شیخ محمدجواد مغنیه

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

شیخ محمدجواد مغنیه (1324- 1400ق / 1904- 1979 م) از جمله عالمانى است که نقش مهمى در تقریب مذاهب اسلامى، دعوت مردم به وحدت و بیدارى اسلامى ایفا کرد.

ولادت

محمدجواد مغنیه، ‌فرزند شیخ محمود در سال 1322 هـ.ق در روستای «طیردبا» لبنان به دنیا آمد. محمدجواد هنوز 4 بهار را ندیده بود كه مادرش را از دست داد. پدرش پس از مرگ همسرش كه از سلاله پاك سادات بود، لبنان را به قصد عراق ترك كرد و محمدجواد در نجف، خط و حساب و زبان فارسی را آموخت. شیخ محمود كه از علمای معروف لبنان بود، بعد از 4 سال اقامت در نجف، به دعوت مردم منطقه عباسیه، به جبل‌عامل بازگشت.

مردم عباسیه استقبال گرمی از وی نمودند و در ساختن خانه به او كمك كردند. پدر محمدجواد برای تكمیل سقف خانه از زرگری پول گرفت و خانه را گرو گذاشت، اما اجل مهلت بازپرداخت وام را به آن بزرگوار نداد. او در سال 1334 هـ.ق به دیدار حق شتافت. چون زرگر خانه را تصرف كرده بود، محمدجواد همراه برادر كوچك خود به «طیردبا» بازگشت و برادر بزرگش، شیخ عبدالكریم سرپرستی آنان را برعهده گرفت. با كوچ شیخ عبدالكریم به نجف، روزهای سخت محمدجواد آغاز گردید؛ روزهایی كه فقط نخود و فندق غذای او را تشكیل می‌داد. گاه 3 روز می‌گذشت و چیزی برای خوردن پیدا نمی‌كرد.[۱]

محمدجواد از همان كودكی تلاش كرد كه روی پای خود بایستد، جوانان روستا برای كار به بیروت می‌رفتند و هر كس به فراخور خود حال خویش به كاری مشغول می‌شد. مغنیه نیز عازم بیروت شد، ولی چون جثه‌ای كوچك داشت و از انجام كارهای سنگین عاجز بود، دوستانش به او پیشنهاد كردند تا به كارهای سبكی مثل كتاب فروشی بپردازد. او نیز مدتی به دست‌فروشی پرداخت.

آل مغنیه

واژه «مغنیه» اگر به ضم میم و سکون غین و تشدید یاء خوانده شود، اسم فاعل به معناى بى نیازکننده خواهد بود. اما این احتمال نیز وجود دارد که میم آن مفتوح و همانند مهدیه و مرثیه، مصدر میمى باشد به معناى بى نیاز بودن. علت این نام گذارى شاید از آن رو بوده که جد اعلاى این خاندان در قرن ششم هجرى از شهرى در الجزایر که به همین نام است(مغنیه) به جبل عامل آمده است و مردم آن منطقه او را «مغنیه» نام نهاده اند.

به هر حال «آل مغنیه» در بیروت مشهور است. از این بیت علم و فضل و ادب، بزرگان زیادى به عظمت و شرافت معروف اند. یکى از آنها علامه «شیخ عبد الکریم بن شیخ محمود بن شیخ محمد بن شیخ مهدى عاملى» است. وى بزرگوار و فاضل جلیل القدر بود. جد اعلایش مرحوم شیخ مهدى از علماى عصر خود و از معاصران شیخ عبد النبى کاظمى ساکن جبل عامل بود. فرزندش شیخ محمد از بزرگان و فرزندزاده او شیخ محمود نیز از علماى معروف آن منطقه به شمار مى رفت[۲]

سفر به نجف

محمدجواد تشنه فراگیری دانش بود. او تصمیم گرفت برای تحصیل علم، به نجف برود. بدهی مالیاتی زمین‌های پدرش، سبب شد تا به او جواز خروج از لبنان را ندهند. او بدون جواز به راه افتاد و به كمك راننده نیكوكاری[۳] وارد عراق شد و به خانه برادرش در نجف رفت.

