چشم زخم

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف بزرگ اسلامی است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


چشم‌زخم، آسیبى كه گمان می‌رود بر اثر نگریستن برخى افراد یا جانوران به انسانها و جانوران دیگر و نیز اشیا وارد می‌شود.

چشم زخم در سرتاسر جهان

چشم‌زخم از قدیم‌ترین باورهاى بشر و احتمالاً فراگیرترین و رایج‌ترین باور فراعلمى در سراسر جهان و از جمله در جهان اسلام است، هر چند در دوران جدید در فرایند روزافزونِ عرفی‌شدن، این باور از بسیارى از حوزه‌هاى زیست ـ جهان بشرى عقب نشسته است و اكنون بیشتر به‌ مثابه باورى عامیانه حضور دارد.

چشم زخم از لحاظ علمی

باور به چشم‌زخم در گونه‌شناسى پدیدارشناختى، در گروه باورهاى توجیه‌كننده جاى می‌گیرد كه در فقدان تبیین هاى علمى تجربى، برخى رویدادهاى ناگوار و آسیبهاى پدید آمده را فارغ از روابطِ علّى و معلولىِ اثبات‌پذیر و آزمون‌پذیر، توجیه و بنابر منطق ویژه خود معقول‌سازى می‌كند و مدلّل می‌دارد؛ بنابراین با وجود برخى تلاشها براى یافتن سرچشمه این باور و نشان دادن مسیر اشاعه آن به نقاط دیگر[۱]، چشم‌زخم را باید باورى نوعى دانست كه در همه حوزه‌هاى تمدنى به‌ طور اصیل پدید آمده و در جریان فربه‌شدنهاى مكرر، از اخذ و اقتباسهاى میانْ فرهنگى تأثیر پذیرفته است. همچنین، باور به چشم‌زخم در واقع یك مادرْباور (باورِ مُولّد یا گروهْ باور) است و شبكه‌اى وسیع از باورهاى دیگر را دربردارد كه یا اصولا بر اثر باور به چشم‌زخم پدید آمده‌اند یا در ذیل مجموعه فرهنگى چشم‌زخم مندرج می‌شوند و معنا می‌یابند.

چشم زخم چیست؟

چیستى. براى راه بردن به چیستى چشم‌زخم، تلاش هایى صورت گرفته است. به‌ گمان برخى، چنان‌كه از مفهوم لغوى «چشم‌زدن» یا «اصابتِ عین» نیز برمی‌آید، چیزى مثلاً حرارت یا سَم از چشمان شور خارج یا ساطع می‌شود و به هدف چشم‌زخم برخورد می‌كند[۲] [۳] [۴]، در حالی‌ كه به‌ زعم برخى دیگر در سازوكارِ اثر چشم‌زخم ــ به‌ ویژه از آن‌رو كه بر فرد یا شىء غایب از نظر نیز كارساز است ــ نیازى به تماس یا حضور واسطه یا صدور و ارسال جزئى از علت به‌ سوى معلول نیست بلكه مبدأ چشم‌زخم، تأثیرِ مفروضى است كه قواى نفسانى می‌توانند به‌ گونه‌اى فعلاً ناشناخته در انفاس یا ابدانِ دیگر داشته باشند.[۵] [۶] [۷] [۸] [۹] [۱۰] [۱۱]

بنابر شرح نصیرالدین طوسى بر الاشارات [۱۲] ابن‌سینا جزم به وجود چشم‌زخم نداشته و آن را از امور ظنّى تلقى می‌كرده است. صدرالدین شیرازى در المبدأ والمعاد.[۱۳] تصریح كرده است كه برخى نفوس در قوه وهمیه به‌ حدى می‌رسند كه می‌توانند در مواد خارجى تأثیر بگذارند و چشم‌زخم نیز به همین مقوله تعلق دارد.

علت شور چشمی یا چشم زخم

صرف‌نظر از مسئله سازوكار تأثیر چشم‌زخم، مایه اصلى و مقوم آن را اغلب حسِ رشك و حسادت به چیزهاى خوب و مطلوب دانسته‌اند و عمدتاً آن را ناشى از محرومیت و تنگدستى تلقى كرده‌اند[۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷] و از همین‌رو گفته شده كه بهبود عمومىِ وضع رفاهى و اقتصادى و توسعه انسانى در ادوار متأخر، موجب كاهش باور به چشم‌زخم گردیده است.[۱۸]

دلایلى كه معمولاً براى اثبات مبتنى بودن چشم‌زخم بر حس حسادت ارائه می‌شده، بیشتر ناظر به جنبه‌هاى فرهنگى و برخى باورهاى عامیانه درباره صاحبان چشم‌شور بوده است: در سراسر جهان، باور بر آن است كه افرادى كه به نحوى دچار محرومیت، فقر، نقص و به‌ طور كلى احساس كمبود نسبت به دیگران‌اند و از این‌ رو ممكن است به دیگران حسادت بورزند، احتمالاً چشمانى شور و نگاهى زیان‌بار نیز دارند، از جمله افراد سالخورده، ناقص‌الخلقه، عقب‌افتاده، معلول، زشت‌رو، كچل، موبور و چشم‌زاغ یا چشم‌آبى البته بیشتر در اقوامى كه در میان آنها چشمان آبى یا موى بور، نامتعارف بود.[۱۹]

زنان نازا، پیر دختران، فقرا و تهی‌دستان با این یادآورى كه در میان این افراد نیز نسبت هایى برقرار بوده است، مثلاً احتمال یا شدت شورچشمى زنان از مردان و پیرزنان از زنان جوان بیشتر بود.[۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] طبعاً هر امر مطلوبى كه در قطب مقابلِ این گونه افراد قرار داشت، ممكن بود موضوع حسادت و رشك‌بردن ایشان تلقى شود. از جمله كودكان، جوانان، ورزشكاران، زیبارویان، نوعروسان و تازه‌دامادان، زنان باردار، موقعیت هاى مسرت‌بار همچون اعیاد و جشنها، سفره‌هاى رنگین غذا، مال و ثروت، درختان و مزارع سرسبز، حیوانات، خانه‌ها، مغازه‌ها، اتومبیلها و غیره [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴]

