رجس

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


"رِجس" با کسر "راء" در اصل بر اختلاط دلالت می­کند و از آن به "قَذِر" تعبیر شده، به دلیل مخلوط شدن و آلوده شدن با چیز قبیح.[۱]

در کتب لغت برای رجس معانی متعدد و مختلفی ذکر شده از جمله: قذر،[۲] نجس،[۳] خلط،[۴] هر چیزی که موجب تنفر باشد،[۵] صوت شدیدی که از اعتدال خارج شود، مثل صدای رعد؛[۶] همچنین شک، کفر، لعنت، عذاب، قبیح.[۷] اما اکثر لغویون رجس را به شیء قذر معنا کرده­اند[۸] و قذر بر معانی زیادی اطلاق می­شود؛ از جمله: پلیدی، زشتی، ناپاکی، آلودگی، چرکین و نجاست.[۹]

بنابراین رجس در اصل به معنای چیزی است که پلیدی آن موجب تنفر مردم بوده و عملی است که قبیح باشد.[۱۰] در قرآن کریم نیز رجس به معانی متعددی از جمله: پلیدی، نجاست، عذاب و... تفسیر شده که در این مقاله به آن می­پردازیم.

رجس از دیدگاه قرآن

چنان­که در معناشناسی اشاره شد، برای رجس در کتب لغت مصادیق متعددی ذکر شده؛ اما با توجه به آیات قرآن، خود واژه­ی رجس بین این معانی از جامعیت برخوردار بوده و اعم از همه­ی آن معانی است و می­تواند بر تمام این معانی اطلاق شود.[۱۱] بنابراین رجس همان چيز مكروه و قبيحی است كه در عرف سالم و نزد عقل صحيح به شدت نامناسب و نالایق دیده شود، خواه مادّى باشد يا معنوى.[۱۲]

به عبارتی كلمه­ی "رجس" صفتى است به معنای قذارت و پليدى؛ هيأتى که در نفس آدمی و در ظاهر موجب تنفر و اجتناب از آن می­شود. اولى همان پليدي­هاى معنوى است؛ مانند: شرك، كفر و اعمال ناشايست و دومى همان پليدى ظاهری است؛ مانند: خوك.[۱۳] قرآن كريم اين لفظ را در هر دو معنا اطلاق كرده و به کار برده است.[۱۴]

موارد و مصادیقی که قرآن کریم از آن به رجس تعبیر نموده، می­توان به اثباتی و سلبی تقسیم نمود:

الف. معنای سلبی رجس در قرآن:

در معنا و مفهوم سلبی رجس، آیه­ی تطهیر که در شأن اهل بیت پیامبر نازل شده، ظهور کامل دارد.

خدای متعال در آیاتی از سوره­ احزاب زنان نبی مکرم اسلام را مورد خطاب قرار داده و آنان را نصیحت و سرزنش کرده است. بعد با یک جمله­ی معترضه در اثنای همین آیات، لحن آیه را تغییر داده و با نهایت مدح و تمجید، گروه دیگر را مورد خطاب قرار داده و فرموده است: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»؛[۱۵] خداوند فقط مى‌خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.

شروع این فقره از آیه با ادات حصر (إنّما)، انحصار خواست خدا را مى‌رساند و مى‌فهماند كه اراده­ی خدا این است كه رجس و پليدى را تنها از اهل بيت دور كند و مراد از "اهل بیت" بر اساس آیات و روایات[۱۶] و در عرف قرآن، اسم خاص است بر پنج تن آل عبا؛ يعنى رسول خدا، على بن ابیطالب، فاطمه­ی زهرا، حسن و حسین صلوات ­الله علیهم که به تبع اینها امامان معصوم از فرزندان امام حسین علیه السلام را شامل شده و بقیه­ی افراد حتی همسران پیامبر از این مصداق خارج می­شوند.