تحصیل در نجف

محمدجواد پیش از رفتن به نجف، كتاب «اجرومیه» و مقداری از «قطرالندی»[۴] را خوانده بود. او «قطرالندی» را پیش برادر خود تكمیل كرد ولی «اجرومیه» را نزد سید محمد سعید فضل‌الله دوباره خواند. وی همچنین منطق، مطول و مقداری از اصول را نزد این عالم بزرگوار خواند. سید محمد سعید فضل‌الله او را دوست داشت و هنگامی كه به او درس می‌داد هیچ نكته‌ای را فروگذار نمی‌كرد وتا زمانی كه مطمئن نمی‌شد كه محمدجواد درس را كامل فهمیده است؛ درس بعدی را شروع نمی‌كرد.

محمدجواد جلد دوم كفایه الاصول و قسمتی از مكاسب را نزد آیت الله العظمی خوئی خواند. او جلد دوم كفایه الاصول را دوباره نزد مرحوم شیخ محمدحسین كربلائی خواند. محمدجواد حدود 6 سال شاگرد مرحوم سید حسین حمامی بود.

اساتید

  1. آیت الله العظمی خوئی
  2. شیخ عبدالكریم مغنیه، برادر بزرگتر مغنیه (1311ـ1354 هـ.ق): وی مجتهد بود و كتاب القضا و كتاب الارث از آثار اوست...[۵]
  3. محمد سعید فضل‌الله (1316ـ1373 هـ.ق): او شاعری دانشمند و باتقوا بود. وی رسائل را نزد میرزا فتاح شهیدی تبریزی خواند و سالیانی در درس میرزا محمد نائینی و آقا ضیاء الدین عراقی شركت كرد.
  4. سید حسین حمامی (سید حسین بن علی بن هاشم حمامی)

سید حسین حمامی در سال 1298 هـ.ق در نجف اشرف متولد شد. لقب حمامی از جدش، سید هاشم حمامی به او رسیده است. وی سال ها در درس آخوند خراسانی، سید محمدكاظم یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی شركت كرد و در فقه و اصول از نخبگان روزگار گردید. پس از وفات سید ابوالحسن اصفهانی، بسیاری از مقلدانش به سید حسین حمامی روی آوردند و از او تقلید نمودند.

سید حسین حمامی فلسفه و كلام را نزد میرزا احمد تهرانی، شیخ علی نوری و سید علی اصغر هزارجریبی فراگرفت. او دارای تألیفات ارزشمندی است كه به بعضی از آن ها اشاره می‌شود:

  1. تعلیقه بر كتاب ذخیره الصالحین
  2. هدایه المسترشدین
  3. حاشیه بر كتاب وسیله النجاه
  4. تقریرات فی الاصول: ‌تقریرات درس های آخوند خراسانی
  5. تقریرات فی الفقه: تقریرات درس های سید كاظم یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی
  6. تقریرات فی الحكمه والكلام
  7. شیخ حسین كربلائی: مغنیه جلد دوم كفایه الاصول را نزد این عالم بزرگوار خوانده است.

آیت الله حمامی در جمادی الاول 1379 هـ.ق وفات كرد و در نجف دفن شد.[۶]

بازگشت به لبنان

محمدجواد پس از مرگ برادرش، نجف را به سوی «معركه» (یكی از روستای جبل‌عامل) ترك گفت. مردم استقبال گرمی از او نمودند تقاضا كردند كه به جای برادرش منصب امامت جماعت را به عهده بگیرد. مغنیه نیز قبول نمود و در كنار اقامه نماز جماعت، به تدریس قرآن و معارف پرداخت. متأسفانه درس های مغنیه زود تعطیل شد؛ چون افرادی كه پذیرفته بودند اجاره محل درس مغنیه را بپردازند از پرداخت بهای اجاره خودداری كردند. استاد در این منطقه از دو مسئله بسیار رنج می‌برد:

  1. نبودن كتاب و مجله در روستای معركه
  2. نادانی مردم

مردم روستای معركه وقتی فقر شیخ مغنیه را دیدند، دلشان به حال او سوخت و تصمیم گرفتند به او كمك كنند. شخصی كیسه‌ای به دوش و توبره‌ای به دست راه افتاد و از ساكنین روستا، آرد،‌ ذرت و... برای شیخ مغنیه جمع كرد. بعد از جمع شدن مقداری مواد خوراكی، آن را با خوشحالی به منزل شیخ مغنیه بردند، ولی وقتی ایشان جریان را فهمید، از آن ها عذرخواست و هدیه‌شان را رد كرد. مغنیه بعد از دو سال و نیم اقامت در معركه، در سال 1358 هـ.ق آن جا را به قصد روستای «طیرحرفا» ترك گفت.

مغنیه در «طیر حرفا» به كشاورزی پرداخت و اندكی به وضعیت نابسامان اقتصادی خود، سامان بخشید. مغنیه برای این كه بتواند از اوقات خود بهتر استفاده كند، به وادی السروه (محلی در جنوب طیر حرفا) می‌رفت. آن جا بیشه‌زاری بود كه از راهی سنگلاخی می‌گذشت. تپه‌ای به ارتفاع حدود 100 متر را درختان احاطه كرده بودند. ساكت بود و جز نوای پرندگان چیزی به گوش نمی‌رسید. مغنیه آن جا را اتاق مطالعه نام نهاد. قلم، كاغذ، كتاب و قوری چای تنها همراهان او بودند. مغنیه در آن جا توانست كتاب های نیچه، شوپنهاور، ولز، تولستوی، عقاد، طه حسین و توفیق الحكیم را مطالعه كند. او علاوه بر مطالعه، به نوشتن كتاب نیز می‌پرداخت؛ از آثار او كه در این محل به نگارش درآمده، می‌توان به كمیت و دعبل، الوضع الحاضر فی جبل‌عامل و تضحیه، اشاره كرد. او حدود 10 سال در «طیر حرفا» به مطالعه و نوشتن كتاب پرداخت و در سال 1367 هـ.ق به بیروت رفت.

منصب قضاوت در بیروت

شیخ محمدجواد در سال 1367 هـ.ق قاضی شد و سال بعد، مشاور عالی و از سال 1370 تا 1375 رئیس دادگستری شیعیان لبنان شد. بعد از این كه از ریاست عزل شد، تا سال 1378 هـ.ق به عنوان مشاور باقی ماند. او در مدتی كه در دادگستری بود، سعی كرد به عدالت رفتار كند. مثلاً در سال 1376 هـ.ق وزیر كشاورزی (كاظم الخلیل) به او گفت: خواسته مرا انجام بده تا در ریاست ابقا شوی. مغنیه جواب داد: ثابت ماندن دینم، مهم است؛ كرسی ریاست، سایه‌ای رفتنی است.

شیخ مغنیه و شیخ شلتوت

سابقه آشنایی شیخ مغنیه با شیخ الازهر، شلتوت به سال 1368 هـ.ق برمی‌گردد. شیخ شلتوت از بانیان «دارالتقریب بین المذاهب» و از منادیان وحدت اسلامی بشمار می‌رود. محبوبیت او در بین علماء شیعه به سبب صدور فتوای او بر «جواز عمل به فقه شیعه» است. نامه‌های زیادی بین آنان رد و بدل شد.

شیخ مغنیه در سال 1382 هـ.ق در مصر، ‌با شیخ شلتوت ملاقات كرد. او در شرح دیدارش می‌نویسد:[۷]

«به خانه شلتوت رفتم از من استقبال كرد و خوش آمد گفت. وقتی سخن از شیعه به میان آمد، او گفت: شیعیان، الازهر را تأسیس كردند و مدت كوتاهی علوم و مذهب تشیع در الازهر تدریس می‌شد، تا این كه بپادارندگان این مذهب از آن اعراض كردند و الازهرا را از نور خیره كننده و فوائد آن محروم كردند.

من به او گفتم: علما شیعه شما را محترم می‌شمارند، چون ارزش خدمات شما را به دین می‌دانند و جرأت شما را در بیان حق و عدل كه از ملامت هیچ كس نمی‌هراسید، می‌ستایند و به او گفتم: شیعیان خلافت بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را حق امام علی علیه السلام می‌دانند، ولی عقیده دارند كه نباید به اختلافی دامن زد كه موجب تفرقه و به ضرر اسلام باشد؛ ‌همان طوركه امام علی این كار را كرد. او به حاضران در جلسه گفت: سنیان این حقیقت را نمی‌دانند».

هجرت به قم

مغنیه در طول عمر خود به كشورهای مختلف سفر كرد، كه می‌توان به سفر او به سوریه در سال 1379 هـ.ق و دیدار با شیخ ابوزهره، مسافرت به مصر و ایران در سال 1382 هـ.ق، سفر به بحرین در سال 1385 هـ.ق، و دیدار از عربستان در سال 1383 هـ.ق.[۸] برای ادای فریضه حج، اشاره كرد. همه این سفرها قبل از نگارش تفسیر «الكاشف» بود.

