عجب: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۲: سطر ۲:
 
{{الگو:منبع الکترونیکی پایگاه معتبر}}
 
{{الگو:منبع الکترونیکی پایگاه معتبر}}
  
 +
«عُجب» یا خودپسندی، عبارت است از بزرگ دیدن نعمت و خوشنودی به آن و فراموش کردن نعمت دهنده. این صفت ناپسند دارای آثار سوئی بوده و در [[قرآن]] و روایات نکوهش شده است.
 +
==مفهوم عجب==
  
 +
عُجب عبارت است: از بزرگ دانستن نعمت و تکیه بر آن و فراموش کردن نسبت نعمت با نعمت دهنده. اما اگر کسی از زوال نعمت در هراس باشد یا بترسد که نعمتش مکدّر شود یا از این جهت که نعمت را از جانب [[الله|خدا]] می داند خوشحال باشد، در این صورت دچار عجب نشده چون عجب بزرگداشت نعمت با فراموش کردن نسبت آن به خداست.
  
 +
اگر اضافه بر عجب، این حالت در [[انسان]] پیدا شود که خود را نزد خدا محقّ بداند و فکر کند که نزد خدا منزلتی دارد بطوری که در دنیا از عملش توقع کرامت داشته باشد و بیش از آن که فاسقان را مستحقّ بداند، خود را مستحقّ بداند که به هیچ ناخوشایندی گرفتار نشود این حالت اِدلال نامیده می شود.
  
==حقيقت عجب و اقسام آن==
+
یک مثال برای عجب و ادلال: گاهی انسان به دیگری هدیه ای می دهد که در نظرش بسیار با اهمیت جلوه می کند و لذا بر او منّت می نهد، این شخص در این صورت دچار عجب و خود پسندی شده است. اگر علاوه بر منّت او را به خدمت گیرد و از او انتظاراتی داشته باشد، دچار اِدلال شده است. ادلال به معنی ناز و کرشمه و نترسیدن از خدا به خاطر اعتمادی که بر اعمال و [[عبادت]] برای انسان حاصل می شود، چنانچه گویی او را بر خدا حقّی است که با وجود آن جای هیچ خوف و هراسی نیست.
  
صفت عجب معمولا بعد از آن حاصل می شود كه عمل از شائبه [[ريا]] خالص شود.
+
==عجب در آیات قرآن==
  
عجب عبارت است: از بزرگ دانستن نعمت و تكيه بر آن و فراموش كردن نسبت نعمت با نعمت دهنده.
+
*خدای تعالی در مقام ردّ و مذمّت عجب می فرماید: {{متن قرآن|«وَ یوْمَ حُنَین اذْ اعْجَبَتْکمْ کثْرتُکمْ»}}؛ و [[غزوه حنین|روز حنین]] که فریفته و مغرور کثرت خود شدید. <ref>[[سوره توبه]]،آیه۲۵</ref>
 +
*و می فرماید: {{متن قرآن|«وَظَنُّوا انَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَاتاهمُ اللّهُ مِنْ حَیثُ لَمْ یحْتَسِبُوا»}}؛ آن ها گمان می کردند حصارهایشان ایشان را در مقابل خدا حفظ خواهد کرد ولی خدا از جانبی به سراغشان آمد که آن ها گمان نمی کردند. <ref>[[سوره حشر]]،آیه۲</ref> در این آیه کفار را مذمّت می کند که از قلعه ها و شوکت خود دچار عجب شده بودند.
 +
*و می فرماید: {{متن قرآن|«الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا»}}؛ زیانکارترین مردم کسانی هستند که کوشش آن ها در راه زندگی دنیا تباه شده ولی گمان می کنند که نیکوکاری می کنند. ([[سوره کهف]]،آیه۱۰۴)
 +
*و می فرماید: {{متن قرآن|«افَمَنْ زُیّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا»}}؛ آیا کسی که کردار زشتش در نظرش زینت داده شده و آن را نیکو پنداشته است؟ <ref>[[سوره فاطر]]،آیه۸</ref> حالتی که در این آیه شریفه مطرح شده ناشی از عجب است.
  
در كتاب كافی از [[علی بن سويد]] روايت شده كه از حضرت ابن الحسن [[امام کاظم]] عليه السّلام درباره عجبی كه عمل را باطل می كند پرسيدم.
+
==عجب در روایات==
  
