رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

سید عبدالحسین دستغیب: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
(ویرایش)
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{شناسنامه عالم  
 
{{شناسنامه عالم  
||نام کامل = شهيد آيت الله سید عبدالحسین دستغيب
+
||نام کامل = سید عبدالحسین دستغیب
||تصویر= [[پرونده:Dastgheyb.jpg|220px]]
+
||تصویر= [[پرونده:Dastgheyb.jpg|۲۲۰px]]
||زادروز =  1332 قمری
+
||زادروز =  ۱۲۹۲ شمسی
 
|زادگاه = [[شیراز]]
 
|زادگاه = [[شیراز]]
|وفات =  1360 شمسی
+
|وفات =  ۱۳۶۰ شمسی
|مدفن = شیراز
+
|مدفن = شیراز، حرم [[احمد بن موسی بن جعفر|شاهچراغ]]
|اساتید =  [[سید ابوالحسن اصفهانی]]، [[سید ضیاء الدین عراقی|آقا ضیاء عراقی]]،...
+
|اساتید =  [[سید علی آقا قاضی|سید علی قاضی]]، [[محمدجواد انصاری همدانی]]، [[سید ابوالحسن اصفهانی]]، [[سید ضیاء الدین عراقی|آقا ضیاء عراقی]]،...
 
|شاگردان =
 
|شاگردان =
|آثار = معاد، گناهان کبیره،...
+
|آثار = قلب سلیم، گناهان کبیره، حقایقی از قرآن، معاد،...
 
}}
 
}}
 +
'''سید عبدالحسین دستغیب''' (۱۳۶۰-۱۲۹۲ ش)، [[فقیه]] مجاهد، معلم [[اخلاق]] و از شاگردان عارف بزرگی چون [[سید علی آقا قاضی]] بود. او صاحب آثار فراوان فقهی، قرآنی و اخلاقی است که مشهورترین آنها دو کتاب «گناهان کبیره» و «قلب سلیم» می باشد. شهید دستغیب در پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقش مؤثری داشت و پس از انقلاب به عنوان [[امام جمعه]] شیراز برگزیده شد و سرانجام توسط [[نفاق|منافقین]] به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید.
 +
==ولادت و خاندان==
  
==ولادت==
+
سید عبدالحسین دستغیب فرزند سید محمدتقی، در [[ماه محرم|محرم]] ۱۳۳۲ قمری (۱۲۹۲ ش) در [[شیراز]] به دنیا آمد. خاندان عبدالحسین از [[سادات]] حسنی و حسینی بشمار می رفتند که از حدود چهار قرن پیش در شیراز به «دستغیب» معروف شده بودند. نسب او با سی و دو واسطه به حضرت [[زید بن علی بن الحسین|زید]] شهید فرزند [[امام سجاد]] علیه السلام می رسد.<ref> این سلسله را شهید دستغیب در پایان کتاب قلب سلیم آورده است.</ref>
  
در عاشورای ۱۳۳۲ ق. در [[شیراز]] کودکی به دنیا آمد که چون آن ایام، روزهای پرسوز شهادت سالار شهیدان، [[امام حسین]] علیه السلام بود نامش را «عبدالحسین» نهادند. خاندان عبدالحسین از [[سادات]] حسنی و حسینی بشمار می رفتند که از حدود چهار قرن پیش در شیراز به «دستغیب» معروف شده بودند. سیادت نشان افتخار این خانواده بود و حلقه‌های نورانی پیوند او را (با سی و دو واسطه) به حضرت «[[زید بن علی بن الحسین|زید]] شهید» فرزند [[امام سجاد]] علیه السلام می رساند.<ref> این سلسله را شهید دستغیب در پایان کتاب قلب سلیم آورده است.</ref>
+
==تحصیلات و استادان==
  
از این خاندان در طول تاریخ عالمان بزرگ برخاسته اند از جمله امیر فضل الله بن محب حسینی (متوفای ۱۰۴۳)، سید حکیم دستغیب (متوفای ۱۰۷۷)، میرزا ابوالحسن دستغیب (متوفای بعد از ۱۳۰۰ ق) میرزا هدایت الله (متوفی ۱۳۲۰ ق) میرزا ابومحمد دستغیب و آقا سید محمدتقی پدر سید عبدالحسین.
+
سید عبدالحسین درس را از مکتب‌خانه شروع کرد و با فراگیری [[قرآن]] و [[نصاب‌ الصبیان (کتاب)|نصاب]] و خواندن چند کتاب منظوم منشور فارسی دوره مکتب را پشت سر گذاشت. پس از آن شروع به تحصیل [[علوم اسلامی]] نمود و درس های ابتدایی [[حوزه علمیه|حوزه علمیه]] را نزد پدر خواند و از محبت‌های پدرانه و استادانه اش بهره برد. در سال ۱۳۴۲ ق، پس از فوت پدرش، تحصیلات را در مدرسه خان [[شیراز]] ادامه داد و از نورانیت و روحانیت مدرسه نیز بهره‌مند بود. [[ملا صدرا|صدرالمتالهین شیرازی]] و بسیاری از عالمان بزرگ در این مدرسه درس خوانده بودند.
  
==تحصیلات==
+
او در حوزه شیراز مدت ها به تحصیل پرداخت و نزد اساتیدی همچون شیخ اسماعیل، ملا احمد دارابی، و آیت الله ملا علی‌اکبر ارسنجانی دوره مقدماتی و سطح را به پایان رساند. پایان یافتن دروس سطح حوزه او همزمان با غائله کشف [[حجاب]] رضاخانی بود و دستغیب جوان، در همان سنین (حدود ۲۵ سالگی) به مبارزه با این تهاجم بزرگ پرداخت. اما مأموران او را زیر فشار قرار دادند و او نیز در سال ۱۳۱۴ ش. مجبور به حرکت به سوی [[نجف]] شد.<ref> پیام انقلاب، ش ۹۹، ص ۱۶ و ۵۴، مصاحبه با آیت الله دستغیب.</ref>
  
سید عبدالحسین درس را از مکتب‌خانه شروع کرد و با فراگیری [[قرآن]] و نصاب و خواندن چند کتاب منظوم منشور فارسی دوره مکتب را پشت سر گذاشت. پس از آن شروع به تحصیل [[علوم اسلامی]] نمود و درس های ابتدایی [[حوزه علمیه|حوزه علمیه]] را نزد پدر خواند و از محبت‌های پدرانه و استادانه اش بهره برد. در سال ۱۳۴۲ ق. در حالی که یازده ساله بود پدر را از دست داد و در نوجوانی روح لطیفش سخت آزرده و از نعمت پدر محروم گشت.
+
در نجف اشرف تحصیلات خود را ادامه داد و با تلاش پیگیر در طول هفت سال به مقام شامخ [[اجتهاد]] نایل آمد. آیات عظام [[سید ابوالحسن اصفهانی]]، [[سید ضیاء الدین عراقی|آقا ضیاء عراقی]]، آقا سید باقر اصطهباناتی، [[شیخ محمدکاظم شیرازی]] از معماران علمی او در حوزه نجف بودند.
  
