فلسفه اخلاق: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
جز
سطر ۵۹: سطر ۵۹:
 
نتیجه این [[حدیث]] و حاصل آن این است که این عمل، عمل اخلاقی بوده، نزد خداوند و خلق ارزش دارد.  
 
نتیجه این [[حدیث]] و حاصل آن این است که این عمل، عمل اخلاقی بوده، نزد خداوند و خلق ارزش دارد.  
  
در حدیث دیگری از [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] نقل شده که می فرماید: «بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الأَخْلاق».<ref> [[سفینة البحار|سفینة البحار]]، ج ۱، ص ۴۱۱ - [[محجة البیضاء]]، ج ۴، ص ۱۲۱ - [[علم الیقین|علم الیقین]]، ص ۴۳۹.</ref> یعنی من مبعوث گشتم که اصول اخلاقی را برای جامعه انسان ها تتمیم و تکمیل نمایم.
+
در حدیث دیگری از [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] نقل شده که می فرماید: «بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الأَخْلاق».<ref> [[سفینة البحار|سفینة البحار]]، ج ۱، ص ۴۱۱ - [[المحجة البیضاء|محجة البیضاء]]، ج ۴، ص ۱۲۱ - [[علم الیقین|علم الیقین]]، ص ۴۳۹.</ref> یعنی من مبعوث گشتم که اصول اخلاقی را برای جامعه انسان ها تتمیم و تکمیل نمایم.
  
 
و به روایت دیگر [[شیعه|شیعی]]: «قال رسولُ الله: عَلَیکمْ بِمَکارِمِ الأَخْلاق فَإِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) بَعَثَنِی بِها ...».<ref>[[الأمالی شیخ طوسی|امالی شیخ طوسی]]، ص۴۷۸.</ref> بر شما است که این اصول اخلاقی را عمل نمائید زیرا پروردگار من مرا بر اساس این اصول گرانقدر مبعوث گردانید.
 
و به روایت دیگر [[شیعه|شیعی]]: «قال رسولُ الله: عَلَیکمْ بِمَکارِمِ الأَخْلاق فَإِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) بَعَثَنِی بِها ...».<ref>[[الأمالی شیخ طوسی|امالی شیخ طوسی]]، ص۴۷۸.</ref> بر شما است که این اصول اخلاقی را عمل نمائید زیرا پروردگار من مرا بر اساس این اصول گرانقدر مبعوث گردانید.

نسخهٔ ‏۱۱ مهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۷:۵۹


مقاله‌ی مربوط به این عنوان از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon article.jpg
محتوای فعلی "مقاله‌ یک نشریه" متناسب با این عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

اخلاق نظري و اخلاق عملي

علم اخلاق مجموعه اصولی معیاری و سنجشی است که شایسته است رفتار انسان مطابق آنها صورت گیرد و به عبارت دیگر: اصول اخلاقی راه رفتار پسندیده و هدف ها و انگیزه ها را توضیح و ترسیم می نماید.[۱]

از این رو علم اخلاق و به دو بخش اصلی و بنیانی تقسیم می گردد و هر کدام از آن دو آثار و ویژگیهائی دارد که آن دیگری فاقد آن است.

بخش اول: این که انسان ها از نظر اخلاقی چه تکالیفی دارند و چه وظایفی خواه مادی یا معنوی، اجتماعی یا فردی و خانوادگی و غیر آن در رابطه با سایر انسان ها عهده دار است و باید انجام دهند و چه چیزهائی را نباید انجام دهند؟

بخش دوم: این که این تکالیف و وظائف را برای چه مقصودی باید انجام دهد یا ندهد؟ و هدف و غایت این وظائف و تکالیف چیست؟ بخش اول در اصطلاح علماء علم اخلاق، اخلاق عملی و بخش دوم را اخلاق نظری و یا فلسفه اخلاق می نامند.

