بنى اسرائيل

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

کلیدواژه: اسرائیل، بنی اسرائیل، یهود، حضرت موسی علیه السلام، قرآن کریم، تورات

تبیین واژه «بنی اسرائیل»

«اسرائيل» واژه‌‌اى عبرى است كه به صورت «اسرائين»، «اسرال» و «اسرائل» نيز خوانده شده است.[۱] اين واژه نامى براى يعقوب بن اسحاق است[۲] كه در كتاب مقدس به معناى «با خدا كشتى مى‌‌گيرد» يا «خدا كشتى مى‌‌گيرد» و «مقاوم و پيروز در نزد خدا و مردم» آمده است.[۳] بر اساس گزارش كتاب مقدس اين نامگذارى در پى كُشتى گرفتن يعقوب با يكى از فرشتگان، يا خدا در فنوئيل بوده‌‌ است.[۴]

در مقابل، برخى از مفسران مسلمان آن را عبرى و به معناى بنده و برگزيده خدا دانسته‌‌اند.[۵] به رغم پاره‌‌اى چالش ها درباره دخيل بودن واژه ياد شده و سبب نامگذارى يعقوب به آن[۶]، در اين كه «اسرائيل» نام ديگر آن حضرت بوده و مراد از بنى‌‌اسرائيل فرزندان و نوادگان او هستند، ترديدى نيست.[۷]

بنى‌‌اسرائيل، گاه يهود و عبرانيان نيز ناميده مى‌‌شوند. در وجه نامگذارى آنان به «يهود» برخى يهود را به معناى «توبه مى‌‌كند» و سبب اين نامگذارى را توبه آنان از گوساله پرستى [۸] و برخى ديگر «يَتَهَوّد» را به معناى «يَتَحَرّك» گرفته و حركت هاى ويژه‌‌ى يهوديان در هنگام عبادت را سبب اين‌‌ نامگذارى دانسته‌‌اند.[۹]

برخى ديگر سبب آن را انتساب آنها به «يهودا» فرزند چهارم يعقوب گفته‌‌اند[۱۰]؛ همچنين عبرانى ناميده شدن اين قوم را بر اثر انتساب آنان به حضرت ابراهيم علیه السلام كه هنگام عبور از نهر فرات به ابراهيم عبرانى شهرت يافت يا اقتباس شده از «عبر» نام جدّ پنجم ابراهيم علیه السلام دانسته‌‌اند.[۱۱]

دسته‌‌اى از لغت شناسان نيز بازگشت اين نامگذارى را به زادگاه اصلى بنى‌‌اسرائيل مى‌‌دانند زيرا آنان بدوى و صحرانشين بوده، به سبب عبور از مناطق گوناگون در جستجوى آب و علف، عبرانى لقب گرفته‌‌اند.[۱۲]

واژه «بنی اسرائیل» در قرآن

تركيب «بنى اسرائيل» و «بنواسرائيل» قرآنى بوده و مجموعاً 42 بار در قرآن کریم با همين عنوان آمده است. بنى اسرائيل از اقوامى است كه به صورت گسترده مورد توجه قرآن قرار گرفته‌‌اند. شمارى از آيات مربوط، بخش هايى از تاريخ و حوادث مهم زندگى‌‌ آنان را گزارش مى‌‌كند. هجرت نياكان نخست آنان به مصر و زندگى در آنجا (سوره يوسف/12،99)، خروج از آن و حركت به سوى‌‌ سرزمين موعود (سوره طه/20، 77ـ78؛ سوره شعراء/26،52ـ 66)، سرگردانى در بيابان (سوره مائده/5،26)، استقرار در سرزمين موعود (سوره اعراف/7،137) و جنگهاى گوناگون بنى‌‌اسرائيل با دشمنان و نيز با يكديگر (سوره بقره/2،‌‌85، 246، 251) بخش هاى مهمى از اين تاريخ است.

آموزه‌‌هاى وحيانى ابلاغ شده به آنان در طول تاريخ به وسيله حضرت موسى عليه السلام و ديگر انبيا، بخش ديگرى از آيات را به خود اختصاص داده است. اين آموزه‌‌ها حوزه وسيعى از مباحث خداشناسى (بقره/2،40، 83)، معادشناسى (سوره بقره/2،48)، نبوت (سوره بقره/2،41؛ سوره مائده/5،70) و احكام گوناگون عبادى و اجتماعى (سوره بقره/2،43 و 81 و 83) را دربر مى‌‌گيرد.

انواع نعمت هاى خداوند به بنى‌‌اسرائيل، (سوره بقره/2،49ـ60؛ سوره جاثيه/45،16) و امتياز آنان نسبت به ديگر اقوام و ملل (سوره بقره/2،122؛ سوره اعراف/7،140) در دسته ديگرى از آيات گزارش شده است و سرانجام نوع برخورد آنان با انبيا، معجزات و نعمت هاى الهى و آموزه‌‌هاى وحيانى (سوره بقره/2، 67ـ73، 83، 87، 91، 246؛ سوره آل عمران/3، 49، 93)، انواع انحراف هاى اعتقادى و رفتارى، نافرماني ها (سوره بقره/2،44؛ سوره اعراف/7،138ـ140؛ سوره مائده/5،79) و در نتيجه عذاب هايى كه به آن گرفتار شدند (سوره بقره/2،54 ـ 55، 61، 65، 85؛ سوره مائده/5،12ـ13، 26)، موضوعات ديگرى است كه شمار چشمگيرى از آيات به گزارش آن پرداخته است.

تاريخ بنى‌‌اسرائيل

به سبب نقش و اهميت دوران زندگى و تحولات تاريخى بنى اسرائيل، كتاب مقدس و قرآن‌‌كريم در موارد گوناگون به شرح و تفسير آن پرداخته‌‌اند كه با وجود اختلافات زياد داراى برخى اشتراكات نيز هستند. منابع تاريخى اسلامى و غيراسلامى نيز پرداخت هاى فراوان و گاه متفاوتى از سرگذشت، رويدادها و فرجام اين گروه دارند كه اغلب برگرفته از قرآن يا كتاب مقدس است.

گزارش دوره‌‌هاى مهم زندگى آنان بدون توجه به ترتيب نزول سوره‌‌ها و آيات مربوط و تنها با توجه به نحوه شكل‌‌گيرى اين قوم و نسل هاى متوالى آن به صورت ذيل قابل بيان‌‌ است:

مهاجرت به مصر

زادگاه اصلى بنى‌‌اسرائيل منطقه فلسطين بوده؛ اما بر اثر خشكسالى كه تقريبا همه آن مناطق را فراگرفت، مرحله نخست ورود فرزندان يعقوب به مصر با سفر آنان براى دريافت غلات بوده است. اين سفر به مواجهه فرستادگان يعقوب با برادرشان يوسف انجاميد. در سفر دوم، يوسف به بهانه گم‌‌شدن جام خود و يافتن آن در ميان بار بنيامين او را نزد خود نگه داشت.

