رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

سریه بئر معونه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{تقویم|روز= 20 صفر|سال= سال 3 هجری قمری}}  
+
{{خوب}}
 +
{{تقویم|روز= ۲۰ صفر|سال= سال ۳ هجری قمری}}  
 +
'''سریه بِئر مَعُونَه''' درگیری فرستادگان [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] با مشرکان در منطقه [[معونه (بئر معونه)|چاه معونه]] واقع در منطقه [[نجد]] است. این فرستادگان به درخواست «ابوبراء عامر بن مالک» جهت شناساندن [[اسلام]] نزد قبایل [[بنی سلیم|بنی‌سلیم]] و [[بنی عامر|بنی‌عامر]] فرستاده شده بودند. در این حادثه سی و هشت نفر از مسلمانان توسط مشرکین کشته شدند.
  
==سريه بئر معونه==
+
==تاریخ این سریه==
 +
واقعه بئر معونه در روز بیستم ماه [[صفر]] سال سوم هجرى، مطابق با سى و ششمین ماه [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت رسول خدا]] صلی الله علیه و آله به [[مدینه|مدینه]] منوره به وقوع پیوست.<ref> نک: المغازى (واقدی)، ج ۱، ص ۳۴۶ و تاریخ  ابن  خلدون، ج ۱، ص ۴۲۲.</ref> [[علامه مجلسى]] این واقعه را ماه صفر سال چهارم قمرى، چهارده ماه پس از [[غزوه احد]] دانسته و یادآور شده است که [[آیه|آیه]] معروف «وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوُا فى سَبیلِ اللّهِ اَمواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقوُنَ»<ref>سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.</ref> در [[شأن نزول|شأن]] شهیدان این واقعه نازل شده است.<ref> بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج ۲۰، ص ۱۴۷.</ref>
 +
==ماجرای بئر معونه==
 +
ماجرا از این جا شروع شد که «ابوبراء عامر بن مالک» - یکی از بزرگان [[بنی عامر|قبیله بنی عامر]] - به [[مدینه|مدینه]] آمد و خدمت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله شرفیاب شده و هدایایی تقدیم آن حضرت کرد.
  
به فاصله پانزده روز حادثه جان گداز ديگري نظير [[حادثه رجيع]] اتفاق افتاد که چنان که قبلا اشاره شد - در اين حادثه سي و هشت نفر از مسلمانان جان خود را از دست داده و به خاک و خون افتادند، ابتداي ماجرا از اين جا شروع شد که [[ابوبراء عامر بن مالک]] - يکي از بزرگان [[قبيله بني عامر]] - به مدينه آمد و خدمت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله شرفياب شده و هدايايي تقديم آن حضرت کرد.
+
[[پیامبر اسلام]] فرمود: من هدیه  مشرکی را نمی  پذیرم و اگر می  خواهی هدیه تو را بپذیرم به [[دین اسلام]] درآی! ابوبراء اسلام را نپذیرفت اما اظهار دشمنی و مخالفتی هم با اسلام نکرد و در پاسخ آن حضرت عرض کرد: اگر گروهی از [[صحابی|اصحاب]] و یاران خود را به سرزمین  «[[نجد]]» و میان افراد ما بفرستی تا مردم آن جا را به اسلام دعوت کنند، امید آن هست که ایشان دعوت تو را بپذیرند و به دین اسلام درآیند.
  