انواع روشهای درمانی چشم زخم

مشاهده و تأكید بر باورهاى مردم درباره روشهاى پیشگیرى و درمان اثر سوء چشم‌زخم نیز تا حدى این همانى یا ابتناى چشم‌زخم بر حسد را تأیید می‌كند: مردم می‌كوشیده‌اند با تدابیر مختلف، چیزهاى جذاب و قابلِ حسادت را از معرض نگاههاى رشك‌آمیز دیگران دور كنند یا آنها را به‌ نحوى غیرجذاب جلوه دهند. مثلاً بر اندام كودكان خود لباسهاى چركین، مندرس و بی‌قواره می‌پوشاندند، رویشان را نمی‌شستند و آنان را نمی‌آراستند.[۳۵] [۳۶] بر اندام پسركان لباسهاى دخترانه می‌پوشاندند و مویشان را چون دختركان، بلند می‌كردند و گاه از ته می‌تراشیدند.[۳۷] [۳۸] [۳۹]، كودكان خود را با القابى حاكى از ضعف و نقص ــ مثلاً خِنگ، عقب‌افتاده، دست و پاچلفتى و از این قبیل ــ صدا می‌كردند یا در برابر دیگران، پیوسته معایب فرزندان خود را برمی‌شمردند و آنان را تحقیر و سرزنش می‌كردند، به دیگران اجازه نمی‌دادند از محاسن فرزندانشان سخن بگویند و خود نیز از ایشان تعریف و تمجید نمی‌كردند و حتى گاه از بیان شمار درست فرزندان خود طفره می‌رفتند.[۴۰] [۴۱] [۴۲] در و دیوارهاى بیرونى خانه‌ها را یا بدون تزیین می‌گذاشتند یا به نحوی‌ كه در نظر رهگذران، زشت و فقیرانه جلوه كند، می‌ساختند[۴۳] همچنین پوشاندن صورت مردان و زنان با نقاب یا حجاب در سرزمین هاى عربى و به ویژه شمال افریقا تدبیرى براى حفظ از چشم‌زخم دانسته شده است.[۴۴] [۴۵] گو این كه واژه حجاب، در عربى به‌ معناى تعویذ و شىء دافع چشم‌ زخم نیز بوده است.[۴۶]

پیوند چشم زخم و حسد

با این‌همه، این استدلال تنها بر بخشى از انبوه تدابیر مردم به منظور پیشگیرى و دفع چشم‌زخم استوار شده و از این‌ رو با وجود پیوند وثیقى كه میان چشم‌زخم و حسد در فاهمه عمومى برقرار است.[۴۷] درست آن است كه باید میان چشم‌زخم و حسد به رابطه‌اى از نوع عموم و خصوص من‌وجه قائل شد.[۴۸] و میان این دو تمایز نهاد، چنان‌ كه:

اولاً واژه‌هایى چون «حَسد» و نیز «نَفْس» كه مفید معناى حسادت، رقابت، هم‌چشمى، بُخل، خواهندگى، غیرت و دریغ داشتن و به اصطلاح، تمناى زوال نعمت از دیگرى یا تمناى دوام نقص و محرومیت براى غیر بوده.[۴۹][۵۰] [۵۱] در كنار واژه اختصاصی‌ترى چون عَین و تركیباتى چون العَین‌اللامّة براى چشم‌زخم بكار می‌رفته است.[۵۲] [۵۳] در واقع، انطباق گاه به‌ گاه این واژه‌ها بر هم، ناشى از نزدیكى دلالت آنهاست نه این كه هر سه به یك معنا بوده باشند، چنان‌كه در زبان فارسى نیز در اصل میان واژه شورچشمى با واژه‌هایى چون دُژچشمى و بدچشمى ــ به معناى بدخواهى، تنگ‌نظرى و به رشك نگریستن ــ تمایز روشنى برقرار بوده است.[۵۴] [۵۵]

ثانیاً به‌ زعم عوام، علاوه بر كسانى كه به عمد و از روى بدخواهى به دیگران چشم می‌زنند، چه‌بسا افراد نیكخواه و مهربان نیز ممكن است بی‌آنكه بخواهند و صرفاً بنابر این كه شورچشم‌اند به دیگران (مثلاً مادران به فرزندان خود) چشم بزنند و دچار آسیبشان كنند.[۵۶] یا ممكن است آدمى به خود یا اموال خود چشم بزند.[۵۷] براى نمونه‌اى از این‌ گونه چشم‌زخم[۵۸] و حتى جانوران نیز ممكن است به آدمى چشم بزنند.[۵۹] به این ترتیب، ممكن است حسد با چشم‌زخم همراه باشد یا نباشد. پیشنهاد شده است كه نگاه حسادت بار را در صورتى كه در واقعیت عینى منجر به ضرر و زوال نعمت از غیر شود، با چشم‌زخم یكى بینگاریم.[۶۰] یعنى، چشم‌زخم می‌تواند مستقلاً و بدون همراهى با حسِ حسادت، براى دیگران خسارت به بار آورد ولى صرف حسد ورزیدن یا نگاه حسودانه، حائز چنین امكانى نیست.

ثالثاً به‌ جز برخى تدابیر معطوف به دور نگهداشتن چیزهاى مطلوب و نظرگیر از نظاره چشمان شور، سایر تدابیر بسیار متنوعى كه مردم در برابر چشم‌زخم بكار می‌برده‌اند، با فرض یكى دانستن چشم‌زخم با مطلقِ حس حسادت به سادگى توجیه‌پذیر نخواهند بود، مثلاً استفاده از انواع بخورهاى گیاهى، دود كردن اسفند، استفاده از اوراد دینى یا عرفى چون ماشاءاللّه، وان‌یكاد، بنامیزد، چشمت كف‌پام، بزن به تخته و غیره به همراه داشتن انواع تعاویذ، طلسمات، سنگها، فلزات، اشیایى چون نعل اسب، صدف، اجزاى بدن جانوران همچون شاخ كرگدن، دندان فیل، شانه هدهد، چشم حیوانِ قربانى شده یا نظر قربانى، انجام دادن انواع عملیات جادویى با نمك، تخم‌مرغ، زغال، سرب (بعضاً در زمانهاى خاص) و غیره [۶۱] [۶۲] [۶۳] [۶۴] [۶۵] [۶۶] [۶۷] [۶۸] [۶۹] [۷۰] نیز خال‌كوبى و به‌ ویژه استفاده از نمادهاى عدد پنج [۷۱] [۷۲] [۷۳]، خوردن برخى غذاها [۷۴] استفاده از برخى رنگها به‌ ویژه رنگ آبى[۷۵] و در كنار همه اینها، چه‌ بسا گاه خودِ افرادى كه شورچشم دانسته می‌شدند یا خود چنین می‌پنداشتند داوطلبانه براى پیشگیرى از اثر سوءچشم خود، اقداماتى می‌كردند.[۷۶]

