قرون وسطی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فاصله ی زمانی قرن پنجم میلادی تا حدود قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی در اروپا را قرون وسطی (سده های میانه) می نامند. بین مورخان در تعیین زمان آغاز عهد قرون وسطی به لحاظ تقویمی اختلاف است اما اغلب مورخان، سال ۴۷۶ میلادی و ویرانی شهر روم باستان بدست بربرها و اقوام ژرمن ساکن اروپای مرکزی را پایان عصر باستان و آغاز قرون وسطی فرض می کنند. در خصوص تعیین تاریخ پایان قرون وسطی نیز اختلاف های بسیاری وجود دارد اما غالباً مورخان قرن پانزدهم و یا دهه های آخر قرن چهاردهم میلادی را زمان پایان سده های میانه می دانند. بسیاری از مورخان سال فتح قسطنطنیه توسط سلطان محمد فاتح یعنی ۱۴۵۳ میلادی را پایان قرون وسطی می دانند.

ویژگی های قرون وسطی

سده های میانه، دوره ای از تاریخ غرب است که در آن میراث یونانی-رومی با مسیحیت مسخ شده ی کاتولیک پیوند خورد و زمانی در حدود هزار سال بر فرهنگ اروپا حکومت کرد. در قرون وسطی تفکر دینی اصیل و حقیقی وجود نداشت، بلکه صورت مسخ شده ای از تعالیم حضرت عیسی علیه السلام که رنگ و بوی یونانی-رومی و شرک آلود گرفته بود، در قالب کلیسای کاتولیک رهبری فکری را بر عهده داشت و پاره ای جنایات و مظالم و قشری اندیشی ها را نیز مرتکب گردید که برخاسته از هویت ممسوخ مسیحیتِ آلوده به شرک یونانی-رومی داشت. برخلاف مورخان غرض ورز اومانیست، آن جنایات را نمی توان و نباید به پای دین نوشت، زیرا تفکر قرون وسطای مسیحی بنا به دلایلی که گفتیم اصلاً دینی نبوده است.

بشر اروپایی در قرون وسطی بیش از بشر مدرن، متوجه زهد و معنویت و آخرت بود و برخلاف انسان بورژوا (شهرنشین) یکسره در فکر سودجویی و سوداگری و انباشت سرمایه نبود. در قرون وسطای غرب، کلیسا، شاهزادگان و اشراف و پادشاه سه محور قدرت بودند که با یکدیگر وحدت و در عین حال تضادها و کشمکش های بسیار داشتند. به ویژه در سده های پایانی قرون وسطی، تضادها و کشمکش میان پادشاهان و پاپ ها بسیار شدت گرفته بود. در سده های میانه، نظام اقتصادی، مبتنی بر فئودالیسم و سرواژ بوده است و دهقانان فقیر رنج بسیاری می کشیده اند.

مورخان مدرنیست از رنسانس به بعد تلاش کرده اند تا چهره ای یکسره تاریک، خشن، پر مظلمه و سیاه از قرون وسطی ارایه دهند؛ گویی که در این دوران هیچ بحث و تحقیق ارزشمند فلسفی و کلامی صورت نگرفته و چراغ معرفت و تفکر، یکسره خاموش بوده است. این ضدیت مدرنیست ها با قرون وسطی به دلیل همان توجه مسخ شده و ظاهری تفکر قرون وسطایی به معانی متعالی و مذهبی بوده است و ریشه در دشمنی بیمارگونه ی اومانیست ها و ماتریالیست های مدرن با مذهب و حتی ظواهر یونانی زده و ممسوخ تفکر قرون وسطایی دارد.

اما حقیقت این است که در قرون وسطی متفکران بزرگ و متکلمان ژرف اندیشی نظیر (سنت اگوستین) و (سنت آبلار) و (قدیس اکهارت) ظهور کرده اند. دوره ی آغازین تاریخ قرون وسطی، بیشتر تحت تأثیر میراث مسیحیت ممسوخ بود، اما هر چه به پایان قرون وسطی نزدیک می شویم و به ویژه از حدود قرن سیزدهم میلادی به بعد، میراث عقل گرایی یونانی بر توجهات اشراقی متأثر از مسیحیت غلبه می کند و همین امر زمینه های زوال تفکر سده های میانه و ظهور عقل گرایی خود بنیاد در قرون چهارده و پانزدهم را فراهم می کند. اگر (سنت اگوستین) را نماینده ی دوره ی اول تفکر قرون وسطایی بدانیم، (سنت اکوئیناس) و (ویلیام اوکامی) را می توان نمایندگان تفکر واپسین قرون وسطای مسیحی دانست. تفکر و فرهنگ قرون وسطی به ظاهر صورت دینی داشته، اما در واقع تنها صورتی ظاهرگرایانه و یونانی زده و مسخ شده به نام مسیحیت حاکم بود که ماهیتاً با تفکر و فرهنگ دینی اصیل که ذاتاً توحیدی و شهودی است تفاوت داشته است.

از اتفاقات مهم سده های میانه لشگرکشی های تجاوزکارانه و سودجویانه ی اشراف کلیسا در اروپا علیه جهان اسلام است که به جنگ های صلیبی معروف شده ودر فاصله ی سال های ۱۰۹۵ – ۱۲۰۶ میلادی صورت گرفته است. این تجاوزات که گاه با جنایتهای دهشتناکی همراه بود نهایتاً با شکست سپاهیان صلیبی پایان یافت. در سده های میانه، هنوز (ملت) در مفهوم مدرن آن و نیز (دولت های مدرن) پدید نیامده بودند و مبنای وحدت و هویت در میان مردمان - غیر از تعلقات محلی و بومی - بیشتر پیروی از کلیسای کاتولیک و زبان لاتینی به عنوان زبان رسمی علمی بوده است.

منابع

  • واژه نامه فرهنگی سیاسی، شهریار زرشناس، کتاب صبح، ۱۳۸۳، چاپ اول، صص ۲۰۵–۲۰۷.