او می‌نویسد: بعد از این كه تفسیر كاشف را نوشتم، با خود گفتم دیگر، دست به قلم نخواهم زد. از این به بعد، راحت زندگی می‌كنم و به سیاحت می‌پردازم. دوستی كه احوال مرا می‌دانست، گفت: محال است قلم را بر زمین بگذاری،‌ نوشتن از آنجایی كه نمی‌دانی به سراغت خواهد آمد. به مصر رفتم و مدتی در شهر «اُسوان» گذراندم. چند روزی در حوالی شهر قاهره بودم. به این فكر بودم كه تا آخر عمر در مصر بمانم. اما اوضاع جنگی مصر و اسرائیل مرا بر آن داشت كه به وطن خود بازگردم.

نمی‌دانستم عمری كه روز به روز كوتاه‌تر می‌شود، چگونه بگذرانم؛ تا این كه از طرف آیت الله شریعت‌مداری برای تدریس در دارالتبلیغ دعوت شدم. دودل بودم و نمی‌توانستم دعوت را قبول یا رد كنم. بیش از یك ماه با خود كلنجار رفتم، بالاخره استخاره گرفتم، این آیه آمد: «و قال انّی ذاهبٌ الی ربّی سیهدین» تفسیر به رهایی از غم و اندوه كردم و دو شرط مطرح كردم:

  • 1. به حساب خود و به عنوان زائر به قم بروم.
  • 2. اوضاع آن جا را ببینم و بعد جواب مثبت یا منفی بدهم. وقتی شروطم را پذیرفتند، به قم رفتم و وقتی دارالتبلیغ را دیدم، آن چه كه مرا محیر كرد حركت علمی حوزه در زمینه دروس حوزوی سطح، خارج، تفسیر و نهج البلاغه و جلسات هفتگی بود كه برای تعلیم و تربیت جوانان می‌كوشیدند.[۹]

فقیه مجدد

«...به عقیده بعضی، مغنیه مجدد فقه است. به عبارت دیگر، او انسانی است كه با زمان به جلو گام برمی‌داشت... او به این واقعیت رسیده بود كه زندگی در حال دگرگونی و تغییر است و یكی از صفات حیات و زمان، تغییر است و اسلام برخی از مسائل عصر جدید را می‌پذیرد و برخی را رد می‌كند.

كتاب های او پر از نصوص صریح و روشن است. لذا آن چه از مسائل زندگی امروزه را كه با شرع مقدس و سنت رسول خدا و فقه و احادیث اهل بیت تباین و تضاد دارد و در میان مردم رواج داده شده، رد كرده است».[۱۰]

شهید صدر می‌نویسد: «اكنون برای نخستین بار، ملاحظه می‌كنیم كه عنصر فهم اجتماعی نصوص، به صورتی مستقل مطرح می‌شود و هنگامی كه برخی از بخش های كتاب «فقه الامام الصادق» را می‌خوانم، می‌بینم استاد بزرگ ما، شیخ محمدجواد مغنیه در این تألیف خود این موضوع را طرح كرده و با دست خویش، فقه جعفری را به شكلی زیبا از نظر شیوه و تعبیر و بیان درآورده است...

با آن كه من اكنون درباره فهم اجتماعی نص، با احتیاط سخن می‌گویم، باز هم ایمان دارم قاعده‌ای كه استاد محقق ما مغنیه، برای این موضوع وضع كرده است، گره بزرگی را در فقه می‌گشاید».[۱۱]

منادی وحدت

شیخ مغنیه به وحدت اعراب و مسلمانان می‌اندیشید و عقیده داشت كه علت دشمنی اهل تسنن با شیعیان، عدم آگاهی آنان از عقاید اصیل شیعه است.[۱۲] محمدمهدی شمس الدین می‌گوید: «مهمترین نگرانی شیخ محمدجواد مغنیه در این بحران فتنه‌انگیز كه گریبان‌گیر ما شده است، «وحدت ملی»، «وحدت اسلامی» و «جنوب لبنان» بود».

