حضرت عزیر علیه السلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۳ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۱۱ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (مهدی موسوی صفحهٔ عزیر را به حضرت عزیر علیه السلام که تغییرمسیر بود منتقل کرد)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عزیر یا به زبان عبری عزرا کسی که دين يهود را تجديد نمود، و تورات را بعد از آن كه در واقعه بخت النصر پادشاه بابل و تسخير بلاد يهود و ويران نمودن معبد و سوزاندن كتاب هاى ايشان به كلى از بين رفت دوباره آن را به صورت كتابى به رشته تحرير درآورد. در قرآن به عنوان آیتی از آیات الهی درباره معاد، راجع به مرگ صد ساله شخصى، و زنده شدن او بعد از صد سال، داستانی به صورت فشرده نقل شده است. برخی روایات این شخص را عزیر و برخی ارمیا یا حضرت خضر دانسته‌اند.

وجه تسميه عزیر

"عزير" در لغت عرب همان "عزرا" در لغت يهود است، و از آن جا كه عرب به هنگامى كه نام بيگانه اى را بكار مى برد، معمولا در آن تغييرى ايجاد مى كند، مخصوصا گاه براى اظهار محبت آن را به صيغه "تصغير" درمى آورد، "عزرا" را نيز تبديل به "عزير" كرده است، همان گونه كه نام اصلى "عيسى" كه "يسوع" است و "يحيى" كه "يوحنا" است پس از نقل به زبان عربى دگرگون شده و به شكل "عيسى" و "يحيى" درآمده است .[۱]

نسب حضرت عزیر علیه السلام

عزیر یا همان عزرا از نسل فینحاس و نوه هارون بوده است. نسب او این گونه است که: عزرا بن سرايا بن غزريا بن حلقيا بن شلوم بن صاروق بن أخيطوب بن أمر يا بن عزريا بن مرايوث بن زرحيا بن عزّى بن بقى بن أبيشوع بن فينحاس بن العازار بن هارون.[۲]

حضرت عزیر در قرآن

نام عزیردر قرآن یکبار و در سوره توبه آمده است:

«وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُون».
يهوديان گفتند: عزير پسر خداست و نصرانيان گفتند: مسيح پسر خداست، اين سخنى است كه بر زبان دارند كه مانند گفتار كافران پيشين است، خداى لعنتشان كند چگونه دروغ مى گويند؟ (سوره توبه، آیه 30)

عزیر یا به زبان عبری عزرا همان كسى است كه دين يهود را تجديد نمود، و تورات را بعد از آن كه در واقعه بخت النصر پادشاه بابل و تسخير بلاد يهود و ويران نمودن معبد و سوزاندن كتاب هاى ايشان به كلى از بين رفت دوباره آن را به صورت كتابى به رشته تحرير درآورد.

بخت النصر مردان يهود را از دم تيغ گذرانيد و زنان و كودكان و مشتى از ضعفاى ايشان را با خود به بابل برد و نزديك يك قرن در بابل بماندند، تا آن كه بابل به دست كورش كبير پادشاه ايران فتح شد و عزرا نزد وى رفته و براى يهوديان تبعيدى شفاعت نمود. و چون عزرا در نظر كورش صاحب احترام بود، تقاضا و شفاعتش پذيرفته شد و كورش اجازه داد كه يهود به بلاد خود بازگردند و توراتشان از نو نوشته شود. و با اين كه نسخه هاى تورات به كلى از بين رفته بود عزرا در حدود سنه 457 قبل از ميلاد مسيح مجموعه اى نگارش داد و به نام تورات در ميان يهود منتشر نمود.

صرفنظر از اين كه همين مجموعه هم در زمان "انتيوكس" پادشاه سوريه و فاتح بلاد يهود، يعنى در حدود سنه 161 قبل از ميلاد باز به كلى از بين رفت، حتى مامورين وى تمامى خانه ها و پستوها را گشته، و نسخه هاى مجموعه عزرا را يافته و سوزاندند و به طورى كه در تاريخ ضبط شده در منزل هر كس مى ديدند صاحب آن را اعدام و يا جريمه مى كردند، الا اين كه يهود به همان جهت كه عزرا وسيله برگشت ايشان به فلسطين شد، او را تعظيم نموده و به همين منظور او را پسر خدا ناميدند.

