هارون الرشید

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

هارون الرشید پنجمین خلیفه عباسی و یکی از سفّاک‌ترین و عیّاش‌ترین خلفای عباسی بود. او در طول زندگی خود، چند صد نفر از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام را کشت. او همچنین امام هفتم شیعیان امام موسی کاظم علیه السلام را به شهادت رساند.[۱]

عصر هارون به جهت درآمد زیاد، اموال فراوان، رونق تجارت، پيشرفت علم، فلسفه و موفقيت‌ در فتوحات، عصر طلايي دوران حكومت عباسي ناميده مي‌شود.[۲]

ولادت

هارون، ابوجعفر فرزند مهدي عباسي است. در سال 145 ه.ق در شهر ري به دنيا آمد. مادرش كنيزي بنام خيزران بود.[۳]

به خلافت رسیدن هارون

هارون در همان شبي كه هادي درگذشت به خلافت رسيد. هنگامي كه هادي درگذشت خزيمة بن خازم در نيمه‌هاي شب بر بستر جعفر بن هادي آمد و با ارعاب و تهديد براي هارون بيعت گرفت. هارون خلافت خود را مديون مادرش و كوشش هاي مداوم يحيي بن خالد برمكي بود. يحيي كه به دليل پشتيباني از هارون در زندان هادي بسر مي‌برد بلافاصله پس از آن كه هارون بر خلافت رسيد از زندان رهايي يافت و از جانب خليفه به مقام وزارت منصوب شد و فرمان داد تا خبر مرگ هادي و خلافت وي را به همه ولايات گزارش كند و از اميران و سپاهيان براي او بيعت بگيرد.

حوادث خلافت هارون

هارون در آغاز حكومتش خواست سياست خشن هادي را در برابر علويان جبران كند لذا با آنان ملايمت و همدردي نشان داد و به آنان امان داد و علويان ساكن بغداد را به مدينه بازگرداند و استاندار مدينه را به جهت آزار علویان درگذشته بركنار كرد.[۴]

اما علويان از اعتقاد راسخ خود مبني بر اين كه خلافت حق ايشان است برنگشتند و براي رسيدن به آن دست به مبارزه و شورش زدند. قيام يحيي بن عبدالله، از جمله قيام هاي علويان، در دوران هارون الرشيد اتفاق افتاد. يحيي بن عبدالله بن حسن بن حسن برادر نفس زكيه از داعيان و مبلغان او بود. او هنگامي كه قيام نفس زكيه با شكست روبرو شد و پيروانش مورد تعقيب عباسيان قرار گرفتند به ديلم رفت و خود را امام خواند و مردم نيز با وي بيعت كردند و او را فرمانرواي دولت ناميدند. هارون الرشيد براي از بين بردن خطر يحيي، وی را به همراه امان نامه‌اي كه به امضاي قاضيان و بزرگان بني هاشم رسانده بود به بغداد دعوت کرد و یحیی نیز با فضل به بغداد آمد. هارون ابتدا مقدم يحيي را گرامي داشت ولي اندكي بعد فقيهان و قاضيان را به صدور فتوايي مبني بر مشروعيت نقض آن پيمان نامه مجبور کرد و سپس يحيي را به قتل رساند. قتل يحيي موجب برانگيخته شدن عواطف و احساسات مردم ديلم شد و زمينه‌ي تاسيس دولتي مستقل و شيعي را در قلمرو خلافت عباسي يعني علويان طبرستان را فراهم كرد.[۵]

دوران طولاني خلافت هارون با قيام ها و شورش هاي مختلفي همراه بود. گروهي از خوارج كه قدرت خلفا و احكام شرعي آنان را قبول نداشتند در منطقه جزيره (قسمت شمالي عراق) به فرماندهي وليد بن طريف شاري فعال شدند و قدرت خود را به آذربايجان و ارمنستان و سواد عراق گسترش دادند كه هارون نيروي نظامي به رهبري يزيد بن مزيد شيباني به رويارويي با آنان فرستاد و در سال 179 ه.ق بر آنان چيره شد.

