یزید بن عبدالملک

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«یزید بن عبدالملک بن مروان» نهمین خلیفه اموی است که پس از عمر بن عبدالعزیز، از سال ۱۰۱ تا سال ۱۰۵ هجری خلافت کرد. یزید با تمامی سیاست‌های عمر بن عبدالعزیز که با خواسته‌هایش ناسازگار بود، مخالفت نمود. او مردى عیاش و لاابالى بود و به اصول اخلاقى و دینى پایبند نبود. از این رو ایام خلافت او یکى از تاریک ترین ادوار حکومت بنى‌امیه به شمار مى‌رود.

ولادت

«یزید» فرزند عبدالملک بن مروان، مکنّی به «ابا خالد» در سال ۷۲ هجری در دمشق متولد شد. مادرش «عاتکه» دختر یزید بن معاویه بود.

دوران خلافت یزید

سلیمان بن عبدالملک برادر یزید بن عبدالملک، او را بعد از عمر بن عبد العزیز به ولایت عهدی برگزیده بود.[۱] از این رو یزید در ۲۵ ماه رجب سال ۱۰۱ هجری بعد از عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید.[۲]

گفته شده یزید بن عبدالملک وی تصمیم گرفت به شیوه عمر بن عبدالعزیز عمل کند، اما این کار بر ناصالحان و همکاران ستمگران و تبلیغ کنندگان باطل ناگوار آمد. از این رو چهل محدّث را نزدش فرستادند که شهادت بدهند بر خلفا نه حسابی است و نه عذابی. بدین ترتیب با سخنانی که برخاسته از هواهای نفسانی بود، او را فریب دادند؛ در لذت طلبی و هواپرستی غرق شد، از خدا پروا نکرد و نظارتش را از یاد برد. این بود که امور به حالت پیش از عمر بن عبدالعزیز بازگشت و یزید رسوم عادلانه عمر بن عبدالعزیز را کنار گذاشت و دست ماموران را درگرفتن مالیات‌های گوناگون باز گذاشت. او به عاملش در یمن دستور داد مالیاتهایی که عمر بن عبدالعزیز لغو کرده است دوباره برقرار سازد.[۳] همه عمال عمر بن عبدالعزیز را از کار برکنار کرد.[۴] او بر نخل‌ها و درختان خراج نهاد و به خراج‌گزاران زیان رسانید و بر دهقانان خراج نهاد و کار بدون مزد و هدیه‌ها و آن‌چه را در نوروز و مهرگان گرفته مى‌شد، دوباره برقرار کرد.[۵]

یزید بن عبدالملک همچنین، فدک را که عمر بن عبدالعزیز به فرزندان حضرت فاطمه(س) پس داده و اعلام کرده بود بنی امیه در آن حقی ندارند، مجددا آن را از فرزندان حضرت زهرا(س) باز پس گرفت.

روش حکومتی و بی‌عدالتی‌های یزید بن عبدالملک به حدی رسید که عده‌اى از بزرگان و سران بنى‌امیه نزد وى آمدند و از وى خواستند تا در روش خود تجدید نظر کند و همچون عمر بن عبدالعزیز رفتار نماید؛ ولى عموى یزید؛ یعنى محمد بن مروان بن حکم آنان را گرفت و مدت بیست ماه به زندان افکند و پس از آن به همه آنان سم خوراند و همه آنان کشته شدند. یزید، علاوه بر این که آنان را از بین برد، املاک و دارایى‌هاى آنان را نیز تصاحب کرد و فرزندان و زنان آنان مجبور شدند به بیابان‌ها بروند و زندگى مشقت بارى را سپرى کنند، حتى کسانى را که به آنان کمک کردند نیز، به دار کشیدند.[۶]

