مشهد

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

وجه تسمیه

واژه مشهد به معني شهود، حضور و شهادتگاه است و به اين معاني به واژه «مشاهد» جمع بسته مي‌شود. واژگان «مشهد» و «مشاهد» در عرف و اصطلاح سده 3 هـ.ق، بر قبور ائمه و اولیاء و رجال اطلاق مي شده است.

چنان كه در آن زمان، مشهد مرغاب در فارس و مشهد ميهنه (آرامگاه ابوسعيد ابوالخير) و مشهد توس يا مشهد رضوي در خراسان وجود داشته است. علی بن موسی‌الرضا پس از شهادت بدست مأمون عباسي در سال 202 هـ.ق در آرامگاه هاروني سناباد به خاك سپرده شد.

از آن پس «سناباد نوغان» به نام «مشهدالرضا» خوانده شد و به مرور زمان بر پهنه آن به ويژه در زمان شاه تهماسب صفوي افزوده گشته و مردم توس به مشهد كوچ داده شدند و به مرور زمان نام مشهد بر این شهر ماندگار شد. گفتنی است که نام مشهد اولین بار توسط سلطان محمود غزنوی به این شهر داده شد.[۱]

موقعيت جغرافيايى

شهر مشهد که در جنوب کشف رود واقع شده قريب 1015 متر از سطح دريا ارتفاع دارد و در 37 درجه و 16 دقيقه عرض شمالي و 49 درجه و 36 دقيقه طول شرقي قرار گرفته و فاصله آن تا تهران 913 کيلومتر مي باشد. مشهد بر سر راه‌هاي ترکستان و افغانستان و هندوستان و بلوچستان واقع شده و شهر مزبور تا سال 202 هجري ديه کوچکي بنام سناباد از توابع طوس بود.

قبل از اين که مشهد آباد شود طوس مرکز خراسان بود و اهميت بسزائي داشته است و راجع به آن در کتب معجم البلدان و نزهة القلوب چنين نوشته شده: طوس شهريست در خراسان که بين آن و نيشابور ده فرسخ و مشتمل بر دو شهر است که يکي طابران و ديگري نوقان باشد. قراي طوس از هزار متجاوز و آن در زمان عثمان بن عفان فتح شده و در آن قبر علي بن موسي الرضا و هارون الرشيد مي باشد.[۲]

تاریخ مشهد

مشهد پيش از اسلام:

گرچه تاريخ شكل‌گيرى شهرى با عنوان (مشهد) به آغاز قرن سوم هجرى يعنى مقارن با شهادت و به خاكسپارى ييكر مطهر حضرت امام رضا علیه‌السلام در آن جا برمى‌گردد اما منطقه (توس) كه مشهد كنونى در آن واقع است تاريخى ديرينه دارد.

توس را از اين رو بدين نام خوانده‌اند كه بنيانگذار و نخستين حكمران آن، فردى به نام (توس بن نوذر) سپهبد نام‌آور كيخسرو پادشاه كيانى بوده است. از تاريخ اين شهر در قبل از اسلام به جز افسانه‌اى چند آگاهى چندانى در دست نيست ولى با توجه به اسناد موجود مى‌توان حدس زد كه اين شهر در اواخر حكومت ساسانيان يكى از مرزدارى‌هاى سر راه گرگان و نيشابور به مرو و بلخ و از ولايت‌هاى مشهور در خراسان بزرگ بوده است.

مشهد در دوره اسلامى:

به گفته تاريخ‌نويسان، هنگامى كه يزدگرد سوم از برابر سپاهيان مسلمان عرب گريخت به خراسان روى آورد. سپاه مسلمانان به فرماندهى احنف بن قيس كه مامور فتح خراسان بودند وى را تعقيب كردند. يزدگرد كه آنان را به دنبال خويش يافت، راهى (توس) شد تا از (كنارنگ توس) مرزبان خود در آن خطه پناه بخواهد اما (كنارنگ) با اين بهانه كه از يك سو، توس گنجايش موكب بزرگ پادشاهى را ندارد و از سوى ديگر پناه دادن به پادشاه امكان يورش سپاه مسلمانان را افزايش مى‌دهد، يزدگرد را از توس راهى (مرو) كرد. حاكم مرو نيز در آغاز به استقبال يزدگرد شتافت اما سرانجام از او رخ برتافت و آخرين شاه ساسانى در سال 31 هجرى به دست آسيابانى در مرو كشته شد.