[[پیامبر اسلام]] فرمود: من هديه  مشرکي را نمي  پذيرم و اگر مي  خواهي هديه تو را بپذيرم به [[دين اسلام]] درآي! ابوبراء اسلام را نپذيرفت اما اظهار دشمني و مخالفتي هم با اسلام نکرد و در پاسخ آن حضرت عرض کرد: اگر گروهي از اصحاب و ياران خود را به سرزمين  «[[نجد]]» و ميان افراد ما بفرستي تا مردم آن جا را به اسلام دعوت کنند اميد آن هست که ايشان دعوت تو را بپذيرند و به دين اسلام درآيند.
+
رسول خدا صلی الله علیه و آله که هنوز از غم و اندوه [[فاجعه رجیع|اصحاب رجیع]] بیرون نیامده بود، به ابو براء فرمود: من از مردم نجد بر یاران خود بیمناکم! ابوبراء عرض کرد: من ایشان را در پناه خود قرار می دهم.
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله که هنوز از غم و اندوه [[اصحاب رجيع]] بيرون نيامده بود به ابو براء فرمود: من از مردم نجد بر ياران خود بيمناکم! ابوبراء عرض کرد: من ايشان را در پناه خود قرار مي دهم.
+
رسول خدا صلی الله علیه و آله چهل نفر از برگزیدگان اصحاب خود را به سرکردگی منذر بن عمرو به همراه ابو براء به سوی آنان گسیل داشت و در میان آن ها افراد بزرگی از مسلمانان چون: حارث بن صمه، حرام بن ملحان، عروة بن اسماء، نافع بن بدیل، عامر بن فهیره و دیگران وجود داشتند.
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله چهل نفر از برگزيدگان اصحاب خود را به سرکردگي [[منذر بن عمرو]] به همراه ابو براء به سوي آنان گسيل داشت و در ميان آن ها افراد بزرگي از مسلمانان چون: حارث بن صمه، حرام بن ملحان، عروة بن اسماء، نافع بن بديل، عامر بن فهيره و ديگران وجود داشتند.
+
اینان به همراهی ابوبراء تا جایی به نام  «[[معونه (بئر معونه)|بئر معونة]]» در نزدیکی [[بنی سلیم|قبیله بنی سلیم]] پیش رفتند و در آن جا فرود آمده گفتند: کیست که پیام [[پیامبر اسلام|پیغمبر اسلام]] و نامه آن حضرت را به مردم این ناحیه ابلاغ کرده و برساند؟
  
اينان به همراهي ابوبراء تا جايي به نام  «بئر معونة » در نزديکي [[قبيله بني سليم]] پيش رفتند و در آن جا فرود آمده گفتند: کيست که پيام پيغمبر اسلام و نامه آن حضرت را به مردم اين ناحيه ابلاغ کرده و برساند؟
+
حرام بن ملحان گفت: من این ماموریت را انجام می  دهم، و به دنبال آن، نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله را برداشته به نزد عامر بن طفیل - رئیس قبیله بنی سلیم - آمد و پیغام آن حضرت را ابلاغ کرد، اما عامر نامه پیغمبر را نگشود و اعتنایی نکرد. حرام بن ملحان که چنان دید از نزد او برخاسته به نزد مردم آن سرزمین آمد و فریاد زد: ای مردم! من فرستاده پیغمبر خدا هستم که به نزد شما آمده ام تا شما را به خدای یکتا و پیامبر او دعوت کنم تا به او [[ایمان]] آورید!
  
[[حرام بن ملحان]] گفت: من اين ماموريت را انجام مي دهم، و به دنبال آن، نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله را برداشته به نزد [[عامر به طفيل]] - رئيس قبيله بني سليم - آمد و پيغام آن حضرت را ابلاغ کرد، اما عامر نامه پيغمبر را نگشود و اعتنايي نکرد، حرام بن ملحان که چنان ديد از نزد او برخاسته به نزد مردم آن سرزمين آمد و فرياد زد: اي مردم! من فرستاده پيغمبر خدا هستم که به نزد شما آمده ام تا شما را به خداي يکتا و پيامبر او دعوت کنم تا به او [[ايمان]] آوريد!
+
در همین حال مردی از میان خیمه بیرون آمد و با نیزه ای که در دست داشت به پهلوی حرام بن ملحان زد که از سوی دیگر بیرون آمد، حرام فریاد زد: «الله اکبر، فزت و رب الکعبة»؛ خدا بزرگتر (از توصیف) است و به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم.
  
در همين حال مردي از ميان خيمه بيرون آمد و با نيزه اي که در دست داشت  به پهلوي حرام بن ملحان زد که از سوي ديگر بيرون آمد، حرام فرياد زد: «[[الله اکبر]]، [[فزت و رب الکعبة]] » / خدا بزرگتر (از توصيف) است و به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم.
+
و به دنبال آن عامر بن طفیل به میان قبیله بنی عامر آمده و از آن ها برای کشتن فرستادگان رسول خدا صلی الله علیه و آله کمک خواست ولی آنان به احترام ابو براء و پناهی که به مسلمانان داده بود حاضر به همکاری و کمک او نشده گفتند: ما حاضر نیستیم پیمان ابو براء را زیر پا بگذاریم و حرمت او را بشکنیم.
  