چشم‌زخم و رفتار اجتماعى

باور به چشم‌زخم همچون دیگر مادرْباورها در شكل‌دهى یا جهت‌دهى بسیاری‌از سلیقه‌هاى ترجیحى یا امتناعى، عادات و رفتارهاى اجتماعى یا رفتارهاى فردىِ اجتماعْ پرورد بسیار تأثیرگذار بوده است: در گفتگوهاى روزمره، اوراد و اذكار دافع چشم‌زخم، به‌ ویژه ماشاءاللّه، بسامد بالایى دارد؛ در نام‌گذاری ها از برخى نامهاى ناظر به‌ این باور همچون ماشاءاللّه، خداپناه، على پناه براى تسمیه فرزندان خود استفاده می‌كردند یا یك فرد را به چند نام می‌خواندند.[۷۷][۷۸] در رابطه والدین و فرزندان، عیب‌جویى و تحقیر فرزندان نزد دیگران و كوچك جلوه دادن موفقیت هاى او، هنوز هم نزد بسیارى از خانواده‌ها معمول است، گو این كه بعضاً استشعارى به مسئله چشم‌زخم در این موارد ملاحظه نمی‌شود؛ در تشكیلات حكومتى، برخى حكمرانان كسانى را براى دفع چشم‌زخم استخدام می‌كردند و گاه مردم می‌بایست براى دفع چشم‌زخم از حاكم، مراسمى انجام می‌دادند.[۷۹][۸۰]

در مهمانی ها، گاه نه از روى احترام بلكه از ترس چشم‌زخم، زنان را در تغذیه مقدم می‌داشتند.[۸۱] صرف‌نظر از خوى مهمان‌نوازى و سخاوت در برخى مناطق رسم بود كه هر كسى را حتى اگر بی‌دعوت در ضیافت یا در كنار سفره‌اى حاضر می‌شد، پذیرایى كنند و شدیداً اصرار می‌كردند كه دست‌كم «یك لقمه بردارد».[۸۲] در روابط جمعى اگر كسى را به شورچشمى می‌شناختند، وظیفه خود می‌دانستند كه براى نشان دادن خیرخواهى، او را به همگان معرفى كنند.[۸۳] و حكایات راجع به این افراد، نقل محافل بود.[۸۴] [۸۵] [۸۶] در ژستها، اشاره كردن با انگشت به سمت افراد یا نشان دادن كف دست با انگشتان باز به دیگران حركت پسندیده‌اى تلقى نمی‌شد؛[۸۷] در رفتار دینى، با آنكه حیواناتى چون خوك از لحاظ شرعى نجس و استفاده از شیر و گوشت و پوست آنها حرام است، گاه چنین حیوانى را در كنار دامهاى خود در طویله نگاه می‌داشتند.[۸۸] در تجارت، اگر كسى اصرار می‌كرد كه چیزى را از كسى بخرد، طرف ناچار می‌شد حتى بدون رضایت خاطر، آن را به او بفروشد یا اگر كسى از چیزى كه در تملك دیگرى بود، بسیار تمجید و تعریف می‌كرد، رسم بود كه شىء نظر گرفته را به طرف هدیه بدهند و این البته به سوء استفاده‌هاى رندانه‌اى نیز می‌انجامید.[۸۹] چنان‌كه رندان، گاه از افراد شورچشم براى وادار كردن صاحبان احشام به ذبح و قربانى كردن حیوان و اطعام مردم با گوشت آن، سوءاستفاده می‌كردند؛[۹۰] در زیبایی‌شناسى، افراد بور، زاغ یا سبز یا آبى چشم از نظر مردم، زیبا محسوب نمی‌شدند و از ایشان احتراز می‌شد.[۹۱][۹۲] [۹۳] [۹۴] در هنر باور به چشم‌زخم به‌ ویژه در هنرهاى تزیینى و جواهرسازى در جهان اسلام، نقش بسیارى داشته و در نقاشى، خال‌كوبى، كنده‌كارى، حكاكى، بافتن فرش، پارچه و پرده، كاشی‌كارى، و تزیینات داخلى بناها، نقوش و علائم و نمادهاى ضدچشم زخم، از بن‌مایه‌هاى بسیار رایج بوده است.[۹۵] [۹۶][۹۷] و به‌ ویژه در هنر جواهرسازى، ساخت انواعِ لوحه‌هاى آویز كوچك با اوراد ضدچشم‌زخم، از جمله لوحه معروف چهل بسم‌اللّه و نیز ساختِ آویزها و انگشترهایى مرصع به فیروزه، تأثیر وسیع این باور را بازمی‌نمایاند.[۹۸] [۹۹] [۱۰۰] [۱۰۱]

چشم‌زخم در پزشكى عامیانه

در میان یهودیان باور بر این بود كه نود و نه درصد مرگها ناشى از چشم‌ زخم است و تنها یك درصد مردمان به مرگ طبیعى می‌میرند.[۱۰۲] [۱۰۳] [۱۰۴]

این باور در میان مردم عرب به صورت مَثَلهایى از این دست درآمد: «اكثر مردم یا نیمى از مردم بر اثر چشم‌زخم می‌میرند»، «دو سوم گورستانها را چشم‌زخم پر كرده است» یا «چشم‌زخم، خانه‌ها را خالى و گورها را پر می‌كند».[۱۰۵] [۱۰۶] [۱۰۷]

پیوند دادن مرگ و به طریق اولى بیمارى با چشم ‌زخم در پزشكى جهان باستان به‌ ویژه در بین‌النهرین سنت بود و پزشك بین‌النهرینى، پیش از آغاز فرایند درمان، ابتدا طى عملیاتى مشخص می‌كرد كه بیمارى ناشى از عاملى ماوراءالطبیعى مثلاً چشم ‌زخم، چشم بد، دهان بد، انگشت بد است یا آنكه ناشى از عاملى طبیعى و مادّى است و باید با دارو درمان شود.[۱۰۸] [۱۰۹] این سنت كهن در ادوار متأخرتر نیز همچنان در حوزه طب عامیانه در جهان اسلام رواج داشته است.[۱۱۰] [۱۱۱] [۱۱۲]

علاوه بر بیماری هایى چون تب، آبله و سرخك حتى ناراحتى و گریه شدید كودكان كه می‌توانست علل مختلفى داشته باشد و نیز حوادثى كه عملاً بر اثر بی‌احتیاطى و غفلت والدین از كودكان رخ می‌داد، از جمله پرت شدن از بلندى، زمین خوردن و سوختن، ناشى از نظر بد و چشم‌زخم تلقى می‌شد و در نتیجه در كنار مداواى عرفى، عملیات جادویى دفع چشم‌زخم نیز در طب عامیانه تجویز می‌گردید.[۱۱۳][۱۱۴][۱۱۵] البته در چنین مواردى، نسبت دادن حادثه به چشم ‌زخم، علاوه بر توجیه قصور و تقصیر مادر یا پرستار كودك به دیگران می‌فهماند كه این خانواده مورد غبطه و حسد دیگران است، ضمن آنكه در جریانِ تشخیصِ این كه چه كسى به كودك نظر زده، هم معمولاً به برخى افراد بنا به خصومت هاى قبلى، ایرادِ اتهام می‌شد و هم فرصتى براى پر كردن اوقات فراغت زنان فراهم می‌آمد.