در سرزمين شام نیز برخوردهاي قبيله ای بين يمني‌ها و عدناني‌ها در سال 176 ه.ق، در دمشق به بالاترين حد خود رسيد و نزديك دو سال این درگیری ها طول كشيد و هارون با كمك برمكيان توانست اوضاع را سامان دهد.[۶]

در افريقيه نيز از سال 171 ه.ق ناآرامي‌هايي به علت قيام خوارج و بعض فرماندهان سپاه و بربرها ایجاد شد. هارون هزيمة بن اعين را استاندار افريقيه كرد كه وي توانست آرامش را به این منطقه بازگرداند و پس از او ابراهيم بن اغلب استاندار افريقيه شد. وی باعث شكوفايي عمراني و اقتصادي در افريقيه شد و زمينه ی ايجاد حكومت اغلبيان را فراهم آورد و بعدها از حكومت مركزي بغداد مستقل شد و «قيروان» را در جنوب غربي تونس فعلي بر پايتختي برگزيد.[۷]

هارون و برامکه

سقوط برمكيان از حوادث مهم دوران خلافت هارون الرشيد است. جد اين خاندان «برمك» در زمان خلافت عثمان يا عبدالملك اسلام آورد. وي پيش از آن كه اسلام آورد متولي معبد بودايي "نوبهار" در بلخ بود. نخستين فرد اين خاندان كه به دربار عباسي راه يافت "خالد بن برمك" بود كه به ابومسلم پيوست و فرماندهي بخشي از سپاه او را به عهده گرفت. وي مدتي متصدي ديوان خراج سفاح بود و مدتي هم وزارت منصور را بر عهده داشت. پس از خالد فرزندش يحيي جاي او را گرفت. وي مدتی به حكومت آذربايجان و ارمنستان رسيد و در زمان خلافت مهدي مربي هارون شد. در دوره خلافت هادي به دليل دفاع از حق وليعهدي هارون به زندان افتاد و با روي كار آمدن هارون در دربار خلافت تقرب بسيار يافت و به همراه فرزندانش جعفر، فضل، موسي و محمد قدرت و نفوذي بي مانند بدست آورد و در هفده سال اول خلافت هارون كارهاي كشوري و لشكري را با كفايت تمام اداره این خاندان اداره مي‌كردند.[۸]

قدرت و ثروت گسترده آل برمك حس رقابت و حسادت بزرگان عرب را برانگيخت و موجب دشمني آنان با برمكيان و سعايت ايشان نزد خليفه شد. سرانجام اين دشمني‌ها مؤثر افتاد و خليفه را نسبت به خاندان برمكي بدگمان ساخت. به دستور هارون این خاندان و وابستگان آنها دستگیر و به قتل رسیدند.[۹]

از بین بردن برمكيان از اشتباهات هارون محسوب مي‌شود چرا كه با سقوط اين خاندان راه براي نفوذ عناصر نالايقي چون فضل بن ربيع و علي بن عيسي بن ماهان به دربار خلافت باز شد و ضعف و فساد دستگاه اداري دولت عباسي را فراگرفت و به گفته مسعودي «پس از برمكيان، كارها مختل شد و مردم بي تدبيري و سوء سياست‌ هارون را آشكارا ديدند.[۱۰]

بعدها هارون خود نيز از كرده خود پشيمان شد و از براندازي اين خاندان اظهار تأسف كرد.[۱۱]

هارون در مدت زمان طولاني خلافتش درگيري‌هاي مختلفي با شيعيان داشت و در موارد متعددي به آزار و كشتن آنان اقدام كرد. اخبار اين كشتارها را ابوالفرج اصفهاني در كتاب مقاتل الطالبين و نيز برخي از آنها را طبري در كتاب خود نقل کرده اند. به طور كلي اعمال فشار هارون نسبت به شيعيان قابل مقايسه با دوره‌هاي پيشين نبوده و به لحاظ گستردگي و شدت بايد با دوره‌هايي مانند دوران متوكل مقايسه شود.

هارون و امام هفتم علیه السلام

امام كاظم علیه السلام دوبار به دستور هارون به زندان افتادند. زمان مرتبه نخست ثبت نشده است اما مرتبه دوم از سال 179 تا 183 هـ.ق به مدت چهار سال به طول انجاميد و منجر به شهادت آن حضرت شد.

