کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

عصمت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(الگو:نیازمند ویرایش فنی)
(ویرایش)
 
(۱۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
{{خوب}}
 +
«عصمت» به معنای پاکدامنی و ناآلودگی به [[گناه]] است. در این که [[پيامبران|پیامبران]] باید معصوم باشند، جمیع ملل و [[شریعت]] ها اتفاق نظر دارند، جز این که آن را در برخی امور لازم می دانند و در برخی جایز و هر کدام را دلایلی است.<ref> [http://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%B9%D8%B5%D9%85%D8%AA لغت نامه دهخدا] </ref> [[شیعه]] با استناد به دلایل متعدد قرآنی و روایی، [[اهل بیت]] (علیهم السلام) را نیز معصوم می داند.
  
 +
==مفهوم عصمت==
  
 +
[[فاضل مقداد]] در تعریف عصمت مى گوید: «عصمت، لطفى است که [[الله|خداوند]] در حق مکلف به جاى مى آورد، به گونه اى که انگیزه اى براى ترک اطاعت و یا انجام معصیت در او باقى نمى ماند، هر چند این لطف، توان انجام گناه را از وى نمى ستاند».<ref>ارشاد الطالبین، ص ۳۰۱ - ۳۰۲.</ref> این متکلم برجسته [[امامیه]] در ادامه، اسباب تحقق لطف الهى را چنین برمى شمارد:
  
عصمت به معنای پاکدامنی و ناآلودگی به گناه است. در اینکه پیامبران باید معصوم باشند، جمیع ملل و شریعت ها اتفاق نظر دارند، جز اینکه آن را در برخی امور لازم می دانند و در برخی جایز، و هر کدام را دلایلی است .<ref> [http://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%B9%D8%B5%D9%85%D8%AA لغت نامه دهخدا] </ref> 
+
*برخوردارى از ملکه اى که آدمى را از اقدام بر [[معصیت|معاصى]] باز مى دارد.
 +
*آگاهى کامل از پى آمدهاى اعمال زشت و زیبا
 +
*ترس از مؤاخذه بر ترک اولی؛
  
==تعریف عصمت==
+
[[علامه مجلسى|علامه مجلسی]] در مورد اعتقاد امامیه در بحث عصمت می گوید: بدان که علماى امامیه رضوان اللّه علیهم [[اجماع]] کرده ‌اند بر عصمت [[پیامبران|انبیا]] و اوصیا از [[گناه|گناهان]] کبیره و صغیره که صادر نمى‌شود از ایشان هیچ نوع از گناهان نه بر سبیل سهو و نسیان و نه بر سبیل خطاى در تأویل و نه بر سبیل مهاونه، نه پیش از پیغمبرى و نه بعد از آن، نه در کودکى و نه در بزرگى. و کسى در این باب مخالفت نکرده مگر [[ابن بابویه]] و شیخ [[محمد بن حسن بن ولید|محمد بن الحسن بن الولید]] رحمة اللّه علیهما که ایشان تجویز کرده‌اند که حق تعالى ایشان را براى مصلحتى سهو بفرماید که فراموش کنند چیزى را که متعلق به تبلیغ [[نبوت|رسالت]] نباشد.<ref>حیوة القلوب‌، علامه مجلسى‌، ج۱، ص۶۵.</ref>
فاضل مقداد در تعريف عصمت مى گويد: «عصمت، لطفى است كه خداوند در حق مكلف به جاى مى آورد، به گونه اى كه انگيزه اى براى ترك اطاعت و يا انجام معصيت در او باقى نمى ماند، هر چند اين لطف، توان انجام گناه را از وى نمى ستاند».<ref> ارشاد الطالبين، ص 301 - 302). </ref>
 
  
اين متكلم برجسته [[اماميه]]، در ادامه، اسباب تحقق لطف الهى را چنين بر مى شمارد:  
+
==عصمت در قرآن و روایات==
 +
 
 +
«عصمت» در لغت به معناى منع کردن و بازداشتن است و به همین معنا در برخى از آیات [[قرآن کریم]] به کار رفته است مانند:  
 
   
 
   
*برخوردارى از ملكه اى كه آدمى را از اقدام بر معاصى باز مى دارد;
+
*«لاعاصِمَ الْیوْمَ مِنْ أَمْرِاللّه إِلاّ مَنْ رَحِمَ»؛([[سوره هود]]، آیه ۴۳) امروز هیچ کس را از قهر خدا جز به لطف او پناه نیست. (تنها رحمت او است که مانع از عذاب مى گردد).
*آگاهى كامل از پى آمدهاى اعمال زشت و زيبا;
+
*«وَاللّه یعْصِمُک مِنَ النّاسِ»؛ ([[سوره مائده]]، آیه ۶۷) (خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت.)
*ترس از مؤاخذه بر ترك اولی؛
 
  
== اعتقاد [[امامیه]] در عصمت ==
+
از دیدگاه [[آیه|آیات]] و [[روایت|روایات]]، [[پیامبران]] و [[ائمه اطهار|امامان]] از هر گونه [[گناه]] و خطایى در امان اند. براى بیان این حقیقت، الفاظ و تعابیر گوناگونى به کار رفته که واژه «عصمت» نیز یکى از آن ها است؛ چنان که [[پیامبر اکرم]] صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: «أنَا وَ عَلى وَالحَسن وَالحُسَین وَ تِسعَة مِن وُلدِ الحُسَین مُطَهَّروُن مَعصومُون»؛<ref> بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۰۱؛ و ینابیع المودة، ب ۷۷، ص ۴۴۵. </ref> (من و [[امام علی علیه السلام|على]] و [[امام حسن علیه السلام|حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حسین]] و نُه نفر از فرزندان حسین، پاک و «معصوم» هستیم.)
علامه مجلسی ره در مورد اعتقاد امامیه در بحث عصمت می گوید:
 
  
بدان كه علماى اماميه رضوان اللّه عليهم اجماع كرده ‌اند بر عصمت انبيا و اوصيا از گناهان كبيره و صغيره، كه صادر نمى‌شود از ايشان هيچ نوع از گناهان نه بر سبيل سهو و نسيان و نه بر سبيل خطاى در تأويل و نه بر سبيل مهاونه، نه پيش از پيغمبرى و نه بعد از آن، نه در كودكى و نه در بزرگى. و كسى در اين باب مخالفت نكرده مگر ابن بابويه و شيخ محمد بن الحسن بن الوليد رحمة اللّه عليهما، كه ايشان تجويز كرده‌اند كه حق تعالى ايشان را براى مصلحتى سهو بفرمايد كه فراموش كنند چيزى را كه متعلق به تبليغ رسالت نباشد.<ref> حيوة القلوب‌،علامه مجلسى‌، ج1، ص65 </ref>
+
[[امیرالمؤمنین]] على علیه السلام نیز با اشاره به این حقیقت که خداى حکیم را نشاید که به اطاعت و پیروى همه جانبه از کسى فرمان دهد که از آلوده شدن به گناه در امان نیست، مى فرماید: «انّما امَرَ اللّه عَزوَجَل بِطاعَة الرَسول لانَّهُ مَعصوم مُطَهّر لایأمُر بِمَعصیتِه»<ref> موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج ۲، ص ۲۴۸.</ref> (دلیل آن که خداوند مردم را به اطاعت (همه جانبه) از پیامبر مى خواند آن است که وى پاک و معصوم است و به گناه فرمان نمى دهد.)
  
==عصمت در قرآن و روایت==
+
این تنها نمونه هایى است از روایاتى که پیشینه کاربرد واژه ى عصمت را مى نمایانند و بر این پندار که پیدایش این اصطلاح، سال ها پس از ظهور [[اسلام]] و در زمان رواج اندیشه هاى [[کلام|کلامى]] بوده است،<ref>ر.ک: عصمة الانبیاء، (رسالة التقریب، العدد الثانى)، ص ۱۳۳. </ref> خط بطلان مى کشد.
  
«عصمت» در لغت به معناى منع كردن و بازداشتن است و به همين معنا در برخى از آيات [[قرآن کریم]] به كار رفته است مانند:
+
با این همه، براى بهره گیرى از معارف دینى نباید تنها از واژه هایى سراغ گرفت که به تدریج در معناى امروزى شان بکار رفته یا در این معانى رواج یافته اند. قرآن کریم، بى آن که واژه عصمت را بکار گیرد، با بیان هاى گوناگون دامان انبیا و اولیا را از هر گونه گناه و خطایى مى زداید. <ref>ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۱۱۴ـ۱۰۹.</ref>
 
*«لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّه إِلاّ مَنْ رَحِمَ»;([[سوره هود]]، آيه 43)امروز هيچ كس را از قهر خدا جز به لطف او پناه نيست. (تنها رحمت او است كه مانع از عذاب مى گردد).
 
 
*«وَ اللّه يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»;([[سوره مائده]]، آيه 67.) (خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت.)
 
  
از ديدگاه آيات و روايات، پيامبران و امامان از هر گونه گناه و خطايى در امان اند. براى بيان اين حقيقت، الفاظ و تعابير گوناگونى به كار رفته كه واژه ى «عصمت» نيز يكى از آن ها است; چنان كه [[پیامبر اکرم]](صلى الله عليه وآله وسلم)مى فرمايد: «أنَا وَ عَلى وَ الحَسن وَ الحُسَين وَ تِسعَة مِن وُلدِ الحُسَين مُطَهَّروُن مَعصومُون»;<ref> بحارالانوار، ج 25، ص 201; و ينابيع المودة، ب 77، ص 445. </ref> (من و على و حسن و حسين و نُه نفر از فرزندان حسين، پاك و «معصوم» هستيم.)
+
پیامبر گرامى اسلام و امیرمؤمنان نیز افزون بر این واژه، تعابیر دیگرى بکار مى برند که در رسایى و گویایى، چیزى از آن کم ندارد؛ چنان که پیامبر اکرم در تفسیر [[آیه تطهیر]] مى فرماید: «فَانَا وَ اهل بیتى مُطَهَّرون مِن الذنُوب»<ref> الدر المنثور، ج ۵، ص ۱۹۹. </ref>; (من و اهل بیتم از گناه پیراسته ایم.)
 
