صمد (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ اوت ۲۰۱۴، ساعت ۰۶:۱۷ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها) (افزودن الگو:اسماء الله)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

صمد از اسما و صفات خداوند به معناى كسى كه هر سيادت «آقایی» به او منتهى مى شود.[۱] و كسى كه همواره بوده و خواهد بود.[۲] و کسی که جای خالی ندارد[۳]

اين واژه تنها يك بار «اللّه الصّمد» (سوره اخلاص(112)/2) در قرآن آمده است.

معنی صمد در روایات

در کتاب معانی الاخبار شیخ صدوق چندین روایات در معنی صمد آمده است، من جمله روایات زیر:

1- حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع حِينَ سُئِلَ عَنِ الصَّمَدِ فَقَالَ‌ الصَّمَدُ الَّذِي لَا جَوْفَ لَهُ.[۴]

ربيع بن مسلم گويد: از موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم که هنگامی که از او درباره معنی صمد پرسیدند، فرمود: «صمد» آن چيزيست كه جوف‌ (جای خالی) ندارد.

2- حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ وَ لَقَبُهُ شَبَابٌ الصَّيْرَفِيُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الصَّمَدُ قَالَ السَّيِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَيْهِ فِي الْقَلِيلِ وَ الْكَثِيرِ.[۵]

داود بن قاسم جعفرى گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم:- فدايت گردم- «صمد» چيست؟ فرمود: سرور والامقامى كه تمامى آفريدگان براى هر چيز چه اندك و چه بسيار رو بسوى او آرند.[۶]


پانویس

  1. لسان العرب، ج7، ص404، «صمد».
  2. مجمع البيان، ج9-10، ص861.
  3. معاني الأخبار، ص 6
  4. معاني الأخبار، ص 6
  5. معاني الأخبار، ص 6
  6. معاني الأخبار، ترجمه محمدى، ج‌1، ص 16

منابع

فرهنگ قرآن، جلد 18، صفحه 438.

معانی الاخبار، شیخ صدوق، دفتر انتشارات اسلامى ، قم‌، 1403 ق‌

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.