هارون در مجلسي از امام كاظم علیه السلام پرسيد: «چگونه شما مي‌گوئيد ما از ذريه رسول خدا صلی الله علیه و آله هستيم، در حالي كه پيامبر فرزند ذكور نداشته است و شما فرزندان دختر او هستيد؟ آن حضرت دو دليل براي او ذكر كرد نخست آيه 85 سوره انعام كه عيسي را فرزند ابراهيم مي‌شمارد و دوم آيه مباهله كه در آن حسن و حسين علیهما السلام مصداق «و ابناءنا» دانسته شده‌اند».

اثبات اين مسئله براي عباسيان كه به بهانه ی عموزادگي با رسول خدا صلی الله علیه و آله خلافت خود را مشروعيت بخشيده بودند بسيار گران تمام شد.

امام كاظم علیه السلام پس از مدت زمان طولاني در زندان مسموم و به شهادت رسيد. مطابق روايتي از امام رضا علیه السلام قتل امام كاظم به دستور هارون و توسط يحيي بن خالد برمكي انجام شده است. از آنجا كه شهادت امام علیه السلام در زندان و مخفيانه صورت گرفت حاكمان عباسي فريبكارانه به مردم اعلام كردند كه آن حضرت به مرگ طبيعي از دنيا رفته است و برخي از مورخان نيز تحت تأثير اين عوام فريبي مرگ آن حضرت را طبيعي گزارش كردند.

پس از شهادت جسد مبارك امام را به دو دليل در معرض ديد خواص اهل بغداد و عموم مردم قرار دادند:

  1. فقها و بزرگان بغداد، از جمله هيثم بن عدي را بر سر جسد مبارك امام آوردند تا ببينند زخم و جراحت و آثار خفگي در بدن آن حضرت وجود ندارد و بپذيرند كه ايشان به مرگ طبيعي از دنيا رفته‌اند.
  2. از آنجا كه برخي از شيعيان معتقد به مهدويت آن حضرت بودند و يا احتمال داشت اعتقاد به مهدويت او پيدا كنند جسد امام را روي پل بغداد بر زمين نهادند و يحيي بن خالد دستور داد تا فرياد زنند: اين موسي بن جعفر علیه السلام است كه رافضه معتقدند او نمرده است.[۱۲]

تاريخ شهادت ايشان بنابر نقل شيخ صدوق 25 رجب سال 183 ه.ق بوده است و پيكر ايشان در «باب التين» بغداد در مقبره قريشي‌ها دفن شد.

هارون و امپراطوری روم

از موفقيت‌هاي چشمگير دوران طولاني خلافت هارون الرشيد جنگ هاي خارجي با روميان است. هارون اهتمام فراواني به جهاد با روميان داشت و علاوه بر اين كه خود مكرر به جنگ با آنان مي‌رفت يكي از پسرانش به نام قاسم را وقف اين كار كرده بود.

اوج اين موفقيت از سال 181 ه.ق بود كه هارون با سپاهي بزرگ به آسياي صغير لشكر كشيد و تا قسطنطنيه پيش رفت و ملكه روم كه توان مقابله با سپاه هارون را نداشت از در صلح درآمد و تعهد داد كه سالانه غرامتي براي درگاه خلافت بفرستد.[۱۳]

چند سال پس از آن كه "نقفور" به امپراطوري روم رسید، سير قرارداد صلح مذكور را ناديده گرفت و در نامه‌اي براي هارون نوشت كه غرامت ها را بازگرداند وگرنه براي جنگ آماده شود.

هارون در پاسخ امپراتور روم نامه‌اي با لحن تند و تحقيركننده نوشت و با سپاهي آسياي صغير را درنورديد و امپراطور كه در آن زمان درگير جنگ هاي داخلي بود به ناچار شرايط قبلي را براي صلح پذيرفت.[۱۴] همچنين سپاه عباسي به فرمان هارون در سال 190 ه.ق جزيره قبرس را تصرف كرد و هزاران اسير را به بغداد آورد.

