محمد بن ابی بکر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«محمد بن ابی بکر» فرزند ابوبکر است که بعد از مرگ او، به واسطه مادرش اسماء بنت عمیس در خانه امام علی (علیه السلام) تربیت شد. محمد بن ابی بکر از یاران وفادار و مورد اعتماد حضرت علی بود و از جانب ایشان حاکم مصر گردید. او سرانجام در سال ۳۸ هجری توسط سپاه معاویه به شهادت رسید. احادیث متعددی در فضیلت و منزلت محمد بن ابی‌بکر از ائمه اطهار علیهم‌السلام نقل شده است.

تولد و تربیت

محمد بن عبدالله (ابوبکر)[۱] بن عثمان بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم بن مُرة از قبیله بنی تمیم، ملقب به «عابد قریش»[۲] در بیست و پنجم ذی الحجه سال دهم هجرت در حجة الوداع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مسیر حرکت کاروان حج از مدینه به مکه در مکانی به نام «بیداء»[۳] چشم به جهان گشود. البته به نقلی او در «ذی الحلیفه» یا «شجره»[۴] - که بین راه مدینه و مکه و یکی از "میقات" پنجگانه است - در چند روز مانده به پایان ماه ذی القعده، به دنیا آمد. علامه مجلسی در این باره گفته است: اسماء بنت عمیس در مکانی به نام "بیدا" و چهار روز مانده به آخر ذی القعده و در سفر حجة الوداع، محمد بن ابی‌بکر را به دنیا آورد.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله چندی قبل از تولد، نوید ولادتش را به عایشه داده بود[۵] و پس از تولد، بر وی اسم گذاشت.[۶]

پدر محمد، عبدالله (ابوبکر) از صحابه معروف پیامبر و نخستین خلیفه، هنگامی ‌‌که درگذشت، محمد دو سال و چند ماه بیشتر نداشت. و مادرش اسماء بنت عمیس از زنان بزرگ صدر اسلام است. وی ابتدا همسر جعفر بن ابی‌طالب بود، ولی پس از شهادت جعفر، با ابوبکر ازدواج کرد و ثمره این ازدواج محمد بن ابی‌بکر بود.

اسماء پس از فوت ابوبکر به ازدواج حضرت علی علیه السلام درآمد.[۷] از این رو، محمد بن ابی‌بکر در خانه حضرت امام علی علیه السلام پرورش و رشد یافت. فقه و معارف و اندیشه‌هایش برگرفته از تعالیم ناب امام علی علیه السلام بود و برای هیچ کس حتی پدرش ابوبکر، فضیلت علی علیه السلام را قائل نبود.[۸] حضرت علی علیه السلام نیز او را دوست می‌‌داشت و وی را «فرزند خود از صلب ابی‌بکر» می‌‌شمرد.[۹] در نهج البلاغه به نقل از آن حضرت آمده است: «او (محمد) دوست من بود و چون فرزندم او را پرورش داده بودم».[۱۰]

فضایل و عقاید

بیشتر منابع تاریخ صدر اسلام به صداقت، دیانت و نجابت محمد بن ابی‌بکر اذعان دارند. او یکی از پنج نفر خواص حضرت علی علیه السلام بود.[۱۱] او معتقد بود که خلفای پیشین حق علی علیه السلام را در بدست گرفتن خلافت مسلمانان پایمال کرده‌اند، در حالی که کسی سزاوارتر از آن حضرت برای احراز مقام خلافت نیست.[۱۲]

از امام صادق علیه السلام نقل شده است هنگامی ‌‌که محمد بن ابی‌بکر می‌‌خواست با حضرت علی علیه السلام بیعت کند به آن حضرت اظهار داشت: «گواهی می‌‌دهم که تو امامی ‌‌هستی که اطاعت تو واجب است و پدر من در آتش می‌‌باشد».[۱۳]

مقام و منزلت محمد بن ابی‌بکر نزد امام علی علیه السلام با مقام و منزلت ابوذر غفاری نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله قابل مقایسه است و او از حواریون امام علی علیه السلام بشمار می‌‌آمد.[۱۴]

در احادیث دیگری در منزلت محمد بن ابی‌بکر از ائمه اطهار علیهم‌السلام نقل شده است: «عمار یاسر و محمد بن ابی‌بکر هرگز به گناه کردن و عصیان در پیشگاه پروردگار راضی نمی‌‌شدند». «محمد بن ابی‌بکر در مقابل بیزاری جستن از پدرش ابوبکر با امام علی علیه السلام بیعت کرد». «محمد بن ابی‌بکر در مقابل بیزاری جستن از عمر (خلیفه دوم) با امام علی علیه السلام بیعت کرد». «(محمد) اگر چه از اهل بیت علیهم‌السلام نبود، ولی به مانند آن‌ها نجیب بود و میان خانواده خویش از همه پاک‌تر و نجیب‌تر بود».[۱۵]

حضرت علی علیه السلام نیز به خوبی محمد بن ابی‌بکر را می‌‌شناخت و از فضایل و روحیات او آگاهی داشت، چنان که روزی فرمود: «...به خدا سوگند از آن زمان که او را شناخته بودم همواره در انتظار قضای الهی و چشم به راه پاداش الهی بود. او کج‌تابی‌های فاجران را دشمن بود و نرمی ‌‌و وقار مؤمنان را دوست داشت...».[۱۶]

محمد بن ابی‌بکر انسانی با ایمان و وظیفه‌شناس بود که تکالیفش را به درستی انجام می‌‌داد. حضرت علی علیه السلام پس از شهادت او در مصر در این خصوص گفت: «خدا محمد را بیامرزد که هر چه توانست کوشید و تکلیف خویش را انجام داد».[۱۷]

او شخصی لایق و کاردان نیز بود. امام علی علیه السلام در این باره می‌‌فرماید: «او از تباهی عقل یا دین شکست نخورد».[۱۸] او معتقد بود خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله را امین بر وحی و فرمان خویش آفریده که کتب پیامبران قبل از خویش را تصدیق کند و راهنمای شرایع باشد. او علی علیه السلام را نخستین شخصی می‌‌دانست که به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آورد و در مراحل مختلف به یاری پیامبر شتافت و از جان خویش مایه گذاشت. در همان حال معاویه و بنی‌سفیان را مردمی ‌‌غاصب می‌‌دانست که با دروغ و ریا و زر و زور به جنگ اسلام شتافته‌اند. وی جنگ در مقابل معاویه را جنگ در راه خدا و برای پیشبرد دین خدا می‌‌دانست. او در خصوص خلفای سه‌گانه نیز معتقد بود که آنان حق امام علی علیه السلام را در احراز حکومت زیر پا گذاشته‌اند و درباره عثمان معتقد بود او از احکام خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله عدول کرده است.[۱۹]

فعالیت‌های سیاسی

آغاز حضور محمد بن ابی‌بکر در صحنه فعالیت‌های سیاسی و نظامی ‌‌در عَهد خلافت عثمان بود، اما برخی نویسندگان غربی از جمله کایتانی،[۲۰] محمد بن ابی‌بکر را در زمره توطئه‌گران علیه قتل عمر، خلیفه دوم آورده‌اند.[۲۱] این نظریه به چند دلیل کاملاً مردود است:

  • منابع و مآخذ نخستین تاریخ صدر اسلام هیچ یک به این مطلب اشاره‌ای نکرده‌اند.
  • «کایتانی» امام علی علیه السلام را در این توطئه دخیل می‌‌داند که این امر کاملاً مغایر با دیدگاه‌های آن حضرت است.
  • محمد بن ابی‌بکر به هنگام قتل عمر، نوجوانی تقریبا سیزده ساله بود و نمی‌‌توانست در امور سیاسی دخالتی داشته باشد.