نویسنده مبارزه

مغنیه، ‌اسرائیل را ساخته دست آمریكا می‌دانست و آمریكا را بزرگترین دشمن اسلامی معرفی می‌كرد. مبارزات او سفارت آمریكا را وادار كرد تا به هر نحوی، شیخ مغنیه را از مبارزه بازدارد. وقتی از او خواستند به دیدار «رزولت» برود، جواب داد: «...آمریكا سخت‌ترین دشمن اسلام و امت عربی است. آمریكا، اسرائیل را به وجود آورد و دست به قتل فلسطینی‌یان زد و آنان را از سرزمین‌شان بیرون راند و با خون فرزندان‌مان زمین فلسطین را رنگین كرد. برادران ما به وسیله اسلحه‌هایی كشته می‌شوند كه آمریكا به اسرائیل داده است... با همه این ها، مرا دعوت می‌كنید كه به دیدار ناوگان ششم بروم...».[۱۳] این شجاعت شیخ مغنیه از دید روزنامه‌ها مخفی نماند و روزنامه «محرر» از حركت او با عنوان «هذا عربی عزیز» تقدیر كرد.[۱۴]

مغنیه علما را برای مبارزه با استعمار به كمك طلبید و از آن ها خواست تا حكم واقعی اسلام را برای مبارزه با استعمارگران صادر كنند، ولی به ندای او جوابی داده نشد. مغنیه نوشت: «بعد از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل، عرب‌ها به آمریكا نفت نفروختند و نفت بسیار گران شد. ما هم خدا را شكر كردیم؛ ولی مدتی بعد، دوباره معامله نفت شروع شد. این حقیقت را همه می‌دانیم كه آمریكا و اسرائیل، سلاطین ستمگری هستند و بر این مطلب، ظلم آمریكا در ویتنام و... گواه هستند. با همه این ها، اموال عرب (نفت) بدون این كه خود بخواهند، سلاحی می‌شود علیه تمام ملت های مستضعف...

آن گونه كه من احساس می‌كنم، بعضی از فقیهان گوش خود را می‌بندند تا صدای مرا نشنوند! به گمان آنان، من حرف اشتباهی می‌زنم، ولی مگر آنان در فقه تدریس نمی‌كنند كه فروش سلاح به دشمن حرام است؟ تقویت دشمن (به هر نحو) كه بتواند انواع سلاح و هر آن چه كه احتیاج دارد را بخرد، صد در صد حرام است و اگر اموال عرب (نفت) نباشد و آن را به آمریكا ندهد هیچ وقت آمریكا نمی‌تواند به اسرائیل مساعدت مالی و نظامی بكند...».[۱۵]

وی بارها فریاد زد: «چه ننگی بالاتر از این كه مسلمانان و اعراب، در مسئله اسرائیل این چنین بی‌خاصیت و بی‌تفاوت شده‌اند؟» ولی گوش شنوایی نبود كه به ندای او پاسخ دهد. مرحوم مغنیه در كنار مبارزات سیاسی، از تهاجم فرهنگی غافل نبود. كتاب «الله والعقل» را در رد كتاب مصطفی محمود به نام «الله والانسان» نوشت و نیز مقالات فراوانی در رد مادی‌گری،‌ كمونیستی و... دارد.

شیخ مغنیه و انقلاب اسلامی ایران

از دیدگاه مغنیه، انقلاب اسلامی ایران نظامی است كه پا جای پای نظام اسلامی حضرت پیغمبر گذاشته است.[۱۶] او بعد از ذكر حدیث «رجل من اهل قم، یدعو الناس الی الحقّ یجتمع معه قوم كزبر الحدید لاتزلّهم الریاح العواصف، ولایملّون من الحرب ولایجبنون، و علی الله یتوكلون، والعاقبه للمتقین».[۱۷] می‌نویسد: این توصیف، صادق‌ترین وصف نسبت به امام خمینی و یارانش می‌باشد.