پس از فوت پدر تحصیلات را در مدرسه خان شیراز ادامه داد و از نورانیت و روحانیت مدرسه نیز بهره‌مند بود. این مدرسه در مدت حیات خود انسان های پاک و والاتباری را در خود جای داده بود و آنان با [[دعا]]ها و [[خلوص]] و [[معرفت]] خود فضای آن را عطرآگین کرده بودند. [[ملا صدرا|صدرالمتالهین شیرازی]] و بسیاری از عالمان بزرگ در این مدرسه درس خوانده بودند.
+
اما روح جستجوگر آن شهید بزرگوار، بلند پروازتر از آن بود که به درس و بحث بسنده کند و از علوم مرسوم حوزه نجف سیراب شود. عطش عصیانگر او پس از سال ها درس و تدریس آرام نگرفت و او همچنان در پی یافتن صاحبدلی بود که بتواند او را به وادی ایمن رسانده، در معرفت خود و خدای خویش به کمال برساند. در همان ایام این توفیق و موهبت نصیب او شد و به محضر پرفیض استاد اخلاق حوزه [[نجف]]، عارف نامور [[سید علی آقا قاضی|میرزا علی قاضی]] رضوان الله علیه راه یافت و در مکتب [[عرفان|عرفانی]] او رشد کرد.
  
او در حوزه شیراز مدت ها به تحصیل پرداخت و نزد اساتیدی همچون شیخ اسماعیل، ملا احمد دارابی، و آیت الله ملا علی‌اکبر ارسنجانی دوره مقدماتی و سطح را به پایان رساند پایان یافتن دروس سطح حوزه او همزمان با غائله کشف [[حجاب]] رضاخانی بود و دستغیب جوان در همان سنین (حدود ۲۵ سالگی) به مبارزه با این تهاجم بزرگ پرداخت. اما مأموران او را زیر فشار قرار دادند و او نیز در سال ۱۳۱۴ ش. مجبور به حرکت به سوی [[نجف]] شد.<ref> پیام انقلاب، ش ۹۹، ص ۱۶ و ۵۴، مصاحبه با آیت الله دستغیب.</ref> در نجف اشرف تحصیلات خود را ادامه داد و با تلاش پیگیر در طول هفت سال به مقام شامخ [[اجتهاد]] نایل آمد. آیات عظام [[سید ابوالحسن اصفهانی]]، [[سید ضیاء الدین عراقی|آقا ضیاء عراقی]]، آقا سید باقر اصطهباناتی، شیخ محمدکاظم شیرازی از معماران علمی او در حوزه نجف بودند.
+
دستغیب پس از درگذشت مرحوم قاضی، به محضر آیت الله شیخ [[محمدجواد انصاری همدانی]] راه یافت و مدت‌ها تحت نظر وی راههای ظریف و لطیف معرفت نفس را طی کرد. ارتباط او با آیت الله انصاری همدانی در ایامی بود که وی در شیراز بسر می برد و برای استفاده از استاد به همدان می‌رفت.
  
اما روح جستجوگر آن شهید بزرگوار، بلند پروازتر از آن بود که به درس و بحث بسنده کند و از علوم مرسوم حوزه نجف سیراب شود. عطش عصیانگر او پس از سال ها درس و تدریس آرام نگرفت و او همچنان در پی یافتن صاحبدلی بود که بتواند او را به وادی ایمن رسانده، در معرفت خود و خدای خویش به کمال برساند. در همان ایام این توفیق و موهبت نصیب او شد و به محضر پرفیض استاد اخلاق حوزه [[نجف]]، عارف نامور [[سید علی آقا قاضی|میرزا علی قاضی]] تبریزی رضوان الله علیه راه یافت و در مکتب [[عرفان|عرفانی]] او رشد کرد.
+
==آثار و تألیفات==
  
پس از گذشت چند سال مرحوم قاضی به سرای باقی شتافت و او به محضر آیت الله آقا شیخ [[محمدجواد انصاری همدانی]] را یافت و مدت‌ها تحت نظر وی راههای ظریف و لطیف معرفت نفس را طی کرد. ارتباط او با آیت الله انصاری همدانی در ایامی بود که وی در شیراز بسر می برد و برای استفاده از استاد به همدان می‌رفت.
+
#مظالم، تنظیم و تصحیح و مقدمه: سید محمدهاشم دستغیب، شیراز، کانون تربیت، ۱۳۶۲، چاپ اول، ۱۸۴ صفحه.
 +
#حقایقی از قرآن، تنظیم و تصحیح و مقدمه: سید محمدهاشم دستغیب، قم، دارالکتاب، ۱۳۵۴، ۳۰۱ صفحه.
 +
#قیامت و قرآن، تنظیم و تصحیح و مقدمه: سید محمدهاشم دستغیب، شیراز، کانون تربیت، ۱۳۶۲، ۲۳۰ صفحه.
 +
#آدابی از قرآن، مقدمه و تنظیم و تصحیح: سید محمدهاشم دستغیب، شیراز، کتاب خانه مسجد جامع عتیق شیراز، ۱۳۶۲، ۲۱۳ صفحه.
 +
#معاد، ۱۳۷۳، چاپ چهارم، ۱۷۶ صفحه.
 +
#گناهان کبیره، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۳۷۹، چاپ سیزدهم، ج ۱ و ۲، ۸۴۸ صفحه.
 +
#صلاة الخاشعین، تهران، انتشارات ارشاد و فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴، چاپ هفتم، ۱۴۲ صفحه.
 +
#قلب سلیم.
 +
#داستان‌های شگفت.
  
==سفر به عنایت دوست==
+
==بازگشت به شیراز==
  
سال ۱۳۲۱ ش آیت الله با کوله‌باری از علم و [[معرفت]] عزم سفر به سوی شهر خود کرد. در این کوچ مبارک لطایفی نهفته بود که نشان از عنایت خدای سبحان و [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|ولی عصر]] عجل الله تعالی فرجه شریف به ایشان داشت. او خود در ابتدا اندیشه بازگشت به شیراز را نداشت اما روزی به درس آقا شیخ محمدکاظم شیرازی حاضر شد و استاد به ایشان گفت: آقای دستغیب یکی از علما برای شما خواب خوبی دیده است بهتر است شما به شیراز برگردید. او در حالی که سخت مشغول تحصیل بود و در صورت ماندن، در آسمان [[فقه|فقاهت]] درخششی شایسته می نمود اما قصد بازگشت کرد.
+
آیت الله دستغیب در سال ۱۳۲۱ ش، با کوله‌باری از علم و [[معرفت]] عزم سفر به سوی شهر خود کرد. در این کوچ مبارک لطایفی نهفته بود که نشان از عنایت خدای سبحان و [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|حضرت ولی عصر]] عجل الله تعالی فرجه به ایشان داشت. او خود در ابتدا اندیشه بازگشت به [[شیراز]] را نداشت اما روزی به درس آقا [[شیخ محمدکاظم شیرازی]] حاضر شد و استاد به ایشان گفت: آقای دستغیب یکی از علما برای شما خواب خوبی دیده است بهتر است شما به شیراز برگردید. او در حالی که سخت مشغول تحصیل بود و در صورت ماندن، در آسمان [[فقه|فقاهت]] درخششی شایسته می نمود، اما قصد بازگشت کرد.
  