كنارنگ توس هم كه حاكمى سودجو و عافيت‌طلب بود، با احساس خطر از سپاه مسلمانان طى نامه‌اى از عبدالله بن عامر امان خواست و عهد كرد كه اگر پيشنهاد او پذيرفته شود، در فتح نيشابور مسلمانان را يارى خواهد داد پس چنين كرد و به امارت نيشابور دست يافت.

با اين ترفند كنارنگيان به رغم فتح خراسان، همچنان نفوذ خود را در خطه توس حفظ كردند و تا پايان عصر اموى و چيرگى سپاه ابومسلم در سال 129 هجرى، در آن جا ماندند و تنها پس از يورش سرداران ابومسلم بود كه آن جا را رها ساختند.[۳]

قبلاً اشاره شد که در اوايل اسلام شهري به نام «مشهد» وجود نداشت: در محل فعلي اين شهر، دهکده ي گمنامي بود که آن را«سناباد» مي گفتند و جزء اراضي طوس بود. هارون که براي رفع اغتشاش و اصلاح اوضاع نواحي خراسان به ايران سفر کرده بود در اثناء سفر بيمار شده و از دنيا رفت و در قصر «حميد بن قحطبه» که در اين ناحيه قرار داشت به خاک سپرده شد. پس از شهادت امام رضا علیه‌السلام قرار شد مدفن آن حضرت را در کنار قبر هارون قرار دهند.

اين قبرها در کنار هم تا حدود سال 500 شکل و وضعي عادي داشت تا آن که به آن محل، پس از چندي عنوان «مشهدالرضا» داده شد (يعني محل شهادت رضا يا شهود رضا) به طوري که نوشته اند اولين بار يک ضريح نقره اي توسط مردي از اهالي ايران که زرتشتي بود و هنوز مسلمان نشده بود، براي دور قبر درست شد زيرا وي در اثر توسل به آن حضرت از بيماري صعب العلاجي که داشت بهبود يافته بود و به منظور تجليل و اظهار علاقه به آن حضرت و نيز جلب توجه مردم به آن امام بزرگوار به چنين اقدامي دست زد و اين در زمان حکومت سلجوقيان بود.

ابن بطوطه در سفرنامه ي خود يادآور شده است که در 734 هجري از حريم رضوي ديدن کرده است که «به صورت صندوقي چوبين بود و از صفحاتي از نقره پوشيده شده بود» در زمان صفويه که به جهاتي توجه به اين گونه امور زياد شد، براي اولين بار ضريحي طلاکوب براي آن قبر تهيه و نصب شد.[۴]

اماکن متبرکه

1. آستان قدس رضوي:

آستان قدس رضوي عظيم‌ترين و باشکوه‌ترين اماکن مذهبي ايران است که در اين شهر واقع شده است. هر سال ميليون‌ها مسلمان از سراسر اين کشور و ساير کشورهاي اسلامي براي زيارت تربت پاک و مطهر آن بزرگوار به اين شهر مشرف مي‌شوند و اما در ذکر تاريخ ساختمان حرم مطهر آمده است که حميد بن قحطبه‌ي طايي فرمانده‌ي جنگ‌هاي بني‌عباس عليه بني‌اميه از طرف منصور و مهدي دو تن از خلفاي عباسي به حکومت خراسان منصوب شد.

در اين زمان ميان نوغان و روستاي سناباد باغي بزرگ براي خويش ساخت و در آن کاخي مجلل بنا کرد که تا آغاز قرن چهارم هجري پا بر جا بوده. هارون که براي سرکوبي شورش‌هاي خراسان به طوس آمده بود، بيمار شد و براي استراحت و گذران دوران بيماري خود همين باغ را برگزيد ولي از اين بيماري برنخاست و در سال 193 هجري درگذشت و او را در درون همين باغ دفن نمودند. پس ازآن پسرش بر بالاي آرامگاه او بقعه‌هايي ساخت و در سال 203 هجري که حضرت امام رضا عليه‌السلام به وسيله‌ي مأمون به شهادت رسيدند.