در سفر سوم كه فرزندان يعقوب به امر پدر، براى يافتن يوسف و برادرش بنيامين راهى مصر شدند، يوسف پس از معرفى خود به برادرانش از آنان خواست تا به همراه پدر و تمامى خاندان يعقوب به مصر مهاجرت كنند.[۱۳] (سوره يوسف/12،58 ـ 100)

اين دعوت نقطه شروع شكل‌‌گيرى و سكونت قوم بنى‌‌اسرائيل در مصر كه در آن زمان بيش از 70 نفر نبوده‌‌اند،[۱۴] به شمار مى‌‌آيد؛ گويا اين دوره تا زمان حيات يوسف يا اندكى پس از آن به سبب موقعيت ممتاز او در حكومت براى بنى‌‌اسرائيل دوران آرام و مناسبى بوده است و آنان از مهمان نوازى حضرت يوسف عليه السلام برخوردار بوده‌‌اند: «فَلَمّا دَخَلوا عَلى يوسُفَ ءاوى اِلَيهِ اَبَوَيهِ و قالَ ادخُلوا مِصرَ اِنشَاءَاللّهُ ءامِنين».(سوره يوسف/12،99)

پس از مرگ يوسف و برادرانش به عنوان سرشاخه‌‌هاى اصلى و نياى بنى‌‌اسرائيل، نسلهاى بعدى به سرعت زياد شده، قومى بزرگ و فراگير را تشكيل مى‌‌دهند. با پيدايش حكومت هاى جديد، حاكمان جامعه به بهانه هراس از طغيان بنى اسرائيل به سختگيرى و برخورد شديد با آنان پرداختند تا آنجا كه در مدت كوتاهى بسيارى از بنى‌‌اسرائيل به بردگى مصريان درآمدند و فرزندان پسر آنان بعد از تولد و به دستور فرعونِ زمان موسى كشته شدند:[۱۵] «اِنَّ فِرعَونَ عَلا فِى الاَرضِ و جَعَلَ اَهلَها شِيَعـًا يَستَضعِفُ طَائِفَةً مِنهُم يُذَبِّحُ اَبناءَهُم و يَستَحيى نِساءَهُم اِنَّهُ كانَ مِنَ المُفسِدين».(سوره قصص/28،4 و نيز سوره اعراف/ 7، 127)

مفسران گفته‌‌اند: تعبير «شِيَعـًا» حاكى از اين معناست كه فرعون با تقسيم بنى‌‌اسرائيل به گروههاى كوچك و ايجاد تفرقه در ميان آنان توان پايدارى در برابر خودش را از آنها گرفت[۱۶]؛ همچنين به نقل از سدى فرعون در خواب ديد آتشى از سوى بيت المقدس شعله كشيد و همه خانه‌‌هاى مصر و قبطيان را فراگرفت ولى به بنى‌‌اسرائيل آسيبى نرساند. منجمان تعبير آن را قيام مردى از بيت المقدس دانستند كه مصر و حكومت آن را نابود خواهد ساخت، براى همين فرعون دستور داد سختگيرى شديدى با بنى‌‌اسرائيل صورت گيرد.[۱۷]

اين مصيبت ها با آغاز نبوت حضرت موسى عليه السلام به اوج خود رسيده بود. او و برادرش هارون با مشاهده اين ستم ها تلاش زيادى براى رهايى بنى‌‌اسرائيل داشتند كه به صورت دعوت از فرعون براى ايمان به خدا و اجازه بازگشت بنى‌‌اسرائيل به سرزمين كنعان تحقق يافت:[۱۸] «اِذهَبا اِلى فِرعَونَ اِنَّهُ طَغى × فَأتياهُ فَقولا اِنّا رَسولا رَبِّكَ فَاَرسِل مَعَنا بَنى‌‌اِسرءيلَ ولاتُعَذِّبهُم...»(سوره طه/20،43 و 47)؛ اما با رد اين درخواست از سوى فرعون (سوره طه/20، 56 ـ 57) موسى و هارون براى خارج كردن بنى اسرائيل از مصر فرار شبانه را برگزيدند.

بر اساس گزارش تورات، فرعون با ديدن معجزات موسى، ناگزير از رهاكردن بنى‌‌اسرائيل شد و يهوديان اين روز رهايى را به عنوان «عيد پسح» جشن مى‌‌گيرند.[۱۹]

خروج از مصر

حضرت موسى عليه السلام فرمان يافت تا با استفاده از تاريكى شب بنى‌‌اسرائيل را از مصر خارج كند و با عبور دادن از دريا راه رهايى را بر روى آنان بگشايد: «ولَقَد اَوحَينا اِلى موسى اَن اَسرِ بِعِبادى فَاضرِب لَهُم طَريقـًا فِى‌‌البَحرِ يَبَسـًا لاتَخفُ دَرَكـًا و لاتَخشى».(سوره طه/20،77) پس از خروج شبانه بنى‌‌اسرائيل سحرگاهان كه فرعون از فرار آنها آگاه شد با لشكرى مجهز به تعقيب آنان پرداخت (سوره يونس/10،90)؛ اما پيش از رسيدن فرعونيان، موسى به دستور الهى و با عصاى خود راه عبور بنى‌‌اسرائيل از دريا را باز كرد.(سوره شعراء/26،63) با ورود آخرين نفر از فرعونيان به دريا آخرين فرد بنى‌‌اسرائيل از آن خارج شد و با به هم آمدن دريا فرعونيان غرق شدند:[۲۰] «فَاَتبَعَهُم فِرعَونُ بِجُنودِهِ فَغَشِيَهُم مِنَ اليَمِّ ما غَشِيَهُم».(سوره طه/20،78 و نيز سوره شعراء/ 26، 52 ـ 66)

از آيات قرآن برمى‌‌آيد كه همه بنى اسرائيل نجات يافته و فرعونيان تعقيب كننده غرق شده‌‌اند. (سوره بقره/2، 50؛ سوره شعراء/ 26، 65 ـ 66)

از زمان خروج بنى اسرائيل تا زمان استقرار در سرزمين موعود حوادث و تحولات دينى مهمى براى آنان رخ داد؛ از جمله اين كه آنان با پشت سر گذاشتن دريا و مشاهده بت‌‌پرستى گروهى از بت‌‌پرستان، از موسى خواستند براى آنان نيز بت هايى را بسازد تا آنها نيز خدايانى همانند شاميان داشته باشند.

