شیخیه

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فرقه «شیخیه» از شیعه امامیه منشعب شده است و مشرب اخبارى گرى دارد. اساس عقاید این فرقه «رکن رابع» است؛ یعنى در عصر غیبت، مسلمانان باید رهبرى داشته باشند و این رهبر «رکن رابع» است که پس از «امام» در میان مردم باید باشد. اندیشه هاى غلو در این فرقه راه یافته است. این فرقه ائمه دوازده گانه را مظاهر خداوند مى دانند.

بنیان‌گذاران و رهبران

شیخ احمد احسائی:

بنیان گذار این فرقه «شیخ احمد احسائى» (: زین الدین احسائى) از مردم احسا یا لحساء، ناحیه اى در جزیرة العرب در غرب خلیج فارس، مى باشد. شیخ احمد در سال ۱۲۲۱ قمرى به ایران آمد و مورد احترام فراوان فتحعلى شاه قاجار قرار گرفت. شیخ احمد سه سال در کرمانشاهان نزد شاهزاده محمدعلى میرزا ماند و سپس به شام و عراق و حجاز رفت و در بین راه درگذشت و در مدینه دفن شد.

شیخ احمد کتاب هاى بسیارى در فلسفه، کلام، فقه، تفسیر و ادب به عربى نگاشته است که بالغ بر نود جلد مى شود.

سید کاظم رشتی:

پس از شیخ احمد احسائى، شاگردش سید کاظم رشتى رهبرى قوم را بر عهده گرفت. سید کاظم فرزند قاسم حسینى رشتى گیلانى حائرى (۱۲۵۹ - ۱۲۱۲ ق) است. اجدادش از اشراف و سادات حسینى مدینه بوده اند. جدش سید احمد به علت شیوع طاعون از مدینه به ایران فرار کرد و در رشت مقیم شد. سید کاظم در جوانى به یزد سفر کرد و به شیخ احمد احسائى پیوست و بعد به کربلا رفت و تا پایان عمر در آن شهر به تدریس و ترویج مکتب شیخیه مشغول بود و بالغ بر یکصد و پنجاه جلد کتاب و رساله نوشت که اکثر آن کتابها رمزى است.

یکى از شاگردان سید کاظم رشتى، محمد کریم خان کرمانى و دیگرى على محمد شیرازى (: باب) است.

برخى نوشته اند که سید کاظم بوسیله زهرى که نجیب پاشا حاکم عثمانى به او خورانید، مسموم شد و درگذشت (۱۲۵۹ ق).

محمد کریم خان کرمانى:

پس از سید کاظم، شاگردش محمد کریم خان کرمانى (۱۲۸۸ - ۱۲۲۵ ق) فرزند حاج ابراهیم خان ظهیرالدوله، فرزند مهدى قلى خان، فرزند محمدحسن خان، فرزند فتحعلى خان قاجار، جانشین سید کاظم شد. وى مؤسس فرقه شیخیه کرمان است. او یکى از علماء بزرگ عصر خود بود و بالغ بر ۲۶۰ جلد کتاب و رساله نگاشت.

پس از وى حاج محمد خان و حاج زین العابدین خان، یکى پس از دیگرى جانشین محمد کریم خان شدند.

زین العابدین (۱۲۷۶ - ۱۲۶۰ ق) و ابوالقاسم خان (۱۳۱۴ - ۱۳۹۰ ق) و عبدالرضاخان به ترتیب رهبرى این فرقه را بدست داشتند.

عبدالرضاخان آخرین رهبر فرقه شیخیه کرمان بود که در سال ۱۳۵۸ شمسى ترور شد.[۱]

انشعاب‌های شیخیه

پس از حاج محمدکریم خان، شیخیه به چند فرقه تقسیم شدند:

۱- فرقه باقریه؛ پیروان محمدباقر خندق آبادى که ابتدا نماینده محمد کریم خان در همدان بود و سپس دعوى استقلال کرد.

۲- فرقه شیخیه آذربایجان؛ پیروان میرزا شفیع ثقة الاسلام تبریزى (م، ۱۳۰۱ ق) را شیخیه ثقة الاسلامیه گویند.

۳- فرقه شیخیه حجة الاسلامیه؛ پیروان میرزا محمد مامقانى از شاگردان سید کاظم رشتى.