و به دنبال آن عامر بن طفيل به ميان قبيله بني عامر آمده و از آن ها براي کشتن فرستادگان رسول خدا صلی الله علیه و آله کمک خواست ولي آنان به احترام ابو براء و پناهي که به مسلمانان داده بود حاضر به همکاري و کمک او نشده گفتند: ما حاضر نيستيم پيمان ابو براء را زير پا بگذاريم و حرمت او را بشکنيم.
+
عامر بن طفیل که چنان دید از قبایل دیگر بنی سلیم مانند «عصیه» و «رعل» و «ذکوان» استمداد کرد و آن ها را با خود هم دست  ساخته و به جنگ مسلمانان آمدند و آن ها را محاصره نمودند.
  
عامر بن طفيل که چنان ديد از قبايل ديگر بني سليم مانند «عصيه » و «رعل » و «ذکوان » استمداد کرد و آن ها را با خود هم دست  ساخته و به جنگ مسلمانان آمدند و آن ها را محاصره نمودند.  
+
مسلمانان که چنان دیدند آماده جنگ شده و همگی به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسیدند، جز یکی از آن ها به نام کعب بن زید که زخم زیادی برداشته در میان کشتگان افتاد اما زنده بود و دشمنان به خیال این که کشته شده است او را به حال خودش گذارده و رفتند و او توانست  خود را به [[مدینه|مدینه]] برساند و بهبود یابد و تا [[جنگ خندق]] نیز زنده بود و در آن جنگ به شهادت رسید.
  
مسلمانان که چنان ديدند آماده جنگ شده و همگي به [[شهادت]] رسيدند جز يکي از آن ها به نام [[کعب بن زيد]] که زخم زيادي برداشته در ميان کشتگان افتاد اما زنده بود و دشمنان به خيال اين که کشته شده است او را به حال خودش گذارده و رفتند و او توانست خود را به مدينه برساند و بهبود يابد و تا [[جنگ خندق]] نيز زنده بود و در آن جنگ به شهادت رسيد.
+
دو تن از این چهل نفر نیز به نام عمرو بن امیة و منذر بن محمد انصاری از رفقای خود عقب مانده و دنبال آن ها می  آمدند، همین که نزدیک بئر معونة و مسکن قبیله بنی سلیم رسیدند از دور مشاهده کردند که در آسمان در آن حوالی پرندگانی گردش می  کنند، دیدن پرندگان آن دو را به این فکر انداخت که ممکن است اتفاق تازه ای افتاده باشد و چون نزدیک رفتند متوجه کشتار بی رحمانه بنی سلیم و شهادت رفقای خود گشتند.
  
دو تن از اين چهل نفر نيز به نام [[عمرو بن امية]] و [[منذر بن محمد انصاري]] از رفقاي خود عقب مانده و دنبال آن ها مي  آمدند همين که نزديک بئر معونة و مسکن قبيله بني سليم رسيدند از دور مشاهده کردند که در آسمان در آن حوالي پرندگاني گردش مي  کنند، ديدن پرندگان آن دو را به اين فکر انداخت که ممکن است اتفاق تازه اي افتاده باشد و چون نزديک رفتند متوجه کشتار بي  رحمانه بني سليم و شهادت رفقاي خود گشتند.
+
منذر بن محمد رو به عمرو بن امیه کرد و بدو گفت: اکنون چه باید کرد؟ عمرو گفت: عقیده من این است که هر چه زودتر خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله برسانیم و ماجرا را به وی اطلاع دهیم.
  
منذر بن محمد رو به عمرو بن اميه کرد و بدو گفت: اکنون چه بايد کرد؟ عمرو گفت: عقيده من اين است که هر چه زودتر خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله برسانيم و ماجرا را به وي اطلاع دهيم.
+
منذر گفت: اما من که دلم راضی نمی  شود از مکانی که شخصی مانند منذر بن عمرو به قتل رسیده و شهید شده سالم بگذرم و به راه او نروم و مردم خبر کشته شدن او را از من بشنوند! این را گفت و شمشیر را در دست گرفت و به مردم بنی سلیم حمله  ور شد و به دست آن ها کشته شد، عمرو بن امیه نیز به اسارت آن ها در آمد و چون او را به نزد عامر بن طفیل بردند و دانست که وی از قبیله مضر می  باشد دستور داد او را آزاد کنند تا ضمنا نذری را هم که مادرش کرده بود تا بنده ای را آزاد کند ادا کرده باشد.
  