اين درخواست با مخالفت شديد موسى روبرو شد: «وجوَزنا بِبَنى اِسرءيلَ البَحرَ فَاَتَوا عَلى قَوم يَعكُفونَ عَلى اَصنام لَهُم قالوا يموسَى اجعَل لَنا اِلهـًا كَما لَهُم ءالِهَةٌ قالَ اِنَّكُم قَومٌ تَجهَلون × اِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُم فيهِ وبطِلٌ ما كانوا يَعمَلون × قالَ اَغَيرَ اللّهِ اَبغيكُم اِلهـًا و هُوَ فَضَّلَكُم عَلَى العلَمين».(سوره اعراف/7،138 ـ 140)

علامه طباطبایی در توجيه گرايش بنى اسرائيل به بت پرستى، زندگى سالهاى متمادى آنان در ميان قبطيان و فرعونيان را كه داراى روحيه‌‌اى مادى‌‌گرايانه بوده‌‌اند، علت اين تمايل مى‌‌داند به همين سبب هرگاه عده‌‌اى بت‌‌پرست يا مانند آن را مى‌‌ديدند به ياد همان روزگاران روحيه ماديگرى در آنها زنده مى‌‌شد.[۲۱]

آغاز شكوه‌‌هاى بنى اسرائيل از تشنگى، گرسنگى و گرماى سوزان بيابان و در نتيجه شكافتن‌‌ 12 چشمه آب از سنگ و با ضرب عصاى موسى، نزول منّ و سلوى، و سايه افكندن ابر بر سر‌‌ آنها در اين زمان بوده است.[۲۲] (سوره بقره/2، 57، 60؛ سوره طه‌‌/20، 80 ـ 81)

آيات و معجزات ياد شده بيشتر براى تقويت ايمان بنى‌‌ اسرائيل به خداى يگانه و به وعده‌‌ها و امدادهاى او نشان داده مى‌‌شد؛ اما بنى‌‌اسرائيل همچنان به نافرمانى، بهانه‌‌جويى و انكار ادامه مى‌‌دادند. تقاضاى رؤيت خداوند و مرگ و حيات دوباره 70 نفرى كه همراه موسى به ميقات رفتند (سوره بقره/ 2، 55 ـ 56) و نيز قرار گرفتن‌‌ كوه طور در بالاى سر آنان به سبب عدم پذيرش آموزه‌‌هاى تورات (سوره اعراف/ 7، 171) از اين قبيل‌‌ است.

در ميانه راه شام به سوى سرزمين موعود خداوند به موسى وعده داد كه كتابى آسمانى براى هدايت بنى‌‌اسرائيل به وى خواهد داد. آن حضرت براى دريافت تورات مأمور شد مدت 30 روز در كوه طور عبادت كند؛ امّا به عللى اين مدت تا‌‌ 40‌‌ روز طول كشيد. (سوره اعراف/7، 142، 144 ـ 145) با تأخير موسى بنى‌‌اسرائيل از فرمانهاى او سرپيچى كرده، بدون اعتنا به مخالفت هاى هارون (سوره طه/ 20، 90 ـ 91) و متأثر از وسوسه‌‌هاى سامرى به گوساله پرستى روى آوردند: «...ثُمَّ اتَّخَذتُمُ العِجلَ مِن بَعدِهِ و اَنتُم ظلِمون». (سوره بقره/2،51، 92 و نيز سوره اعراف/7،148؛ سوره طه/20،‌‌85 ـ 88)

انحراف ياد شده بنى‌‌اسرائيل با برخورد شديد حضرت موسى عليه السلام (طه/20،‌‌92 ـ 94؛ سوره اعراف/ 7، 150 ـ 152) و كيفر سخت الهى روبرو شد. (سوره بقره/2، 54)

تشكيل حكومت در سرزمين مقدس

با نزديك شدن زمان رحلت موسى عليه السلام و با درخواست او، خداوند يوشع‌‌ بن نون را به رهبرى بنى‌‌اسرائيل برگزيد و آنان پس از تحمل رنج ها و مشكلات زياد، سرزمين موعود را فتح كردند و يوشع آن را ميان قبايل دوازده‌‌گانه بنى‌‌اسرائيل تقسيم كرد.[۲۳]

دستيابى بنى‌‌اسرائيل به سرزمين مقدس و سكونت در آنجا از سوى قرآن چنين گزارش شده است كه شرق و غرب سرزمين پربركت را به آن قوم به ضعف كشانده شده واگذار كرديم؛ و وعده نيك پروردگارت بر بنى‌‌اسرائيل به سبب صبر و استقامتى كه به خرج دادند، تحقق يافت و آنچه فرعون و فرعونيان (از كاخ هاى مجلل) مى‌‌ساختند و آنچه از باغ هاى داربست‌‌دار فراهم ساخته بودند، درهم كوبيديم: «و‌‌اَورَثنَا القَومَ الَّذينَ كانوا يُستَضعَفونَ مَشرِقَ الاَرضِ ومَغرِبَهَا الَّتى برَكنا فيها وتَمَّت كَلِمَتُ رَبِّكَ الحُسنى عَلى بَنى اِسرءيلَ بِما صَبَروا و دَمَّرنا ما كانَ يَصنَعُ فِرعَونُ وقَومُهُ و ما كانوا يَعرِشون».(سوره اعراف/7،137)

بر اساس گزارش عهد عتيق، پس از مرگ يوشع كه فتوحات زيادى براى بنى‌‌اسرائيل داشت، دوران «داوران» شروع مى‌‌شود. اين دوره حدوداً 350 ساله با آغاز دوران «پادشاهى» كه با سلطنت شائول به عنوان نخستين پادشاه همراه بود، به پايان مى‌‌رسد.[۲۴] در اين دوره كه رهبران اداره كننده بنى‌‌اسرائيل اصطلاحاً «داور» خوانده مى‌‌شدند، هنوز اقوام و قبايلى چون فلسطيني ها، حتّيها و أمّوريها در سرزمين كنعان باقى مانده بودند و گاه و بيگاه به بنى‌‌اسرائيل حمله مى‌‌كردند.[۲۵]

بنى‌‌اسرائيل در اين دوره همانند اقوام مجاور به بت‌‌ پرستى روى آورده و گاه به جاى جنگيدن با دشمن به جان يكديگر مى‌‌افتادند.[۲۶] آنها هنگام يورش دشمن، از خداوند طلب يارى مى‌‌كردند و خداوند نيز يك «داور» به كمك آنان مى‌‌فرستاد تا آنان را رهبرى كرده، دشمن را شكست دهد. سپس براى مدتى صلح برقرار مى‌‌شد؛ اما به مجرد مرگ «داور» قوم بنى‌‌اسرائيل دوباره به روش گناه آلود خود روى مى‌‌آورد.[۲۷] كتاب داوران به شرح كارهاى 12 «داور» بنى‌‌اسرائيل در اين دوره تاريخى پرداخته است.

