شیخ مهدی سراج انصاری

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ولادت

شيخ مهدي سراج انصاري مشهور به «سراج الواعظين»[۱] فرزند آيت الله شيخ عبدالرحيم كليبري انصاري، در روز يكشنبه 7 شوال 1313 ق (سوم فروردين 1275 ش) در نجف اشرف به دنیا آمد

ايشان در مورد جو معنوي خانواده خويش نوشته است: «در دوره زندگاني خود، چيزي كه مايه خرسندي من است، آن است كه محيط زندگاني من از نخست جهل و ناداني نبوده است، زيرا از روزي كه چشم خود را گشودم، خود را در دامان پدري ديدم كه يكي از مراجع بزرگ تبريز بود و هميشه مراقب فرزندان خويش بوده و راه سعادت را با دلايل روشن به روي فرزندان خود باز مي‌نمود.

اگرچه ميان باز شدن چشم من با مرگ يك چنين پدري، فاصله بسيار كمی‌‌شد؛ ولي در اثر پرورش ايشان، نيروي ميل و رغبت بر تحصيل علوم و كمالات در من تقويت شده بود.[۲]

نسب سراج انصاري

سلسله و خاندان سراج انصاري به صحابي معروف پيامبر صلی الله علیه و آله جابر بن عبدالله انصاري می‌‌رسد. او در اين مورد می‌‌نويسد: «سلسله نسب ما به موجب مداركي كه آن مرحوم (پدرم) در دست داشت، به جابر ابن عبدالله انصاری منتهي می‌‌شود و اسنادي كه در اين موضوع بود، در زمان انقلاب مشروطه ضمن دارايي و كتاب ها به غارت رفت و مفقود شد. پدران ما تا دو قرن پيش، كه اسامی ‌‌آن‌ها موجود است، هر يك در زمان خود به انصاري مشهور و همه از علماي درجه اول بوده‌اند».[۳]

تحصيل

سراج انصاري بعد از اين كه دوران كودكي را پشت سرگذاشت، تا سال 1312 ش. به تحصيل علوم ديني و معارف اسلامی ‌‌پرداخت و سپس مدتي در تبريز به موعظه و ارشاد مردم همت گماشت. او در سال 1315 ش. به كشور عراق هجرت نمود و در محضر علامه مصلح آيت الله سيد هبة‌الدين شهرستاني به كسب معارف اسلامی ‌‌و انجام خدمات ديني اشتغال ورزيد. او در مدت تحصيل خويش از اساتيد متعددي بهره برده است كه در اين جا به دو استاد وي - كه تأثير بيشتري در رشد فكري و پرورش روحي وي داشته‌اند - اشاره می‌‌كنيم:

1- آيت الله شيخ عبدالرحيم كليبري انصاري (1272-1334):

آقا ميرزا عبدالرحيم پدر و اولين استاد وي می‌‌باشد. سراج انصاري به مدت 21 سال (1313-1334) تحت تعليم و تربيت اين عالم معروف تبريز بود. آيت الله كليبري انصاري در روز پنجشنبه پنجم ذی الحجه 1272 ق. در قريه هجرانديس (از نواحي كليبر، يكي از شهرهاي آذربايجان شرقي) متولد شد و پس از پايان سال‌هاي كودكي، درس مقدماتي را از مرحوم آخوند ملا نصرالله انصاري، كه يكي از علماي برجسته زمان خود و از شاگردان صاحب جواهر بود، آموخت. شيخ عبدالرحيم در اوايل 1300 ق. براي تكميل علوم ديني به عراق مسافرت نمود و مدتي از درس ميرزاي شيرازي بزرگ استفاده كرد. سپس در حلقه شاگردان دوره اول مرحوم آيت الله آخوند ملا محمدكاظم خراساني درآمد. وي همچنين از درس ميرزاي رشتي و شيخ محمدحسن مامقاني بهره‌مند شد. او از آقا سيد كاظم يزدي و آيت الله شريعت اصفهاني اجازه اجتهاد داشته است.