حضرت فرمود: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عليه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِي يُفْسِدُ الْعَمَلَ فَقَالَ الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ يُزَيَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَيَرَاهُ حَسَناً فَيُعْجِبَهُ و َيَحْسَبَ أَنَّهُ يُحْسِنُ صُنْعاً و َمِنْهَا أَنْ يُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَيَمُنَّ عَلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ و َلِلَّهِ عَلَيْهِ فِيهِ الْمَنُّ؛ عجب دارای درجاتی است، بعضی از آن درجات اين است كه كارهای زشت انسان در نظر زيبا جلوه كند و او آن ها را نيكو ببيند، درجه ديگرش آن است كه انسان به خدا ايمان آورد و به خاطر ايمانش بر خدا منّت گذارد در حالی كه خدا بر او منّت دارد. (كافی، ج2، ص313)
+
*[[پیامبر اسلام]] صلی اللّه علیه و آله: {{متن حدیث|عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یونُسَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِی عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ أَوْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی حَدِیثٍ ثَلَاثٌ مُهْلِکاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًی مُتَّبَعٌ و َإِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه}}؛ سه چیز است که باعث هلاکت می شوند، بخلی که از آن اطاعت شود، هوی و هوسی که از آن پیروی شود، و عجب شخص به خودش. <ref>[[وسائل الشیعه]]، ج۱، ص۱۰۲</ref>
 +
*پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله: {{متن حدیث|لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشـِیتُ عَلَیکمْ مَا هُوَ أَکبَرُ مِنْ ذَلِک الْعُجْب}}؛ اگر [[گناه]] نکنید بزرگتر از گناه بر شما می ترسم: و آن عجب (خود پسندی) است. <ref>[[بحارالانوار]]، ج۶۹، ص۳۲۹</ref>
 +
*[[امام صادق]] علیه السّلام: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَیرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِک مَا ابْتُلِی مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَدا}}؛ خدای تعالی می دانست که گناه از عجب و خود پسندی برای مؤمن بهتر است و اگر چنین نبود هرگز مؤمنی را به گناه مبتلا نمی کرد. <ref>[[الکافی (کتاب)|کافی]]، ج۲، ص۳۱۳</ref>
 +
*امام صادق علیه السّلام: {{متن حدیث|مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَک}}؛ هر کس دچار عجب شود هلاک شده است.<ref> کافی، ج۲، ص۳۱۳</ref>
 +
*امام صادق علیه السّلام:{{متن حدیث|إِنَّ الرَّجُلَ لَیذْنِبُ الذَّنْبَ فَینْدَمُ عَلَیهِ وَ یعْمَلُ الْعَمَلَ فَیسُرُّهُ ذَلِک فَیتَرَاخَی عَنْ حَالِهِ تِلْک فَلَأَنْ یکونَ عَلَی حَالِهِ تِلْک خَیرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِیه}}؛ گاهی انسان گناه می کند و پشیمان می شود سپس عملی نیک انجام می دهد و خوشحال می شود، به علت همین سرور و شادمانی از حالی که قبل از عمل نیک داشت تنزّل می کند. پس اگر بر آن حال گناه باقی می ماند برایش بهتر بود. <ref>کافی، ج۲، ص۳۱۳</ref>
 +
*امام صادق علیه السّلام:{{متن حدیث|أَتَی عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ کیفَ صَلَاتُک فَقَالَ مِثْلِی یسْأَلُ عَنْ صَلَاتِهِ و َأَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ کذَا وَکذَا قَالَ فَکیفَ بُکاؤُک قَالَ أَبْکی حَتَّی تَجْرِی دُمُوعِی فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِکک وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکائِک وَ أَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا یصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیءٌ}}؛ عالمی نزد عابدی آمده از او پرسید: نمازت چگونه است؟ عابد گفت: آیا از چون منی درباره نمازش سؤال می کنی در حالی که از فلان وقت خدا را عبادت می کنم. پرسید: گریه ات چگونه است؟ جواب داد: می گریم تا اشکم جاری می شود. عالم گفت: اگر در حال ترس از خدا می خندیدی از این گریه در حال ادلال بهتر بود زیرا چیزی از عمل شخص مدلّ بالا نمی رود. <ref>کافی، ج۲، ص۳۱۳</ref>
 +
*[[امام باقر]] علیه السّلام یا [[امام صادق]] علیه السّلام:{{متن حدیث|دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَالْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ و َالْفَاسِقُ صِدِّیقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ وَ ذَلِک أَنَّهُ یدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ یدِلُّ بِهَا فَتَکونُ فِکرَتُهُ فِی ذَلِک وَ تَکونُ فِکرَةُ الْفَاسِقِ فِی التَّنَدُّمِ عَلَی فِسْقِهِ و َیسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ}}؛ دو نفر وارد مسجد شدند در حالی که یکی عابد بود و دیگری فاسق سپس از مسجد خارج شدند در حالی که فاسق به مرتبه صدیقین رسیده بود و عابد فاسق گشته بود، زیرا عابد در حالی داخل مسجد شد که با فکر در عبادتش دچار ادلال بود ولی فکر فاسق در پشیمانی از کرده خود بود و از گناهان خود استغفار می کرد. <ref>کافی، ج۲، ص۳۱۴</ref>
 +
*امام صادق علیه السّلام:{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَینَمَا مُوسَی علیه السلام جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِیسُ و َعَلَیهِ بُرْنُسٌ ذُو أَلْوَانٍ فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسَی علیه السلام خَلَعَ الْبُرْنُسَ و َقَامَ إِلَی مُوسَی فَسَلَّمَ عَلَیهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَی مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا إِبْلِیسُ قَالَ أَنْتَ فَلَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَک قَالَ إِنِّی إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَیک لِمَکانِک مِنَ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ مُوسَی علیه السلام فَمَا هَذَا الْبُرْنُسُ قَالَ بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِی آدَمَ فَقَالَ مُوسَی فَأَخْبِرْنِی بِالذَّنْبِ الَّذِی إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَیهِ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَ اسْتَکثَرَ عَمَلَهُ و َصَغُرَ فِی عَینِهِ ذَنْبُهُ...}}؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: [[حضرت موسی]] علیه السّلام نشسته بود که [[ابلیس]] با شنلی رنگارنگ نزد او آمد. وقتی نزدیک موسی رسید شنل را برداشت و سلام کرد. موسی علیه السّلام فرمود: کیستی؟ عرض کرد: ابلیس. فرمود: خدا تو را به کسی نزدیک نکند. عرض کرد: به خاطر منزلتی که نزد خدا داری برای عرض سلام آمده ام. پرسید این شنل چیست؟ عرض کرد: بوسیله آن قلوب مردم را می ربایم. فرمود: چه گناهی است که اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او مسلّط و مستولی می شوی؟ عرض کرد: هنگامی که دچار عجب و خود پسندی شود و عباداتش در نظرش زیاد جلوه کند و گناهانش در نظرش کوچک شود. <ref>کافی، ج۲، ص۳۱۴</ref>
 +
*امام صادق علیه السّلام:{{متن حدیث|قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِدَاوُدَ علیه السلام یا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ قَالَ کیفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِینَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّیقِینَ قَالَ یا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ أَنِّی أَقْبَلُ التَّوْبَةَ و َأَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ أَلَّا یعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَیسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَک}}؛ خدای تعالی به [[حضرت داوود علیه السلام|داود]] علیه السّلام فرمود: ای داود گناهکاران را مژده بده که من [[توبه]] پذیرم و گناهان را می بخشم و صدّیقین را بترسان که از اعمالشان دچار عجب نشوند، بدرستی که هر بنده ای را برای حساب نگاه دارم هلاک خواهد شد. <ref>کافی، ج۲، ص۳۱۴</ref>
 +
*امام صادق علیه السّلام: {{متن حدیث|الْعَجَبُ کلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یعْجَبُ بِعَمَلِهِ و َلَا یدْرِی بِمَا یخْتَمُ لَهُ فَمَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ و َفِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشْدِ وَ ادَّعَی مَا لَیسَ لَهُ وَالْمُدَّعِی مِنْ غَیرِ حَقٍّ کاذِبٌ وَ إِنْ خَفِی دَعْوَاهُ و َطَالَ دَهْرُهُ و َإِنَّ أَوَّلَ مَا یفْعَلُ بِالْمُعْجَبِ نَزْعُ مَا أُعْجِبَ بِهِ لِیعْلَمَ أَنَّهُ عَاجِزٌ حَقِیرٌ و َیشْهَدَ عَلَی نَفْسِهِ لِیکونَ الْحُجَّةُ عَلَیهِ أَوْکدَ کمَا فُعِلَ بِإِبْلِیسَ و َالْعُجْبُ نَبَاتٌ حَبُّهَا الْکفْرُ وَ أَرْضُهَا النِّفَاقُ و َمَاؤُهَا الْبَغْی وَ أَغْصَانُهَا الْجَهْلُ و َوَرَقُهَا الضَّلَالَةُ و َثَمَرُهَا اللَّعْنَةُ وَ الْخُلُودُ فِی النَّارِ فَمَنِ اخْتَارَ الْعُجْبَ فَقَدْ بَذَرَ الْکفْرَ وَزَرَعَ النِّفَاقَ وَ لَابُدَّ لَهُ مِنْ أَنْ یثْمِر}}؛ تعجب می کنم از کسی که دچار عجب و خود پسندی می شود در حالی که نمی داند عاقبتش چگونه خواهد بود کسی که دچار عجب شود از راه هدایت و ارشاد منحرف شده و ادعای بی جا کرده است و کسی که ادعای ناحقّ کند دروغگو است اگر چه ادعای خود را مخفی کند و زمان بسیار بر او بگذرد. اولین معامله ای که با خودپسند انجام می شود این است که آن چه را که بدان می نازد از او می گیرند تا بداند که عاجز فقیری بیش نیست و بر علیه خود شهادت دهد تا حجت خدا درباره اش محکم تر شود همان گونه که با ابلیس عمل شد. عُجب گیاهی است که دانه اش [[کفر|کفر]] و زمینش [[نفاق]] و آبش سرکشی و شاخه هایش [[جهل]] و برگ هایش ‍ گمراهی و میوه اش لعنت و خلود در آتش است. پس کسی که عجب را برگزیند بذر کفر در مزرعه نفاق پاشیده و چاره ای ندارد جز آنکه میوه آن را بچیند. <ref>بحارالانوار، ج۶۹، ص۳۲۰</ref>
 +
*علی بن سوید از امام کاظم علیه السّلام درباره عجبی که عمل را باطل می کند پرسید. حضرت فرمود:{{متن حدیث|الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یزَینَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیرَاهُ حَسَناً فَیعْجِبَهُ و َیحْسَبَ أَنَّهُ یحْسِنُ صُنْعاً و َمِنْهَا أَنْ یؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیمُنَّ عَلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ و َلِلَّهِ عَلَیهِ فِیهِ الْمَنُّ}}؛ ععجب دارای درجاتی است، بعضی از آن درجات این است که کارهای زشت انسان در نظر زیبا جلوه کند و او آن ها را نیکو ببیند، درجه دیگرش آن است که انسان به خدا ایمان آورد و به خاطر ایمانش بر خدا منّت گذارد در حالی که خدا بر او منّت دارد. <ref>کافی، ج۲، ص۳۱۳</ref>
  
اما اگر كسی از زوال نعمت در هراس باشد يا بترسد كه نعمتش مكدّر شود يا از اين جهت كه نعمت را از جانب خدا می داند خوشحال باشد، در اين صورت دچار عجب نشده چون گفتيم عجب بزرگداشت نعمت با فراموش كردن نسبت آن به خداست.
+
==آفات و مضرات عجب==
  
== فرق عجب با اِدلال==
+
*عجب است که انسان را به [[کبر|کبر]] می خواند (چه این که عجب یکی از عوامل کبر است) و از کبر آفات بسیار به وجود می آید از جمله باعث می شود انسان گناهان خویش را فراموش کرده به آنها اهمیت ندهد زیرا خود را از بررسی اعمال خود بی نیاز می داند.
 +
*دیگر این که طاعات و عباداتش را در نظر خود بزرگ می بیند و باعث می شود که انسان به خاطر عباداتش بر خدا منّت نهد و همین برای نقصان یک انسان کافی است.
 +
*همچنین عجب و خود پسندی اگر به واسطه [[عبادت|عبادات]] حاصل شـود، انسان را از دریافت آفات آنها کور می کند. کسی که دچار عجب است خود را فریب می دهد و با پروردگارش خدعه می کند و خود را از مکر خدا ([[عذاب]] الهی) در امان می داند و از عقاب خدا غافل می شود. در صورتی که [[قرآن]] عظیم می فرماید: {{متن قرآن|«لایأْمَنُ مَکرَاللّهِ الا القَوْمُ الخاسِرُونَ»}}؛ از عقاب الهی غافل نمی شوند مگر زیانکاران. <ref>[[سوره اعراف]]، ۹۹</ref>
 +
*همچنین انسان را از مشورت، استفاده از دیگران و یادگیری باز می دارد و سبب می شود که همیشه در ذلّت جهل باقی بماند و چه بسا کسانی که از نظریه اشتباهی خود در اصول یا فروع دچار عجب می شوند و سبب هلاکت خود را فراهم می کنند.
  
ادلال به معنی ناز و كرشمه و نترسيدن از خدا به خاطر اعتمادی كه بر اعمال و [[عبادت]] برای انسان حاصل می شود چنان چه گويی او را بر خدا حقّی است كه با وجود آن جای هيچ خوف و هراسی نيست.
+
==اقسام عجب و معالجه آن==
  
اگر اضافه بر عجب اين حالت در انسان پيدا شود كه خود را نزد خدا محقّ بداند و فكر كند كه نزد خدا منزلتی دارد بطوری كه در دنيا از عملش توقع كرامت داشته باشد و بيش از آن كه فاسقان را مستحقّ ناملايمات می داند خود را مستحقّ بداند كه به هيچ ناخوشايندی گرفتار نشود اين حالت ادلال ناميده می شود.
+
عجب مرضی است که جز نادانی محض علت دیگری ندارد بنابراین درمانش علم و معرفت است، زیرا علاج هر مرض با ضد علت آن ممکن است. در این بحث عجب را فقط در مورد افعالی فرض می کنیم که تحت اختیار [[انسان]] هستند مثل عبادات که از آن ها به [[ورع]] و [[تقوی]] و [[عبادت]] تعبیر می شود. زیرا عجب به واسطه این افعال بیشتر از افعالی است که چون جمال و قدرت و اصل و نسب از اختیار انسان خارجند.
  