برخى بخش هاى برجسته اين دوره در قرآن نيز گزارش شده است؛ از جمله در پايان دوران داوران و معاصر نبوت سموئيل، فلسطيني ها (قوم‌‌جالوت) بنى‌‌اسرائيل را شكست داده، تابوت مقدس را به غارت مى‌‌برند.[۲۸]

از آيات قرآن برمى‌‌آيد كه قوم جالوت با تسلط بر بنى‌‌اسرائيل، آنان را از ديارشان بيرون رانده، شمارى از فرزندانشان را به اسارت گرفته بودند. بنى‌‌اسرائيل از پيامبر زمان خويش كه او را سموئيل دانسته‌‌اند[۲۹]، خواستند كه فرمانروايى براى آنان برگزيند تا براى بازپس‌‌ گيرى سرزمين و آزادى فرزندان خويش به جنگ و جهاد بپردازند: «اَلَم تَرَ اِلَى المَلاَِ مِن بَنى اِسرءيلَ مِن بَعدِ موسى اِذ قالوا لِنَبِىّ لَهُمُ ابعَث لَنا مَلِكـًا نُقتِل فى سَبيلِ اللّهِ قالَ هَل عَسَيتُم اِن كُتِبَ عَلَيكُمُ القِتالُ اَلاَّ تُقتِلوا قالوا وما لَنا اَلاَّ نُقتِلَ فى سَبيلِ اللّهِ وقَد اُخرِجنا مِن دِيرِنا واَبنائِنا فَلَمّا كُتِبَ عَلَيهِمُ القِتالُ تَوَلَّوا اِلاّ قَليلاً مِنهُم واللّهُ عَليمٌ بِالظّلِمين».(سوره بقره/2،246)

مفسران هماهنگ با تورات،[۳۰] سرپيچى بنى‌‌اسرائيل از دستورات خداوند، تغيير و تبديل دين الهى، گناهان زياد، پيروى نكردن از پيامبران الهى و در نتيجه تضعيف روابط و عواطف اجتماعى ميان آنان را زمينه‌‌ساز تسلط جالوت بر آنان دانسته‌‌اند.

با اعلام آمادگى بنى‌‌اسرائيل براى جهاد، پيامبر آنان از‌‌ انتخاب الهى طالوت (شائول) براى فرماندهى جنگ خبر داد و در پاسخ اعتراض قوم به اين انتخاب به دانايى و قدرت جسمانى طالوت اشاره كرد و اين كه آمدن تابوت مقدس نشانه پادشاهى و انتخاب الهى اوست. (سوره بقره/ 2، 247 ـ 248) در اين رويارويى، سپاه فلسطين به رغم شمار انبوه آنان (سوره بقره/2، 249) با كشته شدن جالوت بدست حضرت داود عليه السلام، دچار شكست شد و زمينه پادشاهى داود عليه السلام فراهم گشت.(سوره بقره/2،251)

بر اساس ظاهر برخى آيات (سوره ص/ 38، 20) و گزارش مفسران[۳۱]، با پادشاهى مقتدرانه داود، دوران شكوه و عظمت بنى‌‌اسرائيل آغاز شد. از مهم‌‌ترين رويدادهاى اين دوره كه آن را 40 سال گفته‌‌اند[۳۲] پيروزي هاى پى‌‌درپى بنى‌‌اسرائيل و گسترش قلمرو حكومتى آنان بوده است.[۳۳]

بنى اسرائيل در جزيرة العرب

به اعتقاد بيشتر مورخان گروه هايى از بنى اسرائيل با هجوم بخت النصر، به جزيرة‌‌العرب وارد شده، بيشتر در مناطق شرقى عربى مانند عراق و سواحل خليج فارس سكنا گزيدند.[۳۴]

بر اساس برخى از احاديث، گروهى از يهوديان با توجه به پيشگويى كتاب مقدس درباره هجرتگاه پيامبر اسلام و در جستجوى آن در اطراف مدينه سكنا گزيدند. برخى آيات نشان مى‌‌دهد آنان هنگامى كه مورد تعرض قبايل پيرامون قرار مى‌‌گرفتند با اشاره به بعثت پيامبر اسلام به خود‌‌نويد پيروزى مى‌‌دادند.[۳۵] (سوره بقره/2،89)

عوامل سرزنش بنى اسرائيل در قرآن

بنى‌‌اسرائيل افزون بر عهدين، در قرآن كريم نيز بارها مذمت شده‌‌اند. اين ملامت ها به علل ذيل صورت گرفته است:

پيمان‌‌شكنى

پيمان هايى كه خداوند از بنى‌‌اسرائيل گرفت، دست كم در 10 آيه ياد شده است. مهم‌‌ترين آنها را پيمان مبنى بر ايمان به تورات و عمل به آموزه‌‌هاى آن دانسته‌‌اند:[۳۶] «و اِذ اَخَذنا ميثقَكُم و رَفَعنا فَوقَكُمُ الطّورَ خُذوا ما ءاتَينكُم بِقُوَّة واذكُروا ما فيهِ لَعَلَّكُم تَتَّقون».(سوره بقره/2،63 و نيز ر.ك: آيه 93)

برخى گفته‌‌اند: به سبب انكار تورات به وسيله گروهى از بنى اسرائيل، خداوند كوه طور را بر فراز سر آنان قرار داد و از آنان پيمان گرفت.[۳۷]

در آيه 83 سوره بقره/2 پيمان گرفتن از بنى‌‌اسرائيل مبنى بر يگانه پرستى و پايبندى به پاره‌‌اى از ارزش هاى اجتماعى و عبادى گزارش و از پيمان‌‌شكنى بيشتر آنان خبر داده مى‌‌شود: «و اِذ اَخَذنا ميثقَ بَنى اِسرءيلَ لاتَعبُدونَ اِلاَّاللّهَ و بِالولِدَينِ اِحسانـًا وذِى القُربى واليَتمى والمَسكينِ و قولوا لِلنّاسِ حُسنـًا و اَقيمواالصَّلوةَ و ءاتواالزَّكوةَ ثُمَّ تَوَلَّيتُم اِلاّ قَليلاً مِنكُم و اَنتُم مُعرِضون».

