منابع و پی نوشتهای ضعیف
سیر منطقی به صورت کامل رعایت نشده
مختصر نویسی متوسط است
کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

نفاق

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۰۲ توسط سید مهدی خدایی (بحث | مشارکت‌ها) (9پروژه: رتبه بندی، اولویت بندی ، سنجش کیفی)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

نفاق به معنى دورويى و مخالف بودن ظاهر با باطن و دارای اقسامی است. در قرآن و روایات صفات منافقین آمده است و منافقین مورد نکوهش واقع شده اند.

ریشه لغوی

نفاق در لغت از ماده نفق گرفته شده است و در «اصل از نافقاء الیربوع (حفره های خانه موش) گرفته شده است». نافقاء نیز جمع نفقاء است که به معنی «یکی از حفره های موش است که موش (به منظور تدابیر امنیتی) آن را پنهان می کند و دیگری را آشکار می گرداند». (تا هنگام احساس خطر از حفره پنهانی داخل شود.) بمنظور این شباهت کار منافق را نفاق نامیدند، چرا که منافق در لغت به کسی می گویند که «کفرش را مخفی می کند و اظهار ایمان می کند و در کل خلاف آنچه در دل دارد، اظهار می کند».[۱]

اقسام نفاق

قسم اول:

نفاق در عقيده است به اين كه در باطن كافر و مشرك و طبيعى و منحرف باشد ولى در ظاهر اظهار اسلام و ايمان كند و يا جزو فرق باطله و اهل بدعت و ضلالت باشد ولى اظهار تشيع نمايد و اين نوع از نفاق اعظم و اشدّ و اقبح اقسام كفر است زيرا علاوه بر كفر باطنى، شامل مكر و حيله و خدعه نسبت به مسلمانان نيز مي باشد و آنچه از مصائب و بدبختي ها كه دامنگير مسلمانان شده از قبل اين گونه افراد بوده است و از اين جهت خداوند در قرآن سخت‌ترين عذاب و دركات دوزخ را براى آنان مقرر داشته و فرموده: «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ».

و اشكال به اين كه منافق اگر باطنش قبيح است ولى ظاهرش حسن است بخلاف كافر كه باطن و ظاهرش قبيح مي باشد، دفع ميشود به اين كه ظاهر فريبنده علاوه بر اين كه حسنى ندارد بدتر از ظاهرى است كه قبح آن آشكارا باشد زيرا آن ظاهر دامى پنهان است ولى اين باطنش از ظاهر نمايان است.

و اما بر كسى كه باطنا مسلمان و مؤمن باشد ولى در ظاهر اظهار كفر كند، منافق اطلاق نميشود بلكه چنين اظهارى ممكن است از روى تقيّه باشد و علاوه بر اين كه چيزى بر او نيست، بسا واجب ميشود و اما اگر از روى جحود باشد كفر جحودى خواهد بود.

قسم دوم:

نفاق در اخلاق است يعنى باطنا متخلّق به اخلاق حميده نباشد ولى در ظاهر چنين نمايش دهد كه داراى اخلاق حميده است مثل اين كه در باطن زهد و خوف از خدا و محبت خدا و سخاوت و توكل و خشوع و امثال اين صفات را ندارد ولى در ظاهر خود را زاهد و خائف و محبّ خدا و سخى و متوكل و خاشع و نظائر اينها نشان مي دهد.

ولى اگر در باطن داراى اخلاق رذيله باشد ولى در ظاهر ترتيب اثر بر آنها ندهد، اين نفاق نمي باشد بلكه طريقه معالجه اخلاق رذيله همين است و اگر باين قصد باشد بسيار ممدوح و پسنديده بلكه لازم است.

قسم سوم:

نفاق در اعمال است يعنى خلوت او با ملأ او و پنهان او با آشكاراى او و غيبت او با حضور او متفاوت باشد و در ظاهر خود را اعبد و اتقى الناس معرّفى كند ولى در حقيقت چنين نباشد و اين نيز غير از اخفاء معصيت است زيرا اشاعه و اظهار معصيت خود گناه است.

و دليل بر اين كه نفاق شامل جميع اين اقسام است اخبارى است كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام در تعريف نفاق و منافق وارد شده از امام چهارم زين العابدين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: «انّ المنافق ينهى ولا ينتهى و يأمر بما لا يأتى و اذا قام الى الصلاة اعترض و اذا ركع ربض يمسى و همّه العشاء و هو مفطر و يصبح و همّه النوم ولم يسهر ان حدثك كذبك و ان ائتمنه خانك و ان غبت اغتابك و ان وعدك اخلفك؛ بدرستى كه منافق نهى ميكند و نهى نمى‌پذيرد و امر مي كند به آنچه خود انجام نمي دهد و وقتى به نماز مى‌ايستد التفات و توجهش به غير خداست و هنگامى كه به ركوع ميرود چون چهارپايان فرود ميشود يعنى از ركوع چيزى درك نمي كند، شام مي كند و همّش خوراك است با اين كه روزه نبوده و صبح مي كند و همّش خواب است با اين كه شب بيدار نبوده اگر با تو سخن گويد، دروغ ميگويد و اگر به او امانت بسپارى، خيانت كند و اگر از او غايب شوى، غيبت تو را مينمايد و اگر با او وعده كنى، خلف وعده مي كند».

و از حضرت امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: «قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ما زاد خشوع الجسد على ما فى القلب فهو عندنا نفاق؛ رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: فزونى خشوع اعضاء و جوارح برخلاف آنچه در قلب است، نزد ما نفاق مي باشد».

و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: «قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ثلاث خصال من كنّ فيه كان منافقا و ان صام و صلّى و زعم انّه مسلم من اذا ائتمن خان و اذا حدث كذب و اذا وعد اخلف؛ رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: سه خصلت است كه در هر كس باشد، منافق است و اگرچه روزه بدارد و نماز بگزارد و گمان كند مسلمان است، كسى كه هر گاه امانت به او سپرده شود، خيانت كند و هرگاه تكلم كند، دروغ گويد و هرگاه وعده كند، وفا ننمايد».[۲]

روايات

منشا نفاق

قالَ رَسوُلُ اللّهِ صلی الله عليه وآله: حُبُّ المالِ والشَّرَفِ يَنْبُتانِ النِّفاقَ فِی القَلْبِ كَما يَنْبُتُ الماءُ البَقْلَ؛ نبی اكرم صلی اللّه عليه و آله و سلم می فرمايد: حبّ مال و حب برتری، نفاق می رويانند همچنان كه آب گياه را می روياند.

نشانه های نفاق:

رسول خدا صلی اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ فَهُوَ مُنَافِقٌ و َإِنْ صَامَ وَصَلَّی مَنْ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ و َإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَإِذَا ائْتُمِنَ خَان؛ سه خصلت است كه در هر كس باشد منافق است هر چند روزه بگيرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند: در امانت خيانت كند. در سخن دروغ بگويد. در وعده تخلّف كند.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَسَنِ الصَّيْقَلِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ عليه السلام إِنَّ الْفُحْشَ وَ الْبَذَاءَ والسَّلَاطَةَ مِنَ النِّفَاقِ؛ امام صادق عليه السلام فرمودند: فحش و ناسزا و زبان درازی (ادب را در سخن، رعايت نكردن) از نفاق است. (كافی، ج2، ص325)

الْمُفِيدُ فِي الْإِخْتِصَاصِ، عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام أَنَّهُ رُوِيَ أَنَّ لِلْمُنَافِقِ أَرْبَعاً مِنْ عَلَامَاتِ النِّفَاقِ قَسَاوَةَ الْقَلْبِ وَ جُمُودَ الْعَيْنِ وَ الْإِصْرَارَ عَلَی الذَّنْبِ و َالْحِرْصَ عَلَی الدُّنْيَا؛ امام صادق عليه السلام فرمودند: چهار چيز از نشانه های نفاق است:

  1. سنگدل بودن
  2. نَگريستن از ترس خدا
  3. گناه پی درپی بدون توبه واقعی
  4. طمع بر دنيا. (مستدرك الوسائل، ج11، ص367)

قَالَ عليه السلام: الْخِيَانَةُ رَأْسُ النِّفَاقِ؛ امام عليه السلام فرمودند: خيانت، اوج بی ايمانی و نفاق است. (مستدرك الوسائل، ج14، ص14)

مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ، عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ لَا تَقُمْ إِلَی الصَّلَاةِ مُتَكَاسِلًا وَ لَا مُتَنَاعِساً وَ لَا مُتَثَاقِلًا فَآن ها مِنْ خَلَلِ النِّفَاقِ فَإِنَّ اللَّهَ نَهَی الْمُؤْمِنِينَ أَنْ يَقُومُوا إِلَی الصَّلَاةِ و َهُمْ سُكَارَی يَعْنِي مِنَ النَّوْمِ؛ امام باقر عليه السلام فرمودند: با كسالت و خواب آلودگی و سنگينی و بی حالی نماز نخوانيد كه اين طور نماز خواندن از نفاق است و خداوند مؤمنين را از نماز خواندن در حال خواب آلودگی نهی كرده. (مستدرك الوسائل، ج4، ص90)

چون نماز، مهمترين عبادت و صحبت با ذات اقدس آفريدگار است لذا بايد انسان عاقل به خاطر منفعت قطعی و مهم و سرنوشت ساز خودش، در زندگی روزمره اش، طوری برنامه ريزی كند كه در مورد نماز، هم اول وقت رعايت شود و هم با حال مناسب و حضور قلب كامل باشد انشاءالله به لطف و ياری خدا.

منافقين به خاطر شدت بدی و مضر بودنشان، مورد لعنتند: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ وَالْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ كَتَبْتُ إِلَی أَبِي الْحَسَنِ عليه السلام أَسْأَلُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَكَتَبَ إِلَي: «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَىٰ يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا*مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَٰلِكَ لَا إِلَىٰ هَٰؤُلَاءِ وَلَا إِلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ۚ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا»(سوره نساء، 143 و 142) لَيْسُوا مِنَ الْكَافِرِينَ وَلَيْسُوا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ و َلَيْسُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ يُظْهِرُونَ الْإِيمَانَ وَ يَصِيرُونَ إِلَی الْكُفْرِ وَالتَّكْذِيبِ لَعَنَهُمُ اللَّهُ؛ امام رضا عليه السلام، در جواب نامه محمد بن فضيل كه از حضرت، مسئله ای پرسيده بود، ضمن توصيف منافقين به وسيله آيات 142 و 143 سوره نساء كه می فرمايد: (منافقين به خداوند خدعه می كنند و خدا هم به آنان خدعه می كند و با كسالت نماز می گزارند و ريا می كنند و به ياد خدا نيستند مگر اندكی نه با مؤمنين اند نه با كفار و كسی كه از خدا و هدايت الهی جدا شد راهی برای نجات نمی يابد)، فرمودند: منافقين نه از كافرين اند و نه از مؤمنين و نه از مسلمين، اظهار ايمان می كنند ولی روش زندگیشان كفر و تكذيب خدا است، از رحمت خدا دور باشند. (الكافي، ج2، ص396)

بعضی از صفات منافقين:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَبْدِالرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام قَالَ قَالَ: إِنَّ الْمُنَافِقَ يَنْهَی و َلَا يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِي و َإِذَا قَامَ إِلَی الصَّلَاةِ اعْتَرَضَ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ و َمَا الِاعْتِرَاضُ قَالَ الِالْتِفَاتُ وَ إِذَا رَكَعَ رَبَضَ يُمْسِي وَ هَمُّهُ الْعَشَاءُ و َهُوَ مُفْطِرٌ وَ يُصْبِحُ و َهَمُّهُ النَّوْمُ و َلَمْ يَسْهَرْ إِنْ حَدَّثَكَ كَذَبَكَ و َإِنِ ائْتَمَنْتَهُ خَانَكَ و َإِنْ غِبْتَ اغْتَابَكَ وَ إِنْ وَعَدَكَ أَخْلَفَكَ؛ امام سجاد عليه السلام فرمودند: منافق عمل می كند به آن چه كه ديگران را از آن نهی می كند و امر می كند به آنچه كه خودش عمل نمی كند، نماز می خواند بدون توجه به خدا، ركوع می كند ولی چيزی از توجه به خدا و كرنش، در او نيست. روز را به شب و شب را به روز می رساند در حالی كه همه تلاشش خوردن و خوابيدن است، اگر حرف بزند دروغ می گويد و اگر به او اعتماد كنی خيانت می كند، پشت سرت غيبت می كند و اگر وعده دهد خلف وعده می كند. (كافی، ج2، ص397)