به عبارتی كلمه­ی "أَهل البيت" با خطاب "عنكم" و با قید تطهیر به صورت تأکید و مضارع آوردن افعال که استمرار را می­رساند، دلالت بر اين دارد كه دور كردن پليدى از اهل بیت و تطهير آنها، مسأله‌اى مختص به چهارده معصوم است؛ بنابراين در آيه­ی شريفه در حقيقت دو انحصار بكار رفته است:

  1. انحصار اراده­ی تکوینی خداوند در بردن پليدى و تطهير اهل بیت علیهم السلام
  2. انحصار اجتناب از پليدى و تطهیر در خود اهل بيت علیهم­ السلام.[۱۷]

پس رجس که در آيه­ی شريفه با الف و لام آمده، به این معناست که خدا مى‌خواهد اثر رجس یعنی تمامى انواع پليدي ها و هيئت­هاى خبيثه و رذيله را از نفس اهل بیت زایل کند؛ یعنی اذهاب رجس به صورت رفعی و دفعی که در این مقام تمام انواع رجس اراده شده و اهل آن باید از خالصترین مخلَصین باشند و چنين ازاله‌اى با عصمت اهل بیت منطبق مى‌شود و عصمت همان صورت علمى است که نفس انسان را از هر باطلى (از بعد اعتقادی و عملی) حفظ مى‌كند و اثرى از اعتقاد باطل و عمل زشت در دل باقى نمی­گذارد.

بنابراین ازاله­ی تمامیت رجس از وجود مقدس اهل بیت علیهم السلام، سلب مطلق است؛ چنان­که اثبات تمامیت طهارت برای اهل بیت، ایجاب مطلق است.[۱۸]

ب. معنای اثباتی رجس در قرآن

1. رجس در احکام شرعی:

در قرآن کریم برخی مسائل از حیث حکم شرعی رجس خوانده شده­اند که در کتب فقهی مفصل مورد بحث واقع شده است. از جمله آیاتِ اولیه­ای که در شأن محرمات انعام در مکه نازل شده، رجس بودن حکم شرعی این گروه از حیوانات است که خدای متعال در سوره­ انعام می­فرماید:[۱۹]

«قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ...»؛[۲۰] بگو: در آنچه بر من وحى شده، هيچ غذاى حرامى نمى‌يابم به ­جز اين كه مردار باشد يا خونى كه (از بدن حيوان) بيرون ريخته يا گوشت خوك - كه اين ها همه پليدند - يا حيوانى كه به گناه، هنگام سر بريدن، نام غير خدا (نام بتها) بر آن برده شده است...

شروع کلام الهی در این آیه، ردی بر مشرکان است که در ارتباط با محرمات مسلمانان نظر می­دادند تا این که آیه نازل شد و حکم واقعی محرمات را بیان نمود؛ با این بیان که تحریم فقط از ناحیه­ی خداست و خداوند بر اساس علم و حکمت خودش چیزی را حلال یا حرام می­کند و اعلام آن تنها از طریق وحی صورت می­گیرد.[۲۱]

آیه­ی شریفه چهار چیز را که جزو خوردنی­هاست، از مأکولات حلال استثناء نموده و حرام اعلام کرده است. در اینجا استثناء حقیقی صورت گرفته و استثناء از عموم کائنات است؛ اما این که الفاظ به صورت نکره بیان شده، در سیاق نفی است و محرمات را در این موارد مذکور منحصر نمی­کند؛ بلکه تحریم این موارد بر حسب زمان نزول است؛ لذا در سوره­های بعدی[۲۲] که برخی در مدینه نازل شده­اند، الفاظ به صورت معرفه آورده شده و این محرمات را تفصیل داده است.[۲۳]

"میته" حیوانی است که بدون ذبح شرعی بمیرد و "دم مسفوح" خون حیوانی است که از رگها با فشار به بیرون ریخته می­شود؛ اما خونی که عادتاً در داخل گوشت می­ماند، مسفوح نیست[۲۴] و شرعاً حلال است که حرمت خون مسفوح بر حلیت آن دلالت دارد.[۲۵]