او بیشتر زندگی و درس و تدریس خود را در شهر قم گذرانید و در آن شهر دعوت خدا را بر ضد شاه اعلام نمود، و سرانجام از آن شهر تبعید گردید. دعوت وی، دعوتی بر مبنای حق و عدالت است و هر حقیقت گرا و مخلص به آن دعوت، لبیك می‌گوید. فرد باطل از آن دعوت می‌هراسد، و خداوند سرپرست و دوست پرهیزكاران و متقیان است.[۱۸]

او درباره انقلاب اسلامی گفت: انقلاب اسلامی ایران، ضربه‌ای كوبنده بر دشمنان اسلام و انسانیت وارد آورده است.[۱۹] وی درباره شهید مطهری گفت: استاد مطهری، خطیبی از خطبای منبر حسینی بود كه كارش، افشادن روح فداكاری و عزت در قلوب مردم و عاملی در انفجار انقلاب بر ضد ظلم و تجاوز بود.[۲۰]

آثار

  1. المرآه
  2. الكمیت و دعبل: این كتاب چاپ نشد و فقط خلاصه‌ای از آن در كتاب «من هنا و هناك» ص 303، به نام «الكمیت» چاپ شده است.
  3. الاحكام الشرعیّه للمحاكم الجعفریه
  4. التضحیّه: این كتاب به نام «مجالس الحسینیه» چاپ شده است.
  5. مع بطله كربلاء: دارالاندلس در سال 1380 ق آن را چاپ كرده است؛ این كتاب والتضحیه به نام «الحسین و بطله كربلاء» نیز منتشر شده است.
  6. من زوایا الادب
  7. الوضع الحاضر فی جبل العامل. (این كتاب از اولین آثار به چاپ شده مرحوم مغنیه است.)
  8. الشیعه والتشیع: به فارسی، با نام «شیعه و تشیع»، توسط سید شمس الدین مرعشی ترجمه و منتشر شده است.
  9. مع الشیعه الامامیه: در سال 1374 هـ.ق چاپ شد.
  10. الاثنا عشریه و اهل البیت؛ سه كتاب اخیر در مجموعه‌ای به نام «الشیعه فی المیزان» چاپ شده است.
  11. اهل البیت
  12. الشیعه والحاكمون: توسط استاد مصطفی زمانی ترجمه شد و در سال 1346 هـ.ش با نام «تاریخ خلفا بنی امیه و بنی عباس» و در سال 1347 هـ.ش با نام «شیعه و زمامداران خودسر» منتشر شد.
  13. الاسلام مع الحیاه
  14. الله والعقل: این كتاب كه در سال 1378 هـ.ق چاپ شده پاسخ كتاب الله والانسان، نوشته محمود مصطفی می‌باشد. الله والعقل با نام «خدا و خرد» با ترجمه علی اكبر صبا منتشر شده است.
  15. شبهات الملحدین والاجابه عنها
  16. النبوه والعقل
  17. الآخره والعقل: با ترجمه آقای كامل خیرخواه، به نام «معاد از نظر عقل» منتشر شده است.
  18. المهدی المنتظر والعقل: با ترجمه وحید دامغانی و با عنوان «زمامدار آینده» چاپ و منتشر شده است.
  19. امامه علیّ والعقل
  20. علی والقرآن: این كتاب با عنوان «خورشید ایمان» توسط یوسف صدیق عربانی و با عنوان «علی و قرآن» توسط محسن بهبهانی ترجمه و چاپ شده است.
  21. الحسین فی القرآن: با عنوان «شهادت، حسین، قرآن» توسط محمد رسول دریایی ترجمه و چاپ شده است.
  22. مفاهیم انسانیه فی كلمات الامام الصادق علیه السلام با نام «مردان پاك از نظر امام صادق علیه السلام» توسط مرحوم مصطفی زمانی ترجمه و چاپ شده است.
  23. بین الله والانسان
  24. الاثنا عشریه؛ یازده كتاب اخیر در مجموعه‌ای با عنوان «عقلیات اسلامیه» چاپ شده است.
  25. مذاهب و مصطلحات فلسفیه
  26. الفقه علی المذاهب الخمسه: كه در سال 1379 هـ.ق چاپ شده است.
  27. قیم اخلاقیه فی فقه الامام الصادق علیه السلام
  28. فضائل الامام علی علیه السلام
  29. دول الشیعه: ترجمه محمد بحرینی كاشمری، با عنوان «دولت‌های شیعه، در طول تاریخ» چاپ شد. همچنین با ترجمه محمد آیت اللهی، به ضمیمه كتاب «امیرمؤمنان و آذربایجان» چاپ شد.
  30. علی والفلسفه
  31. معالم الفلسفه الاسلامیه: با ترجمه محمدرضا عطائی، به عنوان «خطوط برجسته‌ای از فلسفه و كلام اسلامی» چاپ شده است.
  32. نظرات فی التصوف: ترجمه محسن بهبهانی، با عنوان «نگاهی به تصوّف و كرامت‌های صوفیان» چاپ شده است.
  33. فلسفه المبدأ والمعاد
  34. فلسفه التوحید والولایه
  35. الاسلام بنظریه عصریه؛ نه كتاب اخیر در مجموعه‌ای به نام «فلسفات اسلامیه» نیز چاپ شده است.
  36. مع علماء النجف
  37. هذا هی الوهابیّه: در سال 1384 هـ.ق چاپ شده است؛ سید ابراهیم سید علوی آن را با عنوان «این است آیین وهابیت» ترجمه كرد، كه در سال 1351 ش چاپ شد.
  38. من هنا و هناك
  39. الوجودیه والغثیان
  40. فقه الامام الصادق علیه السلام: 3 مجلد
  41. التفسیر الكاشف: 7 مجلد
  42. فی ظلال نهج البلاغه: 4 مجلد
  43. فلسفه اخلاق فی الاسلام
  44. علم اصول الفقه فی ثوبه الجدید
  45. اصول الاثبات فی فقه الجعفری
  46. التفسیر المبین: در حاشیه قرآن چاپ شده است.
  47. تفسیر الصحیفه السجادیه
  48. من ذا و ذاك
  49. صفحات لوقت الفراغ
  50. تجارب محمدجواد مغنیه بقلمه: در سال 1400 هـ.ق چاپ شده است.
  51. من آثار اهل البیت
  52. دلیل الموالی للنبی و آله
  53. من وحی الاسلام
  54. اسرائیلیات
  55. المختصر الجامع فی فقه جعفر الصادق علیه السلام: مغنیه پیش از پایان نگارش این كتاب از دنیا رفت.