مقام علمی ‌‌شيخ عبدالرحيم نزد علما و مجتهديني، كه نزد آن مرحوم درس خوانده‌اند، محرز و مسلم است. آيت الله شيخ عبدالرحيم كليبري در زمان خود، مورد توجه عام و خاص و مرجع تقليد مردم آذربايجان بود و عده‌اي از مؤمنين آن سامان علاوه بر تقليد، در رفع خصومات و مرافعات به وي رجوع می‌‌كردند. وي، بعد از گذراندن 62 بهار از عمر بابركت خويش، در سحرگاه روز جمعه نهم صفر 1334 ق. دارفاني را وداع گفت و در صحن امامزاده سيد حمزه تبريز مدفون گرديد. از تأليفات وي می‌‌توان به كتاب‌هاي زير اشاره نمود: مشكوة السالك در ادعيه؛ صراط النجاة در اصول دين؛ رساله در شرط متأخر؛ بهجة العناوين؛ اجتهاد و تقليد.[۴]

2- علامه مصلح سيد هبة‌الدين شهرستاني:

محمدعلي فرزند سيد حسين عابد، معروف به «سيد هبة‌الدين شهرستاني» در شهر سامرا متولد شد. نسب وي با 25 واسطه به زيد شهيد فرزند امام زين العابدين علیه السلام می‌‌رسد. سيد هبة‌الدين بعد از فراگيري علوم مقدماتي، در حوزه درس آيات عظام: آخوند خراساني، سيد محمدكاظم يزدي و شريعت اصفهاني حاضر شد و در مدت اندك به مقام عالي اجتهاد نايل آمد.

او به علت ذوق سرشار و استعداد فراوانش، علاوه بر فقه و اصول، به مطالعه و فراگيري علوم جديد نيز همت گماشت و فن نويسندگي و روش تحقيق و بحث و بررسي را دنبال نمود. ايشان براي آگاهي از علوم روز به مطالعه كتاب‌هاي علمی ‌‌و فني مصر، هند و ايران روي آورد و در پي آن، به نوشتن مقالات علمي، ديني، انتقادي و سياسي در مجلات و روزنامه‌ها پرداخت.

او به مسائل جاري كشورهاي اسلامی ‌‌حساسيت خاصي داشت و حوادث آن را پي می‌‌گرفت. در سال 1328 به نشر ماهنامه ديني، علمی ‌‌و فلسفي «العلم» همت گماشت. سيد هبةالدين شهرستاني در سال 1330 بعد از توقيف ماهنامه العلم به قصد سفر به ژاپن از ايران خارج شد. در بحرين براي جوانان دو مدرسه به نام «اصلاح» و «اسلام» بنا كرد. سپس راهي شهر كلكته در هند شد.

در آن جا سيد جلال‌الدين مؤيد الاسلام ناشر روزنامه حبل المتين، سفر به ژاپن را به مصحلت نديد و سيد به يمن مراجعت كرد و در حجاز بعد از زيارت خانه خدا و قبر پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله به عراق بازگشت. سيد هبة الدين در سال 1332 ق. در جنگ جهاني اول به جهاد با استعمارگران و دشمنان اسلام پرداخت؛ اما پس از چندي، انگليسي‌ها وي را به سبب فعاليت هاي مبارزاتي اش دستگير و پس از محاكمه، به اعدام محكوم كردند؛ ولي با كوشش علماي بزرگ، در سال 1339 ق. از زندان آزاد گرديد. مرحوم شهرستاني در سال 1340 ق. به پيشنهاد علماي طراز اول نجف، مسئوليت وزارت فرهنگ عراق را پذيرفت و با دگرگون ساختن برنامه‌هاي آموزشي استعمارگران، مقام تدريس علوم اسلامی ‌‌را در مدارس رواج داد.

بر اثر فشار استعمارگران، وزارت علامه شهرستاني بيش از 11 ماه دوام نياورد. او سپس رياست مجلس «تميز جعفري» را به مدت 11 سال بر عهده گرفت و در سال 1353 ق. از طرف مردم ايالت بغداد به نمايندگي مجلس شوراي ملي عراق انتخاب شد. بعد از انحلال مجلس، علامه از پذيرفتن مشاغل دولتي خودداري كرد و به تدريس و تأليف پرداخت.