منافق در كلام رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم: أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَی عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه وآله مَثَلُ الْمُنَافِقِ مَثَلُ جِذْعِ النَّخْلِ أَرَادَ صَاحِبُهُ أَنْ يَنْتَفِعَ بِهِ فِي بَعْضِ بِنَائِهِ فَلَمْ يَسْتَقِمْ لَهُ فِي الْمَوْضِعِ الَّذِي أَرَادَ فَحَوَّلَهُ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ فَلَمْ يَسْتَقِمْ لَهُ فَكَانَ آخِرُ ذَلِكَ أَنْ أَحْرَقَهُ بِالنَّار؛ رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم فرمودند: مثل منافق، مثل شاخه نخلی است كه وقتی صاحبش بخواهد در ساخت بنائش از او بهره بگيرد، به خاطر مستقيم نبودنش بكار نمی آيد و در نتيجه فقط به درد سوزاندن می خورد. (كافی، ج2، ص397)

تعريف نفاق، در بيان رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه وآله مَا زَادَ خُشُوعُ الْجَسَدِ عَلَی مَا فِي الْقَلْبِ فَهُوَ عِنْدَنَا نِفَاقٌ؛ رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم فرمودند: اگر خشوع و كرنش و فروتنی كه كسی در ظاهر نسبت به خدا نشان می دهد، بيش از مقداری باشد كه در قلب و باطنش است، اين نفاق است. (كافي، ج2، ص397)

ائمه عليهم السلام با ديدن هر كس پی به ايمان يا نفاق او می برند: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ إِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إِذَا رَأَيْنَاهُ بِحَقِيقَةِ الْإِيمَانِ وَ حَقِيقَةِ النِّفَاقِ؛ امام باقر عليه السلام فرمودند: ما با ديدن هر كس، می فهميم كه مؤمن است يا منافق. (كافی، ج1، ص438)

جدال و دشمنی با يكديگر، از اسباب نفاق است: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام إِيَّاكُمْ و َالْمِرَاءَ و َالْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا يُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَی الْإِخْوَانِ و َيَنْبُتُ عَلَيْهِمَا النِّفَاقُ؛ اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: باهم جدال و دشمنی نكنيد كه باعث بيماری دل و نفاق می شود. (كافی، ج2، ص300)

خوردن گِل، باعث نفاق:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَی عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ أَكْلُ الطِّينِ يُورِثُ النِّفَاق؛ امام صادق عليه السلام فرمودند: خوردن گِل، باعث مرض نفاق می شود. (كافی، ج4، ص265)

موسيقی حرام، آشيانه نفاق:

عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ الْغِنَاءُ عُشُّ النِّفَاق؛ امام صادق عليه السلام فرمودند: موسيقی حرام، آشيانه نفاق (نابود كننده ايمان) است. (كافی، ج6، ص431)

نواختن آلات موسيقی حرام، موجب مرض نفاق:

عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْخَزَّازِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِالرَّحْمَنِ عَنْ كُلَيْبٍ الصَّيْدَاوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عليه السلام يَقُولُ ضَرْبُ الْعِيدَانِ يُنْبِتُ النِّفَاقَ فِي الْقَلْبِ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الْخُضْرَةَ؛ امام صادق عليه السلام فرمودند: نواختن آلات موسيقی حرام، سبب مرض نفاق در قلب می شود، همان طور كه آب باعث رويش سبزه می شود. (كافی، ج6، ص434)

ترك نماز جمعه بدون عذر، سبب نفاق:

قَالَ و َفِي حَدِيثٍ آخَرَ مَنْ تَرَكَ ثَلَاثَ جُمَعٍ مُتَعَمِّداً مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قَلْبِهِ بِخَاتَمِ النِّفَاقِ؛ امام عليه السلام فرمودند: كسی كه سه جمعه نماز جمعه را عمدا بدون علت ترك كند، بر دلش مهر نفاق زده مي شود. (وسايل الشيعه، ج7، ص302)

و َعَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي الْخـَطَّابِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ ثَلَاثَةٌ لَا يَجْهَلُ حَقَّهُمْ إِلَّا مُنَافِقٌ مَعْرُوفُ النِّفَاقِ ذُو الشَّيْبَةِ فِي الْإِسْلَامِ وَحَامِلُ الْقُرْآنِ وَالْإِمَامُ الْعَادِلُ؛ امام صادق عليه السلام فرمودند: حق سه نفر را زير پا نميگذارد مگر منافق معروف النفاق: پير شده در اسلام، حافظان قرآن، امام عادل. (وسايل الشيعه، ج12، ص98)

نپرداختن زكات و حقوق الهی مال به امام عادل، از نفاق است: دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ عليه السلام أَنَّهُ نَهَی أَنْ يُخْفِيَ الْمَرْءُ زَكَاتَهُ عَنْ إِمَامِهِ وَقَالَ إِخْفَاءُ ذَلِكَ مِنَ النِّفَاق؛ اميرالمؤمنين عليه السلام نهی كردند مردم را از مخفی كردن و نپرداختن زكات به امام عادل و فرمودند: مخفی كردن آن از نفاق است. (مستدرك الوسائل، ج7، ص123)

ذكر خدا باعث دوری از نفاق:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ وَعِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً كُتِبَتْ لَهُ بَرَاءَتَانِ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ و َبَرَاءَةٌ مِنَ النِّفَاقِ؛ رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم فرمودند: كسی كه زياد ذاكر و به ياد خداوند عزوجل باشد، خداوند او را دوست می دارد و از نفاق و آتش جهنم دور می شود. (كافی، ج2، ص499)

لبيك گوئی در حال احرام، باعث برائت از نفاق:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ رِجَالٍ شَتَّی عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّه صلی الله عليه و آله مَنْ لَبَّی فِي إِحْرَامِهِ سَبْعِينَ مَرَّةً إِيمَاناً وَاحْتِسَاباً أَشْهَدَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ مَلَكٍ بِبَرَاءَةٍ مِنَ النَّارِ وَبَرَاءَةٍ مِنَ النِّفَاقِ؛ رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم فرمودند: كسی كه در حال احرام، از روی ايمان هفتاد بار لبيك گويد خداوند، هزاران هزار ملك را شاهد می گيرد كه او را از نفاق و آتش دوزخ دور كند. (كافی، ج4، ص337)

دعاء برای دوری از نفاق:

وَ رَوَی يَحْيَی بْنُ سَعِيدٍ الْأَهْوَازِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام إِذَا دَخَلْتَ الْحَمَّامَ فَقُلْ فِي الْوَقْتِ الَّذِي تَنْزِعُ فِيهِ ثِيَابَكَ اللَّهُمَّ انْزِعْ عَنِّي رِبْقَةَ النِّفَاقِ و َثَبِّتْنِي عَلَی الْإِيمَان؛ امام صادق عليه السلام فرمودند: وقتی در حمام لباست را از تن بيرون می آوری بگو: خدايا مرا از نفاق دور كن و بر ايمان، ثابت دار. (من لايحضره الفقيه، ج:1، ص:112)

إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَلِيٍّ الْكَفْعَمِيُّ فِي الْمِصْبَاحِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ مِصْبَاحِ الزَّائِرِ لِابْنِ طَاوُسٍ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ عَنِ النَّبِيِّ صلی الله عليه و آله أَنَّهُ مَنْ صَلَّی فِي لَيْلَةِ الْأُولَی مِنْ رَجَبٍ ثَلَاثِينَ رَكْعَةً بِالْحَمْدِ و َالْجَحْدِ ثَلَاثاً و َالتَّوْحِيدِ ثَلَاثاً غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَبَرَأَ مِنَ النِّفَاق؛ رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم فرمودند: كسي كه شب اول رجب سی ركعت نماز بخواند در هر ركعت يك حمد و سه بار سوره كافرون و سه بار سوره توحيد بخواند، خداوند گناهانش را می آمرزد و از نفاق دور مي شود. (وسائل الشيعه، ج7، ص91)

به مسلمان ظالم، نبايد نسبت شرك و نفاق داد:

عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً عليه السلام لَمْ يَكُنْ يَنْسُبُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ حَرْبِهِ إِلَی الشِّرْكِ وَلَا إِلَی النِّفَاقِ وَلَكِنَّهُ كَانَ يَقُولُ هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَيْنَا؛ حضرت علی عليه السلام به مسلمانانی كه با او می جنگيدند، نسبت شرك و نفاق نميداد (كه اين نشانگر بزرگی نفاق است) بلكه می فرمود: اينها برادران ما هستند كه بر ما ظلم می كنند و با ما می جنگند. (وسائل الشيعه، ج15، ص82)

نفاق، مانع استجابت دعاء:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَی بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ بَكْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ عَنْ تَمِيمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ سَمِعْتُ زَيْنَ الْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عليه السلام يَقُول:... وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تَرُدُّ الدُّعَاءَ سُوءُ النِّيَّةِ و َخُبْثُ السَّرِيرَةِ و َالنِّفَاقُ مَعَ الْإِخْوَانِ...؛ امام زين العابدين عليه السلام فرمودند: از گناهانی كه باعث مستجاب نشدن دعا می شود، نيت بد و باطن بد و خبيث داشتن و نفاق و دو رو بودن با برادران دينی است. (وسائل الشيعه، ج16، ص281)

انس و ارتباط مستمر با قرآن، بهترين و مؤثرترين راه علاج و دوری از بيماری نفاق:

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، قَالَ عليه السلام اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لَا يَغُشُّ وَ الْهَادِي الَّذِي لَا يُضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِي لَا يَكْذِبُ و َمَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِيَادَةٍ فِي هُدًی وَ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًی و َاعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَی أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَلَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًی فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ و َاسْتَعِينُوا بِهِ عَلَی لَأْوَائِكُمْ فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَكْبَرِ الدَّاءِ و َهُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْعَمَی و َالضَّلَال...؛ اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: بدانيد، اين قرآن نصيحت كننده ای است كه فريب نمی دهد، هدايت كننده ای است كه گمراه نمی كند، گوينده ای است كه دروغ نمی گويد و كسی با آن همنشين نمی شود مگر اين كه به هدايتش ‍ افزوده و از نادانيش كم می شود و بدانيد، كسی كه به قرآن عالم باشد، هيچ كس نمی تواند به علم او بيفزايد و هيچ عالمی از قرآن بی نياز نيست، پس از قرآن شفا بگيريد و از آن كمك بگيريد كه شفای بزرگترين دردها كه كفر و نفاق و نادانی و گمراهی است، در آن است. (مستدرك الوسائل، ج4، ص239)

شركت مستمر در نماز جماعت، سبب دوری از نفاق و آتش دوزخ:

الشَّهِيدُ فِي الذِّكْرَی، عَنِ النَّبِي صلی الله عليه و آله مَنْ صَلَّی أَرْبَعِينَ يَوْماً فِي الْجَمَاعَةِ يُدْرِكُ التَّكْبِيرَةَ الْأُولَی كُتِبَ لَهُ بَرَاءَتَانِ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ و َبَرَاءَةٌ مِنَ النِّفَاقِ؛ رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم فرمودند: كسی كه چهل روز در نماز جماعت، از اول نماز شركت كند از آتش دوزخ و از نفاق دور می شود. (مستدرك الوسائل، ج6، ص446)

چنان نورانيت و تقوائی پيدا می كند كه شيطان و هوای خطرناك و مهلك نفس، ديگر نمی توانند او را فريب دهند و حتما اهل نجات می شود.