"فَإِنَّهُ رِجْسٌ" جمله­ی معترضه است و "رجس" که در آیه به معنای خباثت و قذارت است، البته برخی به معنای عذاب گرفته­اند،[۲۶] برگشت آن به موارد مذکورِ در آیه دو حالت دارد:

  1. ضمیر فقط به "لحم خنزیر" برگردد؛ چون در قرآن تصریح به نجاست آن شده است.[۲۷] در این صورت رجس بودن، مذمت زائدی بر تحریم شدن گوشت خوک هست که عرب به خوردن آن گرفتار بودند.[۲۸]
  2. ضمیر به هر سه مورد (میته، دم مسفوح و لحم خنزیر) برگردد؛[۲۹] در این صورت رجس بودن این موارد علاوه بر این که علتی بر تحریم اینهاست، علتی بر دفع مفسده­ای است که از خوردن آنها حاصل می­شود؛ یعنی دفع مفسده­ی بدنی که مضرات و بیماری های زیادی از خوردن این موارد، وارد بدن انسان می­شود.[۳۰]

قرآن در سوره­ مائده مصادیق دیگری از موارد رجس را مطرح کرده و خطاب به مؤمنان می­فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»؛[۳۱] اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! شراب و قمار و بتها و ازلام (نوعى بخت‌آزمايى‌)، پليد و از عمل شيطان است، از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد!

"خمر" هر نوع شرابی است که مست کننده باشد و ظاهراً اختصاص به شراب انگور ندارد[۳۲] و مراد از خمر، شُرب آن است با این که برخی قائل به این است که کلام دلالت بر تحریم سایر تصرفات و استعمالات شراب نیز دارد؛ حتی برخی رجس را به نجس بودن شراب نیز تفسیر کرده است،[۳۳] "میسر" تمام اقسام قمار را شامل می­شود، "انصاب" بتهایی هستند که مردم برای عبادت نصب کرده­اند و "ازلام" تیرهایی هستند که جهت قمار در سهام گوشت از آنها استفاده می­کردند.[۳۴]

"رِجس" که به هر چيز پليدى گويند در اینجا به معناى وصف پليدى است، مانند نجاست و قذارت؛ يعنى حالت و وصفى كه طبع انسان از هر چيزى كه داراى آن حالت و وصف باشد، از روى نفرت دورى مى‌كند که پليد بودن موارد مذکور در آيه از همين باب است؛ چون هيچ خاصيت و اثرى كه در سعادت انسان دخيل باشد در آن چیز وجود ندارد.[۳۵]

تحریم خمر بر دو وجه است: نخست به خاطر رجس بودن که در شرع مقدس بر چیز تنفرآور و نجس اطلاق می­شود و لازمه­ی آن وجوب اجتناب است و دوم امر به اجتناب شده که امر مقتضی ایجاب بوده و دال بر تحریم خمر است.[۳۶]

پلیدی و شيطانى بودن شراب و ساير مذكورات در آيه به دلیل مرتكب نمودن انسان به اعمال زشتِ شيطانی است كه دلها را وسوسه کرده و گمراه می­كند؛ به همين جهت در آيه­ی 125 سوره انعام گمراهى را رجس خوانده و آن­گاه در آيه­ی بعدى[۳۷] اين معنا را كه پلید بودن اين موارد ناشى از عمل شيطاني است، با دعوت و اراده­ی شیطان دانسته و بيان نموده است.[۳۸]

2. رجس بودن منافقان

قرآن کریم در مقام معرفى منافقان از اين بُعد که رذيله­ی خودپرستى و نفاق سيرتشان و محروميت از خير و نيك­بختى که هدف و مسير آنهاست، به مؤمنان امر می­کند که از آنها اعراض کنند:[۳۹]

«...فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ»؛[۴۰] ...از آنها اعراض كنيد (و روى بگردانيد) چرا كه پليدند!