چنين شخصی به خاطر وجاهتی كه برای خويش در نزد خدا قائل است بر آن ذات مقدس جرئتی پيدا می كند. يك مثال برای عجب و ادلال: گاهی انسان به ديگری هديه ای می دهد كه در نظرش بسيار با اهميت جلوه می كند و لذا بر او منّت می نهد، اين شخص در اين صورت دچار عجب و خود پسندی شده است.
+
عجب انسان به خاطر عمل یا از آن جهت است که خود را محل تحقق و مجرای وقوع آن عمل می داند، یا از آن جهت است که خود را سبب آن عمل می پندارد و آن عمل را ناشی از قوت و قدرت خود می داند.
  
اگر علاوه بر منّت او را به خدمت گيرد و از او انتظاراتی داشته باشد يا به نظرش بعيد باشد كه آن شخص در خدمت او كوشش ‍ نكند دچار ادلال شده است.
+
اگر انسان از جهت اول دچار عجب شده باید بداند که گرفتار جهل شده است زیرا محل همیشه در تسخیر اراده دیگری است و از جهت دیگری است که عمل در او پیدا می شود و انجام می یابد و او دخالتی در ایجاد عمل ندارد، پس چگونه به خاطر چیزی که به او مربوط نمی شود عجب می ورزد. و اگر از جهت دوم دچار خود پسندی شده، سزاوار است بیندیشد که قوّه و قدرت، و اراده و اعضا و اسباب دیگری که موجب ایجاد عمل می شوند از کجا به او عطاء شده اند و اگر پی برد که تمام این ها نعمت هائی هستند از جانب [[الله|خدای تعالی]] که بدون استحقاق قبلی به او عطا شده، سزاوار است عجبش به خاطر جود و کرم و فضل خدای تعالی باشد که بدون استحقاق این همه نعمت به او بخشیده.
  
== آفات و مضرّات عجب==
+
گاهی انسان گمان می کند چون نسبت به خدا محبّت داشته است خدای تعالی او را به عبادت موفّق کرده است، راه علاج این مورد این است که از خود بپرسد محبّت را چه کسی در قلبش آفریده. اوست که محبت خود را در قلب انسان جای می دهد. پس ‍ همان طور که عبادت نعمتی است از خدا، محبت هم نعمتی است از او که بدون استحقاق به بنده اش عطا می کند زیرا که بنده را در کسب آن ها و در حفظ آن ها دخالتی نیست پس سزاوار است که عجب به خاطر وجود خدای تعالی باشـد که وجود انسان و صفات و اعمال و اسباب و علل عملش را به او عطاء کرده است. عجیب است که انسان به خود عجب ورزد و به کسی که تمام امور به دست اوست و به وجود و کرم و فضل و انعام او بستگی دارد عجب نورزد.
  
عجب است كه انسان را به كبر می خواند (چه اين كه عجب يكی از عوامل [[كبر]] است) و از كبر آفات بسيار به وجود می آيد از جمله باعث می شود انسان گناهان خويش را فراموش كرده به آن ها اهميت ندهد زيرا خود را از بررسی اعمال خود بی نياز می داند.
+
آن چه که انسان بدان عجب می ورزد معمولا موارد زیر است:
  
ديگر اين كه طاعات و عباداتش را در نظر خود بزرگ می بيند و باعث می شود كه انسان به خاطر عباداتش بر خدا منّت نهد و همين برای نقصان يك انسان كافی است.
+
۱- این که به خاطر امور جسمانی چون جمال، ترکیب، صحّت، قوت، تناسب اعضاء و زیبائی چهره دچار عجب شود:
  
هم چنين عجب و خود پسندی اگر به واسطه عبادات حاصل شـود، انسان را از دريافت آفات آن ها كور می كند كسی كه دچار عجب است خود را فريب می دهد و با پروردگارش خدعه می كند و خود را از مكر خدا ([[عذاب الهی]]) در امان می داند و از عقاب خدا غافل می شود.
+
علاج این قسم، تفکر درباره کثافاتی است که در نهان انسان وجود دارد و همین طور اندیشه در اول خلقتش که نطفه ای بود و آخر کارش که تبدیل به جیفه ای می شود و دیگر [[عبرت]] گرفتن از صورت های زیبا و بدن های لطیفی که وجود داشته و اکنون چنان پوسیده اند که طبع عقلاء از آن ها متنفر است.
  
در صورتی كه قرآن عظيم می فرمايد: {{متن قرآن|«لايَأْمَنُ مَكْرَاللّهِ الا القَوْمُ الخاسِرُونَ»}}؛ از عقاب الهی غافل نمی شوند مگر زيانكاران. ([[سوره اعراف]]، 99)
+
۲- قدرت و سطوت: همان طور که [[قرآن کریم]] از [[قوم عاد]] نقل می کند که گفتند: {{متن قرآن|«مَنْ اشَدُّ مِنّا قُوَّةً»}}؛ کیست از ما نیرومندتر؟ <ref>[[سوره فصلت]]،آیه ۱۵</ref>:
  
همچنين انسان را از مشورت، استفاده از ديگران و يادگيری باز می دارد و سبب می شود كه هميشه در ذلّت جهل باقی بماند و چه بسا كسانی كه از نظريه اشتباهی خود در اصول يا فروع دچار عجب می شوند و سبب هلاكت خود را فراهم می كنند.
+
علاج این قسم به این است که بداند یک روز تب، کافی است که قدرتش را تبدیل به ضعف کند و یک ساس یا پشه یا یک خار می تواند او را عاجز نماید.
  
==عجب در آيات قرآن==
+
۳- عجب به عقل و زیرکی در فهم امور دقیق مربوط به مصالح دین و دنیا:
  
خدای تعالی در مقام ردّ و مذمّت می فرمايد: {{متن قرآن|«وَ يَوْمَ حُنَيْن اذْ اعْجَبَتْكُمْ كَثْرتُكُمْ»}}؛ و [[روز حنين]] كه فريفته و مغرور كثرت خود شديد. ([[سوره توبه]]، 25)
+
علاج این قسم به این است که خدا را به خاطر عقلی که به او عطا کرده شکر گزارد و بیندیشد که با کوچک ترین مرضی که بر مشاعرش عارض شود چنان عقلش مختلّ می شود که وسیله خنده و بازیچه دیگران شود.
  
و می فرمايد: {{متن قرآن|«وَظَنُّوا انَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَاتاهمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا»}}؛ آن ها گمان می كردند حصارهايشان ايشان را در مقابل خدا حفظ خواهد كرد ولی خدا از جانبی به سراغشان آمد كه آن ها گمان نمی كردند. ([[سوره حشر]]، 2)
+
۴- عجب به اصل و نسب شریف: مثل این که یک نفر [[سادات|سید]] هاشمی به خاطر این که منسوب به [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی اللّه علیه و آله و سلّم است دچار عجب شود:
  
در اين آيه كفار را مذمّت می كند كه از قلعه ها و شوكت خود دچار عجب شده بودند. و می فرمايد: {{متن قرآن|«الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»}}؛ زيانكارترين مردم كسانی هستند كه كوشش آن ها در راه زندگی دنيا تباه شده ولی گمان می كنند كه نيكوكاری می كنند. ([[سوره كهف]]، 104)
+
علاج این قسم به این است که بداند این کمال نادانی است که در [[اخلاق]] و افعال مخالف سیره پدرانش باشد و با این حال گمان کند که از آن ها است. سزاوار است به این گونه اشخاص که تنها افتخارشان شرافت پدرانشان می باشد گفته شود:
 +
{{بیت|لَئِنْ فَخَّرْتَ بِآبَاءِ ذَوِی شَرَفٍ|لَقَدْ صَدَّقْتَ وَلَکنْ بِئْسَمَا وَلَدُوا}}
  
و می فرمايد: {{متن قرآن|«افَمَنْ زُيّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا»}}؛ آيا كسی كه كردار زشتش در نظرش زينت داده شده و آن را نيكو پنداشته است؟ ([[سوره فاطر]]، 8)
+
اگر به پدران با شرافت و بلند مرتبه ات افتخار می کنی واقعا راست می گویی (آن ها انسان های خوبی بودند) ولی چه بد فرزندی از خود به جای نهادند.
  
حالتی كه در اين آيه شريفه مطرح شده ناشی از عجب است.
+
۵- عجب به اصل و نسب قدرتمند، مثل خاندان سلاطین و ظلمه و یاران ایشان -نه خاندان علم و تقوی-:
  
==عجب در روايات ==
+
علاج این قسم عجب این است که به رسوایی ها و زشت کاری های آنان بیندیشد و ببیند که چگونه مغضوب درگاه الهی شده، و مستحق آتش گردیده اند و چه بد جایگاهی دارند.
  
نبیّ گرامی اسلام صلی اللّه عليه و آله و سلّم می فرمايد: عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ أَوْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه و آله فِي حَدِيثٍ ثَلَاثٌ مُهْلِكَاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًی مُتَّبَعٌ و َإِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه؛ سه چيز است كه باعث هلاكت می شوند، بخلی كه از آن اطاعت شود، هوی و هوسی كه از آن پيروی شود، و عجب شخص به خودش. ([[وسائل الشيعه]]، ج1، ص102)
+
۶- عجب به زیادی نفرات: انسان گاهی به خاطر این که دارای افراد و اطرافیان زیادی چون خدمه، فرزند، نزدیکان، قوم، قبیله، دوستان و یاران است خود را از دیگران برتر دانسته دچار عجب می شود، همان طور که کافران می گفتند: {{متن قرآن|«نَحْنُ اکثَرُ أمْوالا و أوْلادا»}}؛ گفتند: ما دارای اموال و فرزندان بیشتری هستیم. <ref>[[سوره سباء]]،آیه۳۵</ref>
  
و می فرمايد: رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صلی الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشـِيتُ عَلَيْكُمْ مَا هُوَ أَكْبَرُ مِنْ ذَلِكَ الْعُجْب؛ اگر [[گناه]] نكنيد بزرگتر از گناه بر شما می ترسم: و آن عجب (خود پسندی) است. ([[بحارالانوار]]، ج69، ص329)
+
علاج این قسم، این است که در ضعف خود و آن ها بیندیشد و بداند که همه آن ها بندگان ضعیف و عاجزی هستند که نفع و ضرر، موت و حیات و نشر و حشر خود را در اختیار ندارند. {{متن قرآن|«و کمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثِیرَةً بِاذْنِ اللّهِ»}}؛ چه بسا گروه های کوچکی که با اذن خدا بر طوائف بزرگ غالب شده اند. <ref>[[سوره بقره]]، آیه۲۴۹ </ref>از این آیه شریفه استفاده می شود که نمی توان کثرت و قلّت افراد را ملاک برتری قرار داد که بسیار اتفاق می افتد گروهی کوچک از همه جهت برتر از گروه های بزرگ باشند. و نیز بیندیشد که چگونه می توان به خاطر آن ها عجب ورزید در حالی که پس از مرگ با خواری و ذلّت دفن می شود و هیچ یک از آن ها به حال او سودی ندارند. و همگی آن ها در [[روز قیامت]] از او می گریزیند که خدای تعالی درباره آن می فرماید: {{متن قرآن|«یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ * لِکلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یوْمَئِذٍ شَأْنٌ یغْنِیهِ»}}؛ روزی که انسان از برادرش می گریزد و از مادر و پدر و همسر و فرزندان خویش نیز می گریزد زیرا هر کس به اندازه کافی گرفتاری دارد. <ref>[[سوره عبس]]، آیه۳۴ ـ ۳۷</ref>
  
[[امام صادق]] عليه السّلام می فرمايد: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ مِنْ وُلْدِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ سَيَّارٍ يَرْفَعُهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَيْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا ابْتُلِيَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَدا؛ خدای تعالی می دانست كه گناه از عجب و خود پسندی برای مؤمن بهتر است و اگر چنين نبود هرگز مؤمنی را به گناه مبتلا نمی كرد. (كافی، ج2، ص313)
+
۷- عجب به مال: همان طور که [[قرآن کریم]] از گروهی نقل می کند که می گفتند: {{متن قرآن|«انَا اکثَرُ مِنْک مالا وَاعَزُّ نَفَرا»}}؛ در حالی که با دوستش صحبت می کرد گفت دارائی من از تو بیشتر و از حیث تعداد افراد از تو عزیزتر و محترم ترم. <ref>[[سوره کهف]]،آیه۳۴</ref>:
  
و می فرمايد: عَنْهُ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي عَامِرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَكَ؛ هر كس دچار عجب شود هلاك شده است. (كافی، ج2، ص313)
+
علاج این قسم به این است که در آفات و آشوب های مال بیندیشد و بداند که مال اصالتی ندارد، با یک دست کسب می شود و از دست دیگر خارج می شود. و بداند که اگر کثرت مال دلیل برتری کسی بود در بین کفار و [[یهود|یهود]] کسانی هستند که از ثروت بیشتری برخوردارند پس باید آن ها از او بهتر باشند. و بداند که ثروت و خانواده چیزی جز امانت نیست و ناچار روزی می رسد که باید امانت ها برگردند:
 +
{{بیت|وَ مَا الْمَالُ و الاَهْلُونَ اِلاَّ وَدِیعَهٌ|وَ لاَبُدَّ یوْمَاً اِنْ تَرُدَّ الْوَدَایعُ}}
  
و می فرمايد: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَنْدَمُ عَلَيْهِ وَ يَعْمَلُ الْعَمَلَ فَيَسُرُّهُ ذَلِكَ فَيَتَرَاخَی عَنْ حَالِهِ تِلْكَ فَلَأَنْ يَكُونَ عَلَی حَالِهِ تِلْكَ خَيْرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِيه؛ گاهی انسان گناه می كند و پشيمان می شود سپس عملی نيك انجام می دهد و خوشحال می شود، به علت همين سرور و شادمانی از حالی كه قبل از عمل نيك داشت تنزّل می كند پس اگر بر آن حال گناه باقی می ماند برايش بهتر بود. (كافی، ج2، ص313)
+
۸- عجب از نظریه اشتباه: قرآن کریم می فرماید: {{متن قرآن|«أَفَمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا»}}؛ آیا کسی که عمل زشتش در نظر او زینت داده شده و آن را نیکو می بیند. <ref>[[سوره فاطر]]،آیه ۸</ref> و می فرماید: {{متن قرآن|«و َهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعا»}}؛ و آنها گمان می کنند که نیکوکاری می کنند. <ref>[[سوره کهف]]، آیه۱۰۴</ref>:
  
و می فرمايد: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ نَضْرِ بْنِ قِرْوَاشٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ أَتَی عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ كَيْفَ صَلَاتُكَ فَقَالَ مِثْلِي يُسْأَلُ عَنْ صَلَاتِهِ و َأَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ كَذَا وَكَذَا قَالَ فَكَيْفَ بُكَاؤُكَ قَالَ أَبْكِي حَتَّی تَجْرِيَ دُمُوعِي فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِكَكَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُكَائِكَ وَ أَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا يَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَيْءٌ؛ عالمی نزد عابدی آمده از او پرسيد: نمازت چگونه است؟ عابد گفت: آيا از چون منی درباره نمازش سؤال می كنی در حالی كه از فلان وقت خدا را عبادت می كنم. پرسيد: گريه ات چگونه است؟ جواب داد: می گريم تا اشكم جاری می شود. عالم گفت: اگر در حال ترس از خدا می خنديدی از اين گريه در حال ادلال بهتر بود زيرا چيزی از عمل شخص مدلّ بالا نمی رود. (كافی، ج2، ص313)
+
علاج این قسم این است که همیشه نظریات خود را متّهم کند و هیچ گاه فریب نظریه خویش را نخورد مگر در صورتی که یک دلیل قطعی از قرآن یا [[سنت]] پیامبر بر صحت آن گواهی دهد. به اضافه این که رأی خود را بر علماء و عرفاء و اشخاص ماهر صالح عرضه کند تا از صحت آن مطمئن شود.
 +
==پانویس==
 +
{{پانویس}}
  
از [[امام باقر]] عليه السّلام يا [[امام صادق]] عليه السّلام است: عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا عليه السلام قَالَ دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَالْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ و َالْفَاسِقُ صِدِّيقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ يُدِلُّ بِهَا فَتَكُونُ فِكْرَتُهُ فِي ذَلِكَ وَ تَكُونُ فِكْرَةُ الْفَاسِقِ فِي التَّنَدُّمِ عَلَی فِسْقِهِ و َيَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ؛ دو نفر وارد مسجد شدند در حالی كه يكی عابد بود و ديگری فاسق سپس از مسجد خارج شدند در حالی كه فاسق به مرتبه صديقين رسيده بود و عابد فاسق گشته بود زيرا عابد در حالی داخل مسجد شد كه با فكر در عبادتش دچار ادلال بود ولی فكر فاسق در پشيمانی از كرده خود بود و از گناهان خود استغفار می كرد. (كافی، ج2، ص314)
+
==منابع==
 
 
از امام صادق عليه السّلام است كه رسول اكرم صلی اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه و آله بَيْنَمَا مُوسَی عليه السلام جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِيسُ و َعَلَيْهِ بُرْنُسٌ ذُو أَلْوَانٍ فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسَی عليه السلام خَلَعَ الْبُرْنُسَ و َقَامَ إِلَی مُوسَی فَسَلَّمَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَی مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا إِبْلِيسُ قَالَ أَنْتَ فَلَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَكَ قَالَ إِنِّي إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَيْكَ لِمَكَانِكَ مِنَ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ مُوسَی عليه السلام فَمَا هَذَا الْبُرْنُسُ قَالَ بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِي آدَمَ فَقَالَ مُوسَی فَأَخْبِرْنِي بِالذَّنْبِ الَّذِي إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَ اسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ و َصَغُرَ فِي عَيْنِهِ ذَنْبُهُ...؛ [[حضرت موسی]] عليه السّلام نشسته بود كه [[ابليس]] با شنلی رنگارنگ نزد او آمد وقتی نزديك موسی رسيد شنل را برداشت و سلام كرد. موسی عليه السّلام فرمود: كيستی؟ عرض كرد: ابليس. فرمود: خدا تو را به كسی نزديك نكند. عرض كرد: به خاطر منزلتی كه نزد خدا داری برای عرض سلام آمده ام. پرسيد اين شنل چيست؟ عرض كرد: بوسيله آن قلوب مردم را می ربايم. فرمود: چه گناهی است كه اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او مسلّط و مستولی می شوی. عرض كرد: هنگامی كه دچار عجب و خود پسندی شود و عباداتش در نظرش زياد جلوه كند و گناهانش در نظرش كوچك شود. (كافی، ج2، ص314)
 
 
 