محمد بن ابی‌بکر پس از طی دوره نوجوانی و رسیدن به سن بلوغ، به عنوان رزمنده در جنگ‌های دوره عثمان علیه غیرمسلمانان شرکت می‌‌کرد و مخالفت‌های وی با عثمان نیز در یکی از همین جنگ‌ها که به جنگ «صواری»[۲۲] معروف است شروع شد. در این جنگ، عثمان فرماندهی نیروی دریایی مسلمانان را به عبدالله بن سعد بن ابی سرح داد، در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله ریختن خون این فرد را مباح شمرده و او را از سرزمین حجاز تبعید نمود و قرآن هم به کفر وی تصریح کرده بود.[۲۳]

محمد بر این اقدام عثمان و کنار گذاشته شدن صحابه راستین پیامبر صلی الله علیه و آله خرده می‌‌گرفت. در این میان، محمد بن حذیفه[۲۴] نیز در مخالفت با عثمان با وی هم عقیده بود. در پی اقدامات آن دو در مخالفت با عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح و تشویق رزمندگان به سستی در جنگ، عبدالله نامه‌ای در شکایت از آن دو به عثمان نوشت. عثمان نیز در جواب به وی دستور داد که نباید به آن‌ها آزاری برسد.[۲۵]

محمد بن ابی‌بکر در اواخر حکومت عثمان به علل گوناگونی مخالف او بود:

  • الف: عمل نکردن به کتاب خدا[۲۶]؛ چنان که در موضوع فرماندهی عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح بر سپاه مسلمانان و حکومتش بر مصر، عثمان را گنهکار می‌‌شمرد و می‌‌گفت: آنان که به آن‌ چه خداوند نازل کرده داوری نمی‌‌کنند در زمره کافران و ستمکاران و فاسقان هستند.[۲۷]
  • ب: عمل نکردن به حق[۲۸] و رعایت نکردن عدالت در میان صحابه؛ زیرا عثمان بسیاری از اقوام خویش چون مروان بن حکم را بر مسند امور مهم قرار داده و صحابه بزرگ پیامبر را بکار نگرفته بود.
  • ج: کنار نهادن سنن پیامبر صلی الله علیه و آله و دو خلیفه پیشین و بی‌تفاوتی نسبت به حکام و امرایی که در نقاط مختلف قلمرو اسلامی ‌‌به دلخواه خود عمل می‌‌کردند؛ چنان که عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح در مصر و معاویه در شام خودسرانه حکم می‌‌دادند و محمد در ملاقات خود با عثمان از این افراد به شدت انتقاد کرد.[۲۹]

محمد بن ابی‌بکر در مدت چهل روز محاصره عثمان که از هفتم ذی القعده تا هجدهم ذی الحجه سی و پنجم هجری به طول انجامید[۳۰] از نزدیک امور را زیر نظر داشت و بر عقیده خود مبنی بر مخالفت با عثمان اصرار می‌‌ورزید. حتی پس از سخنرانی عثمان برای مخالفان و در دفاع از خویش، خواهرش عایشه که به قصد حج از مدینه خارج می‌‌شد، از محمد خواست که او را در سفر مکه همراهی کند، ولی وی از این کار سرباز زد.[۳۱] همچنین او به درخواست (خاله‌اش) لیلی بنت عمیس مبنی بر همراهی نکردن با محاصره‌کنندگان نیز وقعی ننهاد.[۳۲]

نقش محمد بن ابی‌بکر در قتل عثمان

در خصوص قتل عثمان و نقش محمد بن ابی‌بکر در آن، نظریات مختلفی از سوی مورخان ذکر شده است. برخی معتقدند او با چند نفر دیگر بر عثمان وارد شد و نخستین ضربه را وی بر عثمان وارد آورد[۳۳] و پس از آن «سوران بن حمران» و «عمرو بن حمق» ضربات نهایی را زده، وی را کشتند. نظریه دیگر معتقد است که محمد همراه سیزده نفر دیگر بر عثمان وارد شد و پس از اعتراض بر حکمرانانی که او بر مناطق مختلف گماشته بود، به یکی از آن سیزده نفر اشاره کرد که به عثمان حمله کند.[۳۴] اما نظریه سومی ‌‌نیز هست که معتقد است اگر چه محمد بن ابی‌بکر در تحریک مردم علیه عثمان نقش داشته، در جریان محاصره او نیز به صورت فعال حاضر بود، ولی وی قاتل عثمان نیست، بلکه پس از بیرون رفتن محمد از نزد عثمان، قاتلان بر عثمان وارد شده، وی را به قتل رساندند.[۳۵]

دلایل چندی وجود دارد که محمد بن ابی‌بکر را از قتل عثمان تبرئه می‌‌کند:

۱. سخن غلام اُم‌حبیبه همسر عثمان که اظهار کرده بود: عثمان پس از خروج محمد بن ابی‌بکر از نزد وی کشته شد، سپس در حالی که محمد از موضوع آگاهی نداشت، از آن غلام پرسید که چه اتفاقی افتاده است.[۳۶]

۲. سخن عثمان مبنی بر رفتار مناسب محمد با وی به هنگام محاصره؛ ظاهرا هنگامی ‌‌که عثمان در خانه خود محبوس بود، شورشیان و از جمله طلحه اجازه خروج از خانه را به وی نمی‌‌دادند، ولی محمد دستور داد که وی را آزاد بگذارند.[۳۷]

۳. بازجویی حضرت علی علیه السلام از محمد بن ابی‌بکر؛ پس از قتل عثمان، امام علی علیه السلام از محمد در خصوص گفته‌های همسر عثمان مبنی بر دست داشتن او در قتل عثمان سؤال کرد، محمد گفت: «بر او وارد شدم، او برایم از پدرم گفت. با او برخاستم و من توبه‌کننده به سوی خدا هستم. به خدا سوگند من او را نکشتم و به او چنگ نزدم».[۳۸]

۴. تأکید مورخان مختلف، چه از اهل سنت و چه شیعه، بر این نکته که محمد بن ابی‌بکر، عثمان را نکشت، بلکه در اثر سخنانی که بین آن‌ها رد و بدل شد محمد شرمگین شده از خانه عثمان بیرون رفت.[۳۹]

برخورد با ناکثین جمل

محمد بن ابی‌بکر معتقد بود که ناکثین، خونخواهی عثمان را بهانه‌ای برای پیشبرد اهداف خویش قرار داده‌اند و در خصوص آن‌ها می‌‌گفت: «به خدا سوگند که کسی جز آنان قاتل عثمان نیست».[۴۰]

پس از غارت بصره توسط اصحاب جمل، حضرت علی علیه السلام به جنگ با آنان مصمم شد و از مدینه به سمت عراق حرکت کرد. امام علیه السلام از «ربذه» (منزلی بین راه مکه تا کوفههاشم بن عتبه را نزد ابوموسی اشعری والی کوفه فرستاد تا کوفیان را برای جنگ با ناکثین بسیج کند، ولی هنگامی ‌‌که ابوموسی از این کار سرباز زد و وی را تهدید کرد، امام علی علیه السلام محمد بن ابی‌بکر و عبدالله بن عباس را به کوفه فرستاد[۴۱] و طی نامه‌ای ابوموسی را از حکومت کوفه عزل نمود.[۴۲]

حضرت علی علیه السلام پس از این که خبر موثقی درباره موفقیت یا عدم موفقیت محمد بن ابی‌بکر و ابن عباس در جلب حمایت مردم کوفه دریافت نکرد، از «ذی‌قار» امام حسن علیه السلام و عماریاسر را به کوفه گسیل کرد[۴۳] که اینان سرانجام موفق شدند مردم را بسیج کرده به کمک آن حضرت بفرستند. در آستانه جنگ جمل که نیروهای دو طرف آماده نبرد می‌‌شدند، امام علی علیه السلام محمد بن ابی‌بکر را به فرماندهی نیروی پیاده نظام انتخاب کرد. او در طول جنگ رشادت‌های فراوانی از خود نشان داد و ثور بن عدی یکی از فرماندهان سپاه جمل را از پا درآورد.[۴۴]

او با هزیمت یافتگان جمل رفتار مناسبی در پیش گرفت، چنان که عبدالله بن زبیر را که از سران جمل بود و از میدان نبرد جان سالم به در برده بود، نزد حضرت علی علیه السلام شفاعت کرده وی را پیش عایشه برد.[۴۵] آن‌گاه به دستور آن حضرت عایشه را با احترام فراوان همراه چهل زن دیگر از زنان بصره به مکه و از آنجا به مدینه برد.[۴۶]

