حق

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۵۱ توسط Aghajani (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

واژه «حق» در لغت

«حقّ» اسم مصدر به معنی «ثابت». آنچه ثابت و مطابق واقع است. روا و شايسته، ضد «باطل». «حق» در مورد اقوال و عقايد و اديان و مذاهب بكار ميرود.

و به تعريف ديگر: «الحق هو الثابت الذى لايسوغ انكاره؛ حق چیز ثابتی است که انکار آن روا نباشد.

واژه «حق» معمولا با کلمات دیگری به کار می رود و معنای خاصی را اقتضا می کند. مثلا وقتی گفته می شود «دين حق» یعنی مجموعه قوانينى كه منطبق با فطرت بشر و مقتضاى نياز او بوده و از جانب آفريدگار بشر و آگاه بحال او تدوين و تنظيم شده باشد كه هر دين و آئين و قانونى جز آن باطل خواهد بود.

«حق» در قرآن

این کلمه در آیات متعددی از قرآن کریم نیز ذکر شده است: «وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»؛ بگو اى محمد! كه حق آمد و باطل برفت كه باطل رفتنى و بى بنياد است. (سوره اسراء: 81)

«أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا... كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ...»؛ هنگامى كه به امر خداوند باران مى بارد از رودها هر يك به گنجايش خود سيل سرازير مي گردد و بر روى آب كف نمودار مي گردد... اين مثلى است براى حق و باطل كه آن كف (كه مثال باطل است) بزودى نابود گردد ولى آب و فلز كه بسود مردم است (هر چند به زير كف قرار دارند) می ماند. خداوند جهت توجيه اذهان اين چنين مثل مي زند. (سوره رعد: 17)

حق یکی از نامهای خدا

حق یکی از نامهای خدای متعال است. چون وجود او ثابت و مستقر و فنا ناپذیر و سزاوار اطلاق هستی است دیگر موجودات را سزاوار نیست موجود بنامند چه به خود موجود نیستند همچنان که زمین روشن به نور خورشید را نشاید روشن گفت چون زمین در ذات خود تیره و تاریک است و آن که راستی روشن است خورشید است آب دریا را نشاید شور گفت چون آب در ذات خود شیرین است و آن نمک که با او است شور. ممکنات را نباید موجود گفت آن پرتو حق است با ممکنات که آنها را موجود نموده.

«فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ» (سوره یونس/آیه32) «فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ» (سوره طه/آیه114) «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ» (سوره حج/آیه62) الی غیر ذلک

حق به معنای ما فی الذمه

گاهی حق برای آنچه در عهده کسی ثابت است برای دیگری و باید ادا کند، به کار می رود.

  • «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»(سوره اسراء/آیه28)
  • «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ* لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»(سوره معارج/آیه24).
  • «وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ»(سوره بقره/آیه241).
  • «وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ»(سوره روم/آیه47).
  • « كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ»(سوره انعام/141).

معنی حق در این آیات به یکدیگر نزدیک است یعنی واجب و ادا کردنی.

نظیر آن است:

«وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ»(سوره بقره/آیه282) باید مدیون که حق (دین ادا کردنی) بر عهده او است بر نویسنده املا کند تا درست بنویسد.

«لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ»(سوره هود/آیه79) دانستی که ما را در دختران تو حقی نیست یعنی طالب زن نیستیم. حق آن است که هر کس دارد طالب آن باشد و قوم لوط راغب در نکاح زنان نبودند.

حق به معنای هدفدار

«مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ»(سوره احقاف/آیه3).

آسمانها و زمین و آنچه میان آسمان و زمین است نیافریدیم مگر به حق. اگر چیزی برای غرضی نباشد باطل و لغو است پس آسمان و زمین و دیگر آفریدگان اگر برای غایتی آفریده نشده باشند باطل و لغوند. این معنی در چند موضع قرآن مکرر گشته است. حکما گویند هیچ ممکنی موجود نمی شود مگر برای غایتی. صاحب منظومه گوید

و کل فعل غایة مستتبع حتی فواعل هی الطبائع

حق به معنی سزاوار

در برخی آیات حق به معنی سزاوار به کار رفته است. مثل: «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ»(سوره نحل/آیه39) بعضی مردم را خدای تعالی هدایت کرد و بعضی سزاوار گمراهی شدند آیه و امثال آن نفی جبر است یعنی آنها که گمراه شدند سزاوار گمراهی بودند و تقصیر از خود آنها بود. همچنین در باره عذاب فرمود گروهی سزاوار عذاب شدند آنها را عذاب کردیم «وَلَٰكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ»(سوره زمر/آیه71).