از سوى دیگر همچنان‌ كه گاه چشم‌زخم در پیوند با سحر، عامل بیمارى انگاشته می‌شد.[۱۱۶] گاهى نیز در پیوند با عوامل عرفى بیماری‌زا همچون آب بد و بوى بد، مولد بیمارى تلقى می‌گردید.[۱۱۷] هشدارهایى از این دست نیز كه اگر زن باردار به جسدِ مرده نگاه كند، بچه‌اش شورچشم می‌شود.[۱۱۸] [۱۱۹] [۱۲۰] احتمالاً توصیه‌اى طبى براى حفظ زنان باردار از آسیب روحى ناشى از حضور در مراسم خاك‌سپارى و محیط گورستان بوده است.

چشم‌زخم در تعالیم اسلامى

  • الف) زمینه فرهنگى. عرب جاهلى براى در امان ماندن از چشم‌زخم ــ كه نه تنها از اصابت عین آدمى بلكه حتى نتیجه نیروى زیان‌بارِ نگاه حیواناتى چون مار، سگ، روباه، طاووس و كلاغ و نیز نگاهِ جنّیان پنداشته می‌شد.[۱۲۱] [۱۲۲] ــ از انواع تدابیر استفاده می‌كردند كه برخى از آنها پس از ظهور اسلام نیز استمرار یافتند. مثلاً وقتى تعداد شتران كسى به هزار نفر می‌رسید، یك چشم بهترین شتر خود را كور می‌كردند و اگر تعدادشان باز هم بیشتر می‌شد، چشم دیگرش را هم درمی‌آوردند.[۱۲۳]

درباره این كه عرب پیش از اسلام در مجموعه باورها و رفتارهاى معطوف به چشم‌زخم، بیشتر تحت تأثیر سنت هاى سامى بوده‌اند یا سنّت هند و آریایى نمی‌توان رأى داد زیرا هر دو سنت، هم مشحون از باورهاى راجع به چشم‌زخم بوده‌اند و هم در ارتباط و تبادل فرهنگى با اعراب شبه‌ جزیره[۱۲۴] [۱۲۵][۱۲۶]

با این حال می‌توان پذیرفت كه باورهاى مسلمانان شمال افریقا و مغرب در این باره، بیشتر تحت تأثیر باورهاى اروپاى قدیم و جدید بوده و از همین‌رو با باورهاى مسلمانان سرزمین هاى مركزى و شرقى، قدرى متفاوت است.[۱۲۷]

  • ب) در قرآن. هیچ ذكر صریحى از چشم‌زخم در قرآن نیامده است و متن قرآن، مبدعِ یا مؤید چنین باورى نیست. با این حال، بسیارى از مفسران بنابر منابعِ فكرى خود و روش تفسیرى معمول بدون ارائه شواهد قانع‌كننده، پاره‌اى از آیات قرآن را ناظر به چشم‌زخم دانسته‌اند، گو این كه هرگز در این باب اجماعى نبوده است.

گفته‌اند در آیه «وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ»[۱۲۸] یعقوب از ترس چشم خوردن پسرانش به ایشان توصیه كرد كه همگى نه از یك دروازه بلكه از دروازه‌هاى مختلف وارد شوند زیرا پسران یعقوب زیباروى و برومند و پرشمار بودند.[۱۲۹][۱۳۰][۱۳۱]

در این آیه دلالتى بر چشم‌زخم ظاهر نیست و براى این توصیه، احتمالات دیگرى نیز در تفاسیر مطرح شده است. از جمله حسد بردن مردمان بر ایشان و نیز ترس از این كه حكومت با مشاهده قوّت و اتحاد ایشان، آسیبى به آنان وارد سازد.[۱۳۲] [۱۳۳] [۱۳۴]

شاید تأمل بیشتر در آیه بعد كه می‌گوید: تدبیر یعقوب در این باره كارگر نشد نیز بتواند موضوع چشم‌زخم را به‌ كلى منتفى كند.[۱۳۵] درباره آیه معروف «وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» (سوره قلم: 51) نیز بسیارى از مفسران[۱۳۶][۱۳۷] بر مبناىِ قولِ مشهور در میان مفسران، ازلاق به ابصار را دالّ بر چشم زدن گرفته و در شأن نزول این آیه چنین آورده‌اند كه مشركان مردى بسیار شورچشم را از بنی‌اسد ــ كه در این كار خبره و شهره بودند ــ فراخواندند تا پیامبر را چشم بزند و از پاى درآورد، اما چون دست به كار شد، جبرئیل آیه «و ان یكاد» را فرود آورد و بدان پیامبر را از آسیب چشم‌زخم نگاه داشت.

این در حالى است كه ازلاق در لغت به معناى چشم‌زخم نیست و اگر ازلاق به اَبصار را كنایتاً راجع به چشم‌زخم بدانیم، اولى آن است كه منظور از آن، «به نظر عداوت و با بغض و انكار یا با بدخواهى و به تندى و تیزى در كسى نگریستن» باشد براى ترساندن حضرت رسول، چنان‌كه این كاربرد از كلام رایج بوده است.[۱۳۸][۱۳۹][۱۴۰] علاوه بر آنكه برخى عالمان معتزلى چون ابوعلى جُبّائى و ابوالقاسم بلخى/كعبى، اصولاً دلالت این آیه را بر چشم‌زخم نفى كرده‌اند.[۱۴۱] [۱۴۲] [۱۴۳]

تكمیل آیه با عبارت «و یقولون انّه لمجنون» نیز در خور تأمل است و با چشم‌زخم مناسبتى ندارد؛ بنابراین این آیات، مفیدِ تأیید یا ابداع چیزى درباره چشم‌زخم نیستند.[۱۴۴]

  • ج) در حدیث. درباره تأثیر چشم‌زخم در احادیث اهل سنّت مطالبى از قول حضرت رسول اكرم صلی‌ اللّه‌ علیه‌ و آله‌ و سلم نقل شده است. از مجموعه احادیثى كه در تأیید واقعیت داشتن چشم‌زخم نقل شده است، دو حدیث بسامد بیشترى دارند. بر اساس یكى از آنها، چشم‌زخم واقعیت دارد و بلافاصله آمده كه از «خال‌كوبى» نهى شده است.[۱۴۵] [۱۴۶] [۱۴۷]

شاید خال‌كوبى از آن‌رو كه روشى براى دفع چشم‌زخم بوده است در اینجا ذكر و از آن نهى شده باشد. در حدیث دوم[۱۴۸] [۱۴۹] [۱۵۰] [۱۵۱] [۱۵۲] آمده است: «اگر چیزى باشد ــ با تعبیر «لَوْ»ــ كه بتواند بر قضا و قدر سبقت بگیرد، آن چیز چشم‌زخم است».

