شهادت امام علی علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (بخش بندی)
(۳۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''منبع:''' روایاتی از واقعه شهادت امام علی علیه‌السلام
+
امام علی علیه السلام  در سحرگاه نوزدهم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجری با توطئه خوارج و به دست ابن ملجم مرادی در حال نماز مجروح و درشب بیست و یکم ماه رمضان به شهادت رسید  
 
+
{{خوب}}
'''نویسنده:''' رسول جعفریان (نقل از سایت خبر آنلاین با اندکی تصرف)
+
{{تقویم|روز= 21 رمضان|سال= سال 40 هجری قمری}}
 
 
 
 
== آمادگی دادن امام نسبت به شهادت خود ==
 
 
 
 
 
[[امیرالمومنین]] علی علیه‌السلام ماه رمضانی که در آن به شهادت رسید به طور اشاره و کنایه و گاهی صریح ولی بدون این که جزئیات و خصوصیات و وقت (حادثه شهادت خود) را دقیقاً تعیین بفرماید یک حالتی را نشان می‌داد که نگرانی کلی برای همه و در درجه اول برای خاندان ایشان به وجود آورده بود.
 
 
 
 
 
 
== توطئه قتل حضرت توسط خوارج ==
 
== توطئه قتل حضرت توسط خوارج ==
  
 +
بعد از جنگ نهروان و شکست سخت [[خوارج]] در برابر امام علی علیه السلام بازماندگان آنها تا مدتی در مکه گرد هم می آمدند و  برای کشتگان [[نهروان]] عزاداری کردند. در یکی از این جلسات  سخن از امام علی علیه السلام و [[معاویه]] به میان و آمد و  اینکه فتنه و آشوب در میان مسلمانان از  سوی این دو نفر است و  خوب است امت اسلام را از شر هر دو آسوده کنیم. مردى از قبيله اشجع گفت: به خدا قسم [[عمروعاص]] هم کم از این دو نفر نیست، بلكه اصل و ریشه  فتنه خود اوست. به این ترتیب سه نفر از [[خوارج]] برای ترور این سه شخصیت داوطلب شدند. [[ابن ملجم مرادی]] قتل امیرالمؤمنین را پذیرفت [[حجّاج بن عبد اللّه]] معروف به برك  کشتن معاويه و [[عمرو بن بكر تميمى]] کشتن عمروعاص را بر عهده گرفت.
 +
قرار بر این شد که هر سه نفر در شب نوزدهم [[ماه رمضان]] هنگام نماز صبح تصمیم خود را عملی سازند. این ملجم به [[کوفه]] آمد و تا رسیدن روز موعود در محله بنی کنده که تعدادی از خوارج در آن  زندگی کردند به سر برد. اما نیتش را پنهان کرد. ابن ملجم وقتی به دیدار یکی از دوستانش رفته بود،  [[قطام]] دختر اخضر تيميّه را دید و شیفته او شد و از او خواستگاری کرد.  قطام که به دلیل کشته شدن نزدیکانش در جنگ نهروان کینه امام را در دل داشت شرط ازدواج با ابن ملجم را کشتن علی علیه السلام قرار داد. ابن ملجم که فهمید قطام در دشمنی با امام با او هم عقیده است راز حضورش در کوفه را افشا نمود. و قطام وردان به مجالد و شبيب بن بجره را که از خوارج بود به یاری این ملجم فراخواند و آنها پذیرفتند.  <ref>منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:413؛الإرشاد، المفيد ،ج‏1،ص:17</ref>
 +
در روزهای بعد [[اشعث بن قیس]] نیز از نیت ابن ملجم اطلاع پیدا کرد و به او  وعده همراهی داد.  به این ترتیب جمع چهار نفره توطئه گران در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه گرد آمدند تا امام را به شهادت برسانند. <ref>منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:413 </ref>
  
بنا به نقل ابن سعد، سه نفر از [[خوارج]] با نام‌هاى عبدالرحمان بن ملجم، برک بن عبدالله تمیمى و عمرو بن بکیر تمیمى در [[مکه]] با یکدیگر قرار گذاشتند تا [[امام على]] علیه‌السلام، معاویه و عمرو بن عاص را بکشند. عبدالرحمان به کوفه آمده و با دوستان خارجى خود دید و بازدید مى‌کرد. یک بار به دیدار گروهى از طایفه «تیم الرباب» رفت. در آنجا زنى را با نام «قطام بنت شجنة بن عدى» دید که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بود.  
+
==ضربت خوردن امام در محراب==
 +
امام به شبستان مسجد وارد شد و در حالی که  مشغول تسبیح خداوند بود کسانی که به خواب رفته بودند را بیدار فرمود. ابن ملجم به رو خوابیده بود. امام او را بیدار کرد و به او فرمود: برخيز از خواب براى نماز و چنين مخواب كه اين خواب شيطان است، بلكه بر دست راست بخواب كه خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابيدن خواب پيغمبران است. <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:341</ref>
 +
امام سپس به ابن ملجم فرمود: قصد کاری داری که  نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زير جامه ات چه دارى. <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:341</ref>
  
ابن ملجم او را خواستگارى کرد. زن مهر خویش را سه هزار (دینار!) و قتل امام على علیه‌السلام قرار داد. ابن ملجم گفت: که از قضا براى همین به کوفه آمده است. (طبقات الکبرى، ج 3، ص 38-35) او چندى شمشیر خویش را به زهر آلوده کرده و با همان، ضربتى بر سر امام زد که به دلیل عمیق بودن زخم و سمى بودن شمشیر، امام را به شهادت رساند. گفته شده که ابن ملجم آن شب را در خانه اشعث بن قیس<ref> اشعث بن قیس از کسانی بود که در [[جنگ صفین]] امام را مجبور به قبول حکمیت و همچنین انتخاب [[ابوموسی اشعری]] به عنوان حکم کردند و از جانب کوفیان به عنوان یکی از شهود حکمیت انتخاب شد. (بلاذری 2/335) آنگاه که بر سر نوشتن عنوان امیرالمومنین بر سر نام علی در پیمان حکمیت اختلاف شد وی اصرار بر حذف این عنوان نمود علی علیه‌السلام بارها از وی رنجیده شد. (ثقفی 2/495 829) و سعی در عزل وی از فرماندهی قبیله کنده داشت. (ابن‌ اعثم 3/68)
+
ابن ملجم در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامی که امیرالمؤمنین سر از سجده اول برداشت  ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. در آن حال امام فرمود: {{متن حدیث|«بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه»}}، و گفت: {{متن حدیث|«فزت بربّ الكعبه»}}، به خدای کعبه قسم که رستگار شدم <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:341</ref> ابن ملجم در حال حمله شعار خوارج را فریاد می زد که:للّه الحكم يا علىّ، لا لك و لا لأصحابك. <ref>منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:422</ref>
  