زيرا منافق تا نفاقش ظاهر نشده، احكام ظاهرى اسلام بر او بار مي­شود؛ اما پس از ظهور نفاق بايد آنها را دور انداخت و به خود راه نداد. خداوند علت اعراض را پلید بودن آنها بيان مي­کند؛ چون منافقان در باطن كه كافر و نجس هستند، بر حسب ظاهر نیز نجس، خبيث و پليد می­شوند؛ لذا اعراض و اجتناب از آنها واجب است.[۴۱]

در آیه­ی دیگر با عبارت دیگری به ازدیاد پلیدی منافقان اشاره کرده و می­فرماید: «وَ أَمَّا الَّذينَ في‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ»؛[۴۲] و امّا آنها كه در دلهايشان بيمارى است، پليدى بر پليديشان افزوده!

مقابله‌اى كه در ميان دو جمله­ی «الَّذِينَ آمَنُوا» و «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» برقرار است، اين معنا را افاده مى‌كند كه آيه­ی شریفه درباره­ی كسانى سخن می­گوید كه در دلهایشان ايمان صحيحى وجود ندارد؛ بلکه قلب آنها گرفتار شك و انكار است كه خود منجر به كفر مى‌شود؛ لذا در ادامه­ی آیه مى‌فرمايد: منافقان در حالی ­که کافر هستند می­میرند. بنابراین مرضی که در دل آنهاست، همان شك و نفاق بوده که در ادامه بر افزودن رجس بر رجس آنها اشاره نموده است. به عبارتی رجس به معناى ضلالت است به این معنا که ضلالتى جديد بر ضلالت قديم آنها افزوده مى‌شود.[۴۳]

3. رجس بودن بت­ها

از جمله مواردی که رجس در آن بکار رفته، آیه­ی مربوط به مناسک حج است. در این آیه خدای متعال بعد از بیان حلیت چهارپایان در ارتباط با سنت­های جاهلی در مراسم حج می­فرماید:[۴۴]

«فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ»؛[۴۵] از پليدي هاى بت­ها اجتناب كنيد!

اوثان جمع وثن است به معنای بُتی که پرستش می­شود.[۴۶] توصیف بُت به پلیدی، رجس معنوی است؛ چون اعتقاد نفوس به الوهیت بت­ها به منزله­ی تعلق خباثت به جسدهاست که اطلاق پلیدی بر آن رساترین تشبیه است. اما این که "اوثان" را با "مِن" آورده (من الاوثان)، جهت بیان مجمل و مبهم بودن رجس است که در اینجا بعض انواع آن رجس مد نظر هست، نه این که عین اوثان رجس باشد.[۴۷] البته مراد این نیست که برخی بت­ها رجس نیستند؛ بلکه به این معناست: رجس و پلیدی که از آن باید اجتناب شود، همان بت­ها هستند؛[۴۸] پس دلیل اجتناب از اوثان رجس بودن آن است و رجس از عمل شیطانی بوده که باید از آن اجتناب شود؛ چنان­که در آیه­ی 90 سوره­ مائده به آن اشاره شد.[۴۹]

مصادیق دیگر در معنای رجس

از جمله مصادیقی که برای رجس بیان شده و در قرآن کریم به آنها اشاره شده است، معنای عذاب، کفر، ضلالت، رسوایی و امثال اینهاست که در ذیل به این معانی و مصادیق می­پردازیم: حضرت هود علیه السلام قوم خود را به یگانه­پرستی و توحید دعوت می­کرد و از بت­پرستی نهی می­نمود؛ هنگامی که با تکذیب قوم مواجه شد، آنان را از نزول عذاب الهی ترساند؛ اما قوم هود از پیروی از آئین پدران خود دست برنداشته و به گمراهی خود ادامه دادند و در برابر تهدید پیامبرشان، با روی­گردانی و تکذیب ایشان، خواستار عذاب الهی شدند. پیامبر خدا در برابر این خواسته خطاب به قوم خود فرمود:[۵۰]

«قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ»؛[۵۱] گفت: پليدى و غضب پروردگارتان، شما را فراگرفته است!

