مستزاد

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲ نوامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۲:۰۴ توسط عربصالحی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی '{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}} {{نیازمند ویرایش فنی}} مستزاد، شعري اس...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

مستزاد، شعري است كه در آخر هر مصراع يا بيت آن، جمله‌اي موزون اضافه مي‌كنند؛ كه كوتاه­تر از طول مصراع آن شعر است و وزن آن نيز با مصرع اول يكي نيست، اما كامل كننده­ ی معني مصراع است.

مستزاد و مردوف

مستزاد در واقع رباعي، مثنوي، غزل و يا قطعه‌اي است كه جملات موزوني به آخر مصراع­ها يا بيت­هاي آن افزوده شده است. اين قالب كه در عربي مردوف خوانده مي‌شود، ظاهرا از نوعي شعر عاميانه عرب اقتباس شده است. مستزاد براي مضاميني نظير مراثي مذهبي و اشعار سياسي و به ندرت براي غزل و عرفان مورد توجه بوده است.

مبتكر مستزاد

مبتكر مستزاد را "مسعود سعد سلمان" دانسته‌اند. خواجو، يغما و در شعر معاصر، ملك ­الشعراي بهار از شاعران مستزادسرا هستند. مسعود سعد:

اي كامكار سلطان انصاف تو به گيهان گشته عيان


مسعود شهرياري خورشيد نامداري اندر جهان


اي اوج چرخ جايت گيتي ز روي و رايت چون بوستان

انواع مستزاد

مستزاد سه قسم است: 1- اول آنكه بعد از هر مصراعي چند کلمه مسجع آورده شود؛ مولانا:

هر لحظه به شكلي بت عيار برآمد دل برد و نهان شد


هر دم، به لباسي دگر آن يار برآمد گه پير و جوان شد

2- قسم دوم آنكه الفاظ اضافه شده بعد از يك بيت بيايد:


صد حلقه عنبرين بند اندر بند دلدار ز بهر فتنه بر دوش افكند مانند كمند

3- قسم سوم آنكه بعد از هر بيت مصراعي به همان بحر بياورند:


هرگز دل ما از تو به كامي نرسید وصلت چو رسيد، جز به خامي نرسيد


درد دل ما به دست او بازت داد هرگز نفسي به پيش ما ننشستي


كاندر پَيَت از خانه غلامي نرسيد برخيز و بيا كه خواجه آوازت داد

مستزاد موقوف

طريق بيان اين نوع مستزاد اين است كه بيتي آورده شود كه معني آن، به كلمات اضافه شده بعد از بيت، موقوف باشد و معني بيت با كلمات مستزاد و اضافه شده ،كامل مي‌شود. اين نوع شعر را بيشتر اميرخسرو دهلوي بكار برده است:


تا خط معنبر از رُخت بيرون جست از باده اشك خويش هر عاشق مست


در جوي جمال تو مگر آب نماند كان سبزه كه زير آب بودي، پيوست

منابع

[1] . همايي، جلال الدين، صناعات ادبي، تهران، مطبوعات علمي، بي تا، ص 238. [2] . پاكرو، فاطمه؛ زيبايي شناسي شعر فارسي، تهران، روزگار، 83، ص 163. [3] . راستگو، محمد؛ هنر سخن آرايي، تهران، سمت، 82، ص 227. [4] . وحيديان، كاميار؛ بديع، تهران، سمت، 83، ص 92. [5] . كاشفي، سبزواري؛ بدايع الافكار في صنايع الاشعار، مصحح: جلاالدين كزازي، تهران، نشر مركز، 69، ص 275. [6]. کزازی،جلال الدین؛ بدیع، تهران، نشر مرکز، 68، ص112.

منابع