داستانی که حاج مؤمن شیرازی حکایت کرده نشان از توجه اولیاء الهی به سید عبدالحسین دستغیب دارد و آن چنین است: «در جوانی خادم مسجد سردزک بودم. مدت‌ها بود که آرزوی دیدار [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|حضرت حجت]] عجل الله تعالی فرجه شریف را داشتم. شوق دیدار چنان در جانم شعله می کشید که خورد و خوراک را از من گرفته، از خوردن و آشامیدن غافل می شدم. با این حال عهد کردم تا آقا را نبینم چیزی نخورم.
+
داستانی که حاج مؤمن شیرازی حکایت کرده نشان از توجه اولیاء الهی به سید عبدالحسین دستغیب دارد و آن چنین است: «در جوانی خادم مسجد سردزک بودم. مدت‌ها بود که آرزوی دیدار [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|حضرت حجت]] عجل الله تعالی فرجه شریف را داشتم. شوق دیدار چنان در جانم شعله می کشید که خورد و خوراک را از من گرفته، از خوردن و آشامیدن غافل می شدم. با این حال عهد کردم تا آقا را نبینم، چیزی نخورم.
  
دو روز گذشت و من هیچ غذا نخورده بودم. تشنگی بر من سخت گرفت به ناچار جرعه‌ای آب نوشیدم و بیهوش شدم. ناگاه صدایی را شنیدم که مرا صدا می زند. حاج مؤمن برخیز مگر نمی دانی کاری که انجام دادی (نخوردن و نیاشامیدن) در دین [[اسلام]] حرام است. دیگر از این کارهای نامشروع بپرهیز. از صدایش جانی گرفتم و برخاسته، نشستم که چشمم به صورتی پرجمال افتاد و آقا را بالای سرم دیدم. به من فرمود حاج مؤمن برایت غذا می فرستند، بخور. آقا سید هاشم (امام جماعت مسجد سردزک) نیز به [[مشهد]] می‌روند شما هم با ایشان بروید. چون به [[قم]] رسیدید شخصی را ملاقات خواهید کرد، به دستورش رفتار کنید. آن گاه به من خرج سفر مشهد را مرحمت کردند و از برابر چشمم ناپدید شدند.
+
دو روز گذشت و من هیچ غذا نخورده بودم. تشنگی بر من سخت گرفت به ناچار جرعه‌ای آب نوشیدم و بیهوش شدم. ناگاه صدایی را شنیدم که مرا صدا می زند. حاج مؤمن برخیز، مگر نمی دانی کاری که انجام دادی (نخوردن و نیاشامیدن) در دین [[اسلام]] حرام است. دیگر از این کارهای نامشروع بپرهیز. از صدایش جانی گرفتم و برخاسته، نشستم که چشمم به صورتی پرجمال افتاد و آقا را بالای سرم دیدم. به من فرمود حاج مؤمن برایت غذا می فرستند، بخور. آقا سید هاشم (امام جماعت مسجد سردزک) نیز به [[مشهد]] می‌روند شما هم با ایشان بروید. چون به [[قم]] رسیدید شخصی را ملاقات خواهید کرد، به دستورش رفتار کنید. آن گاه به من خرج سفر مشهد را مرحمت کردند و از برابر چشمم ناپدید شدند.
  
 
به حال خود که آمدم ثلث از شب گذشته بود و در مسجد هیچ کس نبود. شنیدم کسی کوبه در را می کوبد. رفتم در را باز کردم، آقایی پشت در بود، عبایی بر سر کشیده و شناخته نمی شد. ظرف غذایی به من داد و دو مرتبه گفته: این غذا را تنها بخور.
 
به حال خود که آمدم ثلث از شب گذشته بود و در مسجد هیچ کس نبود. شنیدم کسی کوبه در را می کوبد. رفتم در را باز کردم، آقایی پشت در بود، عبایی بر سر کشیده و شناخته نمی شد. ظرف غذایی به من داد و دو مرتبه گفته: این غذا را تنها بخور.
  
چنان بوی عطری از غذا به مشامم رسید که تا به حال هرگز غذایی با آن بو ندیده بودم در خود قدرت عجیبی احساس کردم و مشغول کارهای مسجد شدم. پس از چند روز با آقا سید هاشم به طرف [[مشهد]] حرکت کردیم. دو روز در [[قم]] ماندیم. در یکی از روزها در حرم [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها [[زیارت]] می خواندم که مردی قباپوش با عبایی قهوه‌ای بر دوش و کلاه پشمی معمول آن زمان بر سر به من گفت: حاج مؤمن، در صحن منتظر شما هستم. پس از زیارت شما را ملاقات می کنم. پس از زیارت به دیدارش شتافتم. باوقار بود و متین و آثار [[زهد]] و [[تقوا]] در چهره‌اش نمایان. گفت به [[تهران]] می روید و پس از ده روز دیگر دروازه تهران شما را ملاقات خواهم کرد.
+
چنان بوی عطری از غذا به مشامم رسید که تا به حال هرگز غذایی با آن بو ندیده بودم. در خود قدرت عجیبی احساس کردم و مشغول کارهای مسجد شدم. پس از چند روز با آقا سید هاشم به طرف [[مشهد]] حرکت کردیم. دو روز در [[قم]] ماندیم. در یکی از روزها در حرم [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها [[زیارت]] می خواندم که مردی قباپوش با عبایی قهوه‌ای بر دوش و کلاه پشمی معمول آن زمان بر سر به من گفت: حاج مؤمن، در صحن منتظر شما هستم. پس از زیارت شما را ملاقات می کنم. پس از زیارت به دیدارش شتافتم. باوقار بود و متین و آثار [[زهد]] و [[تقوا]] در چهره‌اش نمایان. گفت به [[تهران]] می روید و پس از ده روز دیگر دروازه تهران شما را ملاقات خواهم کرد.
  
(او با ما همسفر شد و) چون نزدیک مشهد رسیدیم و گنبد حضرت [[امام رضا]] علیه السلام درخشش کرد ماشین در جایی ایستاد و آن عارف روشن ضمیر به من گفت: تمام این سفر و برنامه‌ها برای الان بوده است. حاج مؤمن مرگ من نزدیک شده، [[غسل]] و [[کفن]] و دفن من به عهده شماست. کفنم را همراه آورده‌ام. دوازده تومان پول هم به من داد و گفت این پول هم خرج مراسم خاک سپاری، گفتم حالا تکلیف من چیست؟
+
(او با ما همسفر شد و) چون نزدیک مشهد رسیدیم و گنبد حضرت [[امام رضا]] علیه السلام درخشش کرد، ماشین در جایی ایستاد و آن عارف روشن ضمیر به من گفت: تمام این سفر و برنامه‌ها برای الان بوده است. حاج مؤمن مرگ من نزدیک شده، [[غسل]] و [[کفن]] و دفن من به عهده شماست. کفنم را همراه آورده‌ام. دوازده تومان پول هم به من داد و گفت این پول هم خرج مراسم خاک سپاری، گفتم حالا تکلیف من چیست؟
  
گفت: سیدی از اهل شیراز که تحصیلاتش در [[نجف]] تمام شده به شیراز برمی‌گردد با او مجالست داشته و همراهش باش که برای تو سودمند است. نشانه این سید آن است که مسجد جامع شیراز را که زیر خاک پوشیده است با کمک مردم احیا می کند. شما قبل از آن سید می‌میرید و آن سید عهده‌دار دفن شما خواهد شد. بدان که آن سید را شهید می‌کنند. آن نیک مرد در همان محل رو به [[قبله]] خوابید و جان سپرده و او را به مشهد برده، باشکوه فراوانی به خاک سپردیم.
+
گفت: سیدی از اهل شیراز (شهید دستغیب) که تحصیلاتش در [[نجف]] تمام شده به شیراز برمی‌گردد؛ با او مجالست داشته و همراهش باش که برای تو سودمند است. نشانه این سید آن است که [[مسجد جامع]] شیراز را که زیر خاک پوشیده است با کمک مردم احیا می کند. شما قبل از آن سید می‌میرید و آن سید عهده‌دار دفن شما خواهد شد. بدان که آن سید را شهید می‌کنند. آن نیک مرد در همان محل رو به [[قبله]] خوابید و جان سپرده و او را به مشهد برده، باشکوه فراوانی به خاک سپردیم.»
 