[[امير المؤمنین]] على(عليه السلام) نيز با اشاره به اين حقيقت كه خداى حكيم را نشايد كه به اطاعت و پى روى همه جانبه از كسى فرمان دهد كه از آلوده شدن به گناه در امان نيست، مى فرمايد: «انّما امَرَ اللّه عَزوَجَل بِطاعَة الرَسول لانَّهُ مَعصوم مُطَهّر لا يَأمُر بِمَعصيتِه»<ref>  موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج 2، ص 248.  </ref>; (دليل آن كه خداوند مردم را به اطاعت (همه جانبه) از پيامبر مى خواند آن است كه وى پاك و معصوم است و به گناه فرمان نمى دهد.)  
 
  
اين، تنها نمونه هايى است از رواياتى كه پيشينه كاربرد واژه ى عصمت را مى نمايانند و بر اين پندار كه پيدايش اين اصطلاح، سال ها پس از ظهور [[اسلام]] و در زمان رواج انديشه هاى [[کلام|كلامى]] بوده است،<ref> ر.ك: عصمة الانبياء، (رسالة التقريب، العدد الثانى)، ص 133. </ref> خط بطلان مى كشد.
+
==عصمت و اختیار==
  
با اين همه، براى بهره گيرى از معارف دينى نبايد تنها از واژه هايى سراغ گرفت كه به تدريج در معناى امروزى شان به كار رفته يا در اين معانى رواج يافته اند. قرآن كريم، بى آن كه واژه ى عصمت را به كار گيرد، با بيان هاى گوناگون دامان انبيا و اوليا را از هر گونه گناه و خطايى مى زدايد.<ref> ر.ك: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 114ـ109. </ref>
+
جبرى یا اختیارى بودن عصمت، اولین و مهمترین پرسشى است که این مسئله، پیش چشم خردمندان مى نهد؛ چرا که ارزش آدمى به [[اراده]] آزاد و [[اختیار|اختیار]] او است و جبرى انگاشتن عصمت، معصومین را به ماشین خودکارى تبدیل مى کند که نه شایسته الگو شدن براى دیگران اند و نه سزاوار پاداش فراوان.
  
پيامبر گرامى اسلام و اميرمؤمنان نيز افزون بر اين واژه، تعابير ديگرى به كار مى برند كه در رسايى و گويايى، چيزى از آن كم ندارد; چنان كه پيامبر اكرم در تفسير [[آيه تطهير]] مى فرمايد: «فَانَا وَ اهل بيتى مُطَهَّرون مِن الذنُوب»<ref> الدر المنثور، ج 5، ص 199. </ref>; (من و اهل بيتم از گناه پيراسته ايم.)
+
این مشکل به سادگى قابل حل است. سیر اختیارى [[انسان]] داراى دو رکن اساسى است: علم و اراده. ما اگر دچار [[معصیت]] مى شویم یا نسبت به زشتى گناه آگاهى کامل نداریم و یا از اراده اى قوى براى ترک آن برخوردار نیستیم. هر چه این دو عامل تقویت شوند، دایره ى گناهان آدمى، تنگ تر و تنگ تر خواهد شد.  
  
==عصمت و اختیار ==
+
«معصومین» کسانى هستند که هم از نظر شناخت چنان اند که زشتى و ناپسندى هر کار بدى را به چشم دل مى بینند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتى دارند که طوفان غرایز حیوانى، عنان اختیار را از کف آنان نمى رباید. همه ما مرتبه اى از چنین مصونیت هایى را تجربه نموده ایم؛ به عنوان مثال، خوردن برخى از نجاسات، حتى به فکر هیچ عاقلى هم خطور نمى کند، چه رسد به این که جامه ى تحقّق پوشد.<ref> راه نماشناسى، ص ۱۱۵.</ref>
  
جبرى يا اختيارى بودن عصمت، اولين و مهم ترين پرسشى است كه اين مسئله، پيش چشم خردمندان مى نهد; چرا كه ارزش آدمى به اراده ى آزاد و اختيار او است و جبرى انگاشتن عصمت، معصومين را به ماشين خودكارى تبديل مى كند كه نه شايسته  الگو شدن براى ديگران اند و نه سزاوار پاداش فراوان.
+
امّا مسئله به همین جا خاتمه نمى یابد. پرسشى که هنوز ذهن آدمى را به خود مشغول مى دارد، این است که چرا این علم و اراده ى آن چنانى، در انحصار گروه اندکى است؟ درست است که راه حل ذکر شده، مشکل اختیار معصومین را چاره مى کند، اما همچنان دلیل برترى آنان بر سایرین، بى پاسخ مانده است. پیامبر و [[امام]] معصوم، گناه را همچون ماده ى سمّى مى بیند؛ از این رو، فکر انجام آن را نیز در سر نمى پروراند. ما نیز اگر چنان علم و اراده اى داشتیم، از عصمت کامل برخوردار مى شدیم.  
 
اين مشكل به سادگى قابل حل است. سير اختيارى انسان داراى دو ركن اساسى است: علم و اراده. ما اگر دچار [[معصيت]] مى شويم، يا نسبت به زشتى گناه آگاهى كامل نداريم و يا از اراده اى قوى براى ترك آن برخوردار نيستيم. هر چه اين دو عامل تقويت شوند، دايره ى گناهان آدمى، تنگ تر و تنگ تر خواهد شد.  
 
  
«معصومين» كسانى هستند كه هم از نظر شناخت چنان اند كه زشتى و ناپسندى هر كار بدى را به چشم دل مى بينند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتى دارند كه طوفان غرايز حيوانى، عنان اختيار را از كف آنان نمى ربايد. همه ما مرتبه اى از چنين مصونيت هايى را تجربه نموده ايم; به عنوان مثال، خوردن برخى از نجاسات، حتّى به فكر هيچ عاقلى هم خطور نمى كند، چه رسد به اين كه جامه ى تحقّق پوشد.<ref> راه نماشناسى، ص 115. </ref>
+
این پرسش اساسى که گاه از آن با عنوان «موهبتى بودن عصمت» یاد مى شود، با پاسخ هاى مختلفى روبرو شده است. یکى از آن ها که در تأیید آن، از روایات مختلفى مى توان سود جست، راه حل این مشکل را در علم پیشین الهى جستجو مى کند.  
  
امّا مسئله به همين جا خاتمه نمى يابد. پرسشى كه هنوز ذهن آدمى را به خود مشغول مى دارد، اين است كه چرا اين علم و اراده ى آن چنانى، در انحصار گروه اندكى است؟ درست است كه راه حل ذكر شده، مشكل اختيار معصومين را چاره مى كند، اما هم چنان دليل برترى آنان بر سايرين، بى پاسخ مانده است. پيامبر و [[امام]] معصوم، گناه را هم چون ماده ى سمّى مى بيند; از اين رو، فكر انجام آن را نيز در سر نمى پروراند. ما نيز اگر چنان علم و اراده اى داشتيم، از عصمت كامل برخوردار مى شديم.  
+
به این بیان که [[الله|خداوند]] پیش از آفرینش آدمیان، با علم ازلى خود مى دانست که گروهى از آنان، بیش از سایرین از اختیار خود بهره مى گیرند و حتّى اگر مورد موهبت هاى ویژه قرار نگیرند، با اعمال اختیارى خود، سر آمد همگان خواهند شد. این منزلتى که اینان با سیر اختیارى خویش بدان مى رسیدند، سبب گردید که خداوند، موهبت ویژه ى خویش را به آنان عطا نماید و ایشان را از علم و اراده اى برخوردار کند که به واسطه آن، به مصونیت کامل برسند و در پرتو آن، راهنمایانى مطمئن براى همه ى افراد بشر گردند.  
  
اين پرسش اساسى كه گاه از آن با عنوان «موهبتى بودن عصمت» ياد مى شود، با پاسخ هاى مختلفى رو به رو شده است. يكى از آن ها كه در تأييد آن، از روايات مختلفى مى توان سود جست، راه حل اين مشكل را در علم پيشين الهى جست و جو مى كند.  
+
به عبارت دیگر، دلیل اعطاى چنین موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آن ها، فراهم نمودن وسایل هدایت براى سایر انسان ها است.<ref> پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۶۶؛ همچنین ر.ک: بحارالانور، ج ۱۷، ص ۹۴.</ref> این نکته را مى توان به خوبى از فرازهاى آغازین [[دعای ندبه|دعاى ندبه]] استفاده نمود. همچنین در روایتى از [[امام صادق]] علیه السلام درباره موهبت هاى ویژه ى پیامبران، چنین آمده است: از آن جا که خداوند به هنگام آفرینش پیامبران، مى دانست که آنان از او فرمانبردارى مى کنند و تنها او را [[عبادت]] نموده، هیچ گونه شرکى روا نمى دارند از موهبت هاى ویژه ى خویش، برخوردارشان ساخت. پس اینان به واسطه فرمان بردارى از خداوند به این کرامت و منزلت والا رسیده اند.<ref>بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۷۰.</ref>
  
به اين بيان كه خداوند پيش از آفرينش آدميان، با علم ازلى خود مى دانست كه گروهى از آنان، بيش از سايرين از اختيار خود بهره مى گيرند و حتّى اگر مورد موهبت هاى ويژه قرار نگيرند، با اعمال اختيارى خود، سر آمد همگان خواهند شد. اين منزلتى كه اينان با سير اختيارى خويش بدان مى رسيدند، سبب گرديد كه خداوند، موهبت ويژه ى خويش را به آنان عطا نمايد و ايشان را از علم و اراده اى برخوردار كند كه به واسطه آن، به مصونيت كامل برسند و در پرتو آن، راه نمايانى مطمئن براى همه ى افراد بشر گردند.  
+
برخى از نویسندگان از آن جا که نتوانسته اند راهى براى جمع میان عصمت و اختیار بیابند، بهتر آن دیده اند که اصل این فضیلت را انکار کنند. بر اساس این دیدگاه «اگر پیامبر معصوم باشد، در کارهایى که انجام مى دهد یا از آن ها دست مى کشد، امتیازى بر دیگران نخواهد داشت؛ اما زندگى غیرمعصومانه ى پیامبر، شأن و منزلت او را بالا مى برد و نشانه ى این است که در [[جهاد اکبر|جهاد اکبر]] و مبارزه با [[نفس اماره|نفس امّاره]] موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف درست را شناخته و از آن پى روى کرده است».<ref> ر.ک: مقارنة الادیان، ج ۳، ص ۱۲۶. </ref>
  
