غیبت (گناه)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو


غیبت در لغت و اصطلاح

غيبت در لغت مصدر «غاب» [۱] و اسم مصدر «اغتياب» [۲] است و غيبت از ريشه «غيب» بر چيزي كه از چشم­ها پوشيده باشد دلالت دارد[۳] و اغلب لغويين به معناي اصطلاحي آن پرداخته اند.[۴] در اصطلاح علم اخلاق، غيبت آن است كه در غياب كسي به بيان آنچه نقلش مايه ناخشنودي او مي­شود، بپردازند.[۵] كه در حقيقتِ آن فرقي نيست؛ خواه آن نقص در بدن او باشد يا در نسب يا در صفات و افعال و اقوال او يا در چيزي كه متعلق به او باشد مثل خانه، لباس و...[۶]

موارد غیبت

مرحوم نراقی در جامع السعادات می گوید: حقيقت غيبت آن است كه چيزى نسبت ‌بغيرى كه شيعه باشد ذكر كنى كه ‌اگر به گوش او برسد او را ناخوش آيد و به آن راضى نباشد.

خواه آن نقص، در بدن او باشد مثل اينكه بگويى: فلانى كور، يا كر، يا گنگ، يانيم مرده، يا كوتاه، يا بلند، يا سياه، يا زرد، يا احول، يا «قطور» و امثال اينها است.

يا در نسب او باشد مثل اينكه بگويى: پسر فلان، فاسق، يا ظالم، يا حمال زاده، يا نانجيب و نحو اينها است.

يا در صفات و افعال و اقوال او باشد مثل اينكه بگويى: بد خلق، يا بخيل، يا متكبر، ياجبان، يا ريا كار، يا دروغ‌گو، يا دزد، يا ظالم، يا پرگو، يا پرخور، يا بى ‌وقت‌ به خانه مردمم مى‌ رود، و نحو اينها است.

يا در چيزى باشد كه متعلق به او باشد از: لباس، يا خانه، يا مركب. چنانكه بگوئى:

جامه فلان كس چركين است. يا خانه او چون خانه يهودان است. يا عمامه او مثل گنبدى‌است، يا بقدر گردوئى است. يا كلاه او دراز است. يا مركب او «جلف‌» است.و امثال اینها.

و همچنين در ساير امورى كه منسوب به او باشد و به بدى ياد شود كه اگر آن را بشنود ناخوشش آيد.

تفاوت غيبت و بهتان (تهمت)

حضرت امام صادق علیه السلام مي­فرمود: «غيبت آنست كه درباره برادرت بگوئى چيزى را كه خدا بر او پوشانده است و اما چيزى را كه در وجود او آشكار و ظاهر است مثل تندخوئى و شتابزدگى (گفتن آن) غيبت نيست و بهتان آنست كه درباره‌اش بگوئى چيزى كه در او نيست».[۷]

غیبت در قرآن

در سوره حجرات آمده است :

وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوه‌ (الحجرات/12)

و غيبت يكديگر را روا مداريد آيا شما دوست ميداريد گوشت برادر مرده خود را بخوريد البته كراهت و نفرت از آن داريد

این تشبیه که در واقع یک دلیل منطقى را تشکیل مى دهد تمام ابعاد مسأله غیبت را بیان کرده، شخص غائب را به مرده تشبیه مى کند، و رابطه دینى او را به عنوان برادرى و اخوّت و آبروى او را به پاره تن او و غیبت را به منزله خوردن گوشت او، کارى که هر وجدانى، هر قدر ضعیف باشد، از آن ابا و وحشت دارد، و حتى در سخت ترین حالات حاضر نیست چنین کند.