اين متفكر عالي قدر در سرودن شعر و مرثيه، تبحر كامل داشت. او در فعاليت‌هاي اجتماعي خويش از ياري رساندن به نهضت‌هاي اصلاحي غافل نبود و در ايجاد الفت و محبت در بين مسلمانان از هيچ كوششي فروگذار نكرد. علامه شهرستاني با همه مشكلات و اشتغال به كارهاي سياسي، بيش از 100 جلد كتاب در موضوعات گوناگون نگاشت كه از آن جمله است: توحيد اهل التوحيد؛ فيض الباري در تهذيب منظومه سبزواري؛ الامامة والامة؛ الهيئة والاسلام؛ مواهب المشاهد؛ الفاروق في فرق الاسلام؛ دليل القضاة؛ وقاية المحصول؛ ماهو نهج البلاغه؛ الشيعة الناجية و... اين استاد كم نظير در 25 شوال 1382 ق. در شهر كاظمين چشم از جهان فروبست.[۵]

فعاليت‌هاي اجتماعي و فرهنگي

شيخ مهدي سراج بعد از تكميل تحصيلات خويش، مسئوليت ارشاد و راهنمايي مردم را بر عهده گرفت و در مسجد محله منجم تبريز به امامت جماعت مشغول شد. او همزمان قلم به دست گرفت و در سنگرهاي فرهنگي از مرزهاي عقيدتي و ارزش‌هاي اسلامی ‌‌دفاع نمود.

وي در ميان اهل قلم نيم قرن پيش، از معدود نويسندگاني بود كه هنر خود را فقط در راه نشر معارف اهل بيت و اعتلاي كلمه توحيد و دفاع از اصول و ارزش‌هاي اسلامی ‌‌بكار می‌‌گرفت. سراج الواعظين انصاري هدف خود را از نوشتن، بيان اعتقادات و اظهار حقانيت شيعه می‌‌دانست. او در اولِ كتاب شيعه چه می‌‌گويد؟ انگيزه و شيوه نگارش خود را چنين بيان می‌‌دارد: «هنگام نوشتن اين كتاب، سه چيز را در نظر گرفتم: يكي بيان عقايد حَقه شيعه؛ و ديگر جواب خرده‌گيري‌هاي كسروي؛ سومی ‌‌ساده و بي‌آلايش بودن نوشته هاي خود.» اين نويسنده فداكار در نوشته‌هايش می‌‌كوشيد تا چنان بر آگاهي خواننده بيفزايد كه از نوشته ديگر بي‌نياز شود.[۶]

حاج سراج ابتدا سرپرستي مجله «آيين اسلام» را پذيرفت و سپس مديريت مجله «دنياي اسلام» را بر عهده گرفت. در سال 1328 ش. امتياز مجله «مسلمين» به نام ايشان صادر شد و اين مجله به مثابه ارگان رسمی ‌‌«اتحاديه مسلمين ايران» انتشار يافت. مجله مسلمين سال‌ها منتشر گرديد تا آن كه در سال 1335 از طرف دولت وقت، توقيف و اجازه انتشار آن براي هميشه لغو شد.

شيخ آقا بزرگ تهرانی در اين باره می‌‌نويسد: «ميرزا عبدالرحيم فرزندي به نام شيخ ميرزا مهدي، مشهور به سراج الواعظين داشت كه مجله مسلمين را منتشر می‌‌ساخت. او مقالات مفيد و ارزشمندي در مجلات می‌‌نوشت كه مجموعه آن‌ها را به نام «ماترياليسم در رد ماديگري» در سال 1373 ق. در خراسان به چاپ رساند».[۷]

آثار

شيخ مهدي سراج علاوه بر نشر مقالات در نشريات مختلف و بيان آرا و عقايد خود - كه بر مدار حفظ فرهنگ ناب ديني و دفاع از انديشه‌هاي بلند شيعي تحرير می‌‌شد - كتاب‌ها و آثار قلمی‌‌ ديگر نيز داشت.

