حضرت عزیر علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تعیین رده ها)
جز (حضرت عزیر را به حضرت عزير منتقل کرد)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۲۰ سپتامبر ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۰۹

این مقاله حاصل همکاری و مشارکت جمعی از اعضای دانشنامه اسلامی در نسخه پیشین دانشنامه است. به هنگامی که اطلاعات دانشنامه از نرم افزار پیشین به نرم افزارکنونی منتقل شد آخرین ویرایش آنجا به عنوان اولین نسخه در نرم افزار جدید ثبت شد.

چنانچه علاقه مندید نام کاربری که تدوین کننده این مقاله در نسخه پیشین بوده یا بیشترین مشارکت را در تهیه آن داشته است را بدانید به صفحه مشارکت کنندگان در نسخه پیشین مراجعه کنید



حضرت عزیر علیه السلام

وجه تسميه عزیر

"عزير" در لغت عرب همان "عزرا" در لغت يهود است، و از آن جا كه عرب به هنگامى كه نام بيگانه اى را بكار مى برد، معمولا در آن تغييرى ايجاد مى كند، مخصوصا گاه براى اظهار محبت آن را به صيغه "تصغير" درمى آورد، "عزرا" را نيز تبديل به "عزير" كرده است، همان گونه كه نام اصلى "عيسى" كه "يسوع" است و "يحيى" كه "يوحنا" است پس از نقل به زبان عربى دگرگون شده و به شكل "عيسى" و "يحيى" درآمده است .[۱]

نسب حضرت عزیر علیه السلام

عزیریا همان عزرا از نسل فینحاس و نوه هارون بوده است. نسب او این گونه است که: عزرا بن سرايا بن غزريا بن حلقيا بن شلوم بن صاروق بن أخيطوب بن أمر يا بن عزريا بن مرايوث بن زرحيا بن عزّى بن بقى بن أبيشوع بن فينحاس بن العازار بن هارون .[۲]

حضرت عزیر در قرآن

عزیر یکی از پیامبران بنی اسرائیل است که در قرآن یکبار و در سوره توبه نامی از او ذکر شده است.

  • 1- «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُون ».

يهوديان گفتند: عزير پسر خداست و نصرانيان گفتند: مسيح پسر خداست، اين سخنى است كه بر زبان دارند كه مانند گفتار كافران پيشين است، خداى لعنتشان كند چگونه دروغ مى گويند؟ (سوره توبه، آیه 30)

عزیر یا به زبان عبری عزرا همان كسى است كه دين يهود را تجديد نمود، و تورات را بعد از آن كه در واقعه بخت النصر پادشاه بابل و تسخير بلاد يهود و ويران نمودن معبد و سوزاندن كتاب هاى ايشان به كلى از بين رفت دوباره آن را به صورت كتابى به رشته تحرير درآورد.

بخت النصر مردان يهود را از دم تيغ گذرانيد و زنان و كودكان و مشتى از ضعفاى ايشان را با خود به بابل برد و نزديك يك قرن در بابل بماندند، تا آن كه بابل به دست كورش كبير پادشاه ايران فتح شد و عزرا نزد وى رفته و براى يهوديان تبعيدى شفاعت نمود. و چون عزرا در نظر كورش صاحب احترام بود، تقاضا و شفاعتش پذيرفته شد و كورش اجازه داد كه يهود به بلاد خود بازگردند و توراتشان از نو نوشته شود. و با اين كه نسخه هاى تورات به كلى از بين رفته بود عزرا در حدود سنه 457 قبل از ميلاد مسيح مجموعه اى نگارش داد و به نام تورات در ميان يهود منتشر نمود.

صرفنظر از اين كه همين مجموعه هم در زمان "انتيوكس" پادشاه سوريه و فاتح بلاد يهود، يعنى در حدود سنه 161 قبل از ميلاد باز به كلى از بين رفت، حتى مامورين وى تمامى خانه ها و پستوها را گشته، و نسخه هاى مجموعه عزرا را يافته و سوزاندند و به طورى كه در تاريخ ضبط شده در منزل هر كس مى ديدند صاحب آن را اعدام و يا جريمه مى كردند، الا اين كه يهود به همان جهت كه عزرا وسيله برگشت ايشان به فلسطين شد، او را تعظيم نموده و به همين منظور او را پسر خدا ناميدند.

حال آيا اين نامگذارى مانند نامگذارى مسيحيان هست كه عيسى را پسر خدا ناميده اند و پرتوى از جوهر ربوبيت در او قائلند، و يا او را مشتق از خدا و يا خود خدا مى دانند، و يا اين كه از باب احترام او را پسر خدا ناميده اند، همچنان كه خود را دوستان و پسران خدا خوانده - و به نقل قرآن - گفته اند:

"نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ" براى ما معلوم نشده، و نمى توانيم هيچ يك از اين دو احتمال را به ايشان نسبت بدهيم.