نظر غالب مفسران بر این است که رجس در این آیه به معنای عذاب است.[۵۲] عذاب قوم هود، همان باد سوزانى بود كه تار و مارشان كرد.[۵۳] البته برخی دیگر پلیدی قوم هود را، کفر آنها می­دانند و آن کفر همان امر عذاب بود که در آینده­ی نزدیک واقع شد و به آنها رو آورد.[۵۴] همچنین قرآن کریم در بیان کیفر افراد بی­ایمان و گمراه، تصریح می­کند که خداوند می­خواهد اینها را گمراه سازد و سینه­ی آنان را آن­چنان تنگ و سخت می­کند که گویا می­خواهند از آسمان بالا روند. آیه­ی شریفه در ادامه­ی این بیان و در تشبیه این اضلال می­فرماید:[۵۵]

«كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لايُؤْمِنُونَ»؛[۵۶] اين­گونه خداوند پليدى را بر افرادى كه ايمان نمى‌آورند، قرار مى‌دهد!

غالب مفسران باز "رجس" را در اینجا به عذاب و عقاب الهی معنا کرده­اند و می­گویند: خداوند اين­گونه عذاب و بدبختى را دامن­گير مردم بى‌ايمان مى‌كند.[۵۷]

بر اساس این استدلال و تشبیه، مراد از گمراهی، اجبار بر کفر نیست؛ بلکه این اضلال کیفر این کفر است؛ زیرا می­فرماید: خداوند پليدى را بر دل كسانى مى‌نهد كه ايمان ندارند. پس منظور از تشبيه اين است: همان­طوری­ كه خداوند آنها را تنگدل مى‌كند، پليدى و عذاب را نيز بر آنها مى‌افكند که خود مستحق آن هستند.[۵۸]

برخی دیگر از مفسران رجس را در اینجا به ضلالت معنا کرده­اند و این استدلال را قاعده­ی کلی در مسأله­ی اضلال بر افرادی می­دانند که از ایمان امتناع می­ورزند؛ لذا ضلالت كه همان ايمان نياوردن آنهاست و در این آیه "رجس" خوانده شده، نصيب كسانى مى‌شود كه فاقد حالت تسليم بودن در برابر خدا و رام بودن در برابر حقند. همچنین تعبیر دیگری که از این جمله فهمیده می­شود این است که قذارت و پلیدی به حدی بر این نوع افراد احاطه دارد که میان آنان و دیگران حائل شده و دیگران از نزدیکی به اینها نفرت دارند.[۵۹]

در جای دیگر خداوند رجس را که همان عذاب باشد، برای کسانی که تفکر نمی­کنند، قرار داده تا عقل خود را کار انداخته و بیندیشند:[۶۰]

«وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لايَعْقِلُونَ»؛[۶۱] و پليدى (كفر و گناه) را بر كسانى قرار مى‌دهد كه نمى‌انديشند.

رجس در این آیه، رجس عذاب است که نتیجه­ی پلیدی کفرشان بود؛ چون این نوع انسانها به عمد عقل خود را کار نمی­اندازند، پاداش عملشان جز رجس چیز دیگری نخواهد بود که از جمله­ی آن، ارسال شیاطین به سوی آنها و مهر زدن بر دلهایشان بود.[۶۲]

پس در حقیقت رجس در اینجا همان خذلان و رسوایی آنهاست، درحالی­که اصرار بر کفر دارند. خذلان که رجس نامیده شده، همان عذاب است به دلیل این که عذاب سبب رسوایی کفار می­شد.[۶۳] يعنى نخست افرادى از تعقل، تفكر و انديشه سرباز مى‌زنند، سرانجام به اين مجازات گرفتار شده و پليدى بر آنها چيره گشته و آوردن ايمان از آنها سلب مى‌گردد؛ رجسی که مقدمات آن را خودشان فراهم كرده‌اند.[۶۴]