حال آيا اين نامگذارى مانند نامگذارى مسيحيان هست كه عيسى را پسر خدا ناميده اند و پرتوى از جوهر ربوبيت در او قائلند، و يا او را مشتق از خدا و يا خود خدا مى دانند، و يا اين كه از باب احترام او را پسر خدا ناميده اند، همچنان كه خود را دوستان و پسران خدا خوانده - و به نقل قرآن - گفته اند: «نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ» براى ما معلوم نشده و نمى توانيم هيچ يك از اين دو احتمال را به ايشان نسبت بدهيم.

چيزى كه هست ظاهر سياق آيه بعد از آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ» اين است كه مرادشان معناى دوم است.

بعضى از مفسرين گفته اند: عقيده به اين كه عزير پسر خدا است كلام پاره اى از يهوديان معاصر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، و تمامى يهوديان چنين اعتقادى ندارند و اگر قرآن آن را مانند گفتن اين كه: «إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ»: خدا فقير است و ما توانگريم. (سوره آل عمران، آيه 181)، و همچنين گفتن اين كه: «يَدُاللَّهِ مَغْلُولَةٌ»: دست خدا بسته است. (سوره مائده، آيه 64) به همه يهوديان نسبت داده، براى اين بوده كه بقيه يهوديان هم به اين نسبت ها راضى بوده اند، مثلا هر چند گفتار آخرى، كلام بعضى از يهوديان مدينه و معاصر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، وليكن ساير يهوديان با آن مخالفت نداشته اند، پس در حقيقت همه متفق الرأى بوده اند.[۳]

علاوه بر آیه 30 سوره توبه که نام عزیر در آن ذکر شده داستانى در قرآن به طور فشرده در آیه 259 سوره بقره راجع به مرگ صد ساله شخصى، و زنده شدن او بعد از صد سال آمده که طبق روایات متعدّد، این شخص همان عُزَیر پیامبر بوده است:

«أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلى حِمارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدير»: مانند كسى كه از دهكده اى ويران عبور كرد و گفت: خدا چگونه اين استخوان هاى پوسيده را پس از مرگ زنده مى سازد؟ پس خداوند او را صد سال ميراند و سپس زنده كرد و از او پرسيد چند وقت در اين مكان درنگ كردى؟ او گفت: يك روز يا بخشى از يك روز، فرمود: بلكه صد سال درنگ نمودى، پس به غذا و نوشيدنيت بنگر كه فاسد نشده اند و به چهار پايت بنگر كه استخوانهايش پوسيده، حال به اين استخوان ها نگاه كن كه چگونه آن را زنده مى كنيم و بر آن ها گوشت مى رويانيم، براى آن كه تو را آيتى براى مردم قرار دهيم، وقتى امر بر او آشكار شد، خطاب رسيد: بدان كه خداوند بر هر امرى تواناست.

طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان در مورد این داستان می گوید: آن كسى كه از دهكده گذشت همان «عزير» بود (از قتاده و عكرمه و سدى) و همين مطلب از حضرت امام صادق عليه السلام نقل شده است. بعضى گويند: آن مرد «ارميا» بوده است (از وهب) و نيز از حضرت امام باقر عليه السلام نقل شده است. ابن اسحاق معتقد است كه «خضر» بوده است.[۴]