از آثار مطبوع و غيرمطبوع وي است:

  • 1- نبرد با بي‌ديني[۸] (بخش اول)؛ سراج در اين مورد می‌‌نويسد: «طرز استدلال ما در اين كتاب، آن است كه نوشته‌ها و عقايد كسروي را مسلمات! فرض كرده و از نوشته‌هاي خود او همان‌ها را نقض و باطل كرده‌ايم و يا خرد را داور بطلان آن‌ها قرار داده‌ايم و به هيچ وجه از قرآن و حديث و قصص و حكايات و تاريخ و مانند آن در ابطال عقايد او، دليل نياورده‌ايم و گاهي كه آيات قرآني يا يكي دو حديث بيان شده، نه براي استدلال بوده است كه بلكه براي بيان لغزش او يا به جهت نشان دادن عظمت قرآن و مانند اين‌ها بوده است».[۹]
  • 2- شيعه چه می‌‌گويد؟
  • 3- دين چيست و براي چيست؟؛ چاپ اول اين كتاب به صورت سلسله مقالاتي در سال 1324 در سال دوم مجله فرهنگي آيين اسلام منتشر شد و سپس مجموعه آن مقالات به شكل يك كتاب از طرف «اتحاديه مسلمين» چاپ و توزيع گرديد. حاج سراج انصاري در اين كتاب ضمن تشريح حقيقت وحي، خاتميت پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ماهيت دين واقعي، شعبده‌بازي هاي مدعيان دروغين نبوت، باب و بهاء را افشا كرده و «برانگيخته‌هاي»[۱۰] الهام گرفته از دشمنان اسلام و ايران را رسوا ساخته است.[۱۱]
  • 4- خرد چيست و خردمند كيست؟
  • 5- 12 شماره نشريه اتحاديه مسلمين ايران.
  • 6- ده‌ها شماره مجله مسلمين.
  • 8- دفاع از شيعه‌گري.
  • 9- رشيد در پايتخت رشيد.
  • 10- سخنراني‌هاي مذهبي در راديوي ايران.
  • 11- در پيرامون ماترياليسم (جزء اول، دوم و سوم).
  • 12- نبرد با بي ديني (بخش دوم و...).

ويژگي‌هاي اخلاقي و عملي

1- ساده‌زيستي:

سراج انصاري با اين كه در خانواده يك مرجع عالي‌قدر پرورش يافته بود، اما هيچ‌گاه به دنبال كسب مقام و امتيازهاي مادي نرفت. او ساده‌زيستي را سرلوحه زندگي خود قرار داده بود و بر اين اعتقاد بود كه دلبستگي به دنيا و ظواهر آن، مانع رشد و كمال افراد است؛ به ويژه براي افرادي كه در راه ارزش‌هاي معنوي گام برمی‌‌دارند. وي اين سخن پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله را نصب‌العين خود قرار داده بود كه: «اَلا اَفْضَلُ النّاسِ عَبْدٌ اَخَذَ مِن الدّنْيا الْكِفاف[۱۳]؛ بدانيد كه بهترين مردم بنده‌اي است كه از دنيا به اندازه نياز خود قناعت كند».

به همين جهت هيچ‌گاه به سوي تجملات و دنياگرايي رو نياورد. اين عالم رباني در اين زمينه می‌‌گويد: «پس از مرگ پدر از تمام خوشي‌ها و راحتي‌ها و مقام آقازادگي! كه در آن زمان يك مقام خاصي بود، چشم پوشيدم و در راه تحصيل معارف الهيه كوشيدم و همواره نفس خود را عادت می‌‌دادم كه در برابر حق و حقيقت، خاضع شود و از تعصب عمياء (كوركورانه) دور گردد».[۱۴]

2- عشق به اهل بيت علیهم السلام:

شيخ مهدي سراج بسيار به اهل بيت پيامبر صلی الله علیه و آله به ويژه مقام شامخ امام علی علیه السلام، علاقه‌مند بود و در هر جا نام آن بزرگان و مدح و مراثي آنان را می‌‌شنيد، شديداً تحت تأثير قرار می‌‌گرفت. او هنگامی‌ ‌كه در نوشته‌هايش به نام مبارك علي علیه السلام می‌‌رسد، او را چنين می‌‌ستايد: «در ميدان فضايل، استاد علم و معرفت و قهرمان تقوا و فضيلت، پهلوان شهامت و شجاعت، آينه عدل و قضاوت، نابغه فصاحت و بلاغت، سرچشمه تدبير و سياست، آيينه ورع و عبادت، خورشيد برج امامت، مرد عمل و رشادت، مجسمه ايمان و عقيده و بالأخره علي علیه السلام هر فضيلتي را كه در قاموس انسانيت و فرهنگ حقيقت آدميت درج شده است، داراست. هر كسي كه بخواهد معني اسلام و حقيقت دين محمدي را بداند، بايد علي علیه السلام را بشناسد، تا بداند اسلام يعني چه؟».

