ذوالرحمة

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ فوریهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۲۲:۲۱ توسط Goodosuser (بحث | مشارکت‌ها) (ویرایش جزئی‌)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اين وصف در قرآن سه بار وارد شده و در هر سه مورد وصف خدا قرار گرفته است:

1. (وَ رَبّكَ الغَفُور ذُو الرَّحْمَة). (سوره كهف/58)

«پروردگار تو آمرزنده رحيم است».

2. (ورَبّكَ الغَنىُّ ذُو الرّحْمَةِ...).(انعام/133)

«پروردگار تو بى نياز و رحيم است».

3. (فإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبّكُمْ ذُو رَحْمَة واسِعَة).(انعام/147)

«اگر تو را تكذيب كردند بگو پروردگار شما صاحب رحمت گسترده است». [۱]

به تعبير مرحوم علامه اين ذوالرحمه از دوتا اسم رحمان و رحيم كامل‌تر است خداي سبحان در اثر غفور بودن، در اثر ذوالرحمه بودن به اينها مهلت مي‌دهد راه براي توبه باز است، راه براي انابه باز است تا به حُسن عاقبت بار يابند «وَرَبُّكَ الْغَفُورُ» يك، «ذُو الرَّحْمَةِ» دو، چون اين‌چنين است «لَوْ يُؤَاخِذُهُم» اگر مي‌خواست فعلاً اينها را مؤاخذه كند در اثر اينكه اينها اظلم‌اند از اينكه اعراض كردند، از اينكه «نَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ» همه ي علل و عوامل كيفر كردن اينها فراهم است ولي چون خداي سبحان غفور است و ذوالرحمه به اينها مهلت مي‌دهد عذاب مي‌كند لكن تأخير مي‌اندازد كه راه براي توبه ي اينها باز باشد «وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم» بالفعل «بِمَا كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ» تأخير نمي‌انداخت فوراً اينها را عذاب مي‌كرد «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» نه اينكه خدا براي اينها موعدي مقرّر كرده كه فرمود: «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» اين‌چنين نيست الآن دارد داوري مي‌كند اين نكته را عنايت كنيد كه در الميزان آمده يك وقت است خدا سرشت و سرنوشت گذشته را تشريح مي‌كند مي‌فرمايد خدا اين‌چنين كرد، خدا اين‌چنين قرار داد، خدا اين‌چنين جعل كرد، خدا اين‌چنين اراده مي‌كند اينها از سنّت الهي حكم مي‌كند يك وقت سخن از «جعل» و امثال ذلك نيست حرف نهايي را الآن دارد مي‌زند اين معلوم مي‌شود كه در كرسي قضا قرار گرفته فرمود: «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» يعني الآن ايجاد كرديم اين مسئله را اينها يك قرار مشخّص دارند يك روز معيّني دارند يعني الآن من اين‌چنين حكم مي‌كنم چون عذاب قيامت كه خب حسابش مشخص است كه مربوط به آينده است اما عذاب دنيا هر لحظه است ديگر ممكن است ذات اقدس الهي در همين لحظه تعذيبشان كند در برابر اينكه عذاب اينها تعجيل نيست بلكه مؤجّل است يعني اَجل‌دار و مدّت‌دار است اين را به عنوان سرنوشت يا سرشت يا قضاياي گذشته ذكر نكرد نفرمود «جعل الله لهم أجلا» بلكه فرمود: «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» يعني الآن كه دارد پرونده را تنظيم مي‌كند فرمود الآن عجله‌اي نيست ما براي اينها يك موعد مشخص اينها را خواهيم گرفت اين الآن در كرسي قضاست بنابراين نسبت به مسئله قيامت «جَعَل» است خب الآن كه بهشت و جهنّمي مستقر نيست نسبت به عذاب دنيا كه هر لحظه ممكن است خود ذات اقدس الهي الآن كه در مقام قضا و داوري است فرمود فعلاً ما اينها را نمي‌گيريم اين حكم است مثل اينكه قاضي يك وقت است كه قاضي برابر قانون مي‌گويد اين شخص بعد از دو ماه بايد به زندان برود اين از قانون خبر مي‌دهد يك وقت است نه، قاضي آنجايي كه به وسيله ي علمِ او جرم ثابت شد آنجا كه دست قاضي باز است مي‌تواند تخفيف بدهد مي‌تواند عذاب را بالفعل صادر كند مي‌گويد اين دو ماه بعد بيايد اين دو ماه بعد بيايد را قانون نگفته قانون دستِ قاضي را باز گذاشته پس دو گونه دو ماه بعد بيايد ما داريم يك وقت است كه قاضي برابر قانون مي‌گويد اين بعد از دو ماه بايد به زندان برود چون در قانون نوشته يك وقت است نه، در قانون دست قاضي را باز گذاشته چه عذاب نقد، چه عذاب مؤخّر ولي قاضي هم‌اكنون حكم مي‌كند كه اين بعد از دو ماه بايد بيايد اين فرق بين «جعل لهم موعدا» با «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» است كه اين «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» از سرشت و سرنوشت و قانون قبلي خبر نمي‌دهد از حكم فعلي سخن مي‌گويد، خب. «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» كه «لَّن يَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلاً» «لَنْ» را همان طوري كه مستحضريد براي نفي ابد نيست نفي تأكيد است چون در چند جاي قرآن اين «لن» مُغيّا شده است به غايتي «فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّي يَأْذَنَ لِي أَبِي» [۲]

پانویس

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.