محتواى این حدیث با توجه به رویكرد توحیدى قرآن و پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله باید مورد مداقّه قرار گیرد.[۱۵۳] اما احادیث شیعه در باب چشم‌زخم چندان زیاد نیست. در حدیثى كه كلینى [۱۵۴] از امام رضا علیه‌السلام روایت كرده است، امام روشى را كه براى دفع چشم‌زخم توصیه می‌شده ــ یعنى فرد چشم‌زن خود را شستشو دهد و سپس چشم‌خورده، خود را با آن آب شستشو كند[۱۵۵] ــ ناشایست خوانده و به جاى آن برخى اعمال دینى مانند قرائت حمد و مُعَوِّذَتین را سفارش كرده است.

در حدیث دیگر كه راوىِ آن ابن‌ بسطام از امام رضا علیه‌السلام بوده، همان تعبیر «العین حقٌّ» آمده است.[۱۵۶] همچنان‌ كه عبارت «اگر چیزى بر قدر سبقت گیرد...»، نیز از امام صادق علیه‌السلام روایت شده است.[۱۵۷] [۱۵۸]

این احادیث، مبناى استنباط هاى فقهى واقع نشده‌اند و چشم‌زخم، موضوع استخراج احكام فقهى نبوده است. هر چند گفته شده است كه در برخى مناطق شمال افریقا در صورت اثبات این كه فرد مشهور به شورچشمى به كسى از این طریق خسارتى وارد آورده، وى را ضامن خسارت می‌دانستند.[۱۵۹] ممكن است در این گزارش ها، میان چشم‌زخم و سحر خلط شده باشد، چنان‌كه به‌ گزارش ابن‌خلدون[۱۶۰] [۱۶۱]

فقها واردكننده خسارت از راه ساحرى را ضامن می‌دانستند ولى چشم‌زننده ضامن نبود زیرا فقها میان فعل ساحرانه، اكتسابى و مختارانه كه به قصد اضرار به غیر انجام می‌شد با فعلِ زیان‌بارِ صاحبِ چشمانِ شور كه غیراكتسابى، غیرمختارانه و طبیعى بود، تمایز قائل می‌شدند. ابن‌خلدون[۱۶۲] حتى میان فعل كسانى كه با نگاه ساحرانه، عبا، پوست یا شكم گوسفندان را می‌شكافتند (بَعّاجان) با فعل فرد شورچشمى كه با دیدن و تحسین كردن چیزى، موجبِ اضرار به آن می‌شود به‌ كلى تفاوت نهاده است.[۱۶۳] [۱۶۴]

اصولاً مردمان، شورچشمى را حالتى مادرزادى می‌دانستند كه به طالع و ساعت تولد افراد بستگى داشت و شدت و ضعف آن نیز در افراد، متفاوت بود و برخلاف سحر نمی‌شد آن را فراگرفت یا تقویت كرد.[۱۶۵] برخى فقها براى كسانى كه به شورچشمى اشتهار می‌یافتند ــ و احتمالاً از این‌رو كه موجب ترس و وحشت مردم می‌شدند ــ احكامى صادر كرده‌اند، از جمله گفته‌اند چشمْ زن (عاین) را باید از مخالطت با مردمان منع كنند و او را در خانه‌اش بازدارند و براى معیشت او، از بیت‌المال مقررى تعیین كنند.[۱۶۶]

باور به چشم‌زخم و وجود احادیثى در تأیید واقعیت آن و به ویژه حدیثى كه چشم‌زخم را همپایه قضا و قدر تلقى می‌كرد، پرسش هایى برمی‌انگیخته كه بسیارى از عالمان مسلمان را به پاسخگویى واداشته است.[۱۶۷] [۱۶۸][۱۶۹]

از دیدگاه آنان در پس سحر و چشم‌زخم و جز این ها، خداوند قادر متعال قرار دارد یعنى آنچه فی‌الواقع تأثیر می‌كند. قدرت الهى است نه این كه این‌گونه عوامل، معارض قدرت مطلق الهى باشند. همچنین گفته شده كه این حدیث از باب مبالغه تأثیر چشم‌زخم را همپایه یا برتر از قضا و قدر عنوان كرده است.[۱۷۰]

براى برخى اقوال دیگر در این كه چشم‌زخم در عرض اراده الهى نمی‌تواند باشد،[۱۷۱] [۱۷۲] در توصیه‌هاى اخلاقى نیز آمده است كه پیروى از اسبابى كه محض توهم و احتمال‌اند همچون افسونها و اوراد و تدبیرهاى دفع چشم‌زخم، منافى توكل‌اند؛ چه اینها نزد عقلا نمی‌توانند از جمله اسباب تلقى شوند.[۱۷۳][۱۷۴]