آيات

سوره منافقون و توصيف حال آنان: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا جَاءكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ × اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ × ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ × وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ»؛

هنگامی كه منافقان نزد تو می آيند می گويند ما شهادت می دهيم كه حتما تو رسول خدائی. خداوند می داند كه تو قطعا رسول او هستی ـ ولی خداوند شهادت می دهد كه منافقان دروغگو هستند. آنها سوگندهايشان را سپر ساخته اند تا مردم را از راه خدا بازدارند، آنها كارهای بسيار بدی انجام می دهند. اين به خاطر آن است كه آنها نخست ايمان آوردند سپس كافر شدند، لذا بر دلهای آنها مهر نهاده شده، و حقيقت را درك نمی كنند. هنگامی كه آنها را می بينی جسم و قيافه آنان تو را در شگفتی فرو می برد و اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرامی دهی، اما گوئی چوب های خشكی هستند كه بر ديوار تكيه داده شده، هر فريادی از هر جا بلند شود بر ضد خود می پندارند، آنها دشمنان واقعی تو هستند از آنان برحذر باش، خداوند آنها را بكشد چگونه از حق منحرف می شوند؟ (سوره منافقون، آيات 1 تا 4)

فضيلت تلاوت سوره منافقين

در حديثی از پيغمبر گرامی اسلام صلی الله عليه و آله و سلّم آمده است: وَ مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْمُنَافِقِينَ بَرِئَ مِنَ النِّفَاق؛ كسی كه سوره منافقين را بخواند از هر گونه نفاق پاك می شود و در حديثی از امام صادق عليه السلام می خوانيم: بر هر مؤمنی از شيعيان ما لازم است كه در شب جمعه سوره جمعه و سبح اسم ربك الاعلی بخواند، و در نماز ظهر جمعه سوره جمعه و منافقين را سپس افزود: فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَكَأَنَّمَا يَعْمَلُ بِعَمَلِ رَسُولِ اللَّه صلی الله عليه و آله و سلّم وَ كَانَ جَزَاؤُهُ و َثَوَابُهُ عَلَی اللَّهِ الْجَنَّةَ؛ هنگامی كه چنين كند گوئی عمل رسول خدا را انجام داده و جزا و پاداشش بر خدا بهشت است. كرارا بعد از ذكر فضائل سوره گفته ايم كه اين فضائل و آثار مهم نمی تواند تنها نتيجه تلاوت خالی از انديشه و عمل باشد روايات فوق نيز شاهد اين سخن است، چرا كه هرگز خواندن اين سوره بی آن كه برنامه زندگی بر آن تطبيق شود روح نفاق را از انسان بيرون نمی برد.

تفسير: سرچشمه نفاق و نشانه های منافقان!

قبل از ورود در تفسير اين آيات ذكر مقدمه ای لازم به نظر می رسد و آن اين كه مساله نفاق و منافقان در اسلام از زمانی مطرح شد كه پيامبر صلی الله عليه و آله و سلّم به مدينه هجرت فرمود و پايه های اسلام قوی و پيروزی آن آشكار شد وگرنه در مكه تقريباً منافقی وجود نداشت زيرا مخالفان قدرتمند هر چه می خواستند آشكارا بر ضد اسلام می گفتند و انجام می دادند و از كسی پروا نداشتند و نيازی به كارهای منافقانه نبود. اما هنگامی كه نفوذ و گسترش اسلام در مدينه دشمنان را در ضعف و ناتوانی قرار داد ديگر اظهار مخالفت به طور آشكار مشكل، و گاه غيرممكن بود ولذا دشمنان شكست خورده برای ادامه برنامه های تخريبی خود تغيير چهره داده ظاهرا به صفوف مسلمانان پيوستند ولی در خفا به اعمال خود ادامه می دادند. اصولا طبيعت هر انقلابی چنين است كه بعد از پيروزی چشمگير با صفوف منافقان روبرو خواهد شد، و دشمنان سرسخت ديروز به صورت عوامل نفوذی امروز در لباس دوستان ظاهری جلوه گر می شوند و از اين جا است كه می توان فهميد چرا اين همه آيات مربوط به منافقين درمدينه نازل شده نه در مكه.

اين نكته نيز قابل توجه است كه مساله نفاق و منافقان مخصوص به عصر پيامبر صلی الله عليه و آله و سلّم نبود، بلكه هر جامعه ای مخصوصا جوامع انقلابی با آن روبرو هستند، به همين دليل بايد تحليل ها و مو شكافي های قرآن را روی اين مساله نه به عنوان يك مساله تاريخی بلكه به عنوان يك مساله مورد نياز فعلی مورد بررسی دقيق قرار داد، و از آن برای مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقين در جوامع اسلامی امروز الهام گرفت. و نيز بايد نشانه های آنها را كه قرآن به طور گسترده بازگو كرده است، دقيقاً شناخت و از طريق اين نشانه ها به خطوط و نقشه های آنها پی برد.

نكته مهم ديگر اين كه خطر منافقان برای هر جامعه از خطر هر دشمنی بيشتر است، چرا كه از يك سو شناخت آنها غالباً آسان نيست و از سوی ديگر دشمنان داخلی هستند و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ می كنند كه جدا ساختن آنها كار بسيار مشكلی است و از سوی سوم روابط مختلف آنها با ساير اعضاء جامعه كار مبارزه را با آنها دشوار می سازد.

به همين دليل اسلام در طول تاريخ خود بيشترين ضربه را از منافقان خورده و نيز به همين دليل قرآن سخت ترين حملات خود را متوجه منافقان ساخته و آنقدر كه آنها را كوبيده هيچ دشمنی را نكوبيده است. با توجه به اين مقدمه به تفسير آيات بازمی گرديم:

نخستين سخنی را كه قرآن در اينجا درباره منافقان مطرح می كند همان اظهار ايمان دروغين آنها است كه پايه اصلی نفاق را تشكيل می دهد، می فرمايد: هنگامی كه منافقان نزد تو می آيند، می گويند ما شهادت می دهيم كه حتما تو رسول خدائی!: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّه...»، سپس قرآن می افزايد خداوند می داند كه تو فرستاده او هستی ولی خداوند گواهی می دهد كه منافقان دروغگو هستند: «...وَاللّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ منافقون...».

و از اينجا نخستين نشانه نفاق، روشن می شود و آن دوگانگی ظاهر و باطن است كه با زبان مؤكدا اظهار ايمان می كنند ولی در دل آنها مطلقا خبری از ايمان نيست، اين دروغگوئی و كذب اين دوگانگی درون و برون محور اصلی نفاق را تشكيل می دهد. قابل توجه اين كه: صدق و كذب بر دو گونه است، صدق و كذب خبری، صدق و كذب مُخبِری. در قسم اول معيار، موافق و مخالف واقع بودن است در حالی كه در قسم دوم، موافقت و مخالفت با اعتقاد مطرح می باشد، به اين معنی كه اگر انسان خبری می دهد كه مطابق با واقع است ولی برخلاف عقيده او آن را كذب مُخبِری می ناميم و اگر موافق عقيده او است صدق. روی اين حساب، شهادت منافقان به رسالت پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله و سلّم از نظر اخبار، هرگز كذب نبود كه واقعيت بود. ولی از نظر گوينده و مخبر چون برخلاف عقيده آنها بود كذب محسوب می شد لذا قرآن می گويد تو پيغمبر خدا هستی اما اينها دروغ می گويند! به تعبير ديگر: منافقان نمی خواستند خبر از رسالت پيامبر صلی الله عليه و آله و سلّم بدهند، بلكه می خواستند از اعتقاد خود به نبوت او خبر دهند و مسلماً در اين خبر دروغگو بودند.

اين نكته نيز قابل توجه است كه آنها در شهادت خود انواع تاكيدها را بكار بردند و خداوند نيز با قاطعيت با همان لحن، آنها را تكذيب می كند. اشاره به اين كه در برابر آن قاطعيت، چنين قاطعيتی لازم است. ذكر اين نكته نيز در اينجا لازم است كه منافق در اصل از ماده نفق بر وزن نفخ به معنی نفوذ و پيشروی است، و نفق بر وزن شفق به معنی كانال ها و نقب هائی است كه زيرزمين می زنند تا برای استتار يا فرار از آن استفاده كنند. بعضی از مفسران گفته اند بسياری از حيوانات مانند موش صحرائی و روباه و سوسمار برای لانه خود دو سوراخ قرارمی دهند: يكی آشكار كه از آن وارد و خارج می شوند و ديگری پنهانی كه اگر احساس خطری كنند از آن می گريزند، اين سوراخ پنهانی را نافقاء گويند. و به اين ترتيب منافق كسی است كه طريقی مرموز و مخفيانه برای خود برگزيده تا با مخفی كاری و پنهان كاری در جامعه نفوذ كند و به هنگام خطر از طريق ديگر فرار نمايد.

آيه بعد به دومين نشانه آنها پرداخته چنين می گويند: آنها سوگندهايشان را سپر ساخته اند تا مردم را از راه خدا بازدارند: «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ...». آنها كارهای بسيار بدی انجام می دهند: «إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُون...». چرا كه در ظاهر ابراز ايمان می كنند و در باطن كفر می ورزند و در طريق هدايت مردم به آئين حق، ايجاد مانع می نمايند، و چه عملی از اين بدتر و زشت تر؟

جنة از ماده جن بر وزن فن در اصل به معنی پنهان كردن چيزی از حس است و جن بر وزن سن به خاطر اين كه موجودی است ناپيدا، اين واژه بر او اطلاق می شود و از آنجا كه سپر انسان را از ضربات اسلحه دشمن، مستور می دارد. در لغت عرب به آن، جنة گفته می شود و باغ های پردرخت را نيز به خاطر مستورشدن زمين هايشان، جنت می گويند. به هر حال اين يكی از آثار نفاق است كه خود را در زير پوششی از نام مقدس خداوند و سوگندهای غلاظ و شداد، قرار می دهند تا چهره واقعی خويش را مكتوم دارند، عواطف مردم را به سوی خود جلب كرده و از اين طريق به اغفال آنها بپردازند و صد عن سبيل الله كنند. اين تعبير ضمنا نشان می دهد كه آنها دائما با مؤمنان در حال جنگ و ستيزند و هرگز نبايد فريب اين ظاهرسازی و چرب زبانی آنها را خورد زيرا انتخاب سپر مخصوص ميدانهای نبرد است.

درست است كه در بعضی از مواقع، انسان چاره ای جز سوگند ندارد، و يا لااقل سوگند كمك به بيان اهميت موضوع مورد نظر می كند ولی نه سوگند دروغ و نه سوگند برای هر چيز و هر كار كه اين شيوه منافقان است. در آيه 74 سوره توبه می خوانيم: «يَحْلِفُونَ بِاللّهِ ما قالُوا وَلَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْر»: آنها به خدا سوگند ياد می كنند كه سخنان زننده در غياب پيامبر نگفته اند، در حالی كه قطعا سخنان كفرآميز گفته اند.

مفسران برای جمله صدوا عن سبيل الله، دو معنی ذكر كرده اند: نخست اعراض از راه خدا و ديگر بازداشتن ديگران از اين راه، گرچه جمع ميان هر دو معنی در آيه مورد بحث امكان پذير است ولی با توجه به توسل آنها به سوگندهای دروغ، معنی دوم مناسبتر به نظر می رسد چرا كه هدف از اين سوگندها، اغفال ديگران است. يكجا مسجد ضرار برپا می كنند و هنگامی كه از آنها سؤال می شد، هدفتان چيست؟ سوگند ياد می كنند كه جز هدف خير ندارند. (سوره توبه، 107)

در جای ديگر برای شركت در جنگهائی كه فاصله آن نزديك و احتمال غنائم در آن زياد است، اظهار آمادگی می كنند ولی برای شركت در ميدان تبوك كه پر از مشكلات است هزار عذر و بهانه می آورند و سوگند ياد می كنند كه اگر توانائی می داشتيم همراه شما حركت می كرديم! (سوره توبه، 42)

آنها نه فقط برای مردم سوگند دروغين ياد می كنند بلكه همانگونه كه در آيه 18 سوره مجادله آمده در عرصه محشر نيز در پيشگاه خداوند متوسل به سوگند دروغ می شوند! و اين نشان می دهد كه اين عمل جي دادند. توكل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند كه هر فريادی از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود می پندارند: «...يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِم...».