 
==آثار علمی ==
 
 
 
#سید عبدالحسین دستغیب، مظالم، تنظیم و تصحیح و مقدمه: سید محمد هاشم دستغیب، شیراز، کانون تربیت، ۱۳۶۲، چاپ اول، ۱۸۴ صفحه.
 
#سید عبدالحسین دستغیب، حقایقی از قرآن، تنظیم و تصحیح و مقدمه: سید محمد هاشم دستغیب، قم، دارالکتاب، ۱۳۵۴، ۳۰۱ صفحه.
 
#سید عبدالحسین دستغیب، قیامت و قرآن، تنظیم و تصحیح و مقدمه: سید محمد هاشم دستغیب، شیراز، کانون تربیت، ۱۳۶۲، ۲۳۰ صفحه.
 
#سید عبدالحسین دستغیب، آدابی از قرآن، مقدمه و تنظیم و تصحیح: سیدمحمد هاشم دستغیب، شیراز، کتاب خانه مسجد جامع عتیق شیراز، ۱۳۶۲، ۲۱۳ صفحه.
 
#سید عبدالحسین دستغیب، معاد، ۱۳۷۳، چاپ چهارم، ۱۷۶ صفحه.
 
#سید عبدالحسین دستغیب، گناهان کبیره، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۳۷۹، چاپ سیزدهم، ج ۱ و ۲، ۸۴۸ صفحه.
 
#سید عبدالحسین دستغیب، صلاة الخاشعین، تهران، انتشارات ارشاد و فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴، چاپ هفتم، ۱۴۲ صفحه.
 
  
 
==فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی==
 
==فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی==
  
در سال ۱۳۲۱ ش، آیت الله دستغیب برخلاف میل خود و به توصیه استادانش به [[ایران]] بازگشت. بنابراین آیت خدایی، عارف سالک شیرازی با گرفتن اجازه [[اجتهاد]] از استادانش به شیراز مراجعت کرد. با آمدن به شیراز از ابتدا در مسجد طالبیون به اقامه جماعت پرداخت و پس از آن چون ماه [[رمضان]] نزدیک می شد و جمعیت زیادتر، صلاح دیده شد که طاق منبری مسجد جامع عتیق شیراز را (شبستان وسطی مسجد جامع) نخاله برداری و آماده انجام مراسم ماه رمضان شود. این کار با زحمت فراوان انجام شد و مسجد تا حدودی آماده پذیرایی زائران خانه دوست شد.
+
در سال ۱۳۲۱ ش، آیت الله دستغیب برخلاف میل خود و به توصیه استادانش به [[ایران]] بازگشت. بنابراین آیت خدایی، عارف سالک شیرازی با گرفتن اجازه [[اجتهاد]] از استادانش به شیراز مراجعت کرد. با آمدن به شیراز از ابتدا در [[مسجد]] طالبیون به اقامه جماعت پرداخت و پس از آن چون ماه [[رمضان]] نزدیک می شد و جمعیت زیادتر، صلاح دیده شد که طاق منبری مسجد جامع عتیق شیراز را (شبستان وسطی مسجد جامع) آماده انجام مراسم ماه رمضان شود.  
  
پس از ماه رمضان و زمینه‌سازی‌ها آقای دستغیب تصمیم گرفتند مسجد را از آن غربت درآورند و آن بنای مقدس و دیرینه را احیا نمایند. بر این اساس کار را شروع کردند. پس از چندین سال تلاش پیگیر سید خوب شیراز و مردم مؤمن آن دیار کار تکمیل بنا پایان یافت.<ref> یادداشت های جناب آقای سودبخش (موجود در نزد مؤلف).</ref> از آن پس شهید دستغیب در مسجد جامع عتیق کار فرهنگی وسیعی را شروع کرد.
+
پس از ماه رمضان و زمینه‌سازی‌ها، آقای دستغیب تصمیم گرفتند مسجد را از آن غربت درآورند و آن بنای مقدس و دیرینه را احیا نمایند. بر این اساس کار را شروع کردند. پس از چندین سال تلاش پیگیر، کار تکمیل بنا پایان یافت.<ref> یادداشت های جناب آقای سودبخش (موجود در نزد مؤلف).</ref> از آن پس شهید دستغیب در مسجد جامع عتیق کار فرهنگی وسیعی را شروع کرد.
  
او که از پشتوانه غنی اخلاقی برخوردار بود انسان های زیادی را جذب مسجد کرد. شیوه‌های تربیت اسلامی را در قالبی لطیف برای نسل های جامعه مطرح کرد و خود عملا به تربیت جوانان و مستعدان جامعه اسلامی همت گماشت. بسیاری از سوره‌های [[قرآن]] را در آن روزگاران [[تفسیر قرآن|تفسیر]] کرد و زمینه تربیت عده‌ای را فراهم نمود.  
+
او که از پشتوانه غنی اخلاقی برخوردار بود، انسان های زیادی را جذب مسجد کرد. شیوه‌های تربیت اسلامی را در قالبی لطیف برای نسل های جامعه مطرح کرد و خود عملا به تربیت جوانان و مستعدان جامعه اسلامی همت گماشت. بسیاری از سوره‌های [[قرآن]] را در آن روزگاران [[تفسیر قرآن|تفسیر]] کرد و زمینه تربیت عده‌ای را فراهم نمود.  
  
این برنامه‌های زندگی ساز تا قبل از سال ۱۳۴۰ به خوبی پیش می رفت و او در این کار پرتوفیق‌ترین بود. علاوه بر این در شیراز نیز کارهای خدماتی فراوانی را بنیان و تکمیل کرد. از ساختمان مساجد و مدارس و تعمیر آن ها و تأسیس مراکز خدماتی و خیریه گرفته تا ایجاد مشاغل گوناگون برای کارگران و بیکاران و دستگیری مستمندان همه را عهده‌دار شد و از عهده خدمت و تلاش به نحو شایسته برآمد.
+
این برنامه‌های زندگی ساز تا قبل از سال ۱۳۴۰ ش، به خوبی پیش می رفت و او در این کار پرتوفیق‌ترین بود. علاوه بر این در شیراز نیز کارهای خدماتی فراوانی را بنیان و تکمیل کرد. از ساختمان مساجد و مدارس و تعمیر آن ها و تأسیس مراکز خدماتی و خیریه گرفته تا ایجاد مشاغل گوناگون برای کارگران و بیکاران و دستگیری مستمندان همه را عهده‌دار شد و از عهده خدمت و تلاش به نحو شایسته برآمد.
  