به عبارت ديگر، دليل اعطاى چنين موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آن ها، فراهم نمودن وسايل هدايت براى ساير انسان ها است.<ref> پژوهشى در عصمت معصومان، ص 66; هم چنين ر.ك: بحارالانور، ج 17، ص 94; </ref>
+
==عصمت پیامبران==
اين نكته را مى توان به خوبى از فرازهاى آغازين دعاى ندبه استفاده نمود. هم چنين در روايتى از [[امام صادق]](عليه السلام) در باره موهبت هاى ويژه ى پيامبران، چنين آمده است:
 
 
از آن جا كه خداوند به هنگام آفرينش پيامبران، مى دانست كه آنان از او فرمان بردارى مى كنند و تنها او را عبادت نموده، هيچ گونه شركى روا نمى دارند از موهبت هاى ويژه ى خويش، برخوردارشان ساخت. پس اينان به واسطه فرمان بردارى از خداوند به اين كرامت و منزلت والا رسيده اند.<ref> بحارالانوار، ج 10، ص 170.  </ref>
 
  
برخى از نويسندگان از آن جا كه نتوانسته اند راهى براى جمع ميان عصمت و اختيار بيابند، بهتر آن ديده اند كه اصل اين فضيلت را انكار كنند. بر اساس اين ديدگاه «اگر پيامبر معصوم باشد، در كارهايى كه انجام مى دهد يا از آن ها دست مى كشد، امتيازى بر ديگران نخواهد داشت; اما زندگى غير معصومانه ى پيامبر، شأن و منزلت او را بالا مى برد و نشانه ى اين است كه در جهاد اكبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف درست را شناخته و از آن پى روى كرده است». <ref> ر.ك: مقارنة الاديان، ج 3، ص 126. </ref>
+
سوال: [[قرآن|قرآن کریم]] به صراحت از عصیان و نافرمانى پیامبران خبر مى دهد، چگونه مى توان از این آیات چشم پوشید و پیامبران را معصوم دانست؟
  
==عصمت پیامبران==
+
جواب: آیاتى از قرآن که به ظاهر از نافرمانى پیامبران خبر مى دهند و به نکوهش از برخى از اعمال آنان مى پردازند. در این جا به جاى آن که به بررسى تک تک این آیات بپردازیم، چند نکته ى کلى را براى دست یابى به درکى عمیق تر از آن ها گوشزد مى کنیم.
  
سوال: قرآن كريم به صراحت از عصيان و نافرمانى پيامبران خبر مى دهد،چگونه مى توان از اين آيات چشم پوشيد و پيامبران را معصوم دانست؟
+
۱. واژه هایى هم چون عصیان، [[استغفار]]، [[توبه]] و ذنب نباید ره زن اندیشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. کاربرد این کلمات، گستره وسیعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد.<ref> المواقف، ص ۳۶۱; المیزان، ج ۱، ص ۱۳۷ و پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۱۸۷. </ref>
جواب: آياتى از قرآن كه به ظاهر از نافرمانى پيامبران خبر مى دهند و به نكوهش از برخى از اعمال آنان مى پردازند. در اين جا به جاى آن كه به بررسى تك تك اين آيات بپردازيم، چند نكته ى كلى را براى دست يابى به دركى عميق تر از آن ها گوشزد مى كنيم.  
 
  
1. واژه هايى هم چون عصيان، استغفار، توبه و ذنب نبايد ره زن انديشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. كاربرد اين كلمات، گستره وسيعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد.<ref> المواقف، ص 361; الميزان، ج 1، ص 137 و پژوهشى در عصمت معصومان، ص 187. </ref>
+
براى مثال، سرپیچى از فرمان هاى [[استحباب|استحبابى]] و ارشادى نیز نوعى عصیان است; هر چند کار [[حرام|حرامى]] را براى کسى که عصیان ورزیده، رقم نمى زند. استغفار و توبه نیز بسته به میزان قرب و منزلت آدمى معناى متفاوتى مى یابد؛ به گونه اى که نه تنها در مورد حرام هاى شرعى بلکه درباره ى اعمال پسندیده اى که براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است نیز مى توان از توبه و مغفرت سخن گفت.  
  
براى مثال، سرپيچى از فرمان هاى استحبابى و ارشادى نيز نوعى عصيان است; هر چند كار [[حرام|حرامى]] را براى كسى كه عصيان ورزيده، رقم نمى زند. استغفار و توبه نيز، بسته به ميزان قرب و منزلت آدمى معناى متفاوتى مى يابد; به گونه اى كه نه تنها در مورد حرام هاى شرعى بلكه در باره ى اعمال پسنديده اى كه براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است نيز مى توان از توبه و مغفرت سخن گفت.  
+
همچنین واژه «ذنب» به معناى کارى است که پى آمدى ناگوار دارد و بر این اساس، مبارزات [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] با [[بت پرستی|بت پرستى]] را نیز مى توان از زبان مشرکان، ذنبى نابخشودنى به شمار آورد،<ref> عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۶۰؛ تفسیر نورالثقلین، ج ۵، ص ۵۶؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۴۲ و المیزان، ج ۱۸، ص ۲۵۳. </ref> که به گفته ى قرآن کریم خداوند با [[فتح مکه|فتح مکه]] این گناه را مى بخشاید و پیامبرش را از پیامدهاى ناگوار آن ایمن سازد: «إِنّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبِیناً * لِیغْفِرَ لَک اللّه ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ وَ یتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیک وَ یهْدِیک صِراطاً مُسْتَقِیماً».([[سوره فتح]]، آیات ۲ـ۱)
  
هم چنين واژه «ذنب» به معناى كارى است كه پى آمدى ناگوار دارد و بر اين اساس، مبارزات پيامبر اكرم با بت پرستى را نيز مى توان از زبان مشركان، ذنبى نابخشودنى به شمار آورد،<ref> عيون اخبار الرضا، ج ص 160; تفسير نورالثقلين، ج ص 56; مجمع البيان، ج 9، ص 142; و الميزان، ج 18، ص 253. </ref> كه به گفته ى قرآن كريم خداوند با فتح مكّه اين گناه را مى بخشايد و پيامبرش را از پیامدهاى ناگوار آن ايمن سازد: «إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللّه ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً»([[سوره فتح]]، آيات 2ـ1).  
+
۲. از دیدگاه روایات، یکى از نکاتى که در زبان شناسى قرآن کریم باید مورد توجه قرار گیرد، این است که برخى از [[آیه|آیات]] به شیوه ى «ایاک أعنى وَ اسمَعى یا جارة» نازل شده اند.<ref> ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۶۱؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۷۱.</ref> این جمله در زبان عربى تقریباً برابر با ضرب المثلى فارسى است که مى گوید: «در به تو مى گویم، دیوار تو بشنو».  
  
2. از ديدگاه روايات، يكى از نكاتى كه در زبان شناسى قرآن كريم بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه برخى از آيات به شيوه ى «ايّاكَ أعنى وَ اسمَعى يا جارة» نازل شده اند.<ref> ر.ك: عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 161; بحارالانوار، ج 17، ص 71; </ref> اين جمله در زبان عربى تقريباً برابر با ضرب المثلى فارسى است كه مى گويد: «در، به تو مى گويم، ديوار، تو بشنو».  
+
بر این اساس، هر چند پیامبر اکرم تردیدى در الهى بودن [[وحی|وحى]] ندارد، با جملاتى از این دست مورد خطاب قرار مى گیرد: «اگر در آنچه بر تو نازل کردیم تردید دارى، از کسانى که پیش از تو کتاب (آسمانى) مى خواندند، پرسش نما».([[سوره یونس]]، آیه ۹۴)
  
بر اين اساس، هر چند پيامبر اكرم ترديدى در الهى بودن وحى ندارد، با جملاتى از اين دست مورد خطاب قرار مى گيرد: «اگر در آنچه بر تو نازل كرديم ترديد دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب (آسمانى) مى خواندند، پرسش نما».([[سوره يونس]]، آيه 94.) اين آيه، به هيچ وجه نشان گر دو دلى پيامبر نيست; بلكه راهى براى تحقيق و جست و جو فرا روى مخاطبان قرآن كريم قرار مى دهد و از آنان مى خواهد كه براى برطرف ساختن شك و ترديد خود، از دانشمندان يهودى و مسيحى كه ويژگى هاى پيامبر خاتم را مى دانند، پرسش نمايند.<ref> آموزش عقايد، ج 2ـ1، ص 257. </ref>
+
این آیه به هیچ وجه نشانگر دودلى پیامبر نیست؛ بلکه راهى براى تحقیق و جستجو فراروى مخاطبان قرآن کریم قرار مى دهد و از آنان مى خواهد که براى برطرف ساختن شک و تردید خود، از دانشمندان [[یهود|یهودى]] و [[مسیحیت|مسیحی]] که ویژگى هاى پیامبر خاتم را مى دانند، پرسش نمایند.<ref> آموزش عقاید، ج ۲ـ۱، ص ۲۵۷.</ref>
  
هم چنين، در آيه اى ديگر، [[رسول خدا]](صلى الله عليه وآله وسلم) از اين كه به خواسته گروهى سست ايمان تن داده و آنان را از شركت در جهاد معاف داشته است، چنين بازخواست مى شود: «عَفَا اللّه عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ»;<ref> ([[سوره توبه]]، آيه 43 </ref> خدايت ببخشايد، چرا پيش از آن كه (حال) راست گويان بر تو روشن شود و دروغ گويان را بازشناسى به آنان اجازه دادى؟)  
+
همچنین در آیه اى دیگر، [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم از این که به خواسته گروهى سست ایمان تن داده و آنان را از شرکت در جهاد معاف داشته است، چنین بازخواست مى شود: «عَفَا اللّه عَنْک لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى یتَبَینَ لَک الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»؛<ref> [[سوره توبه]]، آیه ۴۳.</ref> خدایت ببخشاید، چرا پیش از آن که (حال) راستگویان بر تو روشن شود و دروغ گویان را بازشناسى به آنان اجازه دادى؟)
  