شرايط حرمت غيبت

  1. شخصي كه در غياب او عيبش بازگو مي­شود، مؤمن باشد.
  2. غيبت در صورتي است كه عيب او را بگويد اما اگر كمال او را ذكر كند، غيبت شمرده نمي­شود.
  3. آن عيب نزد عموم ناپسند باشد.
  4. غيبت شونده به آن عيب نزد مردم معروف نباشد.
  5. قصد كاستن از وجهه او را داشته باشد.
  6. شنونده داشته باشد.[۸]

انواع غيبت

غيبت بر چند قسم است:

  1. گفتاري؛ يعني انسان نقص برادر مؤمنش را به ديگري بگويد.
  2. نوشتاري؛ كه عيوب مسلمانى را بنويسند و يا در مجله و روزنامه منتشر كنند.
  3. كرداري؛ مثل راه رفتن شبيه اعرج يا به چشم و ابرو و حركت دست و سر و امثال اين ها اشاره به نقص كسى كند كه اين را محاكات گويند.
  4. كنايي؛ مثل اين كه بگويد فلان كاسب آدم خوش انصاف! و ارزان فروشى است! و طورى بگويد كه كنايه از بى‌انصافى و گران فروشى فرد مورد نظر باشد.
  5. تعريض؛ مثل اين كه بگويد الحمدللَّه من مبتلا به فلان چيز و يا فلان عمل نيستم و نظرش گوشه زدن به كسى است كه داراى فلان چيز يا فلان عمل است.[۹]
  6. اشاره­اي؛ روايت است «زني بر عايشه وارد شد چون بيرون رفت، عايشه با دست خود اشاره كرد كه اين كوتاه است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: غيبت او را كردي».[۱۰] [۱۱]

استماع غيبت

گوش دادن به غيبت مانند خود آن به اتفاق جميع فقها حرام است بلكه اشدّ از غيبت است. زيرا شنونده غيبت يا با شنيدن غيبت شاد نمي شود ولي با زبان نيز آن را بد نمي­شمارد و در دل نيز بدش نمي­آيد يا از شنيدن آن خوشحال مي­شود ليكن از راه تظاهر به زهد تصديق نمي­كند و گاهي از روي ريا منع هم مي­كند در حالي­كه قلباً طالب آن است و چه بسا حيله­ها برانگيزد كه غيبت كننده بيشتر غيبت كند مثل اظهار تعجب.[۱۲]

حضرت علي علیه السلام فرمودند: «شنونده غيبت يكي از دو طرف غيبت كننده است».[۱۳]

پس شنونده غيبت از گناه غيبت بركنار نيست مگر اين كه با زبان آن را رد كند.

رد غيبت

ردّ نمودن غيبت بر كسى كه متمكن باشد واجب است و ظاهراً رد غيبت غير از نهي از غيبت است و مراد ياري كردن از شخص غيبت شده است.[۱۴]

رد غيبت بايد با نوع غيبت متناسب باشد؛ اگر عيب نفساني كسي بازگو مي­شود مثلاً بگويد: تو چگونه از درون كسي خبر داري؟ اگر عيب درباره بدن شخص باشد، بگويد: عيب آن است كه نزد خدا نقص شمرده شود. گاه عيب در زمينه ديني است. در اين صورت تا مي­تواند حمل بر صحت كند و اگر راهي براي توجيه نبود، بگويد: هر مؤمني غير از معصومين ممكن است به خطا بيافتد، شايد توبه كند.[۱۵]

آثار رد غيبت[۱۶]

در روايات برای رد غیبت آثاری ذکر شده است:

  1. نصرت دنيا و آخرت[۱۷]
  2. دفع بلايا: پيغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس غيبت برادرش را در مجلسى بشنود و از او دفاع كند و جلوی غيبت او را بگيرد خداوند هزار نوع شرّ را در دنيا و آخرت از او دور مى‌كند و اگر جلوی غيبت را نگيرد بلكه خوشش هم بيايد، گناه و كيفرش به اندازه معصيت غيبت‌كننده خواهد بود».[۱۸]
  3. رفتن به بهشت[۱۹]

كفاره غيبت

توبه از غيبت دو جنبه دارد:

يكى از جنبه حق خدايى و ديگر از جنبه حق النّاس.

