زلیخا: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
 
'''زلیخا''' نامی است که در برخی منابع برای همسر عزيز مصر ذکر شده است. او پس از آن که عزیز مصر [[یوسف علیه السلام]] را  به قصر خود آورد، شیفته او گردید و از او طلب معاشرت نمود اما خویشتنداری حضرت یوسف موجب شد که او ناکام بماند و در نهایت ماجرای او به زندانی شدن حضرت یوسف انجامید.
 
'''زلیخا''' نامی است که در برخی منابع برای همسر عزيز مصر ذکر شده است. او پس از آن که عزیز مصر [[یوسف علیه السلام]] را  به قصر خود آورد، شیفته او گردید و از او طلب معاشرت نمود اما خویشتنداری حضرت یوسف موجب شد که او ناکام بماند و در نهایت ماجرای او به زندانی شدن حضرت یوسف انجامید.
 
== واژه زلیخا در لغت ==
 
 
تصغير [[زليخا]]ء مؤنث ازلخ به معنی لغزشگاه. نام همسر عزيز [[مصر]] که فريفته جمال [[يوسف (ع)]] شد. از اين جهت او را به اين نام می خوانده اند که وی از فرط جمال محل لغزش عقول بيندگان بوده، و يا چون بدنش از غايت لطافت صاف و لغزنده بوده است، و نام اصليش راعيل بوده. <ref>محمد غیاث الدین بن جلال الدین رامبوری، غياث اللغات و آنندراج </ref>
 
  
 
== ماجرای زلیخا در قرآن ==
 
== ماجرای زلیخا در قرآن ==

نسخهٔ ‏۱۵ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۰۹

زلیخا نامی است که در برخی منابع برای همسر عزيز مصر ذکر شده است. او پس از آن که عزیز مصر یوسف علیه السلام را به قصر خود آورد، شیفته او گردید و از او طلب معاشرت نمود اما خویشتنداری حضرت یوسف موجب شد که او ناکام بماند و در نهایت ماجرای او به زندانی شدن حضرت یوسف انجامید.

ماجرای زلیخا در قرآن

شرح ماجرای اين زن ـ بدان گونه که در قرآن آمده به نحو اجمال ـ از اين قرار است :

هنگامی که يوسف به عنوان برده به خانه عزيز مصر در آمد، عزيز مصر وی را نوجوانی شايسه ديد، و به همسر خود سفارش کرد که این نوجوان را گرامی بدار، باشد که سودی از او عايد ما گردد و يا او را فرزند خويش بخوانيم. اما از آنجا که یوسف جوان بسیار زیبایی بود چون به سن بلوغ رسید جمال یوسف زليخا را به شدت جذب نمود و سخت دلباخته وی گردید تا جایی که روزی او را به خلوت خود برد و از او تمناى كامجويى كرد به یوسف گفت : هر چه زودتر به نزد من آی

يوسف گفت : من از آنچه که تو می خواهی به خدا پناه می برم ، او خداوندگار من است که جايگاهی والا مرا عطا فرموده، شايسته نباشد که او را عصيان نمايم، که متخلفان و ستمگران رستگار نگردند.

زليخا خود به سوی يوسف رفت. اما يوسف گر چه به مقتضای غريزه شهوت میل به آن عمل داشت اما برهان خدائی به خاطر اخلاص او به ديده بصيرتش آمد مانع از چنین قصدی شد. به دنبال آن یوسف برای فرار از این معرکه به سمت در رفت و زلیخا نیز به قصد مانع شدن او بدان سو رفت و جامه یوسف را گرفت که باعث شد جامه او از پشت دریده شود. ناگهان شوهر زليخا را به کنار درب اتاق يافتند ، زليخا چون چشمش به شوهرش افتاد وی را گفت : آيا کيفر آن کس که قصد سوئی به همسر شما کند جز زندان يا عذابی دردناک چه خواهد بود ؟!

يوسف گفت : اين زن خود مرا به سوی خويش خوانده و من از اين تهمت بريئم . در اين حال گواهی از بستگان زن به نفع يوسف گواهی داد و گفت : اگر جامه يوسف از پيش دريده باشد زن راستگو و يوسف مقصر است ، و اگر جامه از پس دريده است زن دروغگو و يوسف راستگو است . و چون عزيز جامه يوسف را از پشت دريده ديد ، همسر را گفت : اين از نيرنگ شما است که شما زنان را نيرنگی بس سترگ است ، ای يوسف از اين درگذر (اين ماجرا را ناديده گير و پنهان دار) ، و ای زن از کرده خويش استغفار کن که تو از خطاکاران شده‌ای.

جمعی از زنان مصر که از اين داستان خبر دار شدند زبان به بدگوئی و ملامت زليخا گشوده می گفتند : همسر عزيز، غلام خويش را به خود می خواند که وی دلباخته اش شده است .

زليخا چون به نيرنگ زنان مصر آگاه گرديد آنان را به ميهمانی بخواند و مجلسی آراسته جهت پذيرائی ايشان فراهم ساخت .

چون گرد آمدند به دست هر يک کاردی (به عنوان استفاده از ميوه موجود بداد) و در آن حال ، يوسف را فرمود که در آی . چون يوسف به مجمع زنان وارد شد آن چنان محو جمال وی گرديدند که سر از پا نشناخته از خود بيخود شدند و به جای ميوه دست خود را بريدند و گفتند : حاش لله که اين پسر از جنس بشر باشد ، وی فرشته ای بزرگ است .

زليخا گفت : اين همان کسی است که مرا درباره اش ملامت می کرديد ، من او را به خود خواندم و او عفت ورزيد ، اگر مراد مرا ندهد به زندان رود و خوار و ذليل گردد .

يوسف گفت : خداوندا زندان مرا خوش تر از کاری است که اينان مرا بدان ميخوانند ، واگر تو مکر و نيرنگ ايشان را از من دفع نسازی بسا بدانها ميل کنم و در زمرمه جاهلان در آيم.

خداوند ، خواسته يوسف را به اجابت نمود و وی را از ارتکاب آن کار نجات داد. سرانجام يوسف به زندان رفت و روزگاری را از عمر خويش در حبس سپری ساخت .

پس از آن که برائت از آن تهمت بر عزيز ثابت گرديد و او فرمان رهائی يوسف از زندان صادر کرد ، يوسف به پيک عزيز گفت : به نزد خداوندگار خويش بازگرد و وی را بگوی : آن زنان که هنگام ديدار من دستان خويش را بريدند چه شدند ؟ که خداوند به مکر آنان آگاه است .

عزيز زنان را گفت : حقيقت امر در آن روزگار که دلباخته يوسف شديد چه بود ؟ آنها گفتند : معاذالله که ما به حرکتی ناروا و ناسزا از او آگاه گرديده باشيم .

زليخا نیز گفت : اکنون حقيقت آشکار گرديد و من بودم که يوسف را به دوستی خواندم و او از اين نسبت ناروا به دور است .

پانویس


منبع

  • سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ معارف و معاریف.