وفات

مغنیه در سال 1384 هـ.ق از بیماری قلبی رنج می‌برد.[۲۱] و سرانجام در 19 محرم 1400 هـ.ق در لبنان دار فانی را وداع گفت. جسد وی به نجف اشرف منتقل و سپس آیت الله العظمی خویی بر وی نماز گذارد و در یكی از اتاق‌های حرم امام علی علیه السلام دفن گردید. آن روز نجف اشرف تعطیل شد.[۲۲]

پانویس

  1. تجارب محمدجواد مغنیه، ص 25.
  2. رازى، 1352: 3/271.
  3. راننده از ارمنی‌‌های اسكندریه بود كه در لبنان اقامت داشت. مغنیه می‌نویسد: از آن زمان، حدود 33 سال می‌گذرد و من هنوز هم سپاسگزار او هستم و هیچگاه او را فراموش نخواهم كرد؛ چون احساس می‌كنم او اولین انسانی بود كه برادر انسانی خود را دوست داشت.
  4. كتابی در موضوع نحو است، ‌تألیف ابن محمد عبدالله جمال الدین بن یوسف، معروف به ابن هشام (708ـ761 هـ.ق).
  5. اعیان الشیعه، ج8، ص39.
  6. همان، ج 6، ص 131.
  7. همان، ص 301.
  8. همان، ص 298.
  9. فلسفه التوحید والولایه، محمدجواد مغنیه، ص 6ـ9.
  10. اندیشه‌‌های سیاسی مغنیه، لطیف راشدی، ص 13 و تجارت محمدجواد مغنیه، ص 581.
  11. مجله فقه، مهدی مهریزی، ش 3، بهار 1374، ص 288.
  12. الشیعه فی المیزان، ص 281.
  13. تجارب محمدجواد مغنیه، ص 386.
  14. همان، ص 387.
  15. همان، ص 421.
  16. اندیشه‌‌های سیاسی مغنیه، ص 43.
  17. سفینه البحار، ج 7، ص 358.
  18. اندیشه‌‌های سیاسی مغنیه، ص 44.
  19. همان، ص 48.
  20. همان، ص 51.
  21. تجارب محمدجواد مغنیه، ص 534.
  22. همان، ص 539.

منابع

  • تلخيص از مجموعه گلشن ابرار، جلد 3، زندگی نامه "شيخ محمد جواد مغنيه" از عباسعلي مردي قشلاقي.
  • باشگاه اندیشه، بازیابی: 29 بهمن 1392.