فرهنگ و تمدن اسلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

مقاله‌ی مربوط به این عنوان از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon article.jpg
محتوای فعلی "مقاله‌ یک نشریه" متناسب با این عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



در بررسی هر موضوع علمی، تحقیقی و پژوهشی تبیین مبادی تصوری به شیوه مطلوب و صحیح بسیاری از مشكلات را حل و در روشن شدن تصدیقات كمك شایانی به پژوهشگر در بیان موضوع مورد نظر می‌كند، بنابراین پرداختن به تصورات جهت نیل به تصدیقات امری ضروری به نظر می‌رسد.

تعریف واژه‌ها

یکی از مباحث مهم و ضروری در هر تحقیقی، بررسی مفاهیم کلیدی آن در ابتدای تحقیق است. در این راستا موضوع مورد نظر نیز مستثنی نخواهد بود بنابراین برای شناخت فرهنگ و تمدن اسلامی ‌‌آشنایی با برخی مفاهیم ضروری است از جمله این مفاهیم واژه‌های تاریخ، فرهنگ، تمدن و تجدد می‌باشند.

شناخت این مفاهیم ما را برای ورود به بحث اصلی یاری می‌رساند، لذا به اختصار معنا و مفهوم هر یک را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

تاریخ

برای واژه تاریخ تعاریف گوناگونی ارائه شده است. عده‌ای معتقدند: «تاریخ علمی ‌‌است که در آن از حوادث زمان گذشته بشر بحث می‌‌شود».[۱]

تاریخ در لغت به معنی وقت‌شناسی و در عرف و اصطلاح تعیین وقت را می‌‌رساند، لذا تعریفی که از آن وجود دارد چنین است: «تاریخ شناسایی وقت است با استناد به آغاز حدوث امری شایع و رایج‌، همچون ظهور ملتی یا وقوع حادثه‌ای هولناک چون توفان یا زلزله‌ای بزرگ...».[۲]

تعریف دیگر، تاریخ را عبارت از فنی می‌داند که در آن از وقایع زمان و آنچه در عالم است، از حیث تعیین و تقریب بحث می‌‌‌نماید.[۳]

علمای مسلمان نیز تعاریف مختلفی برای تاریخ ارائه نموده‌اند؛ گروهی اصل آن را عربی و معنای آن را نهایت و آخر هر چیز دانسته‌اند و عده‌ای آن را فارسی و اصل آن را «ماه روز» می‌دانند.[۴]

این علم یا به زبان قرآن، روزهای خدا،[۵] ‌منبع سوم معرفت به شمار می‌‌رود.[۶] سید حسین نصر در تعریف تاریخ می‌‌نویسد: «در نظر فرد مسلمان، تاریخ یک رشته از پیشامدهاست که به هیچ وجه تأثیری در اصول غیروابسته به زمان اسلام ندارد».[۷]

در مقابل این تعاریف، تعاریف دیگری نیز ارائه شده است. برای نمونه دکتر شریعتی می‌‌نویسد: «تاریخ گذشته‌ای است که زمان حال را پدید آورده است. تاریخ حرکتی است که به سوی آینده در جریان است. تاریخ عمر نوع انسان است».[۸]

فرهنگ

به علت گسترش و فراوانی رشته‌های علوم انسانی در سده‌های اخیر با توجه به نگرش‌ها و برداشت‌های خاص ارباب این علوم، تعاریف مختلفی از فرهنگ وجود دارد. این واژه در زبان انگلیسی culture و در عربی ثقافه نامیده می‌شود.[۹]

این واژه در سده‌های گذشته به معنای آموزش و پرورش و یا آموختن ادب و علم بوده است ولی در دوره‌های اخیر به سبب تحول مفهوم آن در زبان‌های بیگانه، معنا و مفهوم وسیع‌تری یافته است و به مجموعه آداب و رسوم، باورهای دینی، علم، هنر و اخلاقیات اطلاق شده است.[۱۰]

مایکل گیلسون فرهنگ را «مجموعه‌ای از قواعد ناشناخته و چیزهایی که به عنوان امور طبیعی گرفته می‌‌شوند و در واقع به مسائل غیرعلمی ‌‌بستگی دارند» می‌‌داند.[۱۱]

رولف لنتون مفهوم فرهنگ را مسائل بنیادی می‌‌داند که ویژگی روشنی به افراد یک جامعه می‌‌دهند و آن‌ها را به صورت یک گروه متمایز با زبان، آداب و رسوم و دین خاص درمی‌‌آورد.[۱۲]