به دستور او آن حضرت را در کنار قبر پدرش هارون به خاک سپردند و از آن زمان به بعد مرقد مطهر امام رضا عليه‌السلام زيارتگاه شيفتگان جهان تشيع شد و به تدريج بر آباداني اطراف آن افزوده گشت تا جاي که بر اثر گستردگي، آباداني‌هاي سناباد و نوغان را در خود ضميمه کرد و به صورت شهري آباد و بزرگ درآمد که آن را مشهدالرضا عليه‌السلام خواندند (يعني مکان شهادت امام رضا عليه‌السلام) و به مرور اين نام در کلمه‌ي مشهد خلاصه شد. هم‌اکنون مشهد اولين و بزرگترين کلان شهر مذهبي ايران و دومين کلان شهر مذهبي جهان بعد از مکه‌ي معظمه و دومين کلان شهر ايران (بعد از تهران) است.[۵]

2. خواجه ربيع:

يکي از اماکن متبرکه مشهوره مشهد مقبره خواجه ربيع بن خثيم است که از زهاد ثمانيه بوده و از مشاهير تابعين مي باشد.

  • 1. ربيع بن خثيم؛
  • 2. هرم بن حيان؛
  • 3. اويس قرني؛
  • 4. عامر بن عبدقيس؛
  • 5. ابومسلم خولاني؛
  • 6. مسروق بن اجدع؛
  • 7. حسن بصري.

روايتي نقل مي کند که حضرت امام رضا عليه السلام فرموده اند: «لم يجرني الي هذه الناحيه الا شوق زيارته».

و شاه عباس از شیخ بهائی احوال او را خواست شيخ مرقوم فرموده خواجه ربيع عليه‌الرحمه از اصحاب امیرالمومنین و بسيار مقرب آن حضرت بود و در کشتن عثمان دخالت داشت و با لشگر اسلام به خراسان آمد و به جهاد با کفار پرداخت و آنجا فوت کرد.

3. خواجه ابوالصلت الهروي :

عبدالسلام بن خواجه صالح هروي از مؤلفين روات است که همه بر جلالت قدر و علو مقام او اتفاق دارند - فقط ابوجعفر طوسي شيخ الطائفه او را عامي نوشته در حالي که ديگران نوشته اند با محققين علماي سنت و جماعت اختلاط و امتزاجي به کمال داشته مانند محمد ابن اسحق و اعمش و غيره کشي او را ثقه و شيعي دانسته.

صاحب کتاب ميزان الاعتدال گفته است «عبدالسلام بن صالح ابوالصلت رجل صالح الا انه شيعي». جعفي و دار قطني نوشته اند او از روافض است.

ابن جوزي نوشته خادم مخصوص حضرت امام رضا عليه السلام بود و در وفات آن حضرت کتابي تأليف نموده و مزارش در سه جا اشاره مي کند اول خارج از شهر مشهد ديگر در سمنان و يکي در قم که هر سه بقعه و آرامگاهي دارد ولي ظن قوي اين است که ابوالصلت خادم حضرت رضا علیه‌السلام صاحب همين مرقد است که نزديک شهر مشهد رضا عليه السلام مي باشد.

4. شيخ طبرسي:

از مقابر معروف مشهد آرامگاه شيخ طبرسي است. ابوعلي فضل ابن الحسن بن الفضل الطبرسي مشهدي صاحب کتاب نفيس تفسير مجمع البيان است که در نيمه ذی القعده سال 534 از تأليف آن فراغت يافت. ابوعلي طبرسي صاحب کتاب مکارم الاخلاق است و فرزندش ابوالفضل علي بن الحسن طبرسي صاحب کتاب مشکلات الانوار است.

شيخ طبرسي از مدرسين مشهور سبزوار بوده چنانچه در لمعه در باب رضا عليه السلام قصه ‌اي از او نقل مي کند و صاحب روضات از صاحب رياض نقل مي کند که شیخ طبرسی را سکته ‌اي عارض شد، مردم گمان کردند فوت کرده او را غسل دادند و کفن نموده، دفن کردند.

در ميان قبر به حال آمده اما ديد راه فرار ندارد نذر کرد که اگر از محبس قبر نجات يابد کتابي در تفسير قرآن مجيد بنويسد اتفاقا نباشي به قصد سرقت کفن قبر را گشود همين که روي قبر را باز کرد. شيخ دست آن مرد را گرفت نباش مضطرب و متحير شد. شيخ گفت: نترس من زنده هستم، سکته کرده بودم به خيال آن که از دنيا رفته ام مرا دفن کردند و اکنون از غايت ضعف و نقاهت قادر به بيرون آمدن نيستم. مرا به خانه ببر نباش او را به خانه برد شيخ انعام و اکران فراوان به او نمود و پس از اين واقعه سال ها زنده بود تا کتاب مجمع البيان را نوشت و پس از اتمام آن درگذشت.