وی که خطیب مسجد جامع عتیق بود، طی چند دهه فعالیتش در پیش از انقلاب اسلامی، از اوضاع اجتماعی [[ایران]] و رواج مظاهر غیردینی در کشور انتقاد می‌کرد. او پس از آغاز برنامه انقلاب سفید در اوایل دهه ۱۳۴۰ش، به پیروی از علما و [[مرجعیت|مراجع]] تقلید به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی اعتراض کرد. اعتراض به حکومت پهلوی در به رسمیت شناختن [[اسرائیل]] نیز یکی دیگر از مخالفت‌های او بود. مواضع انقلابی وی موجب گردید که چند بار دستگیر و زندانی شود.  
+
وی که خطیب مسجد جامع عتیق بود، طی چند دهه فعالیتش در پیش از انقلاب اسلامی، از اوضاع اجتماعی [[ایران]] و رواج مظاهر غیردینی در کشور انتقاد می‌کرد. او پس از آغاز برنامه انقلاب سفید در اوایل دهه ۱۳۴۰ ش، به پیروی از علما و [[مرجعیت|مراجع]] تقلید به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی اعتراض کرد. اعتراض به حکومت پهلوی در به رسمیت شناختن [[اسرائیل]] نیز یکی دیگر از مخالفت‌های او بود. مواضع انقلابی وی موجب گردید که چند بار دستگیر و زندانی شود.  
  
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن ۱۳۵۷، [[امام خمینی]] به درخواست اهالی شیراز، دستغیب را به سِمت امامت جمعه آن شهر منصوب کرد. موضع اصلی دستغیب پس از انقلاب اسلامی مبتنی بر تبعیت امام خمینی و همراهی با [[ولایت فقیه]] بود. دستغیب در موضع سخنران [[نماز جمعه]] در تبیین مبانی انقلاب اسلامی و نیز دفاع از جایگاه روحانیت و حکومت اسلامی تأثیرگذار بود.
+
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن ۱۳۵۷، [[امام خمینی]] به درخواست اهالی شیراز، آیت الله دستغیب را به سِمت [[امام جمعه|امامت جمعه]] آن شهر منصوب کرد. موضع اصلی دستغیب پس از انقلاب اسلامی مبتنی بر تبعیت امام خمینی و همراهی با [[ولایت فقیه]] بود. دستغیب در موضع سخنران [[نماز جمعه]] در تبیین مبانی انقلاب اسلامی و نیز دفاع از جایگاه روحانیت و حکومت اسلامی تأثیرگذار بود.
  
 
==ویژگی‌های اخلاقی==
 
==ویژگی‌های اخلاقی==
  
گر چه آیت الله دستغیب در خدمت به مردم مضایقه نمی کرد و زمان بسیاری به این کار اختصاص می داد، حال و هوای [[دعا]] و مناجات را رها نکرد بلکه چون در عرصه اجتماع آسیب پذیری بیشتری وجود دارد باید از سلاح و سپر دعا و یاد حق بیشتر جست. همسر ایشان نقل می کند که در برخی از شب ها ناله‌های پرسوز و گداز آقا خواب را از من می‌ربود و نمی‌توانستم بخوابم. به غذایی ساده بسنده می‌کرد و زیاد می‌شد که به نان و پنیری راضی بود. بعضی روزها با نان پیاز سر می کرد و هرگز معترض نبود. بعضی از شب ها با دوست بزرگوارش حاج مؤمن پیش هم بودند و به مناجات مشغول و شبهای ماه رمضان تا صبح به دعا و نیاز به درگاه دوست قیام می‌کردند.
+
گر چه آیت الله دستغیب در خدمت به مردم مضایقه نمی کرد و زمان بسیاری به این کار اختصاص می داد، حال و هوای [[دعا]] و مناجات را رها نکرد بلکه چون در عرصه اجتماع آسیب پذیری بیشتری وجود دارد، باید از سلاح و سپر دعا و یاد حق بیشتر جست. همسر ایشان نقل می کند که در برخی از شب ها ناله‌های پرسوز و گداز آقا خواب را از من می‌ربود. به غذایی ساده بسنده می‌کرد و زیاد می‌شد که به نان و پنیری راضی بود و هرگز معترض نبود. بعضی از شب ها با دوست بزرگوارش حاج مؤمن پیش هم بودند و به مناجات مشغول و شبهای ماه رمضان تا صبح به دعا و نیاز به درگاه دوست قیام می‌کردند.
  
برخوردهای اجتماعی، خانوادگی تربیتی اش همه از خودسازی های پیوسته در طول عمرش حکایت می کرد. با این که هشت فرزند داشت به امور همه با صبر و حوصله می‌پرداخت و خیلی مراقب بود بچه‌ها مادرشان را اذیت نکنند. اساساً او نسبت به همسرش احترام خاص قائل بود. هیچ گاه برای بیدار کردن بچه‌ها برای [[نماز صبح]] یا کار دیگر سرزده بر آن ها وارد نمی شد بلکه در می زد و آن ها را صدا می کرد. یکی از دختران آن سالک پرهیزگار می گوید: برای نماز صبح در می‌زد و مرا چون خیلی زود بیدار می شدم و سحرخیز بودم با این عنوان زیبا صدا می زد: خانم بهشتی، خانم بهشتی، وقت نماز است. پاشو!
+
برخوردهای اجتماعی، خانوادگی تربیتی اش همه از خودسازی های پیوسته در طول عمرش حکایت می کرد. با این که هشت فرزند داشت، به امور همه با صبر و حوصله می‌پرداخت و خیلی مراقب بود بچه‌ها مادرشان را اذیت نکنند. اساساً او نسبت به همسرش احترام خاص قائل بود. هیچ گاه برای بیدار کردن بچه‌ها برای [[نماز صبح]] یا کار دیگر سرزده بر آن ها وارد نمی شد بلکه در می زد و آن ها را صدا می کرد. یکی از دختران آن سالک پرهیزگار می گوید: برای نماز صبح در می‌زد و مرا چون خیلی زود بیدار می شدم و سحرخیز بودم با این عنوان زیبا صدا می زد: خانم بهشتی، وقت نماز است. پاشو!
  
صبح‌ها به پیاده روی می‌رفت و از نسیم صبحگاه استفاده می کرد. در راه بازگشت نان می خرید و به خانه می‌آمد. سپس چای و صبحانه را آماده می کرد. ما را صدا می زند تا با هم صبحانه بخوریم. براستی خداوند در زمین عده‌ای را برمی‌گزیند و فراوان شایستگی‌های انسانی را نصیبشان می کند به طوری که هر دوستدار کمالی را به سر وجد می‌آورد.
+
صبح‌ها به پیاده روی می‌رفت و از نسیم صبحگاه استفاده می کرد. در راه بازگشت نان می خرید و به خانه می‌آمد. سپس چای و صبحانه را آماده می کرد. ما را صدا می زد تا با هم صبحانه بخوریم. در سر سفره، بسم الله آغازین را بلند می گفت و پس از هر لقمه باز بلند می گفت الحمدالله. این طور بچه‌ها نیز یاد می‌گرفتند. در مسائل خانوادگی نه جبارانه برخورد می کرد نه بی‌تفاوت بود و نه از دیگران سلب اختیار می کرد. یکی از فرزندان ایشان نقل می کند: هنگامی که خواهرم می‌خواست [[ازدواج]] کند چهارده ساله بود. او را در اتاق بالا صدا زد و با او حرف زد. به او گفته بود ببین دختر جان، آقای... را من از بچگی می‌شناسم. فرد لایقی است. این آقا از کوچکی نمازش ترک نشده. من نظرم این است که شما در صورت ازدواج با ایشان سعادتمند می شوید. نظر خودت چیست؟ گفته بود هر چه شما بگویید آقاجان! و آقا گفته بود: شما می خواهید زندگی کنید، من چی بگم؟!
  