امارت مصر

مهمترین منصبی که به محمد بن ابی‌بکر از طرف حضرت علی علیه السلام واگذار شد، حکومت مصر بود. در این باره بیشتر منابع بر این عقیده‌اند که او قبل از انتصاب مالک اشتر بر مصر، به حکومت آنجا فرستاده شد، ولی برخی منابع، که عمدتا منابع مصری هستند، عقیده دارند که مالک قبل از محمد به حکومت آنجا رسید. منابع مزبور عمدتا دچار اشتباه شده، سال انتصاب محمد بر امارت مصر را نیز ۳۷ هجری دانسته[۴۷] و مدت حکومت او را پنج ماه ذکر کرده‌اند، در حالی که طبق منابع معتبر تاریخ اسلام، او در اول رمضان سال ۳۶ هجری به حکومت مصر برگزیده شد.[۴۸]

برخی منابع نیز فرستاده شدن مالک به مصر را بعد از شهادت محمد بن ابی‌بکر ذکر می‌‌کنند.[۴۹] اما با توجه به دلایل و شواهد موجود، حکومت مصر در ابتدای خلافت امام علی علیه السلام به قیس بن سعد بن عباده و پس از وی به محمد بن ابی‌بکر رسید و هنگامی ‌‌که کار مصر بر محمد مشکل شد و عزلت‌نشینان عثمانی بر وی شوریدند، امام علی علیه السلام تصمیم گرفت مالک اشتر را بر مصر بگمارد. در پی این موضوع محمد از فرستاده‌شدن مالک نگران شد و امام علی علیه السلام نیز نامه‌ای در دلداری از وی نوشت.[۵۰]

طی حکمی ‌‌که به دستور حضرت علی علیه السلام توسط عبدالله بن ابی رافع[۵۱] در اول رمضان سال سی و شش هجری برای حکومت محمد بر مصر نوشته شد، امام علی علیه السلام او را به اجرای موارد زیر سفارش کرد:

  • تقوای الهی و ترس از خدا در آشکار و نهان.
  • نرمش بر مسلمانان، گذشت و انصاف بر مردم ستمدیده و احسان به آنان به اندازه توان.
  • خشونت با تبهکاران و سختگیری بر ستمکاران.
  • رعایت عدل و انصاف با اهل ذمه و پیروان ادیان دیگر.
  • یکپارچه ساختن مردم مصر زیر لوای اسلام حقیقی.
  • گردآوری مالیات طبق رسوم گذشته و دخل و تصرف نکردن در آن و تقسیم بیت المال به صورت عادلانه میان مردم.[۵۲]

در این جا باید به این نکته اشاره شود که مصر در آن زمان به دلیل هم‌مرز بودن با شام، وجود عزلت‌نشینان عثمانی، حضور شیعیان امام علی علیه السلام و نیروهای مؤثر در قتل عثمان، وجود منابع اقتصادی و نیروی نظامی، ‌‌از اهمیت خاصی برخوردار بود. اکنون این سؤال پیش می‌‌آید که چرا حضرت علی علیه السلام محمد بن ابی‌بکر را که جوانی نوخاسته[۵۳] بود به حکومت مصر گماشت؟ از لابلای تواریخ می‌‌توان دلایل ذیل را برای این انتخاب ذکر کرد:

۱. حضرت علی علیه السلام هنگامی ‌‌که محمد بن ابی‌بکر را بر مصر گماشت، اوضاع مصر آرام بود و معاویه و عمروعاص نیز ابتدا اقدامی ‌‌برای تصرف آنجا انجام ندادند، ولی پس از فراغت از جنگ صفین و مسئله حکمیت، مهیای حمله به مصر شدند؛ چنان که عزلت‌نشینان عثمانی نیز ابتدا انگیزه جنگ و ستیز مسلحانه و فتنه‌انگیزی نداشتند و به گفته قیس بن سعد حاکم قبلی مصر، «مردمانی آرام»[۵۴] بودند، ولی پس از جنگ صفین کار را بر محمد بن ابی‌بکر در مصر مشکل کردند.

۲. خلوص نیت، دلیری، پارسایی و نجابت محمد بن ابی‌بکر عاملی دیگر در انتصاب وی بود، به طوری که حضرت علی علیه السلام درباره او فرمود: «او را فرزندی خیرخواه و کارگزاری کوشا و شمشیری برنده و ستونی بازدارنده می‌‌شماریم».[۵۵] شایان یادآوری است که در حکومت حضرت علی علیه السلام برخلاف دوره عثمان، زمامداری به مردانی که اهل دیانت، عفت و نجابت بودند واگذار گردید و بر اساس همین رویکرد زمامداران دوره عثمان تعویض شدند.

۳. تمایل مصریان به محمد بن ابی‌بکر، به طوری که آنان نسبت به وی کمال محبت را داشته، ولایت او را بر خود از هر کس دیگری بهتر می‌‌دانستند. آنان در سال سی و پنج هجری، هنگامی ‌‌که عثمان را محاصره کرده بودند، از وی خواستند محمد را به جای عبدالله بن ابی سرح بر مصر بگمارد.[۵۶]

۴. ویژگی‌های پسندیده اخلاقی، مردم‌داری و انتقادپذیری محمد عامل دیگر انتصاب وی بود، چنان که در سخنرانی خود برای مردم مصر به آنان حق داد که از وی انتقاد کنند و عیبش را به او اظهار دارند.[۵۷]

مکاتبات محمد بن ابی‌بکر با حضرت علی علیه السلام:

آن چه از قراین برمی‌‌آید، در دوره حکومت محمد بر مصر چندین مکاتبه میان وی و امام علیه السلام صورت گرفته است که از میان آن‌ها دو فقره نامه آن حضرت به محمد در نهج البلاغه موجود است[۵۸] و بقیه در کتب تاریخی و فقهی اسلام ذکر شده است.

موضوع نامه‌های یاد شده عبارت بود از توصیه‌های اخلاقی و اجتماعی، مسائل فقهی و حقوقی و نیز مسائل سیاسی که محمد با آن‌ها سر و کار داشت. بافت اجتماعی مصر به گونه‌ای بود که فرقه‌های مختلف مذهبی از جمله مسیحیان، یهودیان، بت پرستان و... با مسلمانان در هم آمیخته بودند و در برخی موارد در گستره روابط اجتماعی آنان با یکدیگر مشکلاتی بروز می‌‌کرد که محمد مجبور بود برای حل آن‌ها به امام علی علیه السلام متوسل گردد؛ مثلاً در یکی از مکاتبات وی از امام علی علیه السلام در خصوص مرد مسلمانی که با یک زن مسیحی زنا کرده و حکم زندیقانی که بت‌پرست بودند سؤال کرده بود.

مشکلات فقهی و شرعی محمد در مصر باعث شد که وی طی نامه دیگری از امام علیه السلام در خصوص مسائل کلی قضاوت، حلال و حرام، سنت‌ها و... راهنمایی بخواهد.[۵۹] امام علی علیه السلام از این درخواست محمد به شگفت آمده، خوشحال گردید[۶۰] و نامه مفصلی[۶۱] در جواب وی نوشت و در آن راجع به مسائل مختلفی از قبیل قضاوت، مرگ، حساب، ویژگی‌های بهشت و جهنم، امامت، وضو، اوقات نماز، رکوع، سجود، ادب، امر به معروف و نهی از منکر، روزه، اعتکاف، زنادقه و مرد نصرانی که با زنی مسلمان مرتکب زنا شده و مطالب دیگر سخن به میان آورد.[۶۲]

محمد بن ابی‌بکر و عزلت‌نشینان عثمانی

نخستین مسئله‌ای که محمد بن ابی‌بکر در مصر با آن روبرو گردید، مشکل عزلت‌نشینان بود. آنان کسانی بودند که پس از قتل عثمان به خونخواهی وی و به منظور شراکت در غم کشته شدن او در «خربتا» یکی از مناطق مصر گرد آمده، گوشه‌گیری و عزلت پیشه کردند و از بیعت با حضرت علی علیه السلام سر باز زدند. ابتدا یزید بن حارث کنانی، فرماندهی آن‌ها را بر عهده داشت، ولی پس از موضوع حکمیت، مسلمة بن مخلد انصاری و معاویة بن خدیج[۶۳] نیز به آنان پیوسته، دو گروه مجزا از عزلت‌نشینان را تشکیل دادند.