وفاتش عيد اضحي سال 448 رخ داد و جنازه او را از سبزه‌وار به مشهد انتقال دادند و در قبرستان قتلگاه دفن کردند و قاضي نورالله مي نويسد و دفن في مغسل الرضا عليه السلام و ماده تاريخش اين است «گشت فريد زمان داخل مشهد زمين».

5. شيخ حر عاملی:

آرامگاه شیخ حر عاملی در کنار مدرسه ميرزا جعفر است. شيخ محدث فقيه محمد بن حسن بن علي بن محمد بن حسين الحر العاملي صاحب کتاب نفيس وسايل الشيعه و جواهر السنيه از احفاد حر بن يزيد رياحي رضوان الله عليه مي باشد. تولدش شب جمعه 7 ماه رجب سال 1033 در سر قريه مشغر جبل عاملي و وفاتش 21 رمضان سال 1104 در مشهد رضوي مدفنش مقابل حرم مقدس حضرت امام رضا عليه السلام است. شيخ حر عاملي به اصفهان آمد و مانند شیخ بهائی و علماء مورد علاقه شاه عباس و ساير سلاطين صفوي قرار گرفت و پس از مدتي از اصفهان به مشهد مشرف شده و 26 سال در آن آستان ملک پاسبان به سمت شيخ الاسلامي مدرس رسمي و مفتي علي الاطلاق بوده و به نقل فاضل بسطامي در فردوس التواريخ منزل شيخ حر عاملي در محله سر حوضان بوده است.

قبر شيخ حر عاملي و قبر فرزندش شيخ محمدرضا بن شيخ محمد حر عاملي متوفي شب شنبه دهم شعبان سال 1110 در يک غرفه بوده است که هم اکنون در ايوان جنب مدرسه ميرزا جعفر قرار گرفته است.

در تحفةالطوسيه نوشته پدر شيخ محمد حر عاملي شيخ حسن عالم فقيهي بوده که در سال 1603 در بين راه مشهد مقدس نزديک بسطام از دنيا رفت و فرزندش شيخ زين العابدين جسد پدر را به مشهد آورد و طرف پائين پاي مبارک دفن نموده و در آن وقت شيخ محمد حر عاملي مکه مشرف بوده در کتاب روضات و فوايدالرضويه و منتخب التواريخ و رجال مامقاني و غيره شرح حال خاندان شيخ حر عاملي مفصل نوشته شده است.

6. شيخ بهائی:

شيخ بهائی از مفاخر اسلام و عالم تشيع است از فلاسفه و قهرمانان دانشگاه اسلام است در همه علوم دستي قوي داشته. متولد 4شنبه، 17 ذی الحجه سال 953 در شهر بعلبک متوفي 12 شوال سال 1031 در اصفهان و قبرش در کنار بارگاه حضرت رضا عليه السلام می‌باشد.

در قبر شيخ و آينه کاري آن شرح حالي به اجمال علامه مرحوم حاجي ميرزا علي‌اکبر نوقاني مشهدي نگاشته که عين همان را نقل مي کنيم: اين شعر را شيخ بهائي گفت و دستور داد در آستان قدس بنويسند.

ان جئت اقص قصة الشوق اليک × ان جئت الي الطوس فبا الله عليک

قبل عني ضريح مولاي و قل × قدمات بهائيک بالشوق اليک .

شیخ بهایی داراي قبري نوراني است که از آينه و مرمر بنا شده است و شيخ خبر داده که قبر من نوراني خواهد شد و اين از همان حسن نيت و ارادت او به مقام شامخ امام رضا عليه السلام که پس از چندين صد سال قبر او را مانند قطعه ي بلور روشن نمودند طول قبرش 4 ضربدر 8 و صندوق برنجي داشته که در اطراف آن اين اشعار نوشته شده است.

شد از فراق تو جا ناقد کشيده خميده × هزار خار مغيلان به پاي ديده خليده

شب گذشته بياد تو مردمان دو چشمم × هزار غوطه به خون خورد تا سفيده دميده

بشور زار بود بيشتر چراگه آهو × بحيرتم که غزالم چرا ز ديده رميده

اي خاک تيره دلبر ما را نگاه دار × اين نور چشم ماست که در بر گرفته ي .