در زمان حکومت یزید بن عبدالملک هیچ فتح و پیروزى و هیچ حادثه درخشانى در جامعه اسلامى اتفاق نیفتاد. از جمله حرکت‌های مخالف نظام اموی در دوره یزید، قیام خوارج به رهبری شوذب خارجی می‌باشد، آن‌ها بعد از مرگ عمر بن عبدالعزیز توانستند سپاهیان عراقی را که برای سرکوب ایشان گسیل شده بودند شکست دهند. سرانجام سپاه ۱۰ هزار نفری اموی به رهبری سعید بن عمر الحرشی آنان را شکست داد.[۷]

خلافت یزید بن عبدالملک هم زمان با آغاز دعوت مخفیانه عباسیان بوده است. در منابع آمده است: دعوت عباسیان از سال ۱۰۱ هجری، هم زمان با به خلافت رسیدن یزید بن عبدالملک آغاز شد.[۸] عباسیان بر اساس داستانی خلافت خود را توجیه می‌کردند، آن‌ها مدعی بودند، ابوهاشم رهبر شیعه کیسانیه پس از این که به دست سلیمان بن عبدالملک مسموم شد، در ملاقات با «علی بن عبدالله بن عباس» که در «حمیمه»ی شام ساکن بود امر امامت و حق امامت را به وی واگذار کرد و زمام دعوت کیسانیه را به او سپرد و اسامی داعیانی که بر علیه عباسیان دعوت می‌کردند را به او گفت و بدین طریق عباسیان وارث تبلیغات سرّی کیسانیه شدند و امر دعوت خویش را آغاز کردند.[۹]

مرگ یزید بن عبدالملک

یزید بن عبد الملک فردی اهل خوش‌گذرانی و بی‌لیاقت معرفی شده است.[۱۰] او دل باخته دو کنیزک به نام‌های حبّابه و سلامه بود. روزی حبّابه شعری را با آهنگ برای او خواند. یزید پس از شنیدن این شعر آن چنان به طرب آمد که گفت: می‌خواهم پرواز کنم! حبّابه به او گفت: اى امیرالمؤمنین ما به تو نیازمندیم؛ اگر بمیری امامت را به چه کسی وا می‌گذاری؟ گفت: به تو و دست او را بوسید. پس از مدت کوتاهی که این کنیزک مرد یزید از فرط ناراحتی اجازه دفن جنازه او را نمی‌داد و سرانجام خودش نیز بعد از چند روز از دنیا رفت.[۱۱]

یزید روز جمعه ۲۵ شعبان سال ۱۰۵ قمری در منطقه بلقا از توابع دمشق در ۳۷ سالگى درگذشت و مدت حکومتش چهار سال و یک ماه بود[۱۲] و بنا به نقلی در «جولان» از اراضی اردن مدفون شد.[۱۳]

پانویس

  1. ابن اثیر، الکامل، ج ۱۳، ص ۲۶۹.
  2. دینوری، الامامه و السیاسه، ترجمه سید ناصر طباطبایى، ص ۳۳۲؛ ابن اثیر، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت، ج ۱۳، ص ۲۶۹.
  3. بلاذری، أنساب‌الأشراف، ج‌ ۸، ص ۲۴۴.
  4. یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص ۲۷۵.
  5. یعقوبی، پیشین، ج ۲، ص ۲۸۰.
  6. دینوری، امامت ‌و سیاست، ص ۳۳۲.
  7. طبری، تاریخ، ج ۶، ص ۵۷۷ - ۵۷۶.
  8. مسعودی، التنبیه‌والإشراف، ص ۳۱۹.
  9. مسعودی، مروج‌الذهب، ج ‌۲، ص ۲۴۳.
  10. مسعودی، التبیه و الاشراف، ص ۳۰۰؛ بلاذری، أنساب‌الأشراف، ج ‌۸، ص ۲۴۳.
  11. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۸، ص ۲۶۱؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۷، ص ۲۴.
  12. مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۹۸.
  13. بلاذری، أنساب‌الأشراف، ج ‌۸، ص ۲۴۳.

منابع