توبه از جنبه اول پشيمان شدن و طلب عفو و مغفرت است و از جنبه دوم یعنی اگر به شخصى كه غيبت او را نموده خبر نرسيده باشد و در اظهارش مظنّه ضرر و فساد باشد و ايجاد عداوت شود يا آن شخص مرده باشد و يا غايب شده به طورى كه دسترسى به او ممكن نباشد براى او استغفار كند و در ثواب بعض عباداتش او را شريك گرداند و محبت و احسان به او نمايد تا جبران حقّش شود و اگر به او خبر رسيده باشد و مي­تواند برود از او طلب حلّيت كند بايد برود و به هر زبانى كه ممكن است به نحو اجمال يا تفصيل، رضايت خاطر او را فراهم سازد.[۲۰]

حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: «از پيغمبر صلی الله علیه و آله پرسيدند: كفاره غيبت چيست؟ فرمودند: از خداوند طلب آمرزش كنى براى آن كه غيبتش كردى هر زمان به يادش افتادى».[۲۱]

موارد جواز غيبت

  1. غيبت كفار و مخالفين و ساير فرق باطله و اهل بدعت.[۲۲]
  2. فرمانرواي ستمگر[۲۳]
  3. غيبت متجاهر به فسق در همان فسقى كه متجاهر است [۲۴] كه در اين موارد غيبت واجب است.
  4. در مقام تظلّم نزد كسى كه قادر بر رفع ظلم باشد.
  5. استعانت بر رفع منكر و ردع از معاصى.[۲۵]
  6. نصح مستشير يعنى خيرخواهى كسى كه در امر تزويج يا امانت و امثال اين ها با انسان مشورت كند.[۲۶]
  7. بيان عيوبي از شاهد يا قاضي كه مؤثر در رأي دادگاه است.[۲۷]
  8. شهادت بر عمل حرام با قصد قربت.[۲۸]
  9. ضرورت شناساندن كسي كه به لقبي از قبيل لنگ، كور، لوچ و... مشهور است.
  10. تحاكى (بازگويى نمودن) نزد كسى كه مي­داند.[۲۹]
  11. حفظ نمودن خود به واسطه غيبت از شر دیگری.
  12. اظهار عيب در مبيع اگر چه بايع كراهت داشته باشد كه مشترى متضرر نشود.
  13. ردّ كسى كه ادعاى نسبى بكند كه ندارد؛ مخصوصا دعوى سيادت.
  14. ردّ مقاله باطل يا دعوى باطل.
  15. به منظور نهى از منكر باشد؛ يعنى قصدش اين است كه به او برسد و عمل زشتى را كه مرتكب مي شود، ترك كند.
  16. اسم طرف را نبرد حتى در عدد محصورى؛ مثل اين كه بگويد در فلان شهر يا قبيله و امثال اينها[۳۰]

حضرت امام در اين باره مي­فرمايند: در مواردي كه غيبت واجب است؛ بايد اقدام نمود ولي نيت را از هواي نفس و متابعت شيطان بايد تلخيص نمود ولي در موارد جواز ترك آن اولي است. هر امر جايزي را انسان نبايد مرتكب شود؛ خصوصاً اين طور از امور كه مكايد نفس و شيطان در آن خيلي كارگر است.[۳۱]

پيامدهاي غيبت

غيبت پيامدهاي زشت و آزاردهنده­اي براي غيبت شونده و غيبت كننده به بار خواهد آورد كه شامل موارد ذيل مي­باشد:

پيامدهاي زشت غيبت در دنيا

  1. ريختن آبرو و شكستن حريم[۳۲]
  2. ايجاد دشمني و اختلاف[۳۳]
  3. سلب اعتماد[۳۴]
  4. تبليغ زشتي ها.[۳۵]
  5. تضعيف وحدت[۳۶]

پيامدهاي آخرتي غيبت

  1. مانع پذيرش اعمال نيك[۳۷]
  2. انتقال نيكي­ها[۳۸]
  3. تأخير پاداش و تقديم مجازات[۳۹]
  4. عذاب قبر[۴۰]
  5. تجسم زشت در روز قيامت[۴۱]
  6. از بين برنده اعمال نيك[۴۲]
  7. محروم شدن از بهشت[۴۳]