آن گاه با نوشتن چند بيت از اشعار استاد دانشمند اهل سنت «حسينعلي اعظمی‌ ‌بغدادي»، رئيس دانشكده حقوق و مدرس فقه حنفي در بغداد، عشق و ارادتش را به اهل بيت ابراز می‌‌دارد. اين ابيات كه خطاب به علي علیه السلام و اهل بيت پيامبر صلی الله علیه و آله می‌‌باشد، چنين آغاز می‌‌شود:

اَبَاالحسنين! لي قَلْبٌ يُفيضُ هَوي وَ ما هَوايَ سِوي فَيْضٌ مِنَ القَدَرِ؛ اي پدر حسن و حسين! دلي دارم كه دوستي از آن می‌‌تراود و دوستي من نيست جز فيضي از تقدير الهي.

اُحِبّكُمْ وَ اَري يُقَرّبُني اِلَيْكُم وَ هُوَ ما اَرْجُوهُ مِنْ عُمْري؛ شما را دوست دارم و احساس می‌‌كنم كه اين دوستي، مرا به شما نزديك می‌‌كند و اين، خود همان اميدي است كه از زندگي خود داشتم.

حُبّ النّبّي وَ آلُ بَيْتٍ لي سَكَنٌ حَلَلْتُ في نُورِهِ الْقُدْسيّ مِنْ صِغَري؛ دوستي پيامبر و فرزندان او آرام‌بخش من است. من از دوران كودكي در پرتو اين نور فرود آمده‌ام.

3- غيرت ديني:

يكي از ويژگي‌هاي اين روحاني وارسته، حساسيت در مسائل ديني بود. آري لازمه ايمان كامل، تعصب و حساسيت در برابر نافرماني و معصيت الهي است. خداوند، غيرتمندان را دوست دارد و يكي از خصلت‌هاي زيباي علي علیه السلام غيرت ديني بود. اين روحاني غيرتمند نمی‌‌توانست در برابر معصيت و اهانت به ارزش‌هاي الهي آرام بنشيند و سكوت كند؛ لذا باصلابت و شجاعت به مبارزه برمی‌‌خاست. او با تمام وجود تلاش می‌‌كرد كه به بدعت‌ها و كجروي‌هاي مخالفين پاسخ گويد. هيچ گاه اهانت به ضروريات اسلام و حريم اهل بيت را تحمل نمی‌‌كرد و با زبان قلم به مجاهده برمی‌‌خاست؛ چنان كه آثار وي نشانگر اين واقعيت است.

4- سرودن شعر:

سراج انصاري علاوه بر نويسندگي، از هنر سرودن شعر نيز برخوردار بود. به عنوان نمونه، ابياتي را كه در توحيد ذات ربوبي سروده است، می‌‌آوريم:

اي آن كه برتري تو ز وهم و خيال من × وي كردگار لم يزل و لايزال من

روشن‌تر است ذات تو از آفتاب و ماه × راهي به فهم ذات نيابد خيال من

راهي است پرخطر كه بريزد عقاب، پر × فكريست پرشرر كه بسوزد دو بال من

نقص است رَخْشِ فكر دواندن به سوي ذات × اظهار عجز هست در اين ره كمال من

يك سر جهانيان همه بر تو نيازمند × اي بي‌نياز و بي‌مثل و بي‌مثال من.[۱۵]

5- علاقه به اتحاد مسلمانان:

حاج مهدي سراج انصاري همانند استاد بي‌بديل خويش، آيت الله العظمی ‌‌سيد هبةالدين شهرستاني، در راه وحدت مسلمانان و حل مشكلات و گرفتاري‌هاي آنان از هيچ تلاشي دريغ نمی‌‌كرد و از تفرقه مسلمانان شديداً رنج می‌‌برد.