عزلت‌نشینان در ظاهر مشکلی برای حکومت مرکزی محسوب نمی‌‌شدند، ولی حضرت علی علیه السلام با توجه به پیامدهای حرکت آن‌ها معتقد بود که باید بیعت کنند، یا آماده جنگ شوند. ظاهرا قیس بن سعد حاکم پیشین مصر معتقد به درگیر نشدن با آن‌ها بود،[۶۴] ولی محمد این روش را در پیش نگرفت، بلکه به تبعیت از دستور امام علی علیه السلام پس از یک ماه از ورودش به مصر نامه‌ای به عزلت‌نشینان نوشته از آنان خواست به فرمانش درآمده با او بیعت کنند، یا از مصر خارج شوند. آنان این پیشنهاد را نپذیرفته اظهار داشتند که: «در جنگ با ما عجله نکن».[۶۵]

محمد مدتی با آنان مدارا کرد تا جنگ صفین به اتمام رسید. آن‌ها نیز ابتدا از رویارویی با محمد بیم داشتند و به واقع دارای رهبری نیرومند نبودند، ولی با پایان یافتن جنگ صفین و مسئله حکمیت و متشنج شدن اوضاع خلافت اسلامی ‌‌جرئت مخالفت یافته، علم طغیان برافراشتند.

آنچه از قراین برمی‌‌آید، محمد در سال ۳۷ هجری، در رویارویی با عزلت‌نشینان، ابتدا عمرو بن بدیل بن ورقاء خزاعی را به سوی آنان فرستاد که وی موفق شد تعداد زیادی از آن‌ها را از بین برده، اموالشان را ضبط و گروهی را نیز زندانی کند.[۶۶] پس از آن، سپاهی به فرماندهی حارث بن جهمان جعفی برای مقابله با آنان فرستاد، که حارث شکست خورد و کشته شد. سپاه دیگر محمد به فرماندهی ابن مضاهم کلبی نیز شکست خورد و ابن مضاهم جان خود را از دست داد.[۶۷]

ظاهرا محمد بن ابی‌بکر پس از جنگ‌هایی که با عزلت‌نشینان داشت، با درک این موضوع که قادر به از بین بردن فتنه آنان نیست با آن‌ها قرارداد صلحی بست و آنان پذیرفتند که به فسطاط، مقر حکومت محمد وارد نشوند و پس از آن به سرزمین‌های تحت حاکمیت معاویة بن ابی سفیان کوچ کرده، سرانجام به او پیوستند.[۶۸] با پیچیده‌تر شدن وضعیت مصر و ناتوانی محمد در سرکوب عزلت‌نشینان و نیز خرده‌گیری برخی از مصریان که او را کم سن و سال می‌‌دانستند،[۶۹] حضرت علی علیه السلام تصمیم گرفت فردی قدرتمندتر و با تجربه‌تر روانه این منطقه نماید. به همین خاطر مالک اشتر را از «نصیبین» مرکز حکومت وی فراخوانده، راهی مصر کرد.

حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر در خصوص محمد بن ابی‌بکر طی نامه‌ای چنین نوشت: «...من محمد بن ابی‌بکر را امارت مصر دادم. گروهی بر او خروج کرده‌اند، او جوانی نوخاسته است. نه در جنگ‌ها تجربه‌ای دارد و نه در دیگر کارها آزموده است. نزد من بیا بنگریم که چه انجام دهیم».[۷۰]

اگر چه مالک پس از حرکت به سوی مصر در منطقه‌ای به نام «قلزم» توسط عوامل معاویه به شهادت رسید، اما محمد از این که امام شخص دیگری را به جای وی به حکومت مصر گماشته بود دلگیر شد. امام علی علیه السلام در جهت دلجویی از محمد به وی چنین نوشت: «...به من خبر داده‌اند که از فرستادن اشتر به سوی محل فرمانداری‌ات، ناراحت شده‌ای، این کار را به دلیل کندشدن و سهل‌انگاری‌ات یا انتظار کوشش بیشتری از تو انجام نداده‌ام. اگر تو را از فرمانداری مصر عزل می‌‌کردم، فرماندار جایی قرار می‌‌دادم که اداره آنجا بر تو آسان‌تر و حکومت تو در آن سامان خوش‌تر است. همانا مردی را فرماندار مصر قرار دادم که نسبت به ما خیرخواه و به دشمنان ما سخت‌گیر و درهم کوبنده بود. خدا او را رحمت کند که ایام زندگی خود را کامل و مرگ خود را ملاقات کرد...».[۷۱]

محمد بن ابی‌بکر در جواب امام علی علیه السلام اظهار کرد: «...در میان مردم کسی نیست که با دشمن امیرالمؤمنین دشمن‌تر از من باشد و با دوستانش مهربان‌تر و دلسوزتر از من باشد. من بسیج نبرد کرده‌ام، مردم را امان داده‌ام، جز کسانی را که با ما سر جنگ دارند و مخالفت با ما را آشکار کرده‌اند. من پیرو امیرالمؤمنین هستم و نگهبان او...».[۷۲]

آن چه از قراین و شواهد برمی‌‌آید، عزلت‌نشینان رابطه‌ای نزدیک با معاویه و حکومت شام داشته‌اند. در واقع این دو جبهه در یک موضوع نظر مشترکی داشتند: هر دو گروه مخالف حکومت حضرت علی علیه السلام بودند و محمد بن ابی‌بکر را قاتل عثمان می‌‌دانستند. بدین سان سران عزلت‌نشینان که عبارت بودند از معاویة بن حدیج و مسلمة بن مخلد هر دو در جنگ صفین در صف مخالفان امام علی علیه السلام قرار داشتند و به احتمال فراوان آن‌ها از طرف معاویه مأموریت ایجاد اغتشاش و جذب نیروهای خونخواه عثمان را در مصر چندی قبل از جنگ مصر و فتح آنجا بر عهده داشتند.

در آستانه یورش نیروهای شام به مصر، معاویه بن ابی سفیان نامه‌ای به سران عزلت‌نشینان مسلمه بن مخلد و معاویه بن حدیج برای پیوستن آنان به خود نوشت. او در نامه آنان را به علت موضعی که در خونخواهی عثمان در پیش گرفته بودند ستود و به آن‌ها وعده داد که حقوقشان در سلطنت بنی‌امیه محفوظ خواهد بود.[۷۳] آن‌ها نیز از معاویه خواستند هر چه زودتر نیروهایش را به کمک آن‌ها بفرستد.

هنگامی ‌‌که سپاه معاویه به فرماندهی عمروعاص بر مصر حمله برد، نیرویی بالغ بر ده هزار نفر[۷۴] از عزلت‌نشینان عثمانی به آن‌ها پیوست و در جنگ نابرابری که روی داد، آنان عامل مؤثری در شکست محمد بن ابی‌بکر بودند. معاویه بن حدیج، در ظاهر به بهانه خونخواهی عثمان به سپاه شام پیوست، اما او در نهان به امید شرکت در حکومت آینده معاویه بن ابی‌سفیان با وی همکاری کرد و به همین دلیل در سال چهل و هفت هجری حکومت مصر از طرف معاویه به او واگذار گردید و این در واقع پاداش همکاری‌اش برای شکست دادن محمد بن ابی‌بکر در سال سی و هشت هجری بود.[۷۵]

محمد بن ابی‌بکر و معاویه

محمد بن ابی‌بکر همانند مولایش حضرت علی علیه السلام، معاویه را شخصی غاصب، ظالم و فریبکار می‌‌دانست. قیس بن سعد حاکم پیشین مصر به محمد پیشنهاد کرده بود که سیاست حیله و فریبکاری را علیه معاویه بکار گیرد و از رویارویی جدی با او بپرهیزد، اما محمد که شخصی راستگو و درستکار بود، فریبکاری و حیله‌گری در اندیشه‌اش جایگاهی نداشت. از این رو در همان نخستین ایام حکومتش بر مصر نامه‌ای به معاویه نوشت که در آن حضرت علی علیه السلام را تنها شخص لایق امامت و خلافت دانسته بود و معاویه را نفرین شده، فرزند نفرین شده خوانده بود و خطاب به وی اظهار داشت: «تو و پدرت همواره برای دین غائله برپا می‌‌کردید و برای خاموش کردن پرتو خدا می‌‌کوشیدید و به این منظور لشکرها فراهم کرده، مال‌ها هزینه کردید و با قبایل در این مورد هم‌پیمان شدید... بازماندگان احزاب و سران نفاق و دشمنان رسول خدا به تو پناه آورده‌اند و تو را ملجأ خویش ساخته‌اند... وای بر تو چگونه خودت را همسنگ علی علیه السلام می‌‌دانی و حال آن که او وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و وارث او و شوهر فرزند اوست و نخستین کس از مردم است که از او پیروی کرده است...».[۷۶]