در سر سفره، بسم الله آغازین را بلند می گفت و پس از هر لقمه باز بلند می گفت الحمدالله. این طور بچه‌ها نیز یاد می‌گرفتند. در مسائل خانوادگی نه جبارانه برخورد می کرد نه بی‌تفاوت بود و نه از دیگران سلب اختیار می کرد. یکی از فرزندان ایشان نقل می کند: هنگامی که خواهرم می‌خواست [[ازدواج]] کند چهارده ساله بود. او را در اتاق بالا صدا زد و با او حرف زد. به او گفته بود ببین دختر جان، آقای... را من از بچگی می‌شناسم. فرد لایقی است. این آقا از کوچکی نمازش ترک نشده. من نظرم این است که شما در صورت ازدواج با ایشان سعادتمند می شوید. نظر خودت چیست؟ گفته بود هر چه شما بگویید آقاجان! و آقا گفته بود: شما می خواهید زندگی کنید، من چی بگم؟!
+
در شیوه زندگی معتقد بود که: ما باید از همه مردم سطح زندگی‌مان پایین‌تر باشد تا مردم به روحانیت [[شیعه]] بدبین نشوند. روزی یکی از دخترانشان به ایشان می‌گوید: آقا جان، پول بده برم لباس بخرم! آقا می‌گوید: «وصله لباست کو؟» یعنی چنین نیست که لباس انسان تنها به دلیل این که نو نیست نیازمند تعویض باشد.
  
در شیوه زندگی معتقد بود که: ما باید از همه مردم سطح زندگی‌مان پایین‌تر باشد تا مردم به روحانیت [[شیعه]] بدبین نشوند. روزی یکی از دخترانشان به ایشان می‌گوید: آقا جان، پول بده برم لباس بخرم! آقا می‌گوید: «وصله لباست کو؟» یعنی چنین نیست که لباس انسان تنها به دلیل این که نو نیست نیازمند تعویض باشد.
+
==شهادت==
 +
شهید آیت الله دستغیب در نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به افشاگری و مخالفت با گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی به ویژه [[نفاق|منافقین]] با عنوان «مجاهدین خلق» پرداخت و در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ به هنگام رفتن به [[نماز جمعه]] در حمله انتحاری یکی از اعضای همین گروه به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید و سومین شهید [[محراب]] نام گرفت. پیکر مطهرش در کنار حرم [[احمد بن موسی بن جعفر|شاهچراغ]] (علیه السلام) به خاک سپرده شد.
  
== شهادت ==
+
[[امام خمینی]] در بیانیه‌ای به مناسبت شهادت دستغیب، وی را معلم [[اخلاق]] و مهذب نفوس و متعهد به [[اسلام]] و جمهوری اسلامی نامید.
شهید دستغیب در نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به افشاگری و مخالفت با گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی به ویژه «مجاهدین خلق» پرداخت و در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ به هنگام رفتن به نماز جمعه در حمله انتحاری یکی از اعضای همین گروه به شهادت رسید. امام خمینی در بیانیه‌ای به مناسبت شهادت دستغیب، وی را معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به [[اسلام]] و جمهوری اسلامی نامید.
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
 
==منابع==
 
==منابع==
 
+
*تلخیص از مجموعه [[گلشن ابرار (کتاب)|گلشن ابرار]]، جلد ۲، زندگی نامه "شهید آیت الله دستغیب" از محمدجواد نورمحمدی.
*تلخيص از مجموعه گلشن ابرار، جلد زندگی نامه "شهيد آيت الله دستغيب" از محمدجواد نورمحمدي.
+
*رقیه چاووشی، شهادت آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب، مجله گلبرگ، آذر ۱۳۸۶، شماره ۹۳، در دسترس در[http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/3282/5772/58093 پایگاه اطلاع رسانی حوزه].
 
 
*رقیه چاووشی، شهادت آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب، مجله گلبرگ، آذر 1386، شماره 93، در دسترس در[http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/3282/5772/58093 پایگاه اطلاع رسانی حوزه].
 
 
*[[ویکی شیعه]].
 
*[[ویکی شیعه]].
  
 
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
 
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= متوسط
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ ‏۳۱ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۰۳

۲۲۰px
نام کامل سید عبدالحسین دستغیب
زادروز ۱۲۹۲ شمسی
زادگاه شیراز
وفات ۱۳۶۰ شمسی
مدفن شیراز، حرم شاهچراغ

Line.png

اساتید

سید علی قاضی، محمدجواد انصاری همدانی، سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی،...


آثار

قلب سلیم، گناهان کبیره، حقایقی از قرآن، معاد،...

سید عبدالحسین دستغیب (۱۳۶۰-۱۲۹۲ ش)، فقیه مجاهد، معلم اخلاق و از شاگردان عارف بزرگی چون سید علی آقا قاضی بود. او صاحب آثار فراوان فقهی، قرآنی و اخلاقی است که مشهورترین آنها دو کتاب «گناهان کبیره» و «قلب سلیم» می باشد. شهید دستغیب در پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقش مؤثری داشت و پس از انقلاب به عنوان امام جمعه شیراز برگزیده شد و سرانجام توسط منافقین به شهادت رسید.

ولادت و خاندان

سید عبدالحسین دستغیب فرزند سید محمدتقی، در محرم ۱۳۳۲ قمری (۱۲۹۲ ش) در شیراز به دنیا آمد. خاندان عبدالحسین از سادات حسنی و حسینی بشمار می رفتند که از حدود چهار قرن پیش در شیراز به «دستغیب» معروف شده بودند. نسب او با سی و دو واسطه به حضرت زید شهید فرزند امام سجاد علیه السلام می رسد.[۱]

تحصیلات و استادان

سید عبدالحسین درس را از مکتب‌خانه شروع کرد و با فراگیری قرآن و نصاب و خواندن چند کتاب منظوم منشور فارسی دوره مکتب را پشت سر گذاشت. پس از آن شروع به تحصیل علوم اسلامی نمود و درس های ابتدایی حوزه علمیه را نزد پدر خواند و از محبت‌های پدرانه و استادانه اش بهره برد. در سال ۱۳۴۲ ق، پس از فوت پدرش، تحصیلات را در مدرسه خان شیراز ادامه داد و از نورانیت و روحانیت مدرسه نیز بهره‌مند بود. صدرالمتالهین شیرازی و بسیاری از عالمان بزرگ در این مدرسه درس خوانده بودند.

او در حوزه شیراز مدت ها به تحصیل پرداخت و نزد اساتیدی همچون شیخ اسماعیل، ملا احمد دارابی، و آیت الله ملا علی‌اکبر ارسنجانی دوره مقدماتی و سطح را به پایان رساند. پایان یافتن دروس سطح حوزه او همزمان با غائله کشف حجاب رضاخانی بود و دستغیب جوان، در همان سنین (حدود ۲۵ سالگی) به مبارزه با این تهاجم بزرگ پرداخت. اما مأموران او را زیر فشار قرار دادند و او نیز در سال ۱۳۱۴ ش. مجبور به حرکت به سوی نجف شد.[۲]

در نجف اشرف تحصیلات خود را ادامه داد و با تلاش پیگیر در طول هفت سال به مقام شامخ اجتهاد نایل آمد. آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، آقا سید باقر اصطهباناتی، شیخ محمدکاظم شیرازی از معماران علمی او در حوزه نجف بودند.