پانویس

  1. ابوالحسین، احمد بن فارس بن زکریا؛ معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمدهارون، قم، مکتب اعلام اسلامی، جمادی الاخر 1404ق، ج2، ص490.
  2. ابن منظور، محمد بن­ مكرم‌؛ لسان­العرب‌، بیروت‌، دارصادر، 1414ق‌، چاپ سوم، ج‌6، ص95 و راغب اصفهانی، حسین­ بن ­محمد؛ المفردات فی غریب ­القرآن‌، دمشق بیروت‌، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق‌، چاپ اول، ص342.
  3. طوسى، محمد بن ­حسن؛‌ التبیان فى تفسیر القرآن،‌ بیروت، دار احیاء التراث العربى،‌ بی­تا، ج‌4، ص17 و لسان العرب، ج‌6، ص95.
  4. معجم مقاییس اللغه، ج2، ص490.
  5. فراهیدى، خلیل­بن­احمد؛ کتاب العین‌، قم‌، هجرت‌، 1410ق،‌ چاپ دوم، ج‌6، ص52.
  6. همان.
  7. طریحى، فخرالدین؛ مجمع­البحرین،‌‌ تهران،‌ كتابفروشى مرتضوى،‌ 1375ش، چاپ سوم، ج‌4، ص73 و لسان العرب، ج‌6، ص95.
  8. لسان العرب، ج‌6، ص95، المفردات فی غریب القرآن، ص342 و كتاب العین، ج‌6، ص52.
  9. مهیار، رضا؛ فرهنگ أبجدی عربی- فارسی، ص63 و مجمع البحرین، ج‌3، ص453.
  10. طبرسى، فضل­بن­حسن‌؛ مجمع­البیان فى تفسیرالقرآن‌، تهران‌، ناصر خسرو، 1372ش‌، چاپ سوم، ج‌3، ص369.
  11. مصطفوى، حسن‌؛ التحقیق فی كلمات­القرآن الكریم‌، تهران‌، بنگاه ترجمه و نشر كتاب‌، 1360ش، ج‌4، ص56 و 57.
  12. مصطفوى، حسن‌؛ تفسیر روشن، تهران‌، مركز نشر كتاب‌، 1380ش‌، چاپ اول، ج‌7، ص212 و التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‌4، ص56 و 57.
  13. طباطبایى(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فى تفسیرالقرآن، قم‌، جامعه‌ى مدرسین حوزه علمیه قم، ‌1417ق،‌ چاپ پنجم، ج16، ص312.
  14. سوره انعام/145، سوره توبه/125 و سوره انعام/125.
  15. سوره احزاب/33.
  16. واحدى، على بن احمد؛ اسباب نزول القرآن، تحقيق كمال بسيونى زغلول، بيروت، دارالكتب العلمية، 1411ق، چاپ اول، ج1، ص368، بحرانى، سيدهاشم؛ البرهان فى تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، چاپ اول، ج4، ص465، قمى مشهدى، محمدبن محمدرضا؛ تفسیر كنزالدقائق و بحرالغرائب‌، تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1368ش، چاپ اول، ج10، ص367 و عروسى حویزى، عبدعلى بن جمعه‌؛ تفسیر نورالثقلین‌‌، تحقیق سید هاشم رسولى محلاتى،‌ قم، اسماعیلیان‌، ‌1415 ق‌، چاپ چهارم‌، ج2، ص172.
  17. المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص309–312.
  18. المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص309–312 و صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فى تفسیرالقرآن بالقرآن‌، قم‌، فرهنگ اسلامى،‌ 1365ش‌، چاپ دوم‌، ج24، ص135 و 136.
  19. الفرقان فى تفسیرالقرآن بالقرآن‌، ج10، ص313.
  20. سوره انعام/145.
  21. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر والتنویر، بی­تا، ج7، ص102.
  22. سوره نحل/115، سوره بقره/173 و سوره مائده/3.
  23. الفرقان فى تفسیرالقرآن بالقرآن‌، ج10، ص313 و 314 و التحریر والتنویر، ج7، ص103.
  24. حسینى همدانى، سیدمحمدحسین؛ انوار درخشان، تحقیق محمدباقر بهبودى،‌ تهران، كتابفروشى لطفى‌، 1404ق،‌ چاپ اول،‌ ج1، ص153.
  25. الفرقان فى تفسیرالقرآن بالقرآن‌، ج10، ص316.
  26. التبیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص304.
  27. فاضل مقداد، جمال­الدین؛ کنزالعرفان فی فقه القرآن، تحقیق سیدمحمد قاضی، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1419ق، چاپ اول، ج‌2، ص303.