در فرهنگ سخن فرهنگ چنین تعریف شده است: «فرهنگ: پدیده کلی پیچیده‌ای از گرداب، رسوم، اندیشه، هنر و شیوه زندگی که در طی تجربه تاریخی اقوام شکل می‌‌گیرد و قابل انتقال به نسل‌های بعدی است».[۱۳]

فرهنگ مجموعه‌ای از سنت‌ها، آداب و اخلاق فردی یا خانوادگی اقوامی‌‌ است كه پایبندی ایشان به این امور باعث تمایز آن‌ها از دیگر اقوام و قبایل می‌‌شود. به عبارت دیگر، فرهنگ مجموعه باورهای فرد یا گروهی خاص است و چون باورها ذهنی‌اند پس فرهنگ جنبه عینی ندارد.[۱۴]

با این اوصاف تعریف جامعی را نمی‌‌توان برای این واژه ارائه نمود ولی از مجموع تعاریف فوق می‌‌توان مفهومی‌‌ از آن را در ذهن خود ایجاد نمائیم.

تمدن

تمدن در زبان انگلیسی civilization و در عربی حصاره خوانده می‌‌شود و در لغت به معنای شهرنشینی و از ریشه مدینه و مدنیت گرفته شده و به معنی دیگر متخلق شدن به شهرنشینی یا خوی و خصلت شهرنشینی به خود گرفتن می‌‌دهد.[۱۵] و بدان معناست که بشر در سایه آن به تشکیل جوامعی پرداخته و شهرنشین شده است. «در زبان‌های بیگانه نیز کلمه تمدن civilization از کلمه civita که در مقابل وحشیگری قرار گرفته و از کلمه civilis که معنی شهرنشینی دارد گرفته شده است».[۱۶]

برای واژه تمدن نیز همانند فرهنگ معانی و تعاریف گوناگونی وجود دارد، برای مثال باستان‌شناسان تمدن را به وجود آثار هنری و باستانی گفته‌اند، مورخین میراث گذشته یک جامعه را که به نسل آینده منتقل می‌شود، تمدن به حساب آورده‌اند. سیاسیون آن را به برقراری روابط خارجی و حسن جریان امور داخلی کشور تعبیر نموده‌اند[۱۷] و هر یک از دریچه و روزنه‌ای خاص بدان پرداخته‌اند که هیچ یک مفهوم کاملی را ارائه نمی‌کند.

به عقیده جامعه‌شناسان تمدن حالتی مترقی است که ملت‌ها در پرتو آن تحت تأثیر دانش‌های جدید قرار می‌‌گیرند و به نهایت ترقی و علوم و فنون دست می‌‌یابند.[۱۸]

ویل دورانت در تعریف تمدن می‌‌نویسد: «تمدن را می‌توان به شکل کلی آن، عبارت از نظمی ‌‌اجتماعی دانست که در نتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان‌پذیر می‌‌شود و جریان پیدا می‌‌کند».[۱۹]

در تعریفی دیگر می‌‌توان تمدن را «مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر در یک منطقه، کشور یا عصر معین یا حالات پیشرفته و سازمان‌ یافته فکری و فرهنگی هر جامعه که نشان آن پیشرفت در علم و هنر و ظهور نهادها‌ی اجتماعی و سیاسی است»،[۲۰] دانست.

از نظر ساموئل هانتینگتون، تمدن بالاترین گروه‌بندی فرهنگ و گسترده‌ترین سطح هویت فرهنگی به شمار می‌آید.[۲۱] ابن خلدون تمدن را اجتماعی‌شدن انسان می‌‌داند. اندیشمند دیگری تمدن را مجموعه‌ای از عوامل اخلاقی و مادی می‌‌داند كه به جامعه فرصت می‌‌دهد برای هر فردی از افراد خود در هر مرحله‌ای از مراحل زندگی از كودكی تا پیری همكاری لازم را برای رشد به ‌عمل آورد.[۲۲]

تجدد

از واژه‌های نوینی که مخصوصاً از اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 شایع شده است. واژه تجدد را می‌توان نام برد. تجدد در لغت به معنی نوشدن و نوگردیدن می‌باشد و منظور از آن نوشدن شیوه زندگی و روش کاربرد پدیده‌ها و نوگرایی می‌باشد.[۲۳]