چيزى كه هست ظاهر سياق آيه بعد از آيه مورد بحث كه مى فرمايد: "اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ" اين است كه مرادشان معناى دوم است.

بعضى از مفسرين گفته اند: عقيده به اين كه عزير پسر خدا است كلام پاره اى از يهوديان معاصر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، و تمامى يهوديان چنين اعتقادى ندارند. و اگر قرآن آن را مانند گفتن اين كه:

"إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ": خدا فقير است و ما توانگريم. (سوره آل عمران، آيه 181)، و همچنين گفتن اين كه: "يَدُاللَّهِ مَغْلُولَةٌ": دست خدا بسته است. (سوره مائده، آيه 64) به همه يهوديان نسبت داده، براى اين بوده كه بقيه يهوديان هم به اين نسبت ها راضى بوده اند، مثلا هر چند گفتار آخرى، كلام بعضى از يهوديان مدينه و معاصر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، وليكن ساير يهوديان با آن مخالفت نداشته اند، پس در حقيقت همه متفق الرأى بوده اند.[۳]

ابن عباس گفته: گوينده اين سخن جمعى از يهود مانند: سلام بن مشكم و نعمان بن اوفى و شاس بن قيس و مالك بن ضيف بودند كه به نزد رسول خدا‌ صلى الله عليه و آله آمده و اين سخن را گفتند، و عقيده داشتند كه عزيز تورات را از قلب خود املاء كرد، و جبرئيل بدو تعليم كرده بود و بدين جهت او را پسر خدا دانستند. ولى خدا اين گفتار را به همه يهود نسبت داد اگر چه گوينده آن همان چند تن بودند كه از ميان رفتند، چنان چه در مثل گويند:

خوارج معتقدند كه اطفال مشركان عذاب مي شوند اگر چه گوينده آن دسته مخصوصى از خوارجند كه همان پيروان نافع بن ازرق باشند ولى اين سخن را به همه خوارج نسبت دهند، و دليل بر اين كه اين سخن عقيده همه يهود است آن است كه چون اين آيه نازل شد يهوديان انكار نكردند با اين كه در صدد بودند تا به هر نحو شده رسول خدا صلى الله عليه و آله را تكذيب كنند، و همين تكذيب نكردن آن ها از رسول خدا - در اين گفتار - و انكار نكردنشان دليل بر اعتقاد آن ها به اين سخن بود.[۴]

«أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلى حِمارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدير»: مانند كسى كه از دهكده اى ويران عبور كرد و گفت: خدا چگونه اين استخوان هاى پوسيده را پس از مرگ زنده مى سازد؟ پس خداوند او را صد سال ميراند و سپس زنده كرد و از او پرسيد چند وقت در اين مكان درنگ كردى؟ او گفت: يك روز يا بخشى از يك روز، فرمود: بلكه صد سال درنگ نمودى، پس به غذا و نوشيدنيت بنگر كه فاسد نشده اند و به چهار پايت بنگر كه استخوانهايش پوسيده، حال به اين استخوان ها نگاه كن كه چگونه آن را زنده مى كنيم و بر آن ها گوشت مى رويانيم، براى آن كه تو را آيتى براى مردم قرار دهيم، وقتى امر بر او آشكار شد، خطاب رسيد: بدان كه خداوند بر هر امرى تواناست.

مي گويند: آن كسى كه از دهكده گذشت همان «عزير» بود (از قتاده و عكرمه و سدى) و همين مطلب از حضرت امام صادق عليه السلام نقل شده است. بعضى گويند: آن مرد «ارميا» بوده است (از وهب) و نيز از حضرت امام باقر عليه السلام نقل شده است. ابن اسحاق معتقد است كه «خضر» بوده است.[۵]

حضرت عزیر در روايات

  • 1- پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند:

خداوند به برادرم عزير وحی فرمود: اي عزير، اگر گرفتاري و مصيبتي به تو رسيد از من نزد خَلقم شكايت مكن؛ زيرا از تو نيز مصائب زيادي به من رسيده و من از تو نزد فرشتگان ام شكايت نكرده ام.