معاویه نیز در جواب محمد او را سرزنش کننده پدر خود خواند و عنوان داشت که وی و ابوبکر در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله رعایت حق حضرت علی علیه السلام را می‌‌کرده‌اند و فضیلت آن حضرت بر آن‌ها آشکار بوده است. او در نامه خود اظهار داشت که ابوبکر و عمر بن خطاب نخستین کسانی بودند که هماهنگ، با علی علیه السلام به مخالفت پرداختند. او عنوان کرد که پدر محمد زمینه حکومت وی (معاویه) و استواری پادشاهی او را فراهم کرده و ابوبکر را پایه‌گذار حکومت خود خوانده، خود را شریک ابوبکر دانست.[۷۷]

نامه محمد بن ابی‌بکر به معاویه و جواب آن بیانگر واقعیت‌های مهمی ‌‌است؛ از جمله:

  • برخی خصایل منفی معاویه بن ابی‌سفیان از جمله دشمنی او با اسلام و اتحادش با سران کفر و نفاق را افشا کرد.
  • امامت حضرت علی علیه السلام و فضیلت ایشان بر سایر صحابه پیامبر را اثبات کرد، چرا که معاویه خود اقرار کرد که او و ابوبکر و عمر در زمان پیامبر علیه السلام حق حضرت علی علیه السلام را رعایت می‌‌کرده‌اند.
  • معاویه با جوابی که برای محمد نوشت، مشروعیت خلافت ابوبکر، عمر و عثمان را زیر سؤال برد و در واقع آشکارا این موضوع را مطرح ساخت که با توجه به این که ابوبکر و عمر، خلافت و امامت را حق مسلم حضرت علی علیه السلام می‌‌دانستند، باز با یکدیگر برنامه‌ریزی کرده حکومت را بدست گرفتند.

شواهد دال بر این است که محمد بن ابی‌بکر در جنگ صفین در سپاه امام علی علیه السلام علیه معاویه جنگید.[۷۸] او در جریان جنگ همراه حسنین علیهماالسلام در رکاب حضرت علی علیه السلام قرار داشته و آن حضرت وی را فرمانده پیاده نظام و به نقلی، فرمانده میسره سپاه خویش قرار داده بود.[۷۹] وجود محمد در سپاه امام علی علیه السلام نقطه قوتی بشمار می‌‌آمد. سپاه امام علی علیه السلام در اشعار خود علیه شامیان این شعر را می‌‌سرودند: «هان پاک، پسر پاک محمد بن ابی‌بکر همراه ماست».[۸۰]

در ادامه جنگ هنگامی ‌‌که معاویه، عبدالله بن عمر بن خطاب را با سپاهی منظم به جنگ امام علی علیه السلام فرستاد، امام علیه السلام محمد را با سپاهی از سواران به سوی او فرستاد که میان آنان جنگی درگرفت و تعداد زیادی از دو طرف کشته شدند.[۸۱] محمد در جریان صفین رشادت‌های خاصی از خود نشان داد و تعداد زیادی از شامیان را از بین برد.[۸۲]

جنگ معاویه با محمد بن ابی‌بکر

پس از پایان جنگ صفین و موضوع حکمیت و هنگامی ‌‌که امور مصر به علت شورش عزلت‌نشینان عثمانی بر محمد مشکل شده بود، معاویه تصمیم گرفت مصر را از چنگ وی درآورد. در پی این تصمیم او به عزلت‌نشینان عثمانی نامه‌ای نوشته آن را به پایداری در مقابل محمد بن ابی‌بکر تشویق کرد.[۸۳] او به عمروعاص دستور داد که شش هزار مرد جنگی را برای حمله به مصر مهیا کند. عمروعاص در شمال مصر توقف کرده، نامه‌ای به محمد بن ابی‌بکر نوشت و اظهار داشت که دوست ندارد خون وی را بر زمین ریزد و آسیبی به او رسد. او از محمد خواست تا مصر را ترک گوید؛ چرا که مصریان از تبعیت او پشیمان‌اند.[۸۴]

معاویه نیز نامه‌ای برای محمد بن ابی‌بکر نوشته بود که به پیوست نامه عمروعاص به وی داده شد. او در آن نامه محمد را متهم به توطئه علیه عثمان کرد و در ادامه تأکید کرد که بیشتر مصریان با شامیان هستند و از معاویه برای مقابله با وی کمک خواسته‌اند. او تأکید کرد که تنها به این سبب برای وی نامه می‌‌نویسد که دوست ندارد یک قریشی را مثله کند و به قتل رساند و در پایان به این نکته اشاره کرد که محمد از قصاص خونخواهان عثمان نجات نخواهد یافت.[۸۵]

محمد بن ابی‌بکر هر دو نامه معاویه و عمروعاص را نزد حضرت علی علیه السلام فرستاد. حضرت در جواب محمد، او را به مقاومت در مقابل آن‌ها تشویق کرد و امید داد که سپاهی به کمکش خواهد فرستاد.[۸۶] امام علی علیه السلام به محمد بن ابی‌بکر دستور داد نامه‌های عمروعاص و معاویه را پاسخ مناسبی بفرستد. محمد در جواب معاویه نوشت که در مسئله عثمان از وی پوزش نمی‌‌خواهد و از معاویه انتقاد کرد که به خیال خود محمد را اندرز می‌‌دهد و نیکخواه اوست و تأکید کرد که از کشته‌شدن و مثله‌گشتن نمی‌‌هراسد و امید پیروزی در این جنگ را دارد و به معاویه هشدار داد که خداوند جزای ستمکاری وی نسبت به مسلمانان را خواهد داد و بازگشت همه را به سوی خدا دانست[۸۷] و در جواب عمروعاص او را دروغگو و اسیر شیطان خواند.[۸۸]

در جنگ نابرابری که میان سپاه شش هزار نفری معاویه و به پشتیبانی عزلت‌نشینان عثمانی صورت گرفت، سپاه دو هزار نفری محمد بن ابی‌بکر به فرماندهی کنانة بن بشر، در منطقه «المسناة» شکست خورد و کنانة بن بشر فرمانده سپاه محمد نیز به شهادت رسید.[۸۹]

شهادت محمد بن ابی‌بکر

در خصوص چگونگی شهادت محمد بن ابی‌بکر چند دیدگاه وجود دارد. بیشتر منابع بر این عقیده‌اند که پس از شکست سپاه محمد در مقابل شامیان، اطرافیانش او را تنها گذاشته، متواری شدند و محمد به تنهایی به خرابه‌ای پناه برد و در آن پناهگاه از سوی معاویة بن حدیج به شهادت رسید و در دل الاغ مرده‌ای قرار داده شده و سوزانده شد.[۹۰] همچنین گفته شده که او پس از متواری شدن اطرافیانش در خانه جبلة بن مسروق یا زنی از بنی غافق پنهان شد و پس از آن در جنگ با معاویه بن حدیج و در میدان جنگ به شهادت رسید[۹۱] و نیز نقل شده که عمروعاص وی را اسیر کرد و سپس به شهادت رساند.[۹۲] شهادت محمد بن ابی‌بکر در 14 ماه صفر سال ۳۸ هجری و به قولى در نيمه جمادى الثانى بوده است.[۹۳]

در خصوص علل شکست و ناکامی ‌‌محمد بن ابی‌بکر در حکومت مصر چند عامل را می‌‌توان ذکر کرد:

  • ۱. مهمترین عامل، نابرابری نیروی محمد بن ابی‌بکر با سپاه مشترک شام و عزلت‌نشینان بود. چنان که یاد شد، سپاه شام حدود شش هزار نفر بود، در حالی که سپاه محمد دو هزار نفر بیشتر نبود.[۹۴] این نیروی اندک به محض شهادت کنانة بن بشر، فرمانده سپاه محمد از اطرافش پراکنده شدند و میدان را برای شامیان خالی گذاشتند.
  • ۲. ساختار جامعه مصر که در آن زمان مجموعه‌ای از فرقه‌های مختلف مذهبی را در خود جای داده بود و هیچ گونه اتحادی میان آن‌ها حاکم نبود و با اندک احساس خطری محمد را تنها گذاشته، به صف مخالفان وی پیوستند. حضرت علی علیه السلام درباره مردم مصر پس از شهادت محمد چنین گفت: «بدانید که مصر را جماعتی از فاجران و دوستداران جور و ستم و کسانی که مردم را از راه خدا منحرف می‌‌سازند و اسلام را به کژراهه خواهند تصرف کردند».[۹۵]
  • ۳. پیوستن عزلت‌نشینان عثمانی به سپاه شام. آنان با توافقی که پیشتر با شامیان صورت داده بودند نیرویی بالغ بر ده هزار نفر[۹۶] به کمک معاویه فرستادند که عامل مهمی ‌‌در شکست محمد بود.
  • ۴. بُعد مسافت و دوری مصر از مرکز حکومت حضرت علی علیه السلام که باعث می‌‌شد سپاه کمکی امام علی علیه السلام به موقع به مصر نرسد.
  • ۵. اهمال و سستی مردم کوفه در کمک رسانی به محمد بن ابی‌بکر. هنگامی ‌‌که نامه استغاثه محمد به امام علی علیه السلام رسید، آن حضرت برای مردم کوفه به سخنرانی پرداخت و ضرورت کمک به او را گوشزد کرد؛ اما مردم کوفه وقعی ننهادند و روز پس از سخنرانی آن حضرت جز اندکی از افراد کسی مهیای عزیمت به مصر نشده بود. امام علیه السلام شب هنگام سران قبایل کوفه را گرد آورد و برای آنان سخنرانی کرد. مالک بن کعب ارحبی داوطلبانه فرماندهی نیروی اعزامی ‌‌به مصر را به عهده گرفت؛ اما پس از یک ماه، و به قولی پنجاه روز، نیروی اندکی حدود دو هزار نفر گرد آمدند. آن نیرو نیز هنوز چند منزلی بیشتر به سوی مصر حرکت نکرده بود که خبر شهادت محمد به آن‌ها رسید و آنان نیز بازگشتند.[۹۷]
  • ۶. جوانی و کم‌تجربگی محمد بن ابی‌بکر در امور سیاسی و نظامی. حضرت علی علیه السلام پس از شهادت محمد بن ابی‌بکر این موضوع را مطرح کرد و اظهار داشت که محمد جوانی نوخاسته بود، «می‌‌خواستم هاشم بن عتبه را فرماندار مصر کنم. اگر او را انتخاب می‌‌کردم میدان را برای دشمنان خالی نمی‌‌گذارد و به عمروعاص و لشکریانش فرصت نمی‌‌داد. نه این که بخواهم محمد بن ابی بکر را نکوهش کنم که او مورد علاقه و محبت من بوده و در دامن من پرورش یافته بود».[۹۸] حضرت علی علیه السلام در واقع چندی قبل از شهادت محمد بن ابی‌بکر به این موضوع پی برده بود که کار مصر را می‌‌باید فردی باتجربه‌تر و کارآزموده‌تر بر عهده گیرد؛ از این رو، امام علیه السلام مالک اشتر را که شخصی کارآزموده‌تر و ثابت ‌قدم‌تر از محمد در امور سیاسی و نظامی ‌‌بود به مصر فرستاد که در راه مصر به شهادت رسید.

شهادت محمد بن ابی‌بکر و فتح مصر از سوی شامیان بر حضرت علی علیه السلام بسیار گران آمد. ایشان طی خطبه‌ای اهمال و سستی مردم کوفه و عدم اطاعت آنان را در کمک به محمد مورد نکوهش قرار داد و در نامه‌ای در این خصوص به عبدالله بن عباس نوشت: «اما بعد، همانا مصر سقوط کرد و فرماندارش محمد بن ابی‌بکر که خدا او را رحمت کند شهید گردید. در پیشگاه خداوند او را فرزندی خیرخواه و کارگزاری کوشا و شمشیری برنده و ستونی بازدارنده می‌‌شماریم. همواره مردم را برای پیوستن از آغاز تا انجام فراخواندم، عده‌ای با ناخوشایندی آمدند و برخی به دروغ بهانه آوردند و بعضی خوار و ذلیل بر جای ماندند. از خدا می‌‌خواهم بزودی مرا از این مردم نجات دهد. به خدا سوگند اگر در پیکار با دشمن، آرزوی من شهادت نبود و خود را برای مرگ آماده نکرده بودم، دوست می‌‌داشتم حتی یک روز با این مردم نباشم و هرگز آنان را دیدار نکنم».[۹۹]

غم و اندوه حضرت علی علیه السلام در خصوص شهادت محمد بن ابی‌بکر به اندازه‌ای بود که هنگامی ‌‌که عبدالله بن شعیب مأمور امام علیه السلام در شام در خصوص شادی مردم شام از شهادت محمد بن ابی‌بکر خبر داد، آن حضرت گفت: «همانا اندوه ما بر شهادت او به اندازه شادی شامیان است، جز آن که از آنان یک دشمن و از ما یک دوست کم شده است».[۱۰۰] امام علیه السلام در جای دیگر اظهار کرد: «ما شهادت او را به حساب کار خدا می‌‌گذاریم»[۱۰۱] و به درستی که «او شهید زنده‌ای است که نزد خداوند روزی می‌‌خورد».[۱۰۲]

درباره محل دفن محمد بن ابی‌بکر نقل شده که وی در موضعی که به شهادت رسید، در مسجدی به نام «زمام» در خارج شهر فسطاط به خاک سپرده شد. برخی معتقدند که تنها سر او در آن مکان به خاک سپرده شده است،[۱۰۳] ولی برخی دیگر بر این عقیده‌اند که گروهی از مسلمانان پیکر وی را به همراه سرش در مسجد «زمام» به خاک سپرده‌اند.[۱۰۴]

از بازماندگان محمد بن ابی‌بکر می‌‌توان از قاسم بن محمد بن ابی‌بکر (م، ۹۲ یا ۱۰۸ ق)، فقیه و عالم بزرگ مدینه[۱۰۵] یاد کرد که پس از شهادت محمد، سرپرستی او بر عهده عمه‌اش عایشه گذاشته شد و او قاسم را تربیت کرد.[۱۰۶] قاسم از اصحاب و خواص امام سجاد و امام باقر علیهماالسلام بود. یکی از اولاد قاسم «ام‌فروه»، همسر امام محمدباقر علیه السلام است که امام صادق علیه السلام از وی متولد شده است.[۱۰۷]