او در اين مورد می‌‌گويد: «گاهي در كشورهاي عربي - كه اغلب سكنه آن‌ها برادران سني ما هستند - كسي را مزدور می‌‌كنند كه بر ضد سني‌ها كتاب بنويسد و انتشار دهد و يا يك سني را برمی‌‌انگيزند كه او بر ضد شيعه كتاب بنويسد و گاهي در ايران مانند كسروي ها و مردوخ‌ها را اجير می‌‌كنند كه بر ضد شيعه ورق پاره‌هايي انتشار دهند و بالاخره در اين زد و خوردها و جنگ‌ها مقاصد استعماري خودشان را انجام می‌‌دهند و كسي نيست كه متوجه اين معني شده و ريشه انديشه‌هاي اين مزدوران خيانتكار را از كشورهاي اسلامی ‌‌محو و نابود نمايد. امروز مسلمين دنيا بيش از هر چيز، به اتحاد و اتفاق نيازمندند. امروز موقع منازعه شيعه و سني نيست؛ بايد علما و دانشمندان فريقين بكوشند و جديت كنند كه وسائل الفت و محبت را ميان افراد مسلمين فراهم آورند».[۱۶]

6- پاسخ به نيازهاي عصر:

شناختن نيازهاي زمان، يكي از ضروريات ديني ما است. يك مبلغ، مربي و فقيه اگر زمان خود و نيازهاي عصر خود را نشناسد؛ بي‌ترديد نمی‌‌تواند باري از دوش جامعه مسلمانان بردارد و يا دردي از دردهاي آنان را التيام بخشد. بنابراين، كسي كه دعوي دينداري و دين‌شناسي می‌‌كند، ابتدا بايد زمان خود را دريابد؛ همچنان كه امام صادق علیه السلام فرمود: «اَلعالِمُ بِزَمانِهِ لاتَهْجُمُ عَلَيْهِ اللّوابِسُ[۱۷]؛ كسي كه زمان خود را بشناسد، لغزش‌ها و اشتباهات، او را غافلگير نمی‌‌سازد».

مرحوم سراج انصاري در رديف عالمان زمان شناس بود. از اين رو، می‌‌نويسد: «بسيار مايل بودم كه كتاب‌هاي دانشمندان عصر و آثار فضلاي معاصر و جرايد و مجلات وقت را مطالعه كنم. تا از يك سو، به اوضاع روز آشنا شوم و از سوي ديگر، از افكار نوين متفكرين دنيا آگاه باشم».[۱۸]

مبارزات سياسي و مقابله با انحرافات

شيخ مهدی سراج كه در سال 1317 ش. همراه استادش به ايران آمده بود، بار ديگر به عراق بازگشت و در كاظمين ساكن شد. وي تا سال 1320 ش. در همان جا مقيم بود تا آن كه در اوايل سال 1221 ق. از طرف دولت عراق بازداشت و پس از پايان مدت توقيف، به ايران تبعيد شد. بعد از بازگشت به ايران در كنار خدمات ديني، بي‌وقفه عليه احزاب سياسي ضدملي و ضدديني و نشريات الحادي مبارزه نمود. در سال 1323 اداره امور مجله آيين اسلام به ايشان واگذار شد.

ايشان در همان سال به درخواست عده‌اي از جوانان، تشكلي را به نام «جمعيت مبارزه با بي‌ديني» بنيان نهاد كه هدف اساسي آن، مبارزه با كجروي‌هاي كسروي بود. فعاليت‌هاي اين جمعيت چنان پيروان كسروي را به وحشت انداخت كه چاقوكشان كسروي در صدد از ميان بردن اين عالم مجاهد برآمدند.

آشنايي با احمد كسروي (1324-1269 ش):[۱۹]

او در مورد آشنايي خود با احمد كسروي - نويسنده مغرض و معاند كه بر ضدمعارف اسلامی ‌‌تلاش می‌‌كرد - می‌‌نويسد: «در سال 1313 شمسي به مهنامه پيمان برخوردم كه مطالب آن نظر مرا جلب نمود و چند شماره آن را به وسيله يكي از دوستانم بدست آورده و مطالعه كردم و چند ايرادي به نظرم رسيد كه فوراً ضمن نامه‌اي به مدير آن مهنامه (سيد احمد كسروي) نوشتم. مطالعه پيمان و خرده‌گيري‌هاي من باعث شد كه با كسروي آشنا شدم».