و باز آن حضرت می فرمايد: قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِدَاوُدَ عليه السلام يَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ قَالَ كَيْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِينَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّيقِينَ قَالَ يَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ أَنِّي أَقْبَلُ التَّوْبَةَ و َأَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ أَلَّا يُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَيْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَكَ؛ خدای تعالی به داود عليه السّلام فرمود: ای داود گناهكاران را مژده بده كه من [[توبه]] پذيرم و گناهان را می بخشم و صدّيقين را بترسان كه از اعمالشان دچار عجب نشوند بدرستی كه هر بنده ای را برای حساب نگاه دارم هلاك خواهد شد. (كافی، ج2، ص314)
 
 
 
در كتاب [[مصباح الشريعة]] از امام صادق عليه السّلام روايت شده: مصباح الشريعة قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ يُعْجَبُ بِعَمَلِهِ و َلَا يَدْرِي بِمَا يُخْتَمُ لَهُ فَمَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ و َفِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشْدِ وَ ادَّعَی مَا لَيْسَ لَهُ وَالْمُدَّعِي مِنْ غَيْرِ حَقٍّ كَاذِبٌ وَ إِنْ خَفِيَ دَعْوَاهُ و َطَالَ دَهْرُهُ و َإِنَّ أَوَّلَ مَا يُفْعَلُ بِالْمُعْجَبِ نَزْعُ مَا أُعْجِبَ بِهِ لِيَعْلَمَ أَنَّهُ عَاجِزٌ حَقِيرٌ و َيَشْهَدَ عَلَی نَفْسِهِ لِيَكُونَ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَوْكَدَ كَمَا فُعِلَ بِإِبْلِيسَ و َالْعُجْبُ نَبَاتٌ حَبُّهَا الْكُفْرُ وَ أَرْضُهَا النِّفَاقُ و َمَاؤُهَا الْبَغْيُ وَ أَغْصَانُهَا الْجَهْلُ و َوَرَقُهَا الضَّلَالَةُ و َثَمَرُهَا اللَّعْنَةُ وَ الْخُلُودُ فِي النَّارِ فَمَنِ اخْتَارَ الْعُجْبَ فَقَدْ بَذَرَ الْكُفْرَ وَزَرَعَ النِّفَاقَ وَ لَابُدَّ لَهُ مِنْ أَنْ يُثْمِر؛ تعجب می كنم از كسی كه دچار عجب و خود پسندی می شود در حالی كه نمی داند عاقبتش چگونه خواهد بود كسی كه دچار عجب شود از راه هدايت و ارشاد منحرف شده و ادعای بی جا كرده است و كسی كه ادعای ناحقّ كند دروغگو است اگر چه ادعای خود را مخفی كند و هر چند زمان بسيار بر او بگذرد. اولين معامله ای كه با خود پسند انجام می شود اين است كه آن چه را كه بدان می نازد از او می گيرند تا بداند كه عاجز فقيری بيش نيست و بر عليه خود شهادت دهد تا حجت خدا درباره اش محكم تر شود همان گونه كه با ابليس عمل شد. عجب گياهی است كه دانه اش كفر و زمينش نفاق و آبش سركشی و شاخه هايش جهل و برگ هايش ‍ گمراهی و ميوه اش لعنت و خلود در آتش است. پس كسی كه عجب را برگزيند بذر كفر در مزرعه نفاق پاشيده و چاره ای ندارد جز آنكه ميوه آن را بچيند. (بحارالانوار، ج69، ص320)
 
 
 
==خلاصه ای در معالجه عجب ==
 
 
 
عجب مرضی است كه جز نادانی محض علت ديگری ندارد بنابراين درمانش علم و معرفت است زيرا علاج هر مرض با ضد علت آن ممكن است. در اين بحث عجب را فقط در مورد افعالی فرض می كنيم كه تحت اختيار انسان هستند مثل عبادات كه از آن ها به ورع و [[تقوی]] و عبادت تعبير می شود. زيرا عجب به واسطه اين افعال بيشتر از افعالی است كه چون جمال و قدرت و اصل و نسب از اختيار انسان خارجند.
 
 
 
عجب انسان به خاطر عمل يا از آن جهت است كه خود را محل تحقق و مجرای وقوع آن عمل می داند يا از آن جهت است كه خود را سبب آن عمل می پندارد و آن عمل را ناشی از قوت و قدرت خود می داند.
 
 
 
اگر انسان از جهت اول دچار عجب شده بايد بداند كه گرفتار جهل شـده است زيرا محل هميشه در تسخير اراده ديگری است و از جهت ديگری است كه عمل در او پيدا می شود و انجام می يابد و او دخالتی در ايجاد عمل ندارد پس چگونه به خاطر چيزی كه به او مربوط نمی شود عجب می ورزد.
 
 
 
و اگر از جهت دوم دچار خود پسندی شده سزاوار است بينديشد كه قوّه و قدرت، و اراده و اعضا و اسباب ديگری كه موجب ايجاد عمل می شوند از كجا به او عطاء شده اند و اگر پی برد كه تمام اين ها نعمت هائی هستند از جانب خدای تعالی كه بدون استحقاق قبلی به او عطا شده، سزاوار است عجبش به خاطر جود و كرم و فضل خدای تعالی باشد كه بدون استحقاق اين همه نعمت به او بخشيده.
 
 
 
گاهی انسان گمان می كند چون نسبت به خدا محبّت داشته است خدای تعالی او را به عبادت موفّق كرده است راه علاج اين مورد اين است كه از خود بپرسد محبّت را چه كسی در قلبش آفريده.
 
 
 
اوست كه محبت خود را در قلب انسان جای می دهد پس ‍ همان طور كه عبادت نعمتی است از خدا، محبت هم نعمتی است از او كه بدون استحقاق به بنده اش عطا می كند زيرا كه بنده را در كسب آن ها و در حفظ آن ها دخالتی نيست پس سزاوار است كه عجب به خاطر وجود خدای تعالی باشـد كه وجود انسان و صفات و اعمال و اسباب و علل عملش را به او عطاء كرده است.
 
 
 
عجيب است كه انسان به خود عجب ورزد و به كسی كه تمام امور به دست اوست و به وجود و كرم و فضل و انعام او بستگی دارد عجب نورزد.
 
 
 
== اقسام عجب و علاج تفصيلی آن==
 
 
 
آن چه كه انسان بدان عجب می ورزد بر دو قسم است:
 
 
 
* آنهايی كه در كبر دخالت دارند و انسان به خاطر آن ها تكبر می ورزد.
 
* آنهايی كه در تكبر دخالت ندارند يعنی انسان نمی تواند به خاطر آن ها فخر كند مثل نظريات اشتباه كه در اثر جهل، صائب و نيكو جلوه می كنند و باعث عجب می شوند.
 
  
اين قسم از وسائل عجب را می توان به هشت قسم تقسيم كرد:
+
*[http://www.downloadbook.org/maasumin/np/ojb.HTM گروهی از پژوهشگران، عجب، سایت دانلود بوک، بخش با معصومین]، بازیابی :۱ بهمن ۱۳۹۱.
  
* اين كه به خاطر امور جسمانی چون جمال، تركيب، صحّت، قوت، تناسب اعضاء و زيبائی چهره دچار عجب شود.علاج اين قسم، تفكر درباره كثافاتی است كه در نهان انسان وجود دارد و همين طور انديشه در اول خلقتش كه نطفه ای بود و آخر كارش كه تبديل به جيفه ای می شود و ديگر عبرت گرفتن از صورت های زيبا و بدن های لطيفی كه وجود داشته و اكنون چنان پوسيده اند كه طبع عقلاء از آن ها متنفر است
 
* قدرت و سطوت.
 
 
همان طور كه [[قرآن كريم]] از قومی نقل می كند كه گفتند: {{متن قرآن|«مَنْ اشَدُّ مِنّا قُوَّةً»}}؛ قوم عاد گفتند: كيست از ما نيرومندتر؟ ([[سوره فصلت]]: 15)
 
 
علاج اين قسم به اين است كه بداند يك روزِ تب، كافی است كه قدرتش را تبديل به ضعف كند و يك ساس يا پشه يا يك خار می تواند او را عاجز نمايد.
 
 
* عجب به عقل و زيركی در فهم امور دقيق مربوط به مصالح دين و دنيا علاج اين قسم به اين است كه خدا را به خاطر عقلی كه به او عطا كرده شكر گزارد و بينديشد كه با كوچك ترين مرضی كه بر مشاعرش عارض شود چنان عقلش مختلّ می شود كه وسيله خنده و بازيچه ديگران شود.
 
 
* عجب به اصل و نسب شريف.
 
 
مثل اين كه يك نفر سيّد هاشمی به خاطر اين كه منسوب به پيامبر اكرم صلی اللّه عليه و آله و سلّم است دچار عجب شود علاج اين قسم به اين است كه بداند اين كمال نادانی است كه در اخلاق و افعال مخالف سيره پدرانش باشد و با اين حال گمان كند كه از آن ها است.
 
 
سزاوار است به اين گونه اشخاص كه تنها افتخارشان شرافت پدرانشان می باشد گفته شود.
 
 
{{بیت|لَئِنْ فَخَّرْتَ بِآبَاءِ ذَوِیْ شَرَفٍ|لَقَدْ صَدَّقْتَ وَلَكِنْ بِئْسَمَا وَلَدُوا}}
 
 
اگر به پدران با شرافت و بلند مرتبه ات افتخار می كنی واقعا راست می گويی آن ها انسان های خوبی بودند ولی چه بد فرزندی از خود به جای نهادند.
 
 
* عجب به اصل و نسب قدرتمند
 
 
مثل خاندان سلاطين و ظلمه و ياران ايشان ـ نه خاندان علم و تقوی ـ علاج اين قسم عجب اين است كه به رسوايی ها و زشت كاري های آنان بينديشد و ببيند كه چگونه مغضوب درگاه الهی شده، و مستحق آتش گرديده اند و چه بد جايگاهی دارند.
 