پس فلسفه اخلاق عین علم اخلاق نیست گر چه با آن در رابطه نزدیکی قرار دارد زیرا علم اخلاق عام بوده، شامل هر دو بخش می گردد، پس نسبت بین آن دو نسبت میان عام و خاص است و فلسفه اخلاق یک بخشی از آن محسوب می گردد. و به عبارت دقیق تر می توان گفت نسبت فلسفه اخلاق (یعنی اخلاق نظری) و اخلاق عملی نسبت میان مبادی و غایت محسوب می گردد از این رو لازم است قبل از هر چیز از اخلاق نظری بحث نمود، زیرا باید ابتدا غایت را شناخت سپس راه های وصول به آن را مورد بررسی قرار داد.[۲]

فلسفه اخلاق از جهت رده بندی علوم، داخل در فلسفه نظری می باشد و فلسفه نظری عبارت است از برداشت کلی از جهان و رابطه ذهن با خارج و دارای پنج جزء است:

  1. فلسفه اولی.
  2. منطق.
  3. زیبائی شناسی.
  4. علم النفس.
  5. علم اخلاق.

پس هر حکم و اثر و یا ویژگی که فلسفه (به عنوان پدر) دارد در اجزاء آن (به عنوان فرزند) از جمله علم اخلاق و در نتیجه فلسفه اخلاق نیز جاری و ساری است. در نتیجه علم اخلاق و به دنبال آن دو بخش اخلاق عملی و نظری (و فلسفه اخلاق) رابطه نزدیکی با فعل و عمل و وظیفه و تکلیف انسان ها وجود دارد و علم اخلاق در زمینه فعل و عمل انسانی متجلی می گردد.

تحقیق و بررسی طبیعی و علمی در مورد علم اخلاق و یافتن آثار و ویژگی های آن در مقایسه با سایر علوم ما را رهنمون می گردد به این که افعال انسان ها را از جهات گوناگون مورد مداقه قرار دهیم.

اقسام افعال انسان ها

به طور کلی ما می دانیم که افعال انسان ها به یک نسق نیست، افعال انسان ها سه گونه اند:

  1. افعال اخلاقی.
  2. افعال طبیعی.
  3. افعال عادی.

نمونه های عملی و توضیح این سه قسم و موارد آن برای همه ما تا حدودی روشن و واضح است و نیاز به تفصیل زیاد ندارد.

آری بیان آثار و ویژگی هر یک از اقسام سه گانه بالا و بیان فرق بین آن ها نیاز به توضیح دارد، به این ترتیب که عمل اخلاقی قابل ستایش و تحسین هستند برخلاف عمل عادی بشری.

پس انسان ها برای اعمال اخلاقی، ارزش قائل بوده و افعال اخلاقی مثل احسان به مستمندان و محبت به غیر و غیر این ها از افعال اخلاقی در وجدان بشری، ارزشمند از نوع ارزشمندی یک کارگر در برابر کارش مثلاً نیست، زیرا این ارزش، ارزش مادی و سبب استحقاق مبلغی پول یا کالا در مقابل کارِ کارگر مثلاً نیست و ارزش کار اخلاقی فوق این ارزش ها بوده، با پول و کالای مادی قابل مقایسه نمی باشد، مثل شهادت در راه خدا و نقد جان باختن برای احیاء دین محمدی صلی الله علیه و آله از قبیل ارزش مادی نیست، بلکه ارزش معنوی دارد.

حال این سؤال اساسی و منطقی در این جا مطرح می گردد که پس توجیه این ارزش ها چگونه است؟ یعنی با چه فلسفه و یا با چه مکتبی و معیاری (انسانی، دینی یا عقلی و وجدانی) می توانیم این ارزش ها را توجیه کنیم؟

قبل از این که پاسخ این سؤال را بررسی کنیم، ناچار باید نمونه ها و مثال هائی برای اثبات اخلاقی بودن برخی از افعال و کارهای انسان ها را در این جا ذکر نمائیم.