پانویس

  1. رجوع کنید به ادامه مقاله.
  2. رجوع کنید به جاحظ، ج 2، ص133ـ134.
  3. فخررازى، 1421، ج18، ص172ـ175.
  4. نیز رجوع کنید به وسترمارك، ص24ـ25.
  5. رجوع کنید به جاحظ، همانجا.
  6. ابن‌سینا، 1404، ج2، فن6، ص177.
  7. همو، 1403، ج3، ص417.
  8. اخوان‌الصفا، ج4، ص259.
  9. غزالى، ج1، ص34.
  10. فخررازى، 1411، ج2، ص424.
  11. صدرالدین شیرازى، 1981، سفر3، ج1، ص347.
  12. ج3، ص417.
  13. ص178، 607.
  14. رجوع کنید به غزالى، همانجا.
  15. ابن‌خلدون، ج1، مقدمه، ص663.
  16. مجلسى، ج69، ص34.
  17. د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Ayn"
  18. هاشمى، ص535، پانویس5.
  19. رجوع کنید به خاطر، ج2، ص195ـ196.
  20. رجوع کنید به وسترمارك، ص25.
  21. عزیزاحمد، ص70.
  22. شهری‌باف، ج3، ص102ـ103.
  23. ده‌بزرگى، ص460، پانویس1.
  24. د.اسلام، همانجا.
  25. د.دین و اخلاق، ج5، ص610ـ611.
  26. دایرةالمعارف دین، ذیل "Folk religion: folk Islam"
  27. رجوع کنید به ماسه، ج1، ص55ـ58، ج2، ص322، 326ـ327.
  28. شهری‌باف، ج1، ص175ـ176، ج3، ص102ـ103.
  29. لین، ص160.
  30. همایونى، ص308، 349.
  31. اسدیان خرم‌آبادى و همكاران، ص233ـ234.
  32. بَترزبى، ص120.
  33. برهانى، ص414.
  34. نجیب قاقو، ص30.
  35. رجوع کنید به لین، ص71.
  36. آدامز، ص189.
  37. لین، همانجا.
  38. شهری‌باف، ج1، ص505.
  39. هاشمى، ص530ـ532.
  40. رجوع کنید به ویلسون، ص220.
  41. آدامز، همانجا.
  42. د.اسلام، چاپ دوم، ج5، ص619.
  43. رجوع کنید به شهری‌باف، ج3، ص203ـ204.
  44. رجوع کنید به ولهاوزن، ص196.
  45. وسترمارك، ص 26.
  46. رجوع کنید به احمد امین، ذیل «الأحجبة»؛ نیز رجوع کنید به تعویذ.
  47. رجوع کنید به احمد امین، ذیل «الحسد».
  48. طیر، ص468ـ471.
  49. رجوع کنید به جوهرى.
  50. ابن‌منظور.
  51. زبیدى، ذیل «حسد».
  52. رجوع کنید به خلیل‌ بن احمد، ج8، ص323، ذیل «لمم».
  53. ابن‌منظور، ذیل «عین»، «لمم».
  54. رجوع کنید به كارنامه اردشیر بابكان، ص18ـ19.
  55. در مقایسه با آنچه در بندهش، ص121، به‌عنوان شورچشمى به آگاشْ دیو منتسب شده است.
  56. رجوع کنید به ماسه، ج1، ص55ـ56.
  57. طیر، ص469.
  58. رجوع کنید به مسعودى، ج4، ص8ـ9.
  59. رجوع کنید به ادامه مقاله.
  60. طیر، ص468.
  61. رجوع کنید به ماسه، ج1، ص55ـ58، ج2، ص322ـ326.
  62. شكورزاده، ص176، 274ـ275.
  63. همایونى، ص346ـ349.
  64. هنرى، ص87ـ88؛ رجایى، ص399.
  65. عناصرى، ص75.
  66. اسدیان خرم‌آبادى و همكاران، ص177ـ178.
  67. هاشمى، ص526ـ529.
  68. نجیب قاقو، ص30.
  69. د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Karkaddan".
  70. د.ترك، ذیل "Nazar"
  71. رجوع کنید به وسترمارك، ص30ـ50.
  72. لیرد، ص92.
  73. نیز رجوع کنید به خمسه.
  74. مثلاً بهمن سرخ با شیر رجوع کنید به گردیزى، ص246.
  75. رجوع کنید به رنگ.
  76. رجوع کنید به پهلوان، ص127.
  77. رجوع کنید به دونالدسون، ص18.
  78. عزیز احمد، ص70.
  79. رجوع کنید به رشیدالدین فضل‌اللّه، ج2، ص1289.
  80. مورگان، ص53.
  81. رجوع کنید به وسترمارك، ص25ـ26.
  82. همانجا.
  83. رجوع کنید به جمیلى، ص54.
  84. رجوع کنید به جاحظ، ج2، ص141ـ142.
  85. مجلسى، ص60، ص17.
  86. دونالدسون، ص16ـ17.
  87. رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Khamsa"، "Ishara"
  88. رجوع کنید به ماسه، ج2، ص322.
  89. وسترمارك، ص27.
  90. احمدامین، ذیل «الحسد».
  91. رجوع کنید به سانسون، ص80.
  92. ده‌بزرگى، ص460، پانویس1.
  93. باستانى پاریزى، ص166.
  94. نجیب قاقو، همانجا.
  95. رجوع کنید به وسترمارك، ص38ـ39، 54.
  96. سرنا، ص105، پانویس.
  97. بلوكباشى، ص46.
  98. رجوع کنید به آلمانى، ج1، ص353.
  99. ویلز، ص330.
  100. شهری‌باف، ج2، ص383.
  101. اسدیان خرم‌آبادى و همكاران، ص177ـ178.
  102. رجوع کنید به وسترمارك، ص56.
  103. براى چشم ‌زخم/عَیین هَرع در یهودیت رجوع کنید به د.جودائیكا، ذیل "Evil eye".
  104. واژه‌هاى فرهنگ یهود، ص191ـ192.
  105. رجوع کنید به وسترمارك، ص24.
  106. د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Ayn".
  107. دایرةالمعارف دین، همانجا.
  108. رجوع کنید به وسترمارك، ص56.
  109. مجیدزاده، ج2، ص208.
  110. رجوع کنید به طعمه، ص358.
  111. همایونى، ص347؛ شكورزاده، ص271ـ272.
  112. اسدیان خرم‌آبادى و همكاران، ص260.
  113. رجوع کنید به شهری‌باف، ج3، ص178ـ184.
  114. ماسه، ج1، ص55ـ58.
  115. احمد جبار احمد، ص107.
  116. رجوع کنید به «عرب مرسى مطروح»، ص552ـ553.
  117. رجوع کنید به فیلبرگ، ص 267.
  118. رجوع کنید به پاینده، ص296.
  119. ناجى محفوظ، ص15.
  120. یوسفى، ص196.
  121. رجوع کنید به جاحظ، ج2، ص131ـ132.
  122. جوادعلى، ج6، ص752.
  123. رجوع کنید به جاحظ، ج1، ص17.
  124. رجوع کنید به وسترمارك، ص55ـ58.
  125. د.ایرانیكا، ذیل واژه با ارجاعات قابل انتقاد به متون دینى هند و ایرانى.
  126. قس ادعاىِ نادرستِ دایرةالمعارف فارسى، ذیل واژه، درباره اشاعه این باور از اعراب مسلمان به ایران كه همین مطلب در دایرةالمعارف تشیع، ذیل واژه نیز نقل شده است.
  127. رجوع کنید به وسترمارك، ص56؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Al-Ma gh rib, AlMamlaka Al-Ma gh ribiyya. III-VI"
  128. سوره یوسف: 67.
  129. رجوع کنید به طبرى.
  130. طوسى؛ فضل‌ بن حسن طبرسى.
  131. فخررازى، 1421، ذیل آیه.
  132. رجوع کنید به طوسى.
  133. فخررازى، 1421.
  134. مجلسى، ج60، ص6، 8ـ9.
  135. راى توضیح بیشتر رجوع کنید به معرفت، ص230ـ231.
  136. براى نمونه رجوع کنید به طبرى.
  137. طوسى؛ طباطبائى، ذیل آیه.
  138. رجوع کنید به طوسى، همانجا.
  139. فضل‌ بن حسن طبرسى، ذیل سوره قلم: 51.
  140. مجلسى، همانجاها. نیز رجوع کنید به ابن‌منظور، ذیل «زلق».
  141. رجوع کنید به طوسى.
  142. فضل‌ بن حسن طبرسى.
  143. مجلسى، همانجاها.
  144. براى توضیح بیشتر رجوع کنید به معرفت، همانجا.
  145. العینُ حقٌّ و نَهى عن الوَشْمِ رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج2، ص319.
  146. بخارى، ج7، ص23ـ24، 64.
  147. براى تفسیر این حدیث رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ج10، ص173ـ175.
  148. رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج6، ص438.
  149. مسلم‌بن حجاج، ج7، ص14.
  150. ابوداوود، ج4، ص210.
  151. ترمذى، ج3، ص268.
  152. براى شرح مفصّل شأن صدور این حدیث رجوع کنید به شوكانى، ج9، ص107.
  153. رجوع کنید به ادامه مقاله.
  154. ج6، ص503.
  155. رجوع کنید به ابوداوود، ج2، ص224.
  156. رجوع کنید به ابن‌بسطام، ص121.
  157. رجوع کنید به حسن‌ بن فضل طبرسى، ص414.
  158. مجلسى، ج92، ص130ـ131.
  159. رجوع کنید به وسترمارك، ص24.
  160. ج1، مقدمه، ص663ـ664.
  161. نیز رجوع کنید به شوكانى، ج9، ص110.
  162. برخلاف آنچه د.تشیع، همانجا به غلط از او نقل كرده.
  163. رجوع کنید به ابن‌خلدون، همانجا.
  164. نیز رجوع کنید به ج1، مقدمه، ص660ـ661.
  165. رجوع کنید به دونالدسون، ص15.
  166. براى نمونه رجوع کنید به شوكانى، ج9، ص110.
  167. براى نمونه رجوع کنید به شریف رضى، ص368ـ369.
  168. ابن‌تیمیه، ص346ـ347.
  169. نیز رجوع کنید به ممون، ص17، 365، پانویس351.
  170. رجوع کنید به مجلسى، ج69، ص34ـ35.
  171. رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، همانجا.
  172. مجلسى، ج60، ص7ـ8، 19ـ21.
  173. رجوع کنید به سعدى، ص139.
  174. نراقى، ج3، ص227.