با توجه به این معنی تجدد‌خواه در مقابل کهنه‌پرست به کسی که رسوم کهن را زیر پا گذارد، گفته می‌‌شود یعنی کسی که «خواهان ایجاد تغییرات اساسی در ساختار اجتماعی و نوکردن شیوه زندگی» است.[۲۴]

منظور ما از تجدد، تجدد نهادها و شیوه‌های رفتاری خاصی است که در ابتدا در اروپای پس از دوران ملوک الطوایفی بروز کرد ولی در قرن بیستم آثار و عوارض آن با سرعتی فراوان جهانی و تاریخی شد. لذا تجدد را می‌‌توان به طور خاص معادل دنیای صنعتی نیز گرفت كه اشاره به مناسبات ویژه اجتماعی است که مستلزم کاربرد وسیع قدرت مادی و ماشین آلات گوناگون در فرایندهای تولیدی است، بدین صورت مفهوم صنعت‌گرایی یکی از محورهای نهادین تجدد است.[۲۵]

در کشورهای توسعه نیافته معنای دیگری نیز برای تجدد وجود دارد و آن تقلید کورکورانه و یا آگاهانه بدون در نظر گرفتن فرهنگ موجود می‌‌باشد.[۲۶]

عناصر تشکیل دهنده فرهنگ و تمدن

عوامل مختلف و متعددی در به وجود آمدن و شکل‌گیری فرهنگ و تمدن تأثیرگذار می‌‌باشند، از جمله مهمترین عواملی که در این زمینه نقش اساسی دارند، عبارتند از:

  1. آنچه در مرحله اول موجب آماده شدن زمینه رشد و شکوفایی می‌‌شود وجود امنیت، آرامش و کاهش اضطراب‌ها است.[۲۷]
  2. دومین عنصر تشکیل‌دهنده فرهنگ و تمدن، تعاون و همکاری گروهی با هدف مشخص[۲۸] در واقع نوعی همبستگی است که ابن خلدون از آن به عصبیت تعبیر می‌‌نماید.[۲۹] و می‌‌توان آن را نوعی غرور و همبستگی ملی دانست.
  3. عامل بعدی در شکل‌گیری این روند رو به رشد، اخلاق است که سبب جلوگیری از سقوط می‌‌شود.[۳۰]
  4. عامل دین در ایجاد فرهنگ و تمدن نقش بسیار مهمی ‌‌دارد.[۳۱] در رابطه با عامل سوم و چهارم مقام معظم رهبری در رابطه با فرهنگ فرموده‌اند: منظور ما از فرهنگ، عقاید و اخلاق است. برخلاف ما كه وقتی در محاوراتمان واژه فرهنگ را می‌‌گوییم، بیشتر آداب و رسوم و زبان فارسی و این حرف‌ها به ذهنمان می‌آید و وقتی ده درصد بودجه كشور را برای فرهنگ می‌‌گذارند متاسفانه صرف همین‌ها می‌شود. بنابراین فرهنگ باورها و ارزش‌هاست و مسائل دیگر جنبه فرعی و ثانوی دارد. شكل خانه‌سازی یا برخی آداب و رسوم، ماهیت فرهنگ را عوض نمی‌‌كند. فرهنگ جامعه هنگامی ‌‌تغییر می‌‌كند كه باورهایش درباره هستی و انسان و ارزش‌های حاكم بر زندگی تغییر كند. اصول دین و فروع دین هم بیشتر به باورها و ارزش‌ها مربوط است. باورها را بیشتر در اصول و ارزش‌ها را بیشتر در فروع دین مطرح می‌‌كنیم. پس حقیقتاً جایی كه اسلام در زندگی اجتماعی مردم اثر می‌‌گذارد در بعد فرهنگی است و به وسیله فرهنگ با تمدن ارتباط پیدا می‌‌كند. به همین خاطر مسائل فرهنگی و تمدن با هم آمیخته است، حتی یك پدیده از جهتی مربوط به تمدن و از جهتی مربوط به فرهنگ است. اگر شكل ظاهری و جهات محسوس آن را حساب كنیم، بعد تمدنی است و اگر جهات معنایی آن را در نظر بگیریم، آن بار معنایی كه دربردارد و حكایت از باور یا ارزش خاصی می‌‌كند، آن با فرهنگ جامعه ارتباط دارد.[۳۲]
  5. اصل تسامح و تحمل افکار و اندیشه‌های مختلف.
  6. حفظ وحدت و یکپارچگی و عدم انفکاک که موجب اعتلای بیشتر می‌‌گردد.
  7. دو عامل رفاه نسبی و فشار اقتصادی و اجتماعی نیز در این روند از جایگاه برجسته‌ای برخوردارند.[۳۳]