برخى از عبارت «اَنتُم مُعرِضون» معناى استمرار پيمان شكنى را برداشت كرده‌‌اند[۳۸]؛ گويا پيمان‌‌شكنى از ويژگي هاى بارز بنى‌‌اسرائيل بوده و آنان بر هيچ پيمانى استوار نبوده‌‌اند.

همچنین پرهيز از جنگ و خونريزى، بيرون نراندن يكديگر از شهر و ديار خويش (سوره بقره/2، 84)، ايمان به انبياى الهى (سوره مائده/5، 70)، دروغ نبستن به خدا و كتمان نكردن آموزه‌‌هاى آن (سوره اعراف/ 7، 169؛ سوره آل‌‌ عمران/ 3، 187) از پيمان هاى ديگر الهى است.

در همه اين موارد بيشتر بنى‌‌اسرائيل پيمان شكنى كردند. (سوره بقره/ 2، 63 ـ 64، 84 ـ 85، 100؛ سوره آل‌‌ عمران/ 3، 187) اين پيمان شكني ها، پيامدهايى چون خوارى و ذلت در دنيا و عذاب در آخرت (سوره بقره/2، 85)، لعنت خداوند، قساوت و دشمنى مداوم با يكديگر (سوره مائده/ 5، 13 ـ 14) را براى آنان در پى داشت.

گمراهى، با وجود آيات فراوان

قرآن از اين كه بنى‌‌اسرائيل با وجود نشانه‌‌هاى زياد الهى در گمراهى بودند، آنان را سرزنش مى‌‌كند: «سَل بَنى اِسرءيلَ كَم ءاتَينهُم مِن ءايَة بَيِّنَة ومَن يُبَدِّل نِعمَةَ اللّهِ مِن بَعدِ ما جاءَتهُ فَاِنَّ اللّهَ شَديدُ العِقَاب»(بقره/2،211)؛ «...و اِن يَرَوا كُلَّ ءَايَة لايُؤمِنوا بِها و اِن يَرَوا سَبيلَ الرُّشدِ لايَتَّخِذوهُ سَبيلاً واِن يَرَوا سَبيلَ الغَىِّ يَتَّخِذوهُ سَبيلاً ذلِكَ بِاَنَّهُم كَذَّبوا بِايتِنا وكانوا عَنها غفِلين»(سوره اعراف/7، 146)

اين نشانه‌‌ها شامل تبديل شدن عصاى موسى عليه السلام به اژدها، سايه انداختن ابرها، شكافته شدن دريا و غرق شدن فرعون و نزول مَنّ و سَلْوى براى آنان بود[۳۹]؛ اما آنان كفر ورزيدند و گناهانى مانند تبديل و نقض عهد، قتل انبيا و ترك وصيت هاى موسى را مرتكب شدند[۴۰]؛ همچنين وقتى عيسى عليه السلام به عنوان پيامبر به سوى آنان فرستاده شد با آنكه معجزات فراوانى مانند زنده كردن مردگان، شفا دادن بيماران درمان‌‌ناپذير و بينا كردن نابينايان را نشان داد، بسيارى از آنان كفر ورزيده، از او پيروى نكردند: «و رَسولاً اِلى بَنِى‌‌اِسرءيلَ اَنّى قَد جِئتُكُم بِايَة مِن رَبِّكُم اَنّى اَخلُقُ لَكُم مِنَ الطّينِ كَهَيـَةِ الطَّيرِ فَاَنفُخُ فيهِ فَيَكونُ طَيرًا بِاِذنِ‌‌اللّهِ...».‌‌(سوره آل‌‌ عمران/3،49‌‌ و‌‌ نيز 52)

نافرمانى پيامبران

قرآن بارها از نافرمانى بنى‌‌اسرائيل نسبت به پيامبران خويش ياد مى‌‌كند. سرپيچى آنان از فرمان حضرت موسى عليه السلام مبنى بر ورود به سرزمين مقدس (سوره مائده/5،24) و نيز در داستان گاو بنى‌‌اسرائيل از اين قبيل است (سوره بقره/2، 67 - 73)؛ همچنين زمانى كه بنى‌‌اسرائيل براى رويارويى با قوم جالوت، از پيامبرشان خواستند كه فرماندهى براى آنان برگزيند تا به رهبرى او به جنگ با دشمنان بروند پس از تعيين فرمانده نافرمانى كرده، او را يارى نكردند (سوره بقره/2،246)؛ گويا نافرمانى بنى‌‌اسرائيل براى آن پيامبر معهود بوده است كه با گوشزد كردن فرار از جنگ، از آنان اقرار مجدد مى‌‌گيرد؛ ولى باز هم آنان نافرمانى مى‌‌كنند.

انكار و تكذيب انبيا

تكذيب انبيا رفتار نكوهيده‌‌اى است كه همواره از بنى‌‌اسرائيل سر مى‌‌زد. قرآن ريشه اين برخورد را ناسازگارى آموزه‌‌هاى انبيا با خواسته‌‌ها و خواهش هاى نفسانى آنان خوانده، ملامتشان مى‌‌كند: «اَفَكُلَّما جاءَكُم رَسولٌ بِما لاتَهوى اَنفُسُكُمُ استَكبَرتُم فَفَريقـًا كَذَّبتُم وفَريقـًا تَقتُلون».(سوره بقره/2،87)

تكذيب حضرت عيسى عليه السلام(سوره آل‌‌ عمران/ 3، 52؛ سوره مائده/ 5، 110) و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله (سوره بقره/2، 41؛ شعراء/26، 197) نمونه بارزى از اين قبيل است.

عمل نكردن به كتاب آسمانى

بنى‌‌اسرائيل مدعى پايبندى به دستورات تورات بودند؛ اما قرآن مواردى از تخلف آنان را گزارش مى‌‌كند. آنان ضمن اعتراض به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد خوردن برخى از غذاها مانند گوشت و شير شتر مدعى حرمت آنها در دين ابراهيم عليه السلام بودند.[۴۱]

قرآن با تكذيب چنين حرمتى از آنان مى‌‌خواهد به كتاب آسمانى خويش پايبند باشند: «كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِى اِسرءيلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرءيلُ عَلى نَفسِهِ مِن قَبلِ اَن تُنَزَّلَ التَّورةُ قُل فَأتوا بِالتَّورةِ فَاتلوها اِن كُنتُم صـدِقين».(سوره آل‌‌ عمران/3،93) اسرائيل، (حضرت يعقوب عليه السلام) به عللى خوردن گوشت و شير شتر را بر خود حرام كرده بود.[۴۲] به سبب اين نسبت ناروا به تورات، خداوند نيز برخى غذاهاى حلال را بر آنان حرام كرد. (سوره انعام/6،146)