با اندكى تأمل روشن مى گردد كه عتاب و سرزنش اين آيه، در واقع، دامن گير كسانى است كه بدون داشتن عذرى حقيقى، از شركت در [[جهاد]] سرباز مى زنند و بهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشينى خود مى سازند.<ref> بحارالانوار، ج 17، ص 46; و الميزان، ج ص 258. </ref> اين گروه اگر هم با مخالفت پيامبر رو به رو مى شدند، در تصميم خود بازنگرى نمى كردند و قداست سرسپردگى در برابر فرمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را نيز در هم مى شكستند. افزون بر اين كه حضور اين سست ايمانان در جهاد، جز تضعيف روحيه ديگران حاصلى نداشت و چنان كه در آيات بعدى همين سوره آمده است، به فساد و تباهى مى انجاميد. از آنچه گذشت اين نتيجه به دست مى آيد كه اين آيه، بر خلاف آنچه برخى پنداشته اند<ref> ر.ك: الكشاف، ج 2، ص 274; تفسير البيضاوى، ج 2، ص 185 </ref>، نه تنها پيامبر را سرزنش نمى كند، بلكه با ظاهرى عتاب آلود به ستايش از وى مى پردازد. اين مدحِ عتاب نما بدان معناست كه دل سوزى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) براى مردمان به حدّى است كه حتّى رسوايىِ خطاكاران را نيز نمى پسندد و با موافقت با خواسته ى آنان، پرده از نفاق و دو رويى شان بر نمى گيرد.  
+
با اندکى تأمل روشن مى گردد که عتاب و سرزنش این آیه در واقع، دامنگیر کسانى است که بدون داشتن عذرى حقیقى، از شرکت در [[جهاد]] سرباز مى زنند و بهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشینى خود مى سازند.<ref> بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۴۶ و المیزان، ج ۹، ص ۲۵۸. </ref> این گروه اگر هم با مخالفت پیامبر روبرو مى شدند، در تصمیم خود بازنگرى نمى کردند و قداست سرسپردگى در برابر فرمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را نیز در هم مى شکستند. افزون بر این که حضور این سست ایمانان در جهاد، جز تضعیف روحیه دیگران حاصلى نداشت و چنان که در آیات بعدى همین [[سوره]] آمده است، به فساد و تباهى مى انجامید.  
  
3. آنچه گذشت به معناى ناديده گرفتن لغزش هاى پيامبران نيست. بسيارى از كارها كه بر همگان روا است، شايسته ى مقرّبان درگاه الهى نيست، كه «حَسَناتُ الابرارُ سَيئاتُ المُقَرّبين»<ref> اين سخن مشهور در برخى از منابع، از احاديث نبوى به شمار آمده است. ر.ك: كشف الغمه، ج ص 45. </ref>.  
+
از آنچه گذشت این نتیجه بدست مى آید که این آیه، برخلاف آنچه برخى پنداشته اند<ref>ر.ک: الکشاف، ج ۲، ص ۲۷۴؛ تفسیر البیضاوى، ج ۲، ص ۱۸۵.</ref>، نه تنها پیامبر را سرزنش نمى کند، بلکه با ظاهرى عتاب آلود به ستایش از وى مى پردازد. این مدحِ عتاب نما بدان معناست که دلسوزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم براى مردمان به حدّى است که حتى رسوایىِ خطاکاران را نیز نمى پسندد و با موافقت با خواسته ى آنان، پرده از [[نفاق]] و دورویى شان برنمى گیرد.
  
چه بسا از «معصومان» عملى سر زند كه هر چند حرام شرعى نيست، ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و در اصطلاح «ترك اولى» خوانده مى شود. اين لغزش هاى كوچك به گونه اى در قرآن برجسته گرديده اند كه ظاهر بينان و غير دقيق نگران را به ترديد مى افكند و اين پرسش را پيش روى آدمى قرار مى دهد كه اگر پيامبران معصوم اند، دليل اين همه پافشارى بر لغزش هاى آنان چيست.  
+
۳. آنچه گذشت به معناى نادیده گرفتن لغزش هاى [[پیامبران]] نیست. بسیارى از کارها که بر همگان روا است، شایسته ى مقربان درگاه الهى نیست، که «حَسَناتُ الابرارُ سَیئاتُ المُقَرّبین».<ref> این سخن مشهور در برخى از منابع، از احادیث نبوى به شمار آمده است. ر.ک: کشف الغمه، ج ۳، ص ۴۵.</ref> چه بسا از «معصومان» عملى سر زند که هر چند [[حرام]] شرعى نیست ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و در اصطلاح «ترک اولى» خوانده مى شود. این لغزش هاى کوچک به گونه اى در [[قرآن]] برجسته گردیده اند که ظاهربینان و غیردقیق نگران را به تردید مى افکند و این پرسش را پیش روى آدمى قرار مى دهد که اگر پیامبران معصوم اند، دلیل این همه پافشارى بر لغزش هاى آنان چیست.
  
اميرمؤمنان(عليه السلام)در پاسخ به پرسشى از اين دست، اين نكته را خاطر نشان مى سازند كه يادآورى اين كاستى ها براى آن است كه مردم در بزرگ داشت انبيا به خطا نروند و آنان را در جاى گاه خدايى ننشانند و بدانند كه آفريدگان هر اندازه درجات تعالى را بپيمايند، از كمال ويژه ى الهى فروترند.<ref> ر.ك: الاحتجاج، ج 2ـ1، ص 249. </ref>  
+
[[امام علی علیه السلام|امیرمؤمنان]] علیه السلام در پاسخ به پرسشى از این دست، این نکته را خاطر نشان مى سازند که یادآورى این کاستى ها براى آن است که مردم در بزرگداشت [[پیامبران|انبیا]] به خطا نروند و آنان را در جایگاه خدایى ننشانند و بدانند که آفریدگان هر اندازه درجات تعالى را بپیمایند، از کمال ویژه ى الهى فروترند.<ref>ر.ک: الاحتجاج، ج ۲ـ۱، ص ۲۴۹.</ref>  
  
 
==عصمت امامان==
 
==عصمت امامان==
  
شیعه اثنی عشری مستند به دلایلی امامان خود را معصوم می داند من جمله این دلائل موارد زیر است :
+
[[شیعه اثنی عشری]] مستند به دلایلی امامان خود را معصوم می داند، از جمله این دلائل موارد زیر است:
  
===جدايى ناپذيرى مقام امامت از عصمت===  
+
===جدایى‌ناپذیرى امامت از نبوت===  
  
مقام امامت، آن گونه كه از كتاب و سنّت بر مى آيد، در رهبرى سياسى جامعه ى اسلامى خلاصه نمى شود; بلكه دنباله ى نبوّت و كامل كننده ى رسالت است.<ref> امامت و رهبرى، ص 51; و پژوهشى در عصمت معصومان، ص 280. </ref> چنين تصويرى از مسئله، پيامبر و امام را كنار هم مى نشاند و دلايل عقلى عصمت را به قلمرو امامت نيز مى كشاند. با اين تفاوت كه در اين جا، به جاى ابلاغ [[وحى]]، از تبيين معارف وحيانى سخن مى رود.
+
مقام [[امامت]]، آن گونه که از کتاب و [[سنت]] برمى آید، در رهبرى سیاسى جامعه ى اسلامى خلاصه نمى شود؛ بلکه دنباله ى [[نبوت]] و کامل کننده ى رسالت است.<ref>امامت و رهبرى، ص ۵۱ و پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۲۸۰.</ref> چنین تصویرى از مسئله، پیامبر و امام را کنار هم مى نشاند و دلایل عقلى عصمت را به قلمرو امامت نیز مى کشاند. با این تفاوت که در این جا، به جاى ابلاغ [[وحى]]، از تبیین معارف وحیانى سخن مى رود.
 
  
===قرآن و عصمت امامان علیهم السلام===
+
===عصمت امامان در قرآن===
 
الف. [[آيه امامت]]: قرآن كريم ظالمان را شايسته ى مقام امامت نمى داند<ref> سوره بقره، آيه 124. </ref> و با توجه به آن كه در فرهنگ قرآن، هر گناه كارى ظالم خوانده مى شود، چاره اى جز پذيرش عصمت امام باقى نمى ماند. اين آيه هر چند گفت و گوهاى فراوانى برانگيخته، اما روشنى آن به اندازه اى است كه برخى از مفسران [[اهل سنت]] را نيز به اعترافى چنين واداشته است:
 
  
«فيه دَليلٌ عَلى عِصمة الانبياء مِنَ الكَبائِر قَبل البِعثة وَ انّ الفاسِق لا يَصلح لَلامامَة»[6];
+
الف. [[آیه امامت]]: [[قرآن|قرآن کریم]] ظالمان را شایسته ى مقام امامت نمى داند<ref>سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> و با توجه به آن که در فرهنگ قرآن، هر گناهکارى ظالم خوانده مى شود، چاره اى جز پذیرش عصمت امام باقى نمى ماند. این آیه هر چند گفتگوهاى فراوانى برانگیخته، اما روشنى آن به اندازه اى است که برخى از مفسران [[اهل سنت]] را نیز به اعترافى چنین واداشته است: «فیه دَلیلٌ عَلى عِصمة الانبیاء مِنَ الکبائِر قَبل البِعثة وَ انّ الفاسِق لا یصلح للامامَة» (این آیه دلیل بر آن است که پیامبران (حتى) پیش از بعثت نیز از گناهان کبیره معصوم اند و فاسقان شایستگى امامت ندارند).
(اين آيه دليل بر آن است كه پيامبران (حتّى) پيش از بعثت نيز از گناهان كبيره معصوم اند و فاسقان شايستگى امامت ندارند).
 
 
اين مفسّر نام دار اگر پيش فرض هاى ذهنى خود را كنار مى نهاد، ميان امامت و نبوّت فرقى نمى گذاشت و در بيان شرايط امام، بر عدالتِ تنها بسنده نمى كرد; زيرا در آيه مورد بحث، سخن بر سر آن است كه ظالمان شايستگى دريافت عهد الهى را ندارند.
 