اي عزير، به اندازه تحملت در برابر عذاب من، مرا نافرماني كن و نيازهايت را به اندازه عملت از من بخواه و از مكر من آسوده خاطر مباش، تا به بهشت من درآيي. عزير تكان خورد و گريست. خداوند به او وحي فرمود: اي عزير، گريه مكن. زيرا اگر از روي نادانيت مرا نافرماني كردي، من با بردباري خود تو را مي بخشم؛ چرا كه من بردبارم و در كيفر بندگانم شتاب نمي ورزم و من مهربانترين مهربانانم.[۶]

  • 2- پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود:

چه شد كه عزير پسر خدا گرديد و موسى كه تورات را آورد پسر خدا نشد با آن معجزاتى كه داشت اگر عزير به واسطه زنده كردن تورات پسر خدا باشد، موسى به اين مقام شايسته تر است در صورتى كه ارج نهادن و احترام گذاشتن خدا به عزير به واسطه اين كار موجب فرزندى شود، موقعيت و مقام موسى كه از او بالاتر است بايد مقامى بالاتر از فرزندى براى او بوجود آورد.[۷]

اميرالمومنين علیه السلام فرمودند: بلى آن ها فرزندان عزير هستند زيرا كه خداوند او را از دار دنيا برد و بعد از صد سال مجدداً دوباره زنده گردانيد و كودكانش در اين مدت رشد كردند در حالى كه او به سن قبلى خود برگردانده شده بود.[۸]

  • 4- در حديثى ديگر از امام علی علیه السلام آمده است:

هنگامى كه عزير از ميان خانواده رفت و خداوند او را براى مدت زيادى قبض روح نمود تنها 25 سال داشت و زمانى كه مجدداً به دنيا بازگردانده شد فرزند يك صد ساله اش به ملاقات پدر آمد در حالى كه او همچنان 25 ساله بود.[۹]

اخلاق و فضائل و ويژگي هاي حضرت عزیر علیه السلام

  • 1- خداي تعالي به عزير عليه السلام وحی فرمود:

...هرگاه از جانب من به تو رزقي رسيد به مقدار اندك آن نگاه مكن، بلكه به كسي بنگر كه آن را به تو ارزاني داشته است.[۱۰]

  • 2- خداوند به عُزَير عليه السلام وحي فرمود: هرگاه بلايي به تو رسيد، پيش آفريدگانم شِكوه مكن، همان گونه كه من وقتي بدي ها و رسوايي هايت فراز مي آيد از تو پيش فرشتگانم شكوه نمي كنم.[۱۱]

عزير در مناجاتش با پروردگار اظهار داشت خدايا تمام حكمت هاى تو را توانستم درك كنم فقط يك مورد برايم مشكل ايجاد كرده است و آن اين كه چرا هنگامى كه عذابت همه را دربرمى گيرد كودكان نيز در اين مورد قربانى مى گردند؟ خداوند براى يافتن پاسخ سؤالش از عزير خواست تا به بيابان خارج شهر برود.

آن حضرت نيز در روزى بسيار گرم به زير سايه درختى پناه برد اما ناگهان مورچه اى پاى او را گزيد و عزير براى خاراندن خود با پاشنه پا تعداد بسيارى از مورچه ها را كشت. در اين حال خداوند به او گفت: هنگامى كه قومى مستحق عذاب مى گردند، اجل هاى كودكان را نيز تا آن موقع و نه بيشتر مقدر كرده ام در حقيقت آن ها به مرگ عادى و با تعيين اجل از دنيا مى روند و قوم معصيت كار به وسيله عذاب و انتقام من.[۱۲]

پانویس

  1. تفسير نمونه (مكارم شيرازى ناصر)، ج 7، ص: 361.
  2. التحقيق في كلمات القرآن الكريم (علامه شيخ حسن مصطفوى )، ج 8، ص: 110.
  3. ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمد باقر)، ج 9، ص: 324.
  4. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 11، ص: 70.
  5. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 3، ص: 126.
  6. حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم (محمدى رى شهرى)، ج 2، ص: 282.
  7. احتجاجات/ترجمه جلد چهارم بحارالانوار (موسى خسروى )، ج 1، ص: 258.
  8. داستان پیامبران يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم (يوسف عزيزى )، ص 607.
  9. داستان پيامبران يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم (يوسف عزيزى )، ص 608.
  10. حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم (محمدى رى شهرى)، ج 7، ص: 188.
  11. بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 79 ص 132.
  12. داستان پيامبران يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم (يوسف عزيزى )، ص 607.

منابع:

(1). تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى؛ تهران: دارالكتب الإسلامية، اول، 1374 ش.

(2). ترجمه الميزان، سيد محمد باقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علميه قم، پنجم، 1374 ش.

(3). ترجمه مجمع البيان، مترجمان ، تهران : فراهانى ، اول ، 1360 ش .

(4). حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحديث ، اول، 1429 ق.

(5). بحارالأنوار، علامه مجلسى ؛ تهران.

(6). داستان پیامبران يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم؛ يوسف عزيزى، تهران: انتشارات هاد، اول، 1380 ش.

(7). التحقيق في كلمات القرآن الكريم، علامه شيخ حسن مصطفوى؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش.

(8). احتجاجات - ترجمه جلد چهارم بحارالانوار، موسى خسروى؛ تهران: اسلاميه، اول، 1379 ش.