قرآن همچنين از عمل بنى اسرائيل به برخى از دستورات كتاب و ترك برخى ديگر خبر مى‌‌دهد: «اَفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الكِتبِ و تَكفُرونَ بِبَعض».(سوره بقره/2،85) با توجه به صدر آيه شايد مراد عمل به دستور تورات درباره فديه گرفتن از اسيران همكيش خود و ترك دستور آن درباره عدم اخراج آنان است:[۴۳] «و اِن يَأتوكُم اُسرى تُفدوهُم وهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيكُم اِخراجُهُم».(سوره بقره/2،85)

اسراف

اسرافكارى بنى اسرائيل به رغم نهى از آن، از ديگر علل سرزنش آنان در قرآن است: «مِن اَجلِ ذلِكَ كَتَبنا عَلى بَنى اِسرءيلَ... ولَقَد جاءَتهُم رُسُلُنا بِالبَيِّنتِ ثُمَّ اِنَّ كَثيرًا مِنهُم بَعدَ ذلِكَ فِى الاَرضِ لَمُسرِفون».(سوره مائده/5،32) اين اسراف به خروج از اعتدال و تحريم حلال ها و تحليل محرمات و قتل نفس تفسير شده است.[۴۴]

آزار و اذيت و كشتن انبيا

بنى‌‌اسرائيل در آزار و اذيت و كشتن انبيا سابقه‌‌اى ديرينه دارند. آزار و اذيت يوسف و‌‌ يعقوب عليهماالسلام به وسيله نياكان نخست بنى اسرائيل (سوره يوسف/ 12، 9 ـ 20) و آزار هارون تا مرز كشتن (سوره اعراف/7، 150) از اين قبيل است، چنان‌‌ كه آيات متعددى به پيامبر كشى آنان اشاره مى‌‌كند: «قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِياءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن كُنتُم مُؤمِنِين». (سوره بقره/2،91 و نيز ر.ك: سوره بقره/2، 61، 87؛ سوره آل‌‌ عمران/3، 181؛ سوره نساء/ 4، 155) اقدام براى كشتن حضرت‌‌ عيسى عليه السلام نمونه‌‌اى برجسته از اين قبيل است. (سوره نساء/ 4، 157)

فسادانگيزى

تبهكارى و فسادانگيزى از همان آغاز در ميان بنى اسرائيل بوده است. موسى عليه السلام هنگام رفتن به ميقات، هارون را از پيروى مفسدان نهى مى‌‌كند: «و لاتَتَّبِع سَبيلَ المُفسِدين».(سوره اعراف/7،142) مطابق آيه 4 اسراء/17 خداوند در تورات آورده است كه بنى اسرائيل دوبار در سرزمين مقدس فسادانگيزى مى‌‌كنند: «وقَضَينا اِلى بَنى اِسرءيلَ فِى الكِتبِ لَتُفسِدُنَّ فِى‌‌الاَرضِ مَرَّتَينِ ولَتَعلُنَّ عُلُوًّا كَبيرا».(سوره اسراء/17،4)

يكى از فسادها مخالفت با احكام تورات و قتل برخى پيامبران و ديگرى قتل زكريا، يحيى و قصد كشتن عيسى عليه السلام تفسير شده است.[۴۵] فسادانگيزى بنى اسرائيل در عصر ظهور اسلام نيز ادامه داشت و آنان همواره درپى ايجاد جنگ و درگيرى با مسلمانان بودند:[۴۶] «كُلَّما اَوقَدوا نارًا لِلحَربِ اَطفَاَهَا اللّهُ ويَسعَونَ فِى الاَرضِ فَسادًا واللّهُ لايُحِبُّ المُفسِدين».‌‌(سوره مائده/5،64)

بهانه‌‌گيرى

بنى‌‌اسرائيل همواره براى فرار از مسئوليت و انجام دستورات الهى، بهانه تراشى مى‌‌كردند به‌‌ گونه‌‌اى كه بهانه‌‌هاى بنى اسرائيل ضرب المثل شده است. بهانه‌‌گيري هاى آنان در قالب پرسش هاى مكرر درباره ويژگي هاى گاو موسوم به گاو بنى‌‌اسرائيل كه با هدف فرار از امتثال دستور الهى حضرت موسى عليه السلام صورت مى‌‌گرفت نمونه بارزى از اين قبيل است.(سوره بقره/ 2، 68 ـ 71)

بهانه‌‌گيرى درباره عدم تنوع غذايى در وادى تيه نيز نمونه ديگرى است.(سوره بقره/2،61) آنان از خوردن مداوم «مَنّ» و «سَلْوى» ابراز خستگى كردند و خداوند در برابر اين ناسپاسى از آنها خواست به سوى شهر و آبادى روانه شوند (سوره بقره/2،61) مفسران سبب اعتراض را يكسان شدن غذاى همه و در نتيجه از بين رفتن فاصله طبقاتى و زمينه برترى طلبى گروهى خاص دانسته‌‌اند. 101-101 [۴۷]

دنياگرايى

گرايش و دلبستگى به رياست، ثروت و زينت هاى دنيوى و فخرفروشى و ارزش گذارى بر‌‌ اساس آن از ديگر ويژگي هاى نكوهيده بنى‌‌اسرائيل است. نگاه حسرت‌‌آميز به ثروت قارون و آرزوى برخوردارى از آن از اين قبيل است.(سوره قصص/28، 79)

آنان براى بهره‌‌هاى دنيايى از هيچ تلاشى فروگذار نكرده، معيار ارزش و برترى افراد را ثروت و دارايى مى‌‌دانستند 102 - 102، [۴۸] براى همين در ماجراى گزينش طالوت براى پادشاهى به استناد اين كه وى ثروت انبوهى ندارد، بر او خرده گرفتند: «...قالوا اَنّى يَكونُ لَهُ المُلكُ عَلَينا و نَحنُ اَحَقُّ بِالمُلكِ مِنهُ ولَم يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ».(سوره بقره/2،247)

رياست‌‌ طلبى نيز از ويژگي هاى گروهى از بزرگان و علماى بنى‌‌اسرائيل بود. 103 - 103[۴۹] بسيارى از مفسران معتقدند كه آنان براى حفظ رياست و موقعيت خويش، دست به تحريف تورات زدند و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را تكذيب كردند: «فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَكتُبونَ الكِتبَ بِاَيديهِم ثُمَّ يَقولونَ... لِيَشتَروا بِهِ ثَمَنـًا قَلِيلاً».(سوره بقره/2، 79)