منذر گفت: اما من که دلم راضي نمي  شود از مکاني که شخصي مانند منذر بن عمرو به قتل رسيده و شهيد شده سالم بگذرم و به راه او نروم و مردم خبر کشته شدن او را از من بشنوند! اين را گفت و شمشير را در دست گرفت و به مردم بني سليم حمله ور شد و به دست آن ها کشته شد، عمرو بن اميه نيز به اسارت آن ها در آمد و چون او را به نزد عامر بن طفيل بردند و دانست که وي از قبيله مضر مي باشد دستور داد او را آزاد کنند تا ضمنا نذري را هم که مادرش کرده بود تا بنده اي را آزاد کند ادا کرده باشد.
+
عمرو بن امیه به سوی مدینه حرکت کرد و تا جایی به نام  «[[غزوه کدر|قرقرة الکدر]]» پیش  رفت و در آن جا به دو نفر از [[بنی عامر|طایفه بنی عامر]] برخورد، و چون طایفه مزبور نیز نسبت  به بنی سلیم می رساندند، عمرو به فکر افتاد به ترتیبی آن دو را غافل گیر ساخته و به قتل برساند و بدان مقدار انتقام خود را از بنی سلیم که با آن بی رحمی رفقای مسلمان او را کشته بودند بگیرد، ولی نمی  دانست که این دو نفر از بنی عامر هستند، و بنی عامر نیز با پیغمبر اسلام هم پیمان بودند.
  
عمرو بن اميه به سوي مدينه حرکت کرد و تا جايي به نام  «[[قرقرة الکدر]]» پيش  رفت و در آن جا به دو نفر از [[طايفه بني عامر]] برخورد، و چون طايفه مزبور نيز نسبت  به بني سليم مي  رساندند، عمرو به فکر افتاد به ترتيبي آن دو را غافل گير ساخته و به قتل برساند و بدان مقدار انتقام خود را از بني سليم که با آن بي  رحمي رفقاي مسلمان او را کشته بودند بگيرد، ولي نمي  دانست که اين دو نفر از بني عامر هستند، و بني عامر نيز با پيغمبر اسلام هم پيمان بودند.
+
عمرو بن امیه نقشه خود را عملی کرد و صبر کرد تا وقتی آن دو نفر به خواب رفتند برخاسته و هر دو را به قتل رسانید و سپس به مدینه آمده ماجرا را به اطلاع رسول خدا صلی الله علیه و آله رسانید، پیغمبر از شنیدن ماجرای کشتگان مسلمانان بسیار افسرده و غمگین شد اما فرمود: آن دو نفر را نیز بیهوده به قتل رساندی و من باید طبق پیمانی که با بنی عامر دارم خون بهای آن دو نفر را بپردازم، سپس درباره اصل این فاجعه فرمود: این کار را ابوبراء کرد و من از آن بیمناک و خائف بودم.
  
عمرو بن اميه نقشه خود را عملي کرد و صبر کرد تا وقتي آن دو نفر به خواب رفتند برخاسته و هر دو را به قتل رسانيد و سپس به مدينه آمده ماجرا را به اطلاع رسول خدا صلی الله علیه و آله رسانيد، پيغمبر از شنيدن ماجراي کشتگان مسلمانان بسيار افسرده و غمگين شد اما فرمود: آن دو نفر را نيز بيهوده به قتل رساندي و من بايد طبق پيماني که با بني عامر دارم خون بهاي آن دو نفر را بپردازم، سپس درباره اصل اين فاجعه فرمود: اين کار را ابوبراء کرد و من از آن بيمناک و خايف بودم.
+
ابوبراء نیز از این که عامر بن طفیل عهد و امان او را شکسته بود به سختی غمگین شد و به گفته برخی از غصه هلاک گردید، و فرزند ابو براء که نامش ربیعه بود در صدد تلافی عمل عامر بر آمد و چون فرصتی به دست آورد با نیزه به سوی عامر بن طفیل که بر اسبی سوار بود حمله برد و زخمی بر او زده از اسب بر زمینش افکند و گریخت.
  
