی را فتح کرد. سلطان محمد، فرزند بزرگتر خود را که در دلیری و شهامت شهره بود، با سپاه فراوانی به دفع عثمانیان فرستاد. این جوان کسی جز حمزه میرزا (۹۹۴-۹۷۴ ق) نبود.

حمزه میرزا در دوران نوجوانی و جوانی از پرورش‌های پرمایه قاضی احمد قمی ‌‌بهره‌مند بود و تحت تربیت وی، به کمالات انسانی و فضایل آراسته گردید.

۳. فاضلی اهل جاسب:

ظاهراً قاضی احمد قمی ‌‌در اواخر زندگی آن قدر تحت فشار بوده که حتی شاگردان از این که خود را پرورش یافته وی معرفی کنند، هراس داشته‌اند. از این جهت دسترسی یافتن به حداقل اسامی ‌‌کسانی که از مکتب او استفاده کرده‌اند، کار دشواری به نظر می‌‌رسد. قاضی احمد در برخی مکتوبات، به ارتباط افرادی از مشاهیر عصر صفوی با او اشاره نموده است. وی در نامه‌ای به یکی از فرزندان فردی فاضل از اهل جاسب می‌‌نویسد: والد مرحوم... همواره به زیارت این بیچاره‌ گاهی که در این صوب با صواب توقف داشت آمدی و مراسم خیر و یاد آشنایی و روابط همسایگی را منظور می‌‌داشت به مقتضای الولدالرشید تقیدی بآبائه الحر اگر عمل فرمایید ثمره دنیا و آخرت خواهید یافت و خیرها خواهید ساخت و سپس طی یک رباعی اشاره می‌‌کند که پدرش شاگرد وی بوده است.[۲۳]

آثار و تألیفات

۱. خلاصة التواریخ:

مهمترین و مفصل‌ترین نوشتار قاضی احمد قمی ‌‌که از اعتبار و اتقان ویژه‌ای برخوردار است، کتابی به نام خلاصة التواریخ است. این کتاب، تاریخ صفویه، از روزگار شیخ صفی‌الدین اردبیلی - نیمه هشتم هجری قمری - تا اوایل قرن یازدهم هجری قمری مقارن با نخستین سال‌های سلطنت شاه عباس اول را دربر می‌‌گیرد. در واقع این کتاب مجلد پنجم از یک اثر تاریخی مفصل مشتمل بر تاریخ عمومی ‌‌ایران است که مؤلف، چهار مجلد آن را به تاریخ بشر؛ از آدم تا روی کار آمدن صفویه اختصاص داده و پنجمین جلد، به تاریخ عصر صفوی اختصاص دارد؛ اما از مجلدات چهارگانه، چیزی باقی نمانده و تنها آخرین جلد در چندین نسخه وجود دارد.[۲۴]

خلاصة التواریخ در حقیقت یک واقعه‌نگاری است و حوادث سیصد سال تاریخ ایران را از سده هشتم تا یازدهم هجری بیان می‌‌کند. حوادثی که منجر به تأسیس دولت صفوی و استقرار آن به عنوان یک قدرت سیاسی اجتماعی متمرکز بر اساس مذهب تشیع گردید.[۲۵]

قاضی احمد قمی ‌‌در مقدمه این کتاب، نام چند تن از مورخان را که از پیشروان او بوده‌اند آورده است که عبارتند از: امیر سلطان ابراهیم امینی هروی، میریحیی سیفی قزوینی، میر محمود ولد، میرخواند هروی، مولانا حیاتی تبریزی، قاضی احمد غفاری و حسن بیک روملو. وی می‌‌افزاید: بعد از درگذشت این مورخان، کسی پیرامون نگارش وقایع زمان خود اقدام نکرده است و ناگزیر، خودش برای تألیف چنین تاریخی، اقدام به نوشتن مجلد پنجم کرده است.[۲۶] البته در جای دیگری، از جلد ششم این کتاب یاد می‌‌نماید که در دسترس ما نیست.[۲۷]