حاج سراج، اول با ارسال نامه‌هاي محبت‌آميز و دوستانه سعي كرد تا اين همشهري گمراهش را به سوي حق هدايت نمايد، كه تا مدتي اين روش مؤثر واقع شد؛ به طوري كه كسروي به وي ابراز علاقه می‌‌نمود و در نامه‌هاي خود، آن را بيان می‌‌داشت. به عنوان نمونه، كسروي در يكي از نامه‌هاي خود به شيخ مهدي می‌‌نويسد: «برادر پاكدين! نامه گرامی ‌‌رسيد. از ديري، گوش و چشم به راه داشتم كه از آن برادر خبري شنوم و نامه‌اي دريابم... كنون خشنودم كه از حال برادر آگاهي و روشني پيدا كردم و نيز خشنودم كه در آنجا آزاد و آسوده می‌‌باشيد... و در پايان درود می‌‌رسانم و چشم به راه ديدار آن برادر هستم. سيد احمد».[۲۰]

اما اين روابط دوستانه ديري نپاييد و چنان كه گفته‌اند:

پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است × تربيت، نااهل را چون گردكان بر گنبد است.

كسروي همچنان بر ترويج عقايد باطل خود اصرار می‌‌ورزيد و روابط آن دو از اواخر 1316 ش. رو به تيرگي نهاده، مبارزه قلمی ‌‌بين آنان آغاز می‌‌گردد. كسروي در آخرين شماره پرچم تحت عنوان «می‌‌خواهند با هياهو جلو ما را بگيرند» پس از بيان سخناني پوچ و ناسزاهايي، می‌‌نويسد: «در اينجا بايد بگويم كه اين پاسخ‌ها به آن آخوند (حاج سراج انصاري) نيست؛ مرا به او پاسخي نيست، او را می‌‌شناسم. از من ناسزاست كه به او پاسخ نويسم...».

بعد از مكاتبات گوناگون، كسروي از حاج سراج درخواست می‌‌كند كه با او مخالفت نكند كه او نيز می‌‌پذيرد تا زماني كه اسلام و مقدسات مذهبي زير سؤال نرود، تقاضاي او را برآورده كند؛ اما ادامه مخالفت كسروي با اصول و مباني اسلامی ‌‌موجب شد كه مرحوم سراج عَلَم مخالفت را برافراشته، با او مبارزه كند. احمد كسروي كه از سخنان مستدل وي به تنگ آمده و از پاسخ گويي عاجز شده بود، از وي شكايت می‌‌كند. اين شكايت نامه كه در تاريخ 24/10/4 به دادگاه جنحه تهران ارائه شد، پر از عبارات توهين آميز است. متن دادخواست چنين است:

«دادگاه جنحه تهران! حاج سراج انصاري يكي از ملايان تبريز بوده كه ده سال پيش خود را به ما بسته بود؛ ولي چون ديده شد كه مرد ماجراجوئي است، كنارش گردانيديم. رفته بود در بغداد مدتي نوكر سيد هبة‌الدين بود. سپس در بازار دلالي می‌‌كرد؛ ولي اخيراً كه در ايران بار ديگر دستگاه ملايي رونق گرفته، اين مرد هم خود را به تهران رسانيده و به ميان انداخته و براي آن كه نزد حاجيان انباردار و ديگر دشمنان ما جا براي خود بازكند و پول درآورد، توهين و زشت‌نويسي درباره اين جانب را شغلي براي خود گرفته و تاكنون بي‌ادبي‌هاي بي‌اندازه كرده است؛ ولي من او را لايق تعقيب نمی‌‌دانستم؛ ليكن روز به روز به گستاخي و بي‌ادبي می‌‌افزايد، درصدد اين شكايت برآمده‌ام؛ درخواست می‌‌كنم احضارش كنيد يا رسيدگي تعقيب تعيين مجازات فرماييد. نوشته‌هاي توهين‌آميز وي بسيار است كه تهيه كرده همه را به دادگاه خواهم داد. اكنون براي اين كه دادخواست بي‌مدرك نباشد، دو فقره از آن‌ها را كه از آيين اسلام بريده شده، تقديم می‌‌دارم. نشاني آن مرد، اداره آيين اسلام كه از نويسندگان آن روزنامه است. نشاني اين جانب خيابان ايران شهر، اداره روزنامه پرچم است. احمد كسروي».[۲۱]

گفتني است كسروي با اين كه استدلال‌هاي منطقي يك روحاني را توهين به خود تلقي كرده، آن را برنمی‌‌تافت، اما خود در كتاب شيعه‌گري و غيره با اهانت آشكار به پيشوايان معصوم، هر گونه هتاكي را روا می‌‌دارد. مرحوم سراج انصاري، با «فرقه‌بهايي» نيز به مبارزه برخاست و براي جلوگيري از گمراه شدن مردم به وسيله اين فرقه، تلاش‌هاي گسترده‌اي داشت.