ترس و وحشتی عجيب هميشه بر قلب و جان آنها حكم فرما است و يك حالت سوءظن و بدبينی جان كاه سرتاسر روح آنها را فراگرفته و به حكم الخائن خائف از همه چيز، حتی از سايه خود می ترسند و در پايان آيه به پيامبر صلی الله عليه و آله و سلّم هشدار می دهد كه اينها دشمنان واقعی تواند از آنها بر حذر باش: «...هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُم...». سپس می گويد: خدا آنها را بكشد، چگونه از حق منحرف می شوند؟

«...قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّی يُؤْفَكُونَ»منافقون. روشن است كه اين تعبير، اخبار نيست بلكه به صورت نفرين است و برای مذمت و سرزنش و تحقير اين گروه ذكر شده، شبيه تعبيرات روزمره ای كه انسان ها درباره يكديگر دارند كه قرآن با زبان خود مردم با آنها سخن می گويد: به اين ترتيب در آيه مورد بحث نشانه های ديگری از منافقان مطرح شده از جمله: وضع فريبنده ظاهری توأم با خالی بودن درون همچنين ترس و وحشت و بدگمانی نسبت به هر چيز و هر حادثه. (تفسير نمونه، ج24، ص144 تا ص155)

وقتی به منافقين گفته می شود استغفار كنيد، مستكبرانه مسخره می كنند:«و َإِذَا قِيلَ لهَُمْ تَعَالَوْا يَستَغْفِرْ لَكُمْ رَسولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسهُمْ و َرَأَيْتَهُمْ يَصدُّونَ وَ هُم مُّستَكْبرُونَ (5) سوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَستَغْفَرْت لَهُمْ أَمْ لَمْ تَستَغْفِرْ لهَُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لهَُمْ إِنَّ اللَّهَ لايهْدِی الْقَوْمَ الْفَسِقِينَ (6) هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لاتُنفِقُوا عَلی مَنْ عِندَ رَسولِ اللَّهِ حَتی يَنفَضوا وَ للَّهِ خَزَائنُ السمَواَتِ وَ الاَرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَفِقِينَ لا يَفْقَهُونَ (7) يَقُولُونَ لَئن رَّجَعْنَا إِلی الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الاَعَزُّ مِنهَا الاَذَلَّ وَ للَّهِ الْعِزَّةُ و َلِرَسولِهِ و َلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَفِقِينَ لا يَعْلَمُونَ(8)»؛(سوره منافقون، آيات 5 تا 8)

هنگامی كه به آنها گفته شود بيائيد تا رسول خدا برای شما استغفار كند سرهای خود را از روی استهزا و كبر و غرور تكان می دهند و آنها را می بينی كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبر می ورزند. برای آنها تفاوت نمی كند خواه استغفار برايشان كنی يا نكنی، هرگز خداوند آنها را نمی بخشد، زيرا خداوند قوم فاسق را هدايت نمی كند. آنها كسانی هستند كه می گويند: به افرادی كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند غافل از اين كه خزائن آسمانها و زمين از آن خدا است ولی منافقان نمی فهمند. آنها می گويند: اگر به مدينه بازگرديم عزيزان ذليلان را بيرون می كنند، در حالی كه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولی منافقان نمی دانند.

شان نزول:

برای آيات فوق، شان نزول مفصلی در كتب تاريخ و حديث و تفسير آمده است كه خلاصه آن چنين است: بعد از غزوه بنی المصطلق جنگی كه در سال ششم هجرت در سرزمين قديد واقع شد. دو نفر از مسلمانان، يكی از طايفه انصار و ديگری از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پيدا كردند، يكی قبيله انصار را به ياری خود طلبيد و ديگری مهاجران را يك نفر از مهاجران به ياری دوستش آمد و عبدالله بن ابی كه از سركرده های معروف منافقان بود به ياری مرد انصاری شتافت و مشاجره لفظی شديدی در ميان آن دو درگرفت، عبدالله بن ابی سخت خشمگين شد و در حالی كه جمعی از قومش نزد او بودند گفت: ما اين گروه مهاجران را پناه داديم و كمك كرديم اما كار ما شبيه ضرب المثل معروفی است كه می گويد: سمن كلبك ياكلك! سگت را فربه كن تا تو را بخورد! «يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَل...»: به خدا سوگند اگر به مدينه بازگرديم عزيزان، ذليلان را بيرون خواهند كرد و منظورش از عزيزان، خود و اتباعش بود و از ذليلان مهاجران سپس رو به اطرافيانش كرد و گفت: اين نتيجه كاری است كه شما به سر خودتان آورديد، اين گروه را در شهر خود جای داديد و اموالتان را با آنها قسمت كرديد: هرگاه باقيمانده غذای خودتان را به مثل اين مرد اشاره به مرد مهاجری كه طرف دعوی بود نمی داديد بر گردن شما سوار نمی شدند، از سرزمين شما می رفتند و به قبائل خود ملحق می شدند!

در اينجا زيد بن ارقم كه در آن وقت جوانی نوخاسته بود، رو به عبدالله بن ابی كرد و گفت: به خدا سوگند ذليل و قليل توئی! و محمد صلی الله عليه و آله و سلّم در عزت الهی و محبت مسلمين است و به خدا قسم من بعد از اين تو را دوست ندارم، عبدالله صدا زد خاموش باش تو بايد بازی كنی ای كودك! زيد بن ارقم خدمت رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلّم آمد و ماجرا را نقل كرد.

پيامبر صلی الله عليه و آله و سلّم كسی را به سراغ عبدالله فرستاد، فرمود: اين چيست كه برای من نقل كرده اند؟ عبدالله گفت: به خدائی كه كتاب آسمانی بر تو نازل كرده من چيزی نگفتم! و زيد دروغ می گويد. جمعی از انصار كه حاضر بودند عرض كردند ای رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلّم عبدالله بزرگ ما است، سخن كودكی از كودكان انصار را بر ضد او نپذير، پيامبر عذر آنها را پذيرفت. در اينجا طائفه انصار زيد بن ارقم را ملامت كردند.

پيامبر صلی الله عليه و آله و سلّم دستور حركت داد، يكی از بزرگان انصار به نام اسيد خدمتش آمد و عرض كرد: ای رسول خدا! در ساعت نامناسبی حركت كردی، فرمود: بله آيا نشنيدی رفيقتان عبدالله چه گفت: او گفته است هرگاه به مدينه بازگردد عزيزان ذليلان را خارج خواهند كرد. اسيد عرض كرد: تو ای رسول خدا اگر اراده كنی او را بيرون خواهی راند، و الله تو عزيزی و او ذليل است سپس عرض كرد يا رسول الله با او مدارا كنيد. سخنان عبدالله ابی به گوش فرزندش رسيد، خدمت رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلّم آمد و عرض كرد شنيده ام می خواهيد پدرم را به قتل برسانيد، اگر چنين است به خود من دستور دهيد سرش را جدا كرده برای شما می آورم! زيرا مردم می دانند كسی نسبت به پدر و مادرش از من نيكوكارتر نيست، از اين می ترسم ديگری او را به قتل برساند و من نتوانم بعد از آن به قاتل پدرم نگاه كنم و خدای ناكرده او را به قتل برسانم و مؤمنی را كشته باشم و به دوزخ بروم.

پيغمبر صلی الله عليه و آله و سلّم فرمود: مساله كشتن پدرت مطرح نيست مادامی كه او با ما است با او مدارا و نيكی كن. سپس پيامبر صلی الله عليه و آله و سلّم دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشكريان به راه ادامه دهند، فردا هنگامی كه آفتاب برآمد دستور توقف داد، لشكريان به قدری خسته شده بودند كه همين كه سر به زمين گذاشتند به خواب عميقی فرورفتند و هدف پيغمبر اين بود كه مردم ماجرای ديروز و حرف عبدالله ابی را فراموش كنند... بعضى به عبدالله ابی گفتند آيات شديدى در باره تو نازل شده خدمت پيامبر برو تا براى تو استغفار كند، عبد اللَّه سرش را تكان داد گفت: به من گفتيد: ايمان بياور آوردم، گفتيد: زكات بده، دادم، چيزی باقی نمانده كه بگوئيد برای محمد صلی الله عليه و آله و سلّم سجده كن! و در اينجا آيه «و َإِذَا قِيلَ لهَُمْ تَعَالَوْا...» نازل گرديد. (تفسير نمونه، ج24، ص159)

تفسير: نشانه های ديگری از منافقان:

اين آيات همچنان ادامه بيان اعمال منافقان و نشانه های گوناگون آنها است، می فرمايد: هنگامی كه به آنها گفته شود بيائيد تا رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلّم برای شما استغفار كند، سرهای خود را از روی استهزاء و كبر و غرور تكان می دهند و مشاهده می كنی كه از سخنان تو اعراض كرده، تكبر ورزند: «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ و َهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ» منافقون.

آری در برابر لغزش هائی كه از آنها سرمی زند و فرصت توبه و جبران آن را دارند، كبر و غرور به آنان اجازه نمی دهد كه در مقام جبران برآيند، نمونه بارز اين مطلب همان عبدالله بن أبی بود كه ماجرای عجيب او را در شان نزول خوانديم، هنگامی كه آن سخن بسيار زشت و ناروا را درباره پيامبر صلی الله عليه و آله و سلّم و مؤمنان مهاجر گفت: كه وقتی به مدينه بازگرديم عزيزان ذليلان را بيرون خواهند كرد و آيات قرآن نازل شد و سخت او را نكوهش نمود به او پيشنهاد كردند كه نزد رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم بيايد تا برای او از درگاه خداوند آمرزش بطلبد سخن ناروای ديگری گفت كه حاصلش اين بود: گفتيد: ايمان بياورم، آوردم، گفتيد زكات بده، دادم، چيزی نمانده كه بگوئيد برای محمد صلی الله عليه و آله و سلّم سجده كن! روشن است كه روح اسلام، تسليم در برابر حق است و كبر و غرور، هميشه مانع اين تسليم است، به همين دليل يكی از نشانه های منافقان، بلكه يكی از انگيزه های نفاق را همين خودخواهی و خودبرتربينی و غرور می توان شمرد.

«لوو» از ماده لی در اصل به معنی تابيدن طناب است و به همين مناسبت به معنی برگرداندن سر و يا تكان دادن سر نيز آمده است. يَصُدُّون، چنان كه قبلاً نيز گفتيم در دو معنی بكار می رود: منع كردن و اعراض نمودن بد و مناسب آيه مورد بحث، معنی دوم و مناسب آيه گذشته، معنی اول است. در آيه بعد برای رفع هر گونه ابهام در اين زمينه، می افزايد: به فرض كه آنها نزد تو بيايند و برای آنها استغفار كنی، زمينه آمرزش در آنها وجود ندارد بنابراين تفاوتی نمی كند كه برای آنها استغفار كنی يا نكنی، هرگز خداوند آنها را نمی بخشد: «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَهُم...». دليل آن هم اين است كه خداوند، قوم فاسق را هدايت نمی كند: «إِنَّ اللّهَ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ» منافقون.

و به تعبير ديگر استغفار پيامبر صلی الله عليه و آله و سلّم علت تامه برای آمرزش نيست، بلكه مقتضی است و تنها در صورتی اثر می گذارد كه زمينه مساعد و قابليت لازم فراهم شود، اگر به راستی آنها توبه كنند و تغييرمسير دهند و از مركب كبر و غرور پياده شوند و سر تسليم در مقابل حق فرود آورند، استغفار پيامبر صلی الله عليه و آله و سلّم و شفاعت او مسلما مؤثر است و در غير اين صورت كمترين اثری نخواهد داشت. شبيه همين معنی در آيه 80 سوره توبه نيز آمده است كه درباره گروه ديگری از منافقان می گويد: «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَاللّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ و َرَسُولِهِ واللّهُ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ منافقون».

چه برای آنها استغفار كنی و چه نكنی، تاثيری ندارد حتی اگر هفتاد بار برای آنها استغفار كنی خداوند آنها را نمی بخشد، چرا كه آنها به خدا و رسولش كافر شدند و خداوند قوم فاسق را هدايت نمی كند. روشن است كه عدد هفتاد عدد تكثير است يعنی هر قدر هم برای آنها استغفار كنی سودی ندارد.

اين نكته نيز معلوم است كه منظور از فاسق هر گونه گناهكاری نيست، چرا كه پيغمبر صلی الله عليه و آله و سلّم برای نجات گناهكاران آمده بلكه منظور آن دسته از گناهكاران است كه در گناه اصرار می ورزند و لجاجت دارند و در برابر حق مستكبرند. سپس به يكی از گفته های بسيار زشت آنها كه روشن ترين گواه نفاق آنها محسوب می شود اشاره كرده می فرمايد: آنها همان كسانی هستند كه می گويند: به افرادی كه نزد رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلّم هستند انفاق نكنيد و از اموال و امكانات خود در اختيار آنها قرار ندهيد، تا پراكنده شوند:

«...هُمُ الَّذينَ يَقُولُونَ لاتُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی يَنْفَضُّوا...». غافل از اين كه تمام خزائن آسمان ها و زمين از آن خدا است ولی منافقان درك نمی كنند: وَلِلّهِ خَزائِنُ السَّم اواتِوَ الْأَرْضِ وَلكِنَّ الْمُنافِقينَ لايَفْقَهُونَ منافقون. اين بينواها نمی دانند كه هر كس هر چه دارد از خدا دارد و همه بندگان از خوان گسترده او روزی می خورند، اگر انصار می توانند به مهاجران پناه دهند و آنها را در اموال خود سهيم كنند اين بزرگترين افتخاری است كه نصيبشان شده، نه تنها نبايد منتی بگذارند بلكه بايد خدا را بر اين توفيق بزرگ شكر گويند ولی همان گونه كه در شان نزول خوانديم منافقان مدينه منطق ديگری داشتند.