از این مقدمه برمی‌‌آید که مؤلف پس از اتمام مجلدات چهارگانه که دوازده سال به طول انجامیده، ظاهراً در سال ۹۸۴ ق. به تشویق شاه اسماعیل دوم، تصمیم گرفته به سبک کتاب مطلع السعدین کمال‌الدین عبدالرزاق سمرقندی که شامل وقایع دوران ابوسعید مغول تا ابوسعید گورکانی است، کتابی در تاریخ صفویه تألیف کند؛ اما حوادث زمان و گرفتاری‌های ناشی از همراهی او با اردوهای نظامی‌‌ و مشکلات فراوان دیگر و نبودن یک صاحب دولت که او را در انجام این کار یاری دهد، تصمیم وی را با موانعی جدی مواجه ساخته است. با این همه، وی با اهتمام و تلاش خود موفق گردید که کتاب خلاصة التواریخ را در سال ۹۹۹ ق. به اتمام رساند و آن را به شاه عباس تقدیم کند.

مؤلف در آغاز و انجام این اثر وعده داده است. نسخه دیگری در حوادث هر سال دوران شاه عباس بنویسد؛[۲۸] اما به درستی نمی‌‌دانیم در این کار توفیق یافته یا خیر. احتمال می‌‌رود مطالب اضافی خلاصةالتواریخ نسخه برلین - مربوط به وقایع بین سال‌های ۹۹۹ تا ۱۰۰۱ ق. - آغاز همان بخش باشد که مؤلف وعده آن را داده. دلیل این احتمال هم این است که مؤلف در امور اداری، اجتماعی و سیاسی دولت صفویه مسئولیت‌های مهمی ‌‌داشته و از نظر استعداد و مهارت‌های نویسندگی و توانایی‌های ذوقی، در وضع مطلوبی بوده و با توجه به دسترسی به منابع تاریخ معاصر، حوادث نزدیک به زمان خود را با شیوه‌ای شیوا و دقیق، مفصل‌تر نوشته است.

و در برخی وقایع، خود ناظر و شاهد بوده است. این دقت در نگارش گزارش‌ها با تفصیل بیشتر به چشم می‌‌خورد؛ اما برای نوشتن تاریخ زمان‌های دورتر، از همان مدارکی بهره جسته که مورخان متقدمش، از آنها استفاده کرده‌اند. به همین دلیل بخش نخستین کتابش که تاریخ قبل از شکل گرفتن دولت صفوی است به اختصار نگارش یافته و از تشکیل حکومت صفوی به بعد، وقایع با جزئیات و تشریح و تفصیل بیشتری آمده است.

عنوان گذاری و تقسیم مطالب کتاب از آغاز تا پایان حکومت شاه اسماعیل، اول بر اساس نام مشایخ سلسله و یا حوادث مهم قرار گرفته و از دوران شاه طهماسب به بعد بر اساس سال‌های فرمانروایی حکام تدوین یافته است. وی بدون آن که به تحلیل قضایا بپردازد، شرح جنگ‌های خارجی صفویه را به تفصیل بیان کرده؛ اما او نه تنها به عنوان یک واقع‌نگار، بلکه نظر به اعتقاد مذهبی و آگاهی‌های وی در خصوص ادبیات و مباحث هنری، مباحث متنوعی را در این زمینه‌ها، در کتاب خود آورده است. زندگی قاضی احمد، به عنوان یک کارگزار عالی رتبه و با مشاغل گوناگون دولتی و معاشرت با اهل علم و فضل و شاعران و هنرمندان سبب شده تا وی اخبار وسیعی در زمینه‌های گوناگون بدست آورد و با نگرش علمی‌‌ و ادبی و نیز لحن انتقادی به ارزیابی وقایع بپردازد.