تشكيل جمعيت اتحاديه مسلمين

پس از اعدام انقلابي كسروي، «جمعيت مبارزه با بي‌ديني» منحل شد و عده‌اي از دانشمندان و مسلمانان آگاه، با محوريت حاج سراج، جمعيت «اتحاديه مسلمين ايران» را پايه‌گذاري نمودند. اين گروه، رسماً از استقلال و آزادي الجزاير، كشمير و فلسطين پشتيباني می‌‌كرد. اين در حالي بود كه در آن سال‌ها بيشتر مردم از وضع مسلمانان اين كشورها آگاه نبودند. روشنگري هاي اين اتحاديه بسيار تأثيرگذار بود؛ چنان كه هزاران نفر براي شركت در جنگ فلسطين، ثبت نام كردند كه البته دولت، اجازه خروج از ايران را به آن‌ها نداد![۲۲]

ايجاد ارتباط با ساير گروه‌هاي مذهبي و تشكل‌هاي ديني و سياسي، هدايت ده‌ها نفر از پيروان ساير اديان به دين مبين اسلام و تشكيل جلسات مذهبي، از ديگر اقدامات مرحوم حاج شيخ سراج انصاري در عصر رواج بي‌ديني در كشور اسلامی ‌‌بود.

وفات

حاج شيخ مهدي سراج الواعظين تبريزي بعد از 65 سال عمر بابركت و تلاش در ترويج فرهنگ ناب محمدي صلی الله علیه و آله و نشر معارف اهل بيت علیهم السلام در 8 شهريور 1340 ش. چشم از جهان فروبست و در شهر مقدس قم به خاك سپرده شد.[۲۳]

پانویس

  1. نقباءالبشر، ج 3، ص 1110.
  2. شيعه چه می‌‌گويد؟، ص 14.
  3. همان.
  4. زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص 485؛ بزرگان فرهنگ اسلام و ايران، ص 278؛ يكصد تن از ستارگان درخشان، ص 143 و شيعه چه می‌‌گويد؟، ص 13 و 14.
  5. اعيان الشيعه، ج 10، ص 261؛ پيرامون نهج البلاغه، ص 52 و مقدمه كتاب هيئت و اسلام.
  6. شيعه چه می‌‌گويد؟، ص 43.
  7. نقباءالبشر، ج 3، ص 111.
  8. الذريعه، ج 24، ص 39.
  9. نبرد با بي‌ديني، مقدمه.
  10. اين اصطلاح را كسروي به خود و پيروانش اطلاق می‌‌كرد.
  11. دين چيست و براي چيست؟، مقدمه.
  12. شيعه چه می‌‌گويد؟، مقدمه.
  13. اعلام‌الدين، ديلمي، ص 337.
  14. شيعه چه می‌‌گويد؟، ص 15.
  15. همان، ص 61.
  16. همان، ص 155.
  17. اصول كافي، ج 1، ص 26.
  18. شيعه چه می‌‌گويد، ص 15.
  19. سيد احمد كسروي تبريزي با رشته‌هاي تاريخ، لغت و زبان آشنايي داشت او بعد از رسيدن به تحصيلات عاليه، از مذهب شيعه برگشته، مطالب زيادي بر ضداسلام و تشيع و ضروريات دين، به نگارش درآورد هنگامی ‌‌كه ارتداد او كاملاً براي نيروهاي فداكار و مذهبي ثابت گرديد، «فدائيان اسلام» كه حكم قتل وي را از مراجع عصر دريافت كرده بودند، او را در روز 20 اسفند سال 1324 ش اعدام انقلابي كردند.
  20. شيعه چه می‌‌گويد؟، ص 16.
  21. همان، ص 35.
  22. همان، مقدمه.
  23. مقدمه دانشمند محترم، آقاي سيد هادي خسروشاهي بر كتاب «شيعه چه می‌‌گويد؟».

منابع

عبدالكريم پاك‌نيا, ستارگان حرم، جلد 13، صفحه 166-182