پانویس

  1. نام اصلی پدر محمد، عبدالله است و ابوبکر کنیه او بشمار می‌‌آید.
  2. ابی محمد بن عبدالله دینوری، المعارف، تحقیق دکتر ثروت عکاشه، قاهره، دارالمعارف، بی تا، ص ۱۷۵ ؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم لاشهر الرجال والنساء، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۶ م، ج ۶، ص ۲۲۰.
  3. عزالدین علی بن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، قاهره، انتشارات المکتبة الاسلامیه، بی تا، ج ۴، ص ۳۲۴.
  4. یوسف بن عبدالله عبدالبر قرطبی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق شیخ علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ ق، ج ۳، ص ۴۲۲.
  5. ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، تحقیق میر جلال الدین حسینی ارموی، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، ۱۳۹۵ ق، ج ۱، ص ۲۸۸؛ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف، مطبعة المرتضویه، ۱۳۵۲ ق، ج ۲، قسمت دوم، ص ۵۸؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، تصحیح محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بی تا، ج ۳۳، ص ۵۶۳.
  6. در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله رسم بر این بود که اصحاب در هفتمین روز تولد فرزندانشان او را نزد آن حضرت می‌‌بردند و ایشان بر آن‌ها اسم می‌‌گذاشت. بنگرید به: ابن شبه، تاریخ مدینة المنوره، تحقیق فهیم محمد شلتوت، قم، انتشارات دارالفکر، قم، ۱۴۱۰ ق، ج ۴، ص ۱۳۰۳.
  7. محمد بن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارالکتب، ۱۹۹۰م، ج ۸ ، ص ۲۸۲؛ عبدالله بن مصعب زبیری، نسب قریش، تحقیق ا.لیفی برونسال، قاهره دارالمعارف للطباعة والنشر، ۱۹۵۳ م، ص ۲۷۷.
  8. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارت نی، ۱۳۶۸ ش، ج ۳، ص ۱۹۰.
  9. مامقانی، تنقیح المقال، ج ۲، ص ۵۸؛ محمد حرزالدین، مراقد المعارف، تحقیق محمدحسین حرزالدین، قم، منشورات سعید بن جبیر، ۱۳۷۱ ش، ج ۲، ص ۲۴۶.
  10. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، انتشارات مشهور، ۱۳۸۰ ش، خطبه ۶۷.
  11. چهار نفر دیگر عبارت بودند از: هاشم بن عتبه، جعدة بن هبیره مخزومی، محمد بن ابی حذیفه و ابن ابی العاص؛ بنگرید به: محمد بن حسن طوسی، رجال الکشی، تصحیح حسن المصطفی، بی جا، بی تا، ص ۶۳؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج ۲، ص ۵۷.
  12. شیخ مفید، الجمل والنصرة سید العترة فی حرب البصرة، تحقیق سید علی میرشریفی، قم انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۳ ق، ص ۱۶۲؛ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، تهران، مرکز نشر کتاب، ۱۳۸۶ ق، ج ۷، ص ۴۹۵.
  13. مامقانی، تنقیح المقال، ج ۲، ص ۵۷؛ طوسی، رجال الکشی، ص ۶۴؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۳؛ شوشتری، قاموس الرجال، ج ۷، ص ۴۹۶.
  14. حرزالدین، مراقد المعارف، ج ۲، ص ۲۴۶.
  15. به نقل از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام، بنگرید به: مامقانی، تنقیح المقال، ج ۲، ص ۵۷؛ طوسی، رجال الکشی، ص ۶۴؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۳، ص ۵۸۵؛ شوشتری، قاموس الرجال، ج ۷، ص ۴۹۶.
  16. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۹۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، قاهره، مطبعة الاستقامه، ۱۳۵۸ ق، ج ۴، ص ۸۲؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۳، ص ۵۶۵.
  17. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۸۳.
  18. احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر للطباعة والنشر و دار بیروت للطباعة والنشر، ۱۳۷۹ ق، ج ۲، ص ۱۹۴.
  19. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۹۲؛ نصر ابن مزاحم منقری، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، مؤسسة العربیة الحدیثة للطبع والنشر والتوزیع، ۱۳۸۲ ق، ص ۱۱۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق شیخ محمدباقر محمودی، مؤسسه الاعلمی ‌‌للمطبوعات، ۱۳۸۶ ق، ج ۲، ص ۳۹۴؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۷ ش، ج ۲، ص ۱۵.
  20. نویسنده ایتالیایی کتاب تاریخ اسلام، منشتر شده در سال ۱۹۰۵ م.
  21. ویلفرد مادلونگ، جانشینی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ترجمه احمد نمایی، بنیاد پژوهش‌های اسلامی ‌‌آستان قدس رضوی، ۱۳۷۷ ش، ص ۱۰۱.
  22. در این جنگ که در سال ۳۱ یا به قولی ۳۴ ق اتفاق افتاد، فرماندهی کل سپاه مسلمانان را معاویه بن ابی‌سفیان بر عهده داشت. تعداد کشتی‌های سپاه روم به فرماندهی «هرقل» یا «هراکلیوس» حدود هفتصد عدد بود، در حالی که تعداد کشتی‌های مسلمانان از صد تجاوز نمی‌‌کرد و نتیجه نبرد به نفع مسلمانان رقم خورد. بنگرید به: جمال الدین یوسف بن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر والقاهره، تحقیق محمدحسین شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۱۰۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، بی تا، ج ۳، ص ۱۹۶؛ محمد یوسف کندی، ولاة مصر، تحقیق حسین نصار، بیروت، دار بیروت للطباعة والنشر و دار صادر للطباعة والنشر، ۱۳۷۹ ق، ص ۵۰.
  23. سوره انعام/۹۳.
  24. محمد بن حذیفة بن عتبة بن ربیعة بن عبدشمس، از شیعیان امام علی علیه السلام بود که در اواخر خلافت عثمان، عبدالله بن ابی سرح را از مصر بیرون کرد و سرانجام توسط کارگزاران معاویه به شهادت رسید. بنگرید به: ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، ج ۴، ص ۲۳-۲۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۸۸.
  25. زیرا محمد برادر عایشه و پسر ابوبکر بود و محمد بن حذیفه نیز پسرخوانده عثمان به حساب می‌‌آمد؛ بنگرید به: بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۸۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۲۲؛ عبدالرحمان بن علی الجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، تحقیق دکتر سهیل زکار، بیروت، دارالفکر للطباعة والنشر، ۱۴۱۵ ق، ج ۳، ص ۱۹۲.
  26. ابن قتیبه دینوری، الامامة والسیاسه، تحقیق طه محمد الزینی، بیروت، دارالمعرفة للطباعة والنشر، بی تا، ج ۱، ص ۴۴؛ ابن شبه، تاریخ مدینة المنورة، ج ۴، ص ۲۸۸.
  27. برگرفته از آیات ۴۴-۴۵ و ۴۷ سوره مائده.
  28. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۸۴.
  29. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۴۰۵.
  30. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۶.
  31. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۲۸۹؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ ش، ج ۱، ص ۵۸۷؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۴۱۷.
  32. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۴۱۸.
  33. ابن سعد، طبقات الکبری، ج ۳، ص ۷۳؛ ابن شبه، تاریخ مدینة المنوره، ج ۴، ص ۱۳۰۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی، تصحیح طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۷ ش، ص ۳۸۲.
  34. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۴۰۵.
  35. ابن شبه، تاریخ مدینة المنوره، ج ۴، ص ۱۲۸۸؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۴۱۵؛ ابن عبدربه، عقد الفرید، تصحیح احمد امین، بیروت، دارالکتب العربی، بی تا، ج ۴، ص ۲۶۹.
  36. ابن شبه، تاریخ مدینة المنوره، ج ۴، ص ۱۳۰۰.
  37. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۴۱۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۲۹۱.
  38. ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج ۱، ص ۴۷؛ ابن عبدربه، عقد الفرید، ج ۴، ص ۲۷۰.
  39. ابن شبه، تاریخ مدینة المنورة، ج ۴، ص ۱۲۸۸؛ قرطبی، الاستیعاب، ج ۳، ص ۴۲۳؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج ۴، ص ۳۲۴؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج ۱، ص ۴۴؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۴۱۵؛ ابن عبدربه، عقد الفرید، ج ۴، ص ۲۶۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۲۹۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۵۸۷.
  40. شیخ مفید، الجمل والنصرة سید العترة فی حرب البصره، ص ۲۳۹.
  41. در خصوص فرستاده شدن محمد بن ابی‌بکر به کوفه برخی منابع معتقدند که امام علیه السلام وی را دو نوبت برای بسیج مردم به کوفه فرستاد؛ یک بار از «ربذه» و بار دیگر از «ذی‌قار». این منابع معتقدند که در مرتبه اول محمد بن ابی‌بکر همراه محمد بن حنفیه یا محمد بن جعفر بن ابی طالب به این مأموریت فرستاده شد. برای اطلاع بیشتر بنگرید به: ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج ۱، ص ۶۲؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۴۹۴؛ شیخ مفید، الجمل والنصرة سید العترة فی حرب البصره، ص ۲۳۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۳۶۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۳۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۶۰۰.
  42. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۳۴.
  43. همان.
  44. ابن اعثم، الفتوح، ص ۴۳۴.
  45. همان، ص ۴۲۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۱.
  46. هندوشاه سمرقندی، تجارب السلف، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۵۷ ش، ص ۴۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۹.
  47. تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۶۱۴؛ احمد بن علی مقریزی، الخطط المقریزیه، تحقیق محمد زینهم، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۹۹۸ م، ج ۱، ص ۸۲۸؛ کندری، ولاة مصر، ص ۵۴؛ محمد بن موسی دمیری، حیات الحیوان الکبری، قاهره، مطبعة مصطفی البابی الحلبی و اولاده، ۱۳۸۹ ق، ج ۱، ص ۳۵۰؛ زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم لاشهر الرجال والنساء، ج ۶، ص ۲۲۰.
  48. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۲۴؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۳، ص ۵۵۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۹۳.