در این کتاب، شرح حال اجمالی عالمان شیعه که در تحکیم و استقرار مذهب تشیع در ایران نقش مؤثری داشته‌اند، دیده می‌‌شود که دیگر آثار دوره صفوی، کمتر از این امتیاز برخوردارند. علاقه وی به علم و هنر، در وقایع نگاری، به طور کامل از مضامین کتاب هویداست. متن کتاب، دارای اشعار فراوانی است که برخی از آن‌ها ارزش ادبی دارند. نویسنده تعداد قابل توجهی نامه و نوشته در خلاصة التواریخ آورده است که اعتبار تاریخی دارند.[۲۹]

از کتاب مورد اشاره چندین نسخه خطی در کتابخانه‌های معتبر ایران نگاهداری می‌‌شود. در سال ۱۹۳۵ م. (۱۳۱۴ ش) در پی انتشار مقاله «پروفسور والتر هینتس» خاورشناس معروف آلمانی، درباره خلاصة التواریخ (نسخه کتابخانه برلن) دو بخش از این کتاب یکی تحت عنوان شاه عباس توسط هانس مولر در سال ۱۳۶۴ م. (۱۳۴۳ ش) و بخش دیگر، تحت عنوان نخستین صفویان، به وسیله «اریکاگلاس» در سال ۱۹۶۸ م. (۱۳۴۷ ش) به طبع رسید. این محققان در چاپ خود از چهار نسخه خطی استفاده کرده بودند و نسخه پنجم متعلق به کتابخانه موزه ایران باستان برایشان ناشناخته بود. آقای دکتر احسان اشرافی، استاد دانشگاه تهران، این نسخه را اصل قرار داده و ضمن مقایسه آن با دیگر نسخه‌ها به تصحیح متن آن پرداخته و در دو جلد، به همراه مقدمه و چندین فهرست، آن را در سال ۱۳۵۹ ش. توسط مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران به زیور طبع آراسته است.

۲. گلستان هنر:

اثری است هنری در شرح حال خوشنویسان و نقاشان، با دو تحریر؛ یکی در اواخر سال ۱۰۰۴ ق. و دیگری در سال ۱۰۱۵ ق. مشتمل بر یک مقدمه در باب آفرینش قلم و کتاب، سه فصل در شرح حال خطاطان و نقاشان و یک خاتمه در باب جدول و تذهیب و رنگ‌های گوناگون و لوازم کتابخانه و... این نوشتار، نخستین اثر وی است که در تألیف آن، علاوه بر مشاهدات شخصی و ارتباط با هنرمندان و خطاطان، از دو منبع بهره گرفته است؛ یکی رساله منظوم خطاط مشهور، سلطان علی مشهدی، درباره صناعت خطاطی و قواعد تعلیم آن و دیگری کتاب سام میرزا صفوی فرزند شاه اسماعیل اول. از این کتاب در حال حاضر شش نسخه خطی موجود است و احمد سهیلی خوانساری نسخه متعلق به حاج حسین آقا نخجوانی را تصحیح و در تهران به چاپ رسانیده است.[۳۰]

۳. مجمع الشعراء:(تذکرةالشعراء)

کتاب یاد شده اثری است در شرح‌حال و آثار شاعران و هنرمندان برجسته، که قاضی احمد بارها در خلاصة التواریخ و گلستان هنر از آن یاد کرده است و به اقتضای موضوع و بیشتر وقت‌ها به مناسبت وفات یک شاعر و یا هنرمند، شرح حال مفصل او را به مجمع‌الشعرا حواله داده است. منظور از مجمع الشعرای عباسی و مجمع الشعرا و مناقب الفضلا که در گلستان هنر آمده، همین کتاب است.[۳۱] این اثر اکنون در دسترس نیست.

۴. جمع الخیار:

این کتاب تذکره‌ای بود در شرح‌حال نویسندگان و شاعران آذربایجان، عراق و خوزستان، در شش مجلد کوچک.[۳۲] بر اساس نظر پروفسور «والتر هینتس» این کتاب و مجمع الشعرا هر دو یک اثر بوده‌اند.