در حدیث آمده است که از جانب خداوند رحمن به موسى بن عمران وحى شد: «هر غیبت کننده‌اى که باتوبه از دنیا برود آخر کسى است که داخل بهشت‌خواهد شد.و هر غیبت کننده‌اى که‌بى‌توبه از دنیا برود اول کسى است که داخل جهنم خواهد شد».[۴۴]

پيامدهاي معنوي غيبت

  1. نابود كننده دين[۴۵]
  2. خروج از ولايت الهي[۴۶]
  3. خارج شدن از زمره مؤمنان[۴۷]
  4. غيبت كننده، از زناكار بدتراست.[۴۸]

خلاصه اين كه اگر در اسلام غيبت به عنوان يكى از بزرگترين گناهان كبيره شمرده شده به خاطر آثار سوء فردى و اجتماعى آن است.

انگيزه غيبت

معالجه غيبت نياز به شناسايي انگيزه هاي آن دارد كه در ذكر اين اسباب مي­توان به موارد ذيل اشاره داشت:‌

  1. فرو نشاندن خشم بر كسى كه به او غضب كرده
  2. همراهى با ديگران[۴۹]
  3. خنثی كردن اثر حرفي كه درباره او زده شده است.
  4. براي تبرئه كردن خود از اتهام[۵۰]
  5. مباهات و تكبر؛ گاهي شخص براي اين كه فضيلت خود را اثبات كند، عيب برادر ديني­اش را ذكر می نمايد.
  6. حسد به كسى كه مردم به او احترام كنند و دوستش دارند.[۵۱]
  7. مزاح و شوخى.[۵۲]
  8. مسخره كردن ديگرى و خوارشمردن او[۵۳]
  9. دلسوزى؛ كه با ديدن عيب مؤمني، از روي دلسوزي به باز گفتن آن مي­پردازد.
  10. خشم براى خدا[۵۴]به اين كه در رفتار زشتي كه از ديگران مي­بيند، چنان خشمگين مي­شود كه ضمن اظهار نفرت، نام آن فرد را هم ذكر مي­كند.

راههاي درمان غيبت

"غيبت" مانند بسيارى از صفات ناپسند تدريجا به صورت يك بيمارى روانى در مى‌آيد، به گونه‌اى كه غيبت كننده از كار خود لذت مى‌برد و از اين كه پيوسته آبروى اين و آن را بريزد احساس رضا و خشنودى مى‌كند و اين يكى از مراحل بسيار خطرناك اخلاقى است.

اينجا است كه غيبت كننده بايد قبل از هر چيز به درمان انگيزه‌هاى درونى غيبت كه در اعماق روح او است و به اين گناه دامن مى‌زند بپردازد. اما معالجه اجمالي غيبت به متذكر شدن آيات و اخبارى است كه در عقوبت غيبت ذكر شده است. اگر به آنها معتقد باشد و بداند كه آن مايه خشم خداى تعالى است.[۵۵]

درمان تفصيلى، آن است كه انگيزه­هاي غيبت را شناسايي كند و به درمان هر يك بپردازد. از جمله اين اسباب می­توان به موارد ذیل اشاره کرد: اين كه بدانى خدا به تو در غيبت نمودن خشم مي­كند و چگونه خشم او را در رضاى مخلوق‌جوئى و بپسندى كه ديگران را خشنود كنى و مولاى خود را حقير سازى مگر اين كه خشمت براى خدا باشد و آن هم لازم ندارد كه نام خشمگير شده را ببرى بلكه بايد باز هم براى خدا خشم كنى و به رفيقانت كه غيبت كردند خشم كنى زيرا با بدترین گناه خدايت را نافرمانى كردند.

راه دیگر اين است كه بفهمى دشمنى خدا سخت‌تر است از دشمنى مخلوق و با غيبت به خشم خدا دچار مي­شوي و نيز نمي­دانى مردم از تو خشنود شوند يا نه؟

انسانى كه ديروز نطفه گنديده بود و امروز حامل قاذورات و فردا مردار متعفّنى است، جاى افتخار و مباهات براى او نيست و اگر به اين كه مسلمان و مؤمن است افتخار مي­كند بايد در نظر داشته باشد كه عواقب امور را، كسى نمي­داند.