سپس به يكی ديگر از نفرت انگيزترين سخنان آنها اشاره كرده، می افزايد: آنها می گويند اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون می كنند. يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَل. اين همان گفتاری است كه از دهان آلوده عبدالله بن ابی خارج شد و منظورش اين بود كه ما ساكنان مدينه، رسول الله صلی الله عليه و آله و سلّم و مؤمنان مهاجر را بيرون می كنيم و مراد از بازگشت به مدينه، بازگشت از غزوه بنی المصطلق بود كه مشروحا در شان نزول به اين مطلب اشاره شد.

درست است كه اين سخن از يك نفر صادر شد ولی چون همه منافقان همين خط و مشی را داشتند قرآن به صورت جمعی از آن تعبير می كند و می فرمايد: يقولون... (آنها می گويند) سپس قرآن پاسخ دندان شكنی به آنان داده می گويد: عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولی منافقان نمی دانند: «وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ و َلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنينَ وَلكِنَّ الْمُنافِقينَ لايَعْلَمُونَ» منافقون.

تنها منافقان مدينه نبودند كه اين سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلكه قبل از آنها نيز سران قريش در مكه می گفتند: اگر اين گروه اندك مسلمان فقير را در محاصره اقتصادی قرار دهيم يا از مكه بيرونشان كنيم، مطلب تمام است! امروز نيز دولتهای استعماری به پندار اين كه خزائن آسمان و زمين را در اختيار دارند می گويند ملتهائی را كه در برابر ما تسليم نمی شوند بايد در محاصره اقتصادی قرار داد تا بر سر عقل آيند و تسليم شوند! اين كوردلان تاريخ كه شيوه آن ها ديروزو امروز يكسان بوده و هست خبر ندارند كه با يك اشاره خداوند تمام ثروتها و امكاناتشان بر باد می رود و عزت پوشالی آنها دستخوش فنا می گردد.

به هر حال اين طرز تفكر خود را عزيز دانستن و ديگران ذليل و خود را ولی نعمت و ديگران محتاج شمردن يك تفكر منافقانه است كه از غرور و تكبر از يك سو و گمان استقلال در برابر خدا از سوی ديگر، ناشی می شود. اگر آنها به حقيقت عبوديت آشنا بودند و مالكيت خدا را بر همه چيز مسلم می دانستند هرگز گرفتار اين اشتباهات خطرناك نمی شدند. قابل توجه اين كه در آيه قبل در مورد منافقان تعبير به لايفقهون (نمی فهمند) آمده و در اينجا لايعلمون (نمی دانند) اين تفاوت تعبير ممكن است برای پرهيز از تكرار كه مخالف فصاحت است بوده باشد و نيز ممكن است از اين جهت باشد كه درك مساله مالكيت خداوند نسبت به تمام خزائن آسمان ها و زمين مطلب پيچيده تری است كه احتياج به دقت و فهم بيشتری دارد در حالی كه اختصاص عزت به خدا و پيامبر و مؤمنان بر كسی مخفی نيست.

نكته ها:

  • ده نشانه منافق! از مجموع آيات فوق، نشانه های متعددی برای منافقان استفاده می شود كه در يك جمع بندی می توان، آن را در ده نشانه، خلاصه كرد:
  1. دروغگوئی صريح و آشكار: «واللّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ».
  2. استفاده از سوگندهای دروغين برای گمراه ساختن مردم: «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّة».
  3. عدم درك واقعيات، بر اثر رهاكردن آئين حق، بعد از شناخت آن: «لايَفْقَهُون».
  4. داشتن ظاهری آراسته و زبانی چرب، علی رغم تهی بودن درون و باطن: «وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجـِبُكَ أَجـْسامُهُم».
  5. بيهودگی در جامعه و عدم انعطاف در مقابل حق، همچون يك قطعه چوب خشك: «كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَة».
  6. بدگمانی و ترس و وحشت از هر حادثه و هر چيز به خاطر خائن بودن: «يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِم».
  7. حق را به باد سخريه و استهزاء گرفتن: «لَوَّوْا رُؤُسَهُم».
  8. فسق و گناه: «إِنَّ اللّهَ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ».
  9. خود را مالك همه چيز دانستن و ديگران را محتاج به خود پنداشتن: «هُمُ الَّذينَ يَقُولُونَ لاتُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی يَنْفَضُّوا».
  10. خود را عزيز و ديگران را ذليل، تصور كردن: «لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ».

بدون شك نشانه های منافق منحصر به اينها نيست و از آيات ديگر قرآن و روايات اسلامی و نهج البلاغه نيز نشانه های متعدد ديگری برای آنها استفاده می شود، حتی در معاشرت های روزمره می توان به اوصاف و ويژگيهای ديگری از آنها پی برد ولی آنچه در آيات اين سوره آمده، قسمت مهم و قابل توجهی از اين اوصاف است.

در نهج البلاغه خطبه ای مخصوص توصيف منافقان است، در قسمتی از آن خطبه چنين آمده است: ای بندگان خدا شما را به تقوی و پرهيزكاری سفارش می كنم و از منافقان برحذر می دارم چرا كه آنها گمراه و گمراه كننده اند، خطاكار و غلط اندازند.

هر روز به رنگ تازه ای درمی آيند و به قيافه ها و زبانهای مختلف خودنمائی می كنند. از هر وسيله ای برای فريفتن و درهم شكستن شما بهره می گيرند و در هر كمينگاهی به كمين شما نشسته اند بدباطن و خوش ظاهرند و پيوسته مخفيانه برای فريب مردم گام برمی دارند و از بيراهه ها حركت می كنند. گفتارشان به ظاهر شفابخش اما كردارشان دردی است درمان ناپذير. بر رفاه و آسايش مردم، حسد می ورزند و اگر كسی گرفتار بلائی شود، خوشحالند. همواره اميدواران را مايوس می كنند و همه جا آيه ياسی خوانند آنها در هر راهی كشته ای دارند! و برای نفوذ در هر دلی راهی! و برای هر مصيبتی اشك ساختگی می ريزند! مدح و ثنا به يكديگر قرض می دهند و از يكديگر انتظار پاداش دارند. در تقاضاهای خود اصرار می ورزند و در ملامت پرده دری می كنند و هرگاه حكمی كنند از حد تجاوز می نمايند. در برابر هر حقی باطلی ساخته و در مقابل هر دليلی شبهه ای برای هر زنده ای عامل مرگی برای هر دری كليدی و برای هر شبی چراغی تهيه ديده اند!

برای رسيدن به مطامع خويش و گرمی بازار خود و فروختن كالا به گرانترين قسمت تخم ياس در دلها می پاشند. باطل خود را شبيه حق جلوه می دهند و در توصيف ها راه فريب پيش می گيرند. طريق وصول به خواسته ی خود را آسان و طريق خروج از دامشان را تنگ و پرپيچ و خم جلوه می دهند، آنها دار و دسته شيطان و شراره های آتش دوزخند! همان گونه كه خداوند فرموده: «أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ» (سوره مجادله، 19) آنها حزب شيطانند، بدانيد حزب شيطان زيانكارند! در اين خطبه غرا به اوصاف زيادی از آنها اشاره شده كه بحث های گذشته را تكميل می كند.

  • خطر منافقان: همان گونه كه در مقدمه اين بحث گفتيم منافقان خطرناكترين افراد هر اجتماعند چرا كه اولاً در درون جامعه ها زندگی می كنند و از تمام اسرار باخبرند. ثانيا ـ شناختن آنها هميشه كار آسانی نيست و گاه خود را چنان در لباس دوست نشان می دهند كه انسان باور نمی كند.

ثالثا ـ چون چهره اصلی آنها برای بسياری از مردم ناشناخته است درگيری مستقيم و مبارزه صريح با آنها كار مشكلی است. رابعا ـ آنها پيوندهای مختلفی با مؤمنان دارند پيوندهای سببی و نسبی و غيراينها و وجود همين پيوندها مبارزه با آنها را پيچيده تر می سازد.

خامسا ـ آنها از پشت خنجر می زنند و ضرباتشان غافلگيرانه است. اين جهات و جهات ديگری سبب می شود كه آنها ضايعات جبران ناپذيری برای جوامع به بار آورند و به همين دليل برای دفع شر آنها بايد برنامه ريزی دقيق و وسيعی داشت.

در حديثی آمده است كه پيامبر فرمود: إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَی أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِكاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ و َأَمَّا الْمُشْرِكُ فَيُخْزِيهِ اللَّهُ بِشِرْكِهِ وَلَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقٍ عَالِمِ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُون. من بر امتم نه از مؤمنان بيمناكم، نه از مشركان اما مؤمن ايمانش مانع ضرر او است و اما مشرك خداوند او را به خاطر سركش رسوا می كند، ولی من از منافق بر شما می ترسم كه از زبانش علم می ريزد و در قلبش كفر و جهل است. سخنانی می گويد كه برای شما دلپذير است اما اعمالی (در خفا) انجام می دهد كه زشت و بد است. درباره منافقان بحث های مشروح ديگری در جلد اول ذيل آيات 8 تا 16 سوره بقره.

و در جلد 8 ذيل آيات 60 تا 85 سوره توبه (صفحه 19 تا 72) و در جلد 17 ذيل آيات 12 تا 17 سوره احزاب (صفحه 224 تا 232) و در جلد هفتم ذيل آيه 43 تا 45 سوره توبه (صفحه 428 تا 456) داشته ايم. كوتاه سخن اين كه كمتر گروهی است كه قرآن درباره آنها اين همه بحث كرده باشد و نشانه ها و اعمال و خطرات آنها را بازگو نموده باشد، اين سرمايه گزاری وسيع قرآن در اين باره دليل بر خطر فوق العاده منافقان است.

  • منافق خشك و شكننده است: در طول زندگی طوفان هائی می وزد و امواج خروشانی پديدار می گردد. مؤمنان با استفاده از نيروی ايمان و توكل و نقشه های صحيح، گاه جنگ و گريز و گاه حمله های پی در پی آنها را از سر می گذرانند و پيروز می شوند اما منافق يك دنده و لجوج می ايستد تا می شكند، در حديثی از پيغمبر گرامی اسلام آمده: مَثَلُ الْمُؤْمِنِ كَمَثَلِ خَامَةِ الزَّرْعِ تُكْفِئُهَا الرِّيَاحُ كَذَا وَ كَذَا وَ كَذَلِكَ الْمُؤْمِنُ تُكْفِئُهُ الْأَوْجَاعُ والْأَمْرَاضُ و َمَثَلُ الْمُنَافِقِ كَمَثَلِ الْإِرْزَبَّةِ الْمُسْتَقِيمَةِ الَّتِي لَايُصِيبُهَا شَيْءٌ حَتَّی يَأْتِيَهُ الْمَوْتُ فَيَقْصِفَهُ قَصْفاً: مؤمن همچون ساقه های زراعت است، بادها او را می خواباند اما بعدا به پا می خيزد و پيوسته حوادث سخت و بلاها را تحمل كرده از سر می گذراند، اما منافق همانند درخت صنوبر است نرمشی از خود نشان نمی دهد و می ايستد تا از ريشه كنده شود!
  • عزت مخصوص خدا و دوستان او است گرچه در فارسی روزمره عزت به معنی احترام و آبرو يا گرانبها بودن است ولی در لغت عرب چنين نيست بلكه عزت به معنی قدرت شكست ناپذير است، قابل توجه اين كه در آيات فوق و در آيه 10 سوره فاطر عزت منحصراً از آن خدا شمرده شده و در آيات مورد بحث می افزايد: و از آن رسول او و مؤمنان است چرا كه اولياء و دوستان خدا نيز پرتوی از عزت او را دارند و به او متكی هستند. به همين دليل در روايات اسلامی روی اين مساله تاكيد شده است كه مؤمن نبايد وسائل ذلت خود را فراهم سازد، خدا خواسته او عزيز باشد او هم برای حفظ اين عزت بايد بكوشد.

در حديثی از امام صادق عليه السلام در تفسير همين آيه: «وَلِلّهِ الْعِزَّةُ ولِرَسُولِهِ ولِلْمُؤْمِنينَ وَلكِنَّ الْمُنافِقينَ لايَعْلَمُونَ» (سوره منافقون، 8) می خوانيم: فَالْمُؤْمِنُ يَكُونُ عَزِيزاً وَلَا يَكُونُ ذَلِيلًا ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعَزُّ مِنَ الْجَبَلِ إِنَّ الْجَبَلَ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ بِالْمَعَاوِلِ والْمُؤْمِنَ لَا يُسْتَقَلُّ مِنْ دِينِهِ شَيْءٌ: مؤمن عزيز است و ذليل نخواهد بود مؤمن از كوه محكمتر و پرصلابت تر است چرا كه كوه را با كلنگ ها ممكن است سوراخ كرد ولی چيزی از دين مؤمن هرگز كنده نمی شود.