  
ما نيز مى پذيريم كه عهد الهى، عنوانى است فراگير كه [[نبوت]] و [[امامت]]، هر دو را در بر مى گيرد، اما چگونه اين جمله در يكى از مصاديق عهد، لزوم عصمت را نتيجه مى دهد و در مصداق ديگر آن، از حدّ اشتراط عدالت فراتر نمى رود؟!
+
این مفسر نامدار اگر پیش فرض هاى ذهنى خود را کنار مى نهاد، میان امامت و نبوت فرقى نمى گذاشت و در بیان شرایط امام، بر عدالتِ تنها بسنده نمى کرد؛ زیرا در آیه مورد بحث، سخن بر سر آن است که ظالمان شایستگى دریافت عهد الهى را ندارند.
 
ب. [[آيه اولى الامر]]: در آيه اى ديگر، قرآن كريم همگان را به اطاعت از اولى الامر فرا مى خواند و اين گروه را در كنار پيامبر مى نشاند.<ref> سوره ى نساء، آيه ى 59. </ref> اين اطاعت به دليل آن كه قيد و شرطى را به همراه ندارد، اطاعتى همه جانبه و بى چون و چرا است و اين مطلب جز با عصمت «اولوالامر» سازگار نيست; زيرا سرسپردگىِ اين چنينى تنها در برابر كسى سزاوار است كه از كج روى و كج انديشى در امان است و نه تنها در گفتار، بلكه با رفتار خود نيز مردم را جز به آنچه رضاى خداوند است نمى خواند.<ref> الميزان، ج 4، ص 401ـ387; و ولايت فقيه، ص 72. </ref>
 
  
[[فخر رازى]]، انديشمند و مفسّر بزرگ اهل سنّت، كه به دليل توانايى زياد در شبهه افكنى، امام المشكّكين خوانده مى شود، دلالت آيه بر عصمت را مى پذيرد، اما منظور از «اولو الامر» را نخبگان امّت مى داند;<ref> التفسير الكبير، ج 10، ص 116. </ref> در حالى كه پيامبر اكرم در پاسخ به پرسشى در اين باره از امامان دوازده گانه شيعه نام مى برد و آنان را جانشين خود و پيشواى مردم معرفى مى كند.<ref> ر.ك: اثبات الهداة، ج 1، ص 501; و ر.ك: ينابيع المودة، ص 495ـ494. </ref>
+
ما نیز مى پذیریم که عهد الهى، عنوانى است فراگیر که [[نبوت]] و [[امامت]]، هر دو را دربر مى گیرد، اما چگونه این جمله در یکى از مصادیق عهد، لزوم عصمت را نتیجه مى دهد و در مصداق دیگر آن از حد اشتراط [[عدالت]] فراتر نمى رود؟!
  
ج. [[آيه تطهير]]: آيه ى تطهير از ديگر آياتى است كه به روشنى، عصمت اهل بيت را مى نماياند و بر پاكى و طهارت آنان تأكيد مى ورزد.<ref> ر.ك: الميزان، ج 16، ص 313ـ309; </ref>  
+
ب. [[آيه اولى الامر]]: در آیه اى دیگر، قرآن کریم همگان را به اطاعت از [[اولی الأمر|اولى الامر]] فرامى خواند و این گروه را در کنار پیامبر مى نشاند.<ref>[[سوره نساء]]، آیه ۵۹.</ref> این اطاعت به دلیل آن که قید و شرطى را به همراه ندارد، اطاعتى همه جانبه و بى چون و چرا است و این مطلب جز با عصمت «اولوالامر» سازگار نیست زیرا سرسپردگىِ این چنینى تنها در برابر کسى سزاوار است که از کجروى و کج اندیشى در امان است و نه تنها در گفتار، بلکه با رفتار خود نیز مردم را جز به آنچه رضاى خداوند است، نمى خواند.<ref> المیزان، ج ۴، ص ۴۰۱ـ۳۸۷ و ولایت فقیه، ص ۷۲.</ref>  
  
سخن در باره ى اين آيه نيز فراوان است، اما آنچه به طور گذرا مى توان گفت اين است كه بر اساس اين آيه، اراده ى ازلى و تخلف ناپذير الهى بر اين تعلّق گرفته است كه هر گونه رجس و پليدى را از «اهل بيت» بزدايد و آنان را پاك گرداند. اين حقيقت، با توجه به اين نكته كه قرآن كريم هر گونه آلودگى ظاهرى و باطنى را رجس مى شمارد، تفسيرى جز عصمت بر نمى تابد.  
+
[[فخر رازى]]، اندیشمند و مفسر بزرگ اهل سنت که به دلیل توانایى زیاد در شبهه افکنى، امام المشککین خوانده مى شود، دلالت آیه بر عصمت را مى پذیرد اما منظور از «اولوالامر» را نخبگان امّت مى داند؛<ref> التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۱۶. </ref> در حالى که [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] در پاسخ به پرسشى در این باره از [[ائمه اطهار|امامان]] دوازده گانه [[شیعه|شیعه]] نام مى برد و آنان را جانشین خود و پیشواى مردم معرفى مى کند.<ref>ر.ک: اثبات الهداة، ج ۱، ص ۵۰۱ و ر.ک: ینابیع المودة، ص ۴۹۵ـ۴۹۴.</ref>
  
===عصمت اهل بيت در روايات نبوى===
+
ج. [[آیه تطهیر]]: آیه ى تطهیر از دیگر آیاتى است که به روشنى، عصمت [[اهل البیت|اهل بیت]] را مى نمایاند و بر پاکى و طهارت آنان تأکید مى ورزد.<ref>ر.ک: المیزان، ج ۱۶، ص ۳۱۳ـ۳۰۹.</ref>
  
روايات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)، فضايل فراوانى براى اهل بيت(عليهم السلام) بر مى شمارند كه برخى از آن ها جز با عصمت آنان سازگار نيست. در اين قسمت، از احاديثى كه تنها شيعيان روايت گر آن هستنند در مى گذريم و به نمونه هايى از آنچه در كتب اهل سنّت آمده است، بسنده مى كنيم.
+
سخن درباره ى این آیه نیز فراوان است، اما آنچه به طور گذرا مى توان گفت این است که بر اساس این آیه، اراده ى ازلى و تخلف ناپذیر الهى بر این تعلق گرفته است که هر گونه [[رجس]] و پلیدى را از «اهل بیت» بزداید و آنان را پاک گرداند. این حقیقت، با توجه به این نکته که قرآن کریم هر گونه آلودگى ظاهرى و باطنى را رجس مى شمارد، [[تفسیر قرآن|تفسیرى]] جز عصمت برنمى تابد.
 
الف. اهل بيت، همراه و همتاى قرآن: در حديث پر آوازه ى [[حدیث ثقلین|ثقلين]]، توجّه به دو نكته انديشه ى حق جويان را به عصمت اهل بيت رهنمون مى گردد: يكى آن كه در اين حديث، كتاب و عترت در كنار يك ديگر محور هدايت به شمار آمده اند «ما ان تَمَسّكتُم بِهُما لَن تَضلّوا ابَداً»;
 
  
ديگر آن كه در اين روايت بر جدايى ناپذيرى قرآن و عترت تأكيد شده است «لَن يَفتَرقا حَتّى يَرِدا عَلىّ الحَوض»; اگر اهل بيت معصوم از گناه و خطا نبودند، پیروى از آنان همواره موجب هدايت نمى گرديد و جدايى ناپذيرى آنان از قرآن، معناى روشنى نمى يافت.<ref> الغدير، ج 3، ص 297; راه نما شناسى، ص 376; </ref>
+
===عصمت امامان در روایات===
 +
روایات [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلى الله علیه و آله و سلم، فضایل فراوانى براى [[اهل البیت|اهل بیت]] علیهم السلام برمى شمارند که برخى از آنها جز با عصمت آنان سازگار نیست. در این قسمت از [[حدیث|احادیثى]] که تنها [[شیعه|شیعیان]] روایتگر آن هستنند، درمى گذریم و به نمونه هایى از آنچه در کتب [[اهل سنت]] آمده است، بسنده مى کنیم.
  
ب. على بن ابى طالب، مدار و معيار حق: براى داورى ميان انسان هاى عادى، چيزى جز [[حق]] را نمى توان محور ارزيابى قرار داد. بايد ابتدا حق را شناخت تا ميزان حقانيّت اشخاص بر اساس نزديكى و دورى به اين محور سنجيده شود: «اعرِفِ الحَق تَعرف اهلَه»<ref> بحارالانوار، ج 40، ص 126. </ref>.
+
الف. اهل بیت، همراه و همتاى [[قرآن]]: در حدیث پرآوازه ى [[حدیث ثقلین|ثقلین]]، توجه به دو نکته اندیشه ى حق جویان را به عصمت اهل بیت رهنمون مى گردد: یکى آن که در این حدیث، [[قرآن|کتاب]] و [[عترت]] در کنار یک دیگر محور هدایت به شمار آمده اند: «ما ان تَمَسّکتُم بِهُما لَن تَضلّوا ابَداً». دیگر آن که در این روایت بر جدایى ناپذیرى قرآن و عترت تأکید شده است: «لَن یفتَرقا حَتّى یرِدا عَلىّ الحَوض»؛ اگر اهل بیت معصوم از گناه و خطا نبودند، پیروى از آنان همواره موجب هدایت نمى گردید و جدایى ناپذیرى آنان از قرآن معناى روشنى نمى یافت.<ref>الغدیر، ج ۳، ص ۲۹۷؛ راه نما شناسى، ص ۳۷۶.</ref>
  