قرابت معنای فرهنگ و تمدن اسلامی

به طور كلی تمدن با واژه فرهنگ قرابت دارد و گاهی این دو به جای هم بكار می‌‌روند یا هر كدام طوری استعمال می‌‌شود كه معنای دیگری در آن مشاهده می‌شود. هنگامی‌‌ كه این دو در مقابل هم قرار می‌‌گیرند، باید فرق این دو را شناخت. تمدن بیشتر به ظواهر زندگی اجتماعی توجه دارد اما آنجا كه پای معنا به میان می‌‌آید با فرهنگ ارتباط پیدا می‌‌كند.

چون در زندگی اجتماعی اغلب این دو با هم هستند، جداكردن حیثیت مادی از حیثیت معنوی آن مشكل است. پس وقتی می‌‌گوییم تمدن اسلامی‌‌ یعنی آن ویژگی‌های زندگی اجتماعی كه متأثر از اسلام است. البته وقتی می‌گویند تمدن اسلامی، گاهی منظور تمدن مسلمان‌هاست و نسبت دادن به اسلام فقط از آن روست كه كسانی كه این كارها را انجام داده‌اند، مسلمان هستند.

مانند این كه گاهی فلسفه اسلامی ‌‌می‌‌گوییم در مقابل فلسفه مسیحی، یعنی این فلسفه مسلمان‌هاست ولی گاهی منظور فلسفه‌ای است كه متأثر از فكر اسلامی ‌‌باشد یعنی اسلام آن را ابداع كرده یا پرورش داده و بكار گرفته باشد. این جا هم می‌گوییم تمدن اسلامی، گاهی منظور تمدن مسلمان‌هاست. در كتاب‌هایی كه غربی‌ها درباره تمدن نوشته‌اند، منظورشان همان تمدن مسلمان‌هاست. اغلب هم اسلام و عرب را مساوی می‌دانند.[۳۴]

تعریف تمدن اسلامی‌‌ و محدوده تاریخی و جغرافیایی آن

تمدن اسلامی‌‌ یا آنچه بعضی به اشتباه تمدن غرب می‌نامند نامی ‌‌است که به تمدن شرق همزمان با قرون وسطی اطلاق می‌شود. تمدن اسلامی ‌‌تمدن یک ملت یا نژاد خاص نیست بلکه مقصود، تمدن ملت‌های اسلامی‌‌ است که عرب‌ها، ایرانیان، ترک‌ها و دیگران را شامل می‌‌شود.[۳۵]

که به وسیله دین رسمی ‌‌یعنی اسلام و زبان علمی‌‌ و ادبی یعنی عربی با یکدیگر متحد شدند.[۳۶] این تمدن با هنر ایرانی و رومی‌‌ و سایر جوامع ترکیب گردید و تمدنی به نام تمدن اسلامی ‌‌به وجود آورد.[۳۷] این تمدن به درجه‌ای از عظمت و کمال و پهناوری است که آگاهی از همه جنبه‌های آن و احاطه بر همه انحای آن کاری بس دشوار است. با پیدایش اسلام و انتشار سریع و گسترده آن در میان اقوام و ملل و جلب و جذب فرهنگ‌های گوناگون بشری بنای مستحکم و عظیمی‌‌ از فرهنگ و تمدن انسان پایه‌گذاری شد که در ایجاد آن ملل و نژادهای مختلفی سهیم بودند. این ملل با ارزش‌ها و ملاک‌های نوین اسلامی‌‌ موفق به ایجاد تمدنی شدند که بدان تمدن اسلامی‌‌ گفته می‌شود.