او یکبار امام را تهدید به کشتن کرده بود و امام در پاسخ به تهديد او فرمود: آيا مرا از مرگ مي ترساني و تهديدم مي کني؟! به خدا سوگند من  هرگز از آن باک ندارم که با [[مرگ]] روبرو شوم يا مرگ با من روبرو گردد. (سیرة الائمة الاثنی عشر، ص 501) برای اطلاع بیشتر رجوع شود به مقاله [http://www.tahoorkotob.com/page.php?pid=6317 کینه‌توزی اشعث بن قیس با امیرالمومنین، سایت طهور].</ref> بوده است. (مقتل الامام امیرالمؤمنین علیه‌السلام، ص 36، ش 13)
+
در برخی نقل ها آمده که امام در حال بیدار کردن مردم براى [[نماز]]<ref>الإرشاد، المفيد ،ج‏1،ص:19؛أعيان الشيعة:سيد محسن امين عاملى‏، ج1، ص531 </ref>  یا در مدخل ورودی مسجد مورد حمله قرار گرفت <ref>أنساب الأشراف، البلاذري ،ج‏2،ص:492</ref>
  
 +
اهل مسجد صداى حضرت را شنيدند  و  بسوى محراب دويدند، و امیرالمؤمنین علی (ع)  را دیدند که در محراب خونین افتاده. حضرت را برداشتند، رداى مباركش را بر سرش بستند، حضرت خون سر خود را بر محاسن مباركش كشيد و فرمود: اين آن است كه خدا و رسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول. <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:342؛منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:423 </ref>
  
== کیفیت شهادت آن حضرت ==
+
امام حسن و امام حسین علیهما السلام با اندوه زیاد نزد پدر آمدند.امير المؤمنين عليه السّلام امام حسن عليه السّلام را به جاى خود گذاشت كه با مردم نماز گزارد و خود با وجود زخم عمیقی که در سر داشت نمازش را نشسته تمام کرد و در هنگام نماز از شدت ضعف به چپ و راست متمایل می شد <ref>منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:424</ref>
  
 +
امام حسن عليه السّلام پس از نماز سر پدر را در آغوش گرفت، و ‏گفت: ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم. امیرالمؤمنین فرمود: اى فرزند! از این پس پدرت را رنجى نيست، اينك جدّ تو محمّد مصطفى- صلوات اللّه عليه- و جدّه تو خديجه كبرى، و مادر تو فاطمه زهرا عليهما السّلام و حوريان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گريستن بدار كه گريه تو ملائكه آسمان را به گريه‏ در آورده است. <ref>منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:424</ref>
  
امام در صبحگاه نوزدهم ماه مبارک [[رمضان]] سال 40 هجرى زمانى که امام آماده مى‌شد تا به سوى صفین حرکت کرده و جنگ جدیدى را با معاویه آغاز کند، توسط شقى‌ترین انسان‌ها، عبدالرحمان بن ملجم مرادى مجروح شده و سه روز بعد در 21 رمضان به شهادت رسید.
+
==دستگیری قاتل==
 +
مردم ابن ملجم را دستگیر کرده و دست بسته نزد امام آوردند. امام حسن علیه السلام به او فرمود: ای ملعون! آیا کسی را کشتی که به تو پناه داد و تو را بر ديگران اختيار كرد  و بخشش های فراوان به تو فرمود؟ آيا او بد امامی بود برای تو؟ آیا عوض نيكی‏های او به تو اين بود؟
 +
ابن ملجم سر به زير افكنده بود و پچیزی نمی‏ گفت.
 +
آنگاه امام حسن عليه السّلام به پدر عرض كرد: «اين ابن ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسیر شماست»
 +
امير المؤمنين عليه السّلام به به ابن ملجم نگاه کرد و فرمود: ای ابن ملجم جنایتی بزرگ  کردی. آیا من برایت بدامامی بودم؟ آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟ با وجود اینکه می دانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیده ای بازگردی اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی ای شقی ‏ترين اشقياء. ابن ملجم گريست و این آیه از قرآن را خواند: {{متن قرآن|«أ فانت تنفذ من فی النّار؟»}} آيا تو می توانی کسی را که جایگاهش دوزخ است نجات دهی؟                          <ref>منتهی الآمال، شيخ عباس قمی ،ج‏1،ص:427</ref>
 +
آنگاه علی علیه السلام سفارش او را به امام حسن عليه السّلام كرد و فرمود: فرزندم! با اسير خود مدارا كن، و با مهربانی و رحمت با او رفتار کن. آيا نمی ‏بينی چشمهای او را كه از ترس چگونه گردش می ‏كند و دلش چگونه مضطرب است؟ ای فرزند! ما اهل بيت رحمت و مغفرتيم پس بخوران به او از آنچه خود می ‏خوری، و بياشام او را از آنچه خود می‏ آشامی، پس اگر من از دنيا رفتم از او قصاص كن و او را بكش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مكن. يعنی دست و پا و گوش و بينی و ساير اعضای او را قطع مكن ...  اگر زنده ماندم من خود داناترم كه با او چه كار كنم، و من سزاوارترم به عفو كردن، زیرا ما اهل بيتی می‏ باشيم كه با گناهكار در حقّ ما جز به عفو و كرم رفتار ديگر ننماييم. <ref>منتهی الآمال، شيخ عباس قمی ،ج‏1،ص:427 </ref>
  
روایات متعددى حکایت از آن دارد که امام در مدخل ورودى مسجد (در درون مسجد) مورد حمله ابن ملجم واقع شده است. (همان، ص 29، ش 4، ص 35، ش 12) در نقل‌هاى دیگرى آمده است که امام در حال بیدارکردن مردم براى [[نماز]] بود که مورد حمله قرار گرفت. (همان، ص 28، 33، ش 11)
+
==حالات امام پیش از ضربت خوردن==
 +
امام و در این ماه يك شب در خانه امام حسن عليه السّلام و يك شب در خانه امام حسين عليه السّلام و يك شب در خانه زينب دختر خود كه در خانه عبد الله بن جعفر بود افطار مى‏ نمود و بیش از سه لقمه طعام میل نمی کرد. و درباره سبب این کارش می فرمود:امر خدا نزديك شده است يك شب يا دو شب بيش نمانده است، مى‏ خواهم چون به رحمت حق واصل شوم شكم من از طعام پر نباشد <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:318
 +
</ref>
  