تنها كسانى كه خود معيار حق اند و حق برگِرد آنان مى چرخد، معصومان اند و امام على(عليه السلام)به گواهى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، از اين گروه است: «عَلى مَع الحَق وَ الحَقُّ مَعَ عَلى»،<ref> تاريخ بغداد، ج 14، ص 321. </ref> «اللّهم ادِر الحَق مَعَ عَلى حيثُ دار»<ref> سنن الترمذى (الجامع الصحيح) ج ص 633 (كتاب المناقب، باب 20); و المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 135. </ref>.
+
ب. [[امام علی علیه السلام|على بن ابى طالب]]، مدار و معیار [[حق]]: براى داورى میان انسان هاى عادى، چیزى جز حق را نمى توان محور ارزیابى قرار داد. باید ابتدا حق را شناخت تا میزان حقانیت اشخاص بر اساس نزدیکى و دورى به این محور سنجیده شود: «اعرِفِ الحَق تَعرف اهلَه».<ref> بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۱۲۶.</ref> تنها کسانى که خود معیار حق اند و حق برگِرد آنان مى چرخد، معصوم اند و امام على علیه السلام به گواهى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، از این گروه است: «عَلى مَع الحَق وَ الحَقُّ مَعَ عَلى»،<ref> تاریخ بغداد، ج ۱۴، ص ۳۲۱. </ref> «اللّهم ادِر الحَق مَعَ عَلى حیثُ دار»<ref> سنن الترمذى (الجامع الصحیح) ج ۵، ص ۶۳۳ (کتاب المناقب، باب ۲۰) و المستدرک على الصحیحین، ج ۳، ص ۱۳۵.</ref>  
 
 
ج. پى روى از اهل بيت، مايه رستگارى: افزون بر [[حدیث سفینه]] «مَثَلُ اهل بَيتى مَثَل سَفينة نوح»<ref> المستدرك، ج 3، ص 163; كنز العمّال، ج 12، ص 94; و الصواق المحرقة، ص 186. </ref> كه اهل بيت را به كشتى [[حضرت نوح|نوح]] همانند مى كند و رستگارى ابدى را با پى روى از آنان پيوند مى زند، احاديث فراوان ديگرى نيز در اين باره مى توان يافت كه روايت زير نمونه اى از آن ها است:
 
 
«هر كس مى خواهد زندگى و مرگش هم چون حيات و ممات من باشد،... ولايت على و فرزندانش را برگزيند; زيرا آنان هرگز شما را از راه هدايت بيرون نمى برند و به گمراهى نمى كشانند»<ref> كنز العمال، ج 11، ص 611، ح 32960. </ref>
 
  
 +
ج. پىروى از اهل بیت، مایه رستگارى: افزون بر [[حدیث سفینه]] «مَثَلُ اهل بَیتى مَثَل سَفینة نوح»<ref>المستدرک، ج ۳، ص ۱۶۳؛ کنزالعمال، ج ۱۲، ص ۹۴ و الصواق المحرقة، ص ۱۸۶.</ref> که اهل بیت را به کشتى [[حضرت نوح|نوح]] علیه السلام همانند مى کند و رستگارى ابدى را با پىروى از آنان پیوند مى زند، احادیث فراوان دیگرى نیز در این باره مى توان یافت که روایت زیر نمونه اى از آنها است: «هر کس مى خواهد زندگى و مرگش همچون حیات و ممات من باشد،... [[ولایت]] على و فرزندانش را برگزیند زیرا آنان هرگز شما را از راه هدایت بیرون نمى برند و به گمراهى نمى کشانند».<ref> کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۱۱، ح ۳۲۹۶۰.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
{{پانویس3}}
 +
==منابع==
  
 +
*حسن یوسفیان، پرسمان عصمت، مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیه قم، ۱۳۸۰.
 +
*حیوة القلوب‌، علامه مجلسى‌، انتشارات سرور، قم، ۱۳۸۴ ش.
 +
*لغت نامه دهخدا.
  
== منابع ==
+
{{اعتقادات شیعه}}
 
 
* حسن يوسفيان، پرسمان عصمت، مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه قم، 1380.
 
* حيوة القلوب‌،علامه مجلسى‌، انتشارات سرور، قم، 1384 ش
 
* لغت نامه دهخدا
 
 
 
 
[[رده:کلام]]
 
[[رده:کلام]]
 +
[[رده:نبوت]]
 +
[[رده:امامت]]
  
[[رده:نبوت]]
+
{{خوب}}
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= متوسط
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۳۳

«عصمت» به معنای پاکدامنی و ناآلودگی به گناه است. در این که پیامبران باید معصوم باشند، جمیع ملل و شریعت ها اتفاق نظر دارند، جز این که آن را در برخی امور لازم می دانند و در برخی جایز و هر کدام را دلایلی است.[۱] شیعه با استناد به دلایل متعدد قرآنی و روایی، اهل بیت (علیهم السلام) را نیز معصوم می داند.

مفهوم عصمت

فاضل مقداد در تعریف عصمت مى گوید: «عصمت، لطفى است که خداوند در حق مکلف به جاى مى آورد، به گونه اى که انگیزه اى براى ترک اطاعت و یا انجام معصیت در او باقى نمى ماند، هر چند این لطف، توان انجام گناه را از وى نمى ستاند».[۲] این متکلم برجسته امامیه در ادامه، اسباب تحقق لطف الهى را چنین برمى شمارد:

  • برخوردارى از ملکه اى که آدمى را از اقدام بر معاصى باز مى دارد.
  • آگاهى کامل از پى آمدهاى اعمال زشت و زیبا
  • ترس از مؤاخذه بر ترک اولی؛

علامه مجلسی در مورد اعتقاد امامیه در بحث عصمت می گوید: بدان که علماى امامیه رضوان اللّه علیهم اجماع کرده ‌اند بر عصمت انبیا و اوصیا از گناهان کبیره و صغیره که صادر نمى‌شود از ایشان هیچ نوع از گناهان نه بر سبیل سهو و نسیان و نه بر سبیل خطاى در تأویل و نه بر سبیل مهاونه، نه پیش از پیغمبرى و نه بعد از آن، نه در کودکى و نه در بزرگى. و کسى در این باب مخالفت نکرده مگر ابن بابویه و شیخ محمد بن الحسن بن الولید رحمة اللّه علیهما که ایشان تجویز کرده‌اند که حق تعالى ایشان را براى مصلحتى سهو بفرماید که فراموش کنند چیزى را که متعلق به تبلیغ رسالت نباشد.[۳]

عصمت در قرآن و روایات

«عصمت» در لغت به معناى منع کردن و بازداشتن است و به همین معنا در برخى از آیات قرآن کریم به کار رفته است مانند:

  • «لاعاصِمَ الْیوْمَ مِنْ أَمْرِاللّه إِلاّ مَنْ رَحِمَ»؛(سوره هود، آیه ۴۳) امروز هیچ کس را از قهر خدا جز به لطف او پناه نیست. (تنها رحمت او است که مانع از عذاب مى گردد).
  • «وَاللّه یعْصِمُک مِنَ النّاسِ»؛ (سوره مائده، آیه ۶۷) (خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت.)

از دیدگاه آیات و روایات، پیامبران و امامان از هر گونه گناه و خطایى در امان اند. براى بیان این حقیقت، الفاظ و تعابیر گوناگونى به کار رفته که واژه «عصمت» نیز یکى از آن ها است؛ چنان که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: «أنَا وَ عَلى وَالحَسن وَالحُسَین وَ تِسعَة مِن وُلدِ الحُسَین مُطَهَّروُن مَعصومُون»؛[۴] (من و على و حسن و حسین و نُه نفر از فرزندان حسین، پاک و «معصوم» هستیم.)

امیرالمؤمنین على علیه السلام نیز با اشاره به این حقیقت که خداى حکیم را نشاید که به اطاعت و پیروى همه جانبه از کسى فرمان دهد که از آلوده شدن به گناه در امان نیست، مى فرماید: «انّما امَرَ اللّه عَزوَجَل بِطاعَة الرَسول لانَّهُ مَعصوم مُطَهّر لایأمُر بِمَعصیتِه»[۵] (دلیل آن که خداوند مردم را به اطاعت (همه جانبه) از پیامبر مى خواند آن است که وى پاک و معصوم است و به گناه فرمان نمى دهد.)

این تنها نمونه هایى است از روایاتى که پیشینه کاربرد واژه ى عصمت را مى نمایانند و بر این پندار که پیدایش این اصطلاح، سال ها پس از ظهور اسلام و در زمان رواج اندیشه هاى کلامى بوده است،[۶] خط بطلان مى کشد.

با این همه، براى بهره گیرى از معارف دینى نباید تنها از واژه هایى سراغ گرفت که به تدریج در معناى امروزى شان بکار رفته یا در این معانى رواج یافته اند. قرآن کریم، بى آن که واژه عصمت را بکار گیرد، با بیان هاى گوناگون دامان انبیا و اولیا را از هر گونه گناه و خطایى مى زداید. [۷]

پیامبر گرامى اسلام و امیرمؤمنان نیز افزون بر این واژه، تعابیر دیگرى بکار مى برند که در رسایى و گویایى، چیزى از آن کم ندارد؛ چنان که پیامبر اکرم در تفسیر آیه تطهیر مى فرماید: «فَانَا وَ اهل بیتى مُطَهَّرون مِن الذنُوب»[۸]; (من و اهل بیتم از گناه پیراسته ایم.)

عصمت و اختیار

جبرى یا اختیارى بودن عصمت، اولین و مهمترین پرسشى است که این مسئله، پیش چشم خردمندان مى نهد؛ چرا که ارزش آدمى به اراده آزاد و اختیار او است و جبرى انگاشتن عصمت، معصومین را به ماشین خودکارى تبدیل مى کند که نه شایسته الگو شدن براى دیگران اند و نه سزاوار پاداش فراوان.

این مشکل به سادگى قابل حل است. سیر اختیارى انسان داراى دو رکن اساسى است: علم و اراده. ما اگر دچار معصیت مى شویم یا نسبت به زشتى گناه آگاهى کامل نداریم و یا از اراده اى قوى براى ترک آن برخوردار نیستیم. هر چه این دو عامل تقویت شوند، دایره ى گناهان آدمى، تنگ تر و تنگ تر خواهد شد.