تمدن اسلامی‌‌ را از لحاظ تاریخی می‌توان به دو دوره تقسیم نمود؛ دوره اول از آغاز دعوت اسلامی‌‌ و پیدایش اسلام در قرن هفتم میلادی آغاز شد و تا سقوط بغداد بدست هلاکو ادامه یافت.[۳۸]

دوره دوم با پذیرش اسلام توسط مغولان و ایجاد حکومت‌هایی مانند صفوی و عثمانی تا اواسط قرن 18 میلادی به طول انجامید. هر یک از این دوره‌ها دارای ویژگی‌های خاصی هستند که آن‌ها را از هم متمایز می‌‌نماید. منظور از تمدن اسلامی‌‌ در بحث حاضر دوره اول می‌‌باشد که در زمان امویان در شام وارد دوره پختگی شد و در عصر عباسیان به اوج خود رسید و مرکز این تمدن درخشان شهر بغداد در سال‌های (1258-750 م) و به روزگار خلافت امویان در اندلس در سال‌های 1492-755 م بود.[۳۹]

مطالعه در اطلس تاریخ اسلامی‌‌ و چگونگی انتشار اسلام در جهان نشان می‌‌دهد که اسلام در طول چند قرن بر بیشتر سرزمین‌های آباد آن روز جهان مسلط شد و قسمت اعظم آسیا، آفریقا و قسمتی از اروپا را تحت سلطه و اقتدار خود درآورد.[۴۰]

آندره میکل در مورد محدوده جغرافیایی تمدن اسلامی‌‌ می‌نویسد: «یک جغرافیدان عرب در قرون وسطی، روزی تصمیم می‌گیرد که تعریف مناسبی از سرزمین‌های اسلامی‌‌ در اطراف دو بیابان ارائه دهد. از این رو سرزمین‌ها را به دو منطقه ایالات عربی شامل عربستان و سوریه و ایالات غیرعربی شامل ایران آن روز تقسیم می‌کند. این تعریف، علیرغم نارسایی‌های آن یکی از تقسیم‌بندی‌های اساسی سرزمین‌های اسلامی‌‌ است».[۴۱]

در مرکز از عراق، ایران، افغانستان و در شرق تا چین و هند امتداد داشت. از جانب شمال شرقی تا سمرقند و بخارا و خوارزم تا کوه‌های یکی از فرغانه را شامل می‌شد.[۴۲]

این مناطق با فرهنگ و دین مشترکی به هم وصل شده بود‌ند و ساکنان آن خود را عضو تمدن واحد و وسیعی می‌دانستند که مرکز روحانی و مذهبی آن مکه و مرکز فرهنگی و سیاسی‌اش بغداد بود.[۴۳]

این تمدن بیش از همه تمدن‌ها به علم و دانش اهمیت داده و کهن‌ترین دانشگاه‌های جهان را پدید آورده است و با تلفیق علوم گوناگون و افزودن بر آن‌ها میراث عظیم و تکامل یافته‌ای را تحویل بشریت داد. با این اوصاف می‌توان گفت منظور از تمدن اسلامی‌‌ مجموعه افکار، عقاید، علوم، هنرها و صنایع است که با الهام از آموزه‌های دینی توسط مسلمین پدید آمده است.