منابع موجود تاریخى بیشتر اشاره به نقل نخست کرده‌اند. در برابر روایات دیگرى وجود دارد که زمان حمله ابن ملجم را وقتى مى‌داند که امام مشغول نماز بوده است. در نقلى از [[میثم تمار]] آمده است که امام [[نماز صبح]] را آغاز کرده و در حالى که یازده آیه از [[سوره انبياء]] خوانده بود. ابن ملجم با شمشیر ضربتى بر سر امام زد.(همان، ص 30، ش 5)
+
در تمام آن شب بيرون مى ‏آمد به اطراف آسمان نظر مى‏ كرد و مى ‏فرمود: «به من دروغ نگفته اند و دروغ از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نشنيده ‏ام، اين شبى است كه مرا وعده شهادت داده» و شعری با این مضمون خواند:«كمر خود را براى مرگ محكم ببند كه مرگ البتّه به تو خواهد رسيد، و جزع مكن از مرگ چون به وادى تو درآيد»  <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:336</ref>
 +
همچنین نقل شده است که حضرت در آن شب بسیار به درگاه خداوند تضرع می کرد و و به درگاه خداوند دعا می کرد و عرضه میداشت: {{متن حدیث|«اللّهمّ بارك لى فى الموت»}}؛خداوندا مبارك گردان براى من مرگ را، و بسيار می گفت: {{متن حدیث|«انّا للّه و انّا اليه راجعون»}}. و كلمه مباركه {{متن حدیث|«لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم»}} را بسيار ذکر می کرد و بسيار صلوات‏ می فرستاد و استغفار می کرد.  
 +
<ref>منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:419</ref>
  
در نقل دیگرى از یکى از نوادگان جعدة بن هبیره - که این جعده فرزند ام‌هانى بوده و گاهى به جاى آن حضرت نماز مى‌خوانده و در برخى نقل‌ها آمده که پس از ضربت خوردن امام، او جلو آمده و نماز را ادامه داد - گفته شده است که وقتى ابن ملجم ضربه را زد که امام در نماز بود. (همان، ص 30، ش 6)
+
همچنین نقل شده است که امام در آن شب براى نماز شب به مسجد نيامد و در تمام آن شب بيدار بود و به عبادت حق تعالى مشغول بود.امّ كلثوم پرسید: يا امير المؤمنين سبب بيدارى و بی تابی شما چیست؟ امام فرمود:در صبح اين شب شهيد خواهم شد.امّ كلثوم گفت: پدر امشب شخص دیگری را برای نماز به مسجد بفرست. امام فرمود: از قضاى الهى نمى ‏توان گريخت. <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:336</ref>
  
[[شیخ طوسی]] نیز روایتى نقل کرده است که همین مطلب را تایید مى‌کند. (الامالى، الجزء الثالث، ش 18) متقى هندى نیز روایت نقل کرده که ضمن آن آمده است که ابن ملجم زمانى ضربت خود را فرود آورد که امام سرش را از [[سجده]] برداشت.  
+
==سخنان امام پیش از شهادت==
 +
مشهور در ميان علماى شيعه این است که امام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجری ضربت خورد، و درشب بیست و یکم وقتی یک سوم از شب گذشته بود به شهادت رسید.
 +
در این شب امام علیه السلام  فرزندان و اهل بيت خود را جمع كرد و با ایشان وداع فرمود که : «خداوند پس از من نگهدار شما باشد. نیکو وکیلی است خداوند و همو  مرا کفایت خواهد کرد»
 +
امام سپس فرزندان و اهلبیتش را به نیکیها وصیت فرمود. آن شب اثر زهر بر بدن امام علیه السلام  ظاهر شده بود و هر خوردنی که برای امام آوردن تناول نفرمود و لبهایش فقط به ذکر خداوند مشغول بود و عرق از جبين مبارکش مثل مروارید مى‏ريخت. امام با دست مبارکش عرق پیشانی را پاک کرد و فرمود: «شنيدم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه چون نزديك وفات مؤمن مى‏شود، عرق مى‏كند جبين او مانند مرواريد تر، و ناله او ساكن مى ‏شود».
 +
همه به گريه افتادند. امام حسن عليه السّلام گفت: «اى پدر به گونه ای سخن مى ‏گوئى كه گويا از خود نااميد شده‏ اى»
 +
امام  فرمود: «اى فرزند گرامى يك شب پيش از آنكه اين واقعه بشود جدّت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در خواب ديدم، از آزارهاى اين امّت به او شكايت كردم، گفت: نفرين كن بر ايشان، پس گفتم: خداوندا بدل من بدان را بر ايشان مسلّط گردان، و بدل ايشان بهتر از ايشان به من روزى كن، پس حضرت رسول فرمود كه: خدا دعاى تو را مستجاب كرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهد آورد، و اكنون سه شب گذشته است».
 +
سپس امام فرمود: «اى حسن! تو را وصيّت مى‏ كنم به برادرت حسين.  شماها از منيد و من از شمايم»
 +
سپس  امام رو كرد به فرزندان ديگر كه از همسران دیگر امام غير فاطمه بودند وايشان را وصيّت فرمود كه با حسن و حسين علیهما السلام مخالفت نكنند، پس فرمود: «حق تعالى شما را صبر نيكو كرامت كند، امشب از ميان شما مى ‏روم و به حبيب خود محمّد مصطفى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملحق مى‏ شوم، چنانچه مرا وعده داده است».<ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:348</ref>
  