اين وقايع كه نشانگر اقتدار دولت عباسي و نفوذ سياسي آن در پايان قرن دوم هجري بود توجه "شارلماني" پادشاه فرانك (فرانسه) را به خود جلب كرد و چون شارلماني به طرفداري از پاپ با امپراتور روم شرقي سر جنگ داشت تصميم گرفت كه با هارون خليفه عباسي رابطه دوستي برقرار كند و از قدرت نظامي و سياسي او براي تضعيف رقيب خود سود جويد. لذا سفيراني به دربار هارون فرستاد و نامه‌هايي مبني بر اظهار صلح و دوستي ميان آن دو رد و بدل شد.[۱۵]

هارون و تعیین ولیعهد

هارون الرشيد در سال 175 ه.ق به تعيين جانشينان خود پرداخت. وي فرزندش محمد را كه بعدها لقب امين گرفت و مادرش زبيده از نوادگان منصور بود بر فرزند بزرگترش عبدالله ملقب به مامون كه از كنيزي ايراني بود مقدم داشت و وليعهد خويش نمود. وي بعدها در سال 183 ه.ق عبدالله (مأمون) را جانشين دوم خويش كرد و براي جلوگيري از بروز اختلاف و درگيري ميان آنان پيمان نامه‌هايي، متضمن سوگندهاي فراوان جداگانه از طرف امين و مامون را به همراه گواهي فقيهان و قاضيان و بزرگان خاندان عباسي به خانه كعبه آويخت.[۱۶]

هارون پس از چندي در سال 189 ه.ق پسر ديگرش قاسم را به عنوان جانشين سوم خود انتخاب كرد به شرط آن كه مأمون در زمان خلافت خود اختيار خلع او را داشته باشد.

قیام رافع بن لیث

ناآرامي‌هاي خراسان از شورش هاي اواخر عمر هارون محسوب مي‌شود. ناحيه خراسان از زمان ولايتداري علي بن عيسي بن ماهان صحنه فتنه‌هاي خونين بود وي فرد ستمگر و بي باك بود و در تمام مدت حكومتش با زورگويي در خراسان حكمراني كرد. با اين وجود هارون الرشيد از وي حمايت مي‌كرد چرا كه علي بن عيسي هدايا و تحفه‌هاي زيادي براي خليفه و دولتمردان مي‌فرستاد. اهالي خراسان كه از دادرسي خليفه نااميد شده بودند سر به شورش برآوردند و رافع بن ليث را به پيشواي خود برگزيدند. هارون هرثمة بن اعين را براي ايجاد آرامش در خراسان فرستاد.

هرثمه، علي بن عيسي را در بند و اموال او را مصادره كرد ولي فتنه رافع همچنان در سمرقند و اطراف آن ادامه داشت و باعث نگراني خليفه بود. هارون در سال 192 ه.ق راهي خراسان شد تا قدرت خلافت را در آن ديار استحكام بخشد ولي در طوس در دهكده‌اي بنام سناباد به علت بيماري منزل كرد و در جمادی الاول سال 193 ه.ق در چهل و شش سالگي درگذشت و پسرش صالح بن هارون بر وي نماز گذارد.[۱۷]

پانویس

  1. هارون الرشید، دانشنامه رشد.
  2. طقوش، محمد بن سهيل، دولت عباسيان، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1383، ص 89.
  3. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، بيروت، دارالكتب العلميه، بي تا، 8/ 359-347.
  4. طبري، پيشين، 8/235.
  5. طبري، پيشين، 4/ 633-628.
  6. طبري، پيشين، 8/ 262-251.
  7. طبري، همان، 8/314.
  8. خضري، سيد احمد رضا؛ تاريخ خلافت عباسي از آغاز تا پايان آل بويه، تهران، سمت، 1379، ص 48.
  9. يعقوبي، احمد بن واضح، تاريخ يعقوبي، مترجم ابراهيم آيتي، تهران، علمي و فرهنگي، 1378، 2/430.
  10. مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين؛ التنبيه والاشراف، مصر، بي تا، 1357ق، ص 199.
  11. خضري پيشين، ص 48.
  12. اضافات رسول جعفريان، دولت عباسيان، محمد سهيل طقوش، همان.
  13. خضري، همان، ص 49.
  14. طبري، پيشين، 4/669.
  15. خضري، پيشين، ص 50.
  16. يعقوبي، احمد بن واضح؛ تاريخ يعقوبي، مترجم محمد بن ابراهيم آيتي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1378، 2/430-422.
  17. يعقوبي، همان، 2/443.


منابع

  • مریم علوی، پنجمین خلیفه عباسی(هارون)، دانشنامه پژوهه، بازیابی: 13 دی ماه 1391.
خلفای بنی عباس
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656)