  49. مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۳، ص ۵۸۹.
  50. نهج البلاغه، نامه ۳۴.
  51. عبدالله از اصحاب و کاتبان امیرالمؤمنین و پدرش ابورافع، غلام پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است؛ بنگرید به: حسن بن علی شعبة الحرانی، تحف العقول، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۳۶۳ ش، ص ۱۷۶.
  52. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۲۴؛ حرانی، تحف العقول، ص ۱۷۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۰۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۹۳؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۵۵۶؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۳، ص ۵۴۰.
  53. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۷۱.
  54. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۳۱؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۵۵۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۰۰؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۳، ص ۵۳۸.
  55. نهج البلاغه، نامه ۳۵.
  56. ابن اعثم، الفتوح، ص ۳۶۴؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج ۱، ص ۳۹؛ ابن عبد ربه، عقدالفرید، ج ۴، ص ۲۶۷.
  57. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۲۶.
  58. نهج البلاغه، نامه ۲۷ و ۳۴.
  59. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۲۷.
  60. همان؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۳، ص ۵۴۲؛ محمودی، نهج السعاده، ج ۴، ص ۱۱۳؛ حرّانی، تحف العقول، ص ۱۷۷؛ شیخ مفید، الامالی، ترجمه حسین استاد ولی، بنیاد پژوهش‌های اسلامی ‌‌آستان قدس، ۱۳۶۴ ش، ص ۲۹۰.
  61. محمد بن ابی‌بکر این نامه را همواره مورد توجه قرار می‌‌داد. پس از هجوم عمروعاص به مصر این نامه و نامه‌های دیگر محمد به شام نزد معاویه فرستاده شد. معاویه آن‌ها را حفظ کرد. این نامه‌ها در خزینه‌های بنی‌امیه ماند تا این که در دوران حکومت عمر بن عبدالعزیز، وی آن‌ها را آشکار ساخت. بنگرید به: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۱۱؛ شوشتری، نهج الصباغه، ج ۱۴، ص ۴۵۰؛ حرزالدین، مراقد المعارف، ج ۲، ص ۲۴۷.
  62. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۲۸؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۳، ص ۵۵۴-۵۵۰؛ شوشتری، نهج الصباغه، ج ۱۴، ص ۴۶۰-۴۵۳.
  63. معاویة بن حدیج (خُدیج) فردی ملعون و ناپاک و از سپاهیان معاویه در جنگ صفین بود که حضرت علی علیه السلام را سب می‌‌کرد. بنگرید به: ترجمه الغارات، ص ۱۰۴؛ مسلمة بن مخلد انصاری نیز فردی ضعیف النفس و از عوامل معاویه در جنگ صفین و در سرزمین مصر و غرب بود که در اواخر حکومت معاویه فوت کرد. بنگرید به: ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۱۲.
  64. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۷۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۴۰۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج ۳، ص ۱۳۱۷؛ کندری، ولاة مصر، ص ۵۰.
  65. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۳۳.
  66. کندری، ولاة مصر، ص ۵۱.
  67. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۵۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۹۸؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۵۵۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۶۱۴.
  68. کندری، ولاة مصر، ص ۵۱؛ مقریزی، الخطط المقریزیه، ج ۱، ص ۸۲۸.
  69. عبدالرحمان سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر والقاهره، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، ج ۱، ص ۵۸۳.
  70. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۵۸.
  71. نهج البلاغه، نامه ۳۴؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۷۲؛ ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۶۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۶۲۳، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۵۸۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۴۰۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۶۰.
  72. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۶۹؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۷۳.
  73. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۷۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۶۲؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج ۳، ص ۱۳۱۸.
  74. سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر والقاهره، ج ۱، ص ۵۸۴؛ البته احتمال اغراق گویی در تعداد نیروهای عزلت‌نشینان وجود دارد.
  75. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۳۳۰.
  76. شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۹۲؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۲، ص ۱۵؛ منقری، وقعة صفین، ص ۱۱۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۹۳.
  77. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۹۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۲، ص ۱۶؛ منقری، وقعة صفین، ص ۱۱۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۹۶؛ نکته قابل ذکر این که طبری از آوردن متن دو نامه یاد شده خودداری کرده است؛ زیرا به گفته وی: «مطالبی در آن هست که عامه تحمل آن را ندارند». بنگرید: به: طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۵۵۷.
  78. حمد بن علی کنانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۸۵۳ م، ج ۶، ص ۱۵۲؛ قرطبی، الاستیعاب، ج ۳، ص ۴۲۲؛ زرکلی، الاعلام، ج ۶، ص ۲۲۰؛ ابن تغری، النجوم الزاهرة، ج ۱، ص ۱۴۰.
  79. عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۷۰.
  80. منقری، وقعة صفین، ص ۲۹۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۱۱۲.
  81. ابن اعثم، الفتوح، ص ۵۳۳.
  82. همان، ص ۵۴۰.
  83. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۳۱؛ ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۷۵.
  84. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۷۷؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۷۶؛ ابن تغری، النجوم الزاهره، ج ۱، ص ۱۴۲.
  85. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۲۷؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۷۶؛ ابن تغری، النجوم الزاهره، ج ۱، ص ۱۴۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۴۰۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۲۲.
  86. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۷۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۴۰۱؛ محمودی، نهج السعاده، ج ۵، ص ۱۱۲.
  87. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۸۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۲۴.
  88. همان.
  89. فرماندهان سپاه شام در این جنگ عبارت بودند از: یزید بن اسد بجلی (فرمانده شامیان)، مردی از قبیله خثعم (فرمانده فلسطین)، معاویة بن حدیج (فرمانده عزلت‌نشینان) و ابوالاعور سلمی‌‌ (فرمانده اهل اردن). بنگرید به: کندری، ولاة مصر، ص ۵۲.
  90. قرطبی، الاستیعاب، ج ۳، ص ۴۲۳؛ دمیری، حیات الحیوان الکبری، ج ۱، ص ۳۵۰؛ ابن جوزی، المنتظم، ج ۳، ص ۱۳۱۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۴۰۳؛ ابن تغری، النجوم الزاهرة، ج ۱، ص ۱۴۴؛ ابن شبه، تاریخ مدینة المنوره، ج ۴، ص ۱۲۸۵.
  91. عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۷۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۶۳۴؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۸۰.
  92. قرطبی، الاستیعاب، ج ۳، ص ۴۲۳؛ عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۷۰.
  93. فيض العلام، ص 249، مصباح المتهجد، ص 733.
  94. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۸۲.
  95. همان، ج ۱، ص ۲۹۷.
  96. سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر والقاهره، ج ۱، ص ۵۸۴.
  97. ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۹۱؛ ابن تغری، النجوم الزاهرة، ج ۱، ص ۱۴۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۴۰۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۳۰.
  98. نهج البلاغه، خطبه ۶۸؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴؛ ثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۳۰۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۴۰۴؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۳، ص ۵۶۶.
  99. نهج البلاغه، نامه ۳۵؛ الغارات، ج ۱، ص ۲۹۹؛ شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۲۳؛ تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۸۳؛ النجوم الزاهره، ج ۱، ص ۱۴۶؛ بحارالأنوار، ج ۳۳، ص ۵۶۶؛ نهج السعاده، ج ۵، ص ۱۱۵.
  100. نهج البلاغه، حکمت ۳۲۵؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۳، ص ۵۶۴.
  101. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۲۳۰.
  102. سلیم بن قیس کوفی، کتاب سلیم بن قیس الکوفی، قم، دارالکتب الاسلامیه، بی تا، ص ۲۲۷.
  103. دمیری، حیات الحیوان الکبری، ص ۱، ص ۳۵۱.
  104. زرکلی، الاعلام، ج ۶، ص ۲۲۰؛ حرزالدین، مراقد المعارف، ج ۲، ص ۲۴۴.
  105. ابوالحسن علی بن حسن مسعودی، تنبیه الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹ ش، ص ۲۶۴.
  106. عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج ۶، ص ۱۵.
  107. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۱۹۰؛ حرزالدین، مراقد المعارف، ج ۲، ص ۲۴۹.

منابع

  • سید حسن حسینی، فصلنامه مشکوة، شماره ۸۳.
  • محمد بن ابی بکر، دانشنامه رشد تاریخ بازبینی: ۸ دی ماه ۱۳۹۲.
  • محمد محمدی ری شهری، گزیده دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام، ۱۳۸۸، ص۸۵۷، دسترس در حدیث نت.
  • عبدالحسين نيشابورى، تقويم شيعه