ابوبراء نيز از اين که عامر بن طفيل عهد و امان او را شکسته بود به سختي غمگين شد و به گفته برخي از غصه هلاک گرديد، و فرزند ابو براء که نامش ربيعه بود در صدد تلافي عمل عامر بر آمد و چون فرصتي به دست آورد با نيزه به سوي عامر بن طفيل که بر اسبي سوار بود حمله برد و زخمي بر او زده از اسب بر زمينش افکند و گريخت.
+
اما عامر از آن زخم جان سالم بدر برد و بعدها در اثر نفرین رسول خدا صلی الله علیه و آله غده ای چون غده شتران در گلو یا در زانو در آورد. و در خانه زنی از زنان  «بنی سلول» جان بداد و سخن او که در وقت [[مرگ]] از روی تأسف و غربت  خود می  گفت: «غدة کغدة البعیر و موت فی بیت  سلولیه»؛ در میان عرب ضرب المثل گردید.<ref> در مجمع الامثال پس از نقل داستان گوید: از خانه زن سلولی بیرون آمد و همچنان که بر پشت اسب خود سوار شد بر روی اسب جان بداد. </ref>
  
اما عامر از آن زخم جان سالم بدر برد و بعدها در اثر نفرين رسول خدا صلی الله علیه و آله غده اي چون غده شتران در گلو يا در زانو در آورد. و در خانه زني از زنان  «[[بني سلول ]]» جان بداد و سخن او که در وقت [[مرگ]] از روي تاسف و غربت  خود مي  گفت: «غدة کغدة البعير و موت في بيت  سلوليه » / در ميان عرب ضرب المثل گرديد.<ref> در [[مجمع الامثال]] پس از نقل داستان گويد: از خانه زن سلولي بيرون آمد و همچنان که بر پشت اسب خود سوار شد بر روي اسب جان بداد. </ref>
 
 
==تاریخ واقعه بئر معونه==
 
واقعه بئر معونه در روز بيستم ماه [[صفر]] سال سوم هجرى، مطابق با سى و ششمين ماه هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدينه منوره به وقوع پيوست.<ref> نك: المغازى (واقدي)، ج 1، ص 346 و تاريخ  ابن  خلدون، ج 1، ص 422.</ref> [[علامه مجلسى]] اين واقعه را ماه صفر سال چهارم قمرى، چهارده ماه پس از [[غزوه احد]] دانسته و یاد اور شده است که آيه معروف «وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوُا فى سَبيلِ اللّهِ اَمواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقوُنَ» <ref>سوره آل عمران(3)، آيه 169.</ref> در شأن شهيدان اين واقعه نازل شده است.<ref> [[بحارالانوار]] (علامه مجلسی)، ج 20، ص 147.</ref>
 
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>  
+
<references />  
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
 
+
*هاشم رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله.
*هاشم رسولي محلاتي، زندگاني حضرت محمد صلی الله علیه و آله.
+
*سید تقى واردى، روز شمار تاریخ اسلام، جلد دوم: ماه صفر.
*سيد تقى واردى، روز شمار تاريخ اسلام، جلد دوم: ماه صفر
 
  
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 
[[رده:سریه های پیامبر اکرم]]
 
[[رده:سریه های پیامبر اکرم]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= متوسط
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= متوسط
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ ‏۱۹ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۱۹

تقویم هجری قمری

روز واقعه:۲۰ صفر
سال ۳ هجری قمری

سریه بِئر مَعُونَه درگیری فرستادگان پیامبر اکرم با مشرکان در منطقه چاه معونه واقع در منطقه نجد است. این فرستادگان به درخواست «ابوبراء عامر بن مالک» جهت شناساندن اسلام نزد قبایل بنی‌سلیم و بنی‌عامر فرستاده شده بودند. در این حادثه سی و هشت نفر از مسلمانان توسط مشرکین کشته شدند.