حضرت عزیر در روايات

  • پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: خداوند به برادرم عزير وحی فرمود: اي عزير، اگر گرفتاري و مصيبتي به تو رسيد از من نزد خَلقم شكايت مكن؛ زيرا از تو نيز مصائب زيادي به من رسيده و من از تو نزد فرشتگان ام شكايت نكرده ام.
اي عزير، به اندازه تحملت در برابر عذاب من، مرا نافرماني كن و نيازهايت را به اندازه عملت از من بخواه و از مكر من آسوده خاطر مباش، تا به بهشت من درآيي. عزير تكان خورد و گريست. خداوند به او وحي فرمود: اي عزير، گريه مكن. زيرا اگر از روي نادانيت مرا نافرماني كردي، من با بردباري خود تو را مي بخشم؛ چرا كه من بردبارم و در كيفر بندگانم شتاب نمي ورزم و من مهربانترين مهربانانم.[۵]
  • پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: چه شد كه عزير پسر خدا گرديد و موسى كه تورات را آورد پسر خدا نشد با آن معجزاتى كه داشت اگر عزير به واسطه زنده كردن تورات پسر خدا باشد، موسى به اين مقام شايسته تر است در صورتى كه ارج نهادن و احترام گذاشتن خدا به عزير به واسطه اين كار موجب فرزندى شود، موقعيت و مقام موسى كه از او بالاتر است بايد مقامى بالاتر از فرزندى براى او بوجود آورد.[۶]
  • ابن كوّاء از اميرالمومنين علیه السلام پرسيد: آيا فرزندى هست كه از پدرش بزرگتر باشد؟ اميرالمومنين علیه السلام فرمودند: بلى آن ها فرزندان عزير هستند زيرا كه خداوند او را از دار دنيا برد و بعد از صد سال مجدداً دوباره زنده گردانيد و كودكانش در اين مدت رشد كردند در حالى كه او به سن قبلى خود برگردانده شده بود.[۷]
  • ابن عباس مى گويد: عزير در مناجاتش با پروردگار اظهار داشت خدايا تمام حكمت هاى تو را توانستم درك كنم فقط يك مورد برايم مشكل ايجاد كرده است و آن اين كه چرا هنگامى كه عذابت همه را دربرمى گيرد كودكان نيز در اين مورد قربانى مى گردند؟ خداوند براى يافتن پاسخ سؤالش از عزير خواست تا به بيابان خارج شهر برود.
آن حضرت نيز در روزى بسيار گرم به زير سايه درختى پناه برد اما ناگهان مورچه اى پاى او را گزيد و عزير براى خاراندن خود با پاشنه پا تعداد بسيارى از مورچه ها را كشت. در اين حال خداوند به او گفت: هنگامى كه قومى مستحق عذاب مى گردند، اجل هاى كودكان را نيز تا آن موقع و نه بيشتر مقدر كرده ام در حقيقت آن ها به مرگ عادى و با تعيين اجل از دنيا مى روند و قوم معصيت كار به وسيله عذاب و انتقام من.[۸]

پانویس

  1. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج7، ص361.
  2. مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص110.
  3. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، ج9، ص324.
  4. طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ترجمه گروه مترجمان، ج3، ص126.
  5. محمدى رى شهرى، حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم، ج2، ص282.
  6. خسروى، موسی، احتجاجات (ترجمه جلد نهم بحارالانوار)، ج1، ص258.
  7. عزیزی، یوسف، داستان پيامبران يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص607.
  8. عزیزی، یوسف، داستان پيامبران يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص607.

منابع

  • خسروى، موسی، احتجاجات (ترجمه جلد نهم بحارالانوار)، تهران: اسلاميه، اول، 1379 ش.
  • طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علميه قم، پنجم، 1374ش.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه گروه مترجمان، تهران: فراهانى، اول، 1360 ش.
  • عزيزى، یوسف، داستان پیامبران يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، تهران: انتشارات هاد، اول، 1380 ش.
  • محمدى رى شهرى، حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم، قم: دارالحديث، اول، 1429 ق.
  • مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش.
  • مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، تهران: دارالكتب الإسلامية، اول، 1374 ش.
پیامبران
پیامبران اولوالعزم
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم
سایر پیامبران
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون


قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن