برزخ

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۵ اوت ۲۰۱۴، ساعت ۰۷:۳۳ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها) (تکمیل بخشبندی)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


‌اعتقادات شیعه
توحید توحید ذاتی * توحید صفاتی * توحید افعالی * توحید در عبادت * بداء * اسماء و صفات الهی
عدل قضا و قدر * اختیار * امر بین الامرین
نبوت عصمت پیامبران * خاتمیت * وحی * اعجاز * عدم تحریف قرآن
امامت

باورها:

ضرورت وجود امام * عصمت امامان * اهل بیت * چهارده معصوم * ولایت تكوینی * علم غیب امامان * غیبت امام زمان (عج) * انتظار * رجعت * توسل * شفاعت * آخر الزمان

ائمه علیهم السلام:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله * امام علی(ع) * امام حسن(ع) * امام حسین(ع) * امام سجاد(ع) * امام باقر(ع) * امام صادق(ع) * امام کاظم(ع) * امام رضا(ع) * امام جواد(ع) * امام هادی(ع) * امام عسکری(ع) * امام مهدی(عج)

معاد برزخ * معاد جسمانی * حشر * صراط * میزان * بهشت * جهنم


برزخ عالمى ميان مرگ و قيامت است.

واژه برزخ

برزخ واژه‌اى عربى از ريشه (ب - ر - ز) و در لغت به معناى حايل بين دو چيز است؛ گويا اين واژه در اصل به معناى پاره زمينى بوده كه بين دو چيز خودنمايى و بروز داشته؛ ولى بعدها اين معنا توسعه يافته و بر هر امر حايل بين دو چيز، برزخ اطلاق گشته است.[۱] برخى معناى اصلى برزخ را حالت ثانوى و جديدى دانسته‌اند كه بر شىء عارض شده و با حالت پيشين فرق مى‌كند،[۲] به هر حال در صورت عربى بودن «برزخ» حرف «خ» در آن زايد بوده، بر مبالغه دلالت دارد؛[۳] ولى در صورتى كه آن را معرّب «بَرْزَهْ» بدانيم[۴] كه آن نيز به‌ معناى حاجز و حايل است، حرف مزبور جزو حروف اصلى كلمه خواهد بود.

برزخ در اصطلاح جغرافی

واژه برزخ در اصطلاح علماى جغرافيا بر قطعه زمينى كه بين دو نهر يا دو دريا واقع شده يا شبه‌جزيره و در اصطلاح حكمت اشراق بر جسم[۵]

برزخ در اصطلاح اهل معرفت

در اصطلاح اهل معرفت بر عالمى كه از نظر مرتبه بين عالم ماده و عالم عقل قرار گرفته و از‌ آن به عالم مثال تعبير مى‌كنند اطلاق مى‌گردد. اهل معرفت برزخ را به نزولى و صعودى تقسيم كرده، برزخ نزولى را پيش از دنيا و برزخ صعودى را بعد از آن دانسته‌اند و نيز صور برزخ صعودى را بر‌خلاف صور برزخ نزولى نتيجه افعالى مى‌دانند كه در نشئه دنيا گذشته است.[۶]

برزخ در قرآن و روایات

برزخ در اصطلاح قرآن، روايات و مجموعه تعاليم اسلامى به معناى عالم پس از مرگ و حد فاصل بين دنيا و آخرت است. شايد بتوان ادعا كرد كه برزخ بدين معنا نخستين بار، در تعاليم اسلامى و در قرآن استعمال گرديده است. واژه برزخ به معناى مذكور تنها يك بار در قرآن آمده و در آن، حالِ انسانهاى تبهكار و مجرم، هنگام فرارسيدن مرگ و درخواست غيرقابل قبول آنان مبنى بر بازگشت به دنيا و پاسخ آنان به اين كه فراروى ايشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند، گزارش شده است: «حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون × لَعَلّى اَعمَلُ صلِحـًا فيما‌ تَرَكتُ كَلاّ اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها و مِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلى يَومِ يُبعَثون». (سوره مومنون/23، 99 ـ 100)

افزون بر آيه مزبور كه به صراحت از برزخ سخن به ميان آورده است. آيات ديگرى را مى‌توان يافت كه به نوعى بر حقايق برزخى دلالت داشته و براى اثبات عالم پس از مرگ (قبل از قيامت) قابل بهره‌بردارى است.

در اين آيات به موضوعات ذيل پرداخته شده‌ است: ادامه حيات شهيدان پس از مرگ (سوره آل‌ عمران/3، 169، 170؛ سوره بقره/2،154؛ سوره يس/36،26ـ27)،[۷] احوال ارواح انسان ها هنگام انتقال از زندگى دنيوى به سراى ديگر (سوره نحل/16،32؛ سوره نساء/4،97؛ سوره انفال/8‌، 50‌؛ سوره انعام/6‌، 93؛ سوره نوح/71،25؛ سوره واقعه/56‌،88ـ89‌؛ سوره فجر/89‌، 27-30)، سرگذشت انسان ها پس از مرگ.

به همراه برخى خصوصيات و نحوه حيات آنها (سوره غافر/40،46؛ سوره مريم/19، 15)، تعدد حيات و مرگ. (سوره بقره/ 2، 28؛ سوره مؤمن/ 40، 11 و نيز سوره روم/30، 55‌، 56) آيات ديگرى نيز مرتبط با بحث است كه دلالت آنها بر برزخ به وضوح آيات سابق نيست؛ مانند: سوره سجده/32، 21؛ سوره طارق/86‌،9؛[۸] سوره آل‌ عمران/3،185؛[۹] سوره مريم/19،62‌؛ سوره هود11/106؛ سوره تكاثر/102،3ـ4 و نيز سوره فرقان/25، 22ـ 24 البته با توجه به آيات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6‌.

برزخ در حقيقت ادامه وجود عالم دنيا و استمرار حيات انسان پس از مرگ تا برپايى قيامت است.[۱۰] در روايتى از امام صادق علیه السلام آمده كه روح پس از مرگ به بدنى مانند بدن دنيوى منتقل مى‌شود...‌[۱۱] روايات ديگرى با همين مضمون را نيز مى‌توان يافت و تلاش هايى نيز براى تطبيق آنها با بدن مثالى صورت گرفته است.[۱۲]

به اعتقاد برخى بر پايه روايات خاصه و عامه روح پس از مفارقت بدن به اجسامى كه در نهايت لطافت‌اند تعلق مى‌گيرد. اين اجسام شبيه جسم جن و شبيه بدن عنصرى هستند به نحوى كه اگر كسى آن را ببيند مى‌گويد: اين همان شخصى است كه در دنيا او را مى‌ديديم.[۱۳]

تفاوت افراد مختلف در مقدار مکث در برزخ

يكى از مباحث مربوط به برزخ، عموميت آن و مقدار مكث انسان در برزخ است. عالم برزخ مرحله‌اى قهرى از مراتب وجود است و عبور از آن براى همه ضرورى است ولى كسانى كه در دنيا در سعادت يا شقاوت كامل شده و كمالات عقلانى و فضايل يا رذايل كسب كرده‌اند برزخشان كوتاه بوده و زودتر از افراد متوسط وارد بهشت يا جهنم اخروى مى‌شوند،[۱۴] از اين‌رو بر اساس برخى روايات، برزخ اولياى الهى بيش از سه روز نيست كه آن هم به سبب علاقه طبيعى و تعلّق جبلى آنان است.[۱۵]

برخى نيز از رواياتى استفاده كرده‌اند كه نفوس كامله مانند پيامبر و ائمه عليهم السلام برزخ نداشته، بدون مكث در عالم برزخ، وارد آخرت مى‌شوند؛[۱۶] ولى بر اساس روايات ديگرى در برزخ تنها از محض ايمان و محض كفر پرسش مى‌شود و انسانهاى متوسط رها مى‌شوند.[۱۷]

در توضيح اين روايات ـ به گونه‌اى كه با آنچه گذشت منافات نداشته باشد ـ شايد بتوان گفت: مقصود آن است كه از انسانهاى كامل در ايمان يا كفر، پرسش مى‌شود تا به سرعت آنان را از برزخ عبور داده، وارد آخرت كنند و انسان هاى متوسط در برزخ رها مى‌شوند. برخى گفته‌اند: در عالم برزخ فقط از مسائلى كه انسان بايد به آنها اعتقاد و ايمان داشته باشد، سؤال مى‌شود و رسيدگى به ساير مسائل، به قيامت موكول مى‌گردد.[۱۸]

تکامل برزخی

از ديگر مباحث مربوط به برزخ، تكامل برزخى است. تكامل برزخى از منظر روايات امرى مسلم است؛ مانند ثواب بردن شخصى كه از دنيا رفته از صدقات جاريه‌اى كه پس از مرگ وى نيز براى ديگران سودمند است؛ نظير ساختن مسجد و باقى گذاردن علم مفيد يا سود بردن از كارهاى نيكى كه ديگران انجام داده و ثوابش را به او هديه مى‌كنند،[۱۹] از اين‌رو تكامل برزخى بايد به گونه‌اى تبيين شود كه با مبانى عقلى نيز ناسازگارى نداشته‌ باشد.

اثبات برزخ

برخى گفته‌اند: اصولا مسئله برزخ ماهيت نقلى دارد و عقل را به آن راهى نيست[۲۰] و بعضى بر اين عقيده‌اند كه افزون بر ادله نقلى، دلايل عقلى نيز مى‌تواند پاداش و كيفر برزخى را ثابت كند.[۲۱] البته تجزيه و تحليل ادله ياد شده نشان مى‌دهد كه اين ادله بيش از آن كه ضرورت برزخ را ثابت كند امكان آن را ثابت مى‌كند، در هر حال اين نكته درخور توجه است كه اولين گام براى اثبات برزخ، اثبات حقيقت روح و تجرد نفس و بقاى آن است، از اين‌رو كسانى كه به سبب جهانبينى مادى خود، همه حقايق موجودات عالم را در ماديات منحصر مى‌دانند به طور كلى منكر عالم پس از مرگ هستند،[۲۲] افزون بر اين براى اثبات برزخ ممكن است به ادله تجربى و حسّى با استفاده از روش هايى كه مى‌توان با ارواح گذشتگان ارتباط برقرار كرد نيز بهره گرفت. اين روشها كه در علمى به نام فراروانشناسى (Parapsychology) طرح مى‌گردد ثابت مى‌كند كه براى مردگان، نوعى حيات و ادامه زندگى تحقق دارد كه آن همان برزخ است.

توجه به اين نكته نيز لازم است كه خواه دليل عقلى را نيز دليلى مستقل براى اثبات حيات برزخى بپذيريم يا آن را تمام ندانيم، در هر صورت اصل اين مسئله در مجموعه معارف اسلامى امرى روشن است و از همين روى برخى از صاحب نظران احتمال ضرورى بودن آن را بعيد ندانسته‌اند،[۲۳] گرچه به گفته برخى از محققان مسئله حيات برزخى در اواسط عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله از ضروريات قرآنى نبوده است و حتى امروزه نيز برخى از مسلمين كه نفس انسان را مجرد نمى‌دانند به نوعى اين حقيقت را نمى‌پذيرند،[۲۴] به هر حال مهم‌ترين ادلّه حيات برزخى آيات و روايات است كه آيات در اين زمينه به شرح ذيل است:

  1. آيه 100 سوره مومنون/ 23 برزخ را پيشاپيش ظالمان و محيط بر آنان دانسته است:[۲۵] «ومِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلى يَومِ يُبعَثون». برخى «وراء» را به معناى پشت و برزخ را به منزله مانعى از بازگشت به دنيا دانسته‌اند؛[۲۶] ولى قيد «اِلى يَومِ يُبعَثون» به روشنى دلالت بر اين نكته دارد كه كلمه «وراء» به معناى جلو است زيرا اگر آن را به‌ معناى پشت بدانيم ديگر قيد مذكور لغو خواهد‌ بود.[۲۷]
  2. در برخى آيات درباره شهيدان چنين آمده است: «كسانى را كه در راه خدا كشته شدند مرده مپنداريد. ايشان زندگان‌اند و نزد خدا روزى داده مى‌شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمان‌اند و براى كسانى كه از پى ايشان‌اند و هنوز به آنان نپيوسته‌اند شادى مى‌كنند كه نه بيمى برايشان است و نه اندوهگين مى‌شوند» (سوره آل‌ عمران/3، 169 ـ 170) و نيز سوره بقره/2، 154)؛ همچنين در آيات 26 - 27 سوره يس/36 از شهيدى چنين نقل مى‌كند: «هنگامى كه به وى گفته شد: به بهشت درآى گفت: اى كاش قوم من از اين همه رحمت الهى كه مرا دربر گرفته باخبر مى‌شدند». بر اساس آيات مزبور شهيدان لذت ها را درك مى‌كنند و اگر آنان مرده و فاقد حيات باشند ديگر دركى ندارند تا لذت برده و متنعم باشند.[۲۸] گفته شده: آيه 170 سوره آل‌ عمران/3 به روشنى دلالت دارد كه حيات برزخى شهدا مقارن با حيات دنيوى كسانى است كه به آنان ملحق نگشته‌اند.[۲۹] برخى از متكلمان خواسته‌اند دلالت عام آيات ياد شده بر حيات برزخ براى همه انسان ها را انكار و آن را محدود به حيات شهيدان بدانند[۳۰] كه دليلى بر اختصاص در دست نيست بلكه سياق آيات‌ 169‌-‌171 سوره آل‌ عمران/3 مفيد اشتراك ديگر مؤمنان با شهدا در حيات برزخى است.[۳۱]
  3. برخى آيات با حرف عطف «فاى تعقيب» كه بر پشت سر هم بودن دو امر دلالت دارد حالاتى از حيات را براى انتقال يافتگان از دنيا ترسيم مى‌كند كه از اين آيات نيز براى اثبات برزخ استفاده شده است؛ مانند وارد شدن قوم حضرت نوح عليه السلام به آتش در پى غرق شدن آنان: «مِمّا خَطيتِهِم اُغرِقوا فَاُدخِلوا نارًا...». (سوره نوح/71،25)[۳۲] برخى آياتِ «ياَيَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه × اِرجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرضيَّه × فَادخُلى فى عِبدى × وادخُلى جَنَّتى» (سوره فجر/89‌، 27 ـ 30) را نيز به جهت وجود فاى تعقيب (فَادخُلى) دليل بر حيات برزخى دانسته‌اند؛[۳۳] همچنين در آياتِ «فَاَمّا اِن كانَ مِنَ المُقَرَّبين × فَرَوحٌ و رَيحانٌ و جَنَّتُ نَعيم». (سوره واقعه/56‌،88 ـ 89) گفته شده: فاى تعقيب دلالت بر اين دارد كه روح و ريحان و جنّت، پس از مرگ و در برزخ حاصل مى‌شود.[۳۴] البته در روايتى از امام‌ صادق عليه السلام، روح و ريحان در قبر و جنّت نعيم در آخرت دانسته شده است.[۳۵] برخى، آيات 88 - 89 سوره واقعه/56 را مربوط به آخرت دانسته‌اند.[۳۶] گفتنى است كه نمى‌توان به صرف دلالت آيات مزبور بر فاصله نبودن ميان مرگ و دخول در آتش يا متنعم شدن استناد كرد و از آنها در اثبات برزخ بهره جست زيرا ممكن است انتقال‌يافتگان از دنيا در آيات ياد شده از جمله كسانى باشند كه بدون توقف در برزخ به جهنم يا بهشت اخروى داخل مى‌شوند.
  4. طبق مضمون برخى آيات، فرشتگان هنگام مرگ از ستمگران بازخواست مى‌كنند: «اِنَّ الَّذينَ تَوَفّهُمُ المَلئِكَةُ ظالِمى اَنفُسِهِم قالوا فيمَ كُنتُم...» (سوره نساء/4،97) و به آنها مى‌گويند: جان هاى خود را برآريد: «ولَو تَرَى اِذِ الظّلِمونَ فى غَمَرتِ المَوتِ والمَلئِكَةُ باسِطوا اَيديهِم اَخرِجوا اَنفُسَكُمُ اليَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهونِ بِما كُنتُم تَقولونَ عَلَى اللّهِ غَيرَ الحَقِّ و كُنتُم عَن ءايتِهِ تَستَكبِرون». (سوره انعام/6‌، 93) آيات مزبور نيز مرتبط با سؤال قبر[۳۷] و عذاب برزخى[۳۸] است و در برخى آثار به اين آيات و همچنين آيات 32 سوره نحل/16 و 50 سوره انفال/8 براى اثبات برزخ استدلال شده است.[۳۹]
  5. اثبات برخى ويژگي ها براى حيات پس از مرگ در برخى آيات از جمله وجود شب و روز: «اَلنّارُ يُعرَضونَ عَلَيها غُدُوًّا و عَشيـًّا...» (سوره غافر/40،46) دليل بر وجود حيات برزخى دانسته شده است زيرا بر اساس روايات اهل‌ بيت عليهم السلام كه متكلمان نيز از آنها استفاده كرده‌اند[۴۰] در قيامت شب و روزى وجود ندارد، از اين‌رو بايد گفت عذاب مذكور در آيه، مربوط به حيات برزخى است.[۴۱] البته برخى گفته‌اند: اين بدان معنا نيست كه در برزخ لزوماً شب و روز وجود داشته باشد بلكه مى‌توان گفت عذاب فرعون و پيروان او پس از مرگ مقارن با شب و روز دنيوى است و عذاب آنها با ظرف زمانى دنيا سنجيده شده است.[۴۲] برخى نيز از عطف جمله «و‌يَومَ تَقومُ السّاعَةُ اَدخِلوا ءالَ فِرعَونَ اَشَدَّ العَذاب» بر ماقبل آن در آيه ياد شده‌ استفاده كرده‌اند كه عذابى كه در جمله قبل، از آن سخن به ميان آمده و شب و روز در آن مطرح گرديده عذابى است كه قبل از قيامت بر مجرمان وارد مى‌شود و عذابى كه در اين جمله وجود دارد و همراه با «أشدّ» است عذاب آخرت است.[۴۳] برخى از محققان آيه «ولَهُم رِزقُهُم فِيها بُكرَةً و عَشيـّا» (سوره مريم/19،62) را نيز به دليل مطرح كردن صبح و شام مربوط به حيات برزخى دانسته‌اند:[۴۴] برخى نيز شب و روز را در آيات ياد شده كنايه از دوام عذاب و پاداش دانسته‌اند.[۴۵]
  6. سخن از تعدد حيات و موت و بيان شمار آنها در برخى آيات نيز از ديگر دلايل اثبات برزخ شمرده شده است: «كَيفَ تَكفُرونَ بِاللّهِ وكُنتُم اَموتـًا فَاَحيكُم ثُمَّ يُميتُكُم ثُمَّ يُحييكُم ثُمَّ اِلَيهِ تُرجَعون». (سوره بقره/2،28) در اين آيه از عبارتِ «ثُمَّ اِلَيهِ تُرجَعون» كه به روشنى بر بعث اخروى دلالت دارد مى‌توان برداشت كرد كه عبارتِ «ثُمَّ يُميتُكُم ثُمَّ يُحييكُم» مربوط به حيات برزخى است.[۴۶] برخى به دليل آن نيز تصريح كرده‌اند؛[۴۷] يعنى عطف با «ثمّ» كه فاصله و تراخى را مى‌رساند. براى اين تفسير در جوامع روايى نيز مى‌توان شواهدى يافت.[۴۸] نظير استدلال ياد شده، استدلال به آيه 11 سوره غافر/40 است: «قالواْ رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَينِ واَحيَيتَنا اثنَتَينِ فَاعتَرَفنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلى خُروج مِن سَبيل» كه البته فرق بين دو آيه كاملا مشهود است و آن اين كه در آيه نخست از مرگ اول به «كُنتُم اَمواتاً» تعبير شده كه به راحتى يا با اندكى تأمّل مى‌تواند بر دوره پيش از تعلق روح منطبق شود؛ اما در آيه دوم موت در قالب لفظ «اماته» طرح گرديده كه به معناى ميراندن است و تطبيق آن بر دوره پيش از حيات دنيوى دشوار است و از اين‌ رو بهتر آن مى‌نمايد كه ميراندن نخست به مرگ پس از حيات دنيوى و ميراندن دوم به مرگ پس از حيات برزخى برگردد. به گفته برخى، بيشتر علما بر همين اساس به اين آيه براى اثبات برزخ استدلال كرده‌اند.[۴۹] در اين ميان منكران دلالت دو آيه و نيز منكران عذاب قبر گفته‌اند كه در اين دو آيه سخن از دو مرگ و دو حيات رفته است؛ نه سه مرگ و سه حيات[۵۰] كه مرگ اول حالت پيشين ابدان، قبل از تعلق روح است كه مرده بودند و مرگ دوم انتقال از نشئه دنيا به آخرت است و حيات اول زندگى دنيا و حيات دوم زندگى آخرت است و اگر حيات و مرگ برزخى وجود داشت و مورد نظر بود بايد در اين آيات از سه مرگ و سه حيات سخن به ميان مى‌آمد. ابن‌مسعود، ابن‌عباس، قتاده و ضحاك بر اين عقيده‌اند كه آيات ياد شده تنها به حيات دنيوى و اخروى اشاره دارد و در ميان متقدمان تنها سدّى دلالت آنها را بر حيات برزخى تمام مى‌داند.[۵۱] اينان براى حل مشكل لفظ «اماته» در آيه دوم كه با بى‌جان بودن در دوره قبل از تعلق روح سازگار نيست به مجاز و كنايه روى آورده‌اند. ايشان بر اين عقيده‌اند كه همان‌طور كه در مثال گفته مى‌شود: «ضيّق فم الركية» و با آن كه دهانه چاه وسيع نيست به چاه كَن گفته مى‌شود كه دهانه آن را تنگ كن همين‌طور هم با آن كه شخص قبل از آمدن به دنيا چيزى نبوده لفظ اماته بر او صادق‌است.[۵۲] برخى از محققان اين توجيهات را نوعى تكلف دانسته و گفته‌اند: اين آيه در خصوص حيات برزخى و اخروى است و ارتباطى با حيات دنيوى ندارد. وى با توجه به قرينه كلامى در آيه مورد بحث مى‌گويد: اين آيه سخن كافران در دوزخ اخروى است و آنها براى آن كه از انكار خود در طول زندگى دنيوى پشيمان شده‌اند حال در قيامت آنچه را كه منكر شده‌اند با زبان عجز اقرار مى‌كنند و روشن است كه آنها در عالم دنيا حيات دنيوى خويش را منكر نبوده‌اند، بلكه حيات برزخى و اخروى را منكر شده‌اند.[۵۳] اين تفسير از سوى برخى چنين نقد شده كه كافران در حيات دنيوى نيز احيا و خلق خويش را از هيچ و عدم به دست خداوند منكر بوده‌اند و اقرار مذكور در قيامت مى‌تواند به همين‌ نكته باز‌گردد.[۵۴]
  7. افزون بر آيات گذشته، آيات ديگرى نيز به برزخ مربوط دانسته شده كه دلالت آنها بر حيات برزخى به وضوح دلالت آيات پيشين نيست، چنان كه در آيه «ولَنُذيقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الاَدنى دونَ‌العَذابِ الاَكبَر» (سوره سجده/32،21) گفته شده: عذاب ادنى مربوط به عذاب قبر و دنياست و برخى آن را فقط عذاب دنيوى دانسته‌اند،[۵۵] چنان كه برخى مقصود از«مَعِيشَةً ضَنْكا» را در آيه 124 سوره طه/20 عذاب قبر دانسته‌اند.[۵۶] آيات «يَومَ تُبلَى السَّرائِر» (سوره طارق/86‌،9)، «ولَهُم رِزقُهُم بُكرَةً و عَشيـّا» (سوره مريم/19،62)، «فَاَمَّا الَّذينَ شَقوا فَفِى النّار» (سوره هود/11،106) و «اَلهكُمُ التَّكاثُر × حَتّى زُرتُمُ المَقابِر»(سوره تكاثر/ 102، 1-2) نيز در مورد برزخ دانسته شده است.[۵۷] در اين ميان برخى آيات نيز با قرينه آيات ديگر بر حالات برزخ دلالت دارد؛ همچون: «قالَ الَّذينَ لايَرجونَ لِقاءَنا لَولاَ اُنزِلَ عَلَينَا المَلئِكَةُ اَو نَرى رَبَّنا × يَومَ يَرَونَ المَلئِكَةَ لابُشرى يَومَئِذ لِلمُجرِمينَ و يَقولونَ حِجرًا مَحجورا». (سوره فرقان/25، 21 ـ 22) اين آيه درباره كسانى است كه به پيامبر اعتراض مى‌كردند و به عنوان بهانه كفر خويش مى‌گفتند: چرا ملائكه بر ما نازل نمى‌شود. خداوند در پاسخ ايشان مى‌فرمايد: روزى كه ايشان ملائكه را ببينند روز خوشى براى آنها نخواهد بود. اين آيه با توجه به آيات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6 كه برخورد شديد ملائكه را با مجرمان هنگام مرگ و در حيات برزخى مطرح مى‌كند مى‌تواند در گروه آيات دلالت كننده بر حيات برزخى قرار گيرد.[۵۸]
  8. در احاديث نبوى نيز برخى از آيات بر وقايع برزخ تطبيق شده است؛ از رسول خدا صلى الله عليه و آله ذيل آيه «يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا بِالقَولِ الثّابِت فِى‌الحَيوةِ الدُنيا وَ فِى‌الآخِرَة» (سوره ابراهيم/14،27) نقل شده كه اين آيه درباره مرده‌اى است كه در قبر از او سؤال مى‌شود.[۵۹] با توجه به همين روايت در مورد اين آيه گفته شده: در قرآن آخرت گاهى به معناى برزخ مى‌آيد.[۶۰] بسيارى از مفسران ذيل همين آيه مباحث گسترده‌اى را درباره احوال قبر و برزخ مطرح كرده‌اند.[۶۱]

نفى ادلّه منكران برزخ:

به رغم اثبات برزخ با تمسك به آيات ياد شده، برخى با تمسك به ظاهر بعضى از آيات در وجود عالم برزخ تشكيك كرده‌اند؛ از جمله آيه «لايَذوقونَ فيهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَةَ الاولى» (سوره دخان/44،56) كه دلالت بر مرگ واحد دارد[۶۲] و ظاهراً مقصود از آن مرگ در دنياست. در جواب اين شبهه گفته شده: «اِلاّ» در آيه استثنا نيست بلكه به معناى «سِوى» بوده و مجموع «اِلاّ» و ما بعد آن بدل از موت است و آيه در صدد نفى مرگى غيرمرگ دنيا يعنى مرگ برزخ است زيرا مرگ دنيا قبلاً تحقق يافته و بازگشت به دنيا و چشيدن دوباره مرگ آن امكان ندارد و مفاد آيه اين است كه در بهشت آخرت هيچ مرگى وجود ندارد؛ نه مرگ دنيا و نه مرگ برزخ.[۶۳]

برخى در پاسخ از شبهه مذكور چنين گفته‌اند: اشتمال آيه بر ذكر مرگ نخستين (انتقال از دنيا به برزخ) منافات با وجود مرگ بعدى (انتقال از برزخ به آخرت) ندارد زيرا مؤمنان كه در نشئه برزخ از انواع نعمت هاى برزخى بهره‌مند بوده‌اند هنگام انتقال به آخرت و بهره‌مندى بيشتر، تلخى مرگ را ادراك نمى‌كنند نه اين كه اصلاً مرگى در كار نباشد، برخلاف ديگران كه تلخى مرگ را در هر دو انتقال مى‌چشند.[۶۴]

آيه ديگرى كه منكران برزخ بدان استدلال كرده‌اند آيه «و ما اَنتَ بِمُسمِع مَن فِى‌القُبور» (سوره فاطر/35،22) است، زيرا اگر در قبر احيايى در كار بود بايد اسماع (شنواندن) اهل قبور امكان‌پذير بود. در پاسخ اين استدلال گفته شده: در آيه مزبور حال كافران به حال مردگان تشبيه شده و ترديدى نيست كه مرده قابل اسماع نيست.[۶۵]

برخى از معتزله نيز به آيه «اِنَّما تُوَفَّونَ اُجُورَكُم يَومَ القِيمَةِ» (سوره آل‌ عمران/3، 185) استدلال كرده و گفته‌اند: جايگاه عذاب و ثواب تنها قيامت است كه در پاسخ آنها گفته شده: كلمه «توفيه» به معناى تكميل است، پس قسمتى از عذاب در برزخ است و تكميل آن در قيامت صورت مى‌گيرد.[۶۶]

آيه ديگرى كه ممكن است مورد استدلال منكران قرار گيرد «قَالوا يوَيلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا» (سوره يس/36،52) است كه در قيامت شخص به يك باره از قبر برانگيخته مى‌شود، بدون اين كه حياتى را در قبر تجربه كرده باشد. در پاسخ اين شبهه گفته شده: آيه دلالتى بر نفى حيات برزخى ندارد زيرا ممكن است عذاب قبر متصل به قيامت نباشد يا اين كه در قيامت به جهت عظمت واقعه گفته مى‌شود كه گويا از خواب بيدار شده‌ايم.[۶۷]

از ديگر آياتى كه ممكن است براى نفى برزخ به آن استدلال شود. آيات 15 - 16 سوره مومنون است: «ثُمَّ‌اِنَّكُم بَعدَ ذلِكَ لَمَيِّتون × ثُمَّ اِنَّكُم يَومَ‌القِيمَةِ تُبعَثون»،[۶۸] زيرا در آن سخنى از برزخ بين مرگ و بعث در قيامت به ميان نيامده است. در پاسخ گفته شده: عدم ذكر برزخ در آيه دليلى بر نفى آن نيست و استعمال هاى عرفى نيز اين مطلب را تأييد مى‌كند.[۶۹]

ويژگي هاى برزخ

1. شباهت به عالم رؤيا:

در برخى آيات، حالت پس از مرگ به حالت خواب رفتن انسانها تشبيه شده است: «اَللّهُ يَتَوَفَّى الاَنفُسَ حينَ مَوتِها والَّتى لَم تَمُت فى مَنامِها فَيُمسِكُ الَّتى قَضى عَلَيهَا المَوتَ ويُرسِلُ الاُخرى اِلى اَجَل مُسَمًّى اِنَّ فى ذلِكَ لاَيت لِقَوم يَتَفَكَّرون». (سوره زمر/39،42) در برخى روايات نيز آمده است كه خواب برادر مرگ است. برخى گفته‌اند: بعيد نيست روح انسان به هنگام خواب به جسم مثالى باز‌گردد زيرا در روايات، برزخ به حالت خواب تشبيه شده است.[۷۰]

2. سنخيت با دنيا:

در قيامت سؤال مى‌شود كه به شمار سالها چه مدت در زمين درنگ كرديد؟ در پاسخ گفته مى‌شود: روزى (يك روز) يا پاره‌اى از روز: «قلَ كَم لَبِثتُم فِى الاَرضِ عَدَدَ سِنين × قالوا لَبِثنا يَومـًا اَو بَعضَ يَوم». (سوره مؤمنون/23، 112ـ113) از اين پرسش و پاسخ چنين برداشت شده كه مكث در برزخ از نظر قرآن مكث در زمين به شمار آمده است.[۷۱]

برخى از محققان براى اثبات اين مدعا به آيه «ولَكُم فِى الاَرضِ مُستَقَرٌّ ومَتعٌ اِلى حين» (سوره اعراف/7،24) تمسك كرده و گفته‌اند: چون «حين» در روايات به روز قيامت معنا شده مى‌توان فهميد كه مدت بقا در برزخ هم بقاى در زمين دانسته شده است،[۷۲] چنان كه «اَرْض» در آيه «ثُمَّ اِذا دَعاكُم دَعوَةً مِنَ الاَرض» (سوره روم/30،25) به قبر تفسير شده[۷۳] و برخى از جنت برزخى به جنت دنيا تعبير كرده‌اند.[۷۴]

در روايات نيز اين مضمون مكرر آمده كه برزخ همان قبر است.[۷۵] البته بايد توجه داشت كه مراد از قبر ياد شده محل دفن بدن انسان نيست بلكه حقيقت ديگرى است كه متفكران اسلامى آن را به شيوه‌هاى گوناگون تبيين كرده‌اند،[۷۶] با اين حال از مضامين روايات به روشنى برمى‌آيد كه قبر به معناى محل دفن، ارتباط مستقيم و غيرقابل انكارى با عالم قبر به معناى برزخ دارد كه گونه‌هايى از اين ارتباط را در همين متون مى‌توان يافت؛[۷۷] همچنين در برخى روايات ارتباط خاصى بين برخى از مكان هاى معين در زمين با جايگاه ارواح پس از مرگ مطرح‌ گرديده است. در اين احاديث گفته شده كه روح هر مؤمن متوفا در شرق و غرب عالم به وادى‌السلام مى‌آيد و در برخى روايات ديگر نيز جايگاه ارواح كافران وادى برهوت در حضرموت دانسته شده است.[۷۸]

3. كوتاه بودن برزخ در قياس با آخرت:

از منظر آيات قرآن، مجموع حيات دنيوى و برزخى در نگاه كسى كه از جايگاهى برتر (آخرت) به آن مى‌نگرد بسيار كوتاه است: «قلَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَليلاً لَو اَنَّكُم كُنتُم تَعلَمون». (سوره مؤمنون/23،114 و نيز سوره روم/30،55‌؛ سوره احقاف/46،35؛ سوره يونس/10،45؛ سوره نازعات/79،46) نظير همين مضمون در آيات 103 ـ 104 سوره طه/20 نيز آمده است. البته برخى توضيح داده‌اند كه كوتاه بودن برزخ و دنيا از آن جهت است كه آنها متناهى هستند، برخلاف حيات اخروى كه اين‌ گونه نيست.[۷۹]

بعضى از مفسران آيه 55 سوره روم/30 را مربوط به برزخ دانسته‌اند[۸۰] و برخى آيه «و تَظُنّونَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَليلا» (سوره اسراء/17،52) را در مورد بهشتيان دانسته و گفته‌اند: ايشان بر اثر تنعم فراوان در بهشت برزخى توقف در آن را كوتاه گمان مى‌كنند،[۸۱] به هر حال از ديدگاه قرآن مسلم است كه مجموع حيات دنيا و برزخ، بخش بسيار ناچيزى از مجموعه حيات انسان را تشكيل مى‌دهد.

از ديگر ويژگي هاى برزخ بروز و ظهور عقايد و اعمال و خلقيات دنيوى در آن، سؤال قبر (سوره ابراهيم/14،27)، فشار قبر و نيز ارتباط اهل برزخ با يكديگر و با عالم دنياست كه روايات فراوانى موارد ياد شده را به تفصيل بيان‌ كرده‌اند.[۸۲]

پانویس

  1. مقاييس اللغه، ج‌1، ص‌333، «برزخ».
  2. التحقيق، ج‌1، ص‌252، «برزخ».
  3. التحقيق، ج‌1، ص‌252، «برزخ».
  4. مفردات، ص‌118، «برزخ».
  5. لغت‌نامه، ج‌3، ص‌3958؛ شرح المنظومه، ج‌3، ص‌662‌؛ مجموعه مصنفات، ج‌2، ص‌177، «حكمة الاشراق».
  6. شرح فصوص‌الحكم، ص‌97‌ـ‌102.
  7. مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌658‌ـ‌659‌؛ الميزان، ج‌17، ص‌79.
  8. تفسير صدرالمتالهين، ج‌7، ص‌344.
  9. الميزان، ج‌4، ص‌83‌.
  10. همان، ج‌1، ص‌349؛ ج‌15، ص‌68‌.
  11. الكافى، ج‌3، ص‌244.
  12. معاد، ج‌2، ص‌266‌ـ‌267.
  13. بحارالانوار، ج‌6‌، ص‌271؛ حق اليقين، ج‌2، ص‌64‌.
  14. معاد از ديدگاه امام خمينى، ص‌372.
  15. همان، ص‌175؛ چهل حديث، ص‌124.
  16. دررالفوائد، ج‌2، ص‌419؛ البرهان، ج‌4، ص‌36.
  17. الكافى، ج‌3، ص‌235‌ـ‌236.
  18. مجموعه آثار، ج‌2، ص‌518‌، «زندگى جاويد يا حيات اخروى».
  19. المعتبر، ج‌1، ص‌341؛ الخصال، ص‌151، 323.
  20. روح‌المعانى، مج2، ج‌2، ص30؛ شرح الاصول الخمسه، ص‌494‌ـ‌495.
  21. التفسير الكبير، ج‌3، ص‌427.
  22. گوهر مراد، ص‌649‌ـ‌650‌؛ شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌117؛ التفسير الكبير، ج‌9، ص‌93‌ـ‌94.
  23. حق‌اليقين، ج‌2، ص‌64‌.
  24. الميزان، ج‌1، ص‌346.
  25. الدرالمنثور، ج‌6‌، ص‌115؛ الميزان، ج‌15، ص‌68‌.
  26. جامع‌البيان، مج10، ج‌18، ص‌69‌؛ مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌187.
  27. الميزان، ج‌15، ص‌68‌.
  28. جامع البيان، ج‌2، ص‌53.
  29. مجمع البيان، ج‌1، ص‌434؛ التفسير الكبير، ج‌9، ص‌90؛ الابانه، ص‌76.
  30. التحرير والمرسع، ص‌284.
  31. الميزان، ج‌1، ص‌348‌ـ‌349.
  32. شرح الاصول الخمسه، ص‌493؛ التفسير الكبير، ج‌4، ص‌164؛ شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌111‌-‌112.
  33. التفسير الكبير، ج‌9، ص‌91.
  34. همان، ص‌92؛ جامع‌البيان، مج13، ج‌27، ص‌275‌ـ276.
  35. تفسير قمى، ج‌2، ص‌361؛ الامالى، صدوق، ص‌365، 561‌.
  36. جامع البيان، مج‌13، ج‌27، ص‌275.
  37. الميزان، ج‌5‌، ص‌49.
  38. الميزان، ج‌7، ص‌284.
  39. صحيح البخارى، ج‌2، ص‌123؛ الفرقان، ج‌14، ص‌330؛ ج‌10، ص‌261.
  40. سلسله مؤلفات، ج‌7، ص‌62‌ـ‌64‌، «مسار الشيعه».
  41. تفسير قمى، ج‌2، ص‌261؛ مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌818‌.
  42. التفسير الكبير، ج‌27، ص‌73.
  43. الابانه، ص‌75.
  44. الفرقان، ج‌16، ص‌355‌ـ‌356.
  45. التفسير الكبير، ج‌27، ص‌73.
  46. التبيان، ج‌1، ص‌122‌ـ‌123؛ روض الجنان، ج‌1، ص‌185.
  47. الميزان، ج‌1، ص‌111‌ـ‌112.
  48. تفسير منسوب به امام عسكرى عليه السلام، ص‌210.
  49. التفسير الكبير، ج‌27، ص‌39؛ الميزان، ج‌17، ص‌313‌ـ‌314.
  50. شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌115.
  51. تفسير قرطبى، ج‌15، ص‌194.
  52. الكشاف، ج‌4، ص‌154.
  53. الميزان، ج‌17، ص‌312‌ـ‌314.
  54. من وحى القرآن، ج‌20، ص‌22‌ـ‌23.
  55. جامع البيان، مج‌10، ج‌21، ص‌132‌ـ‌133.
  56. همان، مج‌9، ج‌16، ص‌283؛ مجمع البيان، ج‌7، ص‌55‌.
  57. جامع البيان، مج‌15، ج‌30، ص‌363؛ تفسير صدر المتالهين، ج‌7، ص‌344‌ـ‌345.
  58. معاد، ج‌1، ص‌233‌ـ‌234.
  59. الامالى، طوسى، ص‌377.
  60. مجمع البيان، ج‌6، ص‌482.
  61. تفسير ابن‌كثير، ج‌2، ص‌550 - 557‌.
  62. شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌112‌ـ‌113.
  63. الميزان، ج‌18، ص‌150.
  64. انوار درخشان، ج‌15، ص‌189.
  65. شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌115‌ـ‌116.
  66. الكشاف، ج1، ص448؛ تفسير المنار، ج4، ص271.
  67. التبيان، ج‌8‌، ص‌466‌ـ‌467.
  68. التفسير الكبير، ج‌23، ص‌87‌.
  69. التبيان، ج‌7، ص‌355.
  70. بحارالانوار، ج‌6‌، ص‌271.
  71. الميزان، ج‌1، ص‌139.
  72. الميزان، ج‌1، ص‌139.
  73. مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌471.
  74. سلسله مؤلفات، ج‌7، ص‌63‌ـ‌64‌، «مسار الشيعه».
  75. الكافى، ج‌3، ص‌242.
  76. اسفار، ج‌9، ص‌219.
  77. معاد، ص‌247‌ـ‌260.
  78. الكافى، ج‌3، ص‌243، 246‌ـ‌247.
  79. مجمع البيان، ج‌7، ص‌192.
  80. جامع‌البيان، مج‌11، ج‌21، ص‌68‌؛ مجمع‌البيان، ج‌8‌، ص‌486.
  81. مجمع البيان، ج‌6‌، ص‌649‌.
  82. اعتقادات، ص‌98‌ـ‌102؛ بحار الانوار، ج‌6‌، ص‌279، 268.

منابع

برزخ، حسين ديبا و بخش فلسفه و كلام دائرة المعارف قرآن کریم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص467-477.