تاریخ این سریه

واقعه بئر معونه در روز بیستم ماه صفر سال سوم هجرى، مطابق با سى و ششمین ماه هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه منوره به وقوع پیوست.[۱] علامه مجلسى این واقعه را ماه صفر سال چهارم قمرى، چهارده ماه پس از غزوه احد دانسته و یادآور شده است که آیه معروف «وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوُا فى سَبیلِ اللّهِ اَمواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقوُنَ»[۲] در شأن شهیدان این واقعه نازل شده است.[۳]

ماجرای بئر معونه

ماجرا از این جا شروع شد که «ابوبراء عامر بن مالک» - یکی از بزرگان قبیله بنی عامر - به مدینه آمد و خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شده و هدایایی تقدیم آن حضرت کرد.

پیامبر اسلام فرمود: من هدیه مشرکی را نمی پذیرم و اگر می خواهی هدیه تو را بپذیرم به دین اسلام درآی! ابوبراء اسلام را نپذیرفت اما اظهار دشمنی و مخالفتی هم با اسلام نکرد و در پاسخ آن حضرت عرض کرد: اگر گروهی از اصحاب و یاران خود را به سرزمین «نجد» و میان افراد ما بفرستی تا مردم آن جا را به اسلام دعوت کنند، امید آن هست که ایشان دعوت تو را بپذیرند و به دین اسلام درآیند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله که هنوز از غم و اندوه اصحاب رجیع بیرون نیامده بود، به ابو براء فرمود: من از مردم نجد بر یاران خود بیمناکم! ابوبراء عرض کرد: من ایشان را در پناه خود قرار می دهم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله چهل نفر از برگزیدگان اصحاب خود را به سرکردگی منذر بن عمرو به همراه ابو براء به سوی آنان گسیل داشت و در میان آن ها افراد بزرگی از مسلمانان چون: حارث بن صمه، حرام بن ملحان، عروة بن اسماء، نافع بن بدیل، عامر بن فهیره و دیگران وجود داشتند.

اینان به همراهی ابوبراء تا جایی به نام «بئر معونة» در نزدیکی قبیله بنی سلیم پیش رفتند و در آن جا فرود آمده گفتند: کیست که پیام پیغمبر اسلام و نامه آن حضرت را به مردم این ناحیه ابلاغ کرده و برساند؟

حرام بن ملحان گفت: من این ماموریت را انجام می دهم، و به دنبال آن، نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله را برداشته به نزد عامر بن طفیل - رئیس قبیله بنی سلیم - آمد و پیغام آن حضرت را ابلاغ کرد، اما عامر نامه پیغمبر را نگشود و اعتنایی نکرد. حرام بن ملحان که چنان دید از نزد او برخاسته به نزد مردم آن سرزمین آمد و فریاد زد: ای مردم! من فرستاده پیغمبر خدا هستم که به نزد شما آمده ام تا شما را به خدای یکتا و پیامبر او دعوت کنم تا به او ایمان آورید!

در همین حال مردی از میان خیمه بیرون آمد و با نیزه ای که در دست داشت به پهلوی حرام بن ملحان زد که از سوی دیگر بیرون آمد، حرام فریاد زد: «الله اکبر، فزت و رب الکعبة»؛ خدا بزرگتر (از توصیف) است و به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم.

و به دنبال آن عامر بن طفیل به میان قبیله بنی عامر آمده و از آن ها برای کشتن فرستادگان رسول خدا صلی الله علیه و آله کمک خواست ولی آنان به احترام ابو براء و پناهی که به مسلمانان داده بود حاضر به همکاری و کمک او نشده گفتند: ما حاضر نیستیم پیمان ابو براء را زیر پا بگذاریم و حرمت او را بشکنیم.

عامر بن طفیل که چنان دید از قبایل دیگر بنی سلیم مانند «عصیه» و «رعل» و «ذکوان» استمداد کرد و آن ها را با خود هم دست ساخته و به جنگ مسلمانان آمدند و آن ها را محاصره نمودند.

مسلمانان که چنان دیدند آماده جنگ شده و همگی به شهادت رسیدند، جز یکی از آن ها به نام کعب بن زید که زخم زیادی برداشته در میان کشتگان افتاد اما زنده بود و دشمنان به خیال این که کشته شده است او را به حال خودش گذارده و رفتند و او توانست خود را به مدینه برساند و بهبود یابد و تا جنگ خندق نیز زنده بود و در آن جنگ به شهادت رسید.