نقل دیگرى از ابن حنبل(9) که همان را ابن عساکر (کنزالعمال، ج 15، ص 170، (طبع دوم)، الامالى فى آثار الصحابه، ص 104-103) نیز روایت کرده از همین مطلب را تایید مى‌کند.  
+
===وصیت امام درباره تجهیز و تدفین===
 +
سپس امام به فرزندشان امام حسن علیه السلام فرمود: اى حسن! وقتی از دنيا رفتم، مرا غسل ده و كفن كن و با بقيّه حنوط رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه از كافور بهشت است و جبرئيل براى آن حضرت آورده بود حنوط كن. هنگامی که مرا برای تدفین روى تخت گذاشتید جلوی آن را رها کنید و فقط پشت تخت را بگیرید. ملائکه جلوی آن را خواهند گرفت و تخت حرکت خواهد کرد. به هر سو كه تخت روان شد شما هم به همان سو حرکت کنید و جایی که توقف نمود همانجا محل قبر من است. ... پس از اینکه بر من نماز خواندی جنازه را از موضع خود بردار و خاك را از آن موضع کنار بزن. در آنجا قبر کنده شده و لحد ساخته ای خواهی یافت كه پدرم حضرت نوح عليه السّلام براى من ساخته در آنجا گذاشته است، پس مرا بر روى آن تخته دفن كن، و هفت خشت ساخته در آنجا خواهى يافت از خشتهاى بزرگ، آنها را بر روى من بچين، پس اندكى صبر كن و يك خشت را بردار و به قبر نگاه کن، مرا در آنجا نخواهى ديد زيرا به جدّ تو رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملحق خواهم شد، بدان كه هر پيغمبرى بميرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصىّ او در مغرب باشد، حق تعالى روح و جسد او را با روح و جسد وصىّ او خواهد پیوست، بعد از آن جدا مى ‏شوند، باز هر يك به قبرهاى خود برمى ‏گردند. سپس قبر مرا از خاك پر كن و محل قبر مرا پنهان كن. هنگام صبح تابوتى بر ناقه ‏اى ببند، و سر آن ناقه را به كسى بده كه به جانب مدينه بكشد تا آنكه مردم ندانند كه من در كجا مدفون شده‏ ام  <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:349</ref>
 +
در بعضى از روايات معتبر از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت شده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرزند خود امام حسين عليه السّلام را امر كرد كه برای ایشان چهار قبر در چهار محل ایجاد نماید: در مسجد كوفه و در رحبه و در نجف و در خانه جعدة بن هبيره، تا دشمنان امام از خوارج و بنى اميّه محل قبر ایشان را نشناسند مبادا که اراده كنند جسد مطهر امام را خارج نمایند<ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:350</ref>
  
ابن عبدالبر مى‌گوید: در این که آیا ابن ملجم در [[نماز]] ضربت را زده یا قبل از آن و نیز این که امام در آن هنگام کسى را جانشین خود کرده یا خود تمام کرده، اختلاف است. بیشتر برآنند که آن حضرت جعدة بن هبیره را بجاى خود گذاشت تا نماز را تمام کند. (الفضائل، ص 38، ش 63 (طبع قم))
+
===وصیت امام درباره فتنه های پس از شهادت ایشان===
 +
سپس حضرت به فرزندان خود فرمود: «به زودی كه فتنه ‏ها از هر سو رو به شما آورد و منافقان اين امّت كينه‏ هاى ديرينه خود را از شما طلب نمايند و از شما انتقام بگیرند، پس بر شما باد به صبر كه عاقبت صبر نيكو است».
  
روایات فراوانى از طریق اهل بیت و اهل سنت نقل شده که نشان از وضعیت خاص روحى امام در شبى است که صبحگاه آن شب امام ضربت خورد از جمله روایتى از [[امام باقر]] علیه‌السلام که ابن ابى‌الدنیا نقل کرده آشکارا آگاهى امام را از شهادت خویش خبر مى‌دهد. زمانى که امام ضربت خورد فریاد زد: «فزت و رب الکعبه» به خداى کعبه رستگار شدم. ابن ابى‌الدنیا وصیت امام را از طرق مختلف نقل کرده است.
+
سپس به امام حسن و امام حسین علیه السلام فرمود: «بعد از من به خصوص بر شما فتنه ‏هاى بسيار واقع خواهد شد از جهت هاى مختلف، پس صبر كنيد تا خدا حكم كند ميان شما و دشمنان شما، او بهترين حكم كنندگان است. پس رو كرد به امام حسين عليه السّلام و فرمود: اى ابو عبد الله توئى شهيد اين امّت، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا»  <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:350</ref>
  
قسمت‌هایى از آن در زمینه مسائل مالى و بخشى از آن، وصایاى دینى امام است. در این وصیت امام، توصیه به مسائل چندى کردند از جمله: [[صله رحم]]، ایتام، همسایگان، عمل به [[قرآن]]، اقامه نماز به عنوان عمود دین، [[حج]]، [[روزه]]، [[جهاد]]، [[زکات]]، اهل بیت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله، بندگان، امر به معروف و نهى از منکر.
+
===لحظه شهادت امام علیه السلام===
 +
پس از این سخنان امام بیهوش شد، وقتی به هوش آمد فرمود: «در اين وقت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عمویم حمزه و برادرم جعفر به نزد من آمدند گفتند كه: زود بيا به نزد ما كه ما مشتاقيم بسوى تو»
 +
امام سپس به اهل بيت خود نظر كرد و فرمود:
 +
«همه را به خدا مى ‏سپارم، خدا همه را به راه حقّ درست بدارد و از شرّ دشمنان حفظ نمايد»
  
در این نقل آمده است که امام در حالى که مشغول گفتن «لا اله الا الله» بودند، در آغاز شب بیست و یکم [[رمضان]] در حالى که آیه «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره» را مى‌خواند به دیدار معبود شتافت.
+
سپس گفت: «بر شما باد سلام اى رسولان وحى پروردگار من»  و این ایه را قرائت فرمود که: {{متن قرآن|«لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ»}} <ref>آیه 61 سوره صافات</ref> براى مثل اين ثواب و منزلت بايد كه عمل كنند عمل كنندگان
 +
و نیز این آیه را  {{متن قرآن|«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ»}} <ref>آیه 128 سوره نحل</ref>  یعنی به درستى كه خدا با آنهاست كه پرهيزكارى كردند و آنها كه نيكوكار بودند.
 +
پس پیشانی مبارک امام در عرق نشست و مشغول ذكر خدا گرديد، رو به قبله کرد و چشمان خود را بر هم گذاشت، دستها و پاهاى مبارك خود را بسوى قبله كشيد و شهادت به وحدانيّت الهى و رسالت پیامبر داد و به لقاء پروردگارش شتافت.<ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:350</ref>
  
 +
== خبر دادن پیامبر نسبت به شهادت امام علی علیه السلام==
 +
رسول خدا صلی الله علیه و آله به على ابن ابى طالب عليه السّلام فرمود: يا ابا تراب! آيا شما را از شقی ترین مردم اطلاع ندهم. علی علیه السلام عرض کرد:آرى ما را از آن خبر دهيد، پيغمبر فرمود: يكى از اشقياء «احيمر» ثمود است كه ناقه حضرت صالح عليه السّلام را پى كرد، و ديگرى آن كس است كه محاسنت را با خونت خضاب خواهد كرد <ref>إعلام الورى، الطبرسي ،ج‏1،ص:165 ؛  ينابيع المودة، القندوزي ،ج‏2،ص:397</ref>
  