۵. منتجب الوزرا:

این کتاب اثری است ناتمام که شامل دو بخش است و هیچ کدام به هم ارتباط ندارد. بخش نخست، شرح حال برخی از وزیران معروف است و بخش دیگر، نمونه‌هایی است از منشآت. نسخه‌ای از آن در کتابخانه دولتی «پروس» در برلین بوده و اکنون در «توبینگن» است که نسخه عکسی آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه، با شماره ۵۳-۳۷۵۲ موجود است. قاضی احمد در صفحه دوم این نسخه، خود را قاضی احمد بن میرمنشی ابراهیمی ‌‌الحسینی، معرفی می‌‌کند؛ ولی از زمان تألیف آن، نامی ‌‌به میان نمی‌‌آورد. وی در مقدمه، خطاب به وزیر حاکمی‌‌ که کتاب را به وی تقدیم کرده در ضمن شعری می‌‌گوید:

پادشاه ربع مسکون وارث صاحب قران * شهسوار عرصه گیتی سلیم کامران

۶. تدوین اشعار ابراهیم میرزا:

قاضی احمد قمی ‌‌می‌‌نویسد: (ابراهیم میرزا) در شعر و شاعری، شیرین زبان و درست بیان بود. به مناسبت مقام و منصب، تخلص «چاهی» را برگزید و به فارسی و عربی شعر می‌‌سرود. وی دو ساقی نامه گفته و در علم عروض، قافیه و معما، مهارت داشت. راقم این سطور دیوان اشعارش را که شامل سه هزار بیت است، جمع‌آوری نموده و دیباچه‌ای بر آن نوشته است.[۳۳]

۷. مکتوبات:

از قاضی احمد قمی ‌‌چند مکتوب بر جای مانده که ملا احمد نراقی یکی از آن‌ها را تحت عنوان نامه‌ای به یکی از فضلازادگان جاسب قم در کتاب خزائن خود آورده است. همچنین مکتوب مفصلی از قاضی احمد، که اکثر مطالب آن را او و پدرش تنظیم کرده و پس از تأیید شاه طهماسب صفوی برای دربار عثمانی فرستاده‌اند، باقی مانده است.

۸. فراهم آوردن اشعار میرشمس الدین محمد کرمانی:

قاضی احمد که اشعار میر شمس‌الدین بمی را جمع‌آوری کرده می‌‌نویسد: و آنچه از نتایج طبع وقاد آن حضرت سرزده و فقیر به طریق حروف تهجی در سلک تحریر کشیده. از قصاید، هفت بند، غزلیات، رباعیات و دیباچه بر آن نوشته هزار بیت می‌‌شود.[۳۴] قاضی احمد قمی ‌‌که به این سید وارسته و فاضل و کارگزار عصر صفوی علاقه داشته، می‌‌خواسته در شرح حالش کتابی بنویسد؛ ولی گویا موفق نگردیده است. البته در بخش‌هایی از کتاب خلاصة التواریخ، گزارش زندگی و تلاش‌های سیاسی اجتماعی او را آورده است.

۹. رساله‌ای در احوال و مفاخر و مناقب قم:

مؤلف «ریاض العلما و حیاض العلما» این نسخه را در اختیار داشته و در شرح حال برخی از مشاهیر، در کتاب مذکور از آن استفاده کرده است. محقق محترم، آقای مدرسی طباطبایی و نیز مورخ معاصر استاد محیط طباطبایی زواره‌ای نیز به معرفی آن پرداخته است.[۳۵]

