زلیخا

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۶:۱۵ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

زلیخا نامی است که در برخی منابع برای همسر عزيز مصر ذکر شده است. او پس از آن که عزیز مصر یوسف علیه السلام را به قصر خود آورد، شیفته او گردید و از او طلب معاشرت نمود اما خویشتنداری حضرت یوسف موجب شد که او ناکام بماند و در نهایت ماجرای او به زندانی شدن حضرت یوسف انجامید.

واژه زلیخا در لغت

تصغير زليخاء مؤنث ازلخ به معنی لغزشگاه . نام همسر عزيز مصر که فريفته جمال يوسف (ع) شد . از اين جهت او را به اين نام می خوانده اند که وی از فرط جمال محل لغزش عقول بيندگان بوده ، و يا چون بدنش از غايت لطافت صاف و لغزنده بوده است ، و نام اصليش راعيل بوده. [۱]

ماجرای زلیخا در قرآن

شرح ماجرای اين زن ـ بدان گونه که در قرآن آمده به نحو اجمال ـ از اين قرار است :

هنگامی که يوسف به عنوان برده به خانه عزيز مصر در آمد ، عزيز که وی را ـ از حيث سيرت و صورت ـ نوجوانی شايسه ديد، سفارش وی را به همسر خود نمود و گفت : وی را گرامی بدار ، باشد که سودی از او عايد ما گردد و يا او را فرزند خويش بخوانيم (زيرا عزيز مصر عقيم و بلا عقب بوده است ) اما زليخا ـ که در طول دوران ازدواجش با عزيز کامی از او نديده بود ـ چون چشمش به جمال دل آرای يوسف افتاد سخت دلباخته وی گرديده و او را بدان عمل دعوت نمود ، فوراً درهای ورودی خانه را ببست و يوسف را گفت : هر چه زودتر به نزد من آی .

يوسف گفت : من از آنچه که تو می خواهی به خدا پناه می برم ، او خداوندگار من است که جايگاهی والا مرا عطا فرموده ، شايسته نباشد که او را عصيان نمايم ، که متخلفان و ستمگران رستگار نگردند .

زليخا خود به سوی يوسف رفت ، يوسف نيز ـ به مقتضای غريزه حيوانی و مهيا بودن اسباب خلاف ـ اگر برهان خدائی به ديده بصيرتش نيامده بود همانا به سوی زليخا می رفت . ما (خداوند) اين کار ناشايست و زشت را از او به دور داشتيم ، که وی از بندگان خالص ما بود .

هر دو (يوسف و زليخا) به سمت در شتافتند (زليخا به قصد رسيدن به يوسف و يوسف به عزم فرار) ، زليخا جامه يوسف را از پشت بدريد ، ناگهان شوی زليخا را به کنار درب اتاق يافتند ، زليخا چون چشمش به شوی افتاد وی را گفت : ايا کيفر آن کس که قصد سوئی به همسر شما کند جز زندان يا عذابی دردناک چه خواهد بود ؟!

يوسف گفت : اين زن خود مرا به سوی خويش خوانده ومن از اين تهمت بريئم . در اين حال گواهی از بستگان زن به نفع يوسف گواهی داد و گفت : اگر جامه يوسف از پيش دريده باشد زن راستگو و يوسف مقصر است ، واگر جامه از پس دريده است زن دروغگو و يوسف راستگو است . و چون عزيز جامه يوس را از پشت دريده ديد ، همسر را گفت : اين از نيرنگ شما است که شما زنان را نيرنگی بس سترگ است ، ای يوسف از اين درگذر (اين ماجرا را ناديده گير و پنهان دار) ، و ای زن ازکرده خويش پوزش بخواه که گناه از توست .

جمعی از زنان مصر که از اين داستان خبر دار شدند زبان به بدگوئی و ملامت زليخا گشوده می گفتند : همسر عزيز ، غلام خويش را به خود می خواند که وی دلباخته اش شده است .

زليخا چون به نيرنگ زنان مصر آگاه گرديد آنان را به ميهمانی بخواند ومجلسی آراسته جهت پذيرائی ايشان فراهم ساخت .

چون گرد آمدند به دست هر يک کاردی (به عنوان استفاده ازميوه موجود بداد ودر آن حال ، يوسف را فرمود که در آی . چون يوسف به مجمع زنان وارد شد آن چنان محو جمال وی گرديدند که سر از پا نشناخته از خود بيخود شدند و به جای ميوه دست خود را بريدند و گفتند : حاش لله که اين پسر از جنس بشر باشد ، وی فرشته ای بزرگ است .

زليخا گفت : اين همان کسی است که مرا درباره اش ملامت می کرديد ، من او را به خود خواندم و او عفت ورزيد ، اگر مراد مرا ندهد به زندان رود و خوار و ذليل گردد .

يوسف گفت : خداوندا زندان مرا خوش تر از کاری است که اينان مرا بدان ميخوانند ، واگر تو مکر ونيرنگ ايشان را از من دفع نسازی بسا بدانها ميل کنم و در زمرمه جاهلان در آيم .

خداوند ، خواسته يوسف را مقرون اجابت نمود و وی را از ارتکاب آن کار نجات داد ، که او به درخواست بندگان آگاه و ندای آنها را شنوا است .

سرانجام يوسف به زندان رفت و روزگاری را از عمر خويش در حبس سپری ساخت .

پس از آن که برائت از آن تهمت بر عزيز ثابت گرديد و او فرمان رهائی يوسف از زندان صادر کرد ، يوسف به پيک عزيز گفت : به نزد خدادوندگار خويش بازگرد و وی را بگوی : آن زنان که هنگام ديدار من دستان خويش را بريدند چه شدند ؟ که خداوند به مکر آنان آگاه است .

عزيز زنان را گفت : حقيقت امر در آن روزگار که دلباخته يوسف شديد چه بود ؟ آنها گفتند : معاذالله که ما به حرکتی ناروا و ناسزا از او آگاه گرديده باشيم .

زليخا (که ديگر از وصل يوسف نوميد گشته بود) گفت : اکنون حقيقت آشکار گرديد و من بودم که يوسف را به دوستی خواندم و او از اين نسبت ناروا به دور است .

عاقبت زلیخا

نقل است که وی پس از مرگ شوی خود سخت دچار فقر و پريشانی شد ، به وي گفتند : خوب است گرفتاری خويش را با يوسف که اکنون عزيز مصر شده در ميان نهی . يکی از آن ميان گفت : مبادا اين کار بکنی خطرناک است . زليخا گفت : خير ، چنين نيست ، کسی که از خدا بترسد من از او نترسم . وی به نزد يوسف شد و چون او را بر تخت سلطنت ديد گفت : سپاس مر خداوندی که بردگان را به طاعت به مقام شاهی رساند و شاهان را بر اثر معصيت به بردگی نشاند . پس يوسف با وی ازدواج نمود او را باکره يافت . به وی گفت : اين کار بهتر و زيباتر (از آنچه می خواستي) نيست ؟!

زليخا گفت : آری اما من هنگام ملاقات تو به چهار امتحان (از جانب خداوند) مبتلی بودم : من زيباترين زنان روزگار بودم و تو زيباترين جوانان زمان ، و من تا آن روز به کام زناشوئی نرسيده بودم ، و شويم عنين (ناتوان ازامر جنسي) بود . [۲]


پانویس

  1. محمد غیاث الدین بن جلال الدین رامبوری، غياث اللغات و آنندراج
  2. مرحوم مجلسی، بحارالانوار : 12 / 268

منبع

  • سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ معارف و معاریف.