در حديث ديگری از همان امام می خوانيم: لَايَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ قِيلَ لَهُ و َكَيْفَ يُذِلُّ نَفْسَهُ قَالَ يَتَعَرَّضُ لِمَا لَا يُطـِيق!: سزاوار نيست مؤمن خود را ذليل كند، سؤال شد چگونه خود را ذليل می كند! فرمود: به سراغ كاری می رود كه از او ساخته نيست! و باز در حديث سومی از آن حضرت آمده است: إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فَوَّضَ إِلَی الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا و َلَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِيلًا أَمَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ ولِلّهِ الْعِزَّةُ ولِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ فَالْمُؤْمِنُ يَكُونُ عَزِيزاً وَلَا يَكُونُ ذَلِيلًا: خداوند همه كارهای مؤمن را به او واگذار كرده جز اين كه به او اجازه نداده است كه خود را ذليل و خوار كند مگر نمی بينی خداوند در اين باره فرموده: عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، سزاوار است مؤمن هميشه عزيز باشد و ذليل نباشد. (تفسير نمونه، ج24، ص162 تا ص171 ـ تفسير نمونه، ج24، ص176)

2 ـ نفاق اعتقادی و عملی

نفاق معنی وسيعی دارد كه هر گونه دوگانگی ظاهر و باطن را دربر می گيرد، مصداق بارز آن نفاق عقيدتی است كه آيات منافقين معمولاً ناظر به آن است و آن مربوط به كسانی است كه در ظاهر اظهار ايمان می كنند ولی در دل شرك و كفر پنهان می دارند. اما نفاق عملی در مورد كسانی است كه اعتقاد باطنی آنها اسلام است ولی اعمالی برخلاف اين تعهد باطنی انجام می دهند كه دوگانگی چهره درون و برون را نشان می دهد، مانند: پيمان شكنی، دروغ، خيانت در امانت لذا در حديثی از پيامبر گرامی اسلام صلی الله عليه و آله و سلّم آمده است: ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ مُنَافِقاً و َإِنْ صَامَ وَصَلَّی و َزَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ مَنْ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ وَ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَف: سه چيز است در هر كس باشد منافق است هر چند نماز بخواند و روزه بگيرد و خود را مسلمان بداند: كسی كه در امانت خيانت می كند و به هنگام سخن گفتن دروغ می گويد، و هرگاه وعده ای می دهد، تخلف می كند.

در حديث ديگری از رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلّم می خوانيم: مَا زَادَ خُشُوعُ الْجَسَدِ عَلَی مَا فِي الْقَلْبِ فَهُوَ عِنْدَنَا نِفَاقٌ: هر مقدار خشوع ظاهر بر آنچه در قلب است، افزون گردد او در نزد ما نفاق است. و در جای ديگر از امام علی بن الحسين عليهماالسلام می خوانيم: إِنَّ الْمُنَافِقَ يَنْهَی وَلَا يَنْتَهِي و َيَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِي: منافق، نهی از منكر می كند اما خود آن را ترك نمی گويد و امر به معروف می كند اما خودش انجام نمی دهد! و از شعب مهم نفاق عملی، مساله شرك و رياكاری است كه در روايات اسلامی نيز به آن اشاره شده است. خداوندا! دامنه نفاق، وسيع و گسترده است و جز به لطف و مرحمتت راه نجات از آن نيست، ما را در اين راه پرپيچ و خم ياری فرما! پروردگارا! ما را از كسانی قرار ده كه به هنگام وداع با دنيا در آتش حسرت نمی سوزند و تقاضای بازگشت نمی كنند. بارالها! خزائن آسمانها و زمين از آن تو است و عزت مخصوص تو و اولياء تو است. ما را به بركت ايمان، عزيز دار و از خزائن بی پايانت نصيبی مرحمت كن ـ آمين يا رب العالمين (پايان سوره منافقين) 18 رمضان 1406. (تفسير نمونه، ج24، ص178)

منافقين وقتی ايمان واعتماد مؤمنين به خدا را می بينند، می گويند دينشان مغرورشان كرده: «إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذي نَفي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دينُهُمْ و َمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيم»؛ به هنگامی كه منافقان و آنها كه در دلهايشان بيماری بود، می گفتند : اين گروه مسلمانان را دينشان مغرور ساخته و هر كس ‍ بر خدا توكل كند پيروز می گردد، خداوند عزيز و حكيم است».(سوره انفال، 49) (تفسير نمونه، ج7، ص202)

در آن هنگام منافقان و آنهائی كه در دل آنها بيماری بود، می گفتند: اين مسلمانان به آئين خود مغرور شده اند و با اين گروه كم و اسلحه ناچيز بگمان پيروزی و يا به خيال شهادت در راه خدا و زندگی جاويدان در اين صحنه خطرناك كه به مرگ منتهی می شود گام نهاده اند!: «إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ والَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دينُهُمْ...» ولی آنها بر اثر عدم ايمان و عدم آگاهی از الطاف پروردگار و امدادهای غيبی او از اين حقيقت آگاهی ندارند كه هر كس بر خدا توكل كند و پس از بسيج تمام نيروهايش خود را به او بسپارد خداوند او را ياری خواهد كرد چه اين كه خداوند قادری است كه هيچ كس در مقابل او يارای مقاومت ندارد و حكيمی است كه ممكن نيست دوستان و مجاهدان راهش را تنها بگذارد: «...وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيم»، در اين كه منظور از منافقان«...والذين فی قلوبهم مرض...» چه كسانی بوده اند؟ مفسران گفتگوی بسياری كرده اند، ولی بعيد نيست كه هر دو عبارت اشاره به گروه منافقان مدينه باشد زيرا قرآن مجيد درباره منافقان كه شرح حال آنها در آغاز سوره بقره آمده است، می گويد: «في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضا».

در دلهای آنان بيماری است و خدا نيز بر بيماری آنها می افزايد سوره بقره، آيه 10 و اين گروه يا منافقانی هستند كه در مدينه به صفوف مسلمانان پيوسته بودند و اظهار اسلام و ايمان می كردند اما در باطن با آنها نبودند و يا آنها كه در مكه ظاهرا ايمان آورده اند ولی از هجرت به مدينه سرباز زدند و در ميدان بدر به صفوف مشركان پيوسته و به هنگامی كه كمی نفرات مسلمانان را در برابر لشكر كفر ديدند. در تعجب فرورفتند و گفتند: اين جمعيت مسلمانان فريب دين و آئين خود را خوردند و به اين ميدان گام گذاردند و در هر حال خداوند از نيت باطنی آنها خبر می دهد و اشتباه آنان و همفكرانشان را روشن می سازد، آيه بعد صحنه مرگ كفار و پايان زندگی شومشان را مجسم می كند. نخست روی سخن را به پيامبر كرده می گويد: اگر وضع عبرت انگيز كفار را به هنگامی كه فرشتگان مرگ به صورت و پشت آنها می زدند و به آنها می گفتند: عذاب سوزنده را بچشيد، مشاهده می كردی از سرنوشت رقت بار آنان آگاه می شدی: «وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُواْ الْمَلآئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ». (سوره انفال، 50) (تفسير نمونه، ج7، ص203 و 204)

منافقين به كفار هم وعده های دروغ می دهند: «أَلَمْ تَر إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ × لَئِنْ أُخْرِجُوا لَا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَلَئِن قُوتِلُوا لَا يَنصُرُونَهُمْ وَلَئِن نَّصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ × لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُونَ × لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ».

آيا منافقان را نديدی كه پيوسته به برادران كفارشان از اهل كتاب می گفتند: هرگاه شما را از وطن بيرون كنند ما هم با شما خواهيم بود و سخن هيچ كس را درباره شما اطاعت نخواهيم كرد و اگر با شما پيكار شود، ياريتان خواهيم كرد و خداوند شهادت می دهد كه آنها دروغگويانند. اگر آنها را بيرون كنند با آنان بيرون نمی روند و اگر با آنها پيكار شود، ياريشان نخواهند كرد و اگر ياريشان كنند پشت به ميدان كرده فرار می كنند، سپس كسی آنها را ياری نمی كند. وحشت از شما در دلهای آنها بيش از ترس از خدا است، اين به خاطر آن است كه آنها گروهی نادانند. آنها هرگز با شما به صورت دسته جمعی نمی جنگند جز در دژهای محكم يا از پشت ديوارها! پيكارشان در ميان خودشان شديد است اما در برابر شما ناتوانند به ظاهرشان می نگری آنها را متحد می بينی در حالی كه دلهای آنها پراكنده است، اين به خاطر آن است كه قومی بی عقلند! (سوره حشر 11 تا 14)

شان نزول: بعضی از مفسران شان نزولی برای آيات فوق نقل كرده اند كه خلاصه اش چنين است: جمعی از منافقان مدينه مانند عبدالله بن ابی و يارانش مخفيانه كسی را به سراغ يهود بنی نضير فرستادند و گفتند: شما محكم در جای خود بايستيد، از خانه های خود بيرون نرويد و دژهای خود را محكم سازيد، ما دو هزار نفر ياور از قوم خود و ديگران داريم و تا آخرين نفس با شما هستيم، طايفه بنی قريظه و ساير همپيمان های شما از قبيله غطفان نيز با شما همراهی می كنند. همين امر سبب شد كه يهود بنی نضير بر مخالفت پيامبر صلی الله عليه و آله و سلّم تشويق شوند، اما در اين هنگام يكی از بزرگان بنی نضير بنام سلام به حيی بن اخطب كه سرپرست برنامه های بنی نضير بود گفت: اعتنائی به حرف عبدالله بن ابی نكنيد، او می خواهد تو را تشويق به جنگ محمد صلی الله عليه و آله و سلّم كند، و خودش در خانه بنشيند و شما را تسليم حوادث نمايد حييی گفت: ما جز دشمنی محمد صلی الله عليه و آله و سلّم و پيكار با او چيزی را نمی شناسيم، سلام در پاسخ او گفت: به خدا سوگند من می بينم سرانجام ما را از اين سرزمين بيرون می كنند و اموال و شرف ما بر باد می رود كودكان ما اسير و جنگجويان ما كشته می شوند.

آيات فوق سرانجام اين ماجرا را بازگو می كند. بعضی معتقدند اين آيات قبل از ماجرای يهود بنی نضير نازل شده و حكايت از حوادث آينده اين ماجرا می كند و به همين دليل آن را از خبرهای غيبی قرآن می شمرند، لحن آيات كه به صورت فعل مضارع ذكر شده گرچه اين نظر را تاييد می كند ولی پيوند اين آيات با آيات پيشين كه بعد از ماجرای شكست بنی نضير و تبعيد آنها نازل گرديده نشان می دهد كه اين آيات نيز بعد از اين ماجرا نازل شده و تعبير به فعل مضارع به عنوان حكايت حال است.

تفسير: نقش منافقان در فتنه های يهود: بعد از بيان ماجرای طايفه يهود بنی نضير در آيات گذشته و شرح حال سه گروه از مؤمنان يعنی مهاجرين و انصار و تابعين با ويژگي های هر كدام، در آيات مورد بحث به شرح حال گروه ديگری يعنی منافقان و نقش آنها در اين ماجرا می پردازد، تا وضع حال همه را در مقايسه با يكديگر روشنتر سازد و اين روش قرآن است كه برای معرفی گروه ها آنها را در مقايسه با يكديگر قرار می دهد. نخست روی سخن را به پيامبر صلی الله عليه و آله و سلّم كرده می فرمايد: آيا منافقان را نديدی كه پيوسته به برادران كفارشان از اهل كتاب می گفتند: اگر شما را از وطن بيرون كنند ما هم با شما خواهيم بود، و سخن هيچ كس را درباره شما اطاعت نخواهيم كرد و اگر هم با شما پيكار شود شما را ياری خواهيم كرد: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ...». 11 سوره حشر و به اين ترتيب اين گروه از منافقان به طايفه يهود سه مطلب را قول دادند كه در همه دروغ می گفتند: نخست اين كه اگر شما را از اين سرزمين بيرون رانند ما هم بعد از شما در اينجا نمی مانيم تا جای خالی شما را ببينيم! ديگر اين كه اگر دستوری بر ضد شما صادر شود از هر كس و هر مقام باشد، نه حالا هيچ وقت اطاعت نمی كنيم! سوم اين كه اگر پای كارزار به ميان آيد ما دوش به دوش شما ايستاده ايم و در ياری شما هيچ گونه ترديدی به خود راه نمی دهيم! آری اينها قول هائی بود كه منافقان قبل از اين ماجرا به يهود دادند ولی حوادث بعد نشان داد كه همه دروغ بود و به همين دليل قرآن با صراحت می گويد: خداوند شهادت می دهد كه آنها دروغگويانند: «...وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ».