الف- عفو و گذشت در انسان ها یکی از اعمال و افعال قابل ستایش و تحسین می باشد. یعنی انسانی فرض کنیم که به گردن دیگری حقی دارد مثلاً او را آزرده باشد و یا طلبی از او داشته باشد در این هنگام او می تواند از حق خود نگذرد و می تواند از حق خود بگذرد و او را عفو نماید. و لذا در دین اسلام و قوانین آن می بینیم که عفو را یکی از صفات حمیده و پسندیده انسان ها در رابطه با دیگران به حساب آورده است چنان که از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است: «ثَلاثٌ مِنْ مَکارِمِ الأَخْلاقِ: یصِلُ مَنْ قَطَعَک وَ تُعْطِی مَنْ حَرَمَک وَ تَعْفُو مِمَّنْ ظَلَمَک».[۳] یعنی: سه چیز از اخلاق بزرگوارانه است: یکی این که با کسی که با تو قطع رابطه کرده است بپیوندی، و به آن که تو را محروم ساخته ببخشی و کسی را که به تو ظلم کرده است، عفو نمائی.

ب- حق شناسی و وفاداری یعنی در مقابل احسان کسی به این نحو که او را تا آخر عمر فراموش نکردن و نیکی او را قدردانی نمودن یکی از افعال اخلاقی نیکو و پسندیده انسانی است. در قرآن مجید در سوره الرحمن آیه ۶۰ می فرماید: «هَلْ جَزاءُ الإِحْسانِ اِلاَّ الإِحْسانُ» یعنی آیا جزای نیکی جز نیکی است؟ پس نیکی در مقابل نیکی یک اصل اخلاقی فطری است که قرآن آن را یادآور می شود.

ج- ترحم به حیوانات حتی حیواناتی که پلید هستند و آن پلیدی منافاتی با ترحم به آن ها ندارد، مثلاً سگ به جهت داشتن میکروب در لعاب دهانش یا در همه بدنش و یا به جهات دیگری می گوئیم که پلید است، باید از آن اجتناب نمود، این منافات ندارد به این که این حیوان قابل ترحم است. پس ترحم به حیوان گرسنه و یا تشنه جزء افعال اخلاقی انسان ها محسوب می شود.

مردی از بیابانی می گذشت سگی را دید که از شدت تشنگی زبانش را به خاک های نمناک می مالد در آن جا چاه آبی بود مرد کفش خود را به دستار شالی بست و آن را فرستاد به ته چاه و از آن آب کشید و بعد با دست خودش آب به این حیوان داد و او را سیراب و از مرگ حتمی نجات داد. وحی به پیامبر زمانش رسید که خدا کار این انسان را پاداش می دهد و این عمل نزد خداوند دارای ارزش و بها است (شَکر اللّه له وادْخَله الجنة)، خداوند از عمل نیک این مرد قدردانی نمود و او را به پاس این عمل اخلاقی و پسندیده به بهشت برد.

سعدی در در کتاب بوستان در توضیح این حدیث شریف اشعاری سروده است که می گوید:


یکی در بیابان سگی تشنه یافت برون از رمق در حیاتش نیافت

کله دلو کرد آن پسندیده کیش چه حبل اندر آن بست دستار خویش

به خدمت میان بست و بازو گشاد که داور گناهان او عفو کرد

نتیجه این حدیث و حاصل آن این است که این عمل، عمل اخلاقی بوده، نزد خداوند و خلق ارزش دارد.

در حدیث دیگری از پیامبر اکرم نقل شده که می فرماید: «بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الأَخْلاق».[۴] یعنی من مبعوث گشتم که اصول اخلاقی را برای جامعه انسان ها تتمیم و تکمیل نمایم.

و به روایت دیگر شیعی: «قال رسولُ الله: عَلَیکمْ بِمَکارِمِ الأَخْلاق فَإِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) بَعَثَنِی بِها ...».[۵] بر شما است که این اصول اخلاقی را عمل نمائید زیرا پروردگار من مرا بر اساس این اصول گرانقدر مبعوث گردانید.

امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الأخلاق که یکی از دعاهای صحیفه سجادیه[۶] است جملاتی بسیار لطیف که می تواند شاهد گویای اخلاقی بودن برخی از افعال باشد می فرماید: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی محمَّدٍ و آلِهِ و سَدِّدْنِی لاَنْ اُعارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُصْحِ وَ اُجْزِی مَنْ هَجَرَنِی بِالبِرِّ و اُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالبَذْلِ و اُکافِی مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ». یعنی پروردگارا درود بفرست بر پیامبر و خاندانش و به من توفیق بده که با آن کسانی را که مرا ترک کردند با آن ها مقابله به مثل نکنم، بلکه با بر و نیکی با آن ها مقابله نمایم و پاداش نیکو دهم آن که مرا محروم کرد و مکافات ندهم هر کس را که با من قطع رابطه می کند ارحام و دوستانی که قطع صله رحم یا قطع صله مودت می کنند، به این که رابطه را با آن ها برقرار کنم آن ها می برند و من پیوند کنم! مکافات من این باشد که آن ها این رابطه را می برند و من در مقابل وصل کنم آن ها فصل می کند و من وصل کنم...

آیا این نوع دعاها و درخواست ها از پروردگار حکایت از حد اعلای محبت به خلق و احسان به غیر نمی نماید؟ آیا این امور ارزش دارد یا نه؟ قطعا ارزش دارد و ارزش آن مادی نیست، بلکه معنوی است.

در تواریخ معتبر اسلامی نقل شده است که روزی مالک اشتر از بازار کوفه می گذشت فردی از بازاریان که مالک اشتر را نمی شناخت کیسه زباله ای به سر و صورت مالک انداخت. مالک اعتنائی نکرد و شخص دیگری که نظاره گر این جریان بود، به آن مرد گفت: آیا شناختی کی بود که کیسه زباله را تو به سر و صورت او انداختی؟ گفت: نشناختم. گفت: او مالک اشتر نخعی بود فرمانده کل سپاه امام علی علیه السلام. بدنش به لرزه افتاد و گفت: قبل از این که او تصمیمی درباره تو بگیرد از او عذرخواهی کن. به عقبش رفت، دید داخل مسجد شد شروع به نماز کرد، دو رکعت نماز خواند صبر کرد تا سلام داد، پس سلام داده افتاد به التماس. مالک گفت: به خدا قسم نمی خواستم به مسجد بیایم مسجد نیامدم جز این که دو رکعت نماز بخوانم و بعد درباره تو دعا کنم که خداوند از گناه تو بگذرد و تو را هدایت نماید.

منبع

حقانی زنجانی، حسین، اخلاق نظری و اخلاق عملی، فصلنامه مکتب اسلام، شماره ۶

پانویس

  1. فلسفه اخلاق، ص ۱۵.
  2. فلسفه اخلاق از دیدگاه قرآن... ص ۱۶.
  3. تحف العقول، در باب مواعظ النبی و حِکمِهِ.
  4. سفینة البحار، ج ۱، ص ۴۱۱ - محجة البیضاء، ج ۴، ص ۱۲۱ - علم الیقین، ص ۴۳۹.
  5. امالی شیخ طوسی، ص۴۷۸.
  6. صحیفه سجادیه کتابی است جامع و دعاهائی با مضامین بسیار عالی و لطیف در موضوعات مختلف رابطه انسان ها با یکدیگر و رابطه انسان ها با خالق خویش. این مجموعه دعاهای پرمحتوا منسوب به امام علی بن الحسین علیه السلام معروف به امام زین العابدین، امام چهارم شیعیان است که از صدر اسلام مورد توجه علماء و بزرگان بوده، بعد از قرآن تنها مجموعه ای است که از اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم هجری به صورت تالیف و تصنیف باقی مانده است و پس از قرآن قدیمی ترین کتاب شیعی که از اول به صورت تالیف کتابی به وجود آمده و اکنون در دست ما است همان صحیفه سجادیه است که جناب زید بن علی بن الحسین علیه السلام وقتی که در جنگ با امویان در بیابان معروف به «فخ» نزدیک شهر مکه شهید گردید، همین کتاب همراهش بود و آن را به کسی سپرد و از آن دو نسخه موجود بوده است.