«معصومین» کسانى هستند که هم از نظر شناخت چنان اند که زشتى و ناپسندى هر کار بدى را به چشم دل مى بینند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتى دارند که طوفان غرایز حیوانى، عنان اختیار را از کف آنان نمى رباید. همه ما مرتبه اى از چنین مصونیت هایى را تجربه نموده ایم؛ به عنوان مثال، خوردن برخى از نجاسات، حتى به فکر هیچ عاقلى هم خطور نمى کند، چه رسد به این که جامه ى تحقّق پوشد.[۹]

امّا مسئله به همین جا خاتمه نمى یابد. پرسشى که هنوز ذهن آدمى را به خود مشغول مى دارد، این است که چرا این علم و اراده ى آن چنانى، در انحصار گروه اندکى است؟ درست است که راه حل ذکر شده، مشکل اختیار معصومین را چاره مى کند، اما همچنان دلیل برترى آنان بر سایرین، بى پاسخ مانده است. پیامبر و امام معصوم، گناه را همچون ماده ى سمّى مى بیند؛ از این رو، فکر انجام آن را نیز در سر نمى پروراند. ما نیز اگر چنان علم و اراده اى داشتیم، از عصمت کامل برخوردار مى شدیم.

این پرسش اساسى که گاه از آن با عنوان «موهبتى بودن عصمت» یاد مى شود، با پاسخ هاى مختلفى روبرو شده است. یکى از آن ها که در تأیید آن، از روایات مختلفى مى توان سود جست، راه حل این مشکل را در علم پیشین الهى جستجو مى کند.

به این بیان که خداوند پیش از آفرینش آدمیان، با علم ازلى خود مى دانست که گروهى از آنان، بیش از سایرین از اختیار خود بهره مى گیرند و حتّى اگر مورد موهبت هاى ویژه قرار نگیرند، با اعمال اختیارى خود، سر آمد همگان خواهند شد. این منزلتى که اینان با سیر اختیارى خویش بدان مى رسیدند، سبب گردید که خداوند، موهبت ویژه ى خویش را به آنان عطا نماید و ایشان را از علم و اراده اى برخوردار کند که به واسطه آن، به مصونیت کامل برسند و در پرتو آن، راهنمایانى مطمئن براى همه ى افراد بشر گردند.

به عبارت دیگر، دلیل اعطاى چنین موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آن ها، فراهم نمودن وسایل هدایت براى سایر انسان ها است.[۱۰] این نکته را مى توان به خوبى از فرازهاى آغازین دعاى ندبه استفاده نمود. همچنین در روایتى از امام صادق علیه السلام درباره موهبت هاى ویژه ى پیامبران، چنین آمده است: از آن جا که خداوند به هنگام آفرینش پیامبران، مى دانست که آنان از او فرمانبردارى مى کنند و تنها او را عبادت نموده، هیچ گونه شرکى روا نمى دارند از موهبت هاى ویژه ى خویش، برخوردارشان ساخت. پس اینان به واسطه فرمان بردارى از خداوند به این کرامت و منزلت والا رسیده اند.[۱۱]

برخى از نویسندگان از آن جا که نتوانسته اند راهى براى جمع میان عصمت و اختیار بیابند، بهتر آن دیده اند که اصل این فضیلت را انکار کنند. بر اساس این دیدگاه «اگر پیامبر معصوم باشد، در کارهایى که انجام مى دهد یا از آن ها دست مى کشد، امتیازى بر دیگران نخواهد داشت؛ اما زندگى غیرمعصومانه ى پیامبر، شأن و منزلت او را بالا مى برد و نشانه ى این است که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف درست را شناخته و از آن پى روى کرده است».[۱۲]

عصمت پیامبران

سوال: قرآن کریم به صراحت از عصیان و نافرمانى پیامبران خبر مى دهد، چگونه مى توان از این آیات چشم پوشید و پیامبران را معصوم دانست؟

جواب: آیاتى از قرآن که به ظاهر از نافرمانى پیامبران خبر مى دهند و به نکوهش از برخى از اعمال آنان مى پردازند. در این جا به جاى آن که به بررسى تک تک این آیات بپردازیم، چند نکته ى کلى را براى دست یابى به درکى عمیق تر از آن ها گوشزد مى کنیم.

۱. واژه هایى هم چون عصیان، استغفار، توبه و ذنب نباید ره زن اندیشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. کاربرد این کلمات، گستره وسیعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد.[۱۳]

براى مثال، سرپیچى از فرمان هاى استحبابى و ارشادى نیز نوعى عصیان است; هر چند کار حرامى را براى کسى که عصیان ورزیده، رقم نمى زند. استغفار و توبه نیز بسته به میزان قرب و منزلت آدمى معناى متفاوتى مى یابد؛ به گونه اى که نه تنها در مورد حرام هاى شرعى بلکه درباره ى اعمال پسندیده اى که براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است نیز مى توان از توبه و مغفرت سخن گفت.

همچنین واژه «ذنب» به معناى کارى است که پى آمدى ناگوار دارد و بر این اساس، مبارزات پیامبر اکرم با بت پرستى را نیز مى توان از زبان مشرکان، ذنبى نابخشودنى به شمار آورد،[۱۴] که به گفته ى قرآن کریم خداوند با فتح مکه این گناه را مى بخشاید و پیامبرش را از پیامدهاى ناگوار آن ایمن سازد: «إِنّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبِیناً * لِیغْفِرَ لَک اللّه ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ وَ یتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیک وَ یهْدِیک صِراطاً مُسْتَقِیماً».(سوره فتح، آیات ۲ـ۱)

۲. از دیدگاه روایات، یکى از نکاتى که در زبان شناسى قرآن کریم باید مورد توجه قرار گیرد، این است که برخى از آیات به شیوه ى «ایاک أعنى وَ اسمَعى یا جارة» نازل شده اند.[۱۵] این جمله در زبان عربى تقریباً برابر با ضرب المثلى فارسى است که مى گوید: «در به تو مى گویم، دیوار تو بشنو».

بر این اساس، هر چند پیامبر اکرم تردیدى در الهى بودن وحى ندارد، با جملاتى از این دست مورد خطاب قرار مى گیرد: «اگر در آنچه بر تو نازل کردیم تردید دارى، از کسانى که پیش از تو کتاب (آسمانى) مى خواندند، پرسش نما».(سوره یونس، آیه ۹۴)

این آیه به هیچ وجه نشانگر دودلى پیامبر نیست؛ بلکه راهى براى تحقیق و جستجو فراروى مخاطبان قرآن کریم قرار مى دهد و از آنان مى خواهد که براى برطرف ساختن شک و تردید خود، از دانشمندان یهودى و مسیحی که ویژگى هاى پیامبر خاتم را مى دانند، پرسش نمایند.[۱۶]

همچنین در آیه اى دیگر، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این که به خواسته گروهى سست ایمان تن داده و آنان را از شرکت در جهاد معاف داشته است، چنین بازخواست مى شود: «عَفَا اللّه عَنْک لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى یتَبَینَ لَک الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»؛[۱۷] خدایت ببخشاید، چرا پیش از آن که (حال) راستگویان بر تو روشن شود و دروغ گویان را بازشناسى به آنان اجازه دادى؟)

با اندکى تأمل روشن مى گردد که عتاب و سرزنش این آیه در واقع، دامنگیر کسانى است که بدون داشتن عذرى حقیقى، از شرکت در جهاد سرباز مى زنند و بهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشینى خود مى سازند.[۱۸] این گروه اگر هم با مخالفت پیامبر روبرو مى شدند، در تصمیم خود بازنگرى نمى کردند و قداست سرسپردگى در برابر فرمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را نیز در هم مى شکستند. افزون بر این که حضور این سست ایمانان در جهاد، جز تضعیف روحیه دیگران حاصلى نداشت و چنان که در آیات بعدى همین سوره آمده است، به فساد و تباهى مى انجامید.

از آنچه گذشت این نتیجه بدست مى آید که این آیه، برخلاف آنچه برخى پنداشته اند[۱۹]، نه تنها پیامبر را سرزنش نمى کند، بلکه با ظاهرى عتاب آلود به ستایش از وى مى پردازد. این مدحِ عتاب نما بدان معناست که دلسوزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم براى مردمان به حدّى است که حتى رسوایىِ خطاکاران را نیز نمى پسندد و با موافقت با خواسته ى آنان، پرده از نفاق و دورویى شان برنمى گیرد.

۳. آنچه گذشت به معناى نادیده گرفتن لغزش هاى پیامبران نیست. بسیارى از کارها که بر همگان روا است، شایسته ى مقربان درگاه الهى نیست، که «حَسَناتُ الابرارُ سَیئاتُ المُقَرّبین».[۲۰] چه بسا از «معصومان» عملى سر زند که هر چند حرام شرعى نیست ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و در اصطلاح «ترک اولى» خوانده مى شود. این لغزش هاى کوچک به گونه اى در قرآن برجسته گردیده اند که ظاهربینان و غیردقیق نگران را به تردید مى افکند و این پرسش را پیش روى آدمى قرار مى دهد که اگر پیامبران معصوم اند، دلیل این همه پافشارى بر لغزش هاى آنان چیست.

امیرمؤمنان علیه السلام در پاسخ به پرسشى از این دست، این نکته را خاطر نشان مى سازند که یادآورى این کاستى ها براى آن است که مردم در بزرگداشت انبیا به خطا نروند و آنان را در جایگاه خدایى ننشانند و بدانند که آفریدگان هر اندازه درجات تعالى را بپیمایند، از کمال ویژه ى الهى فروترند.[۲۱]

عصمت امامان

شیعه اثنی عشری مستند به دلایلی امامان خود را معصوم می داند، از جمله این دلائل موارد زیر است:

جدایى‌ناپذیرى امامت از نبوت

مقام امامت، آن گونه که از کتاب و سنت برمى آید، در رهبرى سیاسى جامعه ى اسلامى خلاصه نمى شود؛ بلکه دنباله ى نبوت و کامل کننده ى رسالت است.[۲۲] چنین تصویرى از مسئله، پیامبر و امام را کنار هم مى نشاند و دلایل عقلى عصمت را به قلمرو امامت نیز مى کشاند. با این تفاوت که در این جا، به جاى ابلاغ وحى، از تبیین معارف وحیانى سخن مى رود.