  28. التحریر والتنویر، ج7، ص103.
  29. التبیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص304.
  30. التحریر والتنویر، ج7، ص103 و 104.
  31. سوره مائده/90.
  32. كاظمى، جواد بن سعید؛ مسالك الأفهام الى آیات الأحكام، تهران، كتابفروشى مرتضوى، 1365ش، چاپ دوم، ج1، ص104.
  33. کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج1، ص52 و ابن‌عربى ابوعبدالله، محیى‌الدین محمد؛ احکام القرآن ابن عربى، تحقیق سمیر مصطفى ربا، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1422ق، چاپ اول، ج2، ص656.
  34. مسالك الأفهام الى آیات الأحكام، ج1، 105.
  35. المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص120.
  36. جصاص، احمدبن‌على‌؛ احكام القرآن(جصاص)، تحقیق محمدصادق قمحاوى،‌ بیروت، دار احیاءالتراث العربى‌، 1405ق، ج4، ص123.
  37. سوره مائده/91.
  38. المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص120 و 121.
  39. انوار درخشان، ج‌8، ص91.
  40. سوره توبه/95.
  41. طیب، سید عبدالحسین؛‌ اطیب­البیان فی تفسیرالقرآن‌، تهران‌، اسلام‌، 1378ش‌، چاپ دوم، ج‌6، ص295.
  42. سوره توبه/125.
  43. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌9، ص410.
  44. مكارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه‌، تهران‌، دارالكتب الإسلامیة، 1374ش‌، چاپ اول، ج14، ص90.
  45. سوره حج/30.
  46. كتاب العین، ج‌8، ص242.
  47. التحریر والتنویر، ج17، ص183 و 184.
  48. فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمدبن­عمر؛ مفاتیح­الغیب،‌ بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1420ق‌، چاپ سوم، ج23، ص223.
  49. زمخشرى، محمود؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل‌، بیروت‌، دارالكتاب العربی‌، 1407ق‌، چاپ سوم‌، ج3، ص154.
  50. تفسیر نمونه، ج6، ص226–230.
  51. سوره اعراف/71.
  52. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‌4، ص446 و تفسیر كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‌5، ص120.
  53. قرشى، سید على­اكبر؛ تفسیر احسن الحدیث‌، تهران‌، بنیاد بعثت،‌ 1377ش‌، چاپ سوم، ج‌3، ص442.
  54. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج‌11، ص197.
  55. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌4، ص562.
  56. سوره انعام/125.
  57. تفسیر كنز الدقائق و بحرالغرائب، ج‌4، ص443، ابوالفتوح رازى، حسین بن على؛ ‌روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، مشهد، آستان قدس رضوى، ‌1408ق، ج‌8، ص33 و مغنیه، محمدجواد؛ تفسیر كاشف‌، تهران‌، دارالكتب الإسلامیة، 1424ق‌، چاپ اول، ج‌3، ص262.
  58. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌4، ص562.
  59. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌7، ص343.
  60. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص206.
  61. سوره یونس/100.
  62. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج14، ص170.
  63. طبرسى، فضل­بن­حسن‌؛ تفسیر جوامع الجامع‌، تهران‌، دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم،‌ 1377ش‌، چاپ اول، ج2، ص130.
  64. تفسیر نمونه، ج8، ص391.

منابع

اباذر بشیر زاده، رجس، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: 7 اسفند 1391.