منابع مقاله

  • علاوه بر قرآن
  • هانرى رنه دآلمانى، از خراسان تا بختیارى، ترجمه غلامرضا سمیعى، تهران 1378ش.
  • ابن‌ بسطام (حسین‌ بن بسطام) و ابن‌بسطام (عبداللّه‌ بن بسطام)، طب الائمة علیهم‌السلام، نجف (1385)، چاپ افست بیروت (بی‌تا).
  • ابن‌ تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة اصحاب الجحیم، (بی‌جا، بی‌تا).
  • ابن‌ حجر عسقلانى، فتح البارى: شرح صحیح‌البخارى، بولاق 1300ـ1301، چاپ افست بیروت: دارالمعرفة، (بی‌تا).
  • ابن‌ حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، (بی‌تا.)؛
  • ابن‌ خلدون
  • ابن‌سینا، الاشارات والتنبیهات، مع‌الشرح لنصیرالدین طوسى و شرح‌الشرح لقطب‌الدین رازى، تهران 1403.
  • همو، الشفاء، الطبیعیات، ج2، الفن السادس: النفس، چاپ ابراهیم مدكور، جورج قنواتى، و سعید زاید، قاهره 1395/1975، چاپ افست قم 1404.
  • ابن‌ منظور
  • سلیمان‌ بن اشعث ابوداوود، سنن ابی‌داود، چاپ سعید محمد حام، بیروت 1410/1990.
  • احمد امین، قاموس‌العادات والتقالید والتعابیر المصریة، قاهره 1953.
  • احمد جبار احمد، «السیبة: تقالید و عادات شعبیة»، التراث الشعبى، ش 11 و 12 (1984).
  • اخوان‌الصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلّان‌الوفاء، چاپ عارف تامر، بیروت 1415/1995.
  • محمد اسدیان خرم‌آبادى، محمدحسین باجلان فرخى و منصور كیائى، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران 1358ش.
  • محمدابراهیم باستانى پاریزى، فرمانفرماى عالم، تهران 1364ش.
  • هرلدر. بَترزبى، «وصف موجز لبعض ممارسات الطب الشعبى فى ولایة اسطنبول»، ترجمة یوسف داود عبدالقادر، التراث الشعبى، سال8، ش9 (1977)
  • محمد بن اسماعیل بخارى، صحیح‌البخارى، (چاپ محمد ذهنی‌افندى)، استانبول 1401/1981.
  • مهدى برهانى، «شهرهاى دلپسند بیابان نوردان»، آینده، سال13، ش6 و 7 (شهریور و مهر 1366).
  • على بلوكباشى، «نقش و نگارهاى سردرِ خانه‌هاى قدیم تهران»، نشر دانش، سال13، ش5 (مرداد و شهریور 1372).
  • بندهش (گردآورى) فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369ش.
  • محمود پاینده، آئین ها و باورداشت هاى گیل و دیلم، تهران 1355ش.
  • كیوان پهلوان، فرهنگ مردم الاشت و سوادكوه، تهران 1382ش.
  • محمد بن عیسى ترمذى، سنن الترمذى، ج3، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت 1403.
  • عمرو بن بحر جاحظ، كتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر [1385ـ 1389/1965ـ1969]، چاپ افست بیروت (بی‌تا).
  • محمد عجاج جمیلى، «معتقدات غیبیة غریبة»، التراث الشعبى، سال7، ش8 و 9 (1976).
  • جوادعلى، المفصل فى تاریخ العرب قبل‌الاسلام، بغداد 1413/1993.
  • اسماعیل‌ بن حماد جوهرى، الصحاح: تاج‌اللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407.
  • لحد خاطر، العادات والتقالید اللبنانیة، بیروت 2002.
  • خلیل‌ بن احمد، كتاب العین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم 1409.
  • دایرةالمعارف تشیع، زیرنظر احمد صدرحاج سیدجوادى، كامران فانى و بهاءالدین خرمشاهى، تهران 1366ش، ذیل «چشم‌زخم» (از بهاءالدین خرمشاهى).
  • دایرةالمعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسین مصاحب، تهران 1345ـ1374ش.
  • ژیلا ده‌بزرگى، «چشم‌زخم در باور و فرهنگ ایرانیان»، چیستا، سال20، ش6 و 7 (اسفند 1381 و فروردین 1382).
  • احمد على رجایى، «چشمارو چیست؟»، مجله دانشكده ادبیات مشهد، سال1، ش 4 (زمستان 1344).
  • رشیدالدین فضل‌اللّه.
  • محمد بن محمد زبیدى، تاج‌العروس من جواهرالقاموس، چاپ على شیرى، بیروت 1414/1994.
  • مارتین سانسون، سفرنامه سانسون: وضع كشور ایران در عهد شاه‌سلیمان صفوى، ترجمه محمد مهریار، اصفهان 1377ش.
  • كارلاسرنا، سفرنامه مادام كارلاسرنا: آدمها و آیین ها در ایران، ترجمه علی‌اصغر سعیدى، تهران 1362ش.
  • مصلح‌ بن عبداللّه سعدى، بوستان سعدى: سعدی‌نامه، چاپ غلامحسین یوسفى، تهران 1363ش.
  • محمد بن حسین شریف‌رضى، المجازات النبویة، چاپ طه محمد زینى، (قاهره 1968)، چاپ افست قم (بی‌تا).
  • ابراهیم شكورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران 1363ش.
  • محمد شوكانى، نیل‌الاوطار من احادیث سیدالاخیار: شرح منتقی‌الاخبار، بیروت 1973.
  • جعفر شهری‌باف، طهران قدیم، تهران 1381ش.
  • محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازى، الحكمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت 1981.
  • همو، المبدأ والمعاد، چاپ جلال‌الدین آشتیانى، قم 1380ش.
  • طباطبائى.