== تدفین امام علیه‌السلام ==
+
==خبر دادن امام علی علیه السلام از شهادت خودشان==
 +
در كتاب كشف الغمّه و مناقب ابن شهرآشوب مذكور است كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را در كوفه عارضه‏ اى روی داد، جمعى به عيادتش رفتند و گفتند: يا امير المؤمنين ما در اين‏ عارضه بر تو مى‏ ترسيم، حضرت فرمود: و ليكن من بر خود نمى‏ ترسم زيرا كه شنيده‏ ام از پيغمبر صادق و مصدّق كه فرمود: شقى‏ ترين امّت جفت پى كننده ناقه صالح ضربتى بر سر من خواهد زد و محاسن مرا رنگين خواهد كرد
 +
<ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:317</ref>
  
 +
أبو صالح حنفي از امام علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: «خواب چشمم را ربود، رسول خدا بر من نمودار شد، عرض كردم: يا رسول اللّه از دست امّت، چه رنجها و خصومتها كه ديدم، پيامبر فرمود: بر ايشان نفرين كن! من گفتم: خداوند بهتر از ايشان را عوض آنها به من مرحمت كند و بدتر از مرا به ايشان عوض دهد»  <ref>إثبات الهداة، الحر العاملي ،ج‏3،ص:474</ref> بد  از این رؤیا بود که امام به شهادت رسید.
  
بنا به نقلى دیگر پس از شهادت امام حسنین، محمد بن حنفیه، عبدالله بن جعفر و تنى چند نفر از اهل بیت آن حضرت را شبانه به خارج کوفه (جایى که بعدها [[نجف]] نامیده شد) بردند و پنهانى دفن کردند. این کار براى آن بود که [[خوارج]] یا دیگران (بنى‌امیه) قبر امام را نبش نکنند.
+
همچنین شيخ مفيد و ديگران به سندهاى معتبر روايت كرده ‏اند كه هنگامی که حضرت امير المؤمنين عليه السّلام از مردم بيعت مى ‏گرفت، عبد الرّحمن بن ملجم مرادى آمد كه با آن حضرت بيعت كند، اما امام  بيعت او را قبول نفرمود. این ملجم سه مرتبه به خدمت امام آمد، در مرتبه سوّم با حضرت بيعت كرد. چون پشت كرد، حضرت بار ديگر او را طلبيد و با او عهد کرد و سوگند داد كه بيعتش را نشكند. هنگام رفتن دوباره او را طلبيد و بر بیعتش تأکید کرد. ابن ملجم گفت: يا امير المؤمنين چرا با من متفاوت از دیگران عمل کردی؟ حضرت شعرى خواند كه مضمونش اين است كه: من به او بخشش مى‏ نمايم و نيكى مى‏ كنم، و او اراده قتل من دارد، چه بد يارى است قبيله مراد،
 +
سپس فرمود:
 +
برو اى ابن ملجم به خدا سوگند مى ‏دانم كه وفا به عهدهاى خود نخواهى كرد، سپس امام اسب زیبایی به او بخشید.  هنگامی که ابن ملجم  بر اسب سوار شد، باز حضرت شعرى با همان مضمون خواند. و فرمود: به خدا سوگند اين ملعون كشنده من خواهد بود، گفتند: يا امير المؤمنين اجازه بده او را بکشیم اما امام دستورى نداد <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:317</ref>
 +
==پانویس==
 +
<references />
  
==پانویس ==
+
==منابع==
<references />
+
*جلاء العيون، المجلسي
 +
*منتهى الآمال، شيخ عباس قمى
 +
*الإرشاد، المفيد
 +
*أعيان الشيعة:سيد محسن امين عاملى‏
 +
*أنساب الأشراف، البلاذري
 +
*ينابيع المودة، القندوزي
 +
*إثبات الهداة، الحر العاملي
 +
{{شناختنامه امام علی (ع)}}
 +
<DynamicPageList>
 +
category    = امام علی علیه السلام
 +
count=5
 +
namespace=main
 +
type=update
 +
</DynamicPageList>
  
 
[[رده:امام علی علیه السلام]]
 
[[رده:امام علی علیه السلام]]
 +
[[رده:وقایع ماه رمضان]]
 +
[[رده:سال ۴۰ هجری قمری]]

نسخهٔ ‏۲۵ مهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۰۶

امام علی علیه السلام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجری با توطئه خوارج و به دست ابن ملجم مرادی در حال نماز مجروح و درشب بیست و یکم ماه رمضان به شهادت رسید

تقویم هجری قمری

روز واقعه:21 رمضان
سال 40 هجری قمری

توطئه قتل حضرت توسط خوارج

بعد از جنگ نهروان و شکست سخت خوارج در برابر امام علی علیه السلام بازماندگان آنها تا مدتی در مکه گرد هم می آمدند و برای کشتگان نهروان عزاداری کردند. در یکی از این جلسات سخن از امام علی علیه السلام و معاویه به میان و آمد و اینکه فتنه و آشوب در میان مسلمانان از سوی این دو نفر است و خوب است امت اسلام را از شر هر دو آسوده کنیم. مردى از قبيله اشجع گفت: به خدا قسم عمروعاص هم کم از این دو نفر نیست، بلكه اصل و ریشه فتنه خود اوست. به این ترتیب سه نفر از خوارج برای ترور این سه شخصیت داوطلب شدند. ابن ملجم مرادی قتل امیرالمؤمنین را پذیرفت حجّاج بن عبد اللّه معروف به برك کشتن معاويه و عمرو بن بكر تميمى کشتن عمروعاص را بر عهده گرفت. قرار بر این شد که هر سه نفر در شب نوزدهم ماه رمضان هنگام نماز صبح تصمیم خود را عملی سازند. این ملجم به کوفه آمد و تا رسیدن روز موعود در محله بنی کنده که تعدادی از خوارج در آن زندگی کردند به سر برد. اما نیتش را پنهان کرد. ابن ملجم وقتی به دیدار یکی از دوستانش رفته بود، قطام دختر اخضر تيميّه را دید و شیفته او شد و از او خواستگاری کرد. قطام که به دلیل کشته شدن نزدیکانش در جنگ نهروان کینه امام را در دل داشت شرط ازدواج با ابن ملجم را کشتن علی علیه السلام قرار داد. ابن ملجم که فهمید قطام در دشمنی با امام با او هم عقیده است راز حضورش در کوفه را افشا نمود. و قطام وردان به مجالد و شبيب بن بجره را که از خوارج بود به یاری این ملجم فراخواند و آنها پذیرفتند. [۱] در روزهای بعد اشعث بن قیس نیز از نیت ابن ملجم اطلاع پیدا کرد و به او وعده همراهی داد. به این ترتیب جمع چهار نفره توطئه گران در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه گرد آمدند تا امام را به شهادت برسانند. [۲]