اغلب مفسران مراد از «ثمن قليل» را كه در آيات ديگر نيز آمده است (سوره بقره/2، 174؛ سوره آل‌‌ عمران/ 3، 77، 187) رياست دنيايى دانسته‌‌اند. 104 - 104 [۵۰]

جنگ و خونريزى

خداوند از بنى اسرائيل پيمان گرفت كه خون يكديگر را نريزند و همديگر را از سرزمين خويش (ارض مقدس) بيرون نرانند: «و اِذ اَخَذنا ميثـقَكُم لاتَسفِكونَ دِماءَكُم ولا تُخرِجونَ اَنفُسَكُم مِن دِيرِكُم ثُمَّ اَقرَرتُم و اَنتُم تَشهَدون»(سوره بقره/2،84)؛ اما آنان همواره و در پى زير پا نهادن آموزه‌‌هاى الهى به جان يكديگر افتاده، خونهاى زيادى بر زمين مى‌‌ريختند: «ثُمَّ اَنتُم هؤُلاءِ تَقتُلونَ اَنفُسَكُم و تُخرِجونَ فَريقـًا مِنكُم مِن دِيرِهِم تَظهَرونَ عَلَيهِم بِالاِثمِ والعُدونِ و اِن يَأتوكُم اُسرى تُفدوهُم و هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيكُم اِخراجُهُم».(سوره بقره/2،85) بر اساس برخى گزارش ها اين آيه درباره قبيله بنى‌‌قريظه و بنى‌‌نضير است كه مكرر به جنگ و خونريزى با يكديگر پرداختند. 105 - 105 [۵۱]

عذابهاى بنى اسرائيل

بنى‌‌اسرائيل بارها بر‌‌ اثر گناه و نافرمانى گرفتار انواع عذاب هاى دنيايى شدند، چنان‌‌ كه عذاب آخرت نيز به آنان وعده داده شده است؛ از جمله:

كشتن همديگر

بنى اسرائيل پس از گوساله پرستى، فرمان يافتند كه به كيفر اين گناه بر روى هم شمشير كشيده، همديگر را بكشند: «اِنَّكُم ظَلَمتُم اَنفُسَكُم بِاتِّخاذِكُمُ العِجلَ... فَاقتُلوا اَنفُسَكُم...».(سوره بقره/2،‌‌54)

برخى گفته‌‌اند: حتى كسانى كه گوساله‌‌پرستى نكردند نيز به سبب ترك نهى از منكر دچار اين كيفر شدند. درباره مدت زمان اين كيفر و نيز شمار كشته شدگان، برخى سخنان اغراق‌‌آميز نيز گفته شده است. 106 - 106 [۵۲]

سرگردانى در بيابان

بنى‌‌اسرائيل پس از خروج از مصر و رسيدن به مرزهاى سرزمين موعود، در پى سرپيچى از فرمان خداوند مبنى بر ورود به آن سرزمين و نبرد با دشمنان، 40 سال در بيابانها سرگردان و از ورود به سرزمين مقدس محروم شدند.(سوره مائده/5، 20 ـ 26) پس از پايان اين 40 سال، آنان هنگام ورود به سرزمين موعود فرمان يافتند كه جمله معينى را مبنى بر استغفار بر زبان جارى كنند؛ اما باز با تغيير آن عبارت نافرمانى كرده، دچار عذاب الهى شدند: «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَموا قَولاً غَيرَ الَّذى قيلَ لَهُم فَاَنزَلنا عَلَى الَّذينَ ظَلَموا رِجزًا مِنَ السَّماءِ بِما كانوا يَفسُقون».(سوره بقره/2،59 و نيز سوره اعراف/ 7، 161ـ162)

برخى «رِجزاً مِنَ السَماءِ»را عذاب آسمانى 107 - 107 [۵۳] و برخى ديگر بيمارى طاعون دانسته‌‌اند كه هزاران نفر را به كام مرگ فرستاد. 108 - 108 [۵۴]

لعن الهى و سنگدلى

در آيات 12 ـ 13 سوره مائده/5 مواردى از پيمان شكني هاى بنى‌‌اسرائيل و پيامدهاى آن، از جمله دچار شدن به لعن الهى و سنگدلى گزارش شده است: «ولَقَد اَخَذَ اللّهُ ميثقَ بَنِى اِسرءيلَ... و قالَ اللّهُ اِنّى مَعَكُم لئِن اَقَمتُمُ الصَّلوةَ و ءاتَيتُمُ الزَّكوةَ... فَبِما نَقضِهِم ميثقَهُم لَعَنّهُم و‌‌ جَعَلنا قُلوبَهُم قسِيَةً يُحَرِّفونَ الكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ ونَسوا حَظـًّا مِمّا ذُكِّروا بِهِ ولا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَة مِنهُم اِلاّ قَليلاً مِنهُم». لعن الهى را، دورى از رحمت خدا، مسخ يا پرداخت جزيه دانسته‌‌اند. 109 - 109 [۵۵]

سنگدلى آنان باعث شد كه تورات را تحريف كردند و جز اندكى به پيامبر اسلام ايمان نياوردند. آنان به سبب نافرمانى خدا و پيامبران و استمرار تجاوزگرى، مورد لعن برخى پيامبران نيز قرار گرفتند: «لُعِنَ الَّذينَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءيلَ عَلى لِسانِ داودَ وعيسَى ابنِ مَريَمَ ذلِكَ بِما عَصَوا و كانوا يَعتَدون».(سوره مائده/5،78)

طبرسى با استناد به روايتى از امام باقر عليه السلام لعن شدگان در زبان حضرت داود را كسانى مى‌‌داند كه در پى شكستن حرمت «روز شنبه» با لعن او به ميمون مسخ شدند، چنان‌‌ كه درخواست كنندگان مائده آسمانى كه پس از نزول بدان كفر ورزيدند، با لعن عيسى عليه السلام خوك شدند. 110 - 110 [۵۶] برخى به احتمال، كافران ياد شده را لعن شدگان در زبور و انجيل دانسته‌‌اند. 111 - 111 [۵۷] برخى نيز گروهى دانسته‌‌اند كه در آينده به پيامبر اسلام ايمان نمى‌‌آورند. 112 - 112 [۵۸]

مسخ شدن

گروهى از بنى اسرائيل با ناديده گرفتن حرمت صيد ماهى در روز شنبه، به صورت ميمون مسخ شدند: «ولَقَد عَلِمتُمُ الَّذينَ اعتَدَوا مِنكُم فِى السَّبتِ فَقُلنا لَهُم كونوا قِرَدَةً خـسِـين».(سوره بقره/2،65)

ذلت و زندگى فقيرانه

خوارى در دنيا و ندارى از كيفرهاى ديگر بنى اسرائيل است: «و ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ والمَسكَنَةُ وباءو بِغَضَب مِنَ‌‌اللّهِ».(سوره بقره/ 2، 61 و نيز سوره آل عمران/3، 112) برخى، ذلت را پرداخت خراج به برخى‌‌ حكومت ها در دوره‌‌هايى از تاريخ دانسته و برخى نيز مسكنت و ذلت را يك چيز دانسته‌‌اند 113 - 113 [۵۹]، با اين توضيح كه آنان همواره به سبب احساس فقر، تن به ذلت مى‌‌دادند. انكار آيات الهى و تكذيب و قتل انبيا سبب اين كيفر خوانده شده‌‌است. 114 - 114 [۶۰]

پانویس

  1. المعرب، ص 14؛ املاء ما من به الرحمن، ج 1، ص 33.
  2. غريب القرآن، ص 97.
  3. كتاب مقدس، پيدايش 32: 22ـ31.
  4. همان؛ ر.ك: قاموس الكتاب المقدس، ص 69ـ72.
  5. جامع البيان، مج 1، ج1، ص355؛ مجمع البيان، ج1، ص206؛ مجمع‌‌البحرين، ج1، ص139.
  6. واژه‌‌هاى دخيل، ص 119 ـ 120.
  7. غريب القرآن، ص 126؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 192،231.
  8. لسان العرب، ج 15، ص 156، «هود».
  9. بنو اسرائيل، ج 1، ص 8.
  10. تاريخ الملل والنحل، ج 2، ص 4؛ المصباح، ص 642، «هود».
  11. تاريخ اللغات الساميه، ص 77؛ بنو اسرائيل، ج1، ص3.
  12. تاريخ اللغات الساميه، ص 78.
  13. كتاب مقدس، پيدايش، 45: 17ـ28؛ 46:1 ـ 28؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 216.
  14. تاريخ طبرى، ج1، ص203.
  15. كتاب مقدس، خروج 1: 1 ـ 22.
  16. جامع البيان، مج 11، ج 20، ص 34؛ مجمع البيان، ج 7، ص‌‌ 374؛ الميزان، ج 16، ص 7.
  17. جامع البيان، مج 11، ج 20، ص 34؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص‌‌232.
  18. كتاب مقدس، خروج، 3: 1 ـ 18.
  19. ر.ك: كتاب مقدس، خروج، 12: 1ـ28؛ قاموس كتاب مقدس، ص 626.
  20. كتاب مقدس، خروج 14: 1 ـ 31.
  21. الميزان، ج8، ص234.
  22. ر.ك: كتاب مقدس، خروج 16ـ17.
  23. كتاب مقدس، يوشع، 13 ـ 21.
  24. كتاب مقدس، داوران، «مقدمه».
  25. همان؛ التفسير التطبيقى للكتاب المقدس، ص 472.
  26. كتاب مقدس، داوران 2: 1ـ20، 3: 1ـ13.
  27. كتاب مقدس، داوران 2: 15ـ19.
  28. كتاب مقدس، اول سموئيل 4: 10ـ11.
  29. مستدرك سفينة البحار، ج 5، ص 196؛ الميزان، ج 2، ص 296.
  30. كتاب مقدس، اول سموئيل 28ـ31؛ داوران، «مقدمه».
  31. جامع البيان، مج 2، ج 2، ص 853؛ التبيان، ج 4، ص 529ـ530؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 173.
  32. تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 141ـ142.
  33. تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 11، 231؛ ج 1، ص 97.
  34. تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 101؛ الاغانى، ج 22، ص‌‌ 111‌‌ـ‌‌114.
  35. تفسير عياشى، ج 1، ص 49 ـ 50؛ جامع‌‌البيان، مج 1، ج 1، ص‌‌577 ـ 578؛ مجمع البيان، ج 1، ص 310 ـ 311.
  36. الكشاف، ج 1، ص 147؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 108ـ109.
  37. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 462؛ مجمع‌‌البيان، ج 1، ص 262.
  38. مجمع‌‌البيان، ج 1، ص 299.
  39. جامع البيان، مج 2، ج 2، ص 452؛ التبيان، ج 2، ص 190؛ مجمع البيان، ج 1، ص 540.
  40. التبيان، ج 2، ص 190.
  41. جامع‌‌البيان، مج 3، ج 4، ص 7؛ التبيان، ج 2، ص 532؛ اسباب‌‌النزول، ص 75.
  42. مجمع البيان، ج 1، ص 794؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 87؛ البرهان، ج 1، ص 654؛
  43. الكشاف، ج 1، ص 161؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 125 ـ 126.
  44. التبيان، ج 3، ص 504؛ مجمع البيان، ج 3، ص 290؛ البرهان، ج‌‌2، ص 284.
  45. الكشاف، ج 2، ص 649؛ كنز الدقايق، ج 7، ص 358.
  46. الكاشف، ج 5، ص 19؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 79.
  47. مجمع البيان، ج 1، ص 256.
  48. الميزان، ج 16، ص 79؛ ج 2، ص 110.
  49. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 566ـ567؛ مجمع البيان، ج 1، ص‌‌ 293؛ زادالمسير، ج 1، ص 293.
  50. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 566؛ جوامع الجامع، ج 1، ص‌‌196؛ الصافى، ج 1، ص 148.
  51. التبيان، ج 1، ص 336؛ مجمع‌‌البيان، ج 1، ص 303 ـ 304؛ الكشاف، ج 1، ص 161.
  52. تفسير قرطبى، ج 1، ص 273.
  53. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 436؛ مجمع البيان، ج 1، ص 248.
  54. التبيان، ج 1، ص 268؛ الكشاف، ج 1، ص 143.
  55. ر.ك: التبيان، ج 3، ص 469؛ الميزان، ج 5، ص 240؛ كنز‌‌الدقايق، ج 4، ص 61.
  56. تفسير عياشى، ج 1، ص 335؛ مجمع‌‌البيان، ج 3، ص 357؛ البرهان، ج 2، ص 343.
  57. جامع البيان، مج 4، ج 6، ص 426؛ مجمع البيان، ج 3، ص 357.
  58. مجمع البيان، ج 3، ص 357.
  59. الكشاف، ج 1، ص 146؛ الصافى، ج 1، ص 137.
  60. همان؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 292.

منابع

ابوالفضل روحى و بخش اديان، مقاله بنی اسرائیل، دائرة المعارف قرآن كريم.