 
6 ـ عجب به زيادی نفرات.
 
 
انسان گاهی به خاطر اين كه دارای افراد و اطرافيان زيادی چون خدمه، فرزند، نزديكان، قوم، قبيله، دوستان و ياران است خود را از ديگران برتر دانسته دچار عجب می شود، همان طور كه كافران می گفتند: {{متن قرآن|«نَحْنُ اكْثَرُ امْوالا و َاوْلادا»}}؛ گفتند: ما دارای اموال و فرزندان بيشتری هستيم. ([[سوره سباء]]، 35)
 
 
علاج اين قسم، اين است كه در ضعف خود و آن ها بينديشد و بداند كه همه آن ها بندگان ضعيف و عاجزی هستند كه نفع و ضرر، موت و حيات و نشر و حشر خود را در اختيار ندارند.
 
 
{{متن قرآن|«و كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِاذْنِ اللّهِ»}}؛ چه بسا گروه های كوچكی كه با اذن خدا بر طوائف بزرگ غالب شده اند. ([[سوره بقره]]، 249)
 
 
از اين آيه شريفه استفاده می شود كه نمی توان كثرت و قلّت افراد را ملاك برتری قرار داد كه بسيار اتفاق می افتد گروهی كوچك از همه جهت برتر از گروه های بزرگ باشند.
 
 
و بينديشد كه چگونه می توان به خاطر آن ها عجب ورزيد در حالی كه پس از مرگ با خواری و ذلّت دفن می شود و هيچ يك از آن ها به حال او سودی ندارند. و همگی آن ها در [[روز قيامت]] از او می گريزيند كه خدای تعالی درباره آن می فرمايد: {{متن قرآن|«
 
يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ × وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ × وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ × لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ»}}؛ روزی كه انسان از برادرش می گريزد و از مادر و پدر و همسر و فرزندان خويش نيز می گريزد زيرا هر كس به اندازه كافی گرفتاری دارد. ([[سوره عبس]]، 34 ـ 37)
 
 
7 ـ عجب به مال.
 
 
همان طور كه [[قرآن كريم]] از گروهی نقل می كند كه می گفتند: {{متن قرآن|«انَا اكْثَرُ مِنْكَ مالا وَاعَزُّ نَفَرا»}}؛ در حالی كه با دوستش صحبت می كرد گفت دارائی من از تو بيشتر و از حيث تعداد افراد از تو عزيزتر و محترم ترم. ([[سوره كهف]]، 34)
 
 
علاج اين قسم به اين است كه در آفات و آشوب های مال بينديشد و بداند كه مال اصالتی ندارد با يك دست كسب می شود و از دست ديگر خارج می شود.
 
 
{{بیت|وَ مَا الْمَالُ و َالاَهْلُونَ اِلاَّ وَدِيعَهٌ|وَ لاَبُدَّ يَوْمَاً اِنْ تَرُدَّ الْوَدَايِعُ}}
 
 
ثروت و خانواده چيزی جز امانت نيست و ناچار روزی می رسد كه بايد امانت ها برگردند و بداند كه اگر كثرت مال دليل برتری كسی بود در بين كفار و يهود كسانی هستند كه از ثروت بيشتری برخوردارند پس بايد آن ها از او بهتر باشند.
 
 
8 ـ عجب از نظريه اشتباه.
 
 
قرآن كريم می فرمايد: {{متن قرآن|«أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا»}}؛ آيا كسی كه عمل زشتش در نظر او زينت داده شده و آن را نيكو می بيند. ([[سوره فاطر]]، 8)
 
 
و می فرمايد: {{متن قرآن|«و َهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا»}}؛ و آنها گمان می كنند كه نيكوكاری می كنند. ([[سوره كهف]]، 104)
 
 
علاج اين قسم اين است كه هميشه نظريات خود را متّهم كند و هيچ گاه فريب نظريه خويش را نخورد مگر در صورتی كه يك دليل قطعی از قرآن يا سنت پيامبر بر صحت آن گواهی دهد. به اضافه اين كه رأی خود را بر علماء و عرفاء و اشخاص ماهر صالح عرضه كند تا از صحت آن مطمئن شود.
 
 
اللهم انت الغنی و بيدك الامر و نحن الفقراء
 
 
==منابع==
 
[http://www.downloadbook.org/maasumin/np/ojb.HTM گروهی از پژوهشگران، عجب، سایت دانلود بوک، بخش با معصومین]، بازیابی :1 بهمن 1391.
 
 
[[رده:اخلاق فردی]]
 
[[رده:اخلاق فردی]]
 
[[رده:صفات ناپسند]]
 
[[رده:صفات ناپسند]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۵۶


این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«عُجب» یا خودپسندی، عبارت است از بزرگ دیدن نعمت و خوشنودی به آن و فراموش کردن نعمت دهنده. این صفت ناپسند دارای آثار سوئی بوده و در قرآن و روایات نکوهش شده است.

مفهوم عجب

عُجب عبارت است: از بزرگ دانستن نعمت و تکیه بر آن و فراموش کردن نسبت نعمت با نعمت دهنده. اما اگر کسی از زوال نعمت در هراس باشد یا بترسد که نعمتش مکدّر شود یا از این جهت که نعمت را از جانب خدا می داند خوشحال باشد، در این صورت دچار عجب نشده چون عجب بزرگداشت نعمت با فراموش کردن نسبت آن به خداست.

اگر اضافه بر عجب، این حالت در انسان پیدا شود که خود را نزد خدا محقّ بداند و فکر کند که نزد خدا منزلتی دارد بطوری که در دنیا از عملش توقع کرامت داشته باشد و بیش از آن که فاسقان را مستحقّ بداند، خود را مستحقّ بداند که به هیچ ناخوشایندی گرفتار نشود این حالت اِدلال نامیده می شود.

یک مثال برای عجب و ادلال: گاهی انسان به دیگری هدیه ای می دهد که در نظرش بسیار با اهمیت جلوه می کند و لذا بر او منّت می نهد، این شخص در این صورت دچار عجب و خود پسندی شده است. اگر علاوه بر منّت او را به خدمت گیرد و از او انتظاراتی داشته باشد، دچار اِدلال شده است. ادلال به معنی ناز و کرشمه و نترسیدن از خدا به خاطر اعتمادی که بر اعمال و عبادت برای انسان حاصل می شود، چنانچه گویی او را بر خدا حقّی است که با وجود آن جای هیچ خوف و هراسی نیست.

عجب در آیات قرآن

  • خدای تعالی در مقام ردّ و مذمّت عجب می فرماید: «وَ یوْمَ حُنَین اذْ اعْجَبَتْکمْ کثْرتُکمْ»؛ و روز حنین که فریفته و مغرور کثرت خود شدید. [۱]
  • و می فرماید: «وَظَنُّوا انَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَاتاهمُ اللّهُ مِنْ حَیثُ لَمْ یحْتَسِبُوا»؛ آن ها گمان می کردند حصارهایشان ایشان را در مقابل خدا حفظ خواهد کرد ولی خدا از جانبی به سراغشان آمد که آن ها گمان نمی کردند. [۲] در این آیه کفار را مذمّت می کند که از قلعه ها و شوکت خود دچار عجب شده بودند.
  • و می فرماید: «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا»؛ زیانکارترین مردم کسانی هستند که کوشش آن ها در راه زندگی دنیا تباه شده ولی گمان می کنند که نیکوکاری می کنند. (سوره کهف،آیه۱۰۴)
  • و می فرماید: «افَمَنْ زُیّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا»؛ آیا کسی که کردار زشتش در نظرش زینت داده شده و آن را نیکو پنداشته است؟ [۳] حالتی که در این آیه شریفه مطرح شده ناشی از عجب است.