دو تن از این چهل نفر نیز به نام عمرو بن امیة و منذر بن محمد انصاری از رفقای خود عقب مانده و دنبال آن ها می آمدند، همین که نزدیک بئر معونة و مسکن قبیله بنی سلیم رسیدند از دور مشاهده کردند که در آسمان در آن حوالی پرندگانی گردش می کنند، دیدن پرندگان آن دو را به این فکر انداخت که ممکن است اتفاق تازه ای افتاده باشد و چون نزدیک رفتند متوجه کشتار بی رحمانه بنی سلیم و شهادت رفقای خود گشتند.

منذر بن محمد رو به عمرو بن امیه کرد و بدو گفت: اکنون چه باید کرد؟ عمرو گفت: عقیده من این است که هر چه زودتر خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله برسانیم و ماجرا را به وی اطلاع دهیم.

منذر گفت: اما من که دلم راضی نمی شود از مکانی که شخصی مانند منذر بن عمرو به قتل رسیده و شهید شده سالم بگذرم و به راه او نروم و مردم خبر کشته شدن او را از من بشنوند! این را گفت و شمشیر را در دست گرفت و به مردم بنی سلیم حمله ور شد و به دست آن ها کشته شد، عمرو بن امیه نیز به اسارت آن ها در آمد و چون او را به نزد عامر بن طفیل بردند و دانست که وی از قبیله مضر می باشد دستور داد او را آزاد کنند تا ضمنا نذری را هم که مادرش کرده بود تا بنده ای را آزاد کند ادا کرده باشد.

عمرو بن امیه به سوی مدینه حرکت کرد و تا جایی به نام «قرقرة الکدر» پیش رفت و در آن جا به دو نفر از طایفه بنی عامر برخورد، و چون طایفه مزبور نیز نسبت به بنی سلیم می رساندند، عمرو به فکر افتاد به ترتیبی آن دو را غافل گیر ساخته و به قتل برساند و بدان مقدار انتقام خود را از بنی سلیم که با آن بی رحمی رفقای مسلمان او را کشته بودند بگیرد، ولی نمی دانست که این دو نفر از بنی عامر هستند، و بنی عامر نیز با پیغمبر اسلام هم پیمان بودند.

عمرو بن امیه نقشه خود را عملی کرد و صبر کرد تا وقتی آن دو نفر به خواب رفتند برخاسته و هر دو را به قتل رسانید و سپس به مدینه آمده ماجرا را به اطلاع رسول خدا صلی الله علیه و آله رسانید، پیغمبر از شنیدن ماجرای کشتگان مسلمانان بسیار افسرده و غمگین شد اما فرمود: آن دو نفر را نیز بیهوده به قتل رساندی و من باید طبق پیمانی که با بنی عامر دارم خون بهای آن دو نفر را بپردازم، سپس درباره اصل این فاجعه فرمود: این کار را ابوبراء کرد و من از آن بیمناک و خائف بودم.

ابوبراء نیز از این که عامر بن طفیل عهد و امان او را شکسته بود به سختی غمگین شد و به گفته برخی از غصه هلاک گردید، و فرزند ابو براء که نامش ربیعه بود در صدد تلافی عمل عامر بر آمد و چون فرصتی به دست آورد با نیزه به سوی عامر بن طفیل که بر اسبی سوار بود حمله برد و زخمی بر او زده از اسب بر زمینش افکند و گریخت.

اما عامر از آن زخم جان سالم بدر برد و بعدها در اثر نفرین رسول خدا صلی الله علیه و آله غده ای چون غده شتران در گلو یا در زانو در آورد. و در خانه زنی از زنان «بنی سلول» جان بداد و سخن او که در وقت مرگ از روی تأسف و غربت خود می گفت: «غدة کغدة البعیر و موت فی بیت سلولیه»؛ در میان عرب ضرب المثل گردید.[۴]

پانویس

  1. نک: المغازى (واقدی)، ج ۱، ص ۳۴۶ و تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۴۲۲.
  2. سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.
  3. بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج ۲۰، ص ۱۴۷.
  4. در مجمع الامثال پس از نقل داستان گوید: از خانه زن سلولی بیرون آمد و همچنان که بر پشت اسب خود سوار شد بر روی اسب جان بداد.

منابع

  • هاشم رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله.
  • سید تقى واردى، روز شمار تاریخ اسلام، جلد دوم: ماه صفر.