ضربت خوردن امام در محراب

امام به شبستان مسجد وارد شد و در حالی که مشغول تسبیح خداوند بود کسانی که به خواب رفته بودند را بیدار فرمود. ابن ملجم به رو خوابیده بود. امام او را بیدار کرد و به او فرمود: برخيز از خواب براى نماز و چنين مخواب كه اين خواب شيطان است، بلكه بر دست راست بخواب كه خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابيدن خواب پيغمبران است. [۳] امام سپس به ابن ملجم فرمود: قصد کاری داری که نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زير جامه ات چه دارى. [۴]

ابن ملجم در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامی که امیرالمؤمنین سر از سجده اول برداشت ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. در آن حال امام فرمود: «بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه»، و گفت: «فزت بربّ الكعبه»، به خدای کعبه قسم که رستگار شدم [۵] ابن ملجم در حال حمله شعار خوارج را فریاد می زد که:للّه الحكم يا علىّ، لا لك و لا لأصحابك. [۶]

در برخی نقل ها آمده که امام در حال بیدار کردن مردم براى نماز[۷] یا در مدخل ورودی مسجد مورد حمله قرار گرفت [۸]

اهل مسجد صداى حضرت را شنيدند و بسوى محراب دويدند، و امیرالمؤمنین علی (ع) را دیدند که در محراب خونین افتاده. حضرت را برداشتند، رداى مباركش را بر سرش بستند، حضرت خون سر خود را بر محاسن مباركش كشيد و فرمود: اين آن است كه خدا و رسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول. [۹]

امام حسن و امام حسین علیهما السلام با اندوه زیاد نزد پدر آمدند.امير المؤمنين عليه السّلام امام حسن عليه السّلام را به جاى خود گذاشت كه با مردم نماز گزارد و خود با وجود زخم عمیقی که در سر داشت نمازش را نشسته تمام کرد و در هنگام نماز از شدت ضعف به چپ و راست متمایل می شد [۱۰]

امام حسن عليه السّلام پس از نماز سر پدر را در آغوش گرفت، و ‏گفت: ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم. امیرالمؤمنین فرمود: اى فرزند! از این پس پدرت را رنجى نيست، اينك جدّ تو محمّد مصطفى- صلوات اللّه عليه- و جدّه تو خديجه كبرى، و مادر تو فاطمه زهرا عليهما السّلام و حوريان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گريستن بدار كه گريه تو ملائكه آسمان را به گريه‏ در آورده است. [۱۱]

دستگیری قاتل

مردم ابن ملجم را دستگیر کرده و دست بسته نزد امام آوردند. امام حسن علیه السلام به او فرمود: ای ملعون! آیا کسی را کشتی که به تو پناه داد و تو را بر ديگران اختيار كرد و بخشش های فراوان به تو فرمود؟ آيا او بد امامی بود برای تو؟ آیا عوض نيكی‏های او به تو اين بود؟ ابن ملجم سر به زير افكنده بود و پچیزی نمی‏ گفت. آنگاه امام حسن عليه السّلام به پدر عرض كرد: «اين ابن ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسیر شماست» امير المؤمنين عليه السّلام به به ابن ملجم نگاه کرد و فرمود: ای ابن ملجم جنایتی بزرگ کردی. آیا من برایت بدامامی بودم؟ آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟ با وجود اینکه می دانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیده ای بازگردی اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی ای شقی ‏ترين اشقياء. ابن ملجم گريست و این آیه از قرآن را خواند: «أ فانت تنفذ من فی النّار؟» آيا تو می توانی کسی را که جایگاهش دوزخ است نجات دهی؟ [۱۲] آنگاه علی علیه السلام سفارش او را به امام حسن عليه السّلام كرد و فرمود: فرزندم! با اسير خود مدارا كن، و با مهربانی و رحمت با او رفتار کن. آيا نمی ‏بينی چشمهای او را كه از ترس چگونه گردش می ‏كند و دلش چگونه مضطرب است؟ ای فرزند! ما اهل بيت رحمت و مغفرتيم پس بخوران به او از آنچه خود می ‏خوری، و بياشام او را از آنچه خود می‏ آشامی، پس اگر من از دنيا رفتم از او قصاص كن و او را بكش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مكن. يعنی دست و پا و گوش و بينی و ساير اعضای او را قطع مكن ... اگر زنده ماندم من خود داناترم كه با او چه كار كنم، و من سزاوارترم به عفو كردن، زیرا ما اهل بيتی می‏ باشيم كه با گناهكار در حقّ ما جز به عفو و كرم رفتار ديگر ننماييم. [۱۳]

حالات امام پیش از ضربت خوردن

امام و در این ماه يك شب در خانه امام حسن عليه السّلام و يك شب در خانه امام حسين عليه السّلام و يك شب در خانه زينب دختر خود كه در خانه عبد الله بن جعفر بود افطار مى‏ نمود و بیش از سه لقمه طعام میل نمی کرد. و درباره سبب این کارش می فرمود:امر خدا نزديك شده است يك شب يا دو شب بيش نمانده است، مى‏ خواهم چون به رحمت حق واصل شوم شكم من از طعام پر نباشد [۱۴]

در تمام آن شب بيرون مى ‏آمد به اطراف آسمان نظر مى‏ كرد و مى ‏فرمود: «به من دروغ نگفته اند و دروغ از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نشنيده ‏ام، اين شبى است كه مرا وعده شهادت داده» و شعری با این مضمون خواند:«كمر خود را براى مرگ محكم ببند كه مرگ البتّه به تو خواهد رسيد، و جزع مكن از مرگ چون به وادى تو درآيد» [۱۵] همچنین نقل شده است که حضرت در آن شب بسیار به درگاه خداوند تضرع می کرد و و به درگاه خداوند دعا می کرد و عرضه میداشت: «اللّهمّ بارك لى فى الموت»؛خداوندا مبارك گردان براى من مرگ را، و بسيار می گفت: «انّا للّه و انّا اليه راجعون». و كلمه مباركه «لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم» را بسيار ذکر می کرد و بسيار صلوات‏ می فرستاد و استغفار می کرد. [۱۶]