چه تعبير تكان دهنده ای كه با انواع تاكيدها همراه است، ذكر خداوند به عنوان شاهد و گواه و آوردن جمله به صورت جمله اسميه و نيز استفاده از ان و لام تاكيد همه نشان می دهد كه دروغ و نفاق چنان به هم آميخته است كه جدائی در ميان اين دو ممكن نيست، هميشه منافقان دروغگو بوده اند و غالباً دروغگويان منافقند. تعبير به اخوانهم، برادرانشان نشان می دهد كه رابطه و پيوند بسيار نزديكی ميان منافقان و كفار است، همان گونه كه در آيات قبل روی رابطه اخوت در ميان مؤمنان تكيه شده بود با اين تفاوت كه مؤمنان در اخوت خود صادقند ولذا از هيچ گونه ايثار و فداكاری مضايقه نمی كنند و به عكس منافقان هيچ گونه وفاداری و همدردی ندارند، و در سخت ترين لحظات دست از برادران خود برمی دارند و اين است تفاوت اخوت مؤمنان و كافران. جمله: وَلا نُطيعُ فيكُمْ أَحَداً أَبَدا، ما هرگز سخن هيچ كس را در مورد شما اطاعت نخواهيم كرد، اشاره به اين است كه توصيه ها و هشدارها و اخطارهای محمد را در مورد شما كاملاً ناديده خواهيم گرفت.

سپس ‍ برای توضيح بيشتر درباره دروغگوئی آنها می افزايد: اگر يهود را بيرون كنند، اين منافقان با آنها بيرون نمی روند: «لَئِنْ أُخْرِجُوا لايَخْرُجُونَ مَعَهُم...». و اگر با آنها پيكار شود، ياريشان نخواهند كرد: «...وَلَئِنْ قُوتِلُوا لايَنْصُرُونَهُمْ...». و به فرض كه به گفته خود عمل كنند و به ياريشان برخيزند بزودی پشت به ميدان كرده، فرار می كنند: «...وَلَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبار...». و بعد از آن هرگز ياری نخواهند داشت: «...ثُمَّ لايُنْصَرُونَ». (سوره حشر، 12)

لحن قاطع و كوبنده اين آيات لرزه بر اندام هر منافق و مخالفی می افكند، به خصوص اين كه آيه گرچه در مورد خاصی نازل شده ولی به طور مسلم مخصوص آن نيست، اين يك اصل كلی است در رابطه منافقان با ساير دشمنان اسلام و همكاری نزديك آنان با يكديگر و وعد وعيدهائی كه به هم می دهند و بی پايه بودن تمام اين قول و قرارها است.

اين امر نه تنها در گذشته تاريخ اسلام رخ داد كه امروز هم نمونه های زنده آن را در همكاری منافقان در كشورهای اسلامی با دشمنان اسلام به چشم می بينيم و در فردا و فرداها نيز صادق است و مسلما اگر مؤمنان راستين به وظائف خود عمل كنند بر آنها پيروز خواهند شد و نقشه هاشان نقش بر آب می گردد در آيه بعد به تشريح علت اين شكست پرداخته، می گويد: وحشت از شما در دلهای آنها بيش از خوف از خدا است: «لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً في صُدُورِهِم...». چون از خدا نمی ترسند از همه چيز وحشت دارند، مخصوصا از دشمنان مؤمن و مقاومی چون شما.

اين به خاطر آن است كه آنها گروهی نادان هستند: «...لَذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لايَفْقَهُونَ». (سوره حشر، 13) رهبة در اصل به معنی ترسی است كه توأم با اضطراب و پرهيز باشد و در حقيقت ترس و وحشتی است عميق و ريشه دار كه آثار آن در عمل ظاهر گردد. گرچه آيه فوق در مورد يهود بنی نضير و عوامل شكست آنها در برابر مسلمين نازل شده ولی محتوای آن يك حكم كلی و عمومی است، چرا كه در قلب انسان هرگز دو خوف با هم جمع نمی شود، ترس از خدا و ترس از ما سوی الله زيرا همه چيز مسخر فرمان خدا است و هر كس از خدا بترسد و از قدرت او آگاه باشد دليلی ندارد كه از غير او ترسان باشد و سرچشمه همه اين بدبختي ها جهل و نادانی و عدم درك حقيقت توحيد است.

اگر مسلمانان امروز به معنی واقعی كلمه، مسلمان و مؤمن و موحد باشند نه تنها از قدرتای بزرگ نظامی و صنعتی دنيای امروز به خود وحشتی راه نمی دهند، بلكه آن قدرت ها از آنها می ترسند چنان كه نمونه های زنده آن را با چشم می بينيم كه با آن همه سلاح و وسائل پيشرفته باز از ملتی كوچك ولی مؤمن و از جان گذشته در وحشتند. نظير همين معنی در آيه 151 سوره آل عمران نيز آمده است: «سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا ۖ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ ۚ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ» آیه 151 آل عمران: بزودی در دلهای كافران رعب و وحشت می افكنيم چرا كه بدون دليل چيزهائی را برای خدا شريك قرار دادند و جايگاه آنها آتش است و چه بد جايگاهی است قرارگاه ظالمان!

سپس به بيان نشانه روشنی از اين ترس درونی پرداخته، می افزايد: آنها هرگز با شما به صورت دسته جمعی جز در دژهای محكم يا از پشت ديوارها نمی جنگند و از روياروئی با شما وحشت دارند: «لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ...»(سوره حشر/آیه 14). قری جمع قريه به معنی آبادی است، اعم از شهر يا روستا و گاه به معنی انسانهای مجتمع در يك محل نيز آمده است. محصنة از ماده حصن بر وزن جسم به معنی دژ می باشد بنابراين قری محصنه به آبادي هائی گفته می شود كه به وسيله برج و بارو يا كندن خندق يا موانع ديگر از هجوم دشمن در امان است.

جدر جمع جدار به معنی ديوار است و ريشه اصلی اين لغت به معنی ارتفاع و بلندی است. آری آنها چون از دژ ايمان و توكل بر خدا بيرون هستند جز در پناه ديوارها و قلعه های محكم جرأت جنگ و روياروئی با مؤمنان ندارند!

سپس می افزايد: اما اين نه بخاطر آن است كه آنها افرادی ضعيف و ناتوان و ناآگاه به فنون جنگند بلكه به هنگامی كه درگيری در ميان خودشان رخ می دهد پيكارشان شديد است: «...بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَديد...». اما در برابر شما صحنه دگرگون می شود و رعب و وحشت و اضطراب عجيبی بر آنها حكم فرما می گردد. البته اين نيز تقريباً يك اصل كلی است در مورد پيكار همه اقوام بی ايمان در ميان خودشان و سپس پيكار با مؤمنان و نمونه های آن را در تاريخ معاصر كرارا ديده ايم كه وقتی افراد بي خبر از خدا به جان هم افتاده، چنان محكم يكديگر را كوبيده اند كه انسان در جنگجوئی آنها شك نمی كند، اما هنگامی كه در مقابل گروهی مؤمن و آماده شهادت فی سبيل الله قرار می گيرند فوراً خود را به پشت سلاح ها و سنگرها و دژهای مستحكم می كشند و وحشت سر تا پای آنها را فرامی گيرد و به راستی اگر مسلمانان ايمان بگيرد طبق آيات فوق دليلش اين است كه از حقيقت ايمان فاصله گرفته اند و تا بازنگردند وضع آنها دگرگون نخواهد شد. (تفسير نمونه، ج23، ص534)

مَثَل منافقين، مَثَل شيطان است كه انسان را به رفتن راه كفر تشويق می كند و وقتی او را به راه جهنم برد هيچ حمايتی از او نمی كند و از او دوری می كند: «كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ* فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ»؛ كار منافقان همچون شيطان است كه به انسان گفت: كافر شو تا مشكلات تو را حل كنم، اما هنگامی كه كافر شد، گفت: من از تو بيزارم، من از خداوندی كه پروردگار عالميان است، بيم دارم. سرانجام كار آنها اين شد كه هر دو در آتش دوزخند، جاودانه در آن می مانند و اين است كيفر ستمكاران. (سوره حشر، 16 تا 17)

تفسير: با طناب پوسيده شيطان به چاه نرويد! اين آيات ادامه بحث پيرامون داستان منافقان است و به تشبيهی درباره منافقان پرداخته می گويد: داستان آنها همانند داستان شيطان است كه به انسان گفت: كافر شو تا مشكلات تو را حل كنم اما هنگامی كه كافر شد. گفت من از تو بيزارم من از خداوندی كه پروردگار عالميان است، بيم دارم: «كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَريءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمينَ».(سوره حشر، 16)

در اين كه منظور از انسان در اين آيه كيست؟ آيا مطلق انسانهائی است كه تحت تاثير شيطان قرار گرفته، فريب وعده های دروغين او را می خورند و راه كفر می پويند و سرانجام شيطان آنها را تنها گذاشته و از آنان بيزاری می جويد؟ يا منظور انسان خاصی است همانند ابوجهل و پيروان او كه در جنگ بدر به وعده های فريبنده شيطان دلگرم شدند و عاقبت، طعم تلخ شكست را چشيدند، چنان كه در آيه 48 سوره انفال می خوانيم: «وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ إِنِّيَ أَخَافُ اللّهَ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ»

و به ياد آوريد هنگامی كه شيطان اعمال مشركان را در نظرشان جلوه داد و گفت هيچ كس امروز بر شما پيروز نمی گردد و من همسايه و پناه دهنده شما هستم ولی هنگامی كه مجاهدان اسلام و فرشتگان حامی آنها را ديد به عقب برگشت و گفت من از شما بيزارم، من چيزی را می بينم كه شما نمی بينيد، من از خدا می ترسم! و خداوند شديدالعقاب است! و يا اين كه منظور از انسان همان برصيصا، عابد بنی اسرائيل است كه فريب شيطان را خورد و كافر شد و در لحظات حساس شيطان از او بيزاری جست و از او جدا شد كه شرح آن به خواست خدا خواهد آمد.

ولی تفسير اول با مفهوم آيه سازگارتر است و تفسير دوم و سوم می تواند بيان مصداقی از آن مفهوم گسترده باشد و به هر حال عذابی را كه شيطان از آن اظهار وحشت می كند ظاهراً عذاب دنيا است و بنابراين ترس او جدی است نه شوخی و استهزا و بسيارند كسانی كه از مجازاتهای نزديك می ترسند ولی نسبت به مجازات های درازمدت بی اعتنا هستند. آری چنين است حال منافقان كه دوستان خود را با وعده های دروغين و نيرنگ به وسط معركه می فرستند، سپس آنها را تنها گذارده، فرار می كنند چرا كه در نفاق، وفاداری نيست. در آيه بعد سرانجام كار اين دو گروه: شيطان و اتباعش و منافقان و دوستانشان از اهل كفر را روشن ساخته می افزايد: سرانجام كار آنها اين شد كه هر دو در آتش دوزخند، جاودانه در آن می مانند و اين است كيفر ظالمان:

فَكانَ عليه السلام اقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النّارِ خالِدَيْنِ فيها وَ ذلِكَ جـَزاءُ الظّالِمينَ. اين يك اصل كلی است كه عاقبت همكاری كفر و نفاق و شيطان و يارانش، شكست و ناكامی و عذاب دنيا و آخرت است در حالی كه همكاری مؤمنان و دوستانشان همكاری مستمر و جاودانی و سرانجامش پيروزی و برخورداری از رحمت واسعه الهی در هر دو جهان است.

نكته ها:

1ـ همكاری بی سرانجام با اهل نفاق! آنچه در آيات فوق در مورد پيمان شكنی منافقان و تنهاگذاردن دوستان خود در لحظات سخت و حساس آمده مطلبی است كه بارها در زندگی خود نمونه های آن را ديده ايم. آنها مثل شيطان اغواگر به وسوسه اين و آن می پردازند و قول هر گونه مساعدت و كمك به آنها می دهند و آنان را به ميدان حوادث می فرستند و آلوده انواع گناه می كنند اما در بحرانی ترين حالات آنها را در وسط ميدان رها كرده برای حفظ جان يا نافع خويش فرار می كنند و اين است سرنوشت كسانی كه با منافقان همكار و همپيمانند.