۴- فرقه شیخیه عمیدالاسلامیة؛ این فرقه با شیخیه تبریز اختلاف مشرب دارند ولى یکى هستند.

۵- فرقه شیخیه احقاقیه؛ پیروان ملا باقر اسکوئى هستند که از فضلاى شیخیه در کربلا بود. او کتابى به نام (احقاق الحق و ابطال الباطل) علیه محمد کریم خان کرمانى نوشت و معروف به احقاقى شد.[۲]

عقاید و آراء کلامى

شیخیه مخالفان شیعى خود را بالا سریه گویند؛ یعنى آنان بالاى سر امام نماز مى خوانند و شیخیه این عمل را جایز نمى داند.

شیخیه اصول دین را در چهار اصل خلاصه مى کند: ۱- توحید ۲- نبوت ۳- امامت ۴- رکن رابع.

رکن رابع دین همان شیعه کامل است که مبلغ و ناطق اول باشد و احکام را بدون واسطه از امام مى گیرد و به دیگران مى رساند. رکن رابع به معناى تولى و تبرى نیز آمده است. عدل جزء صفات ذات و در توحید است. پس اعتقاد به توحید، عدل را نیز شامل مى شود. معاد نیز از همین قبیل است. برخى از فرق شیخیه به رکن رابع اعتقاد ندارند. گویند این (رکن رابع) ساخته محمد کریم خان کرمانى است. شیخیه معاد را قبول ندارد. شیخیه آدمى را در دو جسم مى داند: جسم حقیقى و جسم مثالى.

زندگى دنیوى در جسم مثالى است. ثواب و عقاب نیز متوجه همین جسم مثالى مى باشد. آنان معراج جسمانى پیامبر اسلام را قبول ندارند و معتقدند که معراج رسول خدا روحانى بوده است.

مشرب شیخیه، مشرب اخباریگرى است و لذا با هر گونه اجتهاد و استنباط مخالف اند. آنان به اخبار آحاد و ضعیف و ظواهر کتاب بسنده مى کنند.

علماء امامیه از همان آغاز به تکفیر سران شیخیه پرداختند. این تکفیر از دو سو متوجه شیخیه بود: یکى اختلاف در اصول عقیدتى و دیگرى مشرب اخباریگرى. علت سیاسى - اقتصادى دیگرى وجود داشت و آن نفوذ غیر قابل تصور شیخیه در دستگاه سلطنت ایران و گرایش سلاطین قاجاریه به مسلک شیخیه بود و ضربه اقتصادى حاصله از این نفوذ به علماء امامیه.

تعالیم شیخ احمد احسائى بر رکن رابع نیز متمرکز بود. این رکن رابع باید یکى از برجستگان شیعه امامیه باشد که واسطه بین امام غایب و مردم است. شیخ احمد در میان پیروانش رکن رابع بود. این مقام پس از او به سید کاظم رشتى رسید.

شیخ احمد احسائى در تاویل آیات و روایات ید طولانى داشت. وارثان او نیز شیوه تاءویل و مهارت استاد و مرشدان را ادامه دادند: هر چیزى دو جنبه دارد؛ ظاهر و باطن. مانند تاءویل پل صراط که در ظاهر یعنى پل جسمانى، ولى در باطن یعنى ولایت.

در تاءویل آیات و روایات معاد آمده است که: حقیقت انسان همان روح است. معاد روحانى خواهد بود. روح نوعى جسم لطیف است (: هور قلیائى). این جسد، جاویدان و فناناپذیر است. این جسد مرکب از روح است. در قبر مرده باقى است. روح در قیامت با همین هور قلیائى باز خواهد گشت و حساب پس خواهد داد و داخل بهشت یا دوزخ خواهد بود.

برخى معتقدند که این اصطلاح (: هور قلیائى) از مذهب صابئى گرفته شده است و علت آن را آمیزش شیخ احمد احسائى با صبائیان عراق مى دانند. در رابطه با اصل عدل وى نیز معتقد بود که عدالت جزء صفات بارى تعالى است و لذا اصل مستقلى نیست. زیرا اگر عدل را از صفات ذات جدا بدانیم و اصل قرار دهیم، باید دیگر صفات ذات را جدا کرده و اصل نمائیم.