باید بداند که مزاح اگر موجب كذب و ايذاء و غيبت و ساير معاصى نشود حرام نيست و از فضول كلام است بلكه مقدار كمى كه موجب انبساط و طيب خاطر باشد ممدوح است ولي در مسأله غیبت منجر به گناه مي­شود و حرام است.

باید ملاحظه کنی که اگر خواستى ديگرى را نزد مردم رسوا كنى به رسوا كردن خود نزد خدا و فرشته‌ها و انبياء دست زدي و اگر بينديشى در افسوس و شرم و رسوائيت در روزى كه گناهان او را به دوشت بگزارند و به دوزخت برانند از رسواكردن او به هراس مي­افتى.

بدان که شيطان به تو حسد برده و به واسطه غيبت حسناتت را بسوى آن فرد رهنمون مي­سازد.[۵۶]

پانویس

  1. مبارك بن ابن اثير جذري؛ النهاية في غريب الحديث والاثر، ج1، قم، 5 جلد، ج‌3، ص 400.
  2. ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب‌، بيروت‌، دارصادر، 1414 ق‌، سوم، ج‌1، ص 656.
  3. مصطفوى، حسن‌؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم‌، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب‌، 1360 ش‌، ج‌7، ص 289.
  4. رجوع شود به لغت نامه هاي معتبر از جمله معزي فيومي، احمد بن محمد؛ مصباح المنير في غريب الشرح الكبير الرافعي، قم، دفتر تبليغات، ص 458.
  5. فيض كاشاني، ملا محسن؛ المحجة البيضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامي، دوم، ج5، ص255.
  6. نراقي، ملا احمد؛ معراج السعادة، قم، زهير، 1386 ه.ش، اول ، ص444.
  7. ثقة الاسلام كليني؛ اصول كافى، حاج سيد جواد مصطفوى‌، تهران‌، كتاب فروشى علميه اسلاميه‌، اول، ج ‌4، ص62.
  8. تهراني، مجتبي؛ اخلاق الهي، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1381ه.ش، اول، ج4، ص39-41.
  9. طيب، سيد عبدالحسين‌؛ اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران‌، انتشارات اسلام‌، 1378 ش‌، دوم‌، ج‌1، ص331.
  10. مجلسي، محمدباقر؛ آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، محمدباقر كمره‌اى، تهران‌، اسلاميه‌، 1364 ش‌، اول، 2جلد، ج‌2، ص137.
  11. اخلاق الهي، ج4، ص33.
  12. نراقي، مولامهدي؛ علم اخلاق اسلامي (ترجمه كتاب جامع السعادات)، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوي، انتشارات حكمت، 1366 ه.ش، اول، ج2، ص395.
  13. خوانساري، جمال الدين؛ شرح آقا جمال الدين خوانساري بر غررالحكم، دانشگاه تهران، 1366 ش، 7 جلد، ج‌7، ص 168.
  14. دستغيب، عبدالحسين؛ گناهان كبيره، قم، دارالكتاب جزايري، 1388 ه.ش، سيزدهم، ج2، ص269.
  15. اخلاق الهي، ج4، ص47-46.
  16. مهدوي كني، محمدرضا؛ اخلاق عملي، قم، مؤسسه فرهنگي ثقلين، 1382 ه.ش، اول، ص76-77.
  17. شيخ صدوق؛ پاداش نيكى‌ها و كيفر گناهان،‌ محمدعلى مجاهدى، قم‌،‌ انتشارات سرور، 1381 ش،‌ اول‌ ص 636.
  18. شيخ حر عاملي؛ آداب معاشرت از ديدگاه معصومان عليهم السلام‌، محمدعلى فارابى - يعسوب عباسى على كمر، مشهد، آستان قدس، 1380 ش، پنجم‌، ص208.
  19. ديلمي، حسن بن ابي الحسن؛ ارشاد القلوب الي الصواب، ترجمه عبدالحسين رضايي، انتشارات اسلاميه، ج‌1، ص176.
  20. أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‌1، ص 343.