پانویس

  1. علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی، صادق آئینه‌وند، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ج اول، 1377، ج1، ص 38.
  2. علم تاریخ در اسلام، صادق آئینه‌وند، وزارت ارشاد اسلامی، ج اول 1366، ص33.
  3. علم تاریخ در اسلام، ص36.
  4. علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی، ج1، ص50. معنی اصطلاحی آن عبارت است از «معلوم کردن احوال انبیا و امامان و فرمانروایان و وزرا و خلفا... و حوادث بزرگ مانند جنگ‌ها و فتوحات بر حسب زمان» تاریخ‌نگاری در اسلام، سید صادق سجادی و هادی عالم‌زاده، تهران: سمت، ج اول، 1375، شمسی، ص8.
  5. ایام الله.
  6. علم تاریخ در اسلام، ص13.
  7. علم تمدن در اسلام، سید حسن نصر، ترجمه احمد آرام، تهران: اندیشه 1350، ص1.
  8. تاریخ تمدن، علی شریعتی، تهران: انتشارات قلم، ج پنجم 1375، ج1، ص76.
  9. مجموعه مقالات اولین کنفرانس بین‌المللی فرهنگ و تمدن اسلامی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بین المللی 1373 شمسی، ص 190.
  10. تعریف‌ها و مفهوم فرهنگ با تهران، داریوش آشوری، مرکز اسناد فرهنگی آسیا، 1375، ص 8 و نیز ر.ک نقش فرهنگ و تمدن در بیداری غرب، ذکرالله محمدی، دانشگاه بین‌المللی امام خمینی، ج اول، 1373، ص 46.
  11. مجموعه مقالات اولین کنفرانس بین‌المللی فرهنگ و تمدن اسلامی، ص 190.
  12. همان منبع، همان ص.
  13. فرهنگ روز سخن به سرپرستی حسن انوری، تهران، سخن، 1383، ص869.
  14. تاریخ و تمدن اسلامی، علی‌اكبر ولایتی، قم: دفتر نشر معارف، 1384 ش، ص 19.
  15. نقش فرهنگ و تمدن در بیداری غرب، ص 45 و نیز ر.ک: علی شریعتی، همان منبع، ج1، ص 5-4.
  16. نقش پیامبران در تمدن انسان، فخرالدین حجازی، بی‌جا: بعثت، بی‌تا، ج دوم. صص 20-19.
  17. نقش فرهنگ و تمدن در بیداری غرب، ص 47.
  18. نقش پیامبران در تمدن انسان، ص 19، متفکرین اجتماعی تمدن را ترکیبی از امنیت، فرهنگ، نظم و آزادی می‌‌دانند. همان منبع، ص 21.
  19. تاریخ تمدن، ج1، ص5.
  20. فرهنگ روز سخن، همان منبع، ص 337، دهخدا تمدن را «تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت» تعریف نموده است.
  21. ساموئل هانتینگتون، نظریه برخورد تمدن‌ها، ترجمه مجتبی امیری، تهران: 1374 ش، ص47.
  22. ویل دورانت، تاریخ تمدن: مشرق زمین، گاهواره تمدن، تهران: علمی‌‌ و فرهنگی، ج1، ص5.
  23. همان منبع، ص 288.
  24. فرهنگ روز سخن، ص 288.
  25. تجدد و تشخص، آنتونی گیدنز، ناصر موفقیان، تهران، نشر نی، ج اول، 1378، صص 34-33.
  26. در این زمینه ر.ک: تاریخ تمدن؛ دین و دولت در اندیشه اسلامی‌‌، ج1 ، ص47-46 و نیز ر.ک محمد سروش، قم، دفتر تبلیغات اسلامی‌‌ حوزه علمیه قم، ج اول، 1378 صص 74-70.
  27. نقش پیامبران در تمدن انسان، ص 21 و نیز پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، علی‌اکبر ولایتی، تهران، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی، ج چهارم، 1384، ج 1، ص 33.
  28. تاریخ تمدن، ج1، ص66.
  29. عبدالرحمن این خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1366، ج1، ص 301 و نیز مجموعه مقالات اولین کنفرانس بین المللی فرهنگ و تمدن اسلامی‌‌، ص 190.
  30. پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ص 33-34 و نیز مجموعه مقالات اولین کنفرانس بین‌المللی فرهنگ و تمدن اسلامی، ص 190 و نیز تاریخ تمدن، همان، ص 1.
  31. همان، ص 34.
  32. نشریه هفته‌نامه پرتو، سال نهم، شماره 408.
  33. همان، ص 44 و نیز ر.ک: فرهنگ و تمدن اسلامی، قم، معارف، 1384 شمسی، ص 20 و نیز تاریخ تمدن، همان، ص 1 و نیز مجموعه مقالات اولین کنفرانس بین‌المللی فرهنگ و تمدن اسلامی‌‌، ص 190.
  34. نشریه هفته‌نامه پرتو، سال نهم، شماره 408.
  35. مجموعه مقالات اولین کنفرانس بین‌المللی فرهنگ و تمدن اسلامی، ص 191.
  36. برررسی مختصر فرهنگ و تمدن اسلامی، و.و بار تولد، علی‌اکبر دیانت، تبریز: ابن سینا، ج اول، 1337، ص 7.
  37. احمد تاج‌بخش، تاریخ تمدن و فرهنگ ایران از اسلام تا صفویه، شیراز: نوید شیراز، ج اول، 1381 شمسی، ص 99.
  38. تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، زین‌العابدین قربانی، بی‌جا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی‌تا، ص 6.
  39. نقش پیامبران در تمدن انسان، ص 140.
  40. علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین، زین‌العابدین قربانی، بی‌جا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی‌‌، ج پنجم 1374، ص 18.
  41. اسلام و تمدن اسلامی، آندره میکل، ترجمه حسن فروغی، تهران، سمت، ج اول، 1381، ج 1، صص 21-20.
  42. علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین، ص 17.
  43. همان منبع، ص 16.

منابع

علی جدید بناب، جستاری در فرهنگ و تمدن اسلامی، بشری، شماره 55، 1386، ص 38 تا 43.