هو الحي الذي لايموت

راقد هذا المرقد الشريف هو الشيخ الاجل العالم الرباني والنحرير الصمداني عين الفقهاء والمحدثين و لسان الحکماء والمتکلمين مجمع دقايق العلوم و غرايبها و منبع حقايق الفضائل و عجايبها مجدد مذهب الاثنا عشريه رأس المأة العاشره شيخ الاسلام (بهاء الملة والدين محمد) بن عزالدين حسين بن عبدالصمد بن شمس الدين محمد بن علي بن حسين بن محمد بن صالح الحارثي الهمداني الجبعي العاملي نور الله ضريحه - سلسله نسب آن جناب به حارث همداني که از کبار اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام است منتهي مي شود.

مولد شريفش در بعلبک در بيست و ششم ذی الحجه سنه نهصد و پنجاه و سه (953) بوده و در خدمت والد خود سالي ايران آمده. استادان اين نابعه دوران مدتي در نزد والد ماجد خويش که از افاضل شاگردان شهید ثانی بوده، تلمذ نموده و بعد در مجالس دروس اساطين عصر حاضر مي شده. جامعيت شيخ به اتفاق جميع علماي اعصار جامع اقسام علوم و صاحب تصنيف و تأليف در اکثر فنون از قبيل فقه و اصول و تفسير و درايه و رجال در نقليات و فلسفه و کلام و عرفان در عقليات و هيئت و حساب و هندسه و نجوم و اسطرلاب در رياضيات و صرف و نحو و معاني بيان و بديع و صاحب طبع مستقيم در اشعار عربي و فارسي و اطلاع کامل به تواريخ در ادبيات و فنون عجبيه که در دست عامه اهل علم نيست و وصول به مراتب کمال در معارف الهيه در تمام کمالات و علوم و فضائل گوي سبقت از همگان ربوده.

في کل فن بارع کانه × لم يتخذ سواه الا فنه

شاگردان آن بزرگوار سي و سه تن از مشاهير علماء که هر يک رکني از ارکان علم و دانش بوده اند به شمار رفته از قبيل مجلسي اول و محقق سبزواري و صدرالدين شيرازي و رفيع الدين نائيني و فيض کاشاني و خليل قزويني و محمدصالح مازندراني و غير آن ها معاصران حضرت شيخ جليل در عهد سلطنت مقتدر شاه عباس کبير صفوي در دارالسلطنه اصفهان از طرف وي سمت شيخ الاسلامي براي شيخ معين شده و معاصران از اهل علم و فضل بسيار بوده اند از آن جمله مير محمدباقر داماد و مولي عبدالله تستري است.

مؤلفات آن وحيد اعصار بسيار است آن چه بدست آمده هشتاد و هشت کتاب تأليف فرموده اند که بعضي از آن ها بدين قرار است اثنا عشريه و حبل المتين در فقه و حديث حدائق الصالحين، شرح صحيفه کامله، اربعين، کشکول، مخلات، تشريح الافلاک، تحفه حاتميه جامع عباسي، اسرار البلاغه، خلاصة الحساب.

وفات شيخ در شب دوازدهم شوال سنه يک هزار و سي در اصفهان واقع گرديده جنازه مقدسش را حمل به مشهد مقدس رضوي عليه السلام نمودند و در سراي شخصي وي دفن کردند مدت عمر آن جناب هفتاد و هفت سال و نه ماه و چهارده روز بوده است.

علماي معاصر در مشهد

در ميان معاصرين علماي مشهد مقدس رضوي بسياري را مي توان نام برد که خاندان استاد المحققين آخوند ملا کاظم خراساني صاحب کفايه و خاندان مرحوم آيت الله حاجي آقا حسين قمي، آيت الله اردبيلي، ميلاني، علامه فقيه سبزواري، شاهرودي، محدث دامغاني، قزويني و غيره از مراجع و مدرسين مشهد هستند.[۶]

پانویس

  1. وبگاه تامین اجتماعی خراسان رضوی.
  2. زندگانی حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام، جلد 1، حسین عمادزاده.
  3. وبگاه شبکه امام رضا علیه‌السلام.
  4. سرگذشت و شهادت هشتمین امام شیعیان امام رضا علیه‌السلام، علی گلزاده غفوری، صفحه 52.
  5. صد داستان از خورشید شرق، عباس بهروزیان، ص 234.
  6. زندگانی حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام، جلد 2، حسین عمادزاده، ص 329-326.