  21. اصول كافى - ترجمه مصطفوى، ج‌4، ص61.
  22. معراج السعاده، ص453.
  23. محمدامين، هيئت، اخلاق اسلامي، ترجمه سيد صادق شفائي زاده، دارالانصار، 1385 هـ.ش، ص89.
  24. مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه، تهران‌،‌ دارالكتب الإسلامية، 1374 ش، اول‌، ج‌22، ص195.
  25. جامع السعادات، ج2،ص413-414.
  26. گناهان كبيره، ج2، ص266.
  27. مجلسي، محمدباقر؛ عين الحيات، قم، دارالاعتصام، 1376 ه.ش، اول، ج2، ص415.
  28. اخلاق الهي، ص59.
  29. آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، ج‌2، ص145.
  30. أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‌1، ص337.
  31. موسوي خميني، روح‌الله؛ شرح چهل حديث، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1385 هـ.ش، سي و ششم، ص314.
  32. تفسير نمونه، ج‌22، ص189.
  33. مدرسي، محمدتقي؛ تفسير هدايت، مترجمان، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي،‌ 1377 هـ.ش. ج‌13، ص427.
  34. طباطبايي، محمدحسين؛ ترجمه تفسير الميزان‌، موسوى همدانى سيد محمدباقر، قم‌، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‌ى مدرسين حوزه علميه قم‌، 1374 ش‌، پنجم‌، ج‌18، ص485.
  35. شيخ صدوق؛أمالي الصدوق‌، بيروت‌، اعلمى، 1400 ق‌، پنجم‌، ص337.
  36. شرح چهل حديث، ص309.
  37. شعيرى، تاج الدين؛ جامع الأخبار، قم، انتشارات رضى،‌ 1405 ق‌، اول، ص146.
  38. همان، ص147.
  39. ديلمي، حسن بن ابي الحسن؛ ارشاد القلوب الي الصواب، ترجمه علي سلگي نهاوندي، قم، نشر ناصر، 1376 هـ.ش، ج‌1، ص306.
  40. علامه مجلسى‌؛ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران‌، اسلاميه‌، مختلف، 42 جلد، ج‌72، ص220.
  41. شيخ حسن فرزند شيخ طبرسى؛ مكارم الأخلاق‌، قم‌، شريف رضى،‌ 1370 ش،‌ چهارم‌، ص424.
  42. ارشاد القلوب، ترجمه سلگى، ج‌1، ص306.
  43. آداب معاشرت از ديدگاه معصومان عليهم السلام، ص201.
  44. بحار الانوار، ج 75، ص 222، در بيان ح 1. نقل از معراج السعاده، نراقی، فصل چهارم
  45. شيخ كلينى؛ الكافي، تهران،‌ اسلاميه،‌ 1362 ش‌، دوم‌، ج‌2، ص 356.
  46. محدث عاملى‌؛ تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، قم،‌ آل البيت،‌ 1409 ق،‌ اول،‌ ج‌12، ص285.
  47. اخلاق عملي، ص71.
  48. آداب معاشرت از ديدگاه معصومان عليهم السلام، ص200.
  49. عطائى، محمدرضا؛ ‌مجموعه ورام - آداب و اخلاق در اسلام‌ -، مشهد، آستان قدس،‌ 1369 ش،‌ اول، ص233.
  50. معراج السعاده، ص 450.
  51. أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‌1، ص334.
  52. جامع السعادات، ج2، ص397.
  53. اخلاق الهي، ص61.
  54. آداب معاشرت - ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، ج‌2، ص142.
  55. أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‌1، ص340.
  56. آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، ج‌2، ص144.

منابع

  • معراج السعاده، ملا احمد نراقی در دسترس در نراقی، صفت هفدهم: معنى و حقيقت غيبت