اما روح جستجوگر آن شهید بزرگوار، بلند پروازتر از آن بود که به درس و بحث بسنده کند و از علوم مرسوم حوزه نجف سیراب شود. عطش عصیانگر او پس از سال ها درس و تدریس آرام نگرفت و او همچنان در پی یافتن صاحبدلی بود که بتواند او را به وادی ایمن رسانده، در معرفت خود و خدای خویش به کمال برساند. در همان ایام این توفیق و موهبت نصیب او شد و به محضر پرفیض استاد اخلاق حوزه نجف، عارف نامور میرزا علی قاضی رضوان الله علیه راه یافت و در مکتب عرفانی او رشد کرد.

دستغیب پس از درگذشت مرحوم قاضی، به محضر آیت الله شیخ محمدجواد انصاری همدانی راه یافت و مدت‌ها تحت نظر وی راههای ظریف و لطیف معرفت نفس را طی کرد. ارتباط او با آیت الله انصاری همدانی در ایامی بود که وی در شیراز بسر می برد و برای استفاده از استاد به همدان می‌رفت.

آثار و تألیفات

  1. مظالم، تنظیم و تصحیح و مقدمه: سید محمدهاشم دستغیب، شیراز، کانون تربیت، ۱۳۶۲، چاپ اول، ۱۸۴ صفحه.
  2. حقایقی از قرآن، تنظیم و تصحیح و مقدمه: سید محمدهاشم دستغیب، قم، دارالکتاب، ۱۳۵۴، ۳۰۱ صفحه.
  3. قیامت و قرآن، تنظیم و تصحیح و مقدمه: سید محمدهاشم دستغیب، شیراز، کانون تربیت، ۱۳۶۲، ۲۳۰ صفحه.
  4. آدابی از قرآن، مقدمه و تنظیم و تصحیح: سید محمدهاشم دستغیب، شیراز، کتاب خانه مسجد جامع عتیق شیراز، ۱۳۶۲، ۲۱۳ صفحه.
  5. معاد، ۱۳۷۳، چاپ چهارم، ۱۷۶ صفحه.
  6. گناهان کبیره، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۳۷۹، چاپ سیزدهم، ج ۱ و ۲، ۸۴۸ صفحه.
  7. صلاة الخاشعین، تهران، انتشارات ارشاد و فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴، چاپ هفتم، ۱۴۲ صفحه.
  8. قلب سلیم.
  9. داستان‌های شگفت.

بازگشت به شیراز

آیت الله دستغیب در سال ۱۳۲۱ ش، با کوله‌باری از علم و معرفت عزم سفر به سوی شهر خود کرد. در این کوچ مبارک لطایفی نهفته بود که نشان از عنایت خدای سبحان و حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه به ایشان داشت. او خود در ابتدا اندیشه بازگشت به شیراز را نداشت اما روزی به درس آقا شیخ محمدکاظم شیرازی حاضر شد و استاد به ایشان گفت: آقای دستغیب یکی از علما برای شما خواب خوبی دیده است بهتر است شما به شیراز برگردید. او در حالی که سخت مشغول تحصیل بود و در صورت ماندن، در آسمان فقاهت درخششی شایسته می نمود، اما قصد بازگشت کرد.

داستانی که حاج مؤمن شیرازی حکایت کرده نشان از توجه اولیاء الهی به سید عبدالحسین دستغیب دارد و آن چنین است: «در جوانی خادم مسجد سردزک بودم. مدت‌ها بود که آرزوی دیدار حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه شریف را داشتم. شوق دیدار چنان در جانم شعله می کشید که خورد و خوراک را از من گرفته، از خوردن و آشامیدن غافل می شدم. با این حال عهد کردم تا آقا را نبینم، چیزی نخورم.

دو روز گذشت و من هیچ غذا نخورده بودم. تشنگی بر من سخت گرفت به ناچار جرعه‌ای آب نوشیدم و بیهوش شدم. ناگاه صدایی را شنیدم که مرا صدا می زند. حاج مؤمن برخیز، مگر نمی دانی کاری که انجام دادی (نخوردن و نیاشامیدن) در دین اسلام حرام است. دیگر از این کارهای نامشروع بپرهیز. از صدایش جانی گرفتم و برخاسته، نشستم که چشمم به صورتی پرجمال افتاد و آقا را بالای سرم دیدم. به من فرمود حاج مؤمن برایت غذا می فرستند، بخور. آقا سید هاشم (امام جماعت مسجد سردزک) نیز به مشهد می‌روند شما هم با ایشان بروید. چون به قم رسیدید شخصی را ملاقات خواهید کرد، به دستورش رفتار کنید. آن گاه به من خرج سفر مشهد را مرحمت کردند و از برابر چشمم ناپدید شدند.

به حال خود که آمدم ثلث از شب گذشته بود و در مسجد هیچ کس نبود. شنیدم کسی کوبه در را می کوبد. رفتم در را باز کردم، آقایی پشت در بود، عبایی بر سر کشیده و شناخته نمی شد. ظرف غذایی به من داد و دو مرتبه گفته: این غذا را تنها بخور.

چنان بوی عطری از غذا به مشامم رسید که تا به حال هرگز غذایی با آن بو ندیده بودم. در خود قدرت عجیبی احساس کردم و مشغول کارهای مسجد شدم. پس از چند روز با آقا سید هاشم به طرف مشهد حرکت کردیم. دو روز در قم ماندیم. در یکی از روزها در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها زیارت می خواندم که مردی قباپوش با عبایی قهوه‌ای بر دوش و کلاه پشمی معمول آن زمان بر سر به من گفت: حاج مؤمن، در صحن منتظر شما هستم. پس از زیارت شما را ملاقات می کنم. پس از زیارت به دیدارش شتافتم. باوقار بود و متین و آثار زهد و تقوا در چهره‌اش نمایان. گفت به تهران می روید و پس از ده روز دیگر دروازه تهران شما را ملاقات خواهم کرد.

(او با ما همسفر شد و) چون نزدیک مشهد رسیدیم و گنبد حضرت امام رضا علیه السلام درخشش کرد، ماشین در جایی ایستاد و آن عارف روشن ضمیر به من گفت: تمام این سفر و برنامه‌ها برای الان بوده است. حاج مؤمن مرگ من نزدیک شده، غسل و کفن و دفن من به عهده شماست. کفنم را همراه آورده‌ام. دوازده تومان پول هم به من داد و گفت این پول هم خرج مراسم خاک سپاری، گفتم حالا تکلیف من چیست؟

گفت: سیدی از اهل شیراز (شهید دستغیب) که تحصیلاتش در نجف تمام شده به شیراز برمی‌گردد؛ با او مجالست داشته و همراهش باش که برای تو سودمند است. نشانه این سید آن است که مسجد جامع شیراز را که زیر خاک پوشیده است با کمک مردم احیا می کند. شما قبل از آن سید می‌میرید و آن سید عهده‌دار دفن شما خواهد شد. بدان که آن سید را شهید می‌کنند. آن نیک مرد در همان محل رو به قبله خوابید و جان سپرده و او را به مشهد برده، باشکوه فراوانی به خاک سپردیم.»

فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی

در سال ۱۳۲۱ ش، آیت الله دستغیب برخلاف میل خود و به توصیه استادانش به ایران بازگشت. بنابراین آیت خدایی، عارف سالک شیرازی با گرفتن اجازه اجتهاد از استادانش به شیراز مراجعت کرد. با آمدن به شیراز از ابتدا در مسجد طالبیون به اقامه جماعت پرداخت و پس از آن چون ماه رمضان نزدیک می شد و جمعیت زیادتر، صلاح دیده شد که طاق منبری مسجد جامع عتیق شیراز را (شبستان وسطی مسجد جامع) آماده انجام مراسم ماه رمضان شود.