حق به معنی درست

حق به معنی درست مقابل باطل مانند:

«وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ»(سوره بقره/آیه42)؛ درست را به نادرست مشتبه نسازید و حق را به باطل نپوشید حرام است بر دانشمندان حق را از مردم پوشیده دارند مگر در جای ضرر و تقیه.

«وَيَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ»(سوره انعام/آیه73)؛ آن روز که گوید باش (آنچه او خواست) موجود میشود سخن او حق است.

«إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ»(سوره یونس/آیه36)؛ گمان بی نیاز نمی کند از مطلب درست و مطابق واقع. کسی که به گمان دل خوش کند و پندارد حقیقت را به گمان دریافته است خطا کار است زیرا که حقیقت به گمان به دست نمی آید. اگر گوئی بسیاری از امور شرع و عرف به گمان است گوئیم گمان در عرف راه عمل است نه راه اعتقاد به واقع، اگر کسی گمان سود برد تجارت میکند و به گمان شفا دوا می خورد اما اعتقاد یقینی ندارد که حتما تجارت او سود آورد یا دوای او شفا دهد.

«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ»(سوره اعراف/آیه181)؛از آن مردم که آفریدیم گروهی به حق راه می نمایند به عدل حکم می کنند.

این آیه دلیل مذهب شیعه است که لطف را بر خدا واجب می داند و لطف آن است که خداوند هر چه مردم را به خیر و سعادت نزدیک می کند و از فساد و عذاب آخرت دور می سازد برای آنان فراهم می آورد و یکی از آنها وجود ائمه و آمران به معروف است.

حکمای اسلام نیز به این اصل معترفند چنان که ابو علی سینا در مقاله دهم از الهیات شفا گوید آن خدائی که مصالح جزئیه افراد بشر را مهمل نگذاشته مثلا برای حفظ چشم یک فرد به عنایت خود مژگان و ابرو آفرید چگونه ممکن است مصلحت کلی همه افراد بشر را که از ضروریات اجتماع آنها است مهمل گذارد و پیغمبری که آنان را به سنت عادله و قانون درست هدایت فرماید مبعوث نکند و کسی که مردم را به حقوق خود الزام کند از همه حوائج انسانی ضروری تر است.


«حق» در روایات

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمودند: بالاترين مرحله تكبر آنست كه كسى مردم را به چيزى نگيرد و پيروى از «حق» را نابخردانه پندارد و بر اهل حق طعنه زند.

اميرالمؤمنين علی علیه السلام می فرمایند: «ما شككتُ فى الحق مُذ رأيتُه» از روزى كه «حق» را دريافتم هرگز در آن شك ننمودم. (نهج البلاغه: حكمت 408)

امام صادق علیه السلام فرمود: از حقيقت ايمان است كه حق را بر باطل برگزينى گرچه آن حق بزيانت بوده و آن باطل بسودت باشد. و ديگر آن كه گفتارت از حدود علمت تجاوز نكند (بيش از آنچه ميدانى نگوئى).

امام جواد علیه السلام نیز فرمود: مردم! بدانيد كه حق و شايستگى و بايستگى جز به نزد ما خاندان نبوت نباشد و نزد هر كه هست از ما گرفته و هيچكس بحق و عدل قضاوتى ننمود جز اين كه كليد آن قضاوت و درب ورود و آغاز و اساس آن على بن ابى طالب مي باشد (خود آنها گواه اين امر بودند) كه هرگاه به اشتباه مي افتادند خطا از خود آنها برمى خاست و حق مطلب نزد على بود.

پيغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: خوش به حال كسانى كه در سايه عرش پروردگار از ديگران به پيشند. عرض شد آنها كيانند؟ فرمود: آنان كه چون حق بشنوند بپذيرند و اگر از آنها سخن حقى بخواهند آن را عرضه كنند و درباره ديگران چنان داورى كنند كه درباره خود مي كنند...(بحارالانوار: 57/29)

منابع

سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف».

علامه شعرانی، نثر طوبی (دائره المعارف لغات قران کریم)، ج1، ص 181 تا 183

پیوست

حق و باطل در گفتار شهید مطهری