  • حسن‌ بن فضل طبرسى، مكارم‌الاخلاق، قم 1392/1972.
  • فضل‌ بن حسن طبرسى.
  • طبرى، جامع.
  • سلمان‌هادى طعمه، كربلاء فی‌الذاكرة، بغداد 1988.
  • طوسى.
  • مصطفى محمد طیر، «العین والحسد»، مجلة الازهر، سال 42، ش6 (شعبان 1390).
  • «عرب مرسى مطروح»، المقتطف، ج47، ش6 (23 محرم 1334).
  • عزیز احمد، تاریخ تفكر اسلامى در هند، ترجمه نقى لطفى و محمدجعفر یاحقى، تهران 1367ش.
  • جابر عناصرى، تجلى دوازده ماه در آئینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران، مرند 1374ش.
  • محمد بن محمد غزالى، كیمیاى سعادت، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1364ش.
  • محمد بن عمر فخررازى، التفسیرالكبیر، او، مفاتیح الغیب، بیروت 1421/2000.
  • همو، كتاب المباحث المشرقیة فى علم الالهیات والطبیعیات، حیدرآباد، دكن 1343، چاپ افست قم 1411.
  • كارل گونار فیلبرگ، ایل‌پاپى: كوچ‌نشینان شمال‌غرب ایران، ترجمه اصغر كریمى، تهران 1369ش.
  • كارنامه اردشیر بابكان، با متن پهلوى، آوانویسى، ترجمه فارسى و واژه‌نامه، چاپ بهرام فره‌وشى، تهران: دانشگاه تهران، 1354ش.
  • كلینى.
  • عبدالحی‌بن ضحاك گردیزى، زین‌الاخبار، چاپ عبدالحى حبیبى، چاپ افست تهران 1347ش.
  • مجلسى.
  • یوسف مجیدزاده، تاریخ و تمدن بین‌النهرین، تهران 1376ـ1380ش.
  • مسعودى، مروج (بیروت).
  • مسلم‌ بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفكر، (بی‌تا).
  • محمدهادى معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الكریم، قم 1424/2003.
  • دیوید مورگان، مغولها، ترجمه عباس مخبر، تهران 1371ش.
  • ناجى محفوظ، «من الطب الشعبى البغدادى»، التراث الشعبى، ش4 (خریف 1988).
  • نجیب قاقو، «من عادات الموصل الشعبیة»، همان، سال1، ش7 (ذی الحجه 1389/محرم 1390).
  • محمدمهدی‌ بن ابی‌ذر نراقى، جامع السعادات، چاپ محمد كلانتر، نجف 1387/1967، چاپ افست بیروت (بی‌تا).
  • واژه‌هاى فرهنگ یهود، نویسندگان: حییم شختر و دیگران، مترجمین: منشه امیر و دیگران، تل‌اویو: انجمن جوامع یهودى، 1977.
  • چارلز جیمز ویلز، ایران در یك قرن پیش: سفرنامه دكتر ویلز، ترجمه غلامحسین قراگوزلو، (تهران) 1368ش.
  • احسان‌اللّه هاشمى، «آداب دفع چشم‌زخم در اردستان»، یغما، ج32 (1370ش).
  • صادق همایونى، فرهنگ مردم سروستان، مشهد 1371ش.
  • مرتضى هنرى، نوروزگان: گفتارها و سرودهایى در آیین‌هاى نوروزى، تهران 1377ش.
  • فریده یوسفى، فرهنگ و آداب و رسوم سوادكوه، (سارى) 1380ش.
  • Isaac Adams, Persia by a Persian: being personal experiences of manners, customs, habits, religious and social life in Persia, London 1906
  • Bess Allen Donaldson, The wild rue: a study of Muhammadan magic and folklore in Iran, London 1938, repr. New York 1973
  • EIr., s.v. "Casm-zakm" (by Ebrahim Sakurzada and Mahmoud Omidsalar)
  • Encyclopaedia Judaica, Jerusalem 1978- 1982, s.v. "Evil eye" (by Dov Noy)
  • EI2, s.vv. "Ayn" (by Ph. Marcais), "Karkaddan" (by F. Virè), "Lakab" (by C.E. Bosworth), "Al- Maghrib, Al-Mamlaka Al-Maghribiyya. III-VI" (by E. Levi- Provencal and G. S. Colin), "Ishara", "Khamsa"
  • Encyclopaedia of religion and ethics, ed. James Hastings, Edinburgh: T.and T. Clark, 1980-1981, s.v."Evil eye" (by F. T.Elworthy)
  • The Encyclopedia of religion, ed.Mircea Eliade, New York 1987, s.v. "Folk religion: folk Islam" (by Raphael Patai)
  • Edward William Lane,An account of the manners and customs of the modern Egyptians, London 1986
  • Arthur Leared, Morocco and the Moors: being an account of travels, with a general description of the country and its people, London 1985
  • Henri Masse, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris 1938
  • Muhammad Umar Memon, Ibn Taimiya's struggle against popular religion,with an annotated translation of his Kitab iqtida as-sirat al-mustaqim mukhalafat ashab al-jahim, The Hague 1976
  • TA, s.v. "Nazar" (by H. Eren)
  • Julius Wellhausen, Reste arabischen Heidentums: gesammelt und erlautert,Berlin 1961
  • Edward Westermarck, Pagan survivals in Mohammedan civilisation, Amsterdam 1973
  • Samuel Graham Wilson, Persian life and customs, New York 1973

منابع

  • دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد: 12، صفحه: 5497، مدخل "چشم زخم" از ابراهیم موسی‌پور، در دسترس در کتابخانه مدرسه فقاهت.