همچنین نقل شده است که امام در آن شب براى نماز شب به مسجد نيامد و در تمام آن شب بيدار بود و به عبادت حق تعالى مشغول بود.امّ كلثوم پرسید: يا امير المؤمنين سبب بيدارى و بی تابی شما چیست؟ امام فرمود:در صبح اين شب شهيد خواهم شد.امّ كلثوم گفت: پدر امشب شخص دیگری را برای نماز به مسجد بفرست. امام فرمود: از قضاى الهى نمى ‏توان گريخت. [۱۷]

سخنان امام پیش از شهادت

مشهور در ميان علماى شيعه این است که امام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجری ضربت خورد، و درشب بیست و یکم وقتی یک سوم از شب گذشته بود به شهادت رسید. در این شب امام علیه السلام فرزندان و اهل بيت خود را جمع كرد و با ایشان وداع فرمود که : «خداوند پس از من نگهدار شما باشد. نیکو وکیلی است خداوند و همو مرا کفایت خواهد کرد» امام سپس فرزندان و اهلبیتش را به نیکیها وصیت فرمود. آن شب اثر زهر بر بدن امام علیه السلام ظاهر شده بود و هر خوردنی که برای امام آوردن تناول نفرمود و لبهایش فقط به ذکر خداوند مشغول بود و عرق از جبين مبارکش مثل مروارید مى‏ريخت. امام با دست مبارکش عرق پیشانی را پاک کرد و فرمود: «شنيدم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه چون نزديك وفات مؤمن مى‏شود، عرق مى‏كند جبين او مانند مرواريد تر، و ناله او ساكن مى ‏شود». همه به گريه افتادند. امام حسن عليه السّلام گفت: «اى پدر به گونه ای سخن مى ‏گوئى كه گويا از خود نااميد شده‏ اى» امام فرمود: «اى فرزند گرامى يك شب پيش از آنكه اين واقعه بشود جدّت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در خواب ديدم، از آزارهاى اين امّت به او شكايت كردم، گفت: نفرين كن بر ايشان، پس گفتم: خداوندا بدل من بدان را بر ايشان مسلّط گردان، و بدل ايشان بهتر از ايشان به من روزى كن، پس حضرت رسول فرمود كه: خدا دعاى تو را مستجاب كرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهد آورد، و اكنون سه شب گذشته است». سپس امام فرمود: «اى حسن! تو را وصيّت مى‏ كنم به برادرت حسين. شماها از منيد و من از شمايم» سپس امام رو كرد به فرزندان ديگر كه از همسران دیگر امام غير فاطمه بودند وايشان را وصيّت فرمود كه با حسن و حسين علیهما السلام مخالفت نكنند، پس فرمود: «حق تعالى شما را صبر نيكو كرامت كند، امشب از ميان شما مى ‏روم و به حبيب خود محمّد مصطفى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملحق مى‏ شوم، چنانچه مرا وعده داده است».[۱۸]

وصیت امام درباره تجهیز و تدفین

سپس امام به فرزندشان امام حسن علیه السلام فرمود: اى حسن! وقتی از دنيا رفتم، مرا غسل ده و كفن كن و با بقيّه حنوط رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه از كافور بهشت است و جبرئيل براى آن حضرت آورده بود حنوط كن. هنگامی که مرا برای تدفین روى تخت گذاشتید جلوی آن را رها کنید و فقط پشت تخت را بگیرید. ملائکه جلوی آن را خواهند گرفت و تخت حرکت خواهد کرد. به هر سو كه تخت روان شد شما هم به همان سو حرکت کنید و جایی که توقف نمود همانجا محل قبر من است. ... پس از اینکه بر من نماز خواندی جنازه را از موضع خود بردار و خاك را از آن موضع کنار بزن. در آنجا قبر کنده شده و لحد ساخته ای خواهی یافت كه پدرم حضرت نوح عليه السّلام براى من ساخته در آنجا گذاشته است، پس مرا بر روى آن تخته دفن كن، و هفت خشت ساخته در آنجا خواهى يافت از خشتهاى بزرگ، آنها را بر روى من بچين، پس اندكى صبر كن و يك خشت را بردار و به قبر نگاه کن، مرا در آنجا نخواهى ديد زيرا به جدّ تو رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملحق خواهم شد، بدان كه هر پيغمبرى بميرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصىّ او در مغرب باشد، حق تعالى روح و جسد او را با روح و جسد وصىّ او خواهد پیوست، بعد از آن جدا مى ‏شوند، باز هر يك به قبرهاى خود برمى ‏گردند. سپس قبر مرا از خاك پر كن و محل قبر مرا پنهان كن. هنگام صبح تابوتى بر ناقه ‏اى ببند، و سر آن ناقه را به كسى بده كه به جانب مدينه بكشد تا آنكه مردم ندانند كه من در كجا مدفون شده‏ ام [۱۹] در بعضى از روايات معتبر از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت شده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرزند خود امام حسين عليه السّلام را امر كرد كه برای ایشان چهار قبر در چهار محل ایجاد نماید: در مسجد كوفه و در رحبه و در نجف و در خانه جعدة بن هبيره، تا دشمنان امام از خوارج و بنى اميّه محل قبر ایشان را نشناسند مبادا که اراده كنند جسد مطهر امام را خارج نمایند[۲۰]

وصیت امام درباره فتنه های پس از شهادت ایشان

سپس حضرت به فرزندان خود فرمود: «به زودی كه فتنه ‏ها از هر سو رو به شما آورد و منافقان اين امّت كينه‏ هاى ديرينه خود را از شما طلب نمايند و از شما انتقام بگیرند، پس بر شما باد به صبر كه عاقبت صبر نيكو است».