احسائى در تلقى از امامان به غلو روى آورده که: ائمه مظاهر پروردگارند. تکیه او بر رکن رابع مقابله شیخ احمد با فقهاء شریعت بود که مدعى نیابت عامه امام را داشتند و از این راه سیادت معنوى خود را حفظ مى کردند و عوارض اقتصادى آن بسیار تعیین کننده بود. رکن رابع به سیادت معنوى علماء امامیه و منافع اقتصادى آنان ضربه مى نواخت. هر چند که معنا و مفهوم روشن و قابل قبولى از رکن رابع نداشت، شیخ احمد توانست در برابر ادعاى فقهاء امامیه که در دوره غیبت کبرى نیابت عامه امام را دارند، رکن رابع را علم کند و استمرار آن را در فرقه شیخیه بداند.

شیخ احمد معتقد بود که امام دوازدهم در جسد هور قلیائى است؛ لذا احتمالا در هنگام ظهور در قالب اولیه اش نباشد و در قالب شخص دیگرى ظاهر شود. این تلقى را منابع مخالف شیخیه به وى نسبت مى دهند. محققان این تلقى را راه یافته از تعالیم نهضت فکرى - سیاسى (مشعشعیان) عصر صفوى مى دانند. عقاید منسوب به (مشعشعیان) در منابع صفوى آمده و اثر مستقل و بى طرفى وجود ندارد. در صفحات گذشته به هنگام بحث از نهضت هاى فکرى - سیاسى عصر صفویه گفته شد که مورخان صفوى به تحریف شدید تعالیم و عقاید نهضت ها پرداخته اند. بنابراین استاد به عقاید (مشعشعیان) و عطف شیخیه به آن تعالیم، با ذوق حرفه اى یک مخالف متعصب سازگار است.

تعالیم شیخ احمد احسائى على رغم تحریف آنها در منابع مخالف، قابل توجه و تاءمل است. شرح وى بر زیارت جامعه کبیره براستى قابل توجه بسیار است. این اثر مبین عقاید شیخ احمد مى باشد.[۳]

نظر عالمان درباره شیخیه

آیت الله مصباح در جواب پرسشی که از ایشان در مورد شیخ احمد و سید ‌کاظم شد اظهار داشتند:

«به نظر می‌رسد که خود شیخ، شخصی زاهد و وارسته بوده است، گرچه در برخی از مسایل، به دلایلی به بیراهه رفته است. اما شخصیت سید‌ کاظم، دقیقاً مشخص و واضح نیست، و به طور کلی، وی دارای شخصیتی مبهم و مشکوک است؛ و اما کریم‌خان‌ کرمانی، کسی است که دکان باز بوده، و به فرقه‌سازی و «أنا رجل» گفتن در مقابل اکابر علمای عصر پرداخته است».[۴]

علامه حسن زاده در کلمه ۳۴ کتاب هزار و یک کلمه می آورند:

«اتفاق افتاد که حکیم ملا على نورى و شیخ احمد احسائى‌ با فتحعلی‌شاه قاجار نشسته بودند، فتحعلی‌شاه امارت اصفهان را به فرهاد میرزا که ملقب به معتمد الدوله بود واگذار کرد، فقال الاحسائى طاعنا على القاعدة العقلیة القویمة من أن معطی الشی‌ء واجد له و لا یکون فاقدا له: «بمقتضى معطى الشی‌ء لا یکون فاقدا له لابدّ أن یکون الملک -یعنى به فتحعلیشاه- اصفهان إذ فوّضه إلى معتمد الدولة»؛ و قال الحکیم النوری فی جوابه: ما فوّض الملک بناء اصبهان إلیه بل فوّض سلطنته إلیه، و الملک واجد لها الآن ایضا».

پس از آن اظهار می دارند که: از این گونه حرف یاد شده در مؤلفات شیخ احسائى بسیار دیده مى‌شود که گواهى مى ‌دهند «انّه کان ممّن لم یعتبروا القواعد الحکمیة».[۵] (یعنی او از کسانی بود که قواعد حکمیه را نفهمیده بود).

پانویس

  1. عبد الله مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج ۳، ص ۲۸۱
  2. عبد الله مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج ۳، ص ۲۸۱
  3. عبد الله مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج ۳، ص ۲۸۱
  4. نظر معاصرین در مورد شیخ احمد احسایی، ادیان نیوز، ۲۰ دی ۱۳۹۳
  5. هزار و یک کلمه، ج‌۱، ص۵۱

منابع