نمونه زنده آن در عصر ما پيمان هائی است كه قدرت های بزرگ و شياطين زمان ما با سران دولت هائی كه به آنها وابسته اند امضا می كنند و بارها ديده ايم اين دولت های وابسته كه همه چيز خود را در طبق اخلاص گذارده و نثار آن حاميان شيطان صفت كرده اند در حوادث سخت كاملاً تنها مانده و از همه جا را. آنها مانند شيطان است كه به انسان گفت كافر شو و هنگامی كه كافر شد گفت من از تو بيزارم، من از خداوندی كه پروردگار عالميان است بيم دارم.

2ـ داستان حيرت انگيز برصيصای عابد: بعضی از مفسران و ارباب حديث در ذيل اين آيات روايتی پرمعنی از عابدی از بنی اسرائيل بنام برصيصا نقل كرده اند كه می تواند درس بزرگی برای همه افراد باشد تا هرگز با طناب پوسيده شيطان و منافقان به چاه نروند كه رفتن همان و سرنگون شدن در قعر چاه همان! و خلاصه داستان چنين است:

در ميان بنی اسرائيل عابدی بود بنام برصيصا كه زمانی طولانی عبادت كرده بود، و به آن حد از مقام قرب رسيده بود كه بيماران روانی را نزد او می آوردند و با دعای او سلامت خود را باز می يافتند، روزی زن جوانی را از يك خانواده با شخصيت به وسيله برادرانش نزد او آوردند و بنا شد مدتی بماند تا شفا يابد، شيطان در اين جا به وسوسه گری مشغول شد و آنقدر صحنه را در نظر او زينت داد تا آن مرد عابد به او تجاوز كرد! چيزی نگذشت كه معلوم شد آن زن باردار شده و از آنجا كه گناه هميشه سرچشمه گناهان عظيمتر است زن را به قتل رسانيد، و در گوشه ای از بيابان دفن كرد!

برادرانش از اين ماجرا باخبر شدند كه مرد عابد دست به چنين جنايت هولناكی زده، اين خبر در تمام شهر پيچيد و به گوش امير رسيد، او با گروهی از مردم حركت كرد تا از ماجرا باخبر شود، هنگامی كه جنايات عابد مسلم شد او را از عبادتگاهش فروكشيدند پس از اقرار به گناه دستور داد او را به دار بياويزند، هنگامی كه بر بالای چوبه دار قرار گرفت شيطان در نظرش مجسم شد، گفت: من بودم كه تو را به اين روز افكندم و اگر آنچه را می گويم اطاعت كنی موجبات نجات تو را فراهم خواهم كرد! عابد گفت: چه كنم؟ گفت: تنها يك سجده برای من كن كافی است! عابد گفت: در اين حالتی كه می بينی توانائی ندارم، شيطان گفت: اشاره ای كفايت می كند، عابد با گوشه چشم يا با دست خود، اشاره ای كرد و سجده به شيطان آورد و در دم جان سپرد و كافر از دنيا رفت! آری چنين است سرانجام وسوسه های شياطين و منافقانی كه در خط آنها هستند. (تفسير نمونه، ج23، ص547)

منافقين و بيماردلان در دوستی با كفار از يكديگر پيشی می گيرند: «فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛ مشاهد می كنی افرادی را كه در دلهايشان بيماری است در دوستی با آنان بر يكديگر پيشی می گيرند و می گويند می ترسيم حادثه ای برای ما اتفاق بيفتد و نياز به كمك آنها داشته باشيم شايد خداوند پيروزی يا حادثه ديگری از ناحيه خود به نفع مسلمانان پيش بياورد و اين دسته از آن چه دردل پنهان داشتند، پشيمان گردند. (سوره مائده، 52)

هر مصيبتی كه پيش می آيد، آزمايشی است برای مشخص شدن مؤمنين از منافقين: «وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ × وَلْيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُواْ وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ قَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُواْ قَالُواْ لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَّتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ»؛ و آنچه در روز احد در روزی كه دو دسته مؤمنان و كافران با هم نبرد كردند به شما رسيد به فرمان خدا و بر طبق قانون عليت بود و برای اين بود كه مؤمنان شناخته شوند و نيز برای اين بود كه كسانی كه راه نفاق پيش گرفتند، شناخته شوند آنها كه به ـ ايشان گفته شد بيائيد و در راه خدا نبرد كنيد يا لااقل از حريم خود دفاع نمائيد. گفتند: اگر ما مي دانستيم جنگی واقع خواهد شد از شما پيروی می كرديم اما می دانيم جنگی نمی شود آنها آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند با دهان خود چيزی مي گويند كه در دل آنها نيست و خداوند به آنچه كتمان می كنند، دانا است. (سوره آل عمران، 166 تا 167)

تفسير: بايد صفوف مشخص شود. آيه فوق، اين نكته را تذكر مي دهد كه هر مصيبتی مانند مصيبت احد كه پيش می آيد علاوه بر اين كه بدون علت نيست وسيله آزمايشی است برای جداشدن صفوف مجاهدان راستين از منافقان و يا افراد سست ايمان، لذا در قسمت اول آيه می فرمايد: «وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللّه...». (آل عمران 166)

آنچه در آن روز كه جمعيت مسلمانان با بت پرستان بهم درآويختند بر شما وارد شد به فرمان خدا بود و طبق خواست و اراده او صورت گرفت، زيرا هر حادثه ای طبق قانون عمومی آفرينش علت و سبب مخصوصی دارد و اساسا عالم روی يك سلسله علل و اسباب پی ريزی شده است و اين يك اصل ثابت و هميشگی است، و روی اين اصل هر لشگری كه در ميدان جنگ سستی كند و به مال و ثروت و غنيمت دل ببندد و دستور فرمانده دلسوز خود را فراموش نمايد محكوم به شكست خواهد بود، بنابراين منظور از اذن الله (فرمان خدا) همان اراده و مشيت او است كه به صورت قانون عليت در عالم هستی منعكس شده است.

و در قسمت دوم آيه می فرمايد: «...ولِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنين *ولِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا...»: يكی ديگر از آثار اين جنگ اين بود كه صفوف مؤمنان و منافقان از هم مشخص شود و افراد باايمان از سست ايمان شناخته گردند. به طور كلی در حادثه احد، سه گروه مشخص در ميان مسلمانان پيدا شدند: گروه اول افراد معدودی بودند كه تا آخرين لحظات، پايداری نمودند و در برابر انبوه دشمنان تا آخرين نفس ايستادگی بخرج دادند بعضی شربت شهادت نوشيدند و بعضی جراحات سنگين برداشتند گروه ديگر تزلزل و اضطراب در دلهای آنها پديد آمد و نتوانستند تا آخرين لحظه، استقامت كنند و راه فرار را پيش گرفتند. گروه سوم، گروه منافقان بودند كه در اثناء راه به بهانه هائی كه اشاره خواهد شد از شركت در جنگ، خودداری كرده و به مدينه بازگشتند كه آنها عبدالله بن ابی سلول و سيصد نفر از يارانش بودند.

اگر حادثه سخت اُحُد نبود هيچگاه صفوف به اين روشنی مشخص نمی شد و افراد هر كدام با صفات ويژه خود در صف معينی قرار نمی گرفتند و هر كس ممكن بود، هنگام ادعا خود را بهترين فرد باايمان بداند. در حقيقت در آيه اشاره به دو چيز شده: نخست علت فاعلی شكست اُحُد و ديگر علت غائی و نتيجه نهائی آن. تذكر اين نكته نيز لازم است كه درآيه فوق می فرمايد: «...وَلِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا...»، تا كسانی كه نفاق ورزيدند شناخته شوند و نمی فرمايد: «...ليعلم المنافقين...» (تا منافقان شناخـته شوند) و به عبارت ديگر، نفاق بصورت فعل ذكر شده نه بصورت وصف، اين تعبير گويا بدان جهت است كه نفاق هنوز در همه آنان بصورت صفت ثابتی در نيامده بود ولذا در تاريخ اسلام می خوانيم كه بعضی از آنان، بعدها موفق به توبه شدند و به صف مؤمنان پيوستند.

سپس قرآن گفتگوئی كه ميان بعضی از مسلمانان و منافقين، قبل از جنگ رد و بدل شد به اين صورت بيان می كند: «...و َقيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا...»: بعضی از مسلمانان كه طبق نقل ابن عباس عبدالله بن عمر بن حزام بوده است هنگامی كه ديد عبد الله بن ابی سلول با يارانش خود را از لشگر اسلام كنار كشيده و تصميم بازگشت به مدينه دارند گفت: بيائيد يا به خاطر خدا و در راه او پيكار كنيد و يا لااقل در برابر خطری كه وطن و خويشان شما را تهديد می كند دفاع نمائيد ولی آنها به يك بهانه واهی دست زدند و گفتند: «...لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُم...» ما اگر مي دانستيم جنگ می شود بی گمان از شما پيروی مي كرديم، ما فكر می كنيم اين غائله بدون جنگ و خونريزی پايان پذيرد و بنا به تفسير ديگر منافقان گفتند: اگر ما اين را جنگ مي دانستيم با شما همكاری مي كرديم، ولی به نظر ما اين جنگ نيست بلكه يك نوع انتحار و خودكشی است زيرا با عدم توازنی كه ميان لشگر اسلام و كفار ديده می شود، جنگ كردن با آنها عاقلانه نيست.

بخصوص اين كه لشكرگاه اسلام در نقطه نامناسبی قرار گرفته است. به هر ترتيب اينها بهانه ای بيش نبود، هم وقوع جنگ حتمی بود و هم مسلمانان در آغاز پيروز شدند و اگر شكستی دامن. جهان پرده از چهره آنان برداشته و قيافه آنها را به مسلمانان نشان مي دهد و هم در آخرت به حساب آنها رسيدگی خواهد كرد.

منافقين با مؤمنين، نه تنها همكاری نمی كنند بلكه زخم زبان می زنند: «الَّذِينَ قَالُوا لاخْوَنهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنفُسِكمُ الْمَوْت إِن كُنتُمْ صدِقِينَ»؛ منافقان آنها هستند كه به برادران خود گفتند، در حالي كه از حمايت آنها دست كشيده بودند اگر آنها از ما پيروی می كردند، كشته نمی شدند. بگو مگر شما می توانيد مرگ افراد را پيش بينی كنيد پس مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست می گوئيد. (سوره آل عمران، 168)

تفسير: گفته های بی اساس منافقان: منافقان علاوه بر اين كه خودشان از جنگ احد كناره گيری كردند و سعی در تضعيف روحيه ديگران نيز نمودند، بهنگام بازگشت مجاهدان زبان به سرزنش آنها گشودند و گفتند: اگر آنها از فرمان ما پيروی كرده بودند كشته نمی دادند. قرآن در آيه فوق، به گفتار بی اساس آنها پاسخ می دهد و مي گويد: «الَّذينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ و َقَعَدُوا...» آنها كه از جنگ كناره گيری كردند و به برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت كرده بودند هيچگاه كشته نمی شدند به آنها بگو اگر قادر به پيش بينی حوادث آينده هستيد مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مي گوئيد. يعنی در حقيقت شما با اين ادعا، خود را عالم به غيب و باخبر از حوادث آينده مي دانيد كسی كه چنين است بايد علل و عوامل مرگ خود را بتواند پيش بينی كرده و خنثی سازد آيا شما چنين قدرتی داريد؟

و آن گهی اگر شما در ميدان جهاد و در راه سربلندی و افتخار كشته نشويد آيا عمر جاويدان خواهيد داشت؟ آيا می توانيد مرگ را برای هميشه از خود دور سازيد؟ بنابراين شما كه نمی توانيد قانون مسلم مرگ را از ميان ببريد پس چرا در ميان بستر با ذلت بميريد چرا با افتخار در ميدان جهاد در برابر دشمن شربت شهادت ننوشيد؟ در آيه فوق، نكته ديگری وجود دارد كه بايد به آن توجه كرد: و آن اين كه از مؤمنان تعبير به برادر شده در حالی كه هرگز مؤمنان برادر منافقان نيستند، اين يك نوع سرزنش به آنها است كه شما مؤمنان را برادر خود مي دانستيد چرا در اين لحظات حساس، دست از حمايت آنها برداشتيد ولذا بلافاصله بعد از تعبير اخوانهم جمله قعدوا يعنی از جنگ بازنشستند ذكر شده آيا انسان ادعای برادری مي كند و بلافاصله از حمايت برادر خود بازمی نشيند؟! (تفسير نمونه، ج3، ص163 تا ص168)(علم اخلاق اسلامی، ج2، ص542)

پانویس

  1. تفاوت نفاق و کفر و ارتداد، پایگاه استاد شهید مطهری به نقل از مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات.
  2. أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‌1، ص304.