عجب در روایات

  • پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله: عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یونُسَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِی عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ أَوْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی حَدِیثٍ ثَلَاثٌ مُهْلِکاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًی مُتَّبَعٌ و َإِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه؛ سه چیز است که باعث هلاکت می شوند، بخلی که از آن اطاعت شود، هوی و هوسی که از آن پیروی شود، و عجب شخص به خودش. [۴]
  • پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله: لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشـِیتُ عَلَیکمْ مَا هُوَ أَکبَرُ مِنْ ذَلِک الْعُجْب؛ اگر گناه نکنید بزرگتر از گناه بر شما می ترسم: و آن عجب (خود پسندی) است. [۵]
  • امام صادق علیه السّلام: إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَیرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِک مَا ابْتُلِی مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَدا؛ خدای تعالی می دانست که گناه از عجب و خود پسندی برای مؤمن بهتر است و اگر چنین نبود هرگز مؤمنی را به گناه مبتلا نمی کرد. [۶]
  • امام صادق علیه السّلام: مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَک؛ هر کس دچار عجب شود هلاک شده است.[۷]
  • امام صادق علیه السّلام:إِنَّ الرَّجُلَ لَیذْنِبُ الذَّنْبَ فَینْدَمُ عَلَیهِ وَ یعْمَلُ الْعَمَلَ فَیسُرُّهُ ذَلِک فَیتَرَاخَی عَنْ حَالِهِ تِلْک فَلَأَنْ یکونَ عَلَی حَالِهِ تِلْک خَیرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِیه؛ گاهی انسان گناه می کند و پشیمان می شود سپس عملی نیک انجام می دهد و خوشحال می شود، به علت همین سرور و شادمانی از حالی که قبل از عمل نیک داشت تنزّل می کند. پس اگر بر آن حال گناه باقی می ماند برایش بهتر بود. [۸]
  • امام صادق علیه السّلام:أَتَی عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ کیفَ صَلَاتُک فَقَالَ مِثْلِی یسْأَلُ عَنْ صَلَاتِهِ و َأَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ کذَا وَکذَا قَالَ فَکیفَ بُکاؤُک قَالَ أَبْکی حَتَّی تَجْرِی دُمُوعِی فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِکک وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکائِک وَ أَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا یصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیءٌ؛ عالمی نزد عابدی آمده از او پرسید: نمازت چگونه است؟ عابد گفت: آیا از چون منی درباره نمازش سؤال می کنی در حالی که از فلان وقت خدا را عبادت می کنم. پرسید: گریه ات چگونه است؟ جواب داد: می گریم تا اشکم جاری می شود. عالم گفت: اگر در حال ترس از خدا می خندیدی از این گریه در حال ادلال بهتر بود زیرا چیزی از عمل شخص مدلّ بالا نمی رود. [۹]
  • امام باقر علیه السّلام یا امام صادق علیه السّلام:دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَالْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ و َالْفَاسِقُ صِدِّیقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ وَ ذَلِک أَنَّهُ یدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ یدِلُّ بِهَا فَتَکونُ فِکرَتُهُ فِی ذَلِک وَ تَکونُ فِکرَةُ الْفَاسِقِ فِی التَّنَدُّمِ عَلَی فِسْقِهِ و َیسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ؛ دو نفر وارد مسجد شدند در حالی که یکی عابد بود و دیگری فاسق سپس از مسجد خارج شدند در حالی که فاسق به مرتبه صدیقین رسیده بود و عابد فاسق گشته بود، زیرا عابد در حالی داخل مسجد شد که با فکر در عبادتش دچار ادلال بود ولی فکر فاسق در پشیمانی از کرده خود بود و از گناهان خود استغفار می کرد. [۱۰]
  • امام صادق علیه السّلام:قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَینَمَا مُوسَی علیه السلام جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِیسُ و َعَلَیهِ بُرْنُسٌ ذُو أَلْوَانٍ فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسَی علیه السلام خَلَعَ الْبُرْنُسَ و َقَامَ إِلَی مُوسَی فَسَلَّمَ عَلَیهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَی مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا إِبْلِیسُ قَالَ أَنْتَ فَلَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَک قَالَ إِنِّی إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَیک لِمَکانِک مِنَ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ مُوسَی علیه السلام فَمَا هَذَا الْبُرْنُسُ قَالَ بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِی آدَمَ فَقَالَ مُوسَی فَأَخْبِرْنِی بِالذَّنْبِ الَّذِی إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَیهِ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَ اسْتَکثَرَ عَمَلَهُ و َصَغُرَ فِی عَینِهِ ذَنْبُهُ...؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حضرت موسی علیه السّلام نشسته بود که ابلیس با شنلی رنگارنگ نزد او آمد. وقتی نزدیک موسی رسید شنل را برداشت و سلام کرد. موسی علیه السّلام فرمود: کیستی؟ عرض کرد: ابلیس. فرمود: خدا تو را به کسی نزدیک نکند. عرض کرد: به خاطر منزلتی که نزد خدا داری برای عرض سلام آمده ام. پرسید این شنل چیست؟ عرض کرد: بوسیله آن قلوب مردم را می ربایم. فرمود: چه گناهی است که اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او مسلّط و مستولی می شوی؟ عرض کرد: هنگامی که دچار عجب و خود پسندی شود و عباداتش در نظرش زیاد جلوه کند و گناهانش در نظرش کوچک شود. [۱۱]
  • امام صادق علیه السّلام:قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِدَاوُدَ علیه السلام یا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ قَالَ کیفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِینَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّیقِینَ قَالَ یا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ أَنِّی أَقْبَلُ التَّوْبَةَ و َأَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ أَلَّا یعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَیسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَک؛ خدای تعالی به داود علیه السّلام فرمود: ای داود گناهکاران را مژده بده که من توبه پذیرم و گناهان را می بخشم و صدّیقین را بترسان که از اعمالشان دچار عجب نشوند، بدرستی که هر بنده ای را برای حساب نگاه دارم هلاک خواهد شد. [۱۲]
  • امام صادق علیه السّلام: الْعَجَبُ کلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یعْجَبُ بِعَمَلِهِ و َلَا یدْرِی بِمَا یخْتَمُ لَهُ فَمَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ و َفِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشْدِ وَ ادَّعَی مَا لَیسَ لَهُ وَالْمُدَّعِی مِنْ غَیرِ حَقٍّ کاذِبٌ وَ إِنْ خَفِی دَعْوَاهُ و َطَالَ دَهْرُهُ و َإِنَّ أَوَّلَ مَا یفْعَلُ بِالْمُعْجَبِ نَزْعُ مَا أُعْجِبَ بِهِ لِیعْلَمَ أَنَّهُ عَاجِزٌ حَقِیرٌ و َیشْهَدَ عَلَی نَفْسِهِ لِیکونَ الْحُجَّةُ عَلَیهِ أَوْکدَ کمَا فُعِلَ بِإِبْلِیسَ و َالْعُجْبُ نَبَاتٌ حَبُّهَا الْکفْرُ وَ أَرْضُهَا النِّفَاقُ و َمَاؤُهَا الْبَغْی وَ أَغْصَانُهَا الْجَهْلُ و َوَرَقُهَا الضَّلَالَةُ و َثَمَرُهَا اللَّعْنَةُ وَ الْخُلُودُ فِی النَّارِ فَمَنِ اخْتَارَ الْعُجْبَ فَقَدْ بَذَرَ الْکفْرَ وَزَرَعَ النِّفَاقَ وَ لَابُدَّ لَهُ مِنْ أَنْ یثْمِر؛ تعجب می کنم از کسی که دچار عجب و خود پسندی می شود در حالی که نمی داند عاقبتش چگونه خواهد بود کسی که دچار عجب شود از راه هدایت و ارشاد منحرف شده و ادعای بی جا کرده است و کسی که ادعای ناحقّ کند دروغگو است اگر چه ادعای خود را مخفی کند و زمان بسیار بر او بگذرد. اولین معامله ای که با خودپسند انجام می شود این است که آن چه را که بدان می نازد از او می گیرند تا بداند که عاجز فقیری بیش نیست و بر علیه خود شهادت دهد تا حجت خدا درباره اش محکم تر شود همان گونه که با ابلیس عمل شد. عُجب گیاهی است که دانه اش کفر و زمینش نفاق و آبش سرکشی و شاخه هایش جهل و برگ هایش ‍ گمراهی و میوه اش لعنت و خلود در آتش است. پس کسی که عجب را برگزیند بذر کفر در مزرعه نفاق پاشیده و چاره ای ندارد جز آنکه میوه آن را بچیند. [۱۳]
  • علی بن سوید از امام کاظم علیه السّلام درباره عجبی که عمل را باطل می کند پرسید. حضرت فرمود:الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یزَینَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیرَاهُ حَسَناً فَیعْجِبَهُ و َیحْسَبَ أَنَّهُ یحْسِنُ صُنْعاً و َمِنْهَا أَنْ یؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیمُنَّ عَلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ و َلِلَّهِ عَلَیهِ فِیهِ الْمَنُّ؛ ععجب دارای درجاتی است، بعضی از آن درجات این است که کارهای زشت انسان در نظر زیبا جلوه کند و او آن ها را نیکو ببیند، درجه دیگرش آن است که انسان به خدا ایمان آورد و به خاطر ایمانش بر خدا منّت گذارد در حالی که خدا بر او منّت دارد. [۱۴]

آفات و مضرات عجب

  • عجب است که انسان را به کبر می خواند (چه این که عجب یکی از عوامل کبر است) و از کبر آفات بسیار به وجود می آید از جمله باعث می شود انسان گناهان خویش را فراموش کرده به آنها اهمیت ندهد زیرا خود را از بررسی اعمال خود بی نیاز می داند.
  • دیگر این که طاعات و عباداتش را در نظر خود بزرگ می بیند و باعث می شود که انسان به خاطر عباداتش بر خدا منّت نهد و همین برای نقصان یک انسان کافی است.
  • همچنین عجب و خود پسندی اگر به واسطه عبادات حاصل شـود، انسان را از دریافت آفات آنها کور می کند. کسی که دچار عجب است خود را فریب می دهد و با پروردگارش خدعه می کند و خود را از مکر خدا (عذاب الهی) در امان می داند و از عقاب خدا غافل می شود. در صورتی که قرآن عظیم می فرماید: «لایأْمَنُ مَکرَاللّهِ الا القَوْمُ الخاسِرُونَ»؛ از عقاب الهی غافل نمی شوند مگر زیانکاران. [۱۵]
  • همچنین انسان را از مشورت، استفاده از دیگران و یادگیری باز می دارد و سبب می شود که همیشه در ذلّت جهل باقی بماند و چه بسا کسانی که از نظریه اشتباهی خود در اصول یا فروع دچار عجب می شوند و سبب هلاکت خود را فراهم می کنند.

اقسام عجب و معالجه آن

عجب مرضی است که جز نادانی محض علت دیگری ندارد بنابراین درمانش علم و معرفت است، زیرا علاج هر مرض با ضد علت آن ممکن است. در این بحث عجب را فقط در مورد افعالی فرض می کنیم که تحت اختیار انسان هستند مثل عبادات که از آن ها به ورع و تقوی و عبادت تعبیر می شود. زیرا عجب به واسطه این افعال بیشتر از افعالی است که چون جمال و قدرت و اصل و نسب از اختیار انسان خارجند.