پانویس

  1. خلاصة التواریخ، مقدمه، ص ۳.
  2. این حاکم مقتدر در مشهد بسر می‌‌برد.
  3. مجله دانشکده ادبیات، ش ۳ و ۴، سال ۲۲، ص ۱۵۵.
  4. گلستان هنر، قاضی احمد قمی، ص ۸۹، ۹۳ و ۹۴.
  5. تاریخ ایران زمین، دکتر محمدجواد مشکور، ص ۲۷۱ و ۲۷۲.
  6. مقدمه دکتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ، ص ۱۲.
  7. تاریخ ایران زمین، ص ۲۷۳.
  8. خلاصة التواریخ، ص ۵۲۰، ۵۲۴ و ۵۳۶.
  9. همان، ص ۵۳۶، ۶۱۵ و ۵۳۶.
  10. خاتمه کتاب خلاصة التواریخ.
  11. نامه آستان قدس رضوی، مقاله محمدتقی دانش‌پژو، ش ۳۶، ص ۱۱۷ و نیز خاتمه کتاب گلستان هنر.
  12. گلستان هنر، ص ۹۷ و ۹۸.
  13. فهرست اسامی‌‌ و آثار خوشنویسان، ص ۶۵.
  14. خزائن، ملا احمد نراقی به تحقیق، تصحیح و تعلیق علامه حسن‌زاده آملی، ص ۵۱۸-۵۲۱.
  15. ر.ک: ساختار نهاد اندیشه دینی در ایران عصر صفوی، دکتر منصور صفت‌گل، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، ۱۳۸۱.
  16. خلاصةالتواریخ، ص ۹۱-۱۰۴.
  17. همان، ص ۱۷۷-۱۷۹، ۴۶۱-۴۶۶، ۵۶۰، ۱۶۹-۲۸۶.
  18. خلاصةالتواریخ، ص ۵۵۴، ۵۵۵ و ۶۱۱.
  19. تاریخ نگاری عصر صفویه و شناخت منابع و مآخذ، دکتر جهانبخش ثواقب، ص ۵۹.
  20. گلستان هنر، ص ۵۴-۵۵؛ مقدمه دکتر اشراقی خلاصةالتواریخ، ص ۱۳ و ۲۳.
  21. تاریخ ایران بعد از اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص ۵۳.
  22. تاریخ نگاری عصر صفوی، ص ۶۱؛ ذیل تاریخ عالم آرای عباسی، مقدمه مصحح (سیهلی خوانساری).
  23. خزائن، ص ۵۲۰ و ۵۲۱؛ تاریخ قم، محمدحسین ناصرالشریعه، ص ۱۷۱.
  24. الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج ۷، ص ۲۲۳؛ فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، ج ۶، ص ۵۴۲؛ فهرست نسخه‌های خطی فارسی، علی‌نقی منزوی، ج ۱، ص ۴۳۱۹-۴۳۱۸؛ تاریخ تذکره‌های فارسی، احمد گلچین معانی، ج ۲، ص ۶۰۶-۶۱۴؛ ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری، ترجمه یو.ل. برگل، ج ۱، ص ۱۰۷۳.
  25. تاریخ‌نگاری عصر صفوی، ص ۴۷.
  26. خلاصةالتواریخ، ص ۱.
  27. گلستان هنر، چاپ تهران، ص ۱۰۷ و ۱۱۸.
  28. خلاصةالتواریخ، ص ۲ و ۳ و نیز ص آخر متن اصلی.
  29. مقدمه دکتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ، ص ۱۶-۱۹.
  30. مقدمه کتاب گلستان هنر، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، همان شماره، ص ۱۵۲؛ تاریخ ایران دوره صفویان، پژوهش کمبریج، ص ۵۰۶ و ۵۰۷؛ تاریخ‌نگاری عصر صفویه، ص ۴۹.
  31. مقدمه دکتر احسان اشراقی بر خلاصةالتواریخ، ص ۱۴.
  32. تاریخ تذکره‌های فارسی، ج ۱، ص ۴۱۶.
  33. فهرست اسامی‌‌ و آثار خوشنویسان قرن دهم هجری قمری، ص ۶۸.
  34. پوست پلنگ، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص ۳۲۸.
  35. بررسی‌های تاریخی، ش ۵۷، ص ۸۹-۹۱.

منبع

غلامرضا گلی‌زواره، ستارگان حرم، جلد ۱۹، صفحه ۱۳۲-۱۵۲.