پس از ماه رمضان و زمینه‌سازی‌ها، آقای دستغیب تصمیم گرفتند مسجد را از آن غربت درآورند و آن بنای مقدس و دیرینه را احیا نمایند. بر این اساس کار را شروع کردند. پس از چندین سال تلاش پیگیر، کار تکمیل بنا پایان یافت.[۳] از آن پس شهید دستغیب در مسجد جامع عتیق کار فرهنگی وسیعی را شروع کرد.

او که از پشتوانه غنی اخلاقی برخوردار بود، انسان های زیادی را جذب مسجد کرد. شیوه‌های تربیت اسلامی را در قالبی لطیف برای نسل های جامعه مطرح کرد و خود عملا به تربیت جوانان و مستعدان جامعه اسلامی همت گماشت. بسیاری از سوره‌های قرآن را در آن روزگاران تفسیر کرد و زمینه تربیت عده‌ای را فراهم نمود.

این برنامه‌های زندگی ساز تا قبل از سال ۱۳۴۰ ش، به خوبی پیش می رفت و او در این کار پرتوفیق‌ترین بود. علاوه بر این در شیراز نیز کارهای خدماتی فراوانی را بنیان و تکمیل کرد. از ساختمان مساجد و مدارس و تعمیر آن ها و تأسیس مراکز خدماتی و خیریه گرفته تا ایجاد مشاغل گوناگون برای کارگران و بیکاران و دستگیری مستمندان همه را عهده‌دار شد و از عهده خدمت و تلاش به نحو شایسته برآمد.

وی که خطیب مسجد جامع عتیق بود، طی چند دهه فعالیتش در پیش از انقلاب اسلامی، از اوضاع اجتماعی ایران و رواج مظاهر غیردینی در کشور انتقاد می‌کرد. او پس از آغاز برنامه انقلاب سفید در اوایل دهه ۱۳۴۰ ش، به پیروی از علما و مراجع تقلید به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی اعتراض کرد. اعتراض به حکومت پهلوی در به رسمیت شناختن اسرائیل نیز یکی دیگر از مخالفت‌های او بود. مواضع انقلابی وی موجب گردید که چند بار دستگیر و زندانی شود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن ۱۳۵۷، امام خمینی به درخواست اهالی شیراز، آیت الله دستغیب را به سِمت امامت جمعه آن شهر منصوب کرد. موضع اصلی دستغیب پس از انقلاب اسلامی مبتنی بر تبعیت امام خمینی و همراهی با ولایت فقیه بود. دستغیب در موضع سخنران نماز جمعه در تبیین مبانی انقلاب اسلامی و نیز دفاع از جایگاه روحانیت و حکومت اسلامی تأثیرگذار بود.

ویژگی‌های اخلاقی

گر چه آیت الله دستغیب در خدمت به مردم مضایقه نمی کرد و زمان بسیاری به این کار اختصاص می داد، حال و هوای دعا و مناجات را رها نکرد بلکه چون در عرصه اجتماع آسیب پذیری بیشتری وجود دارد، باید از سلاح و سپر دعا و یاد حق بیشتر جست. همسر ایشان نقل می کند که در برخی از شب ها ناله‌های پرسوز و گداز آقا خواب را از من می‌ربود. به غذایی ساده بسنده می‌کرد و زیاد می‌شد که به نان و پنیری راضی بود و هرگز معترض نبود. بعضی از شب ها با دوست بزرگوارش حاج مؤمن پیش هم بودند و به مناجات مشغول و شبهای ماه رمضان تا صبح به دعا و نیاز به درگاه دوست قیام می‌کردند.

برخوردهای اجتماعی، خانوادگی تربیتی اش همه از خودسازی های پیوسته در طول عمرش حکایت می کرد. با این که هشت فرزند داشت، به امور همه با صبر و حوصله می‌پرداخت و خیلی مراقب بود بچه‌ها مادرشان را اذیت نکنند. اساساً او نسبت به همسرش احترام خاص قائل بود. هیچ گاه برای بیدار کردن بچه‌ها برای نماز صبح یا کار دیگر سرزده بر آن ها وارد نمی شد بلکه در می زد و آن ها را صدا می کرد. یکی از دختران آن سالک پرهیزگار می گوید: برای نماز صبح در می‌زد و مرا چون خیلی زود بیدار می شدم و سحرخیز بودم با این عنوان زیبا صدا می زد: خانم بهشتی، وقت نماز است. پاشو!

صبح‌ها به پیاده روی می‌رفت و از نسیم صبحگاه استفاده می کرد. در راه بازگشت نان می خرید و به خانه می‌آمد. سپس چای و صبحانه را آماده می کرد. ما را صدا می زد تا با هم صبحانه بخوریم. در سر سفره، بسم الله آغازین را بلند می گفت و پس از هر لقمه باز بلند می گفت الحمدالله. این طور بچه‌ها نیز یاد می‌گرفتند. در مسائل خانوادگی نه جبارانه برخورد می کرد نه بی‌تفاوت بود و نه از دیگران سلب اختیار می کرد. یکی از فرزندان ایشان نقل می کند: هنگامی که خواهرم می‌خواست ازدواج کند چهارده ساله بود. او را در اتاق بالا صدا زد و با او حرف زد. به او گفته بود ببین دختر جان، آقای... را من از بچگی می‌شناسم. فرد لایقی است. این آقا از کوچکی نمازش ترک نشده. من نظرم این است که شما در صورت ازدواج با ایشان سعادتمند می شوید. نظر خودت چیست؟ گفته بود هر چه شما بگویید آقاجان! و آقا گفته بود: شما می خواهید زندگی کنید، من چی بگم؟!

در شیوه زندگی معتقد بود که: ما باید از همه مردم سطح زندگی‌مان پایین‌تر باشد تا مردم به روحانیت شیعه بدبین نشوند. روزی یکی از دخترانشان به ایشان می‌گوید: آقا جان، پول بده برم لباس بخرم! آقا می‌گوید: «وصله لباست کو؟» یعنی چنین نیست که لباس انسان تنها به دلیل این که نو نیست نیازمند تعویض باشد.

شهادت

شهید آیت الله دستغیب در نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به افشاگری و مخالفت با گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی به ویژه منافقین با عنوان «مجاهدین خلق» پرداخت و در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ به هنگام رفتن به نماز جمعه در حمله انتحاری یکی از اعضای همین گروه به شهادت رسید و سومین شهید محراب نام گرفت. پیکر مطهرش در کنار حرم شاهچراغ (علیه السلام) به خاک سپرده شد.

امام خمینی در بیانیه‌ای به مناسبت شهادت دستغیب، وی را معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی نامید.

پانویس

  1. این سلسله را شهید دستغیب در پایان کتاب قلب سلیم آورده است.
  2. پیام انقلاب، ش ۹۹، ص ۱۶ و ۵۴، مصاحبه با آیت الله دستغیب.
  3. یادداشت های جناب آقای سودبخش (موجود در نزد مؤلف).

منابع

  • تلخیص از مجموعه گلشن ابرار، جلد ۲، زندگی نامه "شهید آیت الله دستغیب" از محمدجواد نورمحمدی.
  • رقیه چاووشی، شهادت آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب، مجله گلبرگ، آذر ۱۳۸۶، شماره ۹۳، در دسترس درپایگاه اطلاع رسانی حوزه.
  • ویکی شیعه.