عجب انسان به خاطر عمل یا از آن جهت است که خود را محل تحقق و مجرای وقوع آن عمل می داند، یا از آن جهت است که خود را سبب آن عمل می پندارد و آن عمل را ناشی از قوت و قدرت خود می داند.

اگر انسان از جهت اول دچار عجب شده باید بداند که گرفتار جهل شده است زیرا محل همیشه در تسخیر اراده دیگری است و از جهت دیگری است که عمل در او پیدا می شود و انجام می یابد و او دخالتی در ایجاد عمل ندارد، پس چگونه به خاطر چیزی که به او مربوط نمی شود عجب می ورزد. و اگر از جهت دوم دچار خود پسندی شده، سزاوار است بیندیشد که قوّه و قدرت، و اراده و اعضا و اسباب دیگری که موجب ایجاد عمل می شوند از کجا به او عطاء شده اند و اگر پی برد که تمام این ها نعمت هائی هستند از جانب خدای تعالی که بدون استحقاق قبلی به او عطا شده، سزاوار است عجبش به خاطر جود و کرم و فضل خدای تعالی باشد که بدون استحقاق این همه نعمت به او بخشیده.

گاهی انسان گمان می کند چون نسبت به خدا محبّت داشته است خدای تعالی او را به عبادت موفّق کرده است، راه علاج این مورد این است که از خود بپرسد محبّت را چه کسی در قلبش آفریده. اوست که محبت خود را در قلب انسان جای می دهد. پس ‍ همان طور که عبادت نعمتی است از خدا، محبت هم نعمتی است از او که بدون استحقاق به بنده اش عطا می کند زیرا که بنده را در کسب آن ها و در حفظ آن ها دخالتی نیست پس سزاوار است که عجب به خاطر وجود خدای تعالی باشـد که وجود انسان و صفات و اعمال و اسباب و علل عملش را به او عطاء کرده است. عجیب است که انسان به خود عجب ورزد و به کسی که تمام امور به دست اوست و به وجود و کرم و فضل و انعام او بستگی دارد عجب نورزد.

آن چه که انسان بدان عجب می ورزد معمولا موارد زیر است:

۱- این که به خاطر امور جسمانی چون جمال، ترکیب، صحّت، قوت، تناسب اعضاء و زیبائی چهره دچار عجب شود:

علاج این قسم، تفکر درباره کثافاتی است که در نهان انسان وجود دارد و همین طور اندیشه در اول خلقتش که نطفه ای بود و آخر کارش که تبدیل به جیفه ای می شود و دیگر عبرت گرفتن از صورت های زیبا و بدن های لطیفی که وجود داشته و اکنون چنان پوسیده اند که طبع عقلاء از آن ها متنفر است.

۲- قدرت و سطوت: همان طور که قرآن کریم از قوم عاد نقل می کند که گفتند: «مَنْ اشَدُّ مِنّا قُوَّةً»؛ کیست از ما نیرومندتر؟ [۱۶]:

علاج این قسم به این است که بداند یک روز تب، کافی است که قدرتش را تبدیل به ضعف کند و یک ساس یا پشه یا یک خار می تواند او را عاجز نماید.

۳- عجب به عقل و زیرکی در فهم امور دقیق مربوط به مصالح دین و دنیا:

علاج این قسم به این است که خدا را به خاطر عقلی که به او عطا کرده شکر گزارد و بیندیشد که با کوچک ترین مرضی که بر مشاعرش عارض شود چنان عقلش مختلّ می شود که وسیله خنده و بازیچه دیگران شود.

۴- عجب به اصل و نسب شریف: مثل این که یک نفر سید هاشمی به خاطر این که منسوب به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است دچار عجب شود:

علاج این قسم به این است که بداند این کمال نادانی است که در اخلاق و افعال مخالف سیره پدرانش باشد و با این حال گمان کند که از آن ها است. سزاوار است به این گونه اشخاص که تنها افتخارشان شرافت پدرانشان می باشد گفته شود:

لَئِنْ فَخَّرْتَ بِآبَاءِ ذَوِی شَرَفٍ لَقَدْ صَدَّقْتَ وَلَکنْ بِئْسَمَا وَلَدُوا

اگر به پدران با شرافت و بلند مرتبه ات افتخار می کنی واقعا راست می گویی (آن ها انسان های خوبی بودند) ولی چه بد فرزندی از خود به جای نهادند.

۵- عجب به اصل و نسب قدرتمند، مثل خاندان سلاطین و ظلمه و یاران ایشان -نه خاندان علم و تقوی-:

علاج این قسم عجب این است که به رسوایی ها و زشت کاری های آنان بیندیشد و ببیند که چگونه مغضوب درگاه الهی شده، و مستحق آتش گردیده اند و چه بد جایگاهی دارند.

۶- عجب به زیادی نفرات: انسان گاهی به خاطر این که دارای افراد و اطرافیان زیادی چون خدمه، فرزند، نزدیکان، قوم، قبیله، دوستان و یاران است خود را از دیگران برتر دانسته دچار عجب می شود، همان طور که کافران می گفتند: «نَحْنُ اکثَرُ أمْوالا و أوْلادا»؛ گفتند: ما دارای اموال و فرزندان بیشتری هستیم. [۱۷]

علاج این قسم، این است که در ضعف خود و آن ها بیندیشد و بداند که همه آن ها بندگان ضعیف و عاجزی هستند که نفع و ضرر، موت و حیات و نشر و حشر خود را در اختیار ندارند. «و کمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثِیرَةً بِاذْنِ اللّهِ»؛ چه بسا گروه های کوچکی که با اذن خدا بر طوائف بزرگ غالب شده اند. [۱۸]از این آیه شریفه استفاده می شود که نمی توان کثرت و قلّت افراد را ملاک برتری قرار داد که بسیار اتفاق می افتد گروهی کوچک از همه جهت برتر از گروه های بزرگ باشند. و نیز بیندیشد که چگونه می توان به خاطر آن ها عجب ورزید در حالی که پس از مرگ با خواری و ذلّت دفن می شود و هیچ یک از آن ها به حال او سودی ندارند. و همگی آن ها در روز قیامت از او می گریزیند که خدای تعالی درباره آن می فرماید: «یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ * لِکلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یوْمَئِذٍ شَأْنٌ یغْنِیهِ»؛ روزی که انسان از برادرش می گریزد و از مادر و پدر و همسر و فرزندان خویش نیز می گریزد زیرا هر کس به اندازه کافی گرفتاری دارد. [۱۹]

۷- عجب به مال: همان طور که قرآن کریم از گروهی نقل می کند که می گفتند: «انَا اکثَرُ مِنْک مالا وَاعَزُّ نَفَرا»؛ در حالی که با دوستش صحبت می کرد گفت دارائی من از تو بیشتر و از حیث تعداد افراد از تو عزیزتر و محترم ترم. [۲۰]:

علاج این قسم به این است که در آفات و آشوب های مال بیندیشد و بداند که مال اصالتی ندارد، با یک دست کسب می شود و از دست دیگر خارج می شود. و بداند که اگر کثرت مال دلیل برتری کسی بود در بین کفار و یهود کسانی هستند که از ثروت بیشتری برخوردارند پس باید آن ها از او بهتر باشند. و بداند که ثروت و خانواده چیزی جز امانت نیست و ناچار روزی می رسد که باید امانت ها برگردند:

وَ مَا الْمَالُ و الاَهْلُونَ اِلاَّ وَدِیعَهٌ وَ لاَبُدَّ یوْمَاً اِنْ تَرُدَّ الْوَدَایعُ

۸- عجب از نظریه اشتباه: قرآن کریم می فرماید: «أَفَمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا»؛ آیا کسی که عمل زشتش در نظر او زینت داده شده و آن را نیکو می بیند. [۲۱] و می فرماید: «و َهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعا»؛ و آنها گمان می کنند که نیکوکاری می کنند. [۲۲]:

علاج این قسم این است که همیشه نظریات خود را متّهم کند و هیچ گاه فریب نظریه خویش را نخورد مگر در صورتی که یک دلیل قطعی از قرآن یا سنت پیامبر بر صحت آن گواهی دهد. به اضافه این که رأی خود را بر علماء و عرفاء و اشخاص ماهر صالح عرضه کند تا از صحت آن مطمئن شود.

پانویس

  1. سوره توبه،آیه۲۵
  2. سوره حشر،آیه۲
  3. سوره فاطر،آیه۸
  4. وسائل الشیعه، ج۱، ص۱۰۲
  5. بحارالانوار، ج۶۹، ص۳۲۹
  6. کافی، ج۲، ص۳۱۳
  7. کافی، ج۲، ص۳۱۳
  8. کافی، ج۲، ص۳۱۳
  9. کافی، ج۲، ص۳۱۳
  10. کافی، ج۲، ص۳۱۴
  11. کافی، ج۲، ص۳۱۴
  12. کافی، ج۲، ص۳۱۴
  13. بحارالانوار، ج۶۹، ص۳۲۰
  14. کافی، ج۲، ص۳۱۳
  15. سوره اعراف، ۹۹
  16. سوره فصلت،آیه ۱۵
  17. سوره سباء،آیه۳۵
  18. سوره بقره، آیه۲۴۹
  19. سوره عبس، آیه۳۴ ـ ۳۷
  20. سوره کهف،آیه۳۴
  21. سوره فاطر،آیه ۸
  22. سوره کهف، آیه۱۰۴


منابع