سپس به امام حسن و امام حسین علیه السلام فرمود: «بعد از من به خصوص بر شما فتنه ‏هاى بسيار واقع خواهد شد از جهت هاى مختلف، پس صبر كنيد تا خدا حكم كند ميان شما و دشمنان شما، او بهترين حكم كنندگان است. پس رو كرد به امام حسين عليه السّلام و فرمود: اى ابو عبد الله توئى شهيد اين امّت، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا» [۲۱]

لحظه شهادت امام علیه السلام

پس از این سخنان امام بیهوش شد، وقتی به هوش آمد فرمود: «در اين وقت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عمویم حمزه و برادرم جعفر به نزد من آمدند گفتند كه: زود بيا به نزد ما كه ما مشتاقيم بسوى تو» امام سپس به اهل بيت خود نظر كرد و فرمود: «همه را به خدا مى ‏سپارم، خدا همه را به راه حقّ درست بدارد و از شرّ دشمنان حفظ نمايد»

سپس گفت: «بر شما باد سلام اى رسولان وحى پروردگار من» و این ایه را قرائت فرمود که: «لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ» [۲۲] براى مثل اين ثواب و منزلت بايد كه عمل كنند عمل كنندگان و نیز این آیه را «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ» [۲۳] یعنی به درستى كه خدا با آنهاست كه پرهيزكارى كردند و آنها كه نيكوكار بودند. پس پیشانی مبارک امام در عرق نشست و مشغول ذكر خدا گرديد، رو به قبله کرد و چشمان خود را بر هم گذاشت، دستها و پاهاى مبارك خود را بسوى قبله كشيد و شهادت به وحدانيّت الهى و رسالت پیامبر داد و به لقاء پروردگارش شتافت.[۲۴]

خبر دادن پیامبر نسبت به شهادت امام علی علیه السلام

رسول خدا صلی الله علیه و آله به على ابن ابى طالب عليه السّلام فرمود: يا ابا تراب! آيا شما را از شقی ترین مردم اطلاع ندهم. علی علیه السلام عرض کرد:آرى ما را از آن خبر دهيد، پيغمبر فرمود: يكى از اشقياء «احيمر» ثمود است كه ناقه حضرت صالح عليه السّلام را پى كرد، و ديگرى آن كس است كه محاسنت را با خونت خضاب خواهد كرد [۲۵]

خبر دادن امام علی علیه السلام از شهادت خودشان

در كتاب كشف الغمّه و مناقب ابن شهرآشوب مذكور است كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را در كوفه عارضه‏ اى روی داد، جمعى به عيادتش رفتند و گفتند: يا امير المؤمنين ما در اين‏ عارضه بر تو مى‏ ترسيم، حضرت فرمود: و ليكن من بر خود نمى‏ ترسم زيرا كه شنيده‏ ام از پيغمبر صادق و مصدّق كه فرمود: شقى‏ ترين امّت جفت پى كننده ناقه صالح ضربتى بر سر من خواهد زد و محاسن مرا رنگين خواهد كرد [۲۶]

أبو صالح حنفي از امام علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: «خواب چشمم را ربود، رسول خدا بر من نمودار شد، عرض كردم: يا رسول اللّه از دست امّت، چه رنجها و خصومتها كه ديدم، پيامبر فرمود: بر ايشان نفرين كن! من گفتم: خداوند بهتر از ايشان را عوض آنها به من مرحمت كند و بدتر از مرا به ايشان عوض دهد» [۲۷] بد از این رؤیا بود که امام به شهادت رسید.

همچنین شيخ مفيد و ديگران به سندهاى معتبر روايت كرده ‏اند كه هنگامی که حضرت امير المؤمنين عليه السّلام از مردم بيعت مى ‏گرفت، عبد الرّحمن بن ملجم مرادى آمد كه با آن حضرت بيعت كند، اما امام بيعت او را قبول نفرمود. این ملجم سه مرتبه به خدمت امام آمد، در مرتبه سوّم با حضرت بيعت كرد. چون پشت كرد، حضرت بار ديگر او را طلبيد و با او عهد کرد و سوگند داد كه بيعتش را نشكند. هنگام رفتن دوباره او را طلبيد و بر بیعتش تأکید کرد. ابن ملجم گفت: يا امير المؤمنين چرا با من متفاوت از دیگران عمل کردی؟ حضرت شعرى خواند كه مضمونش اين است كه: من به او بخشش مى‏ نمايم و نيكى مى‏ كنم، و او اراده قتل من دارد، چه بد يارى است قبيله مراد، سپس فرمود: برو اى ابن ملجم به خدا سوگند مى ‏دانم كه وفا به عهدهاى خود نخواهى كرد، سپس امام اسب زیبایی به او بخشید. هنگامی که ابن ملجم بر اسب سوار شد، باز حضرت شعرى با همان مضمون خواند. و فرمود: به خدا سوگند اين ملعون كشنده من خواهد بود، گفتند: يا امير المؤمنين اجازه بده او را بکشیم اما امام دستورى نداد [۲۸]

پانویس

  1. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:413؛الإرشاد، المفيد ،ج‏1،ص:17
  2. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:413
  3. جلاء العيون، المجلسي ،ص:341
  4. جلاء العيون، المجلسي ،ص:341
  5. جلاء العيون، المجلسي ،ص:341
  6. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:422
  7. الإرشاد، المفيد ،ج‏1،ص:19؛أعيان الشيعة:سيد محسن امين عاملى‏، ج1، ص531
  8. أنساب الأشراف، البلاذري ،ج‏2،ص:492
  9. جلاء العيون، المجلسي ،ص:342؛منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:423
  10. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:424
  11. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:424
  12. منتهی الآمال، شيخ عباس قمی ،ج‏1،ص:427
  13. منتهی الآمال، شيخ عباس قمی ،ج‏1،ص:427
  14. جلاء العيون، المجلسي ،ص:318
  15. جلاء العيون، المجلسي ،ص:336
  16. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:419
  17. جلاء العيون، المجلسي ،ص:336
  18. جلاء العيون، المجلسي ،ص:348
  19. جلاء العيون، المجلسي ،ص:349
  20. جلاء العيون، المجلسي ،ص:350
  21. جلاء العيون، المجلسي ،ص:350
  22. آیه 61 سوره صافات
  23. آیه 128 سوره نحل
  24. جلاء العيون، المجلسي ،ص:350
  25. إعلام الورى، الطبرسي ،ج‏1،ص:165 ؛ ينابيع المودة، القندوزي ،ج‏2،ص:397
  26. جلاء العيون، المجلسي ،ص:317
  27. إثبات الهداة، الحر العاملي ،ج‏3،ص:474
  28. جلاء العيون، المجلسي ،ص:317

منابع

  • جلاء العيون، المجلسي
  • منتهى الآمال، شيخ عباس قمى
  • الإرشاد، المفيد
  • أعيان الشيعة:سيد محسن امين عاملى‏
  • أنساب الأشراف، البلاذري
  • ينابيع المودة، القندوزي
  • إثبات الهداة، الحر العاملي