عصمت امامان در قرآن

الف. آیه امامت: قرآن کریم ظالمان را شایسته ى مقام امامت نمى داند[۲۳] و با توجه به آن که در فرهنگ قرآن، هر گناهکارى ظالم خوانده مى شود، چاره اى جز پذیرش عصمت امام باقى نمى ماند. این آیه هر چند گفتگوهاى فراوانى برانگیخته، اما روشنى آن به اندازه اى است که برخى از مفسران اهل سنت را نیز به اعترافى چنین واداشته است: «فیه دَلیلٌ عَلى عِصمة الانبیاء مِنَ الکبائِر قَبل البِعثة وَ انّ الفاسِق لا یصلح للامامَة» (این آیه دلیل بر آن است که پیامبران (حتى) پیش از بعثت نیز از گناهان کبیره معصوم اند و فاسقان شایستگى امامت ندارند).

این مفسر نامدار اگر پیش فرض هاى ذهنى خود را کنار مى نهاد، میان امامت و نبوت فرقى نمى گذاشت و در بیان شرایط امام، بر عدالتِ تنها بسنده نمى کرد؛ زیرا در آیه مورد بحث، سخن بر سر آن است که ظالمان شایستگى دریافت عهد الهى را ندارند.

ما نیز مى پذیریم که عهد الهى، عنوانى است فراگیر که نبوت و امامت، هر دو را دربر مى گیرد، اما چگونه این جمله در یکى از مصادیق عهد، لزوم عصمت را نتیجه مى دهد و در مصداق دیگر آن از حد اشتراط عدالت فراتر نمى رود؟!

ب. آيه اولى الامر: در آیه اى دیگر، قرآن کریم همگان را به اطاعت از اولى الامر فرامى خواند و این گروه را در کنار پیامبر مى نشاند.[۲۴] این اطاعت به دلیل آن که قید و شرطى را به همراه ندارد، اطاعتى همه جانبه و بى چون و چرا است و این مطلب جز با عصمت «اولوالامر» سازگار نیست زیرا سرسپردگىِ این چنینى تنها در برابر کسى سزاوار است که از کجروى و کج اندیشى در امان است و نه تنها در گفتار، بلکه با رفتار خود نیز مردم را جز به آنچه رضاى خداوند است، نمى خواند.[۲۵]

فخر رازى، اندیشمند و مفسر بزرگ اهل سنت که به دلیل توانایى زیاد در شبهه افکنى، امام المشککین خوانده مى شود، دلالت آیه بر عصمت را مى پذیرد اما منظور از «اولوالامر» را نخبگان امّت مى داند؛[۲۶] در حالى که پیامبر اکرم در پاسخ به پرسشى در این باره از امامان دوازده گانه شیعه نام مى برد و آنان را جانشین خود و پیشواى مردم معرفى مى کند.[۲۷]

ج. آیه تطهیر: آیه ى تطهیر از دیگر آیاتى است که به روشنى، عصمت اهل بیت را مى نمایاند و بر پاکى و طهارت آنان تأکید مى ورزد.[۲۸]

سخن درباره ى این آیه نیز فراوان است، اما آنچه به طور گذرا مى توان گفت این است که بر اساس این آیه، اراده ى ازلى و تخلف ناپذیر الهى بر این تعلق گرفته است که هر گونه رجس و پلیدى را از «اهل بیت» بزداید و آنان را پاک گرداند. این حقیقت، با توجه به این نکته که قرآن کریم هر گونه آلودگى ظاهرى و باطنى را رجس مى شمارد، تفسیرى جز عصمت برنمى تابد.

عصمت امامان در روایات

روایات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم، فضایل فراوانى براى اهل بیت علیهم السلام برمى شمارند که برخى از آنها جز با عصمت آنان سازگار نیست. در این قسمت از احادیثى که تنها شیعیان روایتگر آن هستنند، درمى گذریم و به نمونه هایى از آنچه در کتب اهل سنت آمده است، بسنده مى کنیم.

الف. اهل بیت، همراه و همتاى قرآن: در حدیث پرآوازه ى ثقلین، توجه به دو نکته اندیشه ى حق جویان را به عصمت اهل بیت رهنمون مى گردد: یکى آن که در این حدیث، کتاب و عترت در کنار یک دیگر محور هدایت به شمار آمده اند: «ما ان تَمَسّکتُم بِهُما لَن تَضلّوا ابَداً». دیگر آن که در این روایت بر جدایى ناپذیرى قرآن و عترت تأکید شده است: «لَن یفتَرقا حَتّى یرِدا عَلىّ الحَوض»؛ اگر اهل بیت معصوم از گناه و خطا نبودند، پیروى از آنان همواره موجب هدایت نمى گردید و جدایى ناپذیرى آنان از قرآن معناى روشنى نمى یافت.[۲۹]

ب. على بن ابى طالب، مدار و معیار حق: براى داورى میان انسان هاى عادى، چیزى جز حق را نمى توان محور ارزیابى قرار داد. باید ابتدا حق را شناخت تا میزان حقانیت اشخاص بر اساس نزدیکى و دورى به این محور سنجیده شود: «اعرِفِ الحَق تَعرف اهلَه».[۳۰] تنها کسانى که خود معیار حق اند و حق برگِرد آنان مى چرخد، معصوم اند و امام على علیه السلام به گواهى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، از این گروه است: «عَلى مَع الحَق وَ الحَقُّ مَعَ عَلى»،[۳۱] «اللّهم ادِر الحَق مَعَ عَلى حیثُ دار»[۳۲]

ج. پىروى از اهل بیت، مایه رستگارى: افزون بر حدیث سفینه «مَثَلُ اهل بَیتى مَثَل سَفینة نوح»[۳۳] که اهل بیت را به کشتى نوح علیه السلام همانند مى کند و رستگارى ابدى را با پىروى از آنان پیوند مى زند، احادیث فراوان دیگرى نیز در این باره مى توان یافت که روایت زیر نمونه اى از آنها است: «هر کس مى خواهد زندگى و مرگش همچون حیات و ممات من باشد،... ولایت على و فرزندانش را برگزیند زیرا آنان هرگز شما را از راه هدایت بیرون نمى برند و به گمراهى نمى کشانند».[۳۴]

پانویس

  1. لغت نامه دهخدا
  2. ارشاد الطالبین، ص ۳۰۱ - ۳۰۲.
  3. حیوة القلوب‌، علامه مجلسى‌، ج۱، ص۶۵.
  4. بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۰۱؛ و ینابیع المودة، ب ۷۷، ص ۴۴۵.
  5. موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج ۲، ص ۲۴۸.
  6. ر.ک: عصمة الانبیاء، (رسالة التقریب، العدد الثانى)، ص ۱۳۳.
  7. ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۱۱۴ـ۱۰۹.
  8. الدر المنثور، ج ۵، ص ۱۹۹.
  9. راه نماشناسى، ص ۱۱۵.
  10. پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۶۶؛ همچنین ر.ک: بحارالانور، ج ۱۷، ص ۹۴.
  11. بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۷۰.
  12. ر.ک: مقارنة الادیان، ج ۳، ص ۱۲۶.
  13. المواقف، ص ۳۶۱; المیزان، ج ۱، ص ۱۳۷ و پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۱۸۷.
  14. عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۶۰؛ تفسیر نورالثقلین، ج ۵، ص ۵۶؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۴۲ و المیزان، ج ۱۸، ص ۲۵۳.
  15. ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۶۱؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۷۱.
  16. آموزش عقاید، ج ۲ـ۱، ص ۲۵۷.
  17. سوره توبه، آیه ۴۳.
  18. بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۴۶ و المیزان، ج ۹، ص ۲۵۸.
  19. ر.ک: الکشاف، ج ۲، ص ۲۷۴؛ تفسیر البیضاوى، ج ۲، ص ۱۸۵.
  20. این سخن مشهور در برخى از منابع، از احادیث نبوى به شمار آمده است. ر.ک: کشف الغمه، ج ۳، ص ۴۵.
  21. ر.ک: الاحتجاج، ج ۲ـ۱، ص ۲۴۹.
  22. امامت و رهبرى، ص ۵۱ و پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۲۸۰.
  23. سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  24. سوره نساء، آیه ۵۹.
  25. المیزان، ج ۴، ص ۴۰۱ـ۳۸۷ و ولایت فقیه، ص ۷۲.
  26. التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۱۶.
  27. ر.ک: اثبات الهداة، ج ۱، ص ۵۰۱ و ر.ک: ینابیع المودة، ص ۴۹۵ـ۴۹۴.
  28. ر.ک: المیزان، ج ۱۶، ص ۳۱۳ـ۳۰۹.
  29. الغدیر، ج ۳، ص ۲۹۷؛ راه نما شناسى، ص ۳۷۶.
  30. بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۱۲۶.
  31. تاریخ بغداد، ج ۱۴، ص ۳۲۱.
  32. سنن الترمذى (الجامع الصحیح) ج ۵، ص ۶۳۳ (کتاب المناقب، باب ۲۰) و المستدرک على الصحیحین، ج ۳، ص ۱۳۵.
  33. المستدرک، ج ۳، ص ۱۶۳؛ کنزالعمال، ج ۱۲، ص ۹۴ و الصواق المحرقة، ص ۱۸۶.
  34. کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۱۱، ح ۳۲۹۶۰.

منابع

  • حسن یوسفیان، پرسمان عصمت، مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیه قم، ۱۳۸۰.
  • حیوة القلوب‌، علامه مجلسى‌، انتشارات سرور، قم، ۱۳۸۴ ش.
  • لغت نامه دهخدا.
‌اعتقادات شیعه
توحید توحید ذاتی * توحید صفاتی * توحید افعالی * توحید در عبادت * بداء * اسماء و صفات الهی
عدل قضا و قدر * اختیار * امر بین الامرین
نبوت عصمت پیامبران * خاتمیت * وحی * اعجاز * عدم تحریف قرآن
امامت

باورها:

ضرورت وجود امام * عصمت امامان * اهل بیت * چهارده معصوم * ولایت تكوینی * علم غیب امامان * غیبت امام زمان (عج) * انتظار * رجعت * توسل * شفاعت * آخر الزمان

ائمه علیهم السلام:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله * امام علی(ع) * امام حسن(ع) * امام حسین(ع) * امام سجاد(ع) * امام باقر(ع) * امام صادق(ع) * امام کاظم(ع) * امام رضا(ع) * امام جواد(ع) * امام هادی(ع) * امام عسکری(ع) * امام مهدی(عج)

معاد برزخ * معاد